محبوبترینها
آشنایی با سایت قو ایران بهترین سایت آگهی و تبلیغات در کشور
بهترین شرکتهای مهندسی در آلمان
صفر تا صد حق بیمه 1403! فرمول محاسبه حق بیمه
نقش هدایای سازمانی در افزایش انگیزه و تعهد کارکنان
کلینیک پروتز و ساخت اندام مصنوعی دکتر اجرائی
چگونه میتوانیم با ترانسفر وایز پول جابجا کنیم؟
بهترین مدلهای [صندلی گیمینگ] براساس نقد و بررسی کاربران
مشاوره حقوقی تلفنی با کمترین هزینه
مشاوره حقوقی تلفنی با کمترین هزینه
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1803726114
![نمایش مجدد: گپ و گفت مفصل فارس با بهروز قزلباشهيچ كششي برايم بالاتر از اين نبود كه زمان جنگ يك رزمنده باشم refresh](https://vazeh.com/images/refresh.gif)
گپ و گفت مفصل فارس با بهروز قزلباشهيچ كششي برايم بالاتر از اين نبود كه زمان جنگ يك رزمنده باشم
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گپ و گفت مفصل فارس با بهروز قزلباشهيچ كششي برايم بالاتر از اين نبود كه زمان جنگ يك رزمنده باشم
به كوري چشم دشمن پشيمان نيستم اما نميتوانم درد بچهها را فرياد نكشم. حنجره ممكن است مال من باشد، اما صداي درد و زخم و سوز ديگري در آن است.
![](http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1392/09/26/13920926000116_PhotoA.jpg)
خبرگزاري فارس - گروه ادبيات انقلاب اسلامي؛ بهروز قزلباش از شاعراني است كه شاعرياش با جلسات شعر حوزه هنري با حضور يوسفعلي ميرشكاك شروع شده است، زندگي شاعرانه و كوششهايي كه او براي شاعر شدنش داشته، شنيدني است.
سه ساعت نشستن با مردي كه در فضاي پرتكاپوي انقلاب وكوران جنگ و بعد رسانههاي مختلف روزنامه و راديو و ... حضور فعالي داشته است براي من فرصت مغتنمي بود كه به بهانه مصاحبه (يا بهتر بگويم تاريخ شفاهي ) ، مشتاقانه به او گوش بسپارم.
قزلباش نه تنها شاعري فكور است بلكه، در حوزه نقد هم صاحب نظري است كه نظرات قابل توجه و اعتنا دارد. بعد از چاپ مجموعه شعر تناقض ابروها، كه چهارمين دفتر شعر اوست، اخيرا مجموعه ديگري به عنوان «زخم و سرمه» را به دست چاپ سپرده است.در ادامه بخش نخست اين گفتو گو را از نظر خواهيد گذراند.
ـ قزلباش به چه معني است؟
«قِزِل»، در زبان تركي- آذري؛«قيزيل» به معناي طلاست و صفت است به معناي سرخ. پس هم اسم است و هم صفت. در تركي صفت قبل از موصوف ميآيد.مثلاً وقتي ميخواهند بگويند خون سرخ ميگويند:«سرخ خون»،«قيزيلقان». اسم هم هست .«قيزيل باش»يعني «سر سرخ» به معني حماسي، شايد از نظر تاريخي به دوران شاه اسماعيل مربوط ميشود كه كلاه سرخ بر سر ميگذاشتند.گويا كلاه مدوّري بوده است كه تعداد دورهاي آن نشان و درجه نظامي سربازان و افسران نيز محسوب ميشده است. ما هم چون اهل آذربايجان بزرگ و زنجان فعلي هستيم و چون ترك هستيم احتمالاً خانواده به قزلباشها علاقه داشتند و فاميلما را قزلباش گذاشتهاند. بعيد است كه از همان تيره و طايفه بوده باشيم . باشيم يا نباشيم واقعيت اين است كه به قول دوست نازنينم آسيد ضيا الدين شفيعي، قزلباش بودن چيزي نيست كه با عمل جراحي بشود آن را اصلاح كرد. اين است كه همچنان يك قزلباشم.
ـ چه سالي و كجا به دنيا آمديد ؟
درآخرين روزهاي تابستان 1346 در زنجان
ـ كدام قسمت زنجان ؟
لابد در بيمارستاني درخود زنجان. محله «امجديه - صفر آباد» محله اول بوده كه در كودكي آنجا بوديم (بعد سال 1358 كه من پنجم ابتدايي بودم به تهران نقل مكان كرديم) پدرم اصالتا اهل روستاي علي آباد بوده در زنجان و بعدها ساكن روستاي سرخه ديزج شدهاند.گويا مادر هم از روستايي به نام گلستان، يا گلديجه و شايد هم از روستايي گم نام در اطراف مدينه يا كربلا !!چون سيد دو شرفه هستند. بعد ماجراي ازدواج و كوچ به آبادي كه آن روزها البته ويرانهاي بيشترنبوده و ...
ـ پدرتان شاعر بودند؟
خير.
ـ از دوره كودكي و نوجوانيتان و از فضاي فرهنگي كه در منزلتان حاكم بود، بفرمائيد.
من دوره كودكيام را توسط پسر عمه مادرم حجتالاسلام والمسلمين «سيد فاضل اميرجهاني»- بعدها نماينده مردم شدند در مجلس شورا- به يك كتابخانهاي در زنجان معرفي شدم .يادم هست اولين كتابي كه گرفتم اسمش «ميثم تمّار» بود.
* طبعا و خلقا بايد نسبتا مذهبي ميشدم و شدم
ـ يعني الگوهاي اسلامي برايتان جذاب بود؟
طبعاً .چون معرّف من يك روحاني بود و آن كتابخانه هم بيشتر پاتوق بچه مذهبيها بودبيشتر خواسم به رعايت مسايل مذهبي بود. يك بچه مثبت واقعي بودم. اغلب كتابهاي كودكان هم در اين زمينهها بود ضمناً كتابهاي كودكان اينقدر كه اكنون هست تنوع نداشت و عناوين كتابها كم بود.
پدر بزرگ مادريام آيتالله اميرجهاني كه چند سالي است وفات كرده روحاني بود و آدم بسيار معتبري بود در منطقه و طبعاً بخواهي- نخواهي رابطه ما با مذهب در خانواده تعريف ميشد و شكل ميگرفت.،ضمن اين كه اصولا زنجان از قديم الايام شهري مذهبي بوده است. تنها اكنون پايتخت حسيني نيست. هميشه اين طور بوده است. الانكمي معروفتر شده است. مثل هر خانواده سنتي ديگري كه با مسائل مذهبي آشنا يا علاقمند به مذهب بود. من در خانواده به دليل توجه پدر به امورات مذهبي و آزادي كه ايشان براي ما قايل بود، يعني چيزي به ما تحميل نكرد. در عين حال انسان متشرعي است و هم فضاي عمومي شهر و از طرف ديگر انتساب به يك خانواده روحاني، طبعا و خلقا بايد نسبتا مذهبي ميشدم و شدم.
آن كتاب را به دليل علاقه به مذهب انتخاب كرديد؟
نه من آن كتاب را از روي هوشياري مذهبي انتخاب نكردم از جلدش خوشم آمد!
ايّام نوجواني در تهران چطور گذشت ؟
وقتي به تهران آمديم در منطقه 18 به مدرسهاي به نام مدرسه «باختر» رفتم و دو سه ماهي از اول سال كلاس پنجم ميگذشت كه به تهران آمده بودم . توسط بچههاي آنجا با مسجد محل ارتباط پيدا كرديم و با توجه به علاقهاي كه به كتابخواني پيدا كرده بودم كتابخانهاي در مسجد امام هادي(ع) در شهرك وليعصر)عج( راه اندازي كردم و مدتها با همراهي و همكاري دوست خوبم آقاي منصور غلاميان اوغاني كه از دوستان هم محلي ما بود آن كتابخانه را اداره كرديم به صورت زوج و فرد اداره ميشد .مثلاً روزهاي زوج آقايان بودند روزهاي فرد خانمها و خانمها هم مسئولين خودشان را داشتند. اعضاء و دفتر جداگانه و آقايان هم همينطور. كتابخانه مسجد امام هادي (ع) را در طبقه دوم مسجد راه اندازي كرديم و چه مرارتها كه بابت روشن نگه داشتنچراغ نمي سوي آن كتابخانه نكشيديم. خوشبختانه در حال حاضر اين مسجد شريف مركز فرهنگي– مذهبي بزرگ و مهمي است و در فضاي عمومي تهران هم اثر گذار است.
ـ چه سالي بود؟
سال 1358 تا 61
ـ يعني شما نوجوان 12، 13 ساله براي عَلَم كردن كتابخانه دست بالا زديد؟ چگونه؟!
ـ بله! جهاد سازندگي در شهرك وليعصر(ع) يك دفتر داشت كه با آنها هم همكاري ميكرديم و شبها با پروژكتورهاي قديمي و آپاراتهاي شانزده ميلي متري به روستاهاي اطراف ميرفتيم و فيلم نمايش ميداديم. از جهاد سازندگي براي تجهيز كتابخانه كمك گرفتم هم كتابهاي خوب، هم امكاناتي مثل ميز و صندلي و قفسه. يادم هست از حزب جمهوري اسلامي هم يك مقدار كمك گرفتم.
ـ در حزب، آشنايي داشتيد؟ از چه كسي كمك گرفتيد؟
ـ اسمها فراموش شدهاند و اين قاعده تاريخ است. خيلي از آنها يادم نيست. علاقهمنديهاي سياسي داشتم ولي فعال سياسي نبودم. چون كل كشور سياسي بود. من هم مثل بقيه علاقمندبودم، همين.
* مخالف بودند كه در مسجد فيلم نمايش داده شود
- دوست دارم از بهروز قزلباش 12، سيزده ساله كه آستين بالا زده و در اطراف تهران فيلم نمايش ميداده بيشتر بدانم.
ـ آن وقتها روحيه جهادي و انقلابي كه وجود داشت امكان حركتهايي از اين دست را آسان ميكرد يعني كافي بود علاقمند باشي و يا پا در راه بگذاري، مسير را ميشد طي كني. من خودم اين امكانات را كه نداشتم .همه اينها را ميگرفتم .مثلاً فيلم را جهاد سازندگي برايمان تهيه ميكرد. يك ژيان داشتند كه استارت سر خود هم بود. آن ژيان در اختيار ما بود و يك راننده از طرف جهاد راننده ما بود. ما مسئول انتخاب فيلمها و هماهنگ كردن با اماكن مختلف و روستاهاي مختلف بوديم گاهي بر ديوارهاي خانههاي مردم در وسط روستا فيلم را نمايش ميداديم. گاهي در مساجد. بعضي جاها علما مخالف بودند كه در مسجد فيلم نمايش داده شود بنابر اين ما ميرفتيم وسط روستا فيلم نمايش ميداديم. اولين فيلمها ترويج بهداشت وكشاورزي بود. مثلاً در مورد رعايت بهداشت اينكه مثلاً مگس چه آلودگيهايي ممكن است ايجاد كند .چطور مراقبت كنيم يا مثلاً چطور گوجه فرنگي به عمل بياوريم كه محصول خوبي بدهد؟ درباره ترويج كشاورزي، ترويج بهداشت، و گاهي هم مسايل اجتماعي بودند. فيلمها خيلي محدود بود و حداكثر 7-6 تا فيلم داشتيم.
ـ به سراغ فيلمهاي انقلابي مثل «خون بارش» و ... ميرفتيد؟
ـ نه اوايل كه اين فيلمها در اختيار ما نبود و گير آوردن آنها كار بسيار دشواري بود. اگر كانال جهاد سازندگي نبود كه به ما فيلم بدهد ما اصلاً نميدانستيم از كجا بايد فيلم تهيه كنيم و هر وقت تكراري ميشد و يك دور ميگشتيم، ميرفتيم با گريه و زاري و التماس يك فيلم ديگر ميگرفتيم و فيلمهاي قبلي را تحويل ميداديم.
- با اين برنامهها چطور درس ميخوانديد؟
ـ برنامه مشخصي براي درس خواندن داشتم .يعني پدرم در خانه محقري كه داشتيم- و من هميشه ميگفتم كه كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور و البته نشد- يك اتاقي به من داده بود و تخته سياه هم برايم به ديوار زده بود. يادم هست روزهايي كه بيرون برنامه نداشتم مينشستم و يك راديوي قديمي كه با باتري كار ميكرد را روشن ميكردم و همزمان درسم را هم ميخواندم. درسها سبك بود، خيلي سنگين نبود و جزء شاگردهاي ممتاز بودم. مدرسه ما مدرسه شهيد آيتالله مطهري بود. در دوره راهنمايي -در همان منطقه 18 شهرك وليعصر(عج).آنجا در واقع نخبگان كلاسهاي سال قبل را در يك كلاس ميبردند كه يك كلاس برتر داشته باشند. يعني اگر اول راهنمايي چندين كلاس بود كلاس «يكِ دو» يا «سه يك» از بهترين كلاسها بود، تا سوم راهنمايي صعود ميكرديم فضا فضاي رقابت و درس خواندن بود و خود اين انگيزه درس خواندن ميداد، خانواده هم سختگيري چنداني نداشتند.
* به عنوان نفوذي مي رفتيم در كتابخانه شان عضو مي شديم و از افكارشان سر در مي آورديم
ـ اين رقابت در كارهاي فرهنگي هم مشاهده ميشد؟
ـ رقابت در آن دوره در آن منطقه بسيار شديد بود، يادم هست سازمان مجاهدين خلق آن دوره چند تا مغازه اجاره كرده بودند و كتابخانهاي درست كرده بودند و اعضاي نوجوان منطقه را جذب ميكردند، بچههاي مسجد با هم در ارتباط بودند و رفت و آمد داشتند. همه اينها باز هم در جهاد سازندگي و كميته انقلاب اسلامي به هم ميرسيدند و متحد ميشدند.
رقابت بود و ما از همان دوران كودكي يكي از عناصر خودمان را به عنوان نفوذي فرستاديم در آن كتابخانه عضو شد و ميآمد در جاي ديگري غير از مسجد به ما اطلاع ميداد كه چه برنامهها و افكاري دارند. به اين ترتيب آنها را رصد ميكرديم و اقدامات متقابل را انجام ميداديم. بعضي وقتها با شيوه آنها سعي ميكرديم عمل كنيم. حالا ميشد يا نميشد هم خيلي ارزيابي منطقي و دقيقي در ذهن ندارم. چون خاطرات دور و گنگ است.
ـ دوره دبيرستان چگونه گذشت؟
دوره دبيرستان را در جنگ گذرانديم من 13 مهر 61 اولين اعزامم بوده دوره 35 سپاه و دوره 35 بسيج در پادگان امام حسين (ع) همزمان شده بود. يكي دو تا از بچههاي محل ما كه در همان مسجد و جهاد با هم كار ميكرديم سپاهي شده بودند و ما بسيجي. دوره 35 روزهاي آموزش ديديم و به منطقه اعزام شديم كه فكر ميكنم به پدافند عمليات والفجر 4 رسيديم. سيزده مهر رفتم منطقه و تا امتحانات خرداد در منطقه ماندم. پيش از آغاز امتحانات خرداد مراجعه كردم بعد همزمان با كمك گرفتن از همشاگرديها و همكلاسيهاي خودم درسهاي عقب افتاده را جبران كردم و هر درسي را دو سه روز تا 5 روز بيشتر وقت نداشتم بخوانم.
در امتحانات شركت كردم آنوقت مجتمع رزمندگان هم نبود . يعني بچههاي جنگ كه بر ميگشتند بايد با بچههاي ديگر در مدارس عادي امتحان ميدادند. بعد به مدرسه خودم رفتم .فقط غيبتم چون در منطقه بودم موجه بود، امتحان دادم و قبول شدم و براي سال دوم دبيرستان ثبتنام كردم و دوباره رفتم منطقه.
ـ تا مقطع ديپلم را چگونه طي كرديد؟
اين ماجرا تا سال دوم دبيرستان به همين ترتيب انجام شد. يعني دوباره دوران تحصيل را در منطقه گذراندم و امتحانات خرداد را آمدم؛ درسها سنگين شده بود چون رشته رياضي فيزيك را انتخاب كرده بودم و سر كلاس نرفته بودم و يادگيري بعضي درسها زمانبر بود. سال دوم دبيرستان را امتحان دادم قبول شدم براي سال سوم در مدرسه ثبت نام كردم و دوباره رفتم منطقه. سال سوم به بعد مجتمع رزمندگان داير شده بود اما فكر ميكنم امتحانات ما با عملياتي كه بايد شركت ميكرديم مصادف شد و به امتحانات نرسيدم و ماندم براي سال بعد اين گونه يك سال از همكلاسيهايم عقب افتادم و سال سوم من دو سال يا سه سال پشتسر هم به همين ترتيب طي شد و نهايتاً فكر كنم سال 65 يا 66 سوم دبيرستان را از مجتمع رزمندگان مدرك گرفتم درحالي كه سال 65 هم دورهايهاي ما وارد دانشگاه شده بودند و ماجراي ديپلم گرفتن ما تا پايان جنگ يعني سال 67 ادامه پيدا كرد، من پس از پذيرش قطعنامه هم يك اعزام آموزشي به منطقه داشتم. يعني بچهها تجديد نيرو كرده بودند يك تعداد نيروي تازه آمده بود و قرار بود به آنها آموزش داده شود و من چون رستهام مخابرات بود و آنها نياز آموزشي داشتند و با من تماس گرفتند براي آموزش. 45روزي براي آموزش اعضا به دزفول رفتم.
* اين قضيه باعث شد فكر كنم واقعاً براي خودم شاعر هستم!
ـ شعر كي به سراغ شما آمد؟
ـ اول راهنمايي در مدرسه شهيد مطهري بوديم يك استادي داشتيم به نام استاد «داوود شمس»ايشان معلم ادبيات بود و عربي و فارسي درس ميداد. من چند بيتي به زبان عربي سروده بودم، ايشان گفت شما استعداد شعر داري آن شعر را از من گرفت و داد روي يك كاغذ بزرگي نوشتند و چسباندند به در ورودي از حياط مدرسه به ساختمان مدرسه و اسم مرا هم زير اين شعر نوشته بودند .اين كار تشويق بسياري براي من بود. اين قضيه باعث شد كه من فكر كنم واقعاً براي خودم شاعر هستم! به هر حال آموزش زيادي به من دادند و زحمت زيادي برايم كشيدند،؛ آقاي داوود شمس كه هنوز هم ارتباط ما با ايشان برقرار است و با گروه دوستاني كه آن موقع با هم رفيق بوديم، ايشان را ميبينيم.
آقاي منصور غلاميان، آقاي حسن كاشي، و چند نفر ديگري از دوستان آن دوره كه هنوز هم ارتباط داريم؛ آقاي شمس مرد بسيار نازنيني است. استعداد شاعري خوبي دارد. در آن دوره دانشجوي رشته ادبيات در دانشگاه علامه طباطبايي بودند.
ـ در واقع ايشان شعله شعر را در وجودتان افروخت.
ـ بله، ايشان كمك كرد به اين كه استعداد شعر در من كشف و تا حدي تربيت شود. خانواده ما هم خيلي موافق اين ماجرا نبود! ميگفتند مانع تحصيلت ميشود و دائم سرت توي كتاب شعر است پس درسات چه ميشود؟ الان هم اگر فرصت گپ و گفتي با پدرم حاصل ميشود ميگويد اينقدر كه زمان گذاشتي براي شعر گفتن اگر رفته بودي درسات را ادامه داده بودي و دكتري گرفته بودي خيلي بهتر از اين بود. من معلمان خوبي داشتم آدم بي استعدادي بودم كه هيچي نشدم.
ـ (با خنده) با اين گفته پدر همفكر هستيد؟
ـ اوايل كه شديداً مخالف بودم اما راستش نه. چون فكر ميكنم اگر دكتراي ادبيات فارسي هم گرفته بودم و شاعر نشده بودم چه خاصيتي داشت.
ـ گفت: «شاعري وارد دانشكده شد / دم در ذوق خودش را به نگهباني داد»؛اگر ذوقتان را تحويل نگهباني دانشگاه ميداديد و دكترا ميگرفتيد چه ؟
ـ خب خيلي بد ميشد! بدترين حالت اتفاق ميافتاد . من حالا هم درباره شعر و شاعري ادعايي ندارم ولي خب علاقمندم و اين مسير را ادامه ميدهم. خدا را چه ديدي شايد يك روزي ما هم شاعر شديم.
ـ آقاي شمس جرقه را زد، شما هم مشتاقتر… ،آتش عشقتان به شعر شعله ورتر شد و تا كجا آمديد؟
ـ جنگ كه شروع شد همه چيز رها شد. جنگ ايستگاه آخر همه چيز بود. شعر خواندن اما ادامه داشت ولي شعر گفتن نه!
* هيچ كششي برايم بالاتر از اين نبود كه در زمان جنگ يك رزمنده باشم
ـ يعني عطش جنگ و حماسه و انقلاب در شمار شعلهورتر از شعر بود؟
ـ زمان جنگ من خيال ديگري كه كار ديگري به جاي اين كار داشته باشم هم نداشتم .حتي درباره درس خواندن . پدرم ميگفت پس درسات را كي ميخواني؟ ميگفتم اگر در جنگ زنده مانديم كه ميآييم و درسمان را هم ميخوانيم اگر هم نمانديم كه هيچ . چون تكليف است كه بجنگيم فقط ميجنگيم. حالا كه براي اين حرف ها فقط كتك ميزنند و بايد تاوان داد، گفتنش خالي از اشكال است. اين نگاه شعاري نبود. كاملاً اعتقادي و جدي بود و هيچ كششي برايم بالاتر از اين نبود كه در زمان جنگ يك رزمنده باشم. به كوري چشم دشمن پشيمان هم نيستم. اما نميتوانم درد بچهها را فرياد نكشم. حنجره ممكن است مال من باشد، اما صداي درد و زخم و سوز ديگري، در آن است.
ـ مثل اينكه از فضاي شاعر شدنتان دور شديم...
ـ من بعد از جنگ يادم افتاد كه مثلاً استعدادي داشتم (با خنده) در زمينه شعر و چرا نبايد آن را جدي گرفت و آن كشش شعر در من بود. يك روز در دانشگاه اميركبير كه آقاي منصور غلاميان دانشجوي آنجا بود، قرار ديداري گذاشته بوديم؛ از دانشگاه كه خارج شديم گفت بهروز اينجا- روبروي دانشگاه- حوزه هنري است. گفتم : «آنجا چه خبر است؟» گفت: «هم شعر ميگويند و هم قصه مينويسند و ... ، حوزه هنر است.»
ـ چه سالي بود؟
ـ زمستان شصت و هفت. از سر همين پرس و جو و كنجكاوي كه اينجا چه خبر است؟ رفتيم. روز سهشنبه بود؛ «روز قصه نويسي» حوزه هنري يك نمازخانه داشت كه سمت راست تالار انديشه يعني روبروي تماشاخانه فعلي بود. يك سالن بزرگ بود كه يك قسمتش نمازخانه بود و يك ميز تشريفاتي آنجا بود كه حدود 20 صندلي دور آن جا ميشد و يك رديف ديگر دورش ميچيدند كه به اندازه 40-30 نفر جا شود. قصه خواني و نقد قصه بود در اين جلسات شركت ميكردم يك روز اشتباهي به جاي روز سهشنبه؛ چهارشنبه به حوزه هنري رفتم.
- راستي در جلسات قصهخواني چه كساني شركت ميكردند؟
-آقايان محمد جواد جزيني بود. آنوقت ها بيشتر نقد مينوشت تا قصه، داريوش عابدي بود كه هر جفتشان از نويسندگان خوب هستند. آقاي محمدرضا سرشار بود، خانم تجار بود، خانم زواريان بود، خانم سميرا اصلانپور بود . آقايان زنوزي، حسن بيگي و ديگران و من جزء آن ديگران بودم!
* حضور اشتباهي ولي به جا در حوزه هنري
… خلاصه يك روز به اشتباه چهارشنبه به حوزه رفتم . فكر ميكردم سهشنبه است!! وارد همان جلسه شدم ديدم همه اعضاي جلسه عوض شدهاند!! بحث بر سر شعر است. آقاي يوسفعلي ميرشكاك داشت درباره شعر صحبت ميكرد كسي شعري خوانده بود و ايشان داشت نقد و بررسي ميكرد. من وارد شدم .جلسه شعر بسيار جذابتر و دلنشينتر بود. چون كشش شعر هم براي من بيشتر از قصه بود به يك معنا، از آن جلسه خيلي لذت بردم.
ـ در آن جلسه چه افراد ديگري بودند؟
ـ تقريباً آن دوره مصادف شده بود با قهر سيدحسن و قيصر از حوزه هنري. خيلي خاطرم نيست اما آقايي كه بعدها فهميدم اسمش«علي معلم» است و مهرداد اوستا و «يوسفعلي ميرشكاك» كه از جلسه اول يادم هستند. من ديگر جلسات قصه را ترك كردم و در جلسات شعر حوزه شركت ميكردم.
يك سال كه به جلسات شعر آمدم، جاي ساختمان فعلي كه ساختمان اصلي حوزه هنري به حساب ميآيد (كانكس دو يا سه اتاقه بود يكي ازآنِ آقاي سعيد فلاحپور - هركجا هست خدايا به سلامت دارش- واحد ادبيات ، يكي ديگر به يوسفعلي ميرشكاك داده بودند براي نقد حضوري شعر بچهها كه در آن جلسه نقد حضوري آقاي محمدرضا آغاسي هم ميآمد. من بودم خانم سودابه اميني بود، خانم فريبا ميرزا محمدينيا، خانم افسانه سلامي بودند، آقاي حميد كرمي و يك سري از دوستان ديگر كه علاقهمند بودند كه كارشان را آقاي ميرشكاك بخواند و نقد كند، ميآمدند!!
ـ خودتان جلسات نقد آقاي ميرشكاك را ميآمديد يا فقط در جلسات چهارشنبهها حضور فعالي داشتيد؟
ـ من هر دو را ميآمدم اين گروهي كه عرض ميكنم هر جفت كار را با هم ادامه ميداديم.
ـ يعني شركت در جلسه داستان را تعطيل كرديد و چهارشنبهها در جلسه شعر حضور پيدا ميكرديد؟
ـ بله. همان اوايل كه بعد از آن جلسه يا قبل از جلسه چهارشنبهها بود و بعدها يوسف يك زماني را گذاشت براي نقد جدي و از نزديك كارهاي ما و از آنجا رفاقت ما با يوسف شكل گرفت و ما رفت و آمد خانوادگي پيدا كرديم آن موقع در كرج زندگي ميكرد. ما يعني همين گروه دوستان ،مهمان منزل يوسف ميشديم و سر سفره يوسف بسيار نشستيم.
انتهاي پيام/
سه شنبه 26 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 58]
صفحات پیشنهادی
گفتوگوي فارس با بهروز قزلباش درباره ميرشكاكمثل يك نارنجك ضامنكشيده كه ثانيههايش درست كار نميكند
گفتوگوي فارس با بهروز قزلباش درباره ميرشكاكمثل يك نارنجك ضامنكشيده كه ثانيههايش درست كار نميكند تنبلي را نميپذيرفت ميگفت نياز فراواني وجود دارد و بايد كار كرد و نبايد تنبل بود آرام بودن و كبريت بيخطر بودن را قبول نداشت ميگفت نميشود شما طرفدار انقلاب باشي ولي موضع نداگفتوگوي فارس با مترجم قرآنقرآن خيلي راحت برايم ترجمه شد/ ترجمههايي كه جنايت است و تحريف/ لزوم ترجمه قرآن بر
گفتوگوي فارس با مترجم قرآنقرآن خيلي راحت برايم ترجمه شد ترجمههايي كه جنايت است و تحريف لزوم ترجمه قرآن براي ۳ قشر جامعه محمدحسن تقيه گفت بصيرت اين روزها خيلي استفاده ميشود و مقام معظم رهبري به آن اشاره دارند بصيرت يعني درك كردن همه مترجمان ان الله بصير بالعباد را معنااميرمهرداد خسروي در گفتوگوي مشروح با فارس مطرح كردجنگ رسانهاي وهابيت براي تخريب اسلام و شيعه/خاطرهاي از «شب
اميرمهرداد خسروي در گفتوگوي مشروح با فارس مطرح كردجنگ رسانهاي وهابيت براي تخريب اسلام و شيعه خاطرهاي از شب آسماني و حضور ماموستا بهمني مجري و كارشناس برنامه شب آسماني ميگويد دهها شبكه مخالف انديشه اصيل اسلامي در نحلههاي مختلف فكري از جمله وهابيت سالهاست تلاش بيوقفهادر گفتوگو با فارس عنوان شدتوصيه «رسول نجفيان» به جشنواره جامجم
در گفتوگو با فارس عنوان شدتوصيه رسول نجفيان به جشنواره جامجم رسول نجفيان ضمن تاكيد بر تاثير جشنواره جام جم در ارتقاي سطح كيفي برنامههاي تلويزيون پيشنهاد كرد اين جشنواره به صورت بينالمللي برگزار شود رسول نجفيان در گفتوگو با خبرنگار راديو و تلويزيون فارس گفت بايد توجه دادر گفتوگو با فارسدژاكام: «آواي باران» داستان روز جامعه بدون پيازداغ اضافه است
در گفتوگو با فارسدژاكام آواي باران داستان روز جامعه بدون پيازداغ اضافه است بازيگر نقش حاج مرتضي در سريال آواي باران گفت قصه اين سريال بيان كننده مشكلات و معضلاتي است كه در جامعه وجود دارد بدون اين كه بخواهيم پياز داغ آن را از طريق هنر نمايش زياد كنيم امير دژاكام بازيگرعزيززاده در گفتوگو با فارس:جشنواره آيات در تاريخ اعلام شده برگزار ميشود
عزيززاده در گفتوگو با فارس جشنواره آيات در تاريخ اعلام شده برگزار ميشود سرپرست دفتر تبليغ و ترويج معاونت قرآن و عترت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي از برگزاري اختتاميه جشنواره آيات در تاريخ اعلام شده يعني نوزدهم بهمن خبر داد مهدي عزيززاده سرپرست دفتر تبليغ و ترويج معاونت قرآن و عحجتالاسلام رودگر در گفتوگو با فارس:«اصول و قواعد تفسير عرفاني قرآن كريم» آماده انتشار ميشود
حجتالاسلام رودگر در گفتوگو با فارس اصول و قواعد تفسير عرفاني قرآن كريم آماده انتشار ميشود عضو هيئت علمي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي از نگارش اثري با عنوان اصول و قواعد تفسير عرفاني قرآن كريم خبر داد و گفت اين اثر به صورت اختصاصي به مباحث عرفاني قرآن پرداخته است حجتالواحديزاده در گفتوگو با فارس:بايد گفت چشمانداز تئاتر تهران نه ايران/ بازبينيها در شرايط نامساوي صورت گرفت
واحديزاده در گفتوگو با فارس بايد گفت چشمانداز تئاتر تهران نه ايران بازبينيها در شرايط نامساوي صورت گرفت مجيد واحديزاده با بيان اينكه هيئت بازبين جشنواره تئاتر فجر آثار گروههاي شهرستاني را در فضايي نابرابر از طريق فيلم ديدند گفت متاسفانه بخش چشمانداز جشنواره در اين دورهدر گفت و گو با فارسشجاعي مهر: جشنواره جام جم منجر به رقابت سازنده مي شود
در گفت و گو با فارسشجاعي مهر جشنواره جام جم منجر به رقابت سازنده مي شود هرمز شجاعي مهر درباره برگزاري جشنواره تلويزيوني جام جم گفت اين جشنواره به علت اينكه رقابت ايجاد مي كند در برنامه هاي مختلف راديو و تلويزيون تاثيرگذار خواهد بود هرمز شجاعي مهر مجري با سابقه تلويزيون در گفدر گفتوگو با فارسچهرههاي شعر ولايي از كسايي تا جامي در مجموعه شعر «مجاهدي» گرد هم ميآيند
در گفتوگو با فارسچهرههاي شعر ولايي از كسايي تا جامي در مجموعه شعر مجاهدي گرد هم ميآيند محمدعلي مجاهدي از تهيه مجموعه مستند زندگي شاعران ولايي خبرداد كه از كسايي مروزي آغاز و تا جامي ادامه خواهد داشت محمد علي مجاهدي شاعر در گفتوگو با خبرنگار كتاب و ادبيات خبرگزاري فارس دربامعاون اجرايي راهآهن در گفتوگو با فارس:كار درست همان است كه مربيان اعتراض كنند/ رفتار دايي و ابراهيمزاده قاب
معاون اجرايي راهآهن در گفتوگو با فارس كار درست همان است كه مربيان اعتراض كنند رفتار دايي و ابراهيمزاده قابل قياس نبود معاون اجرايي باشگاه راهآهن گفت برخي مربيان كار درستي ميكنند كه در مسابقات اعتراض ميكنند رستم زندي در گفتوگو با خبرنگار ورزشي خبرگزاري فارس در خصوص اعترحسين بهبودي در گفتوگو با فارس:جشنواره محصولات قرآني بهمنماه برگزار ميشود
حسين بهبودي در گفتوگو با فارس جشنواره محصولات قرآني بهمنماه برگزار ميشود مدير امور مؤسسات سازمان دارالقرآن هدف از برگزاري جشنواره محصولات قرآني را تقويت جايگاه مؤسسات در ابداع طراحي و توليد محصولات قرآني عنوان كرد و گفت اين جشنواره نيمه اول بهمنماه در مركز دانشجويي فرهنگيملكپور در گفتوگوي مشروح با فارس عنوان كرد40 روز سرخي آسمان پس از شهات امام حسين(ع)/ رازهاي عدد 40 در روايات
ملكپور در گفتوگوي مشروح با فارس عنوان كرد40 روز سرخي آسمان پس از شهات امام حسين ع رازهاي عدد 40 در روايات اسلامي سرپرست تيم دانشنامه اهل بيت ع ضمن اشاره به گريستن آسمان در شهادت امام حسين ع و حضرت يحيي ع كه هر دو سر از تنشان جدا شد گفت آسمان 40 روز هنگام طلوع و غروب خورش-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها