محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826181225
نامت گل همیشه بهار است فاطمه(س)/ حضرت زهرا از نگاه اهل تسنن/ خطبه دختر رسول خدا برای همه تاریخ
واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
نامت گل همیشه بهار است فاطمه(س)/ حضرت زهرا از نگاه اهل تسنن/ خطبه دختر رسول خدا برای همه تاریخ فرهنگ > دین و اندیشه - پرونده خبرآنلاین در سالروز شهادت بانوی بزرگ، حضرت فاطمه زهرا (که درود خدا بر او باد)
توحید جاری در زندگی حضرت فاطمه (س)/ روایت آیت الله جوادی آملی بیت وجود مبارک فاطمه زهرا(س) بیت توحید، تعلیم و تزکیه بود؛ یعنی همان کاری که ذات اقدس الهی وظیفه انبیا(ع)، مخصوصا وجود مبارک حضرت قرار داد، وجود مبارک زهرا(س) در عین خانهداری، ذکری که بر زبان مطهّرش جاری بود توحید بود و به فرزندش وجود مبارک امام حسن(ع) همین که به حرف آمد و به جایی رسید که کلماتی بفهمد، معالم توحید تعلیم داد. اصرار صدیقه کبرا(س) این بود که قرآنی زندگی کند؛ حالا آن مقاماتی که در آیه «تطهیر» و «مباهله» هست جای خود دارد. یک وقت است کسی «سبحان الله» میگوید و ذکر میگوید تا ثواب ببرد، این یک عبادت است؛ اما یک وقت است در همین زندگی روزانهاش آیه را تفسیر میکند، حدیث را تفسیر میکند و فرزندش را با توحید آشنا میکند. بنابراین اگر به ما گفتند اُسوه شما این ذوات قدسی است؛ یعنی موحدانه انسان زندگی کند و مواظب باشد که درون او سهم خود اوست تا بتواند این سهم را به صاحبسهم دهد؛ به تعبیر دیگران که گفتند او ضمیر زبانبستهها را میداند، انسان همین را به او تقدیم میکند. اگر ـ خدای ناکرده ـ اینجا جای «وَلِیجَه» باشد, اینجا جای «بِطَانَه» باشد, اینجا جای محبّت بیگانه باشد، دیگر انسان آلوده را که نمیتواند تقدیم به «الله» کند. همین سه طایفه آیات قرآنی را وجود مبارک صدیقه کبرا(س) در زندگیاش اعمال میکرد. سیدناالاستاد علامه طباطبایی بیان بسیار لطیفی در مورد آیه «مباهله» دارد که می فرمود اینها تنها همراهان پیغمبر نبودند؛ یعنی اینها همراهان پیغمبر نبودند که عاطفهبرانگیز باشد؛ برای اینکه آیهای که ذات اقدس الهی درباره مباهله نازل کرد این است که ﴿ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبینَ﴾، نه اینکه ما به خدا میگوییم خدایا تو لعنت بفرست! بلکه ما این کار را میکنیم و لعنت خدا را بر کاذبین قرار میدهیم، پس جعل به دست ماست. چه کسی چنین قدرتی دارد؟ یک وقت است ما میگوییم خدایا عذابت را بر کافرین، کاذبین و مانند آن نازل کن که این دعاست، اما یک وقت خودِ ما عذاب الهی را بر دیگران تحمیل میکنیم؛ این آیه این را میخواهد بگوید، ما اهل بیت این کار را میکنیم.
به آتش کشیدن خانه علی(ع) و جراحت حضرت زهرا(س)/ روایت سید مهدی شجاعی غم به جراحت می ماند، یکباره می آید اما رفتنش، التیام یافتنش و خوب شدندش با خداست. و در این میانه، نمک روی زخم و استخوان لای زخم و زخم بر زخم، حکایتی دیگر است. حکایتی که نه می شود گفت و نه می توان نهفت.
مرگ پیامبر برای تو تنها مرگ یک پدر نبود، حتی مرگ یک پیامبر نبود، مرگ پیام بود، مرگ شمع نبود، مرگ روشنی بود...
ماه باید در آسمان باشد و از خورشید نور بگیرد، به خاطر کرم شب تابی که نباید خود را به زمین برساند. ابرهای فتنه از سقف سقیفه گذشتند و خانه پیامبر را احاطه کردند، همهمه در بیرون در شدت گرفت و در آنچنان کوفته شد که ستون های خانه پیامبر لرزید. - بیرون بیائید، بیرون بیائید وگرنه همه تان را آتش می زنیم، صدا. صدای عمر بود.
تو با یک دنیا غم از جا بلند شدی و به پشت در رفتی، اما در را نگشودی.
- تو را با ما چه کار؟ بگذار عزاداریمان را بکنیم.
باز هم فریاد عمر بود:
- علی، عباس و بنی هاشم، همه باید به مسجد بیایند و با خلیفه پیغمبر بیعت کنند.
- کدام خلیفه؟ امام و جانشین مسلمین که اینجا بالای سر پیامبر است.
- مسلمین با ابوبکر بیعت کرده اند، در را باز کن و گرنه آتش می زنم.
یک نفر به عمر گفت :
- این که پشت در ایستاده، دختر پیغمبر است، هیچ می فهمی چه می کنی؟ خانه رسول الله ...
او دوباره نعره کشید:
- این خانه را با هرکه در آن است، آتش می زنم.
به زودی هیزم فراهم شد و آتش از سر و روی خانه بالا رفت.
تو همچنان پشت در ایستاده بودی و تصور می کردی به کسی که گوش هایش را گرفته می توان گفت که هدایت چیست؟ خیر کجاست و رسالت چگونه است. در خانه تنی از اصحاب رسول الله هم بودند، اما هیچ کس به اندازه تو شایسته دفاع از حریم پیامبر نبود.
تو حلقه میان نبوت و ولایت بودی، برترین واسطه و بهترین پیوند میان رسالت و وصایت.
محال بود کسی نداند آن که پشت در ایستاده، پاره تن رسول الله است.
هنوز زود بود برای فراموش شدن این حدیث پیامبر که:
- فاطِمَهُ بِضعَهٌ مِنّی فَمَن آذاهـا فَـقَـد آذانی و من آذانی فقد آذالله.
فاطمه پاره تن من است، هر که او را بیازارد، مرا آزرده است و هر که مرا بیازارد خدا را.
وقتی آتش از در خانه خدا بالا رفت، آتش بیار معرکه ابوبکر، آن چنان به در حریم نبوت لگد زد که فریاد تو از میان در و دیوار به آسمان رفت. مادر! مرا از عاشورا مترسان. مرا به کربلا دلداری مده.
عاشورا اینجاست! کربلا اینجاست!
اگر کسی جرأت کرد در تب و تاب مرگ پیامبر، خانه دخترش را آتش بزند، فرزندان او جرأت می کنند، خیمه های ذراری پیغمبر را آتش بزنند.
من بچه نیستم مادر!....
اگر علی اینجا تنها نماند که حسین در کربلا تنها نمی ماند.
حسین در کربلا می خواهد با دلیل و آیه اثبات کند که فرزند پیامبر است. پیامبری که تو در خانه او و در حریم او مورد تعدی قرار گرفتی. تعدی به حریم فرزند پیامبر سنگین تر است یا نوه پیامبر؟
مادر! در کربلا هیچ زنی میان در و دیوار قرار نمی گیرد.
خودت گفته ای. ما حداکثر تازیان می خوریم، اما میخ آهنین بدنهایمان را سوراخ نمی کند.
مادر! وقتی تو را از پشت در بیرون کشیدند، من میخ های خونین را دیدم.
نگو گریه نکن مادر! باید مرد در این مصیبت، باید هزار بار جان داد و خاکستر شد.
ما سخت جانی کرده ایم که تاکنون زنده مانده ایم. نگو که روزی سخت تر از عاشورا نیست.
در عاشور کودک شش ماهه به شهادت می رسد، اما تو کودک نیامده ات- محسن ات- به شهادت رسید.
من دیدم که خودت را در آغوش فضه انداختی و شنیدم که به او گفتی:
- مرا بگیر فضه که محسن ام را کشتند....
دختر اگر درد مادرش را نفمهد که دختر نیست.
من کربلا را میان در و دیوار دیدم وقتی که ناله تو به آسمان بلند شد.
بعد از این هیچ کربلایی نمی تواند مرا اینقدر بسوزاند....
تو را که تا مرز شهادت سوق داند، تو را که از سر راه برداشتند، تازه به خانه ریختند. پدر که حال تو را دید، برق غیرت در چشمهای خشمناکش درخشید، خندق وار حمله کرد، عمر را بلند کرد و بر زمین کوبید، گردن و بینی اش را به خاک مالید و چون شیر غرید:
- ای پسر صحاک! قسم به خدایی که محمد را به پیامبری برانگیخت، اگر مأمور به صبر و سکوت نبودم، به تو می فهماندم که هتک حرمت پیامبر یعنی چه؟
و باز خندق وار از روی او بلند شد تا خشم، عنان حلمش را تصاحب نکند.
اما .... اما .... تداعی اش جگرم را خاکستر می کند.
به خود نیامدند و از رو نرفتند، عمر و غلامش قنفذ و ابن خزائه و دیگران، ریسمان در گردن پدر افکندند تا او را برای بیعت گرفتن به مسجد ببرند. ریسمان در گردن خورشید. طناب بر گلوی حق. مظلومیت محض.
تو باز نتوانستی تاب بیاوری. خودت نمی توانستی به روی پا بایستی اما امامت را هم نمی توانستی در چنگال دشمنان تنها بگذاری.
خود را با همه جرأت و نقاهت از جا کندی و به دامن علی آویختی.
- من نمی گذارم علی را ببرید.
نمی دانم تازیانه بود یا غلاف یا دسته شمشیر بود، چه بود؟ عمر آنقدر بر بازو و پهلوی مجروح تو زد که تو از حال رفتی و دستت رها شد. انگار نه بر بازو و پهلوی تو که بر قلب ما می زد، اما ما جز گریه چه می توانستیم بکنیم؟
و پدر هم که خود در بند بود.
تو از هوش رفتی و پدر را کشان کشان به مسجد بردند. در راه رو به سوی پیامبر برگرداند و گفت:
یابن ام ان القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی.
برادر این قوم بر ما مسلط شده اند و دارند مرا می کشند....
عمر به پدر گفت:
- علی بیعت کن.
پدر گفت:
- اگر نکنم چه می شود؟
عمر به پدر، به برادر به وصی پیامبر، به جان پیامبر گفت:
- گردنت را می زنم.
پدر گردنش را برافراشت و گفت:
- در این صورت بنده خدا و برادر پیامبر خدا را کشته ای.
عمر گفت:
- بنده خدا آری اما برادر پیامبر نه.
پدر تا این حد وقاحت را تصور نمی کرد، پرسید:
- یعی انکار می کنی که پیامبر بین من و خودش، صیغه برادری جاری کرد؟
عمر گفت و ابوبکر هم:
- انکار می کنیم. بیعت کن.
پدر گفت:
- بیعت نمی کنم. من در سقیفه نبودم اما استدلال شما در آنجا این بود که شما از انصاربه پیامبر نزدیک تر بوده اید، پس خلاقت از آن شماست. من بر مبنای همین استدلالتان به شما می گویم که خلافت حق من است. هیچ کس به پیامبر نزدیک تر از من بنوده و نیست. اگر از خدا می ترسید، انصاف دهید.
هیچ گونه حرفی برای گفتن نداشتند.
اما عمر گفت:
- رهایت نمی کنیم تا بیعت کنی.
پدر رو به عمر کرد و گفت:
- گره خلافت را برای ابوبکر محکم می کنی تا او فردا آن را برای تو باز کند. از این پستان بدوش تا سهم شیر خودت را ببری. بخدا که اگر با شما غاصبان نیرنگ باز بیعت کنم. تو وقتی به هوش آمدی از فضه پرسیدی:
- علی کجاست؟
فضه گفت که او را به مسجد بردند.
من نمی دانم تو با کدام توان به سوی مسجد دویدی و وقتی علی را در چنگال دشمنان دیدی و شمشیر را بالای سرش فریاد کشیدی:
- ای ابوبکر! اگر دست از سر پسر عمویم برنداری، سرم با برهنه می کنم، گریبان چاک می زنم و همه تان را نفرین می کنم. به خدا نه من از ناقه صالح کم ارج ترم و نه کودکانم کم قدرتر.
همه وحشت کردند، ای وای که اگر تو نفرین می کردی! ای کاش تو نفرین می کردی.
پدر به سلمان گفت:
- برو و دختر رسول ا لله را دریاب. اگر او نفرین کند .... سلمان شتابان به نزد تو آمد و عرض کرد:
- ای دختر پیامبر! خشم نگیرید. نفرین نکنید. خدا پدرتان را برای رحمت مبعوث کرد ...
تو فریاد زدی:
- علی را، خلیفه به حق پیامبر را دارند می کشند ...
اگرچه موقت، دست از سر علی برداشتند و رهایش کردند. و تو تا پدر را به خانه نیاوردی، نیامدی. ولی چه آمدنی. روح و جسمت غرق جراحت بود.
و من نمی دانم کدام توان، تو را بر پا نگاه داشته بود.
تو از علی خسته تر، علی از تو خسته تر. تو از علی مظلوم تر، علی از تو مظلوم تر.
هر دو به خانه آمدید، اما چه آمدنی. تو چون کشتی شکسته، پهلو گرفتی. و پدر درست مانند چوپانی که گوسفندانش، داوطلبانه خود را به آغوش مرگ سپرده باشند، غم آلوده، حسرت زده، و در عین حال خشمگین خود را به خانه انداخت.
قبول کن که غم عاشورا هرچه باشد، به این سنگینی نیست.
پدر به هنگام تغسیل، روی تو را خواهد دید و بازوی تو را و پهلوی تو را. و پدر را از این پس هزار عاشوراست.....
حضرت زهرا(س) از نگاه اهل تسنن/ به روایت آیت الله مکارم شیرازی در برابر فضائل عظیم اهل بیت(ع) و مقامات فوق العاده آنها در درگاه خداوند، همیشه این دغدغه خاطر برای بعضی از افراد که در متن مسائل نیستند وجود دارد که نکند این همه فضائل نتیجه خوشبینی فوق العاده دوستان، و برداشت های علاقمندان و عاشقان این مکتب باشد. آنها چون به اهل بیت(ع) عشق می ورزند، و همه چیز را از همین دریچه میبینند، هر کسی هر فضیلتی را بگوید یا احتمال دهد به آن مؤمن میشوند، خواه سند معتبری داشته باشد یا نه، و از قدیم گفته اند: اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی! اینجاست که برای رفع هر گونه سوء ظن از این دور افتادگان، و اطمینان خاطر بیشتر دوستان و نزدیکان، به منابع دیگران مراجعه میکنیم، و اهل بیت پیامبر(ص) را در آئینه افکار و کتاب ها و نوشتههای معروف و مشهور و دست اول آنها مشاهده میکنیم. در مجموع این نوشتار حتی یک روایت از منابع شیعه نقل نشده، و در میان اهل سنت نیز به سراغ کتاب هائی رفتهایم که از معروف ترین و مهم ترین کتب حدیث و تاریخ و تفسیر آنها است. 1. برترین بانوی جهان در روایات فراوانی که در منابع معروف اهل سنت آمده تصریح شده است که فاطمه زهرا(س) افضل زنان جهان بود، آن سخنی است که پیغمبر اکرم(ص) آن را به تعبیرات مختلف بیان فرموده است: «اِنَّ اَفْضَلَ نِساءِ اَهْلِ الْجَنَّةِ خَدیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلِد، وَ فاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّد، وَ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرانَ، وَ آسِیَةُ بِنْتُ مُزاحِم;(1) برترین زنان بهشت خدیجه دختر خویلد، و فاطمه دختر محمّد، و مریم دختر عمران، و آسیه دختر مزاحم [همسر فرعون]».رسوا خدا: هنگامی که مشتاق آن میوههای بهشتی میشوم، فاطمه را میبوسم و از بوی او بوی تمام آن میوهها را که در آن شب خوردم استشمام میکنم. 2. بانوی بهشتی نخستین سنگ بنای وجود انسان، انعقاد نطفه اوست، چرا که به هر حال نطفه است که قسمت مهمی از ارزشهای وجودی انسان را در بر دارد، و به همین دلیل در روایات اسلامی دستورهای زیادی وارد شده که این سنگ زیر بنا درست نهاده شود. هنگامی که به تاریخ زندگی بانوی اسلام فاطمه زهرا(علیها السلام) مراجعه میکنیم میبینیم او در این زمینه یک وضع استثنائی دارد که در تاریخ شخصیتهای بزرگ جهان اعم از مرد و زن بی نظیر است، بهتر است این سخن را از زبان پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بشنویم. ابن عباس میگوید: پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) زیاد فاطمه را میبوسید، روزی عایشه عرض کرد: شما زیاد فاطمه را میبوسید؟ رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: (این دلیلی دارد) در شب معراج هنگامی که جبرئیل مرا وارد بهشت کرد، از تمام میوههای بهشتی به من داد، و از عصاره آنها نطفه فاطمه در رحم خدیجه منعقد شد. «فَاِذَا اشْتَقْتُ لِتِلْکَ الثِّمارِ قَبَّلْتُ فاطِمَةَ فَاَصَبْتُ مِنْ رائِحَتِها جَمِیعَ تِلْکَ الثِّمارِ الَّتی اَکَلْتُها;(2) هنگامی که مشتاق آن میوههای بهشتی میشوم، فاطمه را میبوسم و از بوی او بوی تمام آن میوهها را که در آن شب خوردم استشمام میکنم». 3. فاطمه(س) محبوب ترین افراد نزد پیامبر(ص) در حدیثی از زبان عایشه میخوانیم که میگوید: «ما رَاَیْتُ اَحَداً اَشْبَهَ کَلاماً وَ حَدِیثاً مِنْ فاطِمَةَ بِرَسُولِ اللهِ(صلی الله علیه وآله) وَ کانَتْ اِذا دَخَلَتْ عَلَیْهِ رَحَّبَ بِها، وَ قامَ اِلَیْها، فَاَخَذَ بِیَدِها فَقَبَّلَها، وَ اَجْلَسَها فِی مَجْلِسِهِ;(3) من هیچ کس را در سخن گفتن از فاطمه شبیه تر به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) ندیدم، هنگامی که وارد بر پدر میشد به او خوش آمد میگفت، و در برابر دخترش فاطمه بر میخاست، دست او را میگرفت و میبوسید، و او را در جای خود مینشاند». 4. مقام قرب فاطمه(س) در پیشگاه خدا در «صحیح ترمذی» از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله)نقل میکند که فرمود: «اِنَّما فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی یُؤْذِینِی ما آذاها وَ یَنْصَبُنِی ما نَصَبَها;(4) فاطمه پاره تن من است، آنچه او را آزار دهد مرا آزار میدهد و آنچه او را به زحمت افکند مرا به زحمت میافکند». بدیهی است علاقه پدر و فرزندی هرگز نمیتواند چنین پدیده ای را توجیه کند، زیرا پیغمبر به عنوان «رسول الله» چیزی را اراده نمیکند جز آنچه خدا اراده کند، و هماهنگی خشنودی و رضای فاطمه با خشنودی و رضای خدا و پیامبر دلیلی جز محو اراده او در اراده و خواست خدا ندارد. این نکته نیز شایان دقت است که معمولا جمله «فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی» را به معنای فاطمه پاره تن من است، تفسیر و ترجمه میکنند، در حالی که در این جمله سخنی از تن در میان نیست، بلکه مفهوم حدیث این است که فاطمه(علیها السلام)پاره ای از وجود و هستی پیامبر(صلی الله علیه وآله) است، هم از نظر جسمی و هم روحی، در خود روایات نیز شاهد بر این معنا داریم که به خواست خدا خواهد آمد. 5. زهد و ایثار فاطمه(س) ابن حجر و دیگران در روایتی از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل کرده اند، او هنگامی که از سفر باز میگشت نخست به سراغ دخترش فاطمه زهرا(علیهاالسلام) میآمد، و مدتی نزد او میماند، ولی یک بار برای فاطمه زهرا(علیهاالسلام) دو دستبند از نقره و همچنین یک گردنبند و دو گوشواره ساخته بودند، و پرده ای بر در اطاق آویزان کرده بود. هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه وآله) وارد شد و این منظره را دید بیرون آمد در حالی که آثار غضب در چهره اش نمایان بود، به مسجد آمد و بر منبر نشست. فاطمه(علیها السلام) دانست که ناخشنودی پیغمبر(صلی الله علیه وآله) به خاطر همان مختصر زینت است، همه را نزد پدر فرستاد تا در راه خدا صرف کند. هنگامی که چشم پیامبر(صلی الله علیه وآله) به آن افتاد سه بار فرمود: «فَعَلَتْ، فِداها اَبُوها».(5) فاطمه آنچه را که میخواستم انجام داد، پدرش به فدایش باد.
هر زمان زکریا وارد محراب او میشد غذای مخصوصی در آن جا میدید. از او پرسید: ای مریم! این را از کجا آورده ای؟ گفت: این از سوی خداست، خداوند به هر کس بخواهد بی حساب روزی میدهد. 6. مقام علمی فاطمه(علیهاالسلام) در «مسند احمد» از امّ سلمه (یا طبق روایتی ام سلمی) چنین آمده : وقتی فاطمه(علیهاالسلام) به همان بیماری که به وفاتش منتهی گشت، بیمار شد من از او پرستاری میکردم، روزی حالتش را از همه روز بهتر دیدم، علی(علیه السلام) به دنبال کاری رفته بود، فاطمه(علیها السلام) به من فرمود: آبی بیاور تا غسل کنم، آب آوردم و او غسل کرد، غسلی که بهتر از آن ندیده بودم. سپس فرمود: لباسهای تازه ای برای من بیاور، لباسها را آوردم و به او دادم، و او پوشید. سپس فرمود: بسترم را در وسط اطاق بیفکن، من این کار را کردم، او دراز کشید و رو به قبله کرد، و دستش را زیر صورتش گذاشت، سپس فرمود: ای ام سلمه! [ام سلمی] من الان از دنیا میروم (و به ملکوت اعلا میشتابم) در حالی که پاک شده ام، کسی روی مرا نگشاید. این سخن گفت و چشم از جهان پوشید!(6) این حدیث به خوبی نشان میدهد که فاطمه از لحظه مرگش آگاه و با خبر بوده، و بی آن که نشانههای آن در او باشد، آماده رحلت از این جهان گشت، و از آن جا که هیچ کس لحظه مرگ را جز به تعلیم الهی نمیداند این نشان میدهد که از سوی خدا به او الهام میشد. آری، روح او با عالم غیب مربوط بود، و فرشتگان آسمان با او سخن میگفتند. به علاوه مطابق روایات گذشته حتی او از مریم دختر عِمران و مادر حضرت عیسی برتر بود، و همین امر کافی است، زیرا قرآن با صراحت میگوید: مریم با فرشتگان خدا سخن میگفت، آیات متعددی در این زمینه در سوره مریم و آل عمران وجود دارد. بنابراین فاطمه(علیها السلام) دخت گرامی پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) به طریق اولی باید بتواند با فرشتگان آسمان هم سخن شود.(7) 7. کرامات فاطمه زهرا(س) بسیاری از مفسّران اهل سنّت مانند زمخشری و سیوطی در ذیل آیه شریفه : «(کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّی لَکِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللهِ إِنَّ اللهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَاب);(6) هر زمان زکریا وارد محراب او میشد غذای مخصوصی در آن جا میدید. از او پرسید: ای مریم! این را از کجا آورده ای؟ گفت: این از سوی خداست، خداوند به هر کس بخواهد بی حساب روزی میدهد». از جابربن عبدالله نقل کرده اند که : رسول خدا(صلی الله علیه وآله) چند روز بود غذایی نخورده بود، و کار بر او مشکل شد، به منزل همسرانش سر زد هیچ کدام غذایی نداشتند، سرانجام به سراغ دخترش فاطمه(علیها السلام)آمد و فرمود: دخترم! غذایی داری من تناول کنم زیرا گرسنه ام؟ عرض کرد: نه بخدا سوگند! هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از نزد او خارج شد، زنی از همسایگان دو قرص نان و مقداری گوشت برای فاطمه(علیها السلام)هدیه آورد، و او آن را گرفت و در ظرفی گذاشت و روی آن را پوشاند و گفت: بخدا سوگند رسول الله(صلی الله علیه وآله) را بر خود و فرزندانم مقدم میدارم! و این در حالی بود که همه گرسنه بودند. حسن و حسین را به سراغ پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرستاد و از او دعوت کرد به خانه بیاید. عرض کرد: فدایت شوم، چیزی خداوند برای ما فرستاده، و من آن را برای شما ذخیره کرده ام. پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: بیاور. و او ظرف غذا را نزد حضرت آورد. هنگامی که پیغمبر سر ظرف را برداشت مملو از نان و گوشت بود، هنگامی که فاطمه آن را دید در تعجب فرو رفت، و فهمید این نعمت و برکتی است از سوی خدا، شکر آن را بجا آورد و بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) درود فرستاد. پیغمبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: دخترم! این را از کجا آورده ای؟ عرض کرد: «(هُوَ مِنْ عِنْدِ اللهِ إِنَّ اللهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَاب); این از سوی خداست، خداوند به هر کس بخواهد، بی حساب روزی میدهد!». پیامبر(صلی الله علیه وآله) شکر خدا را بجا آورد و این جمله را فرمود: «اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذِی جَعَلَکَ شَبِیهَةً بِسَیِّدَةِ نِساءِ بَنِی اِسْرائِیلَ». شکر میکنم خدایی را که تو را شبیه [مریم] بانوی زنان بنی اسرائیل قرار داد. او را فاطمه نام نهاده، زیرا خداوند او و دوستانش را از آتش دوزخ باز داشته است. 8. نخستین کسی که وارد بهشت میشود ذهبی در «میزان الاعتدال» آورده است که پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود: «اَوَّلُ شَخْص یَدْخُلُ الْجَنَّةُ فاطِمَةُ(علیها السلام);(7) نخستین کسی که وارد بهشت میشود، فاطمه است!». 9. نامهای پرمعنای فاطمه(س) از احادیث بر میآید که نامگذاری فاطمه زهرا(علیها السلام) بوسیله حکیم علی الاطلاق یعنی خدای عالم انجام گرفته است. از سوی دیگر «فاطمه» از ماده «فطم» (بر وزن حتم) به معنای بازگرفتن کودک از شیر مادر است، سپس به هر گونه بریدن و جدایی اطلاق شده است. در حدیثی از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) آمده است که فرمود: «اِنَّما سَمَّاهَا فَاطِمَة لاَِنَّ اللهَ فَطَمَها وَ مُحِبِّیها عَنِ النّارِ;(8) او را فاطمه نام نهاده، زیرا خداوند او و دوستانش را از آتش دوزخ باز داشته است». از این تعبیر استفاده میشود که نامگذاری بانوی اسلام به این نام، از سوی خداوند صورت گرفته، و مفهومش این است که خدا وعده داده است او و کسانی که او را دوست دارند و در خط مکتب او باشند هرگز به دوزخ نروند. 10. هدیه پیامبر(ص) به فاطمه(س) غیر از هدایای فوق العاده معنوی که پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به دخترش فاطمه زهرا(علیها السلام) داد که هر کدام از دیگری گرانبهاتر و پرارزش تر بود که بعضی از آنها در تاریخ ضبط شده مانند تسبیح حضرت زهرا(علیها السلام) و بعضی را مینمی دانیم. یک هدیه به ظاهر مادی نیز به او داد و عجب این که این هدیه نیز به فرمان خدا صورت گرفت چنانکه در حدیث زیر آمده است: سیوطی نقل میکند: هنگامی که آیه شریفه: «(وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ);(9) و حق نزدیکان را بپرداز!». نازل شد، پیغمبر(صلی الله علیه وآله) فاطمه(علیها السلام) را صدا زد و سرزمین «فدک» را به او واگذار کرد. البتّه چنانکه در فصل «ماجرای غم انگیز فدک» میآید، بخشیدن فدک به فاطمه(علیها السلام) یک مسأله ساده نبود، پشتوانه ای بود برای مسأله ولایت علی(علیه السلام) و سندی برای تحکیم و تثبیت مقام والای این خانواده، و از این نظر یک هدیه معنوی نیز محسوب میشد.
دادخواهی در محکمه تاریخ/ خطبه حضرت فاطمه (س) به روایت جواد محدثی با هم به مدینه میرویم، سوار بر مرکب شوق و عطش، پا به پای آن موکب نور و حیا به مسجد نبوی قدم میگذاریم، تا از نزدیک، شاهد احتجاج افشاگر و احیاگر حق باشیم که کوثر فاطمی را به تموج نشاند. دادخواه این محکمه، فاطمه زهرا (س) است. قویترین سند این احتجاج و دادخواهی، حق مجسم در کتاب و سنت است. شهود حاضر نیز، وجدان مهاجران و انصار حاضر در مسجدالنبی. اینبار، آبشار معارف قدسی از زبان «فاطمه» سرازیر است و چشمه حکمت ربانی از دُرّ واژههای فاطمی جوشان. اگر کورباطنانی خورشیدگریز، دریچه تنگ ذهن و دل خود را بر آن فوران نور و روشنایی بستند، جانهای شیفتهای هم بودند و هستند که تمامتِ قلب و فکر خویش را به روی این بارش فیض و جوشش حکمت و ریزش دانش از کهکشان زهرایی گشودند و در امواج این دریای متلاطم و مواج، غوطهورند.
راستی، روزهایی پس از کوچ رسول واپسین به جوار قرب حق، در مدینهالنبی چه میگذرد؟ و کدام داغ تازه، بر دلهای التیام نیافته از فراق پیامبر رحمت، نهاده میشود؟ قصه چیست و غصه کدام است؟ میخواهیم پرونده آن رجعت شوم و بدعت زشت و ستم آشکار را از زبان صدیقه کبری (س) بازخوانی کنیم. پس بیایید سری به مسجد مدینه بزنیم: کوکبه نور و عرفان، در هالهای مقدس از زنان هاشمی و عترت نبوی قدم در مسجدالنبی میگذارد؛ جایی که یادگار رسول است و مهبط جبرئیل و عبادتگاه صالحان. پردهای میان این جمع نورانی و مردان حاضر در مسجد کشیده میشود، تا برق کلام فاطمه و نور عرشی جمالش، چشم و نگاه حاضران را خیره و تیره نسازد. گوشهای مینشینند. به احترام حضور دختر آفتاب، سکوت بر آن محفل سایهبان میزند. زمان به کندی میگذرد. دلها هراسان و دیدهها نگران است و فتنهجویان، ترساناند.
ناگهان نالهای خروشان و سهمگین و سوزان و آتشگون که از جان سوخته فاطمه برمیآید، آرامش مجلس را به موج گریه و شیون میکشد. مدتی طول میکشد تا آن موج اشک و اندوه فرونشیند و فاطمه به سخن بایستد و در جایگاه مدافع ولایت و حق مغصوب، ادعانامه خویش را بازگوید. بانوی نور، به شیوه و حکم ادبی که از پدرش خاتم رسولان آموخته، حمد و ثنای الهی را مطلع کلامش قرار میدهد و صلوات بر رسول خاتم را به حمد الهی پیوند میزند... که بار دیگر، یاد آن پیامبر رأفت و رحمت، چشمها را گریان میسازد و باز هم آرامش و سکوت و انتظار. چشمه کلام فاطمی میجوشد و از حمد و ثنای الهی و شکر نعمتها میگوید، بر توحید و کلمه «لاالهالاالله» گواه میدهد، یکتاخدایی که نه دیدنی است و نه ستودنی، نه به وصف میآید و نه در فهم میگنجد، آفریدگار بینیاز از خلفت و مخلوقات که آفریده تا لطف کند و قدرت بنماید و بندگان را در پیشگاه عظمتش به پرستش فراخواند و برطاعت، پاداش و بر معصیت، عقوبت دهد، تا بندگان از دوزخ عصیان به بهشت و رضوان فراز آیند. آنگاه، از پدر میگوید، از آن رسول برگزیده حق، مبعوث خاتم، پیامبر رحمت، مبشر آزادی، فروغ کبریایی در شب جاهلیت، آنکه مشعل به کف، دردآشنا، در سرزمین بطحا ره میسپرد و غفلت میسترد و صفا میآورد و عداوت میبرد، آن حبیب خدا و محبوب خلق که پس از 23 سال دعوت و انذار و جهاد با کفار، به دیدار یار رفت و به ملکوت پر کشید و همجواری ملائک را برگزید؛ رفتنی که او را از رنج دنیا رهاند، اما امت و عترت را به داغ یتیمی نشاند. سپس رو به مجلسیان میکند، آنان که در دوره رسالت نبوی، مخاطبان امر و نهی خدا و حاملان دین و وحی الهی و پیامرسانان آئین ابراهیمی به امتها بودند و این افتخار را داشتند که کلامالله را بشنوند و این نور فروزان و گنجینه اسرار عرشی و کتاب حیات و رهایی و منشور استوار الهی را به عنوان میراث نبوت در اختیار داشته باشند؛ کتابی که عهدنامه خدا با بندگان است؛ خدایی که قرآن و دین فرستاد، ایمان را پاکسازنده از شرک، نماز را بازدارنده از کبر، زکات را پالاینده جان و افزاینده رزق، روزه را استوارساز اخلاص، حج را مایه قوت دین، عدالت را پیونددهنده دلها و امامت و اطاعت از عترت را سامانبخش آئین و مصونساز از تفرقه قرار داد و جهاد را عزّتآفرین، شکیبایی را اجرآور، امر به معروف را اصلاحکننده عموم، صله رحم را افزاینده عمر و عدد، و قصاص را حافظ خونها و جانها قرار داد. و... از احکام دیگر گفت و اسرار و حکمتهایشان و آنان را به خداترسی، پرواپیشگی و فرمانبرداری از امر و نهی الهی فراخواند.
آنگاه برای تبیین این حقیقت که وجودش گلی از بوستان رسالت و پارهای از پیکر رسول است، تا شنوندگان، عطر گل را از این گلاب ناب بجویند و صاحب سخن و جایگاه و پایگاه و خاستگاهش را بدانند، فریاد برآورد که «اعلموا أنی فاطمه!» بدانید که منم فاطمه، دختر محمد (ص)، گفتارم سراسر حق و کردارم همه استوار است، دختر آن پیامبرم که پدر من است نه پدر زنانتان، برادرِ پسرعموی من است نه مردان شما و چه نسبتی والاتر از این؟! سپس پرونده درخشان پدر را در پیش چشمان آنان میگشاید؛ پروندهای آکنده از افتخار و لبریز از شرف، گویای اینکه آن رسول والا، پیام آسمان را به زمینیان رساند، ابلاغگر توحید بود و درهم کوبنده شرک، حکمتآموز بود و بتشکن، خرافهسوز بود و حکمتگستر، کافرستیز بود و منافقکش، رسول رحمت بود و مربی امت، مردم را از پرتگاه جاهلیت و انزوای حقارت و ظلمتکده شرک و از چنگ گرگان آدمخوار و پلنگان ضعیفشکار رهانید و بر مسند عزت و کرامت نشانید و از ذوالفقار علوی و صولت حیدری در میدانهای بزرگ میگوید: آن کمربسته راه خدا و دلبسته رسول و عهدبسته با قرآن، شمشیر برنده خدا، مشت کوبنده حق بر دهان باطل، آن سرور اولیا، علی مرتضی و فاتح خیبرگشا، دلیر مردی که در صحنههای خوف و خطر و عرصههای خون و مرگ، سر به خدا میسپرد و ترس و ضعف و سستی و فرار دیگران را با حضور و حمله و حماسهاش جبران میکند... آنگاه فاطمه فرزانه، نیشتر بر زخم چرکینی میزند که انباشته از حسدها و دشمنیها و نامردیهاست و صفحه دیگری از این کتاب را میگشاید، نه امیدبخش، بل جانسوز و غمانگیز، نه افتخارآفرین، که شرمآور، صفحه نفاق و کینه و حسد و عداوت! در سطر سطر این صفحه، واژههای دورویی، نفاق، سستعهدی، دینگریزی، گستاخی، یاوهگویی، شیطانپرستی، هوسمحوری، قدرتطلبی و دنیاخواهی به چشم میخورد. وی این صفحات تیره و خطوط مغشوش را در برابر نگاهها و چشمانشان مینهد، تا به وضوح ببینند که این عهدشکنی و لبیکگویی به ندای شیطان و زیرپا نهادن وصیت رسول و ورود به منطقه ممنوع و حریم محترم، زمانی است که هنوز زخمها التیام نیافته، اشکهای فراق پدر نخشکیده، پیامبر به خاک سپرده نشده است که باند سقیفه از بیم بروز فتنه خود فتنهای بزرگتر آفریده است و هنوز آیات قرآن، موجود و روشن و درخشان و در یادهاست که آن را پشتسر انداخته و از محکمات وحی و دین روی برگرداندهاند و به این زودی، در میان امت و شریعت، راه رجعت به جاهلیت گشودهاند و خود از پیشگامان آن شدهاند. به کجا چنین شتابان؟ ارغبهً عنه تُریدون؟ ام بغیره تَحکمون؟» بازهم تازیانهای دیگر، بر آن گروه غفلتزده و خوابآلود و مستقدرت و مغرور ریاست فرود میآورد که پژواک آن هنوز هم در رواق تاریخ باقی است و اینگونه ادامه میدهد: چه زود در پی فتنهها رفتید و آتش افروختید و ندای شیطان را لبیگ گفتید، فروغ دین را خاموش و سنت نبی را رها کردید و پنهانی به توطئه نشستید و در خلوت و جلوت و نهان و آشکار، بر ضد خاندان رسول نقشه کشیدید و خنجر برآوردید و تیغ نشان دادید و پنداشتید که ما ارث نمیبریم! این چه جاهلیتی است که در پی آنید؟ مگر نه اینکه من دختر پیامبرم؟ آه! ای مسلمانان، چرا باید از ارث خویش محروم شوم؟ ای پسر ابوقحافه! آیا در قرآن آمده که تو از پدرت ارث ببری و من وارث پدرم نباشم؟ چه دروغ روشنی! آیا به عمد، کتاب خدا را پشت گوش انداختهاید؟ مگر قرآن نمیگوید که «سلیمان» از «داود» ارث برد؟ مگر قرآن، «یحیی» را وارث «زکریا» معرفی نکرده است؟ مگر آیات قرآن از ارث خویشاوندان و دختر و پسر سخن نمیگوید؟ این چه پنداری است که من سهمی از ارث پدرم ندارم؟ آیا من دختر او نیستم، که هستم! آیا درباره شما آیهای ویژه آمده که مرا استثنا کرده است؟ آیا من و پدرم بر دو آئین جداییم که از هم ارث نبریم؟ یا آنکه شما قرآنشناستر از پدرم و پسرعمویم هستید؟ پس ای ابوبکر! بگیر و ببر، فردای قیامتی هم هست؛ روزی که داور، خداست و دادخواه، پیامبر و آن روز، پشیمانی سودی نخواهد داشت و خواهی دید که تازیانه عذاب الهی برچه کسی فرود خواهد آمد! پس از این سخنان، که چونان پتکی بر فرق خلافت غصب فرود میآید، نگاه سنگین و ملامتبار فاطمی بر انصار دوخته میشود. بر آنان که بازوی آئین و دامان دین بودند و سوابقی درخشان و افتخاراتی نمایان داشتند، اما در برابر مظلومیت دختر پیامبر، مهر خموشی بر لب زدند و به خانهها خزیدند و رحلت حبیب خدا را بهانه سکوت و سکون ساختند. هر چند داغ رحلت رسول خاتم بسی سنگین است و با غروب خورشید جمالش، زمین در محاق قرار گرفته و ستارهها از غمش بر دامن زمین فروریختهاند و کوهها از هم پاشیدهاند، اما داغ بزرگتر و مصیبت عظیمتر، حرمتشکنی از حریم قرآن و عترت و زیر پا نهادن فرمان رسالت است و هنوز این ندای قرآن در گوش زمان و اهل زمین میپیچد که: «پیامبر هم چون رسولان پیشین از جهان رخت برمیبندد. آیا اگر بمیرد یا کشته شود، به جاهلیت بر میگردید؟» و کلام دختر پیامبر، اینگونه ادامه مییابد: هان، ای انصار! غیرتتان کجاست که در برابر چشم و گوشتان، میراث پدرم را غارت میکنند و شما با آنکه همان سلاح و سپر ایام جهاد را در کف دارید، دست روی دست نهاده، تماشاچی این صحنهاید! مگر دعوتمان را نمیشنوید؟ مگر ناله ما به گوشتان نمیرسد؟ ای شما برگزیدگان امت، ای صالحان جماعت، ای سابقهداران عرصه نبرد، ای مدافعان اهل بیت، ای شماها که با مشرکان عرب جنگیدید و رنج و تعب به جان خریدید، شما که فرمانبردار ما بودید و گام جای گام ما مینهادید! با رهبری ما و رهروی شما، با فرماندهی ما و فرمانبری شما بود که اسلام قدرت یافت و شاخ شرک و کفر شکست و توطئهگران رسوا شدند و فتنهانگیزان خاموش، اکنون شما را چه میشود که زبان در کام کشیده و گام فراپس نهادهاید؟ این چه شرکی پس از ایمان و چه ترسی پس از اقدام است؟ این چه پیمانشکنیای پس از میثاق و جفا به جای وفاست؟ رنجنامه فاطمه پایان ندارد. آتشفشان خشم مقدس زهرا، همچنان گدازههای سوزان ملامت را بر سر مهاجران و انصار و خلیفه و بیعتگران میریزد و آبشان میکند. سپس دختر پیامبر، نیشتر بر غده رفاهطلبی و دنیاخواهی و فرهنگ جاهلی آنان میزند و ریشه آن همه سستعهدی و زبدهکشی و پیمانشکنی را، وابستگی به دنیای دون و فریفتگی و دلبستگی به چرب و شیرین زندگی و فاصله گرفتن از زهد نبوی و نگاه آخرتی میداند. میداند که آنان سرمست باده غرور و غفلتاند و دم گرم فاطمی در آهن سرد دلهای جاهلی بیاثر است؛ اما بازهم برای اتمام حجت و ثبت در تاریخ و داوری آیندگان، این بثالشکوی و رنجنامه مدون و ادعانامه افشاگر را از سینه غمگین برمیآورد و بر چهره کریه آنان میکوبد. تا اینبار ننگین و ننگ سنگین را تا دامنه قیامت بر دوش رسوایی خویش کشند و اسناد محکومیت خود را بر گرده خویش نهاده، پای دربند و داغ بر جبین و نشان خشم خدا بر پیشانی، به محشر آیند و آنجا پاسخ دادخواهی عصمت کبرا را بدهند و میافزاید: «من دختر آن پیامبرم که از عذاب خدا بیمتان میداد: فاعلمو انا عاملون، و انتظرو انا منتظرون.» منطق استوار و متین و برهان قرآنی فاطمه(س)، فصلالخطاب این جدال احسن است و قاضی وجدان، حق را به دختر پیامبر میدهد اما خلیفه، از در تزویر و تحریف درآمده، ضمن ستایش از رأفت و عطوفت نبوی و تصدیق پیوند نسبی این دختر پاک با آن رسول خواجه لولاک و تأیید صدق و سابقه زهرای اطهر، بازهم غصب فدک را مصادرهای به نفع سپاه و سلاح مجاهدان و مرزبانان و برای تأمین عده و عُده و ساز و برگ رزمندگان میداند و کار خود را به دروغ، در جهت نظر و اجازه حضرت رسول معرفی میکند و بازهم تأیید میورزد بر این بهتان که پیامبران، ثروت و زمین و خانه، ارث نمیگذارند و در نهایت، اظهار این نکته که: «لطف آنچه تو اندیشی، حکم آنچه تو فرمایی». برهان فاطمی، بار دیگر بر مدار آیات قرآن آغاز میشود و بر هماهنگی دقیق و مو به موی سنت و عمل نبوی با کلام الهی تأکید میورزد و به کارگیری حدیث مجعول را علیه آیات صریح وحی، نکوهش میکند و نقاب نیرنگ و فریب را کنار میزند، اما خلیفه که بنا ندارد حق صریح و کلام فصیح آن بانوی حق و حکمت را بپذیرد، بازهم با صادق شمردن خدا و رسول و دختر پیامبر، تلاش میکند مسئولیت آن خلاف بیّن و بدعت فاحش را به گردن مردمی اندازد که او را به تخت خلافت نشاندهاند و ارتکاب آن جرم را به پشتگرمی و پشتیبانی و حمایت و رضایت مردم وانمود میکند. ولی دختر پیامبر، حجّت را تمام کرده است؛ هرچند در این جماعت، روح حجّتپذیری نمییابد و بر اساس اینکه:
آن کس که به قرآن و خبر زو نرهی
آن است جوابش که جوابش ندهی
سخن گفتن با خلیفه را بیهوده میبیند و روی به مردم کرده، زبان شِکوه از آنان میگشاید که: چه شتابان، به باطل گرویدید و چشم بر این همه وقاحت بستید!
با دلهایی مهرخورده و قفلشده و چشم و گوشی به شیطان فروخته، در پی کفر و نفاقِ نقابزده افتادید و رسوایی روز رستاخیز را به یادشان میآورد و حضور در محکمه خدا را.
آن روز که پشت پرده افشا گردد
سیمای گریم کرده، رسوا گردد
تزویر و ریا، نمایش ننگینی است
زشت است اگر چه خوب اجرا گردد آنگاه رو به روضه نبوی میکند و با آن محرم رازش و سایهبان عزّتش و پناه دلشکستگی و پرسوختگیاش درد دل میکند و پیش از آنکه این مجلس دادخواهی بیفرجام و این جماعت بدنام را ترک کرده، به خانه رود، اشعاری را خطاب به پدرش نجوا میکند، با این مضمون: ای امین وحی و دین!
این مدینة تو نیست مانده این چنین غریب
همچو خاتمی که یک نگین از آن کم است
ای رسول رحمت و برادری،
این همه جسارت و ستم به پیش چشم توست
گر چه دیده خدایی تو بر هم است!
اینک این مدینه است و کوچههای پر ز غربتش
این بقیع و مسجد و بلال و فاطمه در انتظار
یک طرف، دلِ شکستة حسین و زینب و حسن
یک طرف، علی و فاطمه، ز رحلت تو سوگوار
ای پیامبر! دمی ز خاک تیره سر بر آر
گشتهاند پیروان فتنهها، به موجها سوار
بعد از آن همه شهید،
بعد از آن همه سفارش اکید،
آن همه حدیث و آیه، وعده و وعید
اهل بیت عصمت تو مانده در کنار
بنگر این جفا به جای آن وفا
بنگر این ستم به جای آن صفا یک طرف،
خانه علی است، با غمی بزرگ و جای خالی رسول
یک طرف، سقیفه، تیرهگون و فتنه بار
کینههای بدر و خیبر و حنین
بازهم صدای پای حملة قبایل قریش
باز هم مدینه مانده بیحصار!
ای رسول خاتم، ای حبیب کردگار!
موج فتنهها و کینهها فرا گرفته باز هم
دامن مدینه و حجاز را
«اهل بیت» در میان موجهای سهمگین
یک «سفینه»اند، ثابت و نجات بخش و استوار
لیکن این سفینة نجات را شکستهاند
دست و بازوی امیر عشق را بستهاند... و ... فاطمه به خانة خویش میرود و به علی(ع) پناه میبرد و از بیدفاع ماندن خویش در میان آن همه گرگهای تیزدندان و دشمنان کینتوز مینالد و شِکوه از اینکه چرا ذوالفقار علوی در نیام است و زبان حیدر، در کام!
اما مظلوم اولین و آخرین، صاحب ولایت غدیر، او را به صبر فرا میخواند. او هم میپذیرد و به خاطر خدا و برای بقای دین، جام تلخ صبر مینوشد و همدم مظلومیتهای علی(ع) میگردد.
اما ... برای همیشه، این پرونده را باز میگذارد.
اینک صدای دادخواهیِ زهرای مرضیه در مسجد مدینه، در رواق تاریخ پیچیده است و خطبة فدکیّه، ادعانامة کوثر رسالت، علیه غاصبان خلافت است. /6262
کلید واژه ها: حضرت فاطمه(س) -
دوشنبه 3 فروردین 1394 - 20:25:04
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 187]
صفحات پیشنهادی
حضرت فاطمه زهرا(س) رسالت و امامت را به هم وصل میکند
مسجدجامعی در در دوازدهمین همایش بینالمللی بانوان قرآنپژوه حضرت فاطمه زهرا س رسالت و امامت را به هم وصل میکند شناسهٔ خبر 2517017 پنجشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۶ ۱۴ دین و اندیشه > قرآن و متون دینی مسجدجامعی در دوازدهمین همایش بینالمللی بانوان قرآنپژوه گفت حضرت فاطمه زهرا سفضائل حضرت زهرا(علیها السلام) از زبان پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) در کتب اهل سنت
معارف فضائل حضرت زهرا علیها السلام از زبان پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله در کتب اهل سنت من جز با خشنودی فاطمه خشنود نخواهم شد به گزارش سرویس دیینی جام نیوز یکی از سوالات مطرح در خصوص فضائل حضرت زهرا س اینکه چه فضائلی درباره ی حضرت زهرا علیها السلام از زبان پیموضوع خطبه تاریخی حضرت زهرا(س) دفاع از ولایت است نه ارث و میراث
خطبه فدکیه و ابعاد نهان و آشکار آن موضوع خطبه تاریخی حضرت زهرا س دفاع از ولایت است نه ارث و میراث شناسهٔ خبر 2520755 دوشنبه ۳ فروردین ۱۳۹۴ - ۰۹ ۲۲ دین و اندیشه > آیین ها و تشکل های مذهبی نامگذاری خطبه حضرت زهرا س به اسم خطبه فدک بخش زیادی از محتوای آن را کم رنگ کرده استصاویر بمناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)
گزارش تصویری تصاویر بمناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا س سرویس دینی جام نیوز یا علی رفتم بقیع اما چه سود هرچه گشتم فاطمه س آنجا نبود یا علی قبر پرستویت کجاست آن گل صد برگ خوش بویت کجاست هرچه باشد من نمک پرورده ام دل به عشق فاطمه خوش کرده ام حج من بی فاصلوات خاصه حضرت فاطمه زهراء(علیها السلام) +سند و صوت
فاطمیه صلوات خاصه حضرت فاطمه زهراء علیها السلام سند و صوت السلام علیک یا ممتحنة قد امتحنک الذی خلقک قبل ان یخلقک فوجدک لما امتحنک صابرة بسم الله الرحمن الرحیم «اللهم صل علی الصدیقه الشهیده فاطمه الزکیه حبیبه حبیبک و نبیک و ام احبائک و اصفیائک التی انتجبتهاخطبهخوانی حضرت زهرا(س) از رسوم دیرین ایرانیهاست/ سفرههای فاطمی
خطبهخوانی حضرت زهرا س در ایران خطبهخوانی حضرت زهرا س از رسوم دیرین ایرانیهاست سفرههای فاطمی شناسهٔ خبر 2513217 یکشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۴ - ۱۰ ۳۶ دین و اندیشه > آیین ها و تشکل های مذهبی خطبه تاریخی حضرت زهرا س از خطبههای معروف اهل بیت ع است تا آنجا که نقل میکنند بسیاربرخي از فضايل حضرت زهرا(س) در منابع اهل سنت
قطرهاي از درياي فضايل برخي از فضايل حضرت زهرا س در منابع اهل سنت خداوند دخترم فاطمه و فرزندانش و هرکس که آنان را دوست داشته باشد را از آتش جهنم جدا ساخته است و برای همین نام او فاطمه جدا شده است به گزارش سرويس ديني جام نيوز فضايل بي شماري از حضرت زهرا سلام الله عليمقدار مهریه حضرت فاطمه زهرا (س)
پرسمان مقدار مهریه حضرت فاطمه زهرا س مهر حضرت فاطمه زهرا س پانصد درهم یعنی پانصد مثقال نقره مسکوک می باشد به گزارش سرویس دینی جام نیوز یکی از سوالات مطرح در خصوص مقدار مهریه حضرت فاطمه اینکه مهریه حضرت به پول امروزه چقدر است پاسخ مهر حضرت فاطمه زهرا س پانصد درهم یعمصیبت حضرت فاطمه(س) به نقل امام الحرمین اهل سنت
با تسلیت ایام فاطمیه مصیبت حضرت فاطمه س به نقل امام الحرمین اهل سنت پیامبر دستش را بلند كرد و گفت خدایا لعنت كن هر كس به فاطمه ظلم كرده و مجازات كن كسی كه حقش را غصب كرده و ذلیل كن هر كس كه زمینه ذلت او را فراهم كرده به گزارش سرویس دینی جام نیوز عبدالملک بن عبداللهحضور پرشور شيعيان براي گراميداشت شهادت حضرت زهرا(س) در سامرا
در تدابير شديد امنيتي حضور پرشور شيعيان براي گراميداشت شهادت حضرت زهرا س در سامرا دهها کاروان فاطمی دیگر نیز از نقاط مختلف عراق برای شرکت در مراسم سالروز شهادت دختر گرامی پیامبر اسلام ص به سمت شهر سامرا عزیمت کرده اند به گزارش سرويس ديني جام نيوز شمار زیادی از شیعیانپاداش سلام بر حضرت زهراء(س)
فاطمیه پاداش سلام بر حضرت زهراء س هركس سه روز بر من و تو سلام كند بهشت براي او خواهد بود به گزارش سرویس دینی جام نیوز يزيد بن عبدالملك نوفلي از پدرش از جدش چنين روايت كرده است روزي خدمت حضرت فاطمه زهرا س مشرف شدم ابتدا آن حضرت بر من سلام كرد و فرمود پدرم در زمانخواسته های حضرت زهرا از شوهر
خواسته های حضرت زهرا از شوهر زن ایرانی زنی است که می سازد با کمی ها و کاستی ها و حرمت نگه می دارد حرمت خانه ی عشق را می داند که اگر آشیانه اش خراب شود انگار کل جامعه و کشورش خراب شده همینطور که داشت با دستمال توی دستش بازی می کرد ادامه داد آقا به خدا برادرم داره از دست زنشاسرار و آثار تسبيح حضرت زهراء (س)
فاطمیه اسرار و آثار تسبيح حضرت زهراء س تسبيح حضرت زهرا عليهاالسلام از آثار و بركات بسياري برخوردار است كه از جمله ي آنها نجات يافتن از شقاوت و بدبختي است به گزارش سرویس دینی جام نیوز نجات از شقاوت تسبيح حضرت زهرا عليهاالسلام از آثار و بركات بسياري برخوردار است كه ازقرائت صلوات خاصه حضرت فاطمه(س) در لحظه تحویل سال در بقاع متبرکه
۱۶۶۵ امامزاده میزبان مردم در لحظه تحویل سال نو قرائت صلوات خاصه حضرت فاطمه س در لحظه تحویل سال در بقاع متبرکه شناسهٔ خبر 2521716 جمعه ۲۹ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۴ ۱۴ دین و اندیشه > آیین ها و تشکل های مذهبی معاون سازمان اوقاف با بیان اینکه طرح نوروزی آرامش بهاری از ۲۸ اسفندماه در ۲۳۲۶پاسخ آیت الله مکارم شیرازی به پرسشی درباره حدود ایام شهادت حضرت زهرا(س)
پاسخ آیت الله مکارم شیرازی به پرسشی درباره حدود ایام شهادت حضرت زهرا س فرهنگ > دین و اندیشه - پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه نوشت آیتالله مکارم شیرازی به پرسشی درباره حدود ایام شهادت حضرت زهرا پاسخ گفته است متن پرسش مطرح شده و پاسخ این مرجع تقبحر طویل حضرت زهرا سلام الله/ حاج محمود کریمی
فاطمیه بحر طویل حضرت زهرا سلام الله حاج محمود کریمی برنامه چیذر جام دینی 501 لینک ۰۱ ۰۱ ۱۳۹۴ - ۱۲ ۵۰مهمترین فضایل حضرت فاطمه (س) چیست؟
معارف مهمترین فضایل حضرت فاطمه س چیست نام حضرت فاطمه است و صدیقه طاهره زهرا و جز القاب ایشان است که به مناسبت ها و فضیلت های متفاوت در وصفشان بیان شده است به گزارش سرویس دینی جام نیوز یکی از سوالات مطرح در خصوص شخصیت حضرت زهرا اینکه فضایل و مناقب حضرت فاطمه س-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها