تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835876872
داستان آن روز نتوانستند خط را پس بگيرند
واضح آرشیو وب فارسی:جمهوري اسلامي: داستان آن روز نتوانستند خط را پس بگيرند
ميرقاسم، به طرفم برگشت و آرام گفت: "من را گم نكن!"
پيك او بودم و مدام پيامها را به فرماندهان گردانها و گروهانها ميرساندم و به سرعت برميگشتم. قدم به قدم در كنار يا پشت سرش حركت ميكردم تا هر موقع كاري داشت، با يك اشاره متوجه شوم.
نيروهاي لشكر، از سه محور پيشروي ميكردند: محور راست، چپ و وسط. محور وسط، مهمترين تاثير را روي پيشروي داشت كه فرماندهي آن به عهده ميرحسيني بود.
هوا تاريك بود و از نور ماه هم خبري نبود. فرماندهان، طوري برنامهريزي كرده بودند كه رمز عمليات نيم ساعت قبل از طلوع ماه گفته شود تا نيروها در تاريكي كامل، به دشمن نزديك شوند و سپس در روشنايي ماه، سنگرهاي آن را پاكسازي كنند.
دو سه ساعتي كه راه آمديم، رسيديم پشت ميدان مين. ميرقاسم دستور توقف داد. گفت: "حبيب! تخريبچيها را بياور جلو."
دويدم و در تاريكي شب، بچههاي تخريب را پيدا كردم. آنها وارد ميدان مين شدند و شروع كردند به كاويدن زمين. يك دفعه سمت راست ما روشن شد. بچهها روي زمين دراز كشيدند. عراقيها منور زده بودند. بعد از چند لحظه، منور ديگري آسمان را روشن كرد. ميرقاسم، آهسته گفت: "محور راست لو رفته. بايد مراقب باشيم."
تيربارهايشان شروع كردند به تيراندازي. فقط به كوبيدن محور راست رضايت ندادند و تمام خط را زير آتش گرفتند. دقايقي بعد، آتش توپخانه هم شروع شد.
تخريبچيها، معبر را كه باز كردند، برگشتند پيش او. همه روي زمين دراز كشيده بوديم. حجم آتشي كه بر سرمان ميريخت، آن قدر زياد بود كه حتي نميتوانستيم نيمخيز شويم. تيرها موازي با زمين شليك ميشدند و كوچكترين غفلت، كارمان را تمام ميكرد.
ميرقاسم، با بيسيم مشغول صحبت با فرمانده لشكر بود. داشتند در مورد عمليات تصميمگيري ميكردند. سرانجام همانجا، پشت ميدان مين، رمز عمليات را گفتند. قرار شد به خط دشمن بزنيم اما شدت آتش آن قدر زياد بود كه هيچ كس بلند نميشد. منورهاي دشمن مرتب آسمان را روشن ميكردند و همين باعث شده بود تا آنها ما را بهتر ببينند.
عمق ميدان مين زياد بود. فاصله زيادي با دشمن داشتيم. آنها از روي ارتفاعات قلاويزان(1) بر سرمان آتش ميريختند. به هيچ وجه نميشد حركت كرد. منتظر مانديم تا حجم آتش كمتر شود.
ميرقاسم، به ساعت نگاه كرد. چيزي به طلوع ماه نمانده بود. با بيسيم به بقيه فرماندهان دستور حمله داد.
همچنان روي زمين دراز كشيده بودم و پيشانيام روي خاك بود كه با صداي بلند گفت: "حبيب... پاشو بزن به خط!"
خواستم بلند شوم كه تيرها از دو طرف صورتم رد شدند و زمين را شخم زدند. انگار تمام تيربارهايشان، من را زير نظر داشت و منتظر بودند تا سربلند كنم. با اين وضعيت، اصلا نميشد حمله كرد. در كمتر از چند ثانيه، تمام گردان از بين ميرفت. ميرقاسم گفت: "نيروها كپ كردند... بلند شو حركت كن!"
به طرفش برگشتم. لبخند زدم و گفتم: "همه تيرهاي دشمن روبه من است، آن وقت تو ميگويي پاشو بزن به خط؟!"
هنوز جملهام تمام نشده بود كه از جا بلند شد. تيربارها كه دقايقي بود ساكت شده بودند، يك دفعه شروع كردند به تيراندازي. داد زدم "الان ميزنندت!"
توجهاي به حرفم نكرد. تيرها، پشت سر هم، از كنارش رد ميشدند. حتي گلولهاي گوشه پيراهنش را سوراخ كرد و رد شد. او بيخيال پا به ميدان مين گذاشت. دشمن با تيربار دوشكا و ضدهوايي بر سرمان آتش ميريخت و او محكم و استوار ايستاده بود. در ميدان مين جلو رفت. جرأت پيدا كردم و از روي زمين بلند شدم. پشتم را كه نگاه كردم، ديدم تمام ستون بلند شده و به طرف ميدان مين حركت ميكنند.
ميرقاسم، در معبر جلو ميرفت و نيروها پشت سرش به طرف قلاويزان ميرفتند. انگار نه انگار كه مثل چند دقيقه پيش، از آسمان گلوله ميباريد.
وارد مواضع دشمن شديم و همزمان با طلوع ماه، به پاكسازي سنگرها پرداختيم. ميرحسيني، جلوتر از بقيه، داخل سنگرها نارنجك ميانداخت و پيش ميرفت.
به همين راحتي، خط شكسته شد. اگر او نبود، شايد با آتشي كه روي سرمان بوده، دست خالي برميگشتيم عقب و عمليات ناموفق به پايان ميرسيد. اما چشم تمام نيروها به او بود. وقتي ديدند با شور جلو ميرود و نيروهاي عراقي را وادار به فرار ميكند، روحيه گرفتند و دنبالش رفتند.
رفتم روي يكي از سنگرها تا بتوانم مواضع دشمن را بهتر ببينم، ناگهان نارنجكي در سنگر منفجر شد و زير پايم لرزيد. فرياد زدم. يك دفعه ميرحسيني از جلوي در سنگر گفت: "تو آن جا چه كار ميكني؟"
پريدم پايين و مقابلش ايستادم. ابروهايش درهم بود. با عصبانيت گفت:"چرا رفتي روي سنگر؟! اگر خداي نكرده چيزي ميشد..."سرم را پايين انداختم و گفتم: "معذرت ميخواهم، ببخشيد!" گره ابروهايش باز شد. دست انداخت دور گردنم و صورتم را بوسيد. لبخند زد و گفت:" تو من را ببخش كه بلند صحبت كردم. گفتم ممكن است خداي نكرده..."
پيشانياش را بوسيدم و گفتم:"شما درست ميگويي، من اشتباه كردم."
دلش نميآمد برود. ميخواست هر طور شده، از دلم در بياورد. مطمئنش كردم كه ناراحت نيستم تا با خيال راحت، پيشروي را ادامه بدهد.
نماز صبح را همانجا خوانديم. تمام سنگرها پاكسازي شده بودند. هوا كم كم داشت روشن ميشد. بچهها پشت خاكريز مستقر بودند و استراحت ميكردند. تانكهاي دشمن كه شب قبل فرار كرده بودند، آرام آرام جلو ميآمدند. كمي بعد، توپخانهشان شروع كرد به كوبيدن منطقه. ميخواستند خط را هر طور شده، پس بگيرند. دوباره قيامتي برپا شد. فرماندهان مدام از طريق بيسيم با هم در ارتباط بودند. تا در آن شرايط سخت، بهترين تصميم را بگيرند.
ميرقاسم سوار موتور شد. به طرفم آمد و گفت: "پاشو با من بيا."
بلندشدم و پريدم پشت موتور. قبضه آر.پي.جي را داد دستم. بند اسلحهاش را روي شانه تنظيم كرد و گفت:"هم شكار تانك، هم شناسايي... آمادهاي؟"
آر.پي.جي را محكم در دست گرفتم و گفتم:"بله!"
گاز داد و از خاكريز گذشت. تا به حال چنين كاري نكرده بودم. چون همراه ميرقاسم بودم، دلم قرص بود.
به سرعت از بين تانكها گذشت و اطلاعات لازم را به ذهن سپرد. عراقيها، با تيربار به طرفمان شليك ميكردند. گفت:"هر جا توانستي، بزنشان!"
با آر.پي.جي يكي از تانكها را نشانه گرفتم اما سرعت موتور زياد بود. ميرقاسم،با سرعت از ميان تانكها ميگذشت تا گلولهها به ما نخورد. گفتم:"با اين سرعت كه نميشود! يك كم يواشتر."
سرعتش را كم كرد و گفت:"يا علي!"
شليك كردم. گلوله آر.پي.جي به يكي از تانكها خورد. ميرقاسم، بيدرنگ گفت: "بعدي!"
گلوله آر.پي.جي را جا انداختم و شليك كردم.
آن روز، ميرحسيني كاري كرد كه تعداد زيادي از تانكهاي دشمن از بين رفت و آنها نتوانستند خط را پس بگيرند.
(منبع: دلاورمرد سيستاني، زندگي سردار شهيد ميرقاسم ميرحسيني)
*پاورقي:
1- قلاويزان ارتفاع مهمي است در منطقه مهران
دوشنبه 2 دي 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جمهوري اسلامي]
[مشاهده در: www.jomhourieslami.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 95]
صفحات پیشنهادی
دژاكام: آواي باران داستان روز جامعه بدون پيازداغ اضافه است
دژاكام آواي باران داستان روز جامعه بدون پيازداغ اضافه است امير دژاكام بازيگر نقش حاج مرتضي در سريال آواي باران كه اين روزها از شبكه سه سيما در حال پخش است در گفتگو با فارس درباره قصه اين مجموعه و طرح معضلات اجتماعي در آن گفت واقعيت اين است كه قصه اين سريال خود بيان كننده مشكفارس گزارش ميدهدداستان «فرار از پادگان» و روزهاي خدمتي كه بر باد رفت/ حبس و اضافه خدمت در انتظار فراريها
فارس گزارش ميدهدداستان فرار از پادگان و روزهاي خدمتي كه بر باد رفت حبس و اضافه خدمت در انتظار فراريها ميگفت كه چند سال پيش از خدمت فرار كرده رفته تا مشكلات خانوادگياش را حل كند و حالا برگشته بود تا ادامه خدمتش را بگذراند گفت كه در اين مدت هيچ كس سراغ او نرفته نه دژبان ونگاهي به كتاب «مرواريد شكسته»داستان زندگي يك بانوي شهيد در مسير پيروزي انقلاب اسلامي
نگاهي به كتاب مرواريد شكسته داستان زندگي يك بانوي شهيد در مسير پيروزي انقلاب اسلامي كتاب مرواريد شكسته نوشته نسرين پرك درباره زندگي و مبارزات يك بانوي انقلابي شهيده بتول چراغچي مسجدي است كه در روزهاي پيش از پيروزي انقلاب اسلامي و در تظاهرات مردمي آن ايام به شهادت رسيده است خدر گفتوگو با فارسدژاكام: «آواي باران» داستان روز جامعه بدون پيازداغ اضافه است
در گفتوگو با فارسدژاكام آواي باران داستان روز جامعه بدون پيازداغ اضافه است بازيگر نقش حاج مرتضي در سريال آواي باران گفت قصه اين سريال بيان كننده مشكلات و معضلاتي است كه در جامعه وجود دارد بدون اين كه بخواهيم پياز داغ آن را از طريق هنر نمايش زياد كنيم امير دژاكام بازيگرپایان داستان محرومیت هافبک جنجالی/ مشکل دهنوی 27 روز پیش حل شده بود
پایان داستان محرومیت هافبک جنجالی مشکل دهنوی 27 روز پیش حل شده بود قاسم دهنوی هافبک جنجالی پرسپولیس در بازی مقابل ملوان میتواند به میدان برود به گزارش نامه نیوز حسین قدوسی مدیر روابط عمومی باشگاه پرسپولیس با اشاره به محرومیت دهنوی به علت بدهی به باشگاه سپاهان گفتبحث روز قدرت زبان فارسي در داستان پردازي
بحث روز قدرت زبان فارسي در داستان پردازي سيدمحمود سجادي نويسنده و پژوهشگر ادبيات تاريخ بيهقي تأليف ابوالحسن علي بن زيد بيهقي از كتابهاي معتبر اواسط قرن ششم ه ق كه جزو آثار ارزشمند نثر فارسي محسوب ميشود و مشتمل است بر تاريخ ولايت بيهق سبزوار كنوني و ترجمه احوال بزرگان و26 آذر ، روز ملي سپاس از فعالان صنعت حمل ونقل
26 آذر روز ملي سپاس از فعالان صنعت حمل ونقل تهران واحد مركزي خبر اقتصادي 1392 09 26 26 آذر ماه هر سال يادآور صدور فرمان امام راحل در سال 1362 در زمينه اعزام كاميونها به بنادر جنوبي براي تخليه كالاهاي وارداتي از مبادي دريايي كشور است به گزارش خبرنگار واحد مركزي خبر اينتوصيه سيدحسن خميني به روزنامهنگاران
توصيه سيدحسن خميني به روزنامهنگاران سيد حسن خميني با تأكيد بر اينكه روزنامه براي بقاي خود بايد كاركرد خود را تغيير دهد گفت يكي از راهها اين است كه روزنامه به سمت تهيه بسته خبري برود به گزارش تسنيم حجت الاسلام سيد حسن خميني در ديدار مدير مسئول و جمعي از اعضاي تحريريه روزتكليف روزنامهنگاران با مرتضوي چيست؟
تكليف روزنامهنگاران با مرتضوي چيست سيدعبدالجواد موسوي طي يادداشتي در وبلاگ نخبگان خبرآنلاين به يادآوري سالهايي پرداخته كه قاضي مرتضوي رأي به محكوميت روزنامهنگاران ميداد موسوي نوشت حالا ديگر هيچكس از مرتضوي دفاع نميكند حتي آنان كه او را زماني شجاعترين و انقلابيترين قنماينده بردسير و سيرجان در مجلس خبر دادافتتاح هر 10 روز يك پروژه گازرساني در سيرجان و بردسير
نماينده بردسير و سيرجان در مجلس خبر دادافتتاح هر 10 روز يك پروژه گازرساني در سيرجان و بردسير نماينده مردم بردسير و سيرجان در مجلس شوراي اسلامي گفت از امروز هر 10 روز يك پروژه گازرساني در شهرستانهاي سيرجان و بردسير افتتاح ميشود به گزارش خبرگزاري فارس از بردسير مناطق لالهزارمعرفي هيئت داوران جايزه داستان كوتاه فهرست
معرفي هيئت داوران جايزه داستان كوتاه فهرست هيئت داوران دومين دوره جشنواره داستان كوتاه فهرست معرفي شدند به گزارش خبرگزاري مهر محمدحسن شهسواري دبير هيئت داوران جشنواره داستان كوتاه فهرست شد وي نويسنده روزنامهنگار و داور جشنوارههاي ادبي از جمله جايزه هوشنگ گلشيري جايزه كتابظهر امروزهمايش علمي «زينب كبري (س) اسوه حيات طيبه» برگزار شد
ظهر امروزهمايش علمي زينب كبري س اسوه حيات طيبه برگزار شد همايش علمي زينب كبري س اسوه حيات طيبه در موسسه آموزش عالي بنتالهدي از مراكز آموزشي وابسته به جامعةالمصطفي العالميه برگزار شد به گزارش خبرگزاري فارس از قم در اين مراسم آيتالله سيد احمد خاتمي حجتالاسلام والمسلميخنده وزير ارشاد به «اشتباهات ديروز»
خنده وزير ارشاد به اشتباهات ديروز وزير ارشاد در جلسه سخنراني امروز خود به برخي مقابلههاي جريان متبوع خود با تكنولوژي اشاره كرد و آنها را خندهدار خواند او همچنين سؤالاتي را مطرح كرد كه به تازگي يعني از زمان تصدي وزارت ارشاد ذهن او را مشغول كرده است تسنيم مراسم بزرگداشت هفت-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها