تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):نشانه‏هاى مؤمن پنج چيز است: ... و بلند گفتن بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805433018




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

نقالي، مدرن‌ترين شيوه قصه‌گويي است


واضح آرشیو وب فارسی:مهر: نقالي، مدرن‌ترين شيوه قصه‌گويي است
يك قصه‌گوي بين‌المللي با اشاره به اين‌كه نقالي، مدرن‌ترين شيوه قصه‌گويي است، گفت: افسوس كه جز استاد سعيدي در لرستان، نقالي باقي نمانده است. زماني خيلي دلم مي‌خواست به رستوران بروم و نقالي كنم، اما استادانم نگذاشتند و گفتند مگر مي‌شود وقتي مردم، ران مرغ گاز مي‌زنند، تو از شاهنامه بخواني؟ اين بي‌حرمتي به هنر نقالي است؛ اما ايجاد تقدس كردن، موجب مهجوريت نقالي مي‌شود.

خبرگزاري مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: آن روزها، خبري از ماهواره، اينترنت و بازي‌هاي رايانه‌اي نبود. مادران هم ناچار نبودند از صبح تا شب كار كنند، زحمت بكشند و خسته و بي‌رمق به خانه برگردند و ديگر توان قصه گفتن و لالايي خواندن براي بچه‌هايشان را نداشته باشند.

بسياري از خانواده‌ها در شب‌هاي سرد و ساكت زمستان گرد هم جمع مي‌شدند و به قصه‌هاي شيرين مادربزرگ گوش مي‌كردند. همچون اميرارسلان، دل به عشق فرخ‌لقا مي‌سپردند، بر مرگ سهراب اشك مي‌ريختند، جوانمردي و دل به آتش زدن را از سياوش مي‌آموختند و ديوانه‌تر از مجنون، در پي رسيدن به ليلاي خود روان مي‌شدند.

اما امروز كمتر مادربزرگي است كه با زباني شيرين و كودكانه، براي نوه كوچك خود از جهاني ناشناخته بگويد. ديگر مادران براي فرزندان خود لالايي نمي‌خوانند. زبان‌ها و فرهنگ‌هاي بومي، روبه‌نابودي است و بسياري از هنرهاي سنتي، راه فراموشي را مي‌سپرند...

قصه، بخشي از ميراث معنوي ماست. قصه‌هايي كه از نسلي به نسل ديگر منتقل مي‌شوند و خود را با آداب و رسوم و فضا و شرايط فرهنگي هر جامعه همسو مي‌كنند. گرچه بعضي تصور مي‌كنند كه روزگار قصه‌ها با ورود ماهواره و اينترنت به سر آمده، اما بعضي چون مهدي محمديان بر اين باورند كه قصه‌ها زنده و پويا هستند و قابل شنيدن در هر زمان و مكاني. گفتگوي مهر با اين قصه‌گو را بخوانيد:

بعضي معتقدند كه با ورود ماهواره و اينترنت و بازي‌هاي كامپيوتري، بچه‌ها علاقه چنداني به شنيدن قصه ندارند. مگر نه اين‌كه قصه‌ها همواره به روز شده و خود را با شرايط جامعه هماهنگ كرده‌اند؟

زمانه تغيير كرده است. من نمي‌توانم آن‌گونه كه مادرم برايم قصه مي‌گفت، براي فرزندم قصه بگويم. دنياي او تغيير كرده و بسيار متفاوت با دنياي كودكي من شده؛ ابزار رسانه به زندگي او راه يافته اما هيچ‌كدام از اينها به آن معني نيست كه بگوييم خداحافظ قصه؛ خدانگهدار قصه‌گويي. سلام ماهواره، سلام اينترنت و بازي‌هاي رايانه‌اي.

به عبارتي پدر و مادرها نيز بايد روش‌هاي خود را تغيير دهند؟

ما بايد تخصصي‌تر به ماجرا نگاه كنيم. بايد به اين فكر كنيم آيا براي كودك امروز قصه خاله سوسكه شنيدني است؟ نياز بچه‌ها كدام است و من براساس اين نياز بايد به سراغ چه قصه‌هايي بروم و چگونه قصه بگويم؟ آيا مي‌توانم هر قصه‌اي را براي بچه‌ها تعريف كنم يا بايد بيشتر كتاب بخوانم و بهتر بچه‌ها و دنيا و روح و روانشان را بشناسم؟

ما ايراني‌ها تا چه اندازه قصه‌هايمان را به‌روز كرده و به گفته شده با ديد تخصصي به ماجرا نگاه كرده‌ايم؟

ما آدم‌هاي تنبلي هستيم. به نگاه حرفه‌اي، عادت چنداني نداريم و همين كه دور هم خوش باشيم برايمان كافي است. در صورتي كه امروز منظور از قصه‌گويي، قصه شنگول و منگول نيست. من الان مي‌بينم كه در جشنواره‌هاي خارجي، قصه‌گويان تا چه اندازه بچه‌ها را جذب مي‌كنند. حتي قصه‌گوياني كه به ايران مي‌آيند با اين‌كه داستان‌هايي كه روايت مي‌كنند، براي بچه‎‌ها ترجمه مي‌شود و خواه ناخواه، ترجمه، واسط ميان قصه‌گو و قصه‌شنو است، اما همچنان قصه‌هايشان جذاب و شنيدني است؛ چرا كه قصه‌گويي براي آنها يك مقوله كاملاً مدون و علمي است و به خوبي مي‌دانند كه تا چه اندازه بايد از بيان و بدن خود استفاده كنند.

يعني چون قصه‌گويي براي ما يك مقوله علمي و مدون نبوده، به روزش نكرده‌ايم؟

قصه هيچ‌وقت تمام نمي‌شود. قصه زنده است؛ چون ابزار قصه‌گويي زبان است و زبان زنده است و خود را به روز مي‌كند، پس قصه هم خواه ناخواه خود را با جامعه‌اي كه در آن مي‌زيد، هماهنگ مي‌كند. در قصه شنگول و منگول مي‌تواند نشانه‌هاي امروزي هم وجود داشته باشد.

اما مشكل تنها به قصه‌ها و به‌روز شدنشان برنمي‌گردد. پدر و مادرها تا چه اندازه با قصه آشنا هستند؟ مشكل اينجاست كه مادران به عنوان موثرترين قصه‌گويان، قصه نمي‌دانند.

واقعيت اين است كه پدر و مادرها، ديالوگ چنداني با بچه‌هايشان برقرار نمي‌كنند. امروز قصه در دنيا سر و صدا كرده و از آنجا كه ما در بيشتر موارد، دنباله‌رو غربيان هستيم و مرغ همسايه براي ما غاز است، به اين صرافت افتاده‌ايم كه قصه‌اي هست و قصه‌گويي؛ و چه خوب كه از اين قالب براي ارتباط با بچه‌هايمان استفاده كنيم. امروز بستري فراهم شده تا چشم در چشم بچه‌هايمان بدوزيم و آموزه‌هاي لازم را از طريق قصه و به روشي غيرمستقيم و درعين حال تاثيرگذار به او منتقل كنيم. انگار تازه به اين نتيجه رسيده‌ايم كه تربيت زماني اتفاق مي‌افتد كه اصلاً قصد تربيت نداريم.

وقتي قصه‌گو و قصه‌شنو رو در روي هم‌اند باهم قصه را جلو مي‌برند و اين امكان براي قصه‌گو وجود دارد كه براساس حس و حال و حوصله مخاطب خود، قصه را كوتاه يا بلند كند، اما در قصه‌گويي راديو يا تلويزيون اين امكان وجود ندارد.

پدر و مادرها بايد قصه‌گويي بدانند و نمي‌دانند؛ تقصيري هم متوجه آنها نيست. مگر راديو و تلويزيون و موسسه‌هاي فرهنگي تا چه اندازه قصه گفتن را به آنها آموزش داده است؟ از سوي ديگر راديو و تلويزيون مي‌توانند تا اندازه‌اي اين كاستي را برطرف كنند. هيچ چيز جايگزين حس پدر و مادر نمي‌شود، اما راديو و تلويزيون مي‌توانند بچه‌ها را با قصه آشنا كنند.

و قصه‌گويي در راديو متفاوت با تلويزيون است. در راديو تنها لحن قصه‌گوست كه به كمك او مي‌آيد اما در تلويزيون، قصه‌شنو مي‌تواند حالت چهره قصه‌گو را هم ببيند.

هر فضايي، قصه خاص خود را مي‌طلبد. براي قصه‌گويي در راديو بايد با لحن خود، حضور خود در كلمات را رقم بزنيم. بايد به گونه‌اي بنويسيم كه بچه‌ها، كلمات ما را تصويرسازي كنند. در كل قصه‌گويي در راديو، خلاق‌تر است.

خلاق‌تر از اين جهت كه بچه‌ها مي‌توانند در ذهن خود تصويرسازي كنند؟

شرايط فرهنگي و مذهبي ما در ايران به گونه‌اي بوده كه قصه‌گويان تلاش مي‌كرده‌اند، بيشتر از كلام و سحر كلام خود بهره ببرند تا اين‌كه بخواهند از بدن خود استفاده كنند.

اما در بخشي از گفته‌هاي خود اشاره كرديد كه بچه‌ها حتي با حضور واسطه‌اي چون ترجمه با قصه‌گويان غربي ارتباط مي‌گيرند؛ چون آنها از بدن خود و شيوه نمايشي بهره مي‌برند.

حالا هم اين نظر را رد نكرده‌ام. من مي‌گويم در جامعه ما با توجه به شرايط فرهنگي، قصه‌گويي راديويي، گسترش بيشتري پيدا كرده و خلاق‌تر بوده است.

پس يكي از عواملي كه موجب جلب توجه كودكان مي‌شود، خلاقانه رفتار كردن قصه‌گوست. به روز كردن قصه‌ها و استفاده از مفاهيم روز تا چه اندازه موجب ارتباط بيشتر بچه‌ها با قصه مي‌شود؟

اين‌كه من از يك سري واژگان استفاده كنم تا بيان خود را به بيان كودك و نوجوان امروز نزديك كنم، كافي نيست و اهميت چنداني ندارد؛ من بايد روح كودك و نوجوان امروز را درك و در كلام و زبان خود جاري كنم.

پس استفاده از دايره واژگاني كودك و نوجوان امروز به تنهايي به كار نمي‌آيد؛ ضمن اين‌كه به هر حال شما در جايگاه قصه‌گو، مي‌توانيد فرهنگ‌سازي هم بكنيد؟

من بايد زبان مخفي كودكان و نوجوانان امروز را بشناسم، اما آيا من به عنوان قصه‌گو كه قرار است يك‌‎سري آموزه‌هاي زباني را هم به بچه‌ها آموزش دهم مي‌توانم بگويم: فلان چيز خيلي خفن بود؟ من تنها مي‌توانم از نشانه‌هاي زباني او بهره ببرم و آموزه‌هاي خود را به كار بندم.

و اين شناخت مخاطب در نوع قصه‌هايي كه انتخاب مي‌شود نيز تاثير مي‌گذارد؟

قطعا همين‌طور است. من نمي‌توانم براي نوجواني كه عصيانگر است و به قول معروف «نزده مي‌رقصد»، قصه رستم و سهراب بگويم. بهتر است فرازهاي ديگري از شاهنامه را براي او انتخاب كنم.

به قصه رستم و سهراب و شاهنامه اشاره كرديد. نقالي، گونه‌اي قصه‌گويي است. چگونه مي‌توان به نوكردن اين قالب و همخوان شدن آن با مخاطب امروز پرداخت؟

اول بايد اين هنر را احيا كرد. تنها يك نقال از نقالان گذشته براي ما باقي مانده و آن سيدمصطفي سعيدي از لرستان است. بايد اول اين هنر را زنده، آن‌گاه به روز كرد. ضمن اين‌كه هنر نقالي آن‌قدر مدرن هست كه نيازمند به‌روز شدن نباشد. ما در نقالي يك عصا داريم كه رودخانه مي‌شود؛ رخش، اسب رستم مي‌شود؛ شمشير مي‌شود. خلاصه اين‌كه مدام فضاسازي مي‌كند.

و نقالي، جاي خالي نبود حركت در قصه‌گويي شرقي را جبران مي‌كند.

نقالي، نزديك‌ترين شيوه قصه‌گويي غربي و شرقي است. بچه‌ها محو قصه‌گويي غربي مي‌شوند؛ چون حركت دارد. نقالي پر از حركت، پر از شور، پر از آواز و پر از فرهيختگي است. با چه قالبي بهتر از نقالي مي‌توان بچه‌ها را با شاهنامه آشنا كرد؟ شاهنامه‌اي كه اگر نبود، بي‌گمان حالا من و شما به زبان ديگري جز پارسي با هم صحبت مي‌كرديم.

پس شما معتقديد قالب نقالي نيازي به نو كردن ندارد؟

نه ندارد. چون بسيار مدرن و دراماتيك است. نقالي يك شيوه جادويي براي قصه گفتن است. راست گفت استاد سعيدي 10 جوان خوش قيافه خوش تيپ خوش بيان انتخاب كنيد تا من به آنها آموزش نقالي دهم. چون بيان و قيافه به كار نقال مي‌آيد تا بهتر با مخاطب خود ارتباط برقرار كند.

اما فضاي اصلي اجراي نقالي و پرده‌خواني، قهوه‌خانه‌هايي بود كه امروز با آمدن تلويزيون و كافي شاپ و رستوران، كاركرد خود را از دست داده‌اند.

من اين‌طور فكر نمي‌كنم. خيلي دلم مي‌خواست به رستوران بروم و نقالي كنم، اما استادانم نگذاشتند و گفتند مگر مي‌شود وقتي مردم، ران مرغ گاز مي‌زنند تو از شاهنامه بخواني؟ اين بي‌حرمت كردن هنر نقالي است. اما واقعيت ماجرا اين‌كه ايجاد تقدس كردن، موجب مهجور ماندن يك هنر از جمله هنر نقالي مي‌شود.

اين گفته استادان شما را من تجربه كرده‌ام. جشنواره هنر و طبيعت بود. استاد غلامحسين سمندري را دعوت كرده بودند. او «بهاره دختر عمو» مي‌خواند و مردم با ولع تمام و بي‌تفاوت به او چلوكباب مي‌خوردند!

مردم، گناهي ندارند. مگر چند بار از تلويزيون صداي حاج قربان سليماني و غلامحسين سمندري شنيده‌اند؟ استاد سمندري يك «بخشي» بود و مي‌دانست آنچه خداوند بخش و روزي او كرده را بايد در اختيار مردم بگذارد و آن‌قدر باهوش بود كه بداند چطور بايد با مخاطب خود ارتباط بگيرد. ما بايد اجازه دهيم هنرمان ديده و شنيده شود. ان‌وقت اين هنر، راه خود را پيدا مي‌كند و جاري و ساري مي‌شود.

لازم است قصه‌گو پروسه‌اي را طي كند تا يك قصه نوشتاري به قصه‌اي براي گفتن تبديل شود. آن مراحل كدام است؟

وقتي متني را مي‌خواني بايد با آن و با شخصيت‌هايش زندگي و در نهايت آن را با روايت خود مطرح كني.

پس از يك قصه واحد مي‌تواند روايت‌هاي متفاوتي وجود داشته باشد؟

دقيقاً همين‌طور است. ده‌ها نفر «مهمان ناخوانده» را تعريف كرده‌اند، اما هركس روايت خود را داشته است. يك قصه، چارچوب واحدي دارد، اما اين قصه در اروپا، بومي آنجا مي‌شود و اينجا، بومي ايران.

-----------------------------

گفتگو از: زهره نيلي

كد خبر: 2194949

تاريخ مخابره : ۱۳۹۲/۹/۲۴ - ۰۸:۴۰

يکشنبه 24 آذر 1392





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 34]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن