واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
ماجرای گفتوگوی امام حسین(ع) و عمر سعد در بیانات رهبر معظم انقلاب
«...وقتى مىآید توى خیمه،امام حسین(ع) سؤال مىکنند یابنسعد! تو چرا حاضر نیستى که با ما حرکت کنى، قیام کنى؟ او مىگوید که من بچههایم در آن جایند و گیر مىافتند. حضرت مىگویند برو پس نجنگ با ما....یعنى حضرت او را در موضع انفعال قرار مىدهد و او در صدد عذرخواهى از امام حسین(ع) برمىآید...»
به این مطلب امتیاز دهید
به گزارش سرویس دینی جام نیوز، پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله العظمی خامنهای، روایت حضرت آیتالله خامنهای از گفتوگوی حضرت امام حسین علیهالسلام و عمر سعد در کربلا منتشر کرده است که در بیستم مهرماه سال ۱۳۶۳ در نماز جمعه تهران بیان کرده بودند:
در آن هنگامى که حضرت به کربلا رسیده بودند و عمربنسعد در روز چهارم محرم ظاهراً وارد کربلا شد. یک مدتى، چند روزى بین امام حسین(ع) و عمر سعد هى گفتوگو مىشد. چند بار عمر سعد بلند شد، آمد توى خیمه امام حسین(ع)، نشستند با هم صحبت کردند. در یکى از این صحبتها، خطاب به عمر سعد جمله حضرت، جمله طلبکارانه است، به عمر سعد مىگوید، حالا اینجا ببینید شما تصور وضع را بکنید، امام حسین یک کسى است که قیام کرده و حالا آمده توى این بیابان به حسب ظاهر گیر افتاده و محاصره شده، ظاهر قضیه این بود دیگر. حضرت با یک مشت زن و بچه با پنجاه، شصت نفر، چهل، پنجاه نفر آن روز شاید هنوز هفتاد نفر هم نبودند. با چهل، پنجاه نفر مرد، جوان، پیر، همه جورى توى این بیابان ماندند، اطرافشان هم چند هزار مرد مسلحى که پول گرفتند آمدند اینجا آدم بکشند؛ حیوانهاى وحشى، همان عُسلانالفلوات که خود حضرت در مکه فرمودند همانند گرگهاى درنده گرسنه صحرائى؛ شمشیرها دستشان، نیزهها دستشان و دهانهاى بازشان را منتظر طعمههاى امیرعبیدالله قرار دادند. یک عده اینجورى امام حسین(ع) را محاصره کردهاند. خب، ظاهر قضیه این است که حسینبنعلى اینجا گیر افتاده دیگر، در یک چنین وضعى شما ببینید لحن یک آدم چگونه خواهد بود. حالا هم فرمانده همان لشکرى که علىالظاهر پیروز هست آمده توى خیمه امام حسین(ع)، صحبتى که بین اینها خواهد گذشت چگونه است؟ قاعدتاً این صحبت این خواهد بود که او ملامت کند، آقا چرا آمدى؟ حضرت هم بگویند دیگر حالا شده یک کارى بکنیم، فلان. مىبینیم درست به عکس است. ایکنا: وقتى مىآید توى خیمه امام حسین(ع)، امام حسین(ع) سؤال مىکنند یابنسعد! تو چرا حاضر نیستى که با ما حرکت کنى، قیام کنى؟ او مىگوید که من بچههایم در آن جایند و گیر مىافتند. حضرت مىگویند برو پس نجنگ با ما، از فرمان عبیدالله سر باز بزن. مىگوید نمىتوانم، مىترسم، به من حمله مىکنند، مالم را مىگیرند. یعنى حضرت او را در موضع انفعال قرار مىدهد. به او اعتراض مىکند و او در صدد عذرخواهى از امام حسین(ع) برمىآید. یک چنین روحیهى قوى و محکمى.
۰۷/۰۸/۱۳۹۳ - ۱۹:۴۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 48]