تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833680469
سيره اخلاقى پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) - قسمت اول
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سيره اخلاقى پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) - قسمت اول نويسنده:فيض کاشاني (( بسم اللّه الرحمن الرحيم ))سپاس خداى را كه همه چيز را آفريد و آفرينش هر چيز را نيكو و منظم ساخت و پيامبر محمّد صلى اللّه عليه و اله را به بهترين ادب ، مؤ دب كرد و اوصاف و اخلاق او را پاك و پاكيزه قرار داد. سپس او را برگزيده حبيب خود گردانيد و هر كه را خواست تهذيب كند، توفيق پيروى از آن حضرت را به او داد و هر كه را اراده فرمود تا محبوب خود گرداند، وادار بر خو گرفتن به اخلاق او كرد.بارى آداب ظاهرى بيانگر آداب باطن و حركات اعضا و جوارح ثمره انديشه هايى است كه در دل مى گذرد و اعمال ، نتيجه اخلاق است و آداب و رفتار آدمى تراوش معارف و رازهاى نهفته قلبى ، ريشه و سرچشمه اعمال اوست . و انوار باطن است كه بر ظاهرها مى تابد. بنابراين لازم است باطن زينت داده و آراسته شود تا بديها و زشتيهاى درون به نيكيها تبديل گردد. هر كه دلش خاشع نباشد، اعضا و جوارحش خاشع نگردد و هر كس دلش مشكوة انوار الهى نگردد، زيبايى آداب نبوى بر ظاهرش هويدا نشود.تصميم داشتيم كه بخش عادات اين كتاب را با قسمت مربوط به جامع آداب معيشت پايان دهم تا براى طالبان و علاقه مندان استخراج اين آداب از ميان همه بخشهاى كتاب دشوار نگردد، بعد ديدم كه هر بخشى از مباحث مربوط به عادات قسمتى از آداب را آورده است ، تكرار و اعاده آنها بر من سنگين آمد، زيرا تكرار و اعاده آنها سنگين است . در حالى كه نفوس براساس فطرت مبتنى بر تكرار مكررات است ، از اين رو مصلحت ديدم كه در اين بخش بر ذكر آداب و اخلاقى كه از رسول خدا صلى اللّه عليه و اله با اسناد رسيده است ، بسنده كنم و تمام آنها را با حذف سند فصل به فصل ادامه دهم تا اينكه در اين بخش علاوه بر جمع آداب ، تجديد و تاءكيد ايمان نيز با مشاهده اخلاق كريمه آن حضرت فراهم آمده باشد، اخلاقى كه به طور قطع هر كدام به تنهايى گواهى مى دهد كه آن بزرگوار گرامى ترين خلق خدا و در رتبه و منزلت از همه بالاتر و بزرگتر است ، تا چه رسد به مجموع آنها؟ آنگاه علاوه بر اخلاق آن بزرگوار، بيان سيما و خلقت آن حضرت را نيز افزودم . و سپس معجزاتى را كه در اخبار صحيح رسيده است ذكر كردم تا بدان وسيله پرده از روى مكارم اخلاق و خصايص والايش به يك سو رود و از گوش منكران نبوتش ، درد مزمن ناشنوايى زدوده گردد. البته توفيق پيروى از سرور رسولان در حالات و اخلاق ساير امور دينى به دست خداست ، زيرا او راهنماى حيرت زدگان و پاسخگوى دعاى درماندگان است .بايد در اين نخستين بخش ، ادب آموزى خداوند را به آن حضرت ، به وسيله قرآن ، بيان و سپس مجموعه اى از خلق و خوى نيكويش را ذكر كنيم و بعد بخشى از آداب و اخلاق آن حضرت را بياوريم و پس از آن به بيان تكلم و لبخندش بپردازيم و آنگاه آداب و اخلاق غذا خوردنش و بعد آداب و اخلاقش در لباس پوشيدن و سپس گذشت با وجود قدرت و چشم پوشى از آنچه باعث ناراحتى آن حضرت مى شد و سخاوت و بخشندگى و شجاعت و شهامتش و تواضع و فروتنى اش را بازگو كنيم و سرانجام به توصيف سيما و شمايلش و بيان مجموعه معجزات و آياتش بپردازيم .مى گويم :من فصل ديگرى - پس از توصيف سيما و شمايلش - در بيان سيما و خلق و خو و سيره آن بزرگوار با همنشينان خود به روايت امام حسن و امام حسين عليهماالسلام مى افزايم و در نتيجه اين باب شامل چهارده فصل مى گردد.غزالى گويد:در بيان ادب آموزى خداوند، برگزيده و حبيبش محمّد صلى اللّه عليه و اله را به وسيله قرآنپيامبر در پيشگاه خداى تعالى بسيار فروتن و متواضع بود و همواره از درگاه حق تعالى درخواست داشت كه او را به آداب نيكو و اخلاق پسنديده بيارايد، از اين رو در دعايش چنين مى گفت : (( ((اللهم حسن خلقى و خلقى )) )) (1) و مى گفت : (( ((اللهم جنبنى منكرات الاخلاق )) )) (2) خداى تعالى نيز دعاى آن حضرت را مستجاب كرد، و در وفاى به وعده اى كه فرموده و گفته است : (( ((ادعونى استجب لكم )) )) (3) قرآن را بر او نازل كرد و بدان وسيله او را ادب آموخت . پس معيار خلق و خوى آن حضرت ، قرآن است .سعد بن هشام مى گويد: بر عايشه وارد شدم و از اخلاق رسول خدا صلى اللّه عليه و اله پرسيدم . گفت : مگر قرآن را نمى خوانى ؟ گفتم : چرا. گفت : خلق رسول خدا صلى اللّه عليه و اله قرآن است . (4) خداوند آن حضرت را به وسيله قرآن ادب آموخت همانند اين آيات :(( خذ العفو و امر بالمعروف و اعرض عن الجاهلين . )) (5)و قول خداى تعالى : (( ان اللّه ياءمر بالعدل و الاحسان ...)) (6)و قول خداى تعالى : (( واصبر و ما صبرك الا باللّه . )) (7)و قول خداى تعالى : (( واصبر على ما اصابك ان ذلك من عزم الامور. )) (8)و قول خداى تعالى : (( لمن صبر و غفر ان ذلك لمن عزم الامور. )) (9)و قول خداى تعالى : (( فاعف عنهم واصفح ان اللّه يحب المحسنين . )) (10)و قول خداى تعالى : ععع و ليعفوا و ليصفحوا اءلا تحبون ان يغفر اللّه لكم ... )) (11)و قول خداى تعالى : (( ادفع بالتى هى احسن فاذالذى بينك و بينه عداوة كانه ولى حميم . )) (12)و به وسيله قول خداى تعالى : (( والكاظمين الغيظ والعافين عن الناس . )) (13)و با اين قول خداى تعالى : (( اجتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الظن اثم و لا تجسسوا و لا يغتب بعضكم بعضا. )) (14)و چون روز جنگ احد دندان پيشين پيامبر صلى اللّه عليه و اله شكست و خون بر روى مباركش جارى شد، آن حضرت خونها را پاك مى كرد و مى گفت : ((چگونه چنين جمعيتى رستگار خواهند شد كه چهره پيامبرشان را با خون رنگين كردند در حالى كه وى ايشان را به سوى پروردگارشان دعوت مى كرد؛ پس خداوند اين آيه را براى تاءديب آن حضرت نازل كرد: (( ليس لك من الامر شيى ء... )) (15)؛ امثال اين تاءديب در قرآن بى حد و حصر آمده است ، و مقصود نخستين از تاءديب و تهذيب ، وجود مقدس آن حضرت است و بعد از او، نور بر همه خلايق مى تابد؛ زيرا او به وسيله قرآن و مردم به وسيله او تاءديب شده اند، از اين رو فرموده است : ((برانگيخته شدم تا مكارم اخلاق را به كمال و تمام برسانم .))(16)آنگاه مردم را به اخلاق نيكو ترغيب فرمود. و چون ما آن مكارم اخلاقى را در بخش رياضت نفس و تهذيب خلق نقل كرديم دوباره تكرار نمى كنيم . سپس هنگامى كه خداوند خلق شريف آن حضرت را كامل ساخت ، او را ثنا گفت و فرمود: (( ((و انك لعلى خلق عظيم )) )) (17)، به لطف گسترده خداوند سبحان بنگر كه تا چه حد بلند مرتبه و بزرگ نعمت است ، در حالى كه به پيامبرش مرحمت فرموده و به او اخلاق كامل ارزانى داشته است ، او را ثنا گفته گرچه اوست كه پيامبر را به خلق كرديم آراسته اما اين را به او نسبت داده مى گويد: (( ((و انك لعلى خلق عظيم )) )) خداوند خلق را براى رسول خدا صلى اللّه عليه و اله بيان كرده و سپس رسول خدا صلى اللّه عليه و اله خلق را چنين بيان مى كند: ((خداوند مكارم اخلاق را دوست دارد و رذايل اخلاقى را دشمن مى دارد.))(18)از على عليه السلام نقل شده است : ((شگفتا از مرد مسلمانى كه برادر مسلمانش براى حاجتى نزد او مى آيد ولى او خود را شايسته كار خير نمى بيند، در صورتى كه اگر او اميد ثواب ندارد و از عذاب و مجازات نيز نمى هراسد، شايسته است كه به سوى مكارم اخلاق بشتابد، زيرا مكارم اخلاق هدايت كننده به سوى راه نجات است . مردى عرض كرد: آيا شما خود اين سخن را از پيامبر صلى اللّه عليه و اله شنيده اى ؟ فرمود: آرى ، چيزى بهتر از آن را هم شنيده ام : وقتى كه اسيران قبيله طىّ را آوردند، دختركى ميان اسيران بود، عرض كرد: يا محمّد! اگر مصلحت بدانى ، مرا از قيد اسارت آزاد فرما تا مورد ملامت مردم عرب واقع نشوم ؛ زيرا من دختر بزرگ قوم خود هستم ، پدرم از كسانى كه حمايتشان لازم بود، حمايت مى كرد و افراد گرفتار و در بند را آزاد مى ساخت ، گرسنه را سير و به او اطعام مى كرد و با صداى بلند سلام مى نمود و دست حاجتمندى را هرگز رد نمى كرد، من دختر حاتم طايى هستم پيامبر صلى اللّه عليه و اله - پس از شنيدن سخنان او - فرمود: اى دختر! اين صفاتى كه تو گفتى ، صفت مؤ من واقعى است ، اگر پدر تو مسلمان بود هر آينه براى او طلب آمرزش مى كردم ، آنگاه رو به يارانش كرد و فرمود: او را آزاد كنيد كه پدرش مكارم اخلاق را دوست مى داشت و همانا خداى تعالى مكارم اخلاق را دوست مى دارد. پس ابوبردة بن دينار از جا برخاست ، عرض كرد: يا رسول اللّه ، آيا خدا مكارم اخلاق را دوست مى دارد؟ فرمود: به خدايى كه جان من در دست قدرت اوست ، جز افراد خوش خلق ، كسى وارد بهشت نمى شود.))(19)از آن حضرت است : ((همانا خداى تعالى اسلام را به مكارم اخلاق و اعمال نيك آميخته است )) و از جمله مكارم اخلاق است ، حسن معاشرت ، خوش برخوردى ، نرمخويى ، انجام كار نيك ، اطعام ديگران ، سلام كردن بر همگان ، عيادت بيمار مسلمان - خوب باشد يا بد - تشييع جنازه مسلمان ، حسن جوار با همسايگان - مسلمان باشد يا كافر - بزرگداشت پيرمرد مسلمان ، قبول دعوت به مهمانى و دعا كردن به ميزبان ، گذشت و اصلاح بين مردم ، جود و بخشش ، آغاز به سلام ، فرو خوردن خشم و چشم پوشى از لغزش مرم . دين اسلام ، هرزگى ، بيهوده كارى ، آوازخوانى ، هر نوع نوازندگى و هر نوع تار تنبور و تبهكارى ، دروغ ، غيبت ، بخل ، حرص ، ستمكارى ، نيرنگ ، سخن چينى ، برهم زدن بين مردم ، قطع رحم ، بدخلقى ، خود بزرگ بينى ، فخر فروشى ، و خودبينى ، دست درازى ، چاپلوسى ، كينه و حسد، فال بد،، سركشى ، تجاوز و ظلم را از ميان برده است .انس مى گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه و اله هيچ نصيحت خوبى را فروگذار نكرد مگر آن كه ما را به سوى آن فرا خواند و ما را به انجام آن ماءمور ساخت و هيچ دغلبازى - و يا گفت : هيچ عيبى - و هيچ صفت زشتى نبود مرگ آن كه ما را بر حذر داشت و از آن نهى كرد و اين آيه شريفه مشتمل بر همه آنها است : (( ان اللّه ياءمر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذى القربى ... )) (20)معاذ مى گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه و اله مرا سفارش كرد و فرمود: ((اى معاذ! تو را سفارش مى كنم به تقواى الهى ، راستگويى ، وفاى به عهد، اداى امانت ، ترك خيانت ، رعايت همسايه ، مهربانى نسبت به يتيم ، نرمش در گفتار، سلام دادن ، خوش رفتارى ، كوتاهى آرزوها، ايمان مداوم ، ژرف بينى در قرآن ، دوستى آخرت ، ترس از حساب ، فروتنى ، و زنهار كه دانايى را دشنام دهى با راستگويى را تكذيب كنى ، يا از گنهكارى ، پيروى و يا از رهبرى عادل ، نافرمانى كنى و يا در زمين فساد كنى ، و سفارش مى كنم تو را به تقواى الهى در همه جا و توبه از هر گناه نهانى را در نهان و از گناه آشكار را آشكارا به عمل آورى ))(21)پيامبر صلى اللّه عليه و اله بندگان خدا را اين چنين ادب آموخت و آنان را به مكارم اخلاق و آداب نيك فرا خواند.بخشى از اخلاق نيكوى پيامبر صلى اللّه عليه و الهاخلاقياتى كه بعضى از دانشمندان و فقها آنها را گرد آورده اند و از بعضى اخبار آنها را برگزيده اند. غزالى گويد:رسول خدا صلى اللّه عليه و اله بردبارترين (22)، شجاعترين (23)، عادلترين (24)، و پاكدامن ترين مردم بوده است . با هيچ زنى كه او را در ملكيت خود نداشت و يا به همسرى خود درنياورده بود و يا از خويشاوندان محرم او نبود، تماس نداشت .(25) از همه مردم بخشنده تر بود، هيچ دينار و درهمى شب در نزد او نمى ماند و اگر وجهى زياد مى آمد و كسى را پيدا نمى كرد كه به او بدهد و شب ناگهان مى رسيد به خانه نمى رفت تا آن را به نيازمندش مى رساند (26) و از آنچه خدا به او داده بود تنها به مقدار قوت سالانه خود از ساده ترين چيزى كه در دسترس بود از خرما و جو برداشت مى كرد و بقيه آن را در راه خدا مى داد. (27) كسى از او چيزى نمى خواست مگر اين كه به او مى داد.(28) آنگاه به قوت سالانه خود مى پرداخت و از آن هم ايثار مى كرد، و چه بسا كه خود پيش از پايان سال ، اگر چيزى به او نمى رسيد محتاج مى شد.(29) به دست خويش كفشش را وصله مى زد و جامه اش را مى دوخت و در امور خانه به خانواده خود خدمت مى كرد (30) و با همسران گوشت خرد مى كرد. (31) از همه كس با حياتر بود، به چهره كسى خيره نمى شد (32) و دعوت آزاده و برده را مى پذيرفت . (33) و هديه را قبول مى كرد اگر چه يك جرعه شير بود و در برابر آن هديه مى داد.مال صدقه را نمى خورد. (34) و در پاسخ دادن به سخن كنيز و فرد تهى دست تكبر نمى ورزيد. (35) براى پروردگار خشمگين مى شد، نه براى خود. (36) حق را اجرا مى كرد اگر چه به زيان خود يا اصحابش تمام مى شد. (37) از طرف گروهى از مشركين پيشنهاد كمك در مقابل گروه ديگرى از مشركين به آن حضرت شد در حالى كه او كم باور بود و حتى به يك فرد نيازمند بود تا بر يارانش بيفزايد اما نپذيرفت و فرمود: ((من از مشرك كمك نمى طلبم .)) (38) جنازه يكى از فضلاى اصحاب و نيكانشان كه در بين يهوديان كشته شده بود پيدا شد، بر ايشان از راه ظلم وارد نشد و علاوه بر حق از آنها نخواست و صد شتر ديه پرداخت كرد در حالى كه اصحاب آن حضرت به يك شتر نيازمند بودند تا باعث تقويت آنها شود، (39) و از گرسنگى سنگ به شكم مباركش مى بست ،(40) هر خوراكى را كه حاضر بود ميل مى كرد، درباره آنچه موجود بود نمى پرسيد و آن را رد نمى كرد و از خوردن غذاى حلال خوددارى نمى فرمود. اگر خرمايى بدون نان به دستش مى رسيد ميل مى كرد و اگر كبابى پيدا مى كرد مى خورد و اگر نان گندم يا جو موجود بود مى خورد و اگر حلوا و يا عسلى بود مى خورد و اگر شير بدون نانى مى يافت به آن اكتفا مى كرد و اگر خربزه تازه اى بود، مى خورد.(41) در وقت غذا خوردن تكيه نمى داد و روى سفره نمى نشست بلكه حوله اى زير پاهايش مى انداخت .(42)از نان گندم سه روز متوالى سير نخورد تا به ديدار خدا شتافت و اين اعمال را از باب ايثار و به خاطر كمك به ديگران مى كرد نه به دليل فقر و نه به سبب بخل (43). دعوت به مهمانى را قبول مى كرد (44) و به عيادت بيماران مى رفت ، و تشييع جنازه مى كرد. (45) در بين دشمنانش تنها و بدون پاسدار راه مى رفت ، (46) از همه مردم متواضع تر بود و از همه ساكت تر اما نه از راه كبر (47) و سخنش رساتر از همه بود بدون كلام زايد (48) و خوشروتر از همه مردم بود؛ (49) هيچ امرى از امور دنيا او را وحشت زده نمى ساخت . (50) هر لباسى كه ممكن بود مى پوشيد؛ گاهى پارچه اى به دور خود مى پيچيد و گاهى برد مخصوص يمنى و گاهى جبه پشمى ، هر پوشيدنى اى را كه از راه مباح در اختيار داشت مى پوشيد. (51) انگشترى اش نقره بود، (52) كه به انگشت كوچك دست راست و چپش مى كرد.(53) بر پشت مركب خود، برده و غير برده را سوار مى كرد. (54) بر هر چه ممكنش بود، از قبيل اسب ، شتر، استر شهبا و الاغ ، سوار مى شد و گاهى پياده و با پاى برهنه بدون ردا و عمامه و كلاه راه مى رفت . از بيماران در دورترين نقطه شهر عبادت مى كرد. (55) بوى خوش را دوست مى داشت و از بوهاى بد ناراحت مى شد.(56) با تهيدستان همنشين و با مستمندان هم خوراك مى شد، (57) و صاحبان فضيلت را براى اخلاق خوبشان گرامى مى داشت و با شرافتمندان به نيكوكارى برخورد مى كرد.(58) با خويشاوندان صله رحم مى كرد بدون اين كه ديگران را بر ايشان مقدم بدارد. (59) بر كسى ستم روا نمى داشت . (60) هر كه از او معذرت مى خواست ، عذرش را مى پذيرفت . (61) شوخى مى كرد ولى جز سخن حق نمى گفت . (62) مى خنديد اما نه با صداى بلند. (63) بازى مباح و مجاز را مى ديد و نهى نمى فرمود. (64) كسى با صداى بلند با آن حضرت صحبت مى كرد، تحمل مى فرمود.(65) يك ماده شتر و گوسفندى داشت كه خود و اعضاى خانواده اش از شير آنها تغذيه مى كردند.(66) غلامان و كنيزانى داشت ، از نظر خوراك و پوشاك بر آنها برترى نداشت ، (67) جز در كار خدايى و يا كارى كه ناگزير بر صلاح خودش بود، وقت را نمى گذراند.(68) به باغهاى اصحابش تشريف مى برد. (69)هيچ مستمندى را به سبب بى چيزى و درماندگى اش تحقير نمى كرد، و هيچ شاهى را به سبب سلطنتش اهميت نمى داد، براى هر دو، در پيشگاه خدا يك نوع دعا مى كرد.(70)خداوند اخلاق خوب و سياست كامل را در آن حضرت با وجود اين كه بى سواد بود جمع كرد، نه مى توانست بنويسد و نه بخواند، در مناطق كوهستانى و بيابانهاى خشك (71)، در حال گوسفند چرانى و يتيمى كه نه پدر داشت و نه مادر، بزرگ شد. پس خداوند تمام اخلاق نيك و راه و رسم پسنديده و شرح حال گذشتگان و آيندگان ، و آنچه را كه باعث نجات و رستگارى در آخرت و غبطه در امر خير و موفقيت در دنيا بود و با واجب و ترك امور زايد ارتباط داشت به آن حضرت آموخت ، خداوند ما را به اطلاعت از دستور او و پيروى از رفتار او، موفق بدارد. (( آمين رب العالمين . ))بخشى از آداب و اخلاق ارزنده پيامبر صلى اللّه عليه و اله به روايت ابوالبحترىگويند: رسول خدا صلى اللّه عليه و اله كسى از مؤ منان را ناسزا نگفت مگر آن كه برايش كفاره و رحمتى قرار داد (72) و هرگز زن يا خدمتگزارى را نفرين نكرد. (73) حتى پيامبر صلى اللّه عليه و اله در حال كارزار بود، عرض كردند: يا رسول اللّه ! چرا آنها را نفرين نمى فرماييد؟ فرمود: همانا من براى رحمت و هدايت مبعوث شده ام نه براى نفرين .(74) و چنان بود كه هرگاه مى خواستند بر كسى ، مسلمان يا كافر به طور عام يا خاص نفرين كنند، بجاى نفرين دعا مى كرد. (75) و با دست خود كسى را نزد مگر آن كه در راه خدا باشد. و از كسى كه نسبت به آن حضرت تعدى كرده باشد هرگز انتقام نگرفت مگر آن كه نسبت به حريم الهى تجاوز كرده باشد. و بين دو عمل هرگز انتقام نگرفت مگر آن كه نسبت به حريم الهى تجاوز كرده باشد. و بين دو عمل هرگز مختار نشد مگر آن كه آسانترين آنها را برگزيد، جز در مواردى كه باعث گناه يا قطع رحم مى شد كه در آن صورت از همه كس بيشتر اجتناب مى فرمود (76) و كسى چه آزاد و چه بنده و كنيز، خدمت ايشان نيامد مگر آن كه با او در پى حاجتش حركت كرد.(77) انس مى گويد: به خدايى كه او را به حق فرستاده است ، هرگز در مورد چيزى كه نمى پسنديد به من نفرمود: چرا آن كارى را كردى ؟ و كسى از اعضاى خانواده اش مرا ملامت نكرد مگر اين كه فرمود: ((او را به حال خود واگذاريد كه اين عملش حتمى و مقدر بوده است .))(78)گويند: هيچ گاه پيامبر صلى اللّه عليه و اله از بسترى ايراد نگرفت . اگر فرشى مى انداختند، مى خوابيد و اگر نمى انداختند، روى زمين مى خوابيد.(79) خداى متعال در سفر اول تورات آن حضرت را توصيف كرده ، مى فرمايد: محمّد رسول خدا، بنده برگزيده ام ، بداخلاق و درشتخو و اهل غوغا و فرياد ميان كوچه و بازار نمى باشد. بدى را با بدى مجازات نمى كند بلكه عفو مى كند و مى بخشد زادگاهاش مكه و هجرتش به مدينه است و شام را مالك مى شود. او و يارانش بر سراسر اين قلمرو سيطره خواهند يافت و ايشان حاملان قرآن و دانش اند و او بر اطراف خود پرتو افكن است . و در انجيل نيز وصفش چنين است .(80)از جمله خلق و خوى آن حضرت آن بود كه به هر كس مى رسيد، ابتدا سلام مى داد.(81) و هر كه درباره حاجتى حرف مى زد، با او مى ايستاد تا اين كه طرف منصرف مى شد. (82) دست خود را از كسى كه دستش را مى گرفت رها نمى كرد تا وقتى كه طرف دستش را مى كشيد. (83) و چون يكى از صحابه را مى ديد آغاز به مصافحه مى كرد، سپس دست او را مى گرفت و انگشتهايش را داخل انگشتان او مى كرد و آنگاه مشتش را محكم مى بست ، (84) جز به ياد خداى تعالى بر نمى خاست و نمى نشست (85) و كسى رو به او نمى نشست در وقتى كه او نماز مى خواند، مگر آن كه نمازش را سبك مى كرد و رو به او مى آورد و مى گفت : نيازى دارى ؟ و چون حاجت او را بر مى آورد، دوباره به نماز مى ايستاد.(86) و بيشتر اوقات به هنگام نشستن ، هر دو زانويش را از جا بر مى داشت ، و نظير كسى كه لباسش را به خود پيچيده باشد، با دستها زانوهايش را مى گرفت . (87) و كسى جاى او را از جاى نشستن اصحابش تميز نمى داد؛ زيرا آن حضرت هر جا جاى نشستن بود، مى نشست (88)، هيچگاه كسى نديد كه در نزد اصحاب پاهايش را دراز كند تا جا را بر كسى تنگ كند مگر اين كه جا زياد مى بود و كسى در تنگنا قرار نمى گرفت .(89) و بيشتر اوقات رو به قبله مى نشست (90) و به هر كسى كه بر او وارد مى شد احترام مى كرد و حتى براى كسى كه نه با وى خويشاوندى داشت و نه وابسته رضاعى اش بود، جامه اش را پهن مى كرد و او را بر روى آن مى نشاند.(91)زيراندازى كه در اختيار داشت به هر كه وارد مى شد، ايثار مى كرد و اگر او نمى پذيرفت اصرار مى ورزيد تا او بپذيرد. (92) و كسى با او صميمى نمى شد مگر اين كه تصور مى كرد از همه كس نزد آن حضرت گرامى تر است ، به گونه اى كه هر كس همنشين آن حضرت مى شد، بهره خويش را از سيماى وى مى برد، تا آن جا كه نشست آن حضرت ، شنيدن ، سخن گفتن و جاذبه مجلس و تمام توجهش به هم نشين بود و با تمام اينها محفلش حيا، تواضع و امانت بود.(93) خداى تعالى فرمود: (( فبما رحمة من اللّه لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لا نفضوا من حولك .(94) )) هر گاه مى خواست ، اصحابش را صدا بزند براى احترام و دلجويى ايشان به كنيه صدا مى زد (95) و حتى به آنهايى كه كنيه نداشتند، كنيه مى داد و به همان كنيه اى كه داده بود، آنها را صدا مى زد، (96) و همچنين زنانى كه فرزندانى داشتند كنيه اى مى داد و نيز نام زنانى را كه فرزند نزاده بودند، با كنيه آغاز مى كرد (97) و كودكان را كنيه مى نهاد تا بدان وسيله دلهاى ايشان را نرم سازد.(98) از همه كس زودتر خشمگين مى شد و زودتر از همه خشنود مى گشت و مهربانتر و بهتر از همه مردم به مردم و از همه كس سودمندتر به حال آنان بود و چنان بود كه در مجلس آن حضرت صداها بلند نمى شد. (99) و چون از مجلس برمى خاست مى گفت : (( ((سبحانك اللهم و بحمدك اشهد ان لا اله الا انت استغفرك و اتوب اليك )).)) آنگاه مى فرمود: ((اينها را جبرئيل به من آموخت .))(100)پی نوشتها:1- اين حديث را احمد در مسند خود ج 2، ص 403 از قول ابن مسعود و ابن حبان نيز از وى روايت كرده است . 2- اين حديث را ترمذى و حاكم در ج 1، ص 532 كتاب خود با همان عبارت نقل كرده است . 3- مؤ من / 60: مرا بخوانيد تا (دعاى ) شما را اجابت كنم . 4- اين حديث را ابن عسد در طبقات 7 ج 1 (بخش 2) صفحه 89 و ابن شيبه ، عبد بن حميد، مسلم ابن منذر، حاكم و ابن مردويه - چنانكه در (( الدرالمنثور، )) ج 6، ص 250 آمده - نقل كرده اند. 5- اعراف / 199: با آنها مدارا كن و عذرشان را بپذير و به نيكيها دعوت نما و از جاهلان رو بگردان . 6- نحل / 90: خداوند به عدل و احسان ... فرمان مى دهد. 7- نحل / 127: صبر كن و صبر تو فقط براى خدا و به توفيق خدا باشد. 8- لقمان / 17: و در برابر مصايبى كه به تو مى رسد با استقامت و شكيبا باش كه اين از كارهاى مهم و اساسى است . 9- شورى / 43: كسانى كه شكيبايى و عفو كنند، براستى اين از كارهاى پر ارزش است . 10- مائده / 13: از آنها درگذر و صرف نظر كن كه خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد. 11- نور / 22: آنها بايد عفو كنند و صرف نظر نمايند، آيا دوست نمى داريد خداوند شما را ببخشد؟ 12- فصلت / 34: بدى را با نيكى دفع كن ، تا دشمنان سرسخت تو همچون دوستان صميمى و گرم شوند. 13- آل عمران / 134: خشم خود را فرو مى برند و از خطاى مردم مى گذرند. 14- حجرات / 12: اى كسانى كه ايمان آورده ايد از بسيارى از گمانها بپرهيزيد، چرا كه بعضى از گمانها گناه است ، و هرگز (در كار ديگران ) تجسس نكنيد و هيچ يك از شما ديگرى را غيبت نكنيد.15- آل عمران / 128: هيچ گونه اختيارى (درباره سرنوشت كافران يا مؤ منان فرارى از جنگ ) براى تو نيست ... اما خبر را بخارى در ج 5، ص 127، ابن ابى شيبه ، احمد، عبد بن حميد، مسلم ، ترمذى ، نسائى ، ابن جرير، ابن منذر، ابن ابى حاتم ، و نخاس در ناسخ خود و بيهقى در (( الدلائل )) از قول انس - به طورى كه در (( درالمنثور )) ج 2، ص 70 آمده - نقل كرده اند.16- اين حديث را بزاز در مسند خود - به طورى كه در (( مجمع الزوائد، )) ج 9، ص 15 آمده - با سند معتبرى نقل كرده است .17- قلم / 4: و تو اخلاق عظيم و برجسته اى دارى .18- اين حديث را حاكم در ج 1، و طبرانى در (( الاوسط )) - به طورى كه در (( مجمع الزوائد، )) ج 8، ص 188 آمده - نقل كرده اند.19- در كتاب معتبرى اين حديث و حيث بعدى را نيافتم . 20- نحل / 90: خداوند فرمان به عدل و احسان و بخشش به نزديكان مى دهد و... 21- اين حديث را ابونعيم در (( حليه )) و بيهقى در (( الزهد )) نقل كرده است . (( (المغنى ). ))22- اين حديث را ابوالشيخ در كتاب اخلاق رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله آورده است . (( (المغنى ) )) 23- اين حديث را مسلم ، ج 2، ص 72 از قول انس نقل كرده و بخارى نيز نظير آن را آورده است . 24- اين حديث را ترمذى در (( الشمائل )) از قول حسن بن على بن ابى طالب عليه السلام ضمن حديث طولانى راجع به اوصاف پيامبر صلى اللّه عليه و اله نقل كرده است . 25- مسلم و بخارى اين حديث را از قول على بن ابى طالب عليه السلام نقل كرده اند و در حديث عايشه آمده : پيامبر صلى اللّه عليه و اله جز با زنى كه مالك بود تماس نگرفت . 26- اين حديث را طبرانى در (( الاوسط )) نقل كرده است . 27- اين حديث را ابوداوود، در ج 2، ص 152 ضمن حديث طولانى از قول بلال نقل كرده است . 28- اين حديث را بخارى به روش خود در كتاب (( النفقات )) از صحيح خويش ج 7، ص 181 از قول عمر نقل كرده و مسلم نيز نظير آن را آورده است . 29- اين حديث را ترمذى و ابن ماجه از قول ابن عباس نقل كرده اند. 30- اين حديث را احمد در مسند عايشه و صدوق در خصالج 1، ص 130 و بخارى در ج 7، ص 85 و ج 8 ص 121 نقل كرده است . 31- اين حديث را ترمذى در ج 8، ص 31 و احمد از قول عايشه نقل كرده است . 32- بخارى ، در ج 6، ص 225 و مسلم در ج 7، ص 77 مطلبى شامل اين مضمون آورده اند. 33- ترمذى در (( الشمائل )) ص 23 و ابن ماجه و حاكم اين حديث را از انس نقل كرده اند. 34- اين حديث را بخارى در ج 3، ص 192 و 195 صحيح خود آورده است . 35- اين حديث را حاكم نقل كرده و قبلا گذشت . 36- اين حديث را ترمذى چنين نقل كرده : دنيا و مال دنيا او را خشمگين نمى كرد و در برابر تجاوز به حق چيزى جلو خشم او را نمى گرفت . 37- مسلم اين حديث را در ج 5، ص 201 از قول عايشه نقل كرده است . 38- اين حديث را مسلم در ج 5، ص 98 از حديث سهل بن ابى حثمه نقل كرده است . 39- اين حديث را مسلم در ج 5، ص 98 از حديث سهل بن ابى حثمه نقل كرده است . 40- اين حديث را بخارى در ج 5، ص 138 ضمن داستان كندن خندق نقل كرده و طبرانى در حديث طولانى - به طورى كه در (( مجمع الزوائد )) ج 6، ص 131 آمده - با سند معتبرى نقل كرده است . 41- درباره تمام اين مطالب به (( المواهب اللدنية قسطلانى ، )) ج 1، ص 308 (( فصل ما تدعو ضرورته اليه صلى اللّه عليه و اله )) مراجعه كنيد. 42- به سند اين حديث برخورد نكردم ، عراقى گويد: چنين عملى را بين اعمال پيامبر سراغ ندارم قول معروف نوشته ابن ماجه است از قول جابر كه ما در زمان رسول خدا كمتر پيش مى آيد كه طعامى داشته باشيم و اگر هم داشتيم ، جز دست و ساعد خود چيزى براى گستردن نداشتيم . 43- در امالى صدوق ، ص 192 نظير اين حديث آمده است . 44- اين حديث در آداب خوردن ص 7 گذشت ، با اين عبارت : (( (( لودعيت الى كراع لا جبت .)) )) 45- اين حديث را ترمذى در ج 4، ص 235 و ابن ماجه به شماره 4178 نقل كرده اند. 46- به كتاب (( المواهب اللدنية ، )) ج 1، ص 302 مراجعه كنيد، حاكم در ج 3، ص 313 از عايشه نقل كرده مى گويد: پيامبر صلى اللّه عليه و اله نگهبان داشت تا اين كه آيه (( (( اللّه عصمك من الناس )) )) نازل شد، پيامبر صلى اللّه عليه و اله سر از گنبد در آورد و فرمود: مردم ، برويد خداوند نگهدار من است . 47- در كتاب (( شمائل ترمذى )) ص 23 و همچنين در كتاب (( الشمائل ابوالحسن بن ضحاك )) نظير اين مطلب آمده است . 48- در صحيح بخارى ، ج 4، ص 231 و سنن ابى داوود آمده است : (( پيامبر صلى اللّه عليه و اله حديث را براى وعده معاد مى فرمود نه براى عده و رقم )) سند اين حديث صحيح است . و در حديث هند بن ابى هاله آمده است : پيامبر فصلى سخنان كوتاه و پر معنى فرمود بى كم و زياد. (( المعانى )) صدوق ص 81 و (( الشمائيل )) ترمذى ص 15. 49- حديثى با اين عبارت ترمذى در (( الشمائل )) ص 16 از قول عبداللّه بن جزء آورده : من كسى را متبسم تر از رسول خدا صلى اللّه عليه و اله نديدم . 50- احمد در مسند عايشه به اين مضمون مطلبى را نقل كرده است . 51- به (( الشمائل )) ترمذى ص 6 و صحيح مسلم ج 6 ص 145 مراجعه كنيد. 52- اين حديث را مسلم در ج 6 ص 151 آورده است . 53- اين حديث را ترمذى در (( الشمائل ع(( ص 7 و مسلم در ج 6 ص 152 صحيح خود نقل كرده اند. 54- اين حديث را بخارى در ج 6 ص 49 و ج 4 ص 67، صحيح خود آورده است . 55- در اين مورد، مسلم در ج 3، ص 60 از حديث جابر بن سمره نقل كرده است ، پيامبر صلى اللّه عليه و اله سوار بر اسب برهنه اى بود موقعى كه از تشييع جنازه ابن دحداح بر مى گشت و از قول سهل بن سعد نيز نقل كرده است : (( پيامبر صلى اللّه عليه و اله اسبى داشت به نام لحيف )) و از قول ابن عباس آورده است : (( پيامبر صلى اللّه عليه و اله در حجة الوداع در حالى كه بر شترى سوار بود، طواف مى كرد.)) در ج 5، ص 167 از قول براء نقل كرده است : (( پيامبر صلى اللّه عليه و اله را سوار بر استر سفيد در روز حنين ديدم )) و از حديث اسامه نقل كرده : (( پيامبر صلى اللّه عليه و اله سوار بر الاغى بود و در زير، پالانى داشت )) و از حديث ابن عمر نقل كرده : (( آن حضرت سواره و پياده به مسجد قبا مى آمد)) و نيز در ج 3، ص 20 از قول وى در عيادت از سعد بن عباده نقل كرده : (( پيامبر برخاست و ما كه ده و اندى نفر بوديم به همراه او برخاستيم و بى كفش و جوراب و كلاه و پيراهن در زمينى شوره زار مى رفتيم .)) 56- اين خبر كه حضرت (( زنان و بوى خوش را دوست داشت )) معروف است . نسائى ، و ابوداوود آن را نقل كرده اند و قبلا گذشت . ابن عدى از عايشه نقل كرده : (( پيامبر صلى اللّه عليه و اله دوست نداشت جز بوى خوش داشته باشد)) و نيز بد آمدنش از بوى سير معروف است . مسلم و بخارى آن را در احكام مساجد نقل كرده اند، بخارى در ج 7، ص 211 از قول انس نقل مى كند: (( اگر كسى به آن حضرت عطر تعارف مى كرد، رد نمى فرمود)) در مسند، طيالسى ص 218 شماره 1559 به سند خود از عايشه نقل كرده و مى گويد: براى پيامبر صلى اللّه عليه و اله رواندازى سياه از پشم ساختم ، پوشيده خوشش آمد، چون عرق كرد، برد يمنى داد، آن را دور انداخمت . در آن جا ص 277 شماره 2081 از انس نقل شده مى گويد: (( نديدم كسى به رسول خدا صلى اللّه عليه و اله عطر تعارف نمايد و او رد كند.)) 57- هم خوراكى آن حضرت را با مساكين بخارى در ج 8 ص 120 از حديث ابوهريره نقل كرده ، مى گويد: (( اصحاب الصفه ، مهمانان اسلام ، زن و فرزند كس و كارى نداشتند، وقتى صدقه اى مى رسيد، پيامبر صلى اللّه عليه و اله براى آنها مى فرستاد و خود ميل نمى كرد و اگر هديه اى مى آوردند، براى آنها مى فرستاد و خود نيز استفاده مى كرد و با آنها شريك مى شد.)) 58- اين حديث را ترمذى در (( الشمائل )) ضمن حديث طولانى در وصف آن حضرت آورده است . 59- در مستدرك حاكم ج 3، ص 324 از قول ابن عباس آمده : (( آن حضرت ، عباس را مانند احترام فرزند به پدر، احترام مى كرد.)) و از قول سعد بن ابى وقاص است : (( آن حضرت ، عمويش عباس و ديگران را از مسجد بيرون كرد، عباس گفت : ما را كه فاميل و عموى تو هستيم بيرون مى كنى و على را در مسجد جا مى دهى ؟ فرمود: من شما را بيرون نمى كنم و او را ساكن نمى سازم ...)) 60- نظير اين حديث را ابوداوود، در ج 2، ص 550 از قول انس و عايشه نقل كرده است . 61- اين حديث را بخارى در ج 6، ص 89 ضمن داستان كعب بن مالك ، هلال بن اميه و مرارة بن ربيعه - كه هر سه نفر تخلف كردند - نقل كرده است . به (( درالمنثور )) ، ج 3، ص 286 مراجعه كنيد. 62- اين حديث را ترمذى در ج 8، ص 157 نقل كرده است . 63- اين حديث را بخارى ، در ج 6، ص 167 از قول عايشه نقل كرده ، گويد: هرگز از پيامبر صلى اللّه عليه و اله خنده نديدم مگر وقت شادمانى اش كه لبخند مى زد و در حديث هند بن ابى جعاله كه در (( الشمائل )) ترمذى ، ص 16 آمده است : (( خنده اش لبخند بود.)) 64- اين موضوع ذاتا درست است ، در مسند طيالسى ، ص 217 نظير اين مطلب آمده ولى عراقى به داستان بازى حبشيها در حضور پيامبر صلى اللّه عليه و اله اشاره كرده و به گفته آن حضرت كه فرمود: (( بس كنيد بچه حيوانها!)) كه اين داستان خرافى و افترا بر رسول خدا صلى اللّه عليه و اله و گستاخى بر خداست و در صحيح مسلم ؛ ج 3، ص 22 و صحيح بخارى ؛ ج 2 7 ص 20 و سنن نسائى ، ج 3، ص 195 (( باب اللعب فى المسجد )) آمده است . 65- اين حديث را بخارى در ج 6، ص 171 نقل كرده و ابن منذر و طبرانى از ابن ابى مليكه نقل كرده اند مى گويد: (( نزديك بود كه دو كار خير ابوبكر و عمر را هلاك سازد، اين دو تن در نزد پيامبر صلى اللّه عليه و اله صدايشان را بلند كردند موقعى كه سواران بنى تميم نزد پيامبر آمدند يكى از آن دو نفر به اقرع بن حابس و آن يكى به مرد ديگرى اشاره كرد، آنگاه ابوبكر و عمر گفت ، تو جز مخالفت با من غرضى نداشتى عمر گفت : قصد من مخالفت با تو نبود، صدايشان از اين بابت بلند شد، پس خداوند آيه : (( (( يا ايها الذين آمنوا لاترفعوا اصواتكم ...)) )) را نازل كرد. به (( درالمنثور )) ، ج 6، ص 89 مراجعه كنيد. 66- نظير اين حديث را محمّد بن سعيد در (( الطبقات )) از قول ام سلمه نقل كرده است . 67- ترمذى در (( الشمائل )) از قول ابوسعيد خدرى با سند ضعيف نقل كرده است : (( پيامبر صلى اللّه عليه و اله با خدمتگزاران غذا مى خورد.)) و در (( الطبقات )) از قول سلمى و ديگران نظير اين حديث را نقل كرده است . 68- ترمذى در (( الشمائل ، )) ص 24 از حسن بن على عليه السلام و صدوق نيز در (( المعانى )) نظير اين حديث را آورده است . 69- اين حديث را ترمذى در (( السنن ع(( ضمن داستان آمدن پيامبر با جمعى از صحابه به خانه ابوالهيثم بن تيهان و ابوايوب نقل كرده و مسلم نيز نقل كرده و بخارى در ج 8، ص 26 از انس نقل كرده است : (( رسول خدا صلى اللّه عليه و اله از خانواده اى از انصار ديدن كرد و نزد آنها غذا خورد.)) 70- بخارى در ج 7، ص 9 از حديث سهل بن سعد نقل كرده ، مى گويد: مردى بر رسول خدا صلى اللّه عليه و اله گذشت ، پرسيد: چه مى گوييد درباره اين شخص ؟ گفتند: او شايسته است كه اگر از زنى خواستگارى كرد قبول كنند و اگر از كسى وساطت كرد بپذيرد و اگر سخنى گفت ، گوش دهند. مى گويد: سپس پيامبر صلى اللّه عليه و اله ساكت شد، مردى از مستمندان مسلمان گذر كرد، فرمود: درباره اين شخص چه مى گوييد؟ گفتند: سزاوار است كه اگر از زنى خواستگارى كرد، قبول نكنند و اگر واسطه شد، نپذيرند و اگر سخنى گفت ، گوش فرا ندهند، رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: اما اگر تمام روى زمين از اقران آن مردم پر باشد، اين يكى از همه آنها بهتر است . اما ناترسى پيامبر: او به پادشاهان ، فرمانروايان و به هر ستمگرى بدون ترس و بيم نامه نوشت كه معروف است ، به صحيح مسلم ، ج 5، ص 166 و (( جمهرة رسائل العرب ، )) ج 1، ص 32 - 72 مراجعه كنيد.71- در (( احياء العلوم )) و بعضى از نسخه هاى اين كتاب ، عوض بلاد جبل ، بلا جهل آمده است .72- اين حديث را مسلم ، در ج 8، ص 25 از قول ابوهريره نقل كرده است . 73- اين حديث را مسلم در ج 7، ص 80 از قول عايشه به جاى (( (ما لعن )، ما ضرب ، )) آورده است و طيالسى در ص 214 از عايشه نقل كرده : پيامبر، نه دشنام مى داد و نه دشنام مى پذيرفت و ضمن سخن گفتن فرياد نمى كشيد. 74- اين حديث را مسلم از قول ابوهريره در ج 8، ص 24 نقل كرده است . 75- اين حديث را بخارى در ج 5، ص 22 از قول ابوهريره نقل كرده است ، مى گويد: گفتند: يا رسول اللّه ، قبيله دوس ، هلاك شدند، چون نافرمانى و خوددارى از اجراى فرمان شما كردند. آنها را نفرين كنيد. فرمود: (( خداوند دوسين را هدايت كن ، و آنان را ببخشاى .)) 76- اين حديث را بخارى ، در ج 4، ص 230 از قول عايشه نقل كرده است كه گفت : هرگز رسول خدا صلى اللّه عليه و اله بين دو امر مخير نشد مگر آن كه آسانتر را اختيار كرد، جز در موردى كه گناه بود. در آن صورت از همه كس بيشتر از آن دورى مى كرد و هرگز رسول خدا صلى اللّه عليه و اله براى خودش از كسى انتقام نگرفت مگر آن كه باعث هتك حرمت الهى شده بود كه براى خدا انتقام آن را مى گرفت . اين حديث را مسلم نيز در ج 8، ص 80 نقل كرده است . 77- اين حديث را بخارى در پى نوشت خود از قول انس نقل كرده است كه اگر آن كنيز از مردم مدينه بود، دست پيامبر صلى اللّه عليه و اله را مى گرفت تا او را هر طور مايل است آزاد كند. و ابن ماجه اضافه كرده مى گويد: پيامبر صلى اللّه عليه و اله دستش را از دست او جدا نمى كرد تا به هر جاى مدينه كه مى خواست ، آن حضرت را براى كارى كه داشت مى برد. و قبلا گذشت در حديث ابن ابى اوفى كه كبر و غرورى نداشت كه با بيوه زنان و درماندگان راه برود تا حاجتشان را برآورد. اين حديث را دارمى ، در ج 1، ص 35 آورده است . 78- نظير اين حديث را ابوداوود، در ج 2، ص 547 و - چنان كه در (( المغنى )) آمده - ابوالشيخ در كتاب (( اخلاق النبى صلى اللّه عليه و اله )) نقل كرده اند. 79- بخارى ضمن حديثى طولانى در ج 3، ص 166 آورده است كه پيامبر صلى اللّه عليه و اله روى شنها و حصير، مى خوابيد و فرشى در آن ميان نبود، شنها بر پهلويش اثر گذاشته بود. و طيالسى در مسندش ص 36 از ابن مسعود نقل كرده ، مى گويد: (( رسول خدا صلى اللّه عليه و اله روى حصير خوابيد و حصير روى پوست بدنش اثر گذاشت و من شروع كردم به دست كشيدن و عرض كردم : يا رسول اللّه پدر و مادرم فدايت ، اگر اجازه بفرماييد چيزى پهن كنم روى آن بخوابيد تا شما را حفظ كند؟ فرمود: مرا چه به دنيا مثل من با دنيا مانند مسافرى است كه در سايه درختى استراحت كرده و آن جا را ترك مى كند.)) 80- اين حديث را دارمى ، در ج 1، ص 4 و طيالسى در ص 214 نظير آن را نقل كرده است . به امالى صدوق ، ص 279، (( عيون الاخبار، )) ص 224 و امالى ابن الشيخ ، ص 196 مراجعه كنيد. 81- اين حديث را ترمذى در (( الشمائل )) و صدوق در (( المعانى ، )) ص 81 از حديث هند بن ابى هاله با اين عبارت نقل كرده اند: (( با هر كه رو به رو مى شد، سلام مى كرد.)) 82- طبرانى و ابونعيم در (( دلائل النبوة )) و ابن سعد - چنانكه در (( الجامع الصغير )) آمده - اين حديث را نقل كرده اند و در (( مكارم الاخلاق )) ، ص 21 و 22 به طور مرسل و صدوق در (( المعانى )) ، ص 80 با سند نقل كرده است . 83- اين حديث در چند جا از ابن ماجه و از ترمذى به نقل از حديث انس گذشت . 84- اين حديث را ابوداوود، در ج 2، ص 645 از قول ابوذر نقل كرده است . 85- اين حديث را ترمذى در (( الشمائل )) از حديث حسن بن على عليه السلام از قول هند و صدوق در (( المعانى )) ص 80 نقل كرده است . 86- در هيچ كتابى به اين مطلب برخورد نكرديم . 87- نظير اين حديث را ابوداوود، در ج 2، ص 561 و ترمذى در (( الشمائل )) نقل كرده اند. 88- اين حديث را ابوداوود در ج 2، ص 527 از قول ابوهريره و ابوذر نقل كرده است ، مى گويند: (( رسول خدا صلى اللّه عليه و اله در بين اصحابش مى نشست و شخص ناشناسى كه مى آمد، نمى دانست كدام يك پيامبر است ، مى پرسيد...)) ترمذى در (( الشمائل )) نظير اين را نقل كرده است . 89- اين حديث را دارقطنى نقل كرده است ، و ترمذى و ابن ماجه چنين آورده اند: (( كسى آن حضرت را نديد كه مقبل همنشينش زانوهايش را جلو آورده باشد)) و ابن ماجه كلمه (( هرگز)) را نيز افزوده است . به طورى كه در (( المغنى )) آمده ، سند اين حديث ضعيف است . طبرسى در مكارم ، طور مرسل و صدوق در (( المعانى )) با سند از قول هند بن ابى هاله نقل كرده اند. 90- اين حديث را طبرسى در مكارم ، ص 25 از كتاب (( المحاسن )) ابوعبداللّه برقى نقل كرده و در مستدرك حاكم ، ج ، ص 270 از آن حضرت نقل كرده است : بالاترين نشستها رو به قبله نشستن است . 91- حاكم در ج 4، ص 292 اين حديث را از قول جابر نقل كرده و سند آن را صحيح شمرده است : (( جرير بن عبداللّه خدمت پيامبر صلى اللّه عليه و اله وارد شد - در آن جا آمده است - پيامبر صلى اللّه عليه و اله رداى مباركش را برداشت و نزد او انداخت (تا روى ردا بنشيند)... 92- اين مطلب در آداب مصاحبت و معاشرت گذشت . 93- اين حديث را صدوق در (( المعانى ، )) ص 82 روايت كرده و ترمذى در (( الشمائل )) ضمن حديثى طولانى نقل كرده است . 94- آل عمران / 159: از پرتو رحمت الهى در برابر آنها نرم (و مهربان ) شدى و اگر خشن و سنگدل بودى از اطراف تو پراكنده مى شدند. 95- در حديث غار آمده است كه به ابوبكر مى فرمود: يا ابابكر و به عمر - به طورى كه حاكم از ابن عباس نقل كرده - يا اباحفص و به على - چنانكه معروف است - يا اباتراب مى فرمود. 96- اين حديث را ترمذى در (( السنن ، )) ج 13، ص 224 از قول انس نقل كرده ، مى گويد: پيامبر صلى اللّه عليه و اله مرا به نام سبزيى كه مى چيدم ، كنيه داد - يعنى فرمود: اباحمزه (صاحب خردل !) - ترمذى مى گويد: اين حديث عجيبى است ، ابن ماجه به شماره 3738 نقل كرده است كه عمر به صهيب گفت : تو كه فرزند ندارى ، كنيه ات از كجا است ؟ گفت : پيامبر صلى اللّه عليه و اله مرا ابويحى كنيه داد و طبرانى از قول ابوبكره سخنى دارد، كه گفت : از طائف خود را به ماسوره اى آويخته بودم ، پيامبر صلى اللّه عليه و اله به من فرمود: تو ابوبكره اى . 97- اين حديث را حاكم در ج 4، ص 63 از قول ام ايمن در داستان خود با پيامبر صلى اللّه عليه و اله نقل كرده است . 98- اين حديث را طيالسى در مسند خود، ص 280 به شماره 2088 از انس نقل كرده است : رسول خدا صلى اللّه عليه و اله با ما معاشرت مى كرد تا آن جا كه به برادر كوچك من مى فرمود: اى ابوعمير! ديگ در چه حالى است ؟ و بخارى نيز اين حديث را در ج 8 / 37 و 55 آورده است . 99- اين حديث را صدوق در (( المعانى ، )) ص 81 نقل كرده است . 100- اين حديث را نسائى در كتاب (( عمل اليوم و الليلة )) و حاكم در مستدرك ج 1 / 537 نقل كرده اند.منبع: محجه البيضا/خ
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 770]
صفحات پیشنهادی
سيره اخلاقى پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) - قسمت اول
سيره اخلاقى پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) - قسمت اول-سيره اخلاقى پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) - قسمت اول نويسنده:فيض کاشاني (( بسم اللّه الرحمن الرحيم ) ...
سيره اخلاقى پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) - قسمت اول-سيره اخلاقى پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) - قسمت اول نويسنده:فيض کاشاني (( بسم اللّه الرحمن الرحيم ) ...
سيره اخلاقى پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم)- قسمت دوم
سيره اخلاقى پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم)- قسمت دوم-سيره اخلاقى ... 5- اول اين حديث را بخارى در ج 4، ص 231 و به گفته عراقى دو جمله آخر را خلعى در فوائد خود با ...
سيره اخلاقى پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم)- قسمت دوم-سيره اخلاقى ... 5- اول اين حديث را بخارى در ج 4، ص 231 و به گفته عراقى دو جمله آخر را خلعى در فوائد خود با ...
نعمت حضرت رسول صلی الله علیه وآله
نعمت حضرت رسول صلی الله علیه وآله-حكیم ستایی غزنوی(وفات بین 525 و 545 هـ)ابوالمجد مجدود بن آدم شاعر ... سيره اخلاقى پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) - قسمت اول ...
نعمت حضرت رسول صلی الله علیه وآله-حكیم ستایی غزنوی(وفات بین 525 و 545 هـ)ابوالمجد مجدود بن آدم شاعر ... سيره اخلاقى پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) - قسمت اول ...
«پیامبر ما گفت» به چاپ دوم رسید
«پیامبر ما گفت» به چاپ دوم رسید-کتاب - کتاب «پیامبر ما گفت» گزیده ... محمد بن سعد ضمن گزارش آمدن نمايندگان قبيله طي به حضور پيامبر (ص) ( صفحه 60 از بخش دوم جلد اول چاپ 1917 . ... سيره اخلاقى پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم)- قسمت چهارم.
«پیامبر ما گفت» به چاپ دوم رسید-کتاب - کتاب «پیامبر ما گفت» گزیده ... محمد بن سعد ضمن گزارش آمدن نمايندگان قبيله طي به حضور پيامبر (ص) ( صفحه 60 از بخش دوم جلد اول چاپ 1917 . ... سيره اخلاقى پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم)- قسمت چهارم.
پيغمبر شناسى
و بخش عملى يك رشته وظايف اخلاقى و عملى است كه مشتمل استبر وظايفى كه انسان نسبتبه پيشگاه خداى جهان .... پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم براى اولين بار كه گروه مردم را دعوت كرد با عكس العمل طاقت فرسا و دردناكى ..... فردا،پایان نیم فصل اول برای فوتبالیست ها. ... سيره اخلاقى پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم)- قسمت دوم ...
و بخش عملى يك رشته وظايف اخلاقى و عملى است كه مشتمل استبر وظايفى كه انسان نسبتبه پيشگاه خداى جهان .... پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم براى اولين بار كه گروه مردم را دعوت كرد با عكس العمل طاقت فرسا و دردناكى ..... فردا،پایان نیم فصل اول برای فوتبالیست ها. ... سيره اخلاقى پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم)- قسمت دوم ...
اخلاق فردی نبوی (1)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) هم، علت بعثت خویش را کامل شدن مکارم اخلاق، بیان ... به آن اشاره شده است، سیره اخلاقی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بهترین الگو برای ... عایشه در مورد ایشان می گوید: کانَ خُلق رَسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) القرآن. ... فصل اول : زهدتبیین زهد:زهد به معنای بی اعتنائی است و زاهد کسی است که به آمدن ...
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) هم، علت بعثت خویش را کامل شدن مکارم اخلاق، بیان ... به آن اشاره شده است، سیره اخلاقی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بهترین الگو برای ... عایشه در مورد ایشان می گوید: کانَ خُلق رَسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) القرآن. ... فصل اول : زهدتبیین زهد:زهد به معنای بی اعتنائی است و زاهد کسی است که به آمدن ...
کتابشناسی آثار فارسی در مورد پیامبر (ص) (1)
اخلاق تبلیغ در سیره رسول الله (صلی الله علیه و اله وسلم)، سید مرتضی ... اسرار معراج پیامبر اسلام حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، علی قرنی .... اسلام در تاریخ پیامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) جلد اول، محمد باقر علم الهدی، تك، تهران، 1383.92. .... زندگانی محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قسمت دوم، محمد حسنین هیكل، ابوالقاسم ...
اخلاق تبلیغ در سیره رسول الله (صلی الله علیه و اله وسلم)، سید مرتضی ... اسرار معراج پیامبر اسلام حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، علی قرنی .... اسلام در تاریخ پیامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) جلد اول، محمد باقر علم الهدی، تك، تهران، 1383.92. .... زندگانی محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قسمت دوم، محمد حسنین هیكل، ابوالقاسم ...
آيا رحم كند بر بنده جز سرور او
سيره اخلاقى پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) - قسمت اول سپس او را برگزيده حبيب خود گردانيد و هر كه را خواست تهذيب كند، توفيق پيروى ... البته توفيق پيروى از ...
سيره اخلاقى پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) - قسمت اول سپس او را برگزيده حبيب خود گردانيد و هر كه را خواست تهذيب كند، توفيق پيروى ... البته توفيق پيروى از ...
ویژه نامه روز دهم ضیافت الهی
اگر این خلق و خوی تو نبود، اگر به جای این اخلاق نرم و ملایم، اخلاق خشن و درشتی داشتی، مسلمانان ... (1) خداوند متعال علت گرایش مردم به پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) را علاقه و مهری ... (2) پينوشتها: 1- سیری در سیره ی نبوی، علامه شهید مطهری ص 235 تا 237.2- جاذبه و دافعه ی .... این اول کار است، ایران تا آخر شما را تحقیر خواهد کرد.
اگر این خلق و خوی تو نبود، اگر به جای این اخلاق نرم و ملایم، اخلاق خشن و درشتی داشتی، مسلمانان ... (1) خداوند متعال علت گرایش مردم به پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) را علاقه و مهری ... (2) پينوشتها: 1- سیری در سیره ی نبوی، علامه شهید مطهری ص 235 تا 237.2- جاذبه و دافعه ی .... این اول کار است، ایران تا آخر شما را تحقیر خواهد کرد.
شمّه اى از اخلاق ، صفات و كرامات امام مهدى عليه السلام
شمّه اى از اخلاق ، صفات و كرامات امام مهدى عليه السلام نويسنده:محمد عطايي ابن طلحه مى گويد: (1) حضرت مهدى ... سيره اخلاقى پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) - قسمت اول ...
شمّه اى از اخلاق ، صفات و كرامات امام مهدى عليه السلام نويسنده:محمد عطايي ابن طلحه مى گويد: (1) حضرت مهدى ... سيره اخلاقى پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) - قسمت اول ...
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها