تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 11 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):کمترین کفر این است که انسان از برادرش سخنی بشنود و آن را نگه دارد تا او را با آ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819962659




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

اگر انسان هوی و هوس را رها کند آن زمان بنده الهی خواهد شد/ زمانی که بنده الهی شود همه چیز خواهد داشت


واضح آرشیو وب فارسی:مهر:


دین و اندیشه فرزند آیت‌الله سیدرضا بهاءالدینی؛
اگر انسان هوی و هوس را رها کند آن زمان بنده الهی خواهد شد/ زمانی که بنده الهی شود همه چیز خواهد داشت
حجت الاسلام والمسلمین سیدعبدالله بهاءالدینی، فرزند آیت‌الله سیدرضا بهاءالدینی در برنامه ضیافت با بیان اینکه ایشان همیشه بیان می‌داشتند اگر انسان هوی و هوس را رها کند آن زمان بنده الهی خواهد شد، گفت: زمانی هم که بنده الهی شود ان‌شاءالله همه چیز خواهد داشت.



به گزارش خبرگزاری مهر، حجت الاسلام والمسلمین سیدعبدالله بهاءالدینی، فرزند آیت‌الله سیدرضا بهاءالدینی در برنامه ضیافت شبکه قرآن و معارف سیما اظهارداشت: پدر بزرگوارم بسیار زندگی ساده‌ای داشتند ایشان 50 سال در خانه‌ای زندگی کردند که کوچکترین امکاناتی نداشت، اما با همین سادگی هرگاه که مهمانی می‌آمد و افرادی به نزد ایشان می‌آمدند تا ملاقاتشان کنند با روی باز پذیرای آنان بودند.

وی ادامه داد: ایشان یک سماور کوچک ذغالی داشتند که وقتی مهمان می‌آمد خودشان کنار سماور می‌نشستند و برای مهمان که مهم هم نبود چه کسی باشد چای می‌ریختند و اگر سؤالی داشتند با رویی باز پاسخگوی آنان بودند.

حجت الاسلام بهاءالدینی در رابطه با زندگی ساده آیت‌الله بهاءالدینی تصریح کرد: ما در آن زمان یک پیکان داشتیم و به یاد دارم که اواخر عمر ایشان که حال عمومی آقا مساعد نبود وقتی می‌خواستیم ایشان را به جایی ببریم به دلیل مناسب نبودن ماشین پدر خیلی اذیت می‌شدند اما متأسفانه اوضاع مالی ما اجازه نمی‌داد که وسیله بهتری را برای رفت و آمد ایشان تهیه کنیم.

وی با بیان این مطلب که اجداد پدری‌شان به امام سجاد(ع) می‌رسند گفت: پدربزرگ بنده نیز از خادمان آستان حضرت معصومه(س) بودند، ایشان بسیاری از شب‌ها را در حرم بی‌بی(س) شیفت می‌دادند در این‌ شب‌ها پدرم برای ایشان از آب انبار، آب شرب به حرم می‌بردند و نزد ایشان می‌ماندند، آقا از همان کودکی مورد عنایت بزرگان بودند به طوری که خودشان می‌گفتند وقتی با پدرم به نزد بزرگان می‌رفتم آن‌ها مرا مورد محبت قرار داده و در آغوش می‌گرفتند.

وی گفت: ایشان به شدت اهل تفکر و مطالعه بودند به طوری که برای رفتن به حرم و یا تدریس هیچ‌وقت از داخل شهر نمی‌رفتند و همیشه مسیرشان را از حاشیه شهر انتخاب می‌کردند و دلیلشان به گفته خودشان این بود که نمی‌خواستند یک زمان در داخل شهر کسی وی را ببیند و احوالپرسی کند و چون ایشان غرق در مطالعه هستند با فکرمشغول وخدایی ناکرده بی‌اعتنایی پاسخ سلام آن‌ فرد را بدهد.

وی در رابطه با تلاش پدر برای امور تدریس و علم گفت: آقا گاهی در روز14 جلسه تدریس داشتند به طوری‌که قبل از این که آفتاب بزند دو جلسه از این تعداد تدریسشان به پایان رسیده بود.

حجت الاسلام بهاءالدینی بیان داشت: ایشان تلاششان این بود که بنده خوبی برای خدا باشند. بنابراین دوست نداشتند که هرگز مطرح شوند، هر وقت هم که برای کسی هدیه می‌فرستادند سعی می‌کردند شبانه و بدون این که شناخته شوند این کار را بکنند.

وی با اشاره به این مطلب که آیت‌الله بهاءالدینی شاگردان و فرهیختگان بزرگی را تربیت کردند و مریدان زیادی نیز از محضر ایشان استفاده می‌نمودند تأکید کرد: پدر همیشه به طلبه‌ها و جوانانی که بعد از نماز مغرب و عشاء برای شنیدن نصیحتی نزد ایشان می‌رفتند توصیه می‌کردند دروغ نگویید و سعی کنید تارک محرمات و فاعل بر واجبات باشید. ایشان همیشه بیان می‌داشتند اگر انسان هوی و هوس را رها کند آن زمان بنده الهی خواهد شد و زمانی هم که بنده الهی بشود ان‌شاءالله همه چیز خواهد داشت.

وی بیان داشت: آقا در عین حال که فرزندان را آزاد می‌گذاشتند و به فرزندان خود اطمینان داشتند اما نسبت به رفتار و نوع گفتار ما نیز بسیار مراقب بودند و به ما تذکرات لازم را می‌دادند، من هر زمان که قرآن قرائت می‌کردم ایشان تأکید می‌کردند که بیشتر به مفاهیم قرآن دقت داشته باش.

فرزند آیت‌الله بهاءالدینی در پایان سخنانش تصریح کرد: برادرم، مرحوم آقا حمید نسبت به پدرمان بسیار بامحبت بودند به طوری که همیشه صبح‌ها و شب‌ها به دیدار ایشان می‌آمدند، من هم سعی می‌کردم تا می‌توانم در خدمت کردن به ایشان قدمی بردارم لذا در اواخر عمرشان کاملا سعی داشتم نزد ایشان باشم، ایشان یک بار با دیدن خدمات کوچک و ناچیزی که بنده انجام می‌دادم به اطرافیان گفتند که من از این پسرم خجالت می‌کشم من از حرف ایشان به شدت ناراحت شدم زیرا می‌دانستم وظیفه من در خدمت به ایشان بسیار بیش از این می‌باشد.


۱۳۹۳/۴/۳۱ - ۱۰:۱۱





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 95]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن