تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798206735




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ناشنیده هایی از مرد هزار داستان سینمای ایران


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ناشنيده هايي از مرد هزار داستان سينماي ايران ناشنيده‌هايي از علي حاتمي، مرد هزار داستان سينماي ايران
علي حاتمي
 درباره علي حاتمي در همه سال‌هايي که از مرگ او مي‌گذرد،حرف‌هاي بسياري گفته شده اما احمد بخشي،دستيار او، حرف‌هايي دارد که کمتر شنيده شده يا تاکنون ناگفته مانده است.از حاتمي گفتن آسان نيست، مخصوصاً اگر گفتني‌ها زياد باشند و شنيدني. شناخت سينماگري که در آثارش بي‌دريغ به ستايش گذشته نشست و با نگاهي حسرت‌خوارانه به زمان از دست رفته نگريست، قطعاً به آساني و ارزاني حاصل نخواهد شد.همزمان با چهاردهمين سالگرد درگذشت او، تصميم گرفتيم فارغ از کند‌و‌کاو و رمزگشايي از آثار بي‌بديل اين ايراني‌ترين سينماگر ايراني، در گفت‌و‌گويي بي‌تکلف با کسي که 20 سال تمام در کنار حاتمي شاهد ضبط و ثبت شماري از بهترين آثار تاريخ سينماي ايران بود، شرح حال مرد هزار داستان سينماي ايران را مرور کنيم.احمد بخشي سينما را با دستياري مسعود کيميايي در فيلم «خاک» آغاز کرد و از سال 56 با فيلم «سوته دلان» در کنار علي حاتمي قرار گرفت و تا آخر ماند. متن زير حاصل گفت و گوي پنج ساعته ما با دستيار مورد علاقه علي حاتمي در کافه خبر است. بخشي در اين پنج ساعت از حاتمي گفت. ما شنيديم و شما بخوانيد.تقوايي گفت به علي بگو سمت تختي نرودبراي ايفاي نقش غلامرضا تختي خيلي‌ها تست دادند. يکي از اين اشخاص فرامرز قريبيان بود. حاتمي يک عکس از پورياي ولي با خود داشت که بعد از تست گريم و عکاسي از چهره بازيگر مورد نظر، عکس پورياي ولي را با آن مطابقت مي‌داد. در واقع يک چيزي در ذهنش بود که دوست داشت به آن برسد.قريبيان دو سه بار تست داد، اما نشد. خيلي‌ها به حاتمي گفتند که سمت تختي نرود. بسياري قبل از او قصد اين کار را داشتند، اما هر کدام به نحوي از کار باز مانده بودند. همان روزها ناصر تقوايي من را ديد و گفت به علي بگو اين کار را نکند. نهايتاً هم ديديم که نتوانست آن را به سرانجام برساند. بعد از حاتمي تعداد زيادي کانديداي ساخت اين فيلم بودند.من تقوايي را پيشنهاد دادم. آمد صحبت کرد و و آن بيست دقيقه‌اي را هم که علي گرفته بود ديد. بعد از يک هفته آمد و گفت در صحنه‌اي از فيلم راديو در قهوه‌خانه اعلام مي‌کند که در بوئين‌زهرا زلزله آمده است و من اگر قرار باشد اين فيلم را بسازم بايد واقعه زلزله را بطور کامل فيلمبرداري کنم؛ اينجا بود که فهميديم تقوايي قصد ساخت «تختي» را ندارد.ماجراي بازيگري حاتمي در برنامه کودک علي و نعمت حقيقي خيلي با هم دوست بودند و دقيقاً به همين دليل علي دوست نداشت در فيلم‌هايش از نعمت به عنوان فيلمبردار استفاده کند. عقيده‌اش اين بود که در صورت همکاري دوستي‌شان به هم مي‌خورد. علي و همسر نعمت، يعني ليلي گلستان در تلويزيون همکار و هم دوره بودند. علي حتي سابقه بازيگري هم دارد و در برنامه‌هايي که براي کودکان در تلويزيون ساخته مي‌شد، بازيگري هم کرده است.او در برخي برنامه‌هاي تلويزيوني پرويز صياد هم سابقه بازي داشت. البته اصلاً بازيگر خوبي نبود و خودش هم اين را مي‌دانست. علي آن زمان يک شرکت تبليغاتي داشت که با مهرداد فخيمي و جواد طاهري آگهي‌هاي تبليغاتي براي پخش در سينماها مي‌ساختند. آن زمان آگهي‌ها تيتراژ نداشت و معلوم نبود چه کسي آن‌ها را ساخته است اما آگهي‌هاي تبليغاتي حاتمي همان زمان هم امضا خاص او را بر خود داشتند.«سوته‌دلان» و اولين همکاري با حاتمي خانه ما واقع در کوچه کنار دانشکده هنرهاي دراماتيک بود. پاتوق حاتمي و بچه‌هاي دانشکده طي اوغاتي که کلاس نداشتند يک قهوه‌خانه در چهار راه آب‌سردار بود. من در اين قهوه‌خانه براي اولين بار علي را ديدم. اين قهوه‌خانه مثل باقي قهوه‌خانه‌ها نبود و بيشتر هويتي دانشجويي داشت. سعيد نيک‌پور، منوچهر عسگري نسب، فريما فرجامي، ژيلا سهرابي و بسياري ديگر از جمله کساني بودند که اين قهوه‌خانه پاتوق‌شان بود. چاي و ديزي شريکي مي‌خوردند و حرف مي زدند.من آن زمان در گروه هنر ملي زير نظر عباس جوانمرد کار تئاتر مي‌کردم و البته قبل از آن هنرستان موسيقي هم مي‌رفتم. اين وقايع براي حوالي سال‌هاي 42 و 43 بود. از آشنايي با حاتمي تا اولين همکاري ما چند سالي طول کشيد. طي اين مدت من در «تنگسير»، «خاک»، «گوزن‌ها»، «همسفر» و «ماه عسل» به عنوان منشي صحنه و دستيار حضور داشتم و علي هم در اين مدت «طوقي»، «حسن کچل»، «سلطان صاحبقران»، «مثنوي معنوي» و چند فيلم ديگر را مقابل دوربين برده برد.از حاتمي گفتن آسان نيست، مخصوصاً اگر گفتني‌ها زياد باشند و شنيدني. شناخت سينماگري که در آثارش بي‌دريغ به ستايش گذشته نشست و با نگاهي حسرت‌خوارانه به زمان از دست رفته نگريست، قطعاً به آساني و ارزاني حاصل نخواهد شد.همکاري جدي من و حاتمي از «سوته‌دلان» شروع شد. علي توسط محمود بصيري براي من پيغام فرستاد و يک روز به ديدنش رفتم. همان جا پيشنهاد همکاري در «سوته‌دلان» مطرح شد و من پذيرفتم. بعد از «سوته دلان» هم ديگر از هم جدا نشديم. علي دوست نداشت من با کارگردان ديگري کار کنم و من هم پذيرفتم. البته اينطور نبود که بگويد کار نکنيد و بعد ما را عاطل و باطل رها کند. کار ايجاد مي‌کرد و نمي‌گذاشت کسي بيکار بماند.اکسسوار‌هاي «هزار دستان» چگونه از بين رفتند هنگام ساخت «سوته‌دلان» علي مشغول روتوش اوليه سريال «هزاردستان» بود؛ البته آن زمان اسمي که حاتمي براي اين مجموعه در نظر داشت «جاده ابريشم» بود. يادم مي‌آيد علي مواقع بيکاري و در ساعت‌هاي استراحت خود، به عتيقه‌فروشي‌ها مي‌رفت و اجناس و اسباب قديمي مي‌خريد. آن زمان قطبي رئيس تلويزيون قسط اول ساخت سريال را به علي داده بود و او از بابت خريد اين چيزها مشکل مالي نداشت.بيشتر اجناس عتيقه‌اي که علي در طي چند سال خريداري کرد بعدها در «هزار دستان» به کار گرفته شد. زماني که علي مريض شد و لازم بود براي درمان به انگلستان برود آقاي لاريجاني رئيس سازمان صدا‌و‌سيما «دل‌شدگان» را پنج ميليون خريد که براي آن دوران قيمت خوبي. محمدمهدي حيدريان هم کل اکسسوار‌هاي «هزار دستان» را اعم از عتيقه‌ها و باقي چيزها 8 ميليون خريداري کرد.مدتي بعد هنگام ساخت لوکيشن‌هاي محله خاني آباد که قرار بود در «جهان پهلوان تختي» مورد استفاده قرار بگيرد، من درگير ساخت يک سريال تلويزيوني بودم و براي يکي از صحنه‌ها تعدادي لباس مشکي لازم داشتيم. وقتي براي تهيه لباس‌ها به انبار شهرک رفتم متوجه شدم تمام عتيقه‌ها و اسبابي که در «هزاردستان» استفاده شده بود و علي آن‌ها را به حيدريان فروخت در انبار خرد شده و از بين رفته‌اند.
علي حاتمي
علي و «هوالعليم»مي‌گويند علي حاتمي هيچگاه با فيلمنامه کامل سر صحنه نمي‌آمد و فيلمنامه‌هايش را سر صحنه مي‌نوشت؛ حالا جالب اينجاست اين را کساني که با حاتمي کار کرده و او را مي‌شناختند شايع کرده‌اند. فيلمنامه اوليه مجموعه «هزار دستان» يعني همان «جاده ابريشم» را من دارم. به جرات مي‌توانم بگويم از اين فيلمنامه مي‌توان چند فيلم و سريال مستقل ساخت کما اينکه خود من قصد داشتم سريال و البته فيلم «کميته مجازات» را از روي بخشي از همين فيلمنامه‌اي که علي نوشته بود بسازم.در اين فيلمنامه کلي داستان و اتفاق و ماجرا وجود دارد که به تصوير کشيده نشده است. علي بدون فيلمنامه سر صحنه نمي‌آمد، اما نکته‌اي در فيلمنامه‌هاي او وجود داشت؛ حاتمي در فيلمنامه اوليه ديالوگ‌ها را خلاصه مي‌نوشت؛ دليلش هم اين بود که مي‌گفت وقتي من هنوز نمي‌دانم چه کسي قرار است اين نقش را بازي کند و ديالوگ‌ها را بگويد، لزومي ندارد همه چيز را از همين حالا مشخص کنم.حال اگر قول برخي دوستان فراموشکار را هم جدي بگيريم و قبول کنيم که او ديالوگ فيلم‌هايش را سر صحنه فيلمبرداري مي‌نوشت، اين را بايد به پاي قوت و قدرت او بگذاريم و نه ضعفش. برخي دوستان هم زماني گفتند علي در فيلم‌هايش دکوپاژ نداشت؛ يک بار عزيز ساعتي (فيلمبردار)، از انبارهاي شهرک غزالي چند تکه از برگه دکوپاژهاي «هزار دستان» را با خط حاتمي پيدا کرد و اين برگه‌ها تا مدت‌ها در يکي از ويترين‌هاي موزه سينما در معرض نمايش بود. علي هميشه با مداد مي‌نوشت و فقط بالاي صفحه با خودکار سبز مي‌نوشت «هوالعليم».حاتمي را ممنوع‌الکار کردندبعد از پايان ساخت «جعفرخان از فرنگ برگشته» ارشاد 20 دقيقه از فيلم را درآورد و به علي گفتند اين 20 دقيقه را دوباره بگير. علي زير بار نرفت و به همين دليل ممنوع‌الکار شد. داستان از اين قرار بود که از ارشاد علي را احضار کرده و برگه دستورالعمل حذف 20 دقيقه از فيلم و فيلمبرداري مجدد را دستش مي‌دهند. علي هم برگه را پاره مي‌کند و از ارشاد خارج مي‌شود.فرداي آن روز يداله صمدي از ارشاد به من زنگ زد و گفت روي ديوار يک برگه زده‌اند که رويش نوشته علي حاتمي به دلايل فلان و فلان تا اطلاع ثانوي ممنوع‌الکار است. اين اتفاق براي حوالي سال‌هاي 65 و 66 است. بعد از آن من را از ارشاد خواستند و گفتند اين 20 دقيقه را شما بساز. من آن زمان فيلم «جميل» را تازه ساخته بودم. گفتم من به فيلم علي دست نمي‌زنم مگر اينکه نامه بنويسيد و من را ملزم به اين کار کنيد؛ گفتند ايرادي ندارد.بعد از مدتي علي عباسي تهيه‌کننده «جعفرخان...» نامه‌ ارشاد را براي من آورد با اين مضمون که آقاي احمد بخشي، چنانچه شما تمايل به ساخت 20 دقيقه پاياني فيلم «جعفرخان از فرنگ برگشته» داشته باشيد از نظر ما بلامانع است! من ديدم ارشاد با اين کار توپ را به زمين انداخته و به نوعي پاي خودش را کنار کشيده است. من هم به عباسي گفتم اين‌ها نوشته‌اند اگر دوست داري بساز و اگر دوست نداري نساز. اگر مي‌نوشتند بايد بسازي، من نامه را به علي نشان مي دادم و مي‌گفتم مجبورم کردند. ولي حالا که اين را نوشته‌اند من ديگر الزامي به ساخت 20 دقيقه باقي مانده «جعفرخان ...» ندارم.اين جوري شد که من هم بعد از حاتمي ممنوع‌الکار شدم و «جميل» هم توقيف شد. بعد از اين جريانات از يداله صمدي خواستند فيلم را تمام کند که او هم نپذيرفت و دست آخر محمد متوسلاني «جعفرخان ...» را به اتمام رساند. 9 پرده از دلشدگان حذف شدحاتمي هنگام نوشتن فيلمنامه زمان از دستش در مي‌رفت و به قول معروف زياد مي‌نوشت. بطور مثال «دلشدگان» چهار ساعت فيلمنامه بود که اتفاقاً همه‌اش هم فيلمبرداري شد. هنگام مونتاژ تا جايي که مي‌شد از فيلم کوتاه کرديم و تازه بعد از اين همه تلاش فيلم شد 19 پرده. علي ديگر دلش نمي‌آمد از فيلم کم کند.قرار شد با ارشاد و سينمادارها صحبت کنند تا به ازاي يک سانسي که از جدول نمايش روزانه کم مي‌شود به قيمت بليت اضافه کنند، اما اين پيشنهاد را نپذيرفتند. نتيجه اينکه «دلشدگان» در 10 پرده به اکران درآمد رفت. خودتان حساب کنيد اگر از فيلمي 9 پرده کم شود چه اتفاقي برايش مي‌افتد.روي ديالوگ‌هايي که مي‌نوشت حساس بودعلي روي ديالوگ‌هاي فيلم‌هايش خيلي حساس بود و دوست نداشت بازيگرها از خودشان چيزي به متن گفت‌و‌گوها اضافه کنند. اگر متوجه مي‌شد اداي جمله‌اي براي بازيگر سخت است و حرف در دهانش نمي‌چرخد خودش آن را درست مي‌کرد. از طرف ديگر چون معمولاً با يک گروه خاص کار مي‌کرد، همه اين اخلاق او را مي‌دانستند و کسي بدون هماهنگي قبلي و مقابل دوربين کلمه و جمله‌اي را به اختيار خود عوض نمي‌کرد.اگر هم کسي جديد به گروه اضافه مي‌شد، بازيگرهاي قديمي‌تر گوشي را دستش مي‌دادند تا حواسش به اين موضوع باشد. من نثر حاتمي را در هيچ کجاي ديگر نديدم. بعضي مواقع به اين فکر مي‌افتادم که شايد او يک دوره‌اي را در زمان قاجار زندگي کرده که اينقدر به زبان آن روزگار مسلط است.قرار بود «مادر» در شمال ساخته شودفيلمنامه «مادر» پنج سال قبل از زمان ساخت نوشته شد و کل داستان در شمال ايران مي‌گذشت. در آن ورسيون همه در ويلاي پدري در شمال کشور جمع مي‌شوند و مادر آنجا از دنيا مي‌رود. علي بعد از مدتي آن فيلمنامه را به من بخشيد و گفت تو اين را بساز. البته من تهيه‌کننده‌اي براي ساخت آن پيدا نکردم. حاتمي بعد از مدتي «مادر» را بازنويسي کرد و داستان را به تهران آورد.حتي از يک دکمه هم نمي‌گذشت
علي حاتمي
مي‌گفتند حاتمي به تاريخ وفادار نيست، اما موضوع اينجا بود که بخش دراماتيک و زيبايي‌شناسي داستان بيش از ملزومات تاريخي براي علي اهميت داشت. نمايشگري براي او مهم تر از هر چيز ديگري بود. در «هزار دستان» ما ريل واگن اسبي را در سريال مي‌بينيم اما اگر به تاريخ رجوع کنيم اين ريل و واگن در زمان رضاشاه و سال‌ها پيش از وقوع داستان «هزار دستان» جمع‌آوري شده بودند. اما علي اين را در سريال مي‌آورد چون جلوه تصويري آن برايش بيش از هر چيز ديگري اهميت داشت.از طرف ديگر همان زمان ما را فرستاد تا براي دکمه پيراهن مفتش شش انگشتي از لاله‌زار دکمه‌هاي قديمي بخريم. من گفتم کسي اين دکمه را در تلويزيون نمي‌بيند، اما علي نگران بود که نکند در يک نماي کلوزآپ دکمه امروزي و جديد مفتش توي چشم بزند. حالا کسي که از يک دکمه نمي‌گذرد به نظرتان مي‌تواند واگن اسبي به آن بزرگي را ناديده بگيرد.حمله روس‌ها به شهرک سينمايي غزاليزمان ساخت شهرک ولي‌اله خاکدان مشغول ساخت دکورهاي مربوط به لاله زار بود و اسماعيل ارحام صدر هم دکورهاي مربوط به بازارچه را مي‌ساخت. روزي که عراق به ايران حمله کرد ما مشغول ساخت شهرک بوديم. هواپيماهاي عراقي که براي بمباران مهرآباد آمده بودند درست از بالاي سر ما رد شدند. خاکدان بلافاصله بعد از ديدن هواپيماها، ميگ‌هاي آن‌ها را شناخت و گفت اين هواپيماها روسي هستند.خدابيامرز مي‌گفت روس‌ها به ايران حمله کرده‌اند. از آن به بعد ديگر صداي پرواز هواپيماها قطع نشد و علي که تصميم داشت «هزار دستان» را به شيوه صدا سر صحنه فيلمبرداري کند از اين کار منصرف شد و به سمت دوبله رفت که البته ضرر هم نکرد.به دليل نبود بودجه علي شهر را تعطيل کردصحنه سرشماري در فيلمنامه اوليه «هزاردستان» وجود نداشت. بعد از اتمام ساخت شهرک زمين و در وديوار شهرک را گازوئيل پاشيدند تا چرک شده و از آن حالت نو بودن خارج شود. حالا ديگر فقط مانده بود کليد زدن سريال. اما مشکلي که وجود داشت اين بود که ما براي پر کردن ويترين مغازه‌هاي بازسازي شده خيابان لاله‌زار بودجه نداشتيم و به نوعي معطل قسط بعدي تلويزيون بوديم.حاتمي وضعيت را که ديد با موافقت تلويزيون تاريخ کليد زدن «هزار دستان» را يک هفته عقب انداخت و به بچه‌هاي گروه دکور گفت ويترين تمام مغازه‌هاي لاله زار را با چوب پوشانده و به پنجره‌ها رودري بزنيد؛ شهر تعطيل است. هيچ کس نمي‌دانست در ذهن علي چه مي‌گذرد. خلاصه که طي سه چهار روز سکانس سرشماري را که در آن کل شهر تعطيل است و هيچ کس در خيابان‌ها نيست نوشت و ما هم فيلمبرداري کرديم.دزد فيلمنامه «هزار دستان» را با خود بردقبل از کليد زدن «هزار دستان» صدا و سيما به برخي صحنه‌ها در فيلمنامه ايراد گرفته بود و تاکيد داشتند اين‌ها بايد عوض شود. من به همراه علي يک هفته رفتيم شمال و علي همه آن صحنه‌ها را بازنويسي کرد. موقع برگشت بعد از تونل کندوان يک جا اتومبيل را متوقف کرديم تا ناهار بخوريم. بعد از صرف ناهار وقتي به سراغ اتومبيل آمديم ديديم دزد شيشه ماشين را شکسته و کيف علي را که فيلمنامه بازنويسي شده هم داخلش بود با خود برده.برگشتيم تهران و قضيه را گفتيم ولي کسي باور نکرد. آن موقع فکر مي‌کردند حاتمي مي‌خواهد سياه‌شان بکند. علي کل آن چيزي که دزديده شده بود را سه روزه نوشت؛ در واقع همه آن را از حفظ بود.«هزاردستان» را با 90 ميليون تومان ساختيمسکانس پاياني و فينال «هزاردستان» اين چيزي نيست که در نسخه پخش شده مي‌بينيم. در اين نسخه حسين گيل (سيدمرتضي) چشم‌هاي جمشيد مشايخي (رضا تفگنچي) را که روي سنگفرش خيابان سقوط کرده مي‌بندد و به بالا نگاه مي‌کند. اين اتفاق روز هفتم محرم رخ مي‌دهد؛ يعني سه روز مانده به عاشورا.فينالي که علي براي «هزار دستان» در نظر گرفته بود به اين شکل بود که روز عاشورا سران کشور - از جمله خان مظفر - در ميدان توپخانه و ايوان شهرداري حضور دارند و کارناوال عزاداران که صحنه‌هاي روز عاشور را به شکل تعزيه بازسازي کرده‌اند از مقابل اين‌ها مي‌گذرند. در اين صحنه حسين گيل که نقش حر را در تعزيه بازي مي‌کند، با اسب به خان مظفر نزديک شده و با شمشير سر او را قطع مي‌کند. اين صحنه  به خاطر نبود بودجه کافي گرفته نشد.برآورد ما حدود سه و نيم ميليون تومان بود اما تلويزيون اين پول را به ما نداد. هزار دستان به طريقه 35 ميلي‌متري فيلمبرداري شد. ما در حدود 28 قسمت فيلمبرداري کرده و تحويل تلويزيون داديم اما فقط 15 قسمت آن به روي آنتن رفت. دليل اصلي اين حذف‌ها حجاب بازيگران زن بود. کل مخارج مجموعه با توجه به 13 قسمتي که هرگز از تلويزيون پخش نشد چيزي در حدود 90 ميليون تومان شد.دعواي علي و ليلاعلي حاتمي با دو طيف از بازيگرها مشکل داشت؛ اول بچه‌ها و بعد پيرمردها و پيرزن‌هاي فرتوت. کلاً حوصله کار کردن با آن‌ها نداشت. بطور مثال ليلا دختر خودش در چند فيلم او بازي کرده است؛ هنگام فيلمبرداري داستان اينجوري شروع مي‌شد که علي با خوش رويي به ليلا مي‌گفت ليلا جان ديالوگ‌هايت را حفظ کرده‌اي ديگر؟ ليلا هم مي‌گفت بله. فيلمبرداري صحنه که شروع مي‌شد ليلا برخي توصيه‌هاي پدرش را عمل مي‌کرد و برخي را با بازيگوشي انجام نمي‌داد. خلاصه که بعد از دو برداشت کار پدر و دختر به دعوا مي‌کشيد و ليلا از صحنه بيرون مي‌رفت.از شدت درد فرياد مي‌زدحاتمي از سرطان لوزالمعده در گذشت. آن اوايل که درد داشت همه فکر مي‌کردند زخم معده است و جالب است بدانيد دست آخر فردين سبب شد تا نوع بيماري علي شناخته شود. فردين دوست دکتري داشت که در يک مهماني بعد از شنيدن جريان دردهاي علي از فردين مي‌خواهد به علي پيشنهاد کند تا آزمايشي خاص را پشت سر بگذارد.فردين با من تماس گرفت و بعد از پرس و جو از همسر حاتمي، وقتي مطمئن شديم او قبلاً اين آزمايش را انجام نداده، صبح روز بعد همراه علي و فردين و داود رشيدي به بيمارستان دي رفتيم. او اين آزمايش را به انجام رساند و عصر آن روز معلوم شد اين درد او از سرطان لوزالمعده است. درد علي با يک کمر درد شروع شد. دکترها گفته بودن بايد پياده‌روي کني. بعد از آن راه رفتن در استخر را تزويج کردن اما کمر درد او خوب نشد. کار به انرژي‌درماني هم کشيد تا اينکه بعد از چهار ماه داستان فردين پيش آمد و همه چيز روشن شد.علي ده روز در بيمارستان خوابيد و طي آن ده روز در اتاقش هر شب برنامه بود. دوستانش با کمانچه و تنبک و ساير ابزار آلات موسيقي به سراغش مي‌رفتند و خلاصه نمي‌گذاشتند تنها بماند. بعد از آن بود که دردهايش شديدتر شد. اين درد به قدري شديد بود که بعضي شب‌ها از شدت درد سرش را از پنجره خانه‌اش بيرون مي‌آورد و بي‌انقطاع فرياد مي‌زد.علي را بيهوش کرديم تا سوار هواپيما شوداز هنگام تشخيص بيماري تا زماني که براي درمان تکميلي  به انگلستان رفت حدود هفت هشت ماه ديگر گذشت. علي از پرواز با هواپيما مي‌ترسيد و اين ترس به قدري شديد بود که هنگام پرواز اميد روحاني که تخصص اصلي‌اش دکتراي بيهوشي است به فرودگاه آمد و علي را با آمپول بيهوش کرد تا بعد از آن ما بتوانيم علي را سوار هواپيما کنيم. هنگام فيلمبرداري «تختي» هم به شدت درد داشت و البته در آن دوران يک روز در ميان هم شيمي‌درماني مي‌کرد. با تمام دردي که داشت توانست 20 دقيقه از «تختي» را فيلمبرداري کند.داستان دلخوري حاتمي از اکبر عبديحاتمي فيلمنامه‌اي داشت به اسم «گاردن‌پارتي» که براي نقش اول آن روي اکبر عبدي حساب کرده بود. قرار بود اکبر در اين فيلم زن‌پوش شود. يک بار هم عبداله اسکندري در خانه حاتمي يک تست گريم روي چهره اکبر اجرا کرد که ديدند خيلي خوب شد و در واقع روي چهره او جواب داد.داستان «گاردن پارتي» در دوره رضا شاه و زمان کشف حجاب مي‌گذشت. آن زمان عبدي و اسکندري با ميرباقري سر صحنه سريال «امام علي» (ع) بودند. ظاهراً آنجا داستان زن‌پوش شدن اکبر را براي ميرباقري تعريف مي‌کنند و نتيجه اينکه او هم «آدم برفي» را بر پايه زن‌پوش شدن عبدي ساخت. علي سر اين جريان خيلي از دست اکبر و اسکندري دلخور شد.من بعد از ساخته شدن «آدم‌برفي» به علي گفتم که داستان آن با داستان «گاردن‌پارتي» کاملاً متفاوت است اما او گفت همين که عبدي در فيلم زن‌پوش مي‌شود کافي است تا من «گاردن پارتي» را نسازم. علي «گاردن پارتي» را بعد از آن جريان به من بخشيد.روزي که اکبر عبدي علي را روي تخت نديدروزهاي آخر زندگي علي، يک روز اکبر عبدي براي ديدن او و آشتي‌ به خانه‌اش آمد. علي آن روزها بيهوش بود؛ نه چيزي مي‌ديد و نه چيزي مي‌شنيد. اکبر اصرار داشت حاتمي را ببيند. علي در اتاقش روي تخت خوابيده بود و يک شمد سفيد سر تا پاي او را پوشانده بود. به اکبر گفتيم علي روي تخت خوابيده.اکبر وارد اتاق شد، اما بعد از لحظه‌اي خارج شد و گفت روي تخت که کسي نيست. ما با تعجب وارد اتاق شديم و شمد را کنار زديم. علي هنوز روي تخت بود اما در آن روزها به قدري لاغر و نحيف شده بود که اکبر او را زير شمد تشخيص نداده بود. اکبر به سرش کوبيد و زد زير گريه. علي همان شب تمام کرد.علي اناري / خبرآنلاين تنظيم براي تبيان : مسعود عجمي  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 615]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن