تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 14 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):اگر بنده «خدا» مى‏دانست كه در ماه رمضان چيست [چه بركتى وجود دارد] دوست مى‏داشت كه تم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820783575




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خلافت انسان و مبانی قرآنی آن


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
خلافت انسان و مبانی قرآنی آن
از نظر ملاصدرا، نبوت امری نیست که تنها تعلق به هدایت‌گری در عالم طبیعت داشته باشد؛ بلکه حقیقتی ساری در تمام مراتب خلقت، از مقام احدیت تا واحدیت و سرانجام تا عالم ماده و طبیعت است.

خبرگزاری فارس: خلافت انسان و مبانی قرآنی آن


بخش دوم و پایانی 4. لوازم خلافتِ انسان خلافت الهی امری است که در میان موجودات اختصاص به نوعِ انسان دارد؛ یعنی هر فردی اگر استعدادهای خویش را به فعلیت برساند، جامعِ حقایق عالم می‌گردد و به مقام ولایت می‌رسد. ازآنجاکه جامعیت انسان و ولایتِ وی امری جدانشدنی از مقام خلافت است، می‌توان آنها را از لوازمِ خلافت دانست. ولایت نیز یا همراه با امری تشریعی به‌نام «نبوت» است یا فارغ از آن. در اینجا دیدگاه ملاصدرا را در موردِ جامعیت انسان، نبوت و ولایت بررسی می‌کنیم. 4 ـ 1. جامعیت انسان جامعیت انسان به‌واسطه روح الهی است که در این نوع دمیده شده است: «فَإ‌ِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی». (حجر / 29) هنگامی‌که بدن انسان با حرکت جوهری به مرحله «تسویه» رسید، استعداد لازم را برای نفخه حق می‌یابد و آنگاه روح الهی با همه اسما و صفاتش، در حد استعداد و قوه در ترکیب بدنی انسان جلوه می‌کند و انسان خلیفه الهی می‌گردد. خلیفه خدا بودن، امری تکوینی برای انسان است و در نظام هستی و در میان تمام موجودات ـ حتی ملائکه که مقربان درگاه الهی هستند ـ هیچ موجودی از این امتیاز بهره‌مند نیست که روح الهی با تمام اسما و صفات در او تجلی کند. پرسش ملائکه: «أ‌َتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاءَ» (بقره / 30) تنها برای سؤال بود، نه اعتراض. (صدرالدین شیرازی، 1361 الف: 2 / 308) انسانی که از خاک آفریده شده و در ابتدای خلقت، وجودش در نهایت ضعف است و مرتبه وجودی‌اش از همه جواهر عقلی و نفسانی و طبیعی نازل‌تر است، چگونه به مقام خلافت و مسجودیت ملائکه نائل می‌شود؟ ملاصدرا به این اشکال چنین پاسخ می‌دهد که هر صورتی از صورت‌ها و طبقه‌ای از طبقات و فرشته‌ای از فرشتگان دارای مقامی معلوم هستند که از آن حد فراتر نمی‌روند؛ اما انسان که به‌دلیل ضعف وجود ابتدایی‌اش برای پایان کار خلق شده است، مقام معلومی ندارد؛ همان‌گونه که خداوند می‌فرماید: «یَا أَهْلَ یَثْربَ لا مُقَامَ لَکُمْ». (احزاب / 13) وی در توضیح این مطلب، موجود را به دو دسته تقسیم می‌کند: موجودی که از تمام جهات بالفعل است (خداوند) و موجودی که از برخی جهات بالفعل و از برخی جهات بالقوه است که این قسم خود یا موجودی است که امکان انتقال از صورتی به‌صورت دیگری را ندارد، مانند اجرام آسمانی و نیز موجودی که این امکان انتقال را دارد، مانند اجسام عنصری که انتقال آنها از صورتی به‌صورت دیگر یا به‌سختی است، مانند کوه‌ها و فلزات یا به‌آسانی است، مانند انسان و حیوان و گیاه. تنها انسان می‌تواند با این حرکت به فعلیت تام برسد و خلیفه خداوند در عالم گردد. (همان: 2 / 311 ـ 310) بنابراین انسان خلیفه الهی و جامع تمام اسما و صفات حق است؛ هم صفات تنزیهی مانند سبوح و قدوس و هم صفات تشبیهی، مانند خالق و رازق؛ اما فرشتگان مظهر برخی از صفات حق هستند. آنها خداوند را تنزیه و تقدیس می‌کنند؛ ولی فاقد صفاتی نظیر خالق و رازق هستند. (همان: 316 ـ 315) ازآنجاکه خداوند آدم× را از اجزای مختلف و قوای متباین آفرید، به او عداد ادراک تمام مدرکات (معقول، محسوس و متخیل) را عطا کرد. (همان: 319) درنتیجه انسان می‌تواند تمام حقایق کلی و جزئی و خواص و اسمای آنها را بشناسد و بنابر اتحاد عالم و معلوم، جهانی عقلانی شبیه به جهان خارجی گردد و این معنای جامعیت انسان و خلافت الهی است. ملاصدرا در اسرار الآیات می‌گوید: الله اسمِ ذات الهی است به آن اعتبار که جامع تمام صفاتِ کمالی است. صورتِ این اسم، انسان کامل است؛ چنان‌که پیامبر’ فرمود: «أوتیت جوامع الکلم» ... کلمات همان حقایق و اعیان موجودات و خصوصاً صورت‌های مجرد آنهاست، چنان‌که عیسی× کلمه خداوند نامیده شده و مفارقات عقلی را نیز کلمات تام الهی می‌گویند ... تمامِ این کلمات در حقیقتِ جامع انسانی گنجانیده شده است. (1363 الف: 43) 4 ـ 2. نبوت صدرا انسان کامل را حاکمی می‌داند که بر جمیع اسما و صفات الهی و مظاهر آنها حکومت می‌کند: پس امر الهی، محتاج مظهری حاکم و عادل است که بین آنها حکومت کند و نظام آنها را در دنیا و آخرت حفظ نماید و به حکم ربّش که او نیز بین اسما، ربّ‌الارباب است، به عدالت حکمرانی کند و هریک را به کمال ظاهر و باطن خود برساند. این مظهر و حاکم، همان نبی حقیقی و قطب ازلی و ابدی و ظاهری و باطنی است. او همان حقیقت محمدیه است که به آن چنین اشارت فرموده است: «کنت نبیاً و آدم بین الماء و الطین.» (1361 الف: 2 / 327) از نظر وی، نبوت تنها به هدایت‌گری در عالم طبیعت تعلق ندارد؛ بلکه حقیقتی ساری در تمام مراتب خلقت ـ از مقام احدیت تا واحدیت و سرانجام تا عالم ماده و طبیعت ـ است و مختص به عالم انسان نیست. بنابراین نبوت دو اعتبار دارد: نبوت مطلق و نبوت مقید. نبوت مطلق برای حقیقت محمدی در حضرت احدیت ثابت است و به‌معنای انبای ذاتی و اظهار حقایق از کنه غیب به مرتبه ظهور است؛ اما نبوت مقید عبارت است از اخبار از غیب و تبلیغ احکام که در عالم شهادت رخ می‌دهد. نبی مطلق همان حقیقت انسان کامل است که به وجود مطلق خود، معدل و حاکم بین اسما و به‌حکم آنکه مظهر اسم ربّ است، مدبّر آنها خواهد بود؛ اما دامنه تدبیر و ربوبیت او به عالم اسما و اعیان ثابته و صفات محدود نمی‌گردد؛ بلکه به عالم اعیان و حقایق خارجی نیز کشیده خواهد شد؛ بنابراین نبوت مطلق هنگامی‌که در مقام تدبیر حقایق خارجی و عالم ماده باشد و درصدد حکومت و هدایت در طبیعت برآید، با نبوت مقید پیوند خواهد خورد و در مظهری از مظاهر طبیعت، یعنی ابدان انبیا ظهور و تجلی خواهد کرد؛ اما ازآنجاکه تجلی تمام و کامل آن محتاج مظهری است که استعداد تمام برای مظهریت او داشته باشد و چنین مظهری نادر است، هر زمان و به‌تناسب همان زمان به‌صورتی خاص و با برخی از اسمای پیچیده در خود، در شخصی تجلی می‌کند. بنابراین هریک از انبیای الهی قبل از خاتم‌الانبیا از جهتی، مظهری از مظاهر آن حقیقت محمدی یا نبی مطلق هستند تا اینکه در نهایت در عالم طبیعت، مظهری تمام ـ که همان وجود طبیعی حضرت ختمی مرتبت باشد ـ قابلیت مظهریت کامل آن را پیدا کرد و آن حقیقت در وجود او متجلی شد و با تجلی تام آن، سلسله انبیا ختم گردید؛ درنتیجه رسول اسلام، مظهر کامل اسم اعظم یا حقیقت محمدی است. (بنگرید به: صدرالدین شیرازی، 1387: 41؛ همو، 1361 الف: 7 / 403) بنابراین منشأ و حقیقت همه انبیا یکی است و همه آنها مظاهری از یک حقیقت واحد هستند؛ بلکه: «جمیع انبیا در شئون، تابع و از فروعات و اغصان و مظاهر این اسم اعظم الهی‌اند که آینه تمام‌نمای حق و حاکی از جمیع اسما و صفات اوست.» (آشتیانی، 1365: 857) ملاصدرا در آثار خویش، سخن درباره نبوت و ضرورت آن را گاهی مانند ابن‌عربی مرتبط با انسان کامل و ضرورت وجود او در عالم هستی بیان می‌کند و گاهی مانند ابن‌سینا مرتبط با جامعه انسانی و لزوم وجود قانون الهی در جامعه مطرح می‌نماید. از نظر صدرا، شریعت و حکمت در هماهنگی کامل هستند و هیچ تعارضی بین آنها وجود ندارد. مقصد و مقصود هر دو، معرفت به حق‌تعالی و شناخت صفات و افعال اوست. این مقصود گاهی از طریق وحی و رسالت تحقق می‌یابد که به آن «نبوت» می‌گویند و گاهی از طریق سلوک و اندیشه حاصل می‌شود که «حکمت و ولایت» نامیده می‌شود. (بنگرید به: صدرالدین شیرازی، 1990: 7 / 327) وی درخت نبوت را نوعی تنها و بین انسان و فرشته می‌داند که مقام آن در مرز مشترک بین جهان ملک و ملکوت قرار دارد. انبیا در آگاهی بر ملکوت و باطن آسمان‌ها و زمین مانند فرشتگان و همچنین در حالات مختلف خوردن و آشامیدن و ازدواج همانند بشر هستند. مَثَل پیامبران همچون مرجان است که سنگی شبیه سنگ‌های دیگر بوده، مانند گیاهان شاخه‌هایش به اطراف پخش شده است؛ یا مانند درخت خرما که از جهت بارداری شبیه حیوان است؛ زیرا محتاج به مایه درخت خرمایِ نر است. بنابراین پیامبران گرچه از جهت بدن بشر زمینی‌اند، از جهت روح از عالم فرشتگان و آسمانی‌اند که با نیرویی روحانی و قدسی که اختصاص به آنها دارد، تأیید و یاری شده‌اند؛ چنان‌که درباره عیسی× می‌فرماید: «و او را به روح‌القدس قوت و توانایی بخشیدیم.» (بقره / 87) اختصاص پیامبران به این روح برای آن است که بتوانند از فرشتگان که با آنان مناسبت و نزدیکی روحی دارند، بگیرند و به امت که با آنان مناسبت بشری دارند، برسانند. (بنگرید به: همان: 327 ـ 326) ملاصدرا در مفاتیح الغیب در تعریف «نبی» می‌گوید: هو المبعوث من الله لارشاد الخلق و هدایتهم، المخبر عن ذاته و صفاته و افعاله، و احکام الآخرة من الحشر و النشر، و الث ـ واب للم ـ حسن و العقاب للمسیء. (1363 د: 485) از نظر وی، با علوم تعلیمی و استدلال صرف نمی‌توان به حق‌تعالی رسید و هدایتی یافت که اطمینان قلبی حاصل شود. معرفت به خدا از طریق استدلال، معرفت از ورای حجاب است که به این وسیله هیچ‌گاه حقیقت حق و تمام صفات حقیقی او شناخته نمی‌شود. بنابراین تنها دو راه برای معرفت حقیقی به حق‌تعالی و اطمینان قلبی وجود دارد: یکی خبر دادن خدا از خود با زبان رسولان و دیگر تجلی خداوند بر بندگان خویش و نشان دادن خود به آنها. این بندگان همان انبیا و اولیا یا «صفوة الله» و «خلاصة اهل الوجود و الشهود» هستند. (بنگرید به: همان: 485 ـ 483) صدرا سعادت انسان را وابسته به دو چیز می‌داند: یکی آگاهی از حقائق و معقولات کلی و دیگر اتصاف به صفات نیکو و پاک گشتن از قیدها و پستی‌ها. (بنگرید به: همو، 1361 الف: 6 / 275) بر مبنای فلسفه وی، انسان در ابتدا موجودی ضعیف است و برای اینکه به کمال برسد و طریق نجات پیماید، احتیاج به موجودی دارد که واسطه میان او و خدا باشد. به‌تعبیر ملاهادی سبزواری: «دو چیز را که در میانه ایشان غایت بعد است، در رفعت و دنائت ناچار است از رابطه که واسطه باشد در تبلیغ اثر عالی به سافل.» (سبزواری، 1362: 378) این واسطه، علوم و کمالات را مستقیم ـ بدون تعلم یا تقلید ـ از طریق مکاشفه عقلی از خداوند دریافت می‌کند. مکاشفه عقلی یکی از اجزای نبوت و مشترک بین انبیا و اولیاست. (بنگرید به: صدرالدین شیرازی، 1361 الف: 6 / 276) صدرا در مورد اجزای مختص نبی می‌گوید: و للنبوة جزئان مختصان: أحدهما أن یکون النبی مأموراً من السماء بإصلاح النوع و الثانی طاعة الهیولى العنصریة له، بل طاعة هیولی الأفلاک … . (همان) ابن‌عربی نیز در مورد پیامبر’ می‌گوید: «إذا جاءه جبرئیل بالقرآن بادر بقرائته قبل أن یقضیٰ إلیه وحیه، و ذلک لقوة کشفه. (1996: 31) از امام صادق× روایت شده است که: «نحن ولاة أمر الله و خزنة علم الله و عیبة وحی الله.» (کلینی، 1407: 1 / 192) ملاصدرا در شرح این حدیث شریف می‌گوید خزائن علم خداوند، جواهر عقلی و ذوات نوری هستند که از جهت علم و عقل کامل‌اند و هیچ‌گونه نقص و قوه انفعالی و استعدادی ندارند. درنتیجه مصداق آنها نفوس و صورت‌های منطبع در اجرام نیست؛ زیرا نفس در ابتدا امری بالقوه است و برای اینکه عقل بالفعل گردد، احتیاج به چیزی دارد که او را از قوه به فعل برساند. بنابراین در عالم هستی، ذوات قدسی و جواهری عقلی وجود دارد که بالفعل و به‌صورتی مقدس و عقلی ـ و به‌نحو بساطت ـ صورت تمام موجودات در آنها موجود است و نفوس به‌واسطه آنها به کمال می‌رسند. این ذوات، واسطه میان خدا و خلق در افاضه دائمی خیرات و نزول برکات و کلمات تام الهی هستند که فانی نمی‌شوند. (صدرالدین شیرازی، 1367: 2 / 617 ـ 616) او در پایان می‌گوید: «أما بیان صیرورت الذوات الکاملة الإنسانیة خزائن علم الله تعالى فیحتاج إلى أصلین شریفین بل بحرین عظیمین من بحار علوم المکاشفة.» ملاعلی نوری ـ حاشیه‌نگار آثار صدرالمتألهین ـ اعتقاد دارد که مقصود از این دو اصل، یکی «حرکت جوهری» و دیگر «اتحاد عاقل و معقول» است. (همان: 618 ـ 617 ، حاشیه ملا علی نوری) نفس ناطق انسانی ـ که جسمانیةالحدوث و در ابتدای خلقت، قوه محض است ـ می‌تواند با حرکت جوهری استکمال یابد و با آن ذوات مقدس متحد گردد و خزانه علم الهی شود. از نظر ملاصدرا، انسان دارای سه قوه است: تعقل، تخیل و احساس که با هریک از این قوا می‌تواند در عالمی از عوالم سه‌گانه وجود (دنیا، آخرت و عالم وحدت) تصرف کند. کمال هریک از این قوا موجب تصرف در عالم مختص به آن می‌شود. «نبی» انسانی است که این قوای سه‌گانه، در نهایت قوت و کمال و شدت در او وجود دارد که: 1. با قوه عاقله، متصل به قدیسان و همنشین مقربان می‌شود؛ بلکه ـ هنگام اتصال به حق و فنای از خلق ـ از آنها نیز پیشی خواهد گرفت؛ چنان‌که پیامبر’ فرمود: «لی مع الله وقت لایسعنی فیه ملک مقرب و لا نبی مرسل.» 2. با قوه خیال، اشباح مثالی و اشخاص غیبی را مشاهده کرده، اخبار جزئی را از آنها دریافت می‌کند و بر حوادث گذشته و آینده اطلاع می‌یابد. 3. با قوه حساسه که مساوق با قوه محرکه است، بر افراد بشر مسلط می‌شود، توانایی تأثیر بر مواد خارجی را می‌یابد و طبیعت مادی و قوای آن در برابر او خاضع خواهند بود؛ آن‌چنان‌که فرودست در مقابل عالی خاضع است. (همو، 1361 الف: 6 / 277) 4 ـ 3. ولایت ملاصدرا بر این باور است که نبوت و إنبا اختصاص به ظاهر دارد و امری ظاهری است. آنچه باطن نبوت را شکل می‌دهد، همانا ولایت است. به‌تعبیر دیگر، وجود انبیا دارای دو وجه است: وجهی به‌سوی خداوند و عالم ملائکه ـ که به‌واسطه این وجه به عالم اعلا و خداوند مربوط هستند ـ و وجهی به جانب خلق ـ که با این وجه به تدبیر انسان‌ها و ابلاغ شریعت می‌پردازند ـ که وجه ملکی آنها جنبه نبوت و وجه ملکوتی آنها جنبه ولایت ایشان خواهد بود. به بیان دیگر، حیثیت قرب به مقام حق و تخلق به اسما و اوصاف الهی و مظهریت اسما و فنای در حضرت او را «مقام ولایت» گویند؛ اما مقام آنها را از حیث نظر به مادون، تکمیل غیر و توجه به خلق بعد از غرق در حق و مقام صحو بعد از محو «مقام نبوت» نامند. صدرا ولایت را باطن نبوت می‌داند: (همو، 1363د: 485) «[الولایة] هو الفناء فی الله ذاتاً و صفةً و فعلاً، فالولی هو الفانی فی الله، القائم المتخلق باسمائه و صفاته تعالى.» (همان: 487) ولایت اصالتاً مختص به خاتم‌الانبیا است؛ زیرا او فانی در حق و باقی به حق است؛ چنان‌که در حدیثی آمده: «إن الأنبیاء کلهم یوم القیامة یقولون نفسی نفسی، و النبی صلی الله علیه و آله یقول: أمتی أمتی» و این دلیل بر فانی بودن وجود پیامبر اسلام در حق‌تعالی است (همو، 1361 الف: 7 / 162) و ازاین‌رو مقام پیامبر اسلام برتر از مقامات انبیای دیگر است و دین وی نیز کامل‌ترین دین است: «أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی.» (همان: 162 ـ 161) کمال دین اسلام به‌واسطه تعیین خلافت و نصب امامت علی× است که در «حجة الوداع» پیامبر اسلام’ خبر داد که او امام مسلمین و ولی مؤمنین است. (همان: 162 ـ 161) ملاصدرا بر این باور است که باطنیت مقام ولایت نسبت‌به نبوت به این معنا نیست که مقام نبی پایین‌تر از مقام ولی است؛ بلکه امر برعکس است؛ زیرا مقام نبوت هیچ‌گاه از مقام ولایت جدا نخواهد بود. هر نبی‌ای ولی است؛ اما وصول به مقام ولایت لزوماً نبوت را درپی ندارد. بنابراین عارفان همگی مقام نبوت را عطای الهی دانسته‌اند؛ هرچند ولایت گاه با کسب نیز به‌دست می‌آید. (بنگرید به: همو، 1363 د: 487) وی در شرح حدیثی از امام صادق× می‌گوید قرآن ـ که بر رسول‌الله نازل شده است ـ اصل و فرع و برهان و تبیان تمام علوم حقیقی را به‌طور اجمال داراست و کشف رموز آیات، اسرار بینات، تأویل متشابهات و تبیین مجملات آن مختص اوصیای رسول‌الله است. بنابراین باید در هر زمانی یک ولی باشد که حافظ قرآن و عارف به رموز و اسرار آن باشد. دلیلی که ملاصدرا به‌صورت قیاس استثنایی بر این مطلب اقامه می‌کند، چنین است: «اگر هادیِ مخلوقات در تمامِ زمان‌ها موجود نباشد، لازم می‌آید با مرگ وی که حاملِ قرآن است، قرآن نیز بمیرد؛ لکن قرآن حی است و هیچ‌گاه نمی‌میرد. پس هدایتگر به قرآن نیز در تمام زمان‌ها زنده است و تا قیامت، مرگ او را فرا نخواهد گرفت.» (همو، 1367، 2 / 612 ـ 611) بیان ملازمه این قیاس چنین است: همچنان که مرگِ علم، جز موت عالم نیست، مرگ و حیاتِ کتاب نیز چیزی جز مرگ و حیات حامل آن ـ که عارف به مقاصد و معانی آن باشد ‌ـ نخواهد بود؛ زیرا کتاب همان علم است که در صحائف لوحی و قدری نفسانی یا خارجی مکتوب است و علم قائم بالنفس نیست؛ بلکه در نفسِ حامل آن موجود است؛ چنان‌که خداوند فرمود: «بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُور‌ِ الَّذِینَ أ‌ُوتُوا الْعِلْمَ». (عنکبوت / 49) وی در مورد نفی تالی و اثبات اینکه قرآن تا قیامت زنده است، می‌گوید: مقصود از نازل‌کردن قرآن بر رسول‌الله این است که قرآن هادی انسان‌ها و نوری است که قلوب آنها را منور می‌کند و حکمتی است که نفوس آنها را کامل کرده، ارواح آنها را از ظلمات حیرت و جهالت به نور علم و معرفت رهنمون می‌گردد. شکی نیست که انسان‌ها در هر زمانی به آن محتاج‌اند و در این مورد تفاوتی میان انسان‌های گذشته و آینده نیست: «فالحاجة إلى من عنده علم الکتاب مستمرة إلى یوم القیامة.» (بنگرید به: همو، 1367: 2 / 612 ـ 610) وی در تفسیر آیه 27 سوره حدید آن را دلالتی بر این می‌داند که عالَم هیچ‌گاه از حجت خدا خالی نیست؛ زیرا سنت الهی از زمان آدم و نوح و آل‌ابراهیم تا پیامبر ما بر این قرار بوده است و سنت الهی تغییر نمی‌کند؛ اما نبوت با رسول اسلام خاتمه یافت و ولایت که باطن نبوت است، تا روز قیامت باقی است. امیرالمؤمنین علی× در نهج البلاغه به کمیل بن زیاد نخعی می‌فرماید: زمین خالی از کسی که حجت و قائم (به امر) خدا باشد نیست. او یا آشکار و مشهور است یا پنهان و محجوب تا آنکه حجت‌های الهی و دلایل او باطل نشود ... خداوند بدیشان حجت‌ها و دلایل روشن خود را حفظ می‌کند، آنان در زمین جانشینان و خلفای الهی‌اند که مردم را به‌سوی دین او می‌خوانند. (نهج‌البلاغه، حکمت 147) ملاصدرا معتقد است از این حدیث چند مطلب برمی‌آید: نخست آنکه عالم حقیقی، ولایت بر دین و ریاست آن را برعهده دارد. دوم آنکه، زنجیره عرفان الهی و ولایت مطلقه هیچ‌گاه قطع نمی‌شود. سوم آنکه، آبادانی جهان بستگی به وجود عالم ربانی دارد. پس باید به وجود امامی که نگهدارنده دین در هر زمانی باشد، اعتراف کرد. چهارم آنکه، این قائم به حجت الهی لازم نیست ظاهر و مشهور ـ مانند حضرت علی× در زمان عهده‌داری خلافت ظاهری ـ باشد؛ چه بسا مانند فرزندان معصومش پنهان و پوشیده باشد. (همو، 1361 الف: 6 / 300 ـ 299) سپس وی عبارتی از فتوحات مکیه نقل می‌کند و می‌گوید ابن‌عربی نیز همانند شیعیان معتقد به وجود مهدی# بوده است. عبارت فتوحات چنین است: «و ان لله خلیفة یخرج من عترة رسول الله صلى الله علیه و آله من ولد فاطمة علیها السلام یواطی اسمه اسم رسول الله صلى الله علیه و آله، جده الحسین بن علی علیهما السلام، یبایع بین الرکن و المقام.» (همان: 302؛ ابن‌عربی، بی‌تا: 3 / 327) نتیجه 1. به‌باور ملاصدرا، ضعف خلقت که در آیه «خلق الإنسان ضعیفاً» به انسان نسبت داده شده، مختص انسان است و موجودات دیگر چنین ضعف خلقتی ندارند. همین ضعیف بودن در خلقت، موجب خلافت انسان در زمین است؛ زیرا هر موجودی، حدی معین، مقامی معلوم و صورتی تام دارد؛ اما انسان مسافری است که زمانی، چیز قابل ذکری نبود و سپس صورت ابتدایی او «ماء مهین» بوده او به‌تدریج و با حرکت جوهری (بعد از هر فنا و زوالی) به کمال می‌رسد و همیشه از حالی به حال دیگر درمی‌آید تا به غایت کمال برسد. این ضعف باعث می‌شود در بین موجودات، تنها انسان، استعداد تحمل امانت الهی را داشته باشد. 2. از نظر صدرا، احتیاج به خلیفه به‌دلیل نقصان خداوند و قصور در فعلش نیست؛ زیرا حق‌تعالی تمام هر حقیقتی و کمال هر موجودی است؛ بلکه مستخلف‌علیه (موجودات عالم) از قبول بی‌واسطه فیض او قاصر هستند. نظیر این مطلب در عالم طبیعت، واسطه بودن نفس میان عقل و طبیعت است که عقل با واسطه نفس، فعل خود را در طبیعت انجام می‌دهد. به‌عبارت دیگر، خلافت انسان به‌معنای غیبت خداوند یا تفویض امر به انسان نیست؛ بلکه انسان مظهر و آینه حق‌تعالی است و خداوند در او ظهور کرده است. خداوند ازآنجاکه محیط بر همه چیز است، آثار احاطه و قدرت او از طریق نیروهای ادراکی و تحریکی انسان کامل ـ که خلیفه اوست ـ ظهور می‌کند. 3. از نظر ملاصدرا، نبوت امری نیست که تنها تعلق به هدایت‌گری در عالم طبیعت داشته باشد؛ بلکه حقیقتی ساری در تمام مراتب خلقت، از مقام احدیت تا واحدیت و سرانجام تا عالم ماده و طبیعت است و نیز مختص به عالم انسان نیست. بنابراین نبوت دو اعتبار دارد: مطلق و مقید. نبوت مطلق برای حقیقت محمدی در حضرت احدیت ثابت است و عبارت از انبای ذاتی و اظهار حقایق از کنه غیب به مرتبه ظهور است؛ اما نبوت مقید، اخبار از غیب و تبلیغ احکام است که در عالم شهادت رخ می‌دهد. منابع و مآخذ   1. نهج‌البلاغه، 1414 ق، تصحیح صبحی صالح، قم، انتشارات هجرت.   2. آشتیانی، سید جلال‌الدین، 1365، شرح مقدمه قیصری، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.   3. ابن‌عباس، عبدالله بن عبدالمطلب، بی‌تا، تنویر المقباس فی تفسیر ابن‌عباس، بیروت، المکتبة الشعبیة.   4. ابن‌عربی، محیی‌الدین، 1996 م، الاسفار فی نتائج الاسفار، به‌کوشش عبدالرحمن حسن محمود، قاهره، بی‌نا.   5. ـــــــــــــــ ، بی‌تا، الفتوحات المکیه، بیروت، دارصادر.   6. بیضاوی، عبدالله بن عمر، 1418 ق، أنوارالتنزیل و أسرارالتأویل، به کوشش محمد عبدالرحمن المرعشلی، بیروت، دارأحیاء التراث العربی.   7. جوادی آملی، عبدالله، 1372، تحریر تمهید القواعد، تهران، الزهراء.   8. رازی، فخرالدین ابوعبدالله محمدبن عمر، 1420 ق، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی.   9. سبزواری، ملاهادی، 1362، اسرار الحکم، تهران، کتابفروشی اسلامیه.   10. ـــــــــــــــ ، 1413 ق، شرح المنظومه، با تعلیقات حسن حسن‌زاده آملی، تهران، نشرناب.   11. سعدی، مصلح بن عبداله، 1356، بوستان سعدی، در کلیات سعدی، به اهتمام محمدعلی فروغی، تهران، انتشارات امیرکبیر.   12. شجاری، مرتضی، 1387، «امانت الهی از دیدگاه عرفای ایرانی و ابن‌عربی»، در زبان و ادب فارسی، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، سال 51، بهار و تابستان 87 ، شماره مسلسل 204، ص 105 ـ 85 .   13. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، 1360، رساله سه اصل، به کوشش حسین نصر، تهران، مولی.   14. ـــــــــــــــ ،1361 الف، تفسیر القرآن الکریم 7 ج، به کوشش محمد خواجوی، قم، بیدار.   15. ـــــــــــــــ ،1361 ب، العرشیة، تهران، انتشارات مولی.   16. ـــــــــــــــ ،1363 الف، اسرار الآیات، به کوشش محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.   17. ـــــــــــــــ ،1363 ب، اسرار الآیات، ترجمه محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.   18. ـــــــــــــــ ،1363 د، مفاتیح الغیب، به کوشش محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.   19. ـــــــــــــــ ،1367، شرح اصول الکافی، کتاب الفضل العلم و کتاب الحجة، به کوشش محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.   20. ـــــــــــــــ ،1378 ج، مجموعه رسائل فلسفی صدر المتألهین، به کوشش حامد ناجی اصفهانی، تهران، حکمت.   21. ـــــــــــــــ ،1387، المظاهر الالهیة فی اسرار العلوم الکمالیة، تصحیح سید محمد خامنه‌ای، تهران، بنیاد حکمت صدرا.   22. ـــــــــــــــ ،1990 م، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، بیروت، دار احیاء التراث العربی.   23. طباطبایی، محمدحسین، 1417 ق، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم.   24. طوسی، محمد بن حسن، بی‌تا، التبیان فی تفسیر القرآن، با مقدمه شیخ آغابزرگ تهرانی و تحقیق احمد قصیرعاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.   25. فیض کاشانی، ملامحسن، 1415 ق، تفسیر الصافی، تحقیق حسین اعلمی، تهران، انتشارات الصدر، چاپ دوم.   26. ـــــــــــــــ ، 1418 ق، الاصفی فی تفسیرالقرآن، به کوشش محمدحسین درایتی و محمدرضا نعمتی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.   27. قیصری، داود، 1357، رسائل قیصری، به کوشش سیدجلال‌الدین آشتیانی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه.   28. ـــــــــــــــ ، 1375، شرح فصوص الحکم، به کوشش سید جلال‌الدین آشتیانی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.   29. کلینی، محمد بن یعقوب ابن اسحاق، 1407 ق، الکافی، تصحیح علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم.   مرتضی شجاری   فصلنامه اندیشه نوین - شماره 29   ادامه دارد...

92/12/27 - 00:05





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 260]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن