واضح آرشیو وب فارسی:مهر:
دین و اندیشه
به مناسب چهلمین روز درگذشت استاد باستانی پاریزی/ مورخی که تاریخ شد
خبرگزاری مهر-گروه دین و اندیشه: در صداقت و سلامت در کاراستاد باستانی پاریزی همین بس که شرافت معلمی را حفظ کرده و دامن این شغل انبیایی را از هر آلودگی مصون داشت.
تاکنون چند بار نام میرزا سمیعا، میرزا محمد جعفر خورموجی، مصلحالدین مهدوی و بسیاری از دیگران مورخان صاحبنام را شنیدهاید؟ بیشتر مردم حتی یک بار هم نام این افراد را نشنیدهاند. حتی برخی از دانشجویان رشته تخصصی تاریخ هم آشنایی چندانی با این شخصیتها ندارند. اما استاد باستانی پاریزی چه طور؟ او مورخی است که اکثریت قریب به اتفاق جامعه اعم از متخصص تاریخ و غیره، دستکم یک بار نام او را شنیدهاند و با آثار و فعالیتهای او آشنا هستند. چگونه است که در میان دستکم 100 مورخ برجسته ایران از سال 1320 ه.ش تاکنون (بر اساس فهرستهای اعلام شده منابع رسمی و غیررسمی)، تنها یک نفر میشود باستانی پاریزی؟ و چرا استاد به چنین جایگاهی دست یافته است؟ شاید بتوان مهمترین دلایل این امر را چنین برشمرد:
1. صداقت و سلامت در کار. ایشان شرافت معلمی را حفظ کرده و دامن این شغل انبیایی را از هر آلودگی مصون داشت.
2. مبارزه با جهل و استحمار و استعمار که در آثار استاد برجستگی کامل و آشکار دارد.
3. نفوذ در میان مردم با استفاده از شیوه خود مردم. به تعبیر بهتر به زبان خود مردم با مردم سخن گفتن.
4. نزدیکی و معاشرت با مردم. مورخ باید با مردم زندگی کند و در کنار آنها باشد. ابوسعید ابوالخیر در این خصوص تعبیر زیبایی دارد: مرد آن باشد كه در ميان خلق نشيند و برخيزد و بخسبد و با مردم داد و ستد كند و با آنان در آميزد و يك لحظه از خداى غافل نباشد.
5. زندگی اخلاق مدار بدون گرایش به هیچ حزب و گروهی خاص. یعنی خود را در تنگناهای سیاسی و حزبی قرار ندادن و آزاده زیستن و آزادانه حرف زدن.
6. پاسخ عالمانه و تاریخی به سوالات نسل امروز به زبان همین نسل
7. تکیه بر فرهنگ عامه و کمک گرفتن از آن در مباحث تحلیلی و علمی تاریخ
8. استفاده بسیار از ضرب المثلها، حکایات و اشعار که به کار روح و جانی تازه می بخشید.
9. استفاده از پاورقی های مفصل که گاه از خود متن هم بیشتر می شد.
10. تاکید بر نامبرلوژی یا عددشناسی و مفاهیم عددی، مثلا در عنوان تعدادی از کتب مشهور او عدد هفت به کار رفته، مانند «وادی هفت واد»، «خاتون هفت قلعه»، «آسیای هفت سنگ»، «کوچه هفت پیچ» و... .
استاد یک روشنفکر تاریخی به حساب میآمد و این نکته بسیار مهمی است. ما در بسیاری از عرصههای علمی به روشنفکران نیاز داریم، چنانکه روشنفکران دینی لازمه رشد و تعالی دین هستند، حضور روشنفکران و جریان روشنفکری در حوزههای فلسفه و هنر نیز منجر به تحرک و پویایی در این مقولات میشود. هر چند ممکن است با کجفهمیها یا بدسلیقگیهایی هم در این موارد برخورد کنیم و روشنفکرانی هم باشند که به قول جلال آل احمد در کتاب معروف «در خدمت و خیانت روشنفکران»، به جای خدمت خیانت کنند، ولی به طور کلی نمیتوان روشنفکری را ناپسند تلقی کرد و نادیده گرفت. ما در حوزههایی چون تاریخ، جامعهشناسی، روانشناسی و... از این حیث دچار کمبود هستیم. روشنفکر تاریخی دارای ویژگیهای ذیل است:
1. تاریخ را بر اساس دنیای مدرن می شناسد و تحلیل می کند، بدون آنکه هویت و استقلال هویتی و تاریخی اش را نادیده بگیرد.
2. انتقاد سالم و سازنده را مدنظر داشته و از تخریب می پرهیزد و روشنفکری را با دشنام دادن به هویت و تاریخ خود اشتباه نمی گیرد.
3. به کارش ایمان داشته و بر اساس ایمان و اعتقاد و عزم جدی، تحقیق و پژوهش تاریخی خود را مبتنی بر اندیشه علمی و منطقی و شرایط زمان و مکان ادامه می دهد.
4. پرسشهای تاریخی جدید می آفریند و به جوابهای تازه می اندیشد.
دکتر پاریزی اهل شعروادب نیزبود و منتخبی از اشعارش در سال ۱۳۲۷ در کتابی به نام «یادبود من» به چاپ رسید. در این بین یکی از غزلهایش با مطلع «یاد آن شب که صبابر سر ما گل میریخت» که توسط مرحوم بنان در یادبود مرحوم صبا خوانده شد، بیش از باقی در ذهنها مانده است. چند بیتی از این غزل به شرح زیر است:
یاد آن شب که صبا بر سر ما گل میریخت بر سر ما ز در و بام و هوا گل میریخت
سر به دامان منت بود وز شاخ بادام بر رخ چون گلت آرام صبا گل میریخت
ایشان در سالهای پایانی عمر خود با برخی ناملایمات و برخوردهای نه چندان شایسته روبرو شد که تا حدی انگیزه و توان کار کردن را از او گرفت. همان طور که گفتم استاد به هیچ گروه و جناحی نیز وابستگی نداشت و این موارد در کنار کهولت سن موجب شد که در این سالها کمتر از او بشنویم یا شاهد حضورش در مجامع علمی و فرهنگی باشیم و همین مسأله، مرگشان را غمانگیزتر کرد. با این حال او همواره در یادها زنده خواهد ماند زیرا متعلق به همه تاریخ ایران است و تاریخ ایران در او تجلی یافته است.
در حوزه تاریخ ایران نامهای بزرگیهای چون عباس اقبال آشتیانی، فریدون آدمیت، عبدالحسین نوایی و... به چشم میخورد که همگی مرگی شبیه به استاد پاریزی داشتند. چرا مرگ تاریخ اندیشان این مرز و بوم چنین است؟ پاسخ این پرسش را در خود تاریخمان باید جستجو کنیم! همان گونه که مولوی میگوید: مرگ هر کس ای پسر همرنگ اوست
دکتر باستانی کتابی دارد به نام «شاهنامه آخرش خوش است». وی در این کتاب به واکاوی این مساله میپردازد که از قضا هر کس پس از فردوسی به شاهنامه پرداخته، مرگی شبیه به فردوسی داشته است و مثالهای بسیاری از شخصیتهای معروف نیز در این خصوص ذکر میکند. اگر درست خاطرم باشد حتی میگوید؛ خود من هم که این کتاب را مینویسم از این قاعده مستثنی نخواهم بود.
چه بسیار شاهنامههایی که بنا به اقتضای شاهنامه بودنشان خوش نیستند، اصلا سروده شدهاند برای همین. اگر فردوسی زنده بود و این سوال را از او میپرسیدی، در جواب می گفت؛ نمیدانم چرا؟ خودم هم در شگفتم! بنا نبود که اینگونه شود.
............................................................
دکتر مهدی گلجان عضو هیات علمی و استاد تاریخ دانشگاه تربیت مدرس
۱۳۹۳/۲/۱۳ - ۱۵:۰۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 83]