تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):هیچ بنده ‏اى حقیقت ایمانش را کامل نمى ‏کند مگر این که در او سه خص...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826620936




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سيه مشق


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سيه مشق
سيه مشق مرد به سختي نفس مي کشد . پرستار کپسول اکسيژن را کنار تخت مي گذارد و مي رود . پنجره ي کنار مرد بسته است . حياط از لابه لاي پرده عمودي پنجره پيداست . دوربين ، جنازه اي را که دارند به سمت آمبولانس مي برند نشان مي دهد . پسر بچه اي کنار برانکارد زل زده است به جنازه . مرد ميانسالي نزديک مي آيد . دست پسر بچه را مي گيرد و دنبال جنازه راه مي افتد . ـ ببينم مگر فلکه را دور مي زديم ، جلو مسجدشان پلاکارد نزده بودند که ميلاد حضرت عباس عليه السلام و چه مي دانم ، که گازش را گرفتيم و رفتيم ؟ بيا ، اين هم به قول خودشان شب ميلاد . دو تا گل و بلبل نشان نمي دهند . آدم دلش باز شود . هي مي روند بيمارستان ساسان (1) گزارش مي گيرند از آن چهار تا مريض بيچاره ي دم مرگ که چه ؟ اصلاً چه ربطي دارد ؛ دارد ؟ مرد روي مبل جا به جا مي شود . زل مي زند به زن که لابه لاي لباس هاي رنگ و وارنگش گم شده است . مرد نگاهش را برمي گرداند سمت تلويزيون . دور تا دور را گرفته اند . زن با دستمال عرق پيشاني مرد را پاک مي کند . دختر جواني از تخت دور مي شود و آن گوشه آرام گريه مي کند . مرد مي خواهد نگاهش کند ؛ اما نمي تواند سرش را حرکت دهد . با چشمهايش اشاره مي کند سمت دختر . دختر را نزديکش مي آورند . مرد با چشمهاي خيس نگاهش مي کند . دختر دست مي کشد روي دستهاي پرتاول مرد . سرش را مي آورد پايين ، مي بوسدش . صداي هق هق اش از آن پايين بلند مي شود . ـ به نظر تو اين خوبه ؟ مرد بي حرکت مانده است . زن جلوتر مي آيد . ـ نگاش کن انگار جد و آبادش رو نشون مي دن ! کانال را عوض مي کند . ـ با توام ، مي گم اين خوبه ؟ مرد سرش را برمي گرداند . زن توي رنگ نقره اي لباسش سردتر شده است . ـ همونيه که هفته پيش گرفتم . ميترا مي گفت قرار شده لباس عروس و داماد هم هر دو نقره اي باشه . البته پارسال هم که ما سراغ لباس رفته بوديم همين طور بود ، يادته ؟ مي گفتن دوتاتون بايد فسفري بپوشين ، خوب شد قبول نکرديم ها ، مسخره ست ، نيست ؟ راستي صندل نقره ايم کجاست ؟ زن با عجله به سمت کشو کفش هايش مي رود . مرد کنترل را از روي ميز برمي دارد . خيره مي شود به آسمان پشت پنجره . پر از ابر است ؛ اما خفه . يادش نمي آيد آخرين بار کي باريده است . يادش به خير ، بچه که بود چقدر زود به زود باران مي آمد . چقدر تک و تنها زير باران دويده بود .آن موقع شهر اين طور نبود . ساده بود و قشنگ ؛ حتما آن موقع که شهيد مي آوردند و موشک باران بود ، حتي آن موقع هم اينطور خفه نبود . صداي زن خلسه اش را مي شکند : ـ ميترا مي گفت خيلي از اون دور و ورا رد نشين . آخه خودشون قبلا اون طرفها مي نشستن . مي گفت هر روز خدا يا مريض مي آرن يا جنازه مي برن . انگار يک بار که داشته رد مي شده باد پارچه روي برانکارد رو بلند مي کنه و چشمش مي افته به جنازه . مي گفت ضعف کردم يکهو . انگار صورت يارو پرتاول بوده . مي گفت يک دونه مژه و ابرو هم نداشت . تو که از اون مسير نمي ري شرکت ، هان ؟ مرد کانال را عوض مي کند : جلوي بيمارستان شلوغ است ، ساعت ملاقات تمام شده . ماشين ها يکي يکي از بيمارستان دور مي شوند . زن صندل هاي نقره اي اش را روي ميز مي گذارد و مي نشيند : ـ نگاه کن ، هزار تا تابلوي بوق زدن ممنوع گذاشتن اونجا . اصلا بگو اون چهارتا تيکه استخوان مي شنون که حالا بوق بزنيم يا نزنيم . ميترا مي گفت : خدا نکند روز تعطيل مسيرت از جلو ساسان (1) رد بشه ، يارو خودش نشسته روي ويلچر داره مي ره عيادت يکي بدتر از خودش ، انگار کار و زندگي ندارن بيچاره ها . کم ترافيک هست اينجا . حالا بشين که ويلچري ها و پا مصنوعي ها يکي يکي رد شن ، که چي ؟ مثلا ملاقات ، مسخره نيست تو رو خدا ؟ مرد برمي گردد سمت زن ، خيره نگاهش مي کند . صداي گريه دختر بچه اي فضا را پر کرده است ، دخترک طبقه بالاي بيمارستان را نشان مي دهد و هي بابا ، بابا مي کند . ـ چيه ، دروغ مي گم ، نگاه کن ، مثلاً ورود اطفال ممنوعه ، پارتي بازي مي کنن ديگه . يک ماهه سر کارمون گذاشتن ، هي امروز مي ديم فردا مي ديم . خود سفارت گفته بود يک هفته بيشتر طول نمي کشه . مي دونم اونقدر دست دست مي کنند که دعوت نامه ام باطل بشه . طفلي « شايان » مرد توي اون غربت . ديروز چند کيلو پسته خريدم فرستادم براش . حداقل زبون بسته بشکنه سرگرم باشه . راستي اون دفعه از مامان پرسيدي چي گفت ؟ به حرف اومد آخر ؟ فروشنده اش که مي گفت آينه بذاريد جلوش به حرف مي ياد . آخ گفتم آينه ، پاشم جعبه آرايشم رو چک کنم ، چيزي کم و کسر نباشه لنگ بمونم . زن پوست موز را توي پيش دستي مي اندازد و مي رود . صداي تلويزيون فضاي خالي اتاق را پر مي کند : شب است و سکوت است و ماه است و من فغان و غم و اشک آه و است و من ... (2) مرد بلند مي شود . مي رود سمت ميز تحرير . قلم و دوات را برمي دارد و شروع مي کند به نوشتن : من امشب خبر مي کنم درد را که آتش زند اين دل سرد را (3) « اين دل سرد » را آنقدر تکرار مي کند که صفحه سياه مي شود ، سياه ، سياه ، سياه ... پي نوشت : 1. بيمارستان ساسان: محل مداوا و نگهداري جانبازان شيميايي در تهران . 2 و3. از مجموعه « مثنوي شرمساري » ، سروده عليرضا قزوه . منبع: برگرفته از مجله امتداد شماره 11/س
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 344]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن