واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مهدویت در کلام حضرت آیت الله العظمى تبریزى (رحمه الله علیه) ایجاد ایمان راسخ و آمادگی در دوران غیبت خیلی خوش آمدید عزیزانم. رشتهای را كه انتخاب كردهاید خیلی خوب و مهم است، هر قدر [دوران ] غیبت طولانی شود، حیرتها [بیشتر] بروز میكند. تولد حضرت، حقیقتی انكار ناشدنی است اصل وجود و امامت حضرت مهدیعلیه السلام با ادلهی متقن ثابت شده است، ابتدا این را پی بگیرید. در این مورد من هم چند نكته خدمتتان میگویم: 1- روایات نهی از تسمیهی حضرت كه روایات معتبری است و قدمای از محدّثان بابی به آن اختصاص دادهاند، حاكی از وجود حضرت میباشد زیرا امام موجود بوده است كه نهی از تسمیهی او شده است گرچه این نهی در آن روز به دلیل تقیّه باشد. 2- در نوادر باب طواف حجّ در جواب حمیری از یكی از نواب اربعه نقل میكند كه: ((آخرین باری كه حضرت را دیدم، كنار كعبه و در حال طواف بود)). 3- روایات ((اثنا عشر خلیفه)) كه با نقلهای معتبر، ثابت است، نیز بر تولد حضرت دلالت دارد. در هر حال اصل این روایات نزد فریقین از مسلّمات است. عامّه میگویند حضرت متولّد نشده است، ولی ما میگوییم، او، پسر امام حسن عسكریعلیه السلام است، با دلایل متعدد و قطعاً متولد شده است و الآن حیّ و حاضر و ناظر است. 4- عنایات حضرت، دلیل دیگر بر وجود اوست. امام جمعهی بندر لنگه ((ركنی))، قضیّهی آخوند سنّی را كه تازه شیعه شده بود، برای من نقل كرد. سبب شیعه شدناش، این بود كه آن شخص به شهر میرود و فرشی میخرد و آن را بر وانتی میگذارد. وقتی پیاده میشود، وانتی، فرار میكند. خیلی متأثّر میشود. میگوید: ((در ذهن ام، امام زمان شیعهها آمد. گفتم، اگر حق میگویند، باید فرش ام را برگرداند.)). دقایقی بعد، در میزنند. او، در را باز میكند و رانندهی وانت را میبیند كه، فرش را آورده است! میگوید: ((چرا آوردی؟)) راننده پاسخ میدهد: ((در را باز كردم تا ماشین را داخل گاراژ ببرم، در، بسته شد. دوباره باز كردم، بسته شد. فهمیدم، قضیّهای در این فرش است.)). 5- دیدن حضرت دلیل وجود او است. آقای خوییقدس سره میگفت، شیخ علی قمی، پدر آقا موسی قمی كه فعلاً هست مورد اتّفاق و قبول مراجع بود. آقای خویی و آقای میلانی و امثال آن دو، به او اقتدا میكردند، میگفتند، امام زمان را دیده است. اصرار كردند كه چیزی بگوید. او، بعد از خیلی اصرار، گفت: روزها، روزه داشتم. بعد از ظهر، طرف كوفه میرفتم. شب میماندم و افطار و سحری میخوردم و به نجف بر میگشتم. روزی، تأخیر شد و دیر به مسجد كوفه رسیدم. نشستم تا خستگیام از تَن برود. سه سیّد دیدم. كاسهی آبی جلویشان بود. وقت افطار بود. سلام كردم و نشستم تا استراحتی كنم. پرسیدند: ((از نجف میآیی؟)). اوضاع را پرسیدند. چند نفر را از جمله آقای سید ابوالحسن اصفهانی كه هنوز رییس و مرجع نشده بود اسم بردند. دربارهی آقای خویی پرسیدند. با خود گفتم: ((من، حال ندارم و او چه چیزهایی میپرسد!)). گفتند: ((آبی میل كنید.)). نخوردم و پا شدم. نماز خواندم و افطار كردم و كارهای شبانه را كردم و خوابیدم. قصدم این بود كه قبل از سحر بلند شوم و نماز شب بخوانم و سحری بخورم. بیدار شدم و دیدم اذان شده است. ناراحت شدم. وضو گرفتم. آمدم دیدم آن سه سیّد، نماز میخوانند، مشغول شدم، آنان، نماز خواندند و رفتند. من هم خواندم. یك وقت دیدم كه مسجد تاریك شد!)). ایشان، ادامه داده بود كه ((خیلی آرزو داشتم، مجتهد شوم، امّا نشدم. شاید، سبباش، آن بود كه آن كاسهی آب را نخوردم.)). ایجاد ایمان راسخ و آمادگی در دوران غیبت حرف دیگر ما این است كه باید زمینه را مساعد كنید كه اگر غیبت، صد هزار سال هم طول بكشد عقاید مردم خراب نشود فردی بود هر روز میگفت: حضرت میآید، ظهور نزدیك شده، یك بار گفت: سه ماه دیگر حتماً آقا میآید. سه ماه بعد گفتیم چه شد؟ گفت بداء حاصل شد!! [ این چیزها، عقیدهی مردم را خراب میكند] باید كاری كنیم كه ایمان راسخ پیدا كنیم. خداوند داستان چهار پرنده را [ در ماجرای حضرت ابراهیمعلیه السلام ] نقل میكند تا ایمان راسخ پیدا شود. طرح ادلهی متقن در اثبات امامت و وجود حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) به همراه نقل بعضی داستانهای متقن كه حاكی از عنایت، توجّه و یاری حضرت است در قلوب تأثیر میكند و میرساند امام زمان الطاف خفیّه دارد. البته مراقب باشید نه هر داستانی و از هر كسی [بلكه ]داستانهای متقن و مسلّم از بزرگان و اشخاص مورد وثوق. علی ای حالٍ نظایر این قضایای متقن را به مردم و جوانان بگویید تا منقلب شوند، نوع جوانان بحمدلله خوباند و از فطرتهای پاكی برخوردارند. ان شاء الله موفق باشید و من هم برای شما دعا میكنم. ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت :noshabe
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 380]