تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 14 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام سجاد (ع):حق بزرگ‏تر خداوند اين است كه او را بپرستى و چيزى را با او شريك نسازى، كه اگر خال...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804409258




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

اعتقاد به منجی، بر اساس «ضمیر ناخودآگاه جمعی» یونگ


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
اعتقاد به منجی، بر اساس «ضمیر ناخودآگاه جمعی» یونگ
انسان به ‌طور غریزی به دنبال کمال و نهایتاً آرامش است و در شرایط گوناگون از طریق نمادهای کهن‌الگوی ناخودآگاه خویش نیازهای خود را فرافکنی می‌نماید؛ نمادهایی که هرگاه جهانی است از ناخودآگاه جمعی سر برون می‌آورند.

خبرگزاری فارس: اعتقاد به منجی، بر اساس «ضمیر ناخودآگاه جمعی» یونگ



بخش دوم و پایانی سیمرغ در عرفان اسلامی سیمرغ در آثار سهرودی سهروردی در رساله عقل سرخ ضمن قصه زال و رستم و اسفندیار آورده است: سیمرغ آشیانه بر سر طوبی دارد. بامداد سیمرغ از آشیانه خود به در آید و پَر بر زمین بازگستراند. از اثر پر او میوه بر درخت پیدا شود و نبات بر زمین. (سهروردی، 1366: 9) و در سیمرغ آن خاصیت است که اگر آینه یا مثل آن برابر سیمرغ بدارند، هر دیده که در آن آینه نگرد خیره شود. (همو: 11)  پیر را پرسیدم که گویی در جهان همان یک سیمرغ بوده است؟ گفت آن‌که نداند چنین پندارد و اگر نه، هر زمان سیمرغی از درخت طوبی بر زمین آید و این‌که در زمین بود منعدم شود معاًمعاً، چنان‌که هر زمان سیمرغی می‌آید این چه باشد نماند (همو: 6). و در رساله صفیر سیمرغ آورده است:هر آن کس که در فصل ربیع قصد کوه قاف کند و آشیان خود را ترک بگوید و به منقار خویش پر و بال خود را بر کند چون سایه کوه قاف بر او افتد مقدار هزار سال این زمان که «و ان یوماً عند ربک کألف سنة» و این هزار سال در تقویم اهل حقیقت یک صبح‌دم است از مشرق لاهوت اعظم. در این مدت سیمرغی شود که او خفتگان را بیدار کند و نشیمن او در کوه قاف است. صفیر او به همه کس برسد و لکن مستمع کم‌تر دارد. همه با اواند  و بیش‌تر بی اواند  چنان‌که قائل گوید: با مایی و مارا نه‌ای                         جانی از آن پیدا نه‌ای و بیمارانی که در ورطه علت (بیماری) استسقا و دق گرفتارند، سایه او علاج ایشان است و برص را سود دارد و رنج‌های مختلف را زایل گرداند. و این سیمرغ پرواز بی‌جنبش کند و بپرد بی‌مسافت و نزدیک شود بی‌قطع. اما بدان که همه نقش‌ها دروست و الوان ندارد و در مشرق است آشیان او، مغرب از او خالی نیست. همه بدو مشغولند و او از همه فارغ. همه از او پرند و او از همه تهی و همه علوم از صفیر آن مرغ است، سازهای عجیب مثل ارغنون و غیر آن از صدای آن مرغ استخراج کرده‌اند. چنان‌که قائل گوید: چون ندیدی همی سلیمان را                         تو چه دانی زبان مرغان را و غذای او آتش است و هر که پری از آن پر بر پهلوی راست بندد و بر آنان گذرد از حریق ایمن باشد و نسیم صبا از نفس اوست از بهر آن عاشقان راز دل و اسرار ضمایر با او گویند. سیمرغ در منطق الطیر عطار در منطق الطیر سیمرغ، حقیقت کامله جهان است که مرغان خواستار او، پس از طی مراحل سلوک و گذشتن از عقبات و گریوهای مهلک کوه قاف خود را به او می‌رسانند و خویش را در او فانی می‌بینند. (نیشابوری، 1377) در منطق الطیر عطار داستان سفر گروهی از مرغان به راهنمایی هدهد به کوه قاف برای رسیدن به آستان سیمرغ است. هر مرغ به عنوان نماد دسته خاصی از انسان‌ها تصویر می‌شود. سختی‌های راه باعث می‌شود مرغان یکی‌یکی از ادامه راه منصرف شوند. در پایان، سی مرغ به کوه قاف می‌رسند و در حالتی شهودی درمی‌یابند که سیمرغ در حقیقت خودشان هستند. بیش‌تر محققان ادبیات، از جمله دکتر شفیعی کدکنی معتقدند که در این داستان، سیمرغ رمزی از وجود حق‌تعالی است.  سیمرغ رمز آن مفهومی است که نام دارد و نشان ندارد. ادراک انسان از او ادراکی «بی‌چگونه» است. سیمرغ در ادبیات ما گاهی رمزی از وجود آفتاب که همان ذات حق است نیز می‌شود. ناپیدایی و بی‌همتا بودن سیمرغ، دست‌آویزی است که او را مثالی برای ذات خداوند قرار می‌دهد. دکتر پورنامداریان معتقد است که در این داستان، سیمرغ در حقیقت رمز «جبرئیل» است؛ زیرا تقریباً تمام صفات سیمرغ در وجود جبرئیل جمع است. صورت ظاهری آن‌ها (بزرگ‌پیکری، شکوه و جمال، پر و بال) به هم شباهت دارد.  بنابر آیه یکم سوره فاطر  فرشته‌ها بال دارند. در داستان زال و سیمرغ، سیمرغ واسطه نیروی غیبی است و زال هم سیمایی پیامبرگونه دارد. این ارتباط بی‌شباهت به ارتباط جبرئیل (فرشته وحی) و پیامبران نیست. شبیه داستان پرورش کودک بی‌پناه توسط سیمرغ در مورد جبرئیل در فرهنگ اسلامی وجود دارد.  جبرئیل نگه‌دارنده کودکان بنی‌اسرائیل است که مادرانشان آن‌ها را از ترس فرعون در غارها پنهان کرده‌اند. مشابه عمل التیام‌بخشی زخم‌های رستم توسط سیمرغ را در فرهنگ اسلامی در واقعه شکافتن سینه رسول خدا در ارتباط با واقعه معراج می‌بینیم. همچنان‌که سیمرغ بر درخت «هروسیپ تخمک» آشیان دارد، جبرئیل نیز ساکن درخت «سدرةالمنتهی» است. (معین، 1375) چنان‌که گذشت، اسطوره زبانی رمزی و نمادین دارد؛ چون از بطن ناخودآگاه بشری بیرون آمده و ناخودآگاه هیچ‌گاه بی‌پیرایه ظاهر نمی‌شود. مرغ، پرنده یا سیمرغ نمادی کهن‌الگویی است که در سرزمین ما نقش بسیار مهمی را ایفا می‌کند. به قول یونگ «گاه ناخودآگاه برای بیان مقاصد خود از یک انگیزه مربوط به دنیای بیرونی بهره می‌گیرد تا این‌گونه بنماید که از آن متأثر شده است.» (یونگ، 1382: 334) با این توصیفات و طبق نظر یونگ، این نماد برآمده از ناخودآگاه یا «این مرکز از مجموعه روان اصلی را یونگ "خود" می‌نامد تا از "من" که تنها بخش کوچکی از روان را تشکیل می‌دهد، متمایز کرده باشد.» (همو: 241) البته نقش «مرغ» که ارتباطی تنگاتنگ با «روح» دارد، نه‌تنها در ایران باستان و در اسلام، بلکه در ادیان و مذاهب دیگر نیز نمود داشته است که یونانیان آن را Daimon یا نگاهبان روح درونی انسان می‌نامیدند، مصریان آن را ba یا بخشی از روح فرد می‌انگاشتند. به شکل پرنده‌ای با سر انسان بود و رومی‌ها آن را به مثابه genie یا همزاد انسان تکریم می‌کردند و در جوامع بدوی‌تر آن را روح محافظ حلول کرده در حیوان یا بت می‌دانستند. (همو: 242) اسطوره کهن سیمرغ و ارتباط آن با ناخودآگاه جمعی یونگ بنابر نظر یونگ می‌توان گفت این پرنده می‌تواند نماد «خود» باشد؛ زیرا وی در این‌باره می‌گوید: «خود» معمولاً به صورت یک حیوان نمادین نمود پیدا می‌کند و طبیعت غریزی ما و پیوند آن با محیط را نمادین می‌کند. (درست از همین روست که در اسطوره‌ها و افسانه‌های پریان با بی‌شمار حیوانات یاری‌دهنده برخورد می‌کنیم)  رابطه «خود» با طبیعت پیرامون و حتی کیهان احتمالاً از این ناشی می‌شود که «اتم اصلی» روان ما به نحوی در بافت دنیای درونی و بیرونی مشارکت دارد و تمامی نمودهای عالی زندگی به‌گونه‌ای با تدوام زمان _ مکان هماهنگ هستند... ناخودآگاه ما نیز به نحوی که کاملاً از فهم ما خارج است با محیط گرداگردمان، یعنی گروه اجتماعی که به آن تعلق داریم و با جامعه به طور کلّی و فراسوی این همه با بعد مکان _ زمان و تمامی طبیعت هماهنگ است. (همو: 310 - 311) «خود» همانند تمامی فرآیندهای درونی در نهایت مناسبات و روابط انسانی ما را راهبری می‌کند و به آن‌ها نظم می‌بخشد. (همو: 333) هرچند اسطوره‌ها در جزئیات بسیار متفاوتند؛ هرچه بیش‌تر موشکافی کنیم، بیش‌تر متوجه می‌شویم که ساختارشان بسیار شبیه یکدیگر است و گرچه توسط گروها یا افرادی آفریده شده‌اند که هیچ‌گونه رابطه مستقیم فرهنگی با یکدیگر نداشته‌اند، همگی الگویی جهانی و مشابه دارند. (همو: 161)  انسان با گرایش طبیعی که به آفرینش نمادها دارد، به گونه‌ای ناخودآگاه اشیاء یا اشکال را تغییر می‌دهد (و بدین‌سان به آن‌ها اهمیت روانی بسیار مهمی می‌بخشد) تا حالتی مذهبی یا هنری به خود بگیرند. تاریخ ما که از گذشته بسیار دور همواره تنگاتنگ مذهب و هنر قرار داشته، نشان می‌دهد نمادها برای نیاکان ما پرمعنا بوده‌اند و آن‌ها را به هیجان می‌آورده‌اند. (همو: 352) در این‌باره می‌‌توان گفت نماد پرنده، بخشی از ناخودآگاه جمعی ماست و کهن‌الگویی است که به گونه‌های مختلف در سراسر دنیا نمود یافته است. در ایران بارزترین شکل آن همان سیمرغ است که البته در آثار هنری پیش از اسلام نیز به صورت پرنده‌ای ترکیبی نمود یافته است. مثلاً نشان سیمرغ  نگاره‌ای است با ساختاری پیچیده؛ مرغی افسانه‌ای با دُم طاووس، بدن عقاب و سر و پنجه‌های شیر. نشان سیمرغ در دوره ایران ساسانی، بر بسیاری از جاها و ظرف‌ها نقش بسته و شاید نشان رسمی شاهنشاهی ایران بوده باشد. نگاره‌های کشف شده بر بخش غربی دیوار افراسیاب، در شهر سمرقند، شاه یا شاهزاده‌ای را نمایش می‌دهند که همان طرح، همانند جامه خسروپرویز بر دیوار طاق بستان، روی جامه‌اش نقش بسته است. پژوهش‌گر نگاره‌های دیوار افراسیاب، پروفسور مارکوس موده، استاد انستیتوی باستان‌شناسی و هنر شرقی دانشگاه مارتین لوتر آلمان، در پژوهش خود یادآور شده که به دلیل وجود این نگاره بر پیکره خسرو بر طاق بستان ممکن نیست نشانی ساده بوده باشد. او همچنین شبیه بودن کلاه در این دو پیکره را دلیل دیگری بر مهم بودن شخصیت گمنام نقش بسته بر دیوار افراسیاب می‌داند و در ادامه به این نتیجه رسیده که نگاره سیمرغ، به احتمال بسیار پیکر یزدگرد سوم، آخرین شاه ساسانی را نشان می‌دهد؛ چون تاریخ تقریبی ساخت آن نگاره‌ها با سال‌های پایانی شاهنشاهی ساسانی منطبق است و همچنین از بین یکصد پیکره نقش بسته بر آن دیوار، تنها یک نفر جامه‌اش به این نشان آراسته است. جامه ابریشمی (یا کفتان) دیگری از پایان دوره ساسانی در موزه سرنوچی پاریس با همان نقش به نمایش گذاشته شده است. شماری تکه‌پارچه ابریشمی، کاشی‌ها و ظرف‌های سیمین و زرین آن دوران نیز، سیمرغ را در همان قالب و همان نقش نشان می‌دهند. اسطوره مدرن بشقاب‌پرنده 1. در این بخش به بحث درباره پدیده بشقاب‌پرنده خواهیم پرداخت؛ اسطوره‌ای مدرن که در بر دارنده مفهوم رستگاری و نجات است. 2. شایعات وجود بشقاب‌های پرنده، نخست با مشاهده موشک‌های  اسرارآمیز، در سال‌های آخر جنگ در آسمان کشور سوئد (معروف بود که آن‌ها را روس‌ها ساخته و اختراع کرده‌اند) و نیز حرف‌هایی که درباره جنگنده‌های آتش‌زا  در افواه افتاد، یعنی نوری که همراه هواپیماهای بمب‌افکن متفقین بر فراز آلمان، دیده می‌شد پدید آمد. سپس داستان‌هایی حاکی از مشاهده بشقاب‌های پرنده در ممالک متحده رواج یافت که گویی از رمانی ماجراجویانه به دست آمده‌اند. عدم امکان تعیین پایگاهی زمینی برای پرتاب این اشیا در آن دوران و ناتوانی در فهم یا توجیه ویژگی‌های فیزیکی آن‌ها، به سرعت موجب شد که منشأای ماورای زمینی برای آن اشیا اسرارآمیز قائل شوند. شایعه مورد نظر بر مشمون هجوم ماورای زمینیان چنگ انداخت و این گمان قوت گرفت که بشقاب‌های پرنده، ماشین‌هایی ساخته مردمانی هوشمند است که از جهانی دیگر، یعنی خارج از زمین می‌آیند و خود هدایت آن‌ها را بر عهده دارند. به طور کلی شایعه حاکی از این است که بشقاب‌های پرنده، به شکل عدسی (دوربین و ذره‌بین و دستگاه عکاسی)اند یا کشیده و درازاندامند وبه رنگ‌های گوناگون می‌درخشند. (یونگ، 1378: 28) 3. باید توجه داشت که مشاهده بشقاب‌پرنده از اواخر دهه1940 به‌ویژه در دهه1950 گزارش شده است؛ دقیقاً زمانی که چند سالی پس از پایان جنگ جهانی دوم با شروع جنگ سرد و مسابقه تسلیحاتی شرق و غرب، سایه شوم جنگی به مراتب ویران‌گرتر از جنگ‌های جهانی پیشین بر اذهان مردم در غرب سنگینی می‌کرد.  به دیگر سخن، بشقاب‌پرنده از هنگامی وارد فرهنگ عمومی مردم شد که جهان در انشقاقی بزرگ به دو اردوگاه کشورهای سرمایه‌داری در غرب و کشورهای کمونیستی در شرق تقسیم شده بود. تنش‌های سیاسی ناشی از رقابت دو ابرقدرت برای کسب توانمندی‌های بیش‌تر در عرصه سلاح‌های هسته‌ای، موجب تقویت احساس ناامنی جمعی گردید و نیاز انسان به نیرویی رستگاری‌بخش که بتواند خطر تجزیه و انهدام را رفع کند، بیش‌تر شد. این نیاز را کهن‌الگوی نفس در ناخودآگاه جمعی ما می‌تواند به نحو مقتضی پاسخ گوید؛ کهن‌الگویی که نماد تمام‌عیارش ماندالا و شکل مدور بشقاب‌پرنده در آسمان است. به این ترتیب، گفتمان بشقاب‌پرنده حاصل فرافکنی هراس‌ها و نیازها و امیدهای انسان‌هایی است که در گریز از گسیختگی زندگی در عصر جدید، خدایان و الهگان و قهرمانان اسطوره‌های کهن را در هیئت موجوداتی از اقلیم‌های ناشناخته در فرهنگ خویش بازآفرینی می‌کنند تا شاید این نمادهای قدرت بتوانند به نحوی فوق بشری وضعیت موجود را به سمت بقا و بهروزی انسان تغییر دهند. (پاینده، 1385: 195 - 196) در جامعه غربی طی دویست سال اخیر، این فرد بوده که مقدّم و اولی شمرده شده و لذت‌جویی حاکم بر آن جامعه از همین اصل سرچشمه گرفته است. به بیان دیگر، دانیل بل که بر گسیختگی میان فرهنگ و ساختارهای اجتماعی در جوامع پساصنعتی تأکید می‌ورزد، چون به اعتقادش، فعالیت اقتصادی تحت سلطه عقلانیت کارکردی است و فعالیت‌های رمزی و فرهنگی ضدعقلانی و خردگریز شده‌اند و نهضت هیچ‌گرای (نهیلیست) مدرنیته نیز فرهنگی زاییده که جواب‌گوی هیچ پرسشی و برآورنده هیچ نیازی نیست. (ستاری، 1376: 106) گفتنی است «زوال حس دینی، به پیدایی اسطوره‌ای نوآیین انجامیده و آن‌گاه فرهنگ و هنر و ادب آن اقوام، بر بنیان اسطوره نو استوار گشته و نضج و قوام یافته است. منتهی در غالب موارد، اسطوره‌های نو (فی‌المثل اسطوره پیشرفت و توسعه نامحدود اقتصادی، اسطوره حاکمیت مطلق علم یا سیاست) در اصل و گوهر از قماش همان اسطوره‌های قدیمند (مثلاً اسطوره حاکمیت مطلق کلیسا) که نقاب تجدد به چهره بسته‌اند یا روزآمد شده‌اند و امروز هم «ایدئولوژی» جای اسطوره را گرفته است که در جهان دکارتی و تاریخی و صنعتی و مصرفی، خرافه به نظر می‌رسد، حال آن‌که آن دو، سر و ته یک کرباسند. اسطوره به وجود اصلی قدسی برای همه چیز باور دارد، مگر جامعه امروزی به علم قداست نبخشیده است و چاره همه این نابسامانی‌ها را از آن نمی‌خواهد؟ مگر پیشرفت علم، آینده بهجت اثر و بهشت آیینی به بسیار کسان الهام نمی‌بخشد؟ طرفه آن‌که هر گاه چیزی از قداست افتاد، فرآیند قداست‌بخشی به چیزی دیگر آغاز می‌شود، چنان‌که گویی بشر بی‌کارمایه یا گوهر قداست، قادر به ادامه زیست نیست. (همو: 221) گفتمان مربوط به بشقاب‌پرنده زمانی ابعاد پیچیده‌تری به خود گرفت که برخی از اشخاص مدعی دیدن بشقاب‌پرنده، همچنین ادعا کردند که سرنشینان این سفینه‌های پیشرفته، آن‌ها را برای مدتی ربوده و تحت آزمایش‌های علمی و پزشکی قرار داده‌اند و انواع فیلم‌های سینمایی و گزارش‌های روزنامه‌های جنجالی و برنامه‌های تلویزیونی در این‌باره گواه این مدعاست. پیداست تبدیل شدن بشقاب‌پرنده به موضوع مورد توجه عموم و نیز پیدایش انواع روایت‌های حیرت‌آور درباره برخورد با موجودات سایر سیارات، واجد چنان اهمیت فرهنگی‌ای بود که یونگ، در مقام تحلیل‌گر فرهنگ، نمی‌توانست به آن بی‌اعتنا بماند. در سال 1951 او در نامه‌ای خطاب به دوستی امریکایی نوشت: «این پدیده‌ها (انبوه گزارش‌های منعکس شده در مطبوعات درباره بشقاب‌پرنده) مرا به‌کلی متحیّر کرده‌اند؛ چون هنوز نتوانسته‌ام با یقین کافی سر درآورم که آیا کل این قضیه یک شایعه همراه با توهم فردی و عمومی است یا حقیقی محض!» همچنین یونگ در مقدمه کتاب بشقاب‌پرنده؛ اسطوره‌ای مدرن اشاره می‌کند:این پرسش همچنان باقی است که «آیا بشقاب‌پرنده واقعیت دارد یا حاصل خیال‌پردازی است؟» ارتباط آن با ناخودآگاه جمعی یونگ به استدلال یونگ، پاسخ گفتن به این پرسش مستلزم کنکاش در ابعاد ناپیدای روانی موضوع بشقاب‌پرنده است. او گزارش‌های مدعیان مشاهده بشقاب‌پرنده را «شایعاتی بر پایه تجلی و تجسم» می‌نامد و توضیح می‌دهد که این قبیل شایعات برخلاف شایعات معمولی ضرورتاً شالوده‌ای عاطفی دارند و به دیگر سخن، از تنشی عاطفی نشئت می‌گیرند. زمینه شکل‌گیری این تنش را باید در عقل‌باوری بی‌سروسامانی دانست که از عصر روشن‌گری دامن‌گیر بشر شد، یعنی از زمانی که ایمان آوردن انسان به اصالت تجربه باعث شد تا واقعیت متافیزیک و غیرمادی به امری موهوم تبدیل شود. پیدایش اسطوره‌ای مدرن به نام بشقاب‌پرنده حاکی از تباینی است که انسان زمانه ما ناخودآگاهانه بین تقلیل‌گرایی عقلانی و اصالت روح می‌بیند. این اسطوره مبیّن الگویی جدید در تفکر و شناخت است؛ الگویی که به فراخور مقتضیات عصر ما ماتریالیسم و عرفان را در هم می‌آمیزد تا تنش‌های عاطفی و نیازهای روحی ما را برطرف کند. به همین سبب است که اکثر مردم راغبند به وجود پدیده‌ای به نام بشقاب‌پرنده باور داشته باشند.  روایت‌های مختلف فرود بشقاب‌پرنده، اسطوره‌ای مدرن برای نیل به رستگاری به وجود آورده است که به سبب ارائه تصویر پرهیبت از فناوری پیشرفته موجودات غیرزمینی، برای انسان برآمده از فرهنگ روشن‌گری و عقل‌باوری، مقبول جلوه می‌کند. به گفته یونگ، تصور آمدن یک منجی برخوردار از فناوری پیشرفته جهانی دیگر، با ساختارهای فکری انسان عصر جدید مطابقت دارد؛ زیرا «در وضعیت پرمخاطره دنیای امروز، مردم کم‌کم درمی‌یابند که همه وجوه زندگی در معرض خطر قرار دارد؛ لذا خیالات فرافکنی‌ساز ایشان از حیطه قدرت‌ها و سامان زمینی بالاتر می‌رود و به فضای میان ستارگان می‌رسد؛ یعنی همان افلاکی که زمانی منزلگاه خدایان، در مقام اربابان سرنوشت بود.» در این اسطوره مدرن، انسان معاصر برای التیام گذاشتن بر دردهای روحی خویش، بشقاب‌پرنده و موجودات غیرزمینی را ناخودآگاهانه تجلی و تجسم فرشتگانی می‌پندارد که از آسمان برای رستگاری او نازل شده‌اند. این اسطوره که به هزاران شکل در نوع ادبی موسوم به داستان های علمی _ تخیلی بازتاب یافته است، هم راه گریزی برای اجتناب از رویارویی با خطر نابودی جهان ارائه می‌دهد و هم این‌که به سبب محاط کردن خود در اسطوره گسترده‌تری به نام علم و فناوری با گرایش عقل‌باورانه انسان سازگار به نظر می‌آید.  رستگاری در پایان هر چرخه هزار ساله از تاریخ، از دیرباز وجود داشته است. نشانه‌های این اسطوره باستانی را در ارتباط با دنیای ماورای نوسنگی و هم در کتاب‌های مقدس ادیان مختلف می‌توان یافت. بدین ترتیب، کهن‌الگوی رستگاری که در ضمیر ناخودآگاه همه انسان‌ها وجود دارد، در شکل امروزینش به صورت برساخته‌ای فناورانه بروز می‌کند. از آن‌جا که به قول یونگ «انسان عصر جدید هر موضوعی را که ظاهراً فناورانه باشد به راحتی می‌پذیرد»، در نسخه جدید این اسطوره، مضمون کهن‌الگویی «رستگاری به مدد نیروهای آسمانی» به شکلی سازگار با ذهنیت انسان عصر جدید، دوباره جلوه می‌کند. (پاینده، 1385: 192 - 193) انتظار فرارسیدن آخرالزمان و وقوع ملاحم پایان جهان در غرب فراگیر شده است. خیال‌بافی‌های علمی و نوشته‌ها و فیلم‌های مکاشفتی  که آمیزه‌ای از جبری‌گری و قدرگروی و آینده‌نگری رایج در مطبوعاتند، به‌سان تیت‌لیو  (59 یا 69 پیش از میلاد تا 17 پس از میلاد) که سقوط روم را پیش‌بینی کرد، از افول غرب خبر می‌دهند. امروزه طاعون خانمان‌سوز، بمب اتم و انفجار هسته‌ای است و عواقب جنگ بیوشیمیایی و هسته‌ای از یک‌سو و ملاحم موصوف در مکاشفات یوحنّا از سوی دیگر، چون دو کپّه ترازو مو نمی‌زند. (زرین‌کوب، 1354: 63) از این‌رو امید به «ناکجاآباد»، در عین حال، جریانی سیاسی و دینی یا نوعی مذهب سیاسی است. چون ایمان قلبی به کسب قدرت علیه جامعه «فاسد» و «تباه»، حاکی از «راز و رمز انتظاری وجدآمیز» است و قومی که می‌خواهد با همت و غیرت، آرمان‌شهر بنیاد کند، قومی «برگزیده»، «خیرالاقوام»و تافته‌ای جدا بافته است و رهبرش، شاه فرزانه یا مردی برتر از همه عقلا و عرفا و عاشقان خداست یا قائد و پیشوایی صاحب کرامات. (ستاری، 1376: 227) در واقع اسطوره بشقاب‌پرنده به نوعی منجی‌طلبی از ناکجاآبادی است؛ طلب منجی مصلحی که مدینه‌ای فاضله بنا کند. شاید از همین‌روست که چون آدمی که دیگر جایی در روی زمین برایش ناشناخته نیست به مرجع اصلی خود و نیروهای آسمانی نظر کرده و به مدد اسطوره علم انتظار منجی با تکنولوژی پیشرفته‌تر را از آسمان طالب است تا از ناکجاآبادی به سوی زمینیان بحران زده آمده و آنان را از خطر نابودی و زوال، نجات بخشد. در حقیقت منجی ظهور می‌کند تا حقیقت آرمان‌شهر یا یوتوپیا را به واقعیت پیوندد و صلح و یگانگی ایجاد کند. به‌طور کلی، می‌توان گفت نمادهای قهرمانی  زمانی بروز می‌کنند که منِ خویشتن نیاز به تقویت بیش‌تر داشته باشد؛ یعنی هنگامی که خودآگاه برای کاری که خود به تنهایی یا دست‌کم بدون یاری منابع نیرویی که در ناخودآگاه است نمی‌تواند انجام دهد، به ناخودآگاه نیاز پیدا می‌کند. (همو: 181) در این‌گونه موارد ناخودآگاه، مواد کهن‌الگویی را به کار می‌گیرد. شاید برخی معترض شوند که بیش‌تر تحلیل یونگ از بشقاب‌پرنده در مورد خواب‌ها یا آثار هنری بوده و از این‌رو نمی‌توان مبنای ثابت و دقیق علمی بر آن قرار داد. اما نکته همین‌جاست که شباهت‌های میان اسطوره‌های قدیم و وقایعی که در خواب‌های انسان امروزی بروز می‌کند، نه تصادفی هستند و نه بی‌اهمیت.  همان‌گونه که اشاره شد اسطوره و خواب هر دو از ناخودآگاه برآمده و هر دو از زبان نماد یاری می‌جویند؛ چون این ناخودآگاه است که بی‌پرده سخن نمی‌گوید، ضمناً بروز و تکرار، از ویژگی‌های هر دو اسطوره و خواب است و طبق تحلیل‌های یونگ این تکرار شدن خود پیامی مهم دربر دارد. حال اگر این رخدادها در بین افراد یک جامعه بروز نمایند دیگر از محدوده شخصی یا فردی بودن رویداد بیرون می‌آیند و همگانی می‌شوند. این‌جاست که پای ناخودآگاه جمعی به میان می‌آید. گویا نیروهای کهن‌الگوی درون به مدد نیروهای بیرونی برای رستاخیز به‌پا خاسته‌اند. در باب اسطوره مدرن بشقاب‌پرنده که در واقع بازآفرینی اسطوره امروزین منجی در غرب است باید در نظر داشت که این اسطوره در واقع اسطوره‌ای «نیمه‌تاریخی _ نیمه‌اسطوره‌ای» است. در این‌باره دکتر کزازی معتقد است: جز در آشفتگی‌های بزرگ تاریخی و بحران‌ها، روند اسطوره‌ای شدن تاریخ، آرام‌آرام انجام می‌پذیرد و پدیده‌هایی که بخت آن را داشته‌اند که به قلمرو اسطوره برسند، اندک‌اندک از تاریخ می‌گسلند و با گسستن از زمان و بی‌مکان شدن، سرانجام به نمادهای اسطوره‌ای دیگرگون می‌شوند. در این میان به پدیده‌هایی باز برمی‌خوریم که زمان و مکان به یک‌بارگی در آن‌ها فراموش نشده است، به‌گونه‌ای که می‌توان زمان و مکانشان را گمان زد؛ این پدیده‌هایی که ما در اسطوره‌های دینی می‌بینیم از این‌گونه‌اند. (کزازی، 1372: 58) یونگ در پرتوافشانی بر ابعاد اسطوره‌ای موضوع بشقاب‌پرنده به این نکته توجه می‌کند که بنا به گفته همه کسانی که مدعی مشاهده بشقاب‌پرنده شده‌اند، شکل ظاهری این پدیده مدوّر است. یونگ این پرسش را مطرح می‌کند که این شکل هندسی مبیّن چه دلالت‌های ناخودآگاهانه‌ای می‌تواند باشد. وی در کتاب فرهنگ روان‌شناسی تحلیلی متذکر می‌شود که دایره نماد تمامیت است و حدوث آن در رؤیا و اسطوره و قصه‌های پریان اشارتی به وحدت‌جویی نفس دارد. از نظر او، مدور بودن شکل ظاهری بشقاب‌پرنده همتایی برای «ماندالا»یا نماد باستانی تمامیت و کمال است. ماندالا واژه‌ای سانسکریت مرکب از ریشه «ماندا»به معنای «ذات»یا «جوهر» و پسوند «لا»به معنای «ظرف» یا «دربر دارنده» است.  این واژه همچنین به معنای دایره است و نماد کمال و ارتباط تلقی می‌شود. ماندالا نموداری هندسی به شکل یک دایره است که سایر اشکال هندسی را در خود محاط کرده و به خواب دیده شدن آن، از نظر یونگ مبیّن از هم‌گسیختگی و نیاز به یک‌پارچگی و تمامیت است. به عبارتی، ماندالا نشان دهنده وحدت عالم صغیر و عالم کبیر یا یگانگی و هماهنگی ذهن (نفس، دنیای درون) و عین (دنیای برون) است. به اعتقاد یونگ، از هم‌گسیختگی زندگی در دنیای مدرن، نیاز جمعی و ناخودآگاهانه انسان‌های جامعه معاصر به یک‌پارچگی را تشدید کرده است. (پاینده، 1385: 190 - 195) در میان جلوه‌‌های اساطیری «خود»، اغلب تصویر چهارگوشه جهان را مشاهده می‌کنیم و در بسیاری از تصویرها «انسان بزرگ» را می‌بینیم که در میان یک دایره چهار قسمتی قرار گرفته است. یونگ برای نشان دادن چنین ساختاری از کلمه هندوی ماندالا (دایره جادویی) بهره گرفته است. کلمه‌ای که معرف نمادین هسته اصلی روان است و جوهر آن بر ما معلوم نیست. (یونگ، 1382: 322) تماشای ماندالا برای دست‌یابی به آرامش است و این‌که زندگی مفهوم و نظم خود را بازیابد. (همو: 323) بنا به نظر یونگ هر موجود بشری اساساً دارای احساس تمامیت، یعنی احساسی بسیار قوی و بسیار کامل از خود است. از همین «خود»، یعنی تمامیت روانی است که روند رشد فرد، خودآگاه فردیت یافته «من» تراوش می‌کند. وی در کتاب انسان در راه کشف روح خود می‌گوید: «خود» ... با «من» متفاوت است. «خود» تمامیت روانی ماست و از خودآگاهی و اقیانوس بی‌کران روح نشئت می‌گیرد. (همو: 192) این بروز نمادین نیروی رستگاری (منجی) در هیئت بشقاب‌پرنده و در قالب نماد ماندالا و دایره که ریشه در ناخودآگاه بشری دارد چندان عجیب و باورناپذیر نیست؛ زیرا زبان ناخودآگاه زبانی نمادین است. مثلاً خود مسیح(ص) هم از نظر نمادین به صورت بره خداوند، یا ماهی تجسم یافته است. البته به صورت مار ستایش‌برانگیز روی چلپا، شیر و در مواردی نادر، اسب شاخ‌دار هم مجسم شده است. تخصیص این حیوانات به مسیح نشان می‌دهد که حتی پسر خدا (تجسم والای انسان) نیز همان‌قدر به طبیعت حیوانی خود نیاز دارد که به طبیعت روحانی خود. بنابراین هر آن‌چه مادون انسانی و مافوق انسانی است بخشی از الوهیت است.  فراوانی نماد حیوانات در میان ادیان و هنرهای تمامی دوران تنها بیان‌گر اهمیت نماد نیست، بلکه نشان می‌دهد تا چه اندازه‌ای برای انسان مهم است تا با محتوای روانی نماد درآمیزد. البته اگر «حیوان» درون انسان _ که روان غریزی وی است _ تشخیص داده نشود و با زندگی فرد درنیامیزد، ممکن است خطرناک شود. غریزه اساس طبیعت انسان است. (همو: 363) بنابر آن‌چه ارائه شد، انسان به‌طور غریزی به دنبال کمال و نهایتاً آرامش است و در شرایط گوناگون از طریق نمادهای کهن‌الگوی ناخودآگاه خویش نیازهای خود را فرافکنی می‌نماید؛ نمادهایی که هرگاه جهانی است از ناخودآگاه جمعی سر برون می‌آورند. نتیجه در جهان ما مناسبات اجتماعی، تپش‌آلود و پر کشاکش است و به همین جهت پیمان‌بندی‌ها و گزینش‌ها و چاره‌جویی‌های سیاسی مختلف و گاه متضادی را ایجاب می‌کند و در نتیجه وحدت جامع و شامل یا فراگیر یا هویت واحد جامعه، به مخاطره می‌افتد و حتی گاهی از هم می‌پاشد و آن‌گاه وابستگی و پای‌بندی به اصول مشترک، به فرقه‌بازی و دسته‌بندی تبدیل می‌شود.  بدین‌گونه تزلزل هویت‌های وحدت‌بخش سنتی و خاصه از مقوله اخلاقی و دینی، بحران‌های حاد می‌آفریند و متأسفانه امروزه، منطق تکنوکراتیک مصرف انبوه است که آدم‌ها را به جنبش و تکاپو وامی‌دارد. از این رو بسیاری از چاره‌اندیشان و اهل تدبیر می‌کوشند با سلاح ایدئولوژی به مصاف این دیو تفرقه‌افکن بشتابند و تردیدی نیست که دیانت، قدرت‌مندترین ایدئولوژی وحدت‌بخش به شمار می‌رود.  از این‌رو بعید است که دست‌کم در جهان سوم، هم‌اکنون دوران «پایان ایدئولوژی‌ها» بنا به تصور دانیل بل، فرا رسیده باشد و فی‌المثل سیاست «عدم تعهد» تنها راه برون‌رفت منطقی از بن‌بست به شمار آید؛ خاصه وقتی که می‌بینیم حتی نهضت‌های ملی‌گرای زمانه نیز (از جمله در اروپا) آب و رنگ و صبغه و چاشنی قومی و دینی و عقیدتی دارند. از این‌رو بعضی از اندیش‌مندان و حاکمان، دست به دامان دیانت و عالم قداست می‌شوند تا از سقوط در هاویه بحران هویت احتراز جویند.  بنابراین طرد و رد بت‌های مقدس کهن که غالباً از جمله پی‌آمدهای رفاه و نعمت نسبی در جامعه‌ای متحول و مصرفی است، همواره قطعی و برگشت‌ناپذیر نیست و در تاریخ مدنیت و فرهنگ بسیاری اقوام مشاهده شده است که زوال حس دینی، به پیدایی اسطوره‌ای نوآیین انجامیده و آن‌گاه فرهنگ و هنر و ادب آن اقوام، بر بنیان اسطوره نو استوار گشته و نضج و قوام یافته است. (ستاری، 1376: 220 - 221) هر بنایی خواه مذهبی یا غیر مذهبی که بر مبنای طرح ماندالا ساخته شده باشد فرافکنی تصویر کهن‌الگویی از ناخودآگاه به جهان خارج است. این‌گونه چیزها ابداع نمی‌شوند و باید دوباره از ژرفای فراموش شده بیرون آیند تا ژرف‌ترین مکاشفه‌های خودآگاه و والاترین مکاشفه‌های روح را بیان کنند و بدین ترتیب ویژگی یگانه خودآگاه امروزی را با گذشته هزاران ساله بشری پیوند دهند. (همو: 371) با توجه بدان‌چه گفته شد بشر چه در شرق کره زمین زندگی کند و چه در غرب آن، از ناخودآگاه خود بی‌نیاز نیست و اهمیت مسئله آن‌جا روشن می‌شود که سخن از نیازی غریزی و فطری به میان آید، یعنی چیزی که در همه ابنای بشر مشترک است در این هنگام نمادهای کهن‌الگوی ناخودآگاه جمعی هر قوم و اقلیتی متناسب با شرایط جامعه خویش یا در قالب سیمرغ یا ماندالا یا بشقاب‌پرنده در هر زمان و مکانی از مازهای ناخودآگاه جمعی سر برون می‌آورد تا بشر بحران‌زده را چونان منجی حیات‌بخشی یاری کند و این حس را ‌که هنوز امید هست در او جانی تازه بخشد؛ زیرا «ارزش‌های اسطوره‌ای هنوز در ناخودآگاه ما زنده است و بسیاری از سازوکارهای روانی و رفتارهای ما را رقم می‌زند. ما با این ارزش‌ها بی‌‌آن‌که خود بخواهیم و بدانیم، می‌زییم.» (کزازی، 1372: 201) نکته دیگر این‌که در این نوشتار بین سیمرغ و بشقاب‌پرنده ارتباطی قائل شده‌ایم؛ چون هر دو در قالب اسطوره و در زبان رمزی متجلی شده‌اند و هر دو از آسمان ظاهر می‌شوند که به نوعی جایگاه فرشتگان، خدا و خدایان است و هر دو ویژگی‌های اصلی اسطوره (بی‌زمان و بی‌مکان بودن) را دارا بوده‌اند. هر دو منجی بوده و در شرایط سخت و بحرانی به داد بشر رسیده و هر دو خاصیت درمانی و رمزگونه دارند و هر دو حاصل ناخودآگاه جمعی ذهن بشرند؛ چون در نهایت ارائه‌کننده نماد کهن‌الگوی منجی بوده که به دلیل کارویژه اسطوره مدام تکرار می‌شوند؛ چرا که نماینده نیاز فطری بشرند و مخصوص زمان و مکان خاصی نیستند، با این تفاوت که اولی در عهد کهن‌تر و دومی در عهد مدرن پدید آمده‌اند؛ چون تصاویری جهان‌شمول در ناخودآگاه بشری بوده و این تصاویر یا کهن‌الگوها در قالب اساطیر سیمرغ و بشقاب‌پرنده نمود یافته‌اند.  این امر بیان‌گر نیاز غریزی و فطری بشر به آسایش و آرامش است که از اهمیتی بنیادین برخوردار بوده و این صلح و آسایش ممکن نمی‌گردد، مگر به واسطه یک منجی جهانی. افزون بر این مطلب که بحث منجی جزء آرکی‌تایپ‌ها و خاطره‌های ازلی است، ریشه در مباحث اعتقادی و کلامی نیز دارد و ادیان از حیث اعتقادی به آن باور دارند.  اما از آن‌جا که ضمیر ناخودآگاه جمعی ریشه در شخصیت انسان دارد، از این رو انسان‌ها و جوامع، حتی به مباحث اعتقادی و کلامی خود نیز جنبه اسطوره‌ای می‌بخشند، یا به تعبیر دیگر، اسطوره‌گرایی منافات با حقانیت موضوعات کلامی و مذهبی ندارد و این‌گونه نیست که اگر به بحثی واقعی جنبه اسطوره‌ای می‌بخشیم، این بدین معنا باشد که می‌خواهیم در حقانیت و صدق مذهبی آن مسئله شک ورزیم، بلکه نگاه به یک موضوع از جنبه مذهبی و اعتقادی منزلت خود را دارد و نگاه به مسئله از جنبه روان‌شناختی، جایگاه خود را دارد و بحث ضمیر‌ ناخودآگاه فردی وجمعی بیش‌تر از جنبه روان‌شناختی است.  به نظر می‌رسد تفکیک و یادآوری به جدایی این دو مسئله، این شبهه را از ذهن خواننده می‌زداید که مسئله منجی‌گرایی را که در دوره معاصر مورد توجه قرار گرفته است، تنها امری موهوم یا برگرفته از نیازهای روان‌شناختی نداند؛ بلکه می‌توان مسئله‌ای کلامی را تصور نمود که از جهت متون دینی دارای صدق و حقانیت است، اما از جنبه روان‌شناختی به‌گونه‌ای دیگر مورد توجه قرار می‌گیرد. همان‌طور که از جهت کلامی شخصیت امام حسین و حضرت ابوالفضل جزء واقعیت‌های تاریخی است و در واقعیت تاریخی این قدیسان نمی‌توان تردید نمود، اما انسان‌ها می‌کوشند به این واقعیت‌ها، جنبه اسطوره‌ای بخشند و در توصیف آنان پا را از واقعیت فراتر می‌گذارند و در احوال حماسی این قدیسان، خاطره‌های ازلی خود را فرافکنی می‌کنند و گاه سخنان ناروایی درباره آنان می‌گویند که جنبه حماسی و اسطوره‌ای دارد، به‌طوری که این زیادگویی‌های اسطوره‌ای موجب شده است که اندیشمندی همچون شهید مطهری به نوشتن کتابی چون تحریفات عاشورا بپردازد و مرز میان واقعیت قدیسان و جنبه حماسی و اسطوره‌ای را گوشزد نماید که در واقع تلاشی در تفکیک میان واقعیت کلامی مسئله و جنبه‌های روان‌شناختی به آن است. فعالیت هنرمندان دینی در طول تاریخ هنر که همواره بر اساس همین خاطره‌های ازلی، وقتی قدیسان خود را به تصویر می‌کشیدند، تلاش می‌نمودند تا بهترین چهره را برای آنان بکشند، از همین سنخ است و روحیه آرمان‌گرایی یا نگارگری آرمانی همواره ریشه در همین آرکی‌تایپ‌ها دارد.  منابع 1. پاینده، حسین، نقد ادبی و دموکراسی، تهران، نشر مرکز، 1385ش. 2. پورداوود، ابراهیم، یشتها، تهران، نشر طهوری، 1347ش. 3. داد، سیما، فرهنگ اصطلاحات ادبی، تهران، انتشارات مروارید، 1382ش. 4. زرین‌کوب، عبدالحسین، تاریخ و ترازو، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1354ش. 5. ستاری، جلال، اسطوره در جهان امروز، تهران، نشر مرکز، 1376ش. 6. سهروردی، شهاب الدین، عقل سرخ، کرمان، انتشارات ولی، 1366ش. 7. شاملو، سعید، مکتب‌ها و نظریه‌ها در روان‌شناسی شخصیت، تهران، نشر رشد، چاپ هشتم، 1382ش. 8. شایگان، داریوش، بت‌های ذهنی و خاطره ازلی، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1371ش. 9. فردوسی، ابولقاسم، شاهنامه، تهران، نشر قطره، چاپ پنجم، 1379ش. 10. کزازی، میرجلال الدین، رؤیا، حماسه و اسطوره، تهران، نشر مرکز، 1372ش. 11. معین، محمد، فرهنگ معین، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ نهم، 1375ش. 12. نیری، محمد یوسف، «سیمرغ در جلوه‌های عام و خاص» مجله علوم اجتماعی و انسانی، دوره 25، ش3، ویژه‌نامه زبان و ادبیات فارسی، شیراز، دانشگاه شیراز، پاییز 1385ش. 13. نیشابوری، عطار، منطق‌ الطیر، تهران، نشر سوره مهر، 1377ش. 14. یونگ، کارل گوستاو، اسطوره‌ای نو (نشانه‌هایی در آسمان)، ترجمه: جلال ستاری، تهران، نشر مرکز، 1382ش. 15. انسان و سمبول‌هایش، ترجمه: دکتر محمود سلطانیه، تهران، انتشارات جامی، 1378ش. 16.تحلیل رؤیا، ترجمه رضا رضایی، تهران، انتشارات افکار، چاپ سوم، 1386ش. 17. www.tebyan.com دکتر سید رضی موسوی گیلانی مریم مولوی منبع: فصلنامه مشرق موعود شماره 17 انتهای متن/

93/12/27 - 06:45





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 24]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن