تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):قصد ما این است که نمیریم تا توبه کنیم، ولی توبه نمی کنیم تا اینکه می میریم
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798675268




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

زنی که زندگی اش با فروش آهن قراضه می گذرد! +تصاویر


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:



زنی که زندگی اش با فروش آهن قراضه می گذرد! +تصاویر
آرزو دارد به پابوس امام رضا برود و بوسه هایش را بر ضریح امام حسین(ع) هدیه کرده است. سحر قصه ما روزگارش با فروش ضایعات و حقوق بهزیستی و کمیته امداد دخترهایش می گذرد.



به این مطلب امتیاز دهید

  به گزارش سرویس مقاومت جام نیوز، شاید در میان شور و شوق سالروز بازگشت آزادگان به وطن بد نباشد یادی کنیم از شیر زنان و دلاور مردانی که سالها در اسارت بودند و حتی نامشان در هیچ دفتری ثبت نشده است اما درب خانه هایشان به روی همه باز است و کسی سراغی از ایشان نگرفته است.   در کوچه پس کوچه های «سرهانیه» یکی از شهرهای نزدیک شلمچه بی اختیار به درب خانه ای کوچک و خرابه رسیدیم. چند غاز بزرگ با صدای زیاد به جلوی درب نیمه باز و چوبی حیاط خانه آمده و مانع ورودمان شدند. به هر زحمتی بود صاحب خانه را صدا زدیم. پیرزنی خرمشهری که خودش هم دل خوشی از غازها نداشت با چهره ای خندان به استقبال ما آمد و گفت: بفرمائید مهمان حبیب خداست ولی از غازها می ترسم گاهی حمله می کنند. بعد با چادرش غازها را کیش داد تا وارد اتاقش شویم.
نامش خانه نبود، تنها یک اتاق 15 متری بدون روشنایی با دیوارهای کچی که نشان می داد 20 سالی است رنگی بر دیوار نمانده ... انتهای اتاق کمد چوبی قرارداشت که دربهایش همانند دل پیرزن شکسته بود و شکستگی دل پیرزن را می توانستی از همان نگاه اول درک کنی. نمی دانستیم چرا آمدیم و قرار است چه اتفاقی بیفتد فقط دیدیم دلمان ما را به این خانه راهنمایی کرده است. فقر خانه نشان می داد که پیرزن تنها زندگی می کند و سرپرستی ندارد. خودمان را معرفی کردیم و وقتی دید خبرنگار هستیم گفت: حرفی برای گفتن ندارم راضی هستم به رضای خدا. گفتیم نامتان چیست؟ گفت: سحر سحابی هستم. از کجا امرار معاش می کنید؟ گفت: ضایعات می فروشم! سحرخانم حتی جرعه آبی هم برای پذیرایی نداشت. صدایی از پشت کمد آمد که بچه ها کمی ترسیدند و پیرزن گفت: صدای گربه است نترسید همیشه مهمان ماست.   در میان گفته های پیرزن خرمشهری نکته ای نهفته بود که دقایقی سکوت کردیم. وقتی که گفت من در دوران جنگ اسیر بودم آب سردی بود که انگار روی پیکر گرم و خسته مان ریخته شد. ناخوداگاه سرم را پایین انداختم.  


پیرزن گفت: وقتی خرمشهر اشغال شد ما را هم به اسارت بردند. البته درون روستایی متروکه بودیم و همگی آنجا زندگی می کردیم حتی ورقه هم دارم که اسیر شدم. گفتیم شویت کو؟ گفت: ازدواج کرد و من را با دخترهایم تنها گذاشت. گفتیم دخترها کجا هستند؟ گفت: خانه برادرم همین کنار خرابه ما است چون تلویزیون دارد آنجا می روند.  سحر سحابی 8 سال اسارت؛ هشت سال بازجویی و هشت سال ایثارگری کرده است. آرزو دارد به پابوس امام رضا برود و بوسه هایش را برضریح امام حسین(ع) در دوران اسارت نثار کرده است. سحر قصه ما روزگارش با فروش ضایعات و حقوق بهزیستی و کمیته امداد دخترهایش می گذرد.   اینجا خانه ارواح نیست، اینجا خانه شهروند ایرانی است؛ شهروند خرمشهری که مدال مقاومت بر سینه دارد. اینجا را فرشتگان محافظت می کنند و خدا روزی میدهد. گفتیم از دولت چه می خواهی؟ گفت: فقط سلامتی مسئولان اگر هم خواستند سرپناهی به من بدهند لطف می کنند.  

  گفتیم سحر بانو تهران آمده اید؟ گفت نه تهران را ندیدم... خواستم بگویم تهران ما آش دهن سوزی نیست چرا که با مقاومت افرادی مانند شما تهران شده و امروز تهران نشینان انگار در غار کهف سالهاست خیلی چیزها را فراموش کرده اند. وقتی نگاهمان را به کولر گازی خاموش اتاقش دید گفت: این را اهالی خریده اند و چند روزی است نصب شده ولی خراب است به همین گرما عادت کردیم.   وقتی از خانه سحر بانو خارج می شدم غازها باز به سمتمان با صدای بلند حمله ور شدند. آنجا بود که با خود گفتم مردانگی را باید از غازهای وحشی خانه سحر سحابی آموخت که جای خیلی ها را پرکرده اند. باز هم به شرف غازهای سفید خرمشهر که اینگونه از ناموس و قهرمان دفاع و حراست می کنند.   شهدای ایران  




۲۶/۰۵/۱۳۹۳ - ۱۱:۳۳




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 47]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن