واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
چند خرده روایت درباره تجربه اولین سفر به کربلا؛از رئیسی که مخالف سفر بود تا پیغام اینستاگرامی فرهنگ > دین و اندیشه - آنهایی که برای اولین بار به سفر کربلا می آیند، قصه های عجیبی دارند؛ از جوانی که ممکن است بعد از سفر، کارش را از دست بدهد تا پیرمردی که 15 سال دوستانش گفتند بیا برویم کربلا و نرفت تا امروز که می گوید آقا دعوتش کرده است.
محمود عزیزی:گفت وگو با زائران ایرانی در موکب ایرانی کربلا، فرصتی است تا مفهوم«قسمت » و اینکه از کوچکی شنیده ایم کربلا رفتن «دعوت» می خواهد، به عمق جانت بنشیند. حاج ابوطالب علوی بچه آبادان است. قصه آمدنش به کربلا را که تعریف می کند خودش مثل ابر بهار گریه می کند و دلت را می لرزاند.ماجرای به 33 سال قبل بر می گردد. وقتی جنگ شد،برخلاف خیلی ها، از آبادان بیرون نرفت و تا پایان جنگ در شهرش باقی ماند.بعد هم که جنگ تمام شد رفت سر کار ساختمانی. 15 سال قبول نکرد سفر برود برای جنوبی ها کربلا رفتن باید خیلی ساده تر از بقیه نقاط کشور باشد، اما او هر وقت ماجرای کربلا رفتن پیش می آمد، یک جور طفره رفت؛ به کسی توضیح نمی داد دلیلش برای نرفتن چیست، اما در دلش همه چیز معلوم بود.« به آقا گفتم اگر برام راه باز کردند می آیم و اگر نه، نمی آیم. گفتم دوست داری بیام کربلا، باید راحت بتونم دو رکعت نماز بخونم برای امواتم.با تو صحبت کنم. مثل مکه که قشنگ می تونی زیارت کنی و هر دقیقه مزاحمت نمی شوند و قشنگ نماز و دعایت سرجایش است.» سال 93 اما فرق می کرد.اول محرم رئیس ستاد عتبات آبادان به او پیشنهاد سفر را داد.خودش هم نمی دانست چرا این بار را قبول کرد، اماپاسپورتش را دارد و 15 آذر راهی عراق شد. نجف که می رود، خودش معتقد است امام علی راهش نداده است.«امیر المومنین راهم ندادند. همان دم درب ورودی حرم سلام دادم. آقا گفت تو برای من نیامدی. آمدی حسینم را ببینی. برو کربلا.» مریضی شب تاسوعاو پیغام اینستاگرامی رفتن به کربلا برای خیلی ها آرزوی دور است. برای سید عماد طباطبایی هم همین طور بود؛ شب تاسوعا که حالش خراب شد و بردندش بیمارستان با خودش گفت فلسفه این مریضی چه بوده است. فردا که حالش خوب شد رفت خانه، روی اینستاگرام یک قطعه شعر نوشت: نزد طبیب رفتم و طیب تو را نوشت به خدا کربلا ببری خوب می شوم. یک روز بعد یکی از دوستانش روی صفحه اش پیغام گذاشت:«کربلا می آیی؟» نمی توانست چه واکنشی نشان دهد. پول را بهانه کردو گفت هزینه اش را ندارم. دوستش هزینه اش را هم تقبل کرد و قرار شد بعدا قسطی بدهد. سه روز بعد از آمدن به کربلا همه سختی از خوابیدن در ساختمان نیمه کاره ، سرما خوردن، عرق سوز شدن در بین راه و... همه برایش خاطراتی خوش است .قصه اش را می گوید و آرام اشک به گونه اش می ریزد. محمد رضا بچه مهریز هم سرنوشت مشابهی دارد.سرنوشتی که انگار برای همه سال اولی ها در کلیات شبیه است و در جزئیات تفاوت هایی دارد. برو کربلا بگو آقا بهت اولاد بده پنج سال ازدواج می گذرد، اما هنوز بچه دار نشده . همه فامیل به او گفته بودند یک سفر کربلا برود و از امام حسین بخواهد که اولاد صالح نصیبش کند. وقتی امسال تلویزیون پیاده روی اربعین را مستقیم پخش می کند، همسرش می بیند و شب موقع شام از رضا می پرسد:نمی خواهی بروی کربلا؟ رضا تا امسال نمی آمده است. ماجرا این بوده که خودش را لایق حضور در کربلا نمی دانسته .به خاطر زنش قبول می کند. چند روز مانده به اتمام کار می رود برای پیگیری پاسپورتش، اما مساله این بوده که در کارخانه مبل سرپرست گروه خیاطی است و خودش بعید می دانست بتواند از مدیر کارخانه مرخصی 15 روزه بگیرد. مدیر اما موافقت کرد.برخلاف داماد خانواده شان، که مدیرش مخالف رفتنش بود، اما او آمد. کربلای من دخترم است! جواد حسینی داماد خانواده رضا است و سال قبل که پدرش و مادرش می آیند کربلا، بهانه پول نداشتن را می کند و نمی آید . «راستش هر وقت حرف کربلا می شد،دل نمی بستم چون پول نداشتم؛ امسال دهه محرمی اشک در چشمم آمد. گفتم امام حسین خودت جورش کن.» سفر جور شد. پولش هم، اما مشکل جای دیگری بود. جواد کارمند نگهبانی یک پاساژ در یزد است و رئیسش گفته بود به او مرخصی نمی دهد و تهدیدش کرده بود:«ممکن است وقتی برگردی کس دیگری جای تو کار کند.» رئیس گفته بود: «هر وقت پول داشتی برو. من هم می خواستم سال قبل بروم، اما دیدم کربلای من دخترم است.» جواد حرفهای رئیس را با استدلاهای خودش جواب می دهد. از اینکه کربلا رفتن به پول داشتن نیست و اگر قاعده این بود، شما تا حالا رفته بودی. به رئیس گفته بود: «قسمتت نیست بروی کربلا؛ به پول نیست.» امام حسین تو را طلبیده قسمت سوم مشکل همسر آبستنش بود. زن پا به ماه را باید ترک می کرد،آن هم در روزهایی که نیاز است کنارش باشد. مشکل را همسرش حل می کند و دلش را قرص می کند:«امام حسین تو را طلبیده.» شاید تا او از کربلا برگردد، بچه اش به دنیا آمده باشد، شاید از کار اخراج شود، شاید هم روزکار سرنوشت دیگری برایش دیده باشد. /21223
کلید واژه ها: عتبات عالیات عراق - کربلا -
جمعه 21 آذر 1393 - 12:57:14
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 96]