تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 23 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):روزه دارى (در حكم) دهانى است كه جز به خير سخن نگويد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815308403




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

مسئله لاینحل تزاحم های اخلاقی در غرب


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
مسئله لاینحل تزاحم های اخلاقی در غرب
این مقاله به بررسی و نقادی راه‌حل‌های تزاحم اخلاقی از دیدگاه دیوید راس (W.D.Ross) پرداخته است. او مبنای وظایف اخلاقی را «روابط خاص» می‌داند که از این طریق می‌توان اولویت و میزان الزام‌آوری را استکشاف نمود.

خبرگزاری فارس: مسئله لاینحل تزاحم های اخلاقی در غرب



بخش اول چکیده این مقاله به بررسی و نقادی راه‌حل‌های تزاحم اخلاقی از دیدگاه دیوید راس (W.D.Ross) پرداخته است. از نگاه او تزاحم در وظایف فعلی امکان وقوع دارد، و فاعل اخلاقی وظیفه دارد آن دسته افعالی را که واجد الزام‌آوری بیشتری هستند، مقدم بدارد. او مبنای وظایف اخلاقی را «روابط خاص» می‌داند که از این طریق می‌توان اولویت و میزان الزام‌آوری را استکشاف نمود. براساس دیدگاه برخی از ناقدان راس، همانند: پالمر، مک ناوتن، گنسلر، و هولمز و دیگران، و نیز مقایسه این دیدگاه، با متون دینی، دیدگاه راس ناقص و وجود مفاهیمی چون مصلحت و مفسده نفس‌الامری افعال در متون دینی و همچنین نقش انگیزه فاعل، و توجه به نتیجه افعال و لحاظ کردن اولویت موجود در نتایج حاصل که میزان ارزشمندی افعال را معین می‌کند، و بالاترین درجه آن قرب الهی است، پاسخی جامع‌تر و غنی‌تر را در این زمینه فراهم می‌نماید، و دیدگاه راس به‌دلیل نقص در تبیین سلسله وظایف و غیرمنطقی بودن ترتیب آن و عدم ارائه معیاری فراگیر برای ترجیح افعال متزاحم، در واقع راه‌حل مناسبی برای حلّ این مسئله نیست. طرح مسئله ویلیام دیوید راس (1) (1877ـ 1971) یکی از فیلسوفان اخلاق مغرب‌زمین است که در زمینه تزاحم‌های اخلاقی که در اصطلاح فلاسفه غرب، با عنوان تعارض‌های اخلاقی (2) از آن یاد می‌شود، نظریه‌پردازی کرده است، و ما در این مقاله درصددیم تا نظریه او را مورد تحلیل و نقادی قرار داده و با تکیه بر متون دینی آن را ارزیابی نماییم. راس با اینکه از شهودگرایان است، اما راه‌حل او بیشتر جنبه وظیفه‌گرایانه دارد. مسئله تزاحم‌های اخلاقی یکی از معضل‌های نو درآمد اخلاق کاربردی است، که در آثار فیلسوفان اخلاق در قلمرو مسئله اطلاق و نسبیت، از آن سخن رفته است؛ و اثری مستقل در این زمینه به چشم نمی‌خورد. مسئله اصلی ما در این مقاله، راه‌حلی است که راس درباره چگونگی رفتار افراد در مواقعی که میان انجام دو یا چند فعل اخلاقی متحیر می‌شوند، ارائه می‌نماید. راس مبنای تکالیف اخلاقی را وظایفی می‌داند که انسان‌ها نسبت به هم دارند، و در این راستا وظایف اخلاقی را در شش طبقه قرار می‌دهد، که عبارتند از: وظایف مربوط به وفای به عهد، سپاسگزاری، عدالت، نیکوکاری، خود شکوفاسازی، بدسرشت نبودن. از نظر راس این سلسله وظایف، «وظایف در نگاه نخست» (3)محسوب می‌شوند، و تا زمانی که با افعال دیگر متزاحم نشوند، تکلیف واقعی قلمداد می‌شوند، و باید مطابق آنها رفتار کرد، اما آنگاه که با افعال دیگر تزاحم یابند، تکلیف واقعی نخواهند بود، و فقط به‌منزله تکالیف ظاهری بوده و آنکه در طبقه اولویت، در مرتبه بالاتر قرار دارد بر دیگری مقدم می‌شود. وی وظایف در نگاه نخست را بدیهی و استثناناپذیر می‌داند، ولی در مورد الزام‌های فعلی، هیچ اصل استثناناپذیری را به رسمیت نمی‌شناسد. (Ross, 1930: 20 - 21) به اعتقاد او به هنگام تزاحم افعال، آدمی باید آنها را مورد بررسی و تأمل قرار دهد، تا میزان اهمیت و الزام‌آوری آنها معین شده، و آن فعلی که اولی و ارجح است، مقدم داشته شود. و ما با تحلیل و تبیین این دیدگاه، تلاش می‌نماییم تا نقاط قوت و ضعف این دیدگاه را با توجه به مضامین و مفاهیم دینی، برملا سازیم. مبنای تکالیف از دیدگاه راس دیوید راس، مبنای انجام وظایف و تکالیف اخلاقی را وظیفه‌ای می‌داند که فاعل نسبت به انجام افعال و یا کسانی که افعال برای آنها انجام می‌گیرد، دارد. وی با نقد نظریه نتیجه‌گرایی می‌گوید: ‌از نظر غایت‌گرایان، تنها رابطه مهم اخلاقی که من نسبت به هم‌نوعانم دارم، انتفاع آنان تا حد امکان از عمل من است. درحالی‌که آنان فقط این رابطه را با من دارند و اخلاقاً این رابطه مهم است. اما همچنین ممکن است، آنان روابطی از این قبیل با من داشته باشند؛ مانند، رابطه قول‌دهنده با قول‌گیرنده، بدهکار با بستانکار، همسر با شوهر، فرزند با والدین، دوست با دوست، هم‌وطن با هم‌وطن، هر یک از این روابط، مبنای یک وظیفه در نگاه نخست هستند که مطابق شرایط آن مورد، الزام کمتر یا بیشتری برای من دارند. (Ibid: 19) بنابراین، از نظر راس «روابط ما با دیگران»، منشأ الزامات و وظایف اخلاقی است، نه غایت افعال. راس در مقاله «علت صواب بودن کار صواب چیست؟»، در مورد کارهای صواب، غایت‌گرایی را رد کرده و می‌گوید: آنچه صواب است، کارهای خاص است، نه کارهای خاص با انگیزه‌ای خاص، مثلاً وظیفه ما وفای به عهد است؛ یعنی اینکه کتاب را در اختیار دوست خود قرار دهیم، این آن چیزی است که ما آن را صرفاً به‌دلیل اینکه وفای به عهد است، الزامی می‌دانیم؛ نه به‌دلیل نتایج آن. از نظر راس، نتایج بی‌واسطه یا بعید، خود به خود، پس از عمل من حاصل می‌شوند، اما صواب بودن صرفاً به‌دلیل ماهیت خود عمل است، نه به‌جهت نتایج آن. (ر. ک: جمعی از نویسندگان ، 1387: 220 ـ 219) راس در تثبیت نظریه خود مبنی بر وظیفه‌گرایی، آن را با طرح پرسشی تبیین می‌نماید: فرض کنید که وفا نمودن به قولی که به شخص «الف» داده‌ام، هزار واحد خوبی، برای او پدید آورد؛ اما با انجام‌دادن کاری دیگر، می‌توانم هزار و یک واحد خوبی برای شخص «ب» که به او قولی نداده‌ام، پدید آورم؛ درحالی‌که دیگر نتایج این دو عمل، ارزشی یکسان دارند؛ آیا واقعاً می‌توانیم این مطلب را بدیهی تصور کنیم که وظیفه من انجام دادن کار دوم است، نه کار اول؟ به اعتقاد من، تنها تفاوت ارزشی بسیار بیشتر، میان مجموع نتایج است که انجام ندادن وظیفه در نگاه نخست «الف» را توجیه می‌کند. با این همه، «قول قول است»، و نباید آن‌گونه که نظریه سودگرایی مستلزم آن است، بدان کم‌توجهی شود. تعیین دقیق ماهیت یک قول، چندان آسان نیست؛ اما مطمئناً این مطلب مورد قبول است که یک قول، محدودیت جدّی اخلاقی برای آزادی کارهای ما پدید می‌آورد. پدید آوردن هزار و یک واحد خوبی برای شخص «ب»، به‌جای وفا نمودن به قولی که به شخص «الف» داده‌ایم، شاید به‌عنوان کاری نوع‌دوستانه، جدّی‌گرفتن بیش از حد وظیفه تلقی نگردد؛ ولی یقیناً به‌عنوان عمل انسانی قول‌دهنده، بسیار سبک‌شمردن وظیفه تلقی می‌گردد. (همان: 208) بداهت اصول اخلاقی راس اصول اخلاقی را از حیث بداهت آنها، به چهار دسته تقسیم می‌کند: 1. اصولی که بداهت آنها کاملاً آشکار است و هیچ‌گاه مورد تردید واقع نمی‌شوند؛ 2. اصولی که با رجوع به حقایق کلی در مورد طبیعت انسان از اصول درجه اول استخراج می‌شوند؛ 3. اصولی که با رجوع به مقتضیات زمانی و مکانی از اصول درجه اول استخراج می‌شوند؛ 4. اصولی که با رجوع به آرای خطا درباره سرشت انسان، به خطا از اصول درجه اول استخراج شده‌اند. (وارنوک، 1387: 278 ـ 277) این تقسیم‌بندی نشان می‌دهد که راس درباره تمام اصول اخلاقی شهودگرا نیست؛ و تمام اصول اخلاقی را بدیهی نمی‌داند؛ بلکه تنها درباره اصول بنیادین اخلاقی، شهودگرا است. راس در پاسخ این پرسش که چگونه اصول عام وظیفه، که از آغاز زندگی ما بدیهی نیستند، بدیهی می‌گردند؟ می‌گوید: آنها به همان صورت که اصول موضوعه ریاضی برای ما بدیهی می‌گردند، بدیهی می‌شوند. ما از طریق تجربه درمی‌یابیم که مجموع این دو کبریت و آن دو کبریت، چهار کبریت می‌شود، ... و با تأمل در این موارد و موارد شبیه به آن درمی‌یابیم که این طبیعت «دو» و «دو» است که چهار را به‌وجود می‌آورد. به روشی شبیه به همین روش: صواب بودن در نگاه نخست، کاری مثل وفای به یک عهد، و وفای به عهدی دیگر را می‌فهمیم و آن هنگام که به بلوغ فکری به اصطلاح عام برسیم، درمی‌یابیم که وفای به عهد، ماهیتی صواب در نگاه نخست دارد. آنچه ابتدا پدید می‌آید، درک صواب در نگاه نخست بودن یک کار شخصی از نوع خاص است، و بعداً در اثر تأمل، بدیهی بودن اصل عام وظیفه در نگاه نخست را درک می‌کنیم، و سپس شاید همراه با درک بداهت صواب بودن در نگاه نخست همان کار به‌واسطه داشتن ویژگی دیگری علاوه بر ویژگی نخست، و شاید علی‌رغم درک خطا بودن در نگاه نخست آن کار به‌واسطه داشتن ویژگی سوم به چیزی باور می‌آوریم که اصلاً بدیهی نیست؛ بلکه عقیده‌ای امکانی است، یعنی عقیده به اینکه این عمل خاص، نه در نگاه نخست؛ بلکه در واقع صواب است. (جمعی از نویسندگان، 1387: 206 ـ 205) همان ‌طور که از سخنان دیوید راس پیداست، بداهت این اصول بر اثر تأمّل و تجربه ایجاد می‌شود. لذا بداهت اصول اخلاقی در یک رتبه نیستند؛ بلکه بعضی از اصول، بداهت آشکار دارند؛ و برخی دیگر، یا اصلاً بدیهی نیستند، و یا بداهت آنها خارج از بداهت اصطلاحی است. تحلیلی از بداهت اصول اخلاقی راس در دو جنبه از شهودگرایان جدا شده است؛ نخست آنکه او نمی‌تواند بدون قید و شرط، رأی پریچارد (Edward E.Evans-Pritchard) شهودگرا را در مورد بداهت الزامات اخلاقی بپذیرد؛ شاید احساس می‌کند که این ادعا که پاسخ به سؤال «وظایف ما چیست؟» باید همواره بدیهی باشد، غیرموجّه است. او (در مقابل نظر پریچارد که معتقد است مصادیق و جزئیات نوع نیز، بلاواسطه بدیهی و قابل درک هستند) معتقد است که ما صحیح بودن نوع افعال را بلاواسطه درک می‌کنیم؛ نه موارد جزئی آنها را؛ مثلاً، افعالی از قبیل وفای به عهد یا ادای دین، به‌صورت نوعی قابل درک‌اند؛ اما فقط به‌صورت نوعی، نه در موارد جزئی. (وارنوک1362: 15) وارنوک (Wohn Warnok) با بیان این سخن راس، می‌گوید: به‌نظر می‌آید که هیچ نوع فعلی وجود نداشته باشد، به‌نحوی که بدون قید و شرط بتوان در مورد آن گفت؛ هرگاه فردی جزئی از آن نوع، برای ما میسر باشد، لزوماً وظیفه است که آن را انجام دهیم؛ زیرا برای هر دو نوع فعلی که به این ترتیب ادعا می‌شود، وظیفه ما هستند؛ ممکن است شرایطی به‌وجود آید، یا درهرحال می‌توان تصور کرد که شرایطی به‌وجود آید که در آن تنها انجام دادن یکی از دو نوع فعل، با حذف دیگری، میسر باشد. ممکن است من مواجه با «وظایف متزاحمه» شوم؛ در چنین وضعی چون می‌توانم فقط یکی از آن دو فعل را انجام دهم، پس نمی‌توان گفت که وظیفه من است که هر دو فعل را انجام دهم و نیز برخلاف تصور خوش‌بینانه پریچارد، نمی‌توان گفت، بلاواسطه آشکار خواهد شد، که انجام دادن کدام یک وظیفه من است؛ به این دلیل می‌توانیم بگوییم که بعضی از افعال بدیهی هستند و از طریق شهود به‌عنوان «وظایف بدیهی» شناخته می‌شوند. افعالی که لازم‌الاجرا هستند، مگر اینکه الزام آنها با الزام افعال دیگر متزاحم شود و مرجوح واقع گردد. (همان: 16) دوم آنکه اگر بر این مطلب که خوب بودن و صحیح بودن هر دو صفاتی بسیط و یگانه هستند که به‌طور مستقیم مورد شهود واقع می‌شوند، اصرار ورزیده شود، نتیجه آن خواهد بود که سؤال از خوب بودن یا صحیح بودن شیء صرفاً و محضاً، عین سؤال از دارا بودن آن شیء باشد، یکی از این دو صفات را، به نظر می‌رسد که ملاحظه هرگونه صفات دیگر شیء بی‌ربط خواهد بود؛ لکن این نظر قطعاً قابل قبول نیست. بنابراین، طبق نظر راس خوب‌بودن و صحیح‌بودن، اگرچه از طریق شهود، قابل شناخت هستند؛ لکن باید به‌عنوان صفات «وابسته» و «ضمنی» مورد التفات واقع شوند؛ نه بدون اینکه هیچ رابطه‌ای با دیگر جهات و حیثیات این اشیا و افعال داشته باشند و دیگر صفات نیز با خوب بودن و صحیح بودن به‌کلی بی‌ارتباط باشند. (همان) خوب و درست از دیدگاه راس راس در تصور مفاهیم اخلاقی شهودگرا است؛ و روش او در بررسی این مفاهیم، مشابه روش «مور» است. اگرچه راس، برخلاف مور ـ که وصف «خوبی» را به‌عنوان مفهوم اصلی در اخلاق برگزیده و «باید» را براساس آن تعریف و تصدیق می‌کرد، ـ وصف «درستی» را به‌عنوان مفهوم اصلی برگزیده، و «خوبی» اخلاقی را صرفاً با ارجاع به «درستی» قابل شناسایی می‌داند. (وارنوک، 1387: 98 ـ 97) از نظر راس، واژه «خوب» هنگامی که به‌معنای «آنچه به خودی خود، خوب است»، به‌کار می‌رود؛ ویژگی غیرقابل بیان و عینی را معرفی می‌نماید. در مورد درستی، آن را به‌معنای چیزی از نوعی که مور و یا غایت‌گرایان معتقدند، نمی‌داند؛ و حصول نتیجه را در مورد آن در نظر ندارد؛ بلکه اظهار می‌دارد که درستی، همانند خوبی، نام یک ویژگی غیرقابل بیان و عینی است. (B. Beker, C. Beker: P. 7521) راس وظیفه درست را گاه، در مقابل «وظیفه در نگاه نخست» قرار می‌دهد و منظور وی از وظیفه در نگاه نخست، وظیفه‌ای است که از توجه به جزئی از عمل حاصل می‌شود؛ اما وظیفه درست، وظیفه‌ای کل‌نگرانه بوده و از توجه به تمام جهات عمل حاصل می‌شود. (اترک، 1391: 15 / ش 10) توجه به این نکته حائز اهمیت است که راس وظیفه درست را به شرایط و موقعیتی که فاعل در آن قرار دارد، منوط کرده است. برخلاف برخی دیگر از وظیفه‌گرایان که وظایفی مانند، راست‌گویی، دزدی، قتل را بدون توجه به شرایط عمل، وظیفه فاعل و مکلف می‌دانند. راس معتقد است که تنها با دانستن اصول کلی اخلاقی، نمی‌توان وظیفه درست را تشخیص داد، بلکه با شناخت اوصاف و خصوصیات مرتبط و مختلف یک عمل، به‌طور خاص و در یک موقعیت خاص است که می‌توان درباره لزوم انجام دادن یا ندادن آن حکم کرد. رابطه خوب و درست (صواب) برای پی بردن به دیدگاه دیوید راس در حلّ تزاحم، دانستن رابطه میان خوب و درست، ضروری است. این مسئله که آیا هر آنچه که خوب است یا نتایج خوبی دارد و به اصطلاح نیک‌خواهانه است، انجامش صواب است، یا خیر؟ آیا صواب: رفاً تولیدکننده بهترین نتایج ممکن است، یا خیر؟ شاید از منظر سودگرایی و یا غایت‌گرایی بدون تأمل گفته شود، بدیهی است که خوب و یا آنچه که منجر به خوبی شود، درست و صواب است؛ به‌عنوان‌مثال، اگر ما با انجام کاری بتوانیم، ده واحد خوبی تولید کنیم و با انجام کاری دیگر، بدی تولید کنیم و یا خوبی کمتری تولید کنیم، انجام کار اول، درست است و انجام کار دوم، خطاست. همچنین اگر با انجام «الف» ده واحد، خوبی تولید کنیم و با انجام «ب» صد واحد؛ بدیهی است که انجام «ب» صواب و انجام «الف» خطاست. بنابراین میان این دو مفهوم، رابطه بدیهی وجود دارد؛ اما از نظر راس، مسئله به این سادگی نیست. او با ذکر مثال‌هایی تلاش می‌کند، ثابت کند که چنین ملازمه‌ای وجود ندارد. لااقل همیشه این‌طور نیست که هر آنچه که خوب و نیک‌خواهانه است: صواب باشد؛ و یا هر آنچه، خوبی بیشتر پدید آورد: صواب است. از نظر راس، خوب و صواب می‌توانند دو نوع رابطه با هم داشته باشند: (البته در قسمت نقد و بررسی توضیح داده‌ایم که این سخنان راس، بر غایت‌گرایی دلالت دارد، نه بر وظیفه‌گرایی) 1. ممکن است آنها چنان به یک‌دیگر مربوط باشند که به‌طور پیشینی و بی‌واسطه و یا به‌طور قیاسی و باواسطه، بتوانیم درک کنیم که هر کاری بر مبنای نیک‌خواهی: صواب است و برعکس. همان‌گونه که می‌توانیم درک کنیم، هر مثلث متساوی‌الاضلاعی، متساوی‌الزاویه است و برعکس. 2. ممکن است این دو صفت به‌گونه‌ای باشند که تحقیقات تجربی و استقرایی، بتواند این پرسش را که آیا این دو صفت به‌گونه قابل تغییری به یکدیگر مربوط هستند یا نه؛ پاسخ گوید. در ابتدا ظاهراً می‌توان ارتباط پایدار این دو صفت را بدون واسطه درک کرد. ظاهراً این گفته که انجام دادن کاری که خوبی نتایج آن از اعمال مقدور کمتر است برای هر کسی صواب است، بی‌معناست؛ ولی اندک تأملی ما را متقاعد می‌سازد که بی‌معنا نیست. راس با ذکر مثال‌هایی متعدد در آثارش، نظر خود را توضیح می‌دهد. نمونه‌ای از مثال‌های او را ذکر می‌کنیم، تا در ضمن بتوانیم به این مسئله بپردازیم که راس چگونه از مفاهیم خوب و درست در حلّ تزاحم بهره می‌گیرد. الف) فرض کنید شخص «الف» بسیار انسان خوبی است؛ و شخص «ب» بسیار انسان بدی است؛ حتی در آن حالت که هیچ قولی نداده‌ام، آیا می‌توانم تصور کنم که پدید آوردن هزارویک واحد خوبی برای شخص «ب»، به‌جای هزار واحد، برای شخص «الف»، کاری است که صواب بودنش بدیهی است؟ مطمئناً نه. من باید نسبت به وظیفه در نگاه نخست عدالت، حساس باشم؛ یعنی توزیع عادلانه خوبی‌ها براساس شایستگی‌ها و سزاواری‌ها. در نتیجه، با اینکه، تولید خوبی برای «ب» خوب است، اما صواب نیست. ب) اگر به شخص «الف» قول داده باشم که منفعت خاص را که شامل هزارویک واحد خیر و خوبی است به او اعطا کنم، آیا این بدیهی است که اگر با انجام دادن کاری دیگر، بتوانم هزارویک واحد خوبی برای همان شخص پدید آورم (فرض کنید نتایج دیگر این دو عمل، ارزشی برابر دارند)، آیا انجام چنین کاری: صواب است؟ به گمان من، نه. صرف‌نظر از وظیفه در نگاه نخست عام من، که باید تا آنجا که می‌توانم به شخص «الف» خوبی کنم، وظیفه در نگاه نخست دیگری نسبت به او دارم، یعنی خدمتی خاص که انجامش را به او قول داده‌ام. در نتیجه، با اینکه انجام کار دوم خوب است، اما در اینجا: صواب نیست. بنابراین، از نظر راس، این فرض که هر آنچه خوب است، حتماً صواب است، فرضی نادرست است. با توجه به این دیدگاه می‌توان معیار او را در حلّ تزاحم به‌دست آورد که بدان خواهیم پرداخت. راه‌حل راس در تزاحم‌های اخلاقی دیوید راس، تزاحم اصول اخلاقی را ناشی از مطلق دانستن آنها می‌داند. وی معتقد است وظایف را نباید مطلق تلقی کرد، بلکه وظایفی هستند که استثناهایی را در هنگام عمل مجاز می‌دارند. و آن را وظایف در نگاه نخست (4)می‌نامد. به نظر او قاعده «هرگز انسانی را نکش»، وظیفه‌ای در نگاه نخست است؛ یعنی کاری نیست که باید همیشه انجام دهیم، بلکه کاری است که فقط باید زمانی آن را انجام دهیم که مغلوب تکلیف دیگری که الزام‌آورتر است، نباشد. بنابراین می‌گوید: تنها راه حفظ اعتبار و حجیت چنین قواعدی، این است که آنها را بپذیریم؛ اما نه به‌عنوان قواعدی که تضمین کننده درستی افعال مندرج در ذیل آنهاست، بلکه به‌عنوان قواعدی که میل به درستی این افعال را تا آنجا که حیثیت ذاتی این افعال باقی است، تضمین می‌کنند، و این افعال تنها وقتی نادرست می‌شوند که به‌واسطه حیثیات ذاتی دیگری، مشمول قاعده دیگری شوند که به‌واسطه آن، به‌نحوی آشکارتر میل به نادرستی داشته باشند. حل تزاحم از طریق تقسیم‌بندی وظایف با توجه به مطالب مذکور، راس با ردّ مطلق‌گرایی کانت و این امر که اگر اصول اخلاقی را به نحو مطلق و بی‌قیدوشرط معتبر بدانیم و به همه آن اصول، به یک چشم نگاه کنیم و اهمیت و مزیتی در بین آنها قائل نباشیم، مشکل تعارض حلّ‌ناشدنی خواهد بود؛ تلاش می‌کند تا این معضل را به‌گونه‌ای رفع نماید. او در این زمینه وظایف را، به‌گونه‌ای اولویت‌بندی می‌کند تا هنگام تعارض بتواند، آن وظیفه‌ای را که اولی و مهم‌تر است، مقدم بدارد؛ و در این راستا، وظایف را به وظایف ظاهری و واقعی، یا وظایف در نگاه نخستین (5)و وظایف فعلی (6)تقسیم می‌کند. بنابراین از نظر اخلاقی، هر فعلی دارای حکمی اولی است که با صرف‌نظر از اوضاع و احوال و خصوصیات و جهات دیگری که در حالات خاصی به موضوع می‌پیوندند، به آن حکم محکوم می‌شود، به‌عنوان‌مثال، وقتی که راست‌گویی را به‌خودی‌خود، در نظر بگیریم، می‌بینیم که واجب است، اما این وظیفه، وظیفه‌ای فعلی نیست؛ و ممکن است شرایط خاصی پیش بیاید که موجب تغییر این حکم شود. بنابراین افعال، با صرف‌نظر از شرایط عارضی، به حکمی محکوم هستند که حکم ابتدایی و ظاهری است و ممکن است، در اثر عروض حالات و پیدایش جهات دیگر، این حکم عوض شود؛ احکام در نگاه نخستین تنها به شرطی، فعلی می‌شوند که با مانعی برخورد نکنند، برای مثال، راست‌گویی تا وقتی وظیفه است که مستلزم به خطر انداختن جان انسان‌ها نباشد. بنابراین، در ظرف تعارض اصول اخلاقی، باید دید که کدام اصل اخلاقی، در آن شرایط، فعلی است و از اهمیت بیشتری برخوردار است. راس وظایف در نگاه نخستین را استثناناپذیر می‌داند، اما در مورد الزام‌ها و وظایف فعلی، هیچ اصل استثناناپذیری را نمی‌پذیرد. (ر. ک: Ross, 1930: 20؛ پویمان، 1378: 159) وظایف در نگاه نخست راس وظایف و تکالیف را به شش گروه طبقه‌بندی کرد، که دو گروه نخست، مربوط به گذشته و بقیه ناظر به آینده‌اند: 1. وظایف مربوط به وفاداری، که در آنها طبق قول قبلی‌ام عمل می‌کنم و وظایف مربوط به جبران، که در آنها عمل خطای قبلی‌ام را جبران می‌کنم. این دو وظیفه همان نگاه داشتن عهد (وفای به عهد) است. 2. وظایف مربوط به سپاسگزاری، که در آنها، دینی را ادا می‌کنم (در قبال خدمت‌هایی که دیگران به من کرده‌اند)؛ به‌عبارت‌دیگر، به آنان که به شما نیکی کرده‌اند، نیکی کنید. 3. وظایف مربوط به عدالت، که در آنها می‌کوشم تا توزیع برابری، از لذت و سعادت به‌دست آورم. اگر توزیع لذت یا سعادت، براساس شایستگی‌ها نباشد، باید آن را عوض کنیم. 4. وظایف مربوط به نیکوکاری، که در آنها می‌کوشم، سهم دیگران را از لحاظ فضیلت یا عقل یا لذت، بهتر کنم. 5. وظایف مربوط به اصلاح خود، که می‌کوشم از لحاظ فضیلت یا عقل، خودم را اصلاح کنم. این وظایف مربوط به خود‌شکوفاسازی‌اند. 6 . وظایف مربوط به عدم شرارت، که براساس آنها، از ضرر زدن به دیگران امتناع می‌ورزم. این دسته وظایف، وظایف بدسرشت نبودن هستند. (Ross, 1930: 21؛ جمعی از نویسندگان، 1387: 190) تحلیل راس از وظایف در نگاه نخست این وظایف، در نگاه نخست و در شرایط مساوی وظایف ما هستند و تا هنگامی که یکی از آنها کاربرد دارد، همان یکی، وظیفه ما را معین می‌کند؛ اما گاهی اوقات این هنجارها با یکدیگر متعارض می‌شوند؛ مانند زمانی که وفاداری و احسان، مرا به کارهای متعارض توصیه می‌کنند. براساس وفاداری، باید به قولم پایبند باشم، و با دوستم پیاده‌روی بروم، و براساس احسان و نیکوکاری، باید مادرم را به بیمارستان برسانم. معنای انجام و پایبندی به وظیفه اول، رها کردن مادر به حال خود، و در نتیجه عدم احسان و نیکوکاری است، و مقتضای پایبندی به وظیفه دوم، خلف وعده و وفادار نبودن است. در چنین مواردی، راس با طرح وظایف در نگاه نخست و وظایف فعلی و واقعی، تلاش نمود تا از معضل و مخمصه تعارض وظایف، جان به در برد. طرح تقسیم وظایف و اولویت‌بندی آنها، هم در برابر نظریه غایت‌گرایی، و هم در برابر وظیفه‌گرایی کانت قرار دارد. در نظریه غایت‌گرایی، روابط فاعلی نادیده گرفته می‌شود، و تنها به رابطه مبتنی بر نتیجه حاصل از انجام افعال توجه می‌شود. یعنی اگر سود حاصل از انجام فعل در نظریه سودگرایی، بیشتر باشد، انجام فعل، توجیه اخلاقی دارد؛ و در هنگام تزاحم، آن فعلی که سود بیشتری در پی دارد، مقدم می‌گردد. در نظریه غایت‌گرایی که کلی‌تر از نظریه سودگرایی و اعم از آن است، نیز نتیجه‌ای که از انجام افعال به دست می‌آید، مدّ نظر قرار می‌گیرد. با توجه به نتیجه و غایت افعال، اهمیت افعال، و نیز تقدم و ترجیح افعال، در صورت تزاحم قابل تشخیص می‌گردد؛ اما به عقیده راس روابط فاعل با دیگران، مثل رابطه همسری، فرزند و والدینی، دوستی، هم‌وطنی و ...، در اعمالی که انجام می‌دهیم، مانند: قول دادن، قرض گرفتن و نجات دادن، نیکوکاری و ...، منشأ الزامات اخلاقی بوده و در میزان اهمیت هریک از افعال تأثیر دارد. راس در این زمینه می‌گوید: تنها رابطه مهم اخلاقی، که من نسبت به همنوعانم دارم، انتفاع آنان تا حد امکان، از عمل من است. آنان فقط این رابطه را با من دارند و اخلاقاً این رابطه مهمّ است؛ اما همچنین ممکن است آنان روابطی از این قبیل با من داشته باشند: رابطه قول‌دهنده با قول‌گیرنده، بدهکار با بستانکار، همسر با شوهر، فرزند با والدین، دوست با دوست، هم‌وطن با هم‌وطن، هریک از این روابط، مبنای یک وظیفه در نگاه نخست هستند که مطابق شرایط آن مورد، الزام کمتر یا بیشتری برای من دارند. (Ross, 1930: 19) بنابراین از سخنان راس می‌توان این نتیجه را گرفت که نوع روابط در میزان الزام و اهمیت و تقدم افعال اخلاقی، تأثیر دارند. به‌عنوان‌مثال: اگر میان نجات جان پدر یا فرزند خود، با نجات جان غریبه‌ای، تزاحم واقع شود، نوع رابطه یعنی رابطه پدر فرزندی، باعث ترجیح و تقدم نجات پدر یا فرزند می‌شود. یا وقتی که به کسی قول می‌دهیم وقت معینی، نزد او برویم و هنگام عزیمت، مادرم بیمار می‌شود و نیاز فوری به کمک ما پیدا می‌کند؛ مسلماً رابطه مادر فرزندی، باعث ترجیح نجات جان مادر می‌شود؛ لذا باید به مادرمان کمک کنیم، و او را به بیمارستان برسانیم. البته او نمی‌گوید که رابطه مادر فرزندی مهم‌تر از رابطه دوستی است؛ یا علت ترجیح نجات مادر، اهمیت این رابطه نسبت به روابط دیگر است؛ بلکه از فحوای کلام او این نتیجه را می‌توان گرفت که توضیح آن را به بعد موکول می‌نماییم. به‌عبارت‌دیگر، خود روابط فاعل با دیگران در تعیین میزان ارزشمندی افعال، تأثیر دارد. به‌عنوان مثال، وفای به قول، به‌سبب قول‌دادن الزامی است و کمک به مادر، به‌سبب رابطه مادری و فرزندی ضروری است و نیز «همسر بودن»، وظایفی را بر عهده همسر می‌گذارد، نه نتایج و سود حاصل از این روابط. اما علت اینکه، نظریه در نگاه نخست راس در مقابل نظریه وظیفه‌گرایی کانت قرار دارد؛ این است که، کانت به اصول اخلاقی عام و استثناناپذیری معتقد بود که آنها را وظایف کامل می‌نامید. مثلاً، راست‌گویی و وفای به عهد، وظایف کاملی هستند که همیشه باید انجام، و تحت هیچ شرایطی نباید ترک شوند، حتی اگر منجر به کشته شدن انسانی بی‌گناه گردد. از نظر کانت، کسی که راست می‌گوید، در هیچ صورتی خطا نمی‌کند، اما آن کس که انسانی بی‌گناه را می‌کشد، خطا کرده است. اینکه ممکن است شخصی، انسان بی‌گناهی را بکشد، دلیلی برای مجاز بودن دروغ‌گویی نمی‌شود. بنابراین، قاعده کانت درباره اصول اخلاقی، همان «امر مطلق» است که در کتاب بنیاد مابعد الطبیعه اخلاق، آن را بدین‌گونه صورت‌بندی می‌کند: فقط بنابر آن قاعده‌ای عمل کنید که بتوانید هم‌زمان، اراده کنید که آن قاعده، قانونی جهان‌شمول گردد. (کانت، 1369: 60) او در صورت‌بندی دیگر خود از امر مطلق، انسان را غایت افعال قرار داده و می‌گوید: به‌گونه‌ای عمل کنید که همیشه انسانیت را، خواه در شخص خودتان، و خواه در اشخاص دیگر، یک هدف تلقی کنید، نه صرفاً یک وسیله. (همان: 74) به نظر کانت انسان دارای کرامت و ارزش ذاتی است و باید به‌عنوان اهداف فی‌نفسه، با آنها رفتار کرد، نه به‌عنوان وسیله‌ای برای دستیابی به اهداف. بنابراین، دروغ گفتن به انسانی حتی اگر به نیت خیرخواهانه باشد، به‌گونه‌ای فریب دادن او، تلقی می‌گردد. و این استفاده ابزاری از اوست و خطاست. ممکن است شما برای انجام کارهای بسیار خیرخواهانه و ضروری، از کسی پول قرض کنید و به او وعده بدهید که آن را پس خواهید داد، اما می‌دانید که نمی‌توانید به وعده خود وفا کنید، این عمل خطاست؛ چون نمی‌توانید اراده عمومیت و جهان‌شمولی کنید؛ و همچنین از انسان، استفاده ابزاری برای دستیابی به اهداف خود نموده‌اید. (ر. ک: همان: 76) راس از جمله متفکرانی است که نظریه کانت را نمی‌پذیرد و در برابر مشکل نظریه کانت [که در صورت حفظ قواعد مطلق و وظایف کامل و استثناناپذیر، در مواقع تزاحم، راه‌حلی برای رهایی از تزاحم ارائه نداده است، و به قول الیزابت آنسکوم، فیلسوف انگلیسی که در مجله دانشگاهی فلسفه، در بحث از کانت، نوشته است: «عقیده راسخ و خشک او درباره دروغ‌گویی به‌قدری شدید و تند بود که این مطلب هرگز به ذهنش خطور نکرد که یک دروغ را می‌توان به‌صورت چیزی بیش از صرفاً یک دروغ، توصیف کرد (مثلاً به‌صورت دروغی در فلان شرایط خاص)، تلاش کرد، تا این مشکل را حلّ نماید. او می‌گوید: وقتی که من در موقعیتی قرار دارم که در آن موقعیت، بیش از وظیفه از وظایف در نگاه نخست بر من الزام‌آور است، آنچه که باید انجام بدهم، این است که آن موقعیت را به‌طور کامل، تا جایی که می‌توانم بررسی کنم، تا به نظری متأملانه دست یابم. (هرگز بیش از این نیست) که در این شرایط یکی از این وظایف، نسبت به بقیه الزام‌آورتر است، بنابراین ملزم هستم، این وظیفه در نگاه نخست را، وظیفه بی‌چون و چرای خود در این موقعیت بدانم. (Ross, 1930: 19) در نتیجه، راس با مطرح‌کردن وظایف، به‌صورت وظایف در نگاه نخست و وظایف فعلی، تلاش نمود تا ضمن اینکه برای مواقع تعارض، راه‌حلی مناسب ارائه دهد، کلیت اصول عام اخلاقی را نیز حفظ نماید؛ همان‌طورکه این کار را تنها راه برای این مقصود می‌داند. (ر. ک: همان: 29)   پی نوشت: . William David, Ross، ادیب برجسته و فیلسوف اخلاق بانفوذ؛ از جمله پژوهش‌های راس، آثاری با عنوان، ارسطو (1923)، نظریه ایده‌های افلاطون (1951) و نظریه اخلاقی کانت (1954) می‌باشد. نفوذ راس به‌عنوان متفکر اصلی، بیشتر ریشه در دو کتاب وی در زمینه فلسفه اخلاق دارد: کتاب نخست، The right and the good (1930) و کتاب دیگر Foundations of ethics (1939) می‌باشد. . Moral conflicts2 . Prima facie3 .Prima facie4 5. Prima Facie duties. 6. Actual duties.   منابع و مآخذ 1. قرآن کریم. 2. نهج‌البلاغه. 3. اترک، حسین، 1391، «وظیفه در نگاه نخست»، فصلنامه معرفت اخلاقی، ش10، قم، مؤسسه امام خمینی+. 4. پالمر، مایکل، 1388، مسائل اخلاقی، ترجمه علی رضا آل‌بویه، تهران، سمت، چ 1. 5. پویمان، لویی، 1378، درآمدی بر فلسفه اخلاق، ترجمه شهرام ارشدنژاد، تهران، گیل، چ 1. 6. جمعی از نویسندگان، 1387، فلسفه اخلاق: مقالاتی در باب اخلاق هنجاری کاربردی و فرااخلاق، ترجمه محمود فتحعلی، قم، نشر معارف. 7. صدوق، محمد بن علی بن بابویه، 1389، الخصال، قم، نسیم کوثر. 8. فرانکنا، ویلیام کی، 1380، فلسفه اخلاق، ترجمه انشاءالله رحمتی، تهران، حکمت، چ 1. 9. کانت، امانوئل، 1369، بنیاد مابعد الطبیعه اخلاق، ترجمه حمید عنایت و علی قیصری، تهران، خوارزمی. 10. گنسلر، هری. جی، 1390، درآمدی بر فلسفه اخلاق معاصر، ترجمه مهدی اخوان، تهران، علمی و فرهنگی. 11. مصباح یزدی، محمدتقی، 1367، معارف قرآن، قم، مؤسسه در راه حق. 12. ـــــــــــــــ ، 1387، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، قم، مؤسسه امام خمینی. 13. وارنوک، جفری جیمز، 1362، فلسفه اخلاق در قرن حاضر، ترجمه صادق لاریجانی، تهران، علمی و فرهنگی. 14. وارنوک، مری، 1387، فلسفه اخلاق در قرن بیستم، ترجمه ابوالقاسم فنایی، بوستان کتاب، قم، چ 2. 15. هولمز، رابرت ال، 1389، مبانی فلسفه اخلاق، ترجمه مسعود علیا، تهران، ققنوس، چ 2. 16. Ross, W. D, 1930, the right and the good, oxford university press. 17. Ross, W. D, 1939, foundations of ethics, oxford, Clarendon press. 18. Becker, Lawrence. c and Becker Charlotte. b, encyclopedia of ethics, Vii, Routledge, New York, and London.   افضل بلوکی: عضو هیئت علمی دانشگاه سیستان و بلوچستان و دانشجوی دکتری دانشگاه معارف اسلامی محمد علی مصلح نژاد: عضو هیئت علمی دانشگاه سیستان و بلوچستان   فصلنامه علمی ـ پژوهشی پژوهش‌نامه اخلاق 18 ادامه دارد/

94/01/25 - 03:08





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 39]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن