واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
چگونگی نفوذ امام کاظم علیه السلام بر مردم نویسنده: آیة الله مدرسی امام کاظم علیه السلام نه شمشیر و نه تبلیغاتی داشت، ولی نفوذ معنوی ایشان بسیار زیاد بود. امام بر دلها حکومت میکردند. این نفوذ در میان نزدیكترین افراد دستگاه هارون نیز وجود داشت. علی بن یقطین وزیر هارون بود، ولی شیعه بود، و پنهانی خدمت مىكرد. در میان افرادی كه در دستگاه هارون کار میکردند، اشخاصی بودند كه بسیار زیاد مجذوب و شیفته امام بودند ولی هیچگاه جرات نمىكردند با ایشان تماس بگیرند. امام كاظم علیه السلام در برابر دستگاه ظلم و ستم عباسى موضع سلبى و منفى را در پیش گرفت و دستور داد تا شیعیان در دعاوى و منازعات خود، به دستگاه دولتى روى نیاورند و به آنان شكایت نبرند و سعى كنند با قرار دادن قاضى تحكیم در میان خویش، منازعات را فیصله دهند.امام کاظم علیه السلام درباره حاكمان غاصب زمانش فرمود: «هر كس بقاى آنان را دوست داشته باشد از آنان است و هر كس از آنان باشد وارد آتش گردد.» بدین وسیله آن حضرت، خشم و نارضایتى خود را از حكومت هارون پیاپى ابراز میفرمود و همكارى با آنان را در هر صورت حرام میدانست و اعتماد و تكیه بر آنان را منع میكرد و میفرمود: «بر آنان كه ستمكاراند تكیه مكنید كه گرفتار دوزخ میشوید.» توصیههای امام به علی بن یقطین امام كاظم علیه السلام، على بن یقطین، یكى از یاران نزدیك خویش را از این فرمان استثنا كرد و اجازه داد تا منصب وزرات را در روزگار هارون عهده دار گردد و پیش از او، منصب زمامدارى را در ایام مهدى بپذیرد.او نزد امام موسى علیه السلام رفت و از او اجازه خواست تا استعفا دهد و منصب خود را ترك كند، اما امام او را از این كار بازداشت و به او گفت: «چنین مكن، برادران تو به سبب تو عزّت دارند و به تو افتخار میكنند، شاید به یارى خدا بتوانى شكستها را درمان كنى و دست بینوایى را بگیرى یا به دست تو، مخالفان خدا در هم شكسته شوند.اى على! كفّاره و تاوان شما، خوبى كردن به برادران است، یك مورد را براى من تضمین كن، سه مورد را برایت تضمین میكنم، نزد من ضامن شو كه هر یك از دوستان ما را دیدى نیاز او را برآورى و او را گرامى دارى و من ضامن میشوم كه هرگز سقف زندانى بر تو سایه نیفكند و دم هیچ شمشیر به تو نرسد و هرگز فقر به سراى تو پاى نگذارد.اى على! هر كس مؤمنى را شاد سازد، اول خداى را و دوم پیامبر را و در مرحله سوم ما را شاد كرده است.» یكی از ایرانیهایی كه شیعه و اهل اهواز بود، مىگوید من مشمول مالیاتهای خیلی سنگینی شدم که اگر مىخواستم این مالیاتها را بپردازم از زندگی ساقط مىشدم. اتفاقاً والی اهواز معزول شد و والی دیگری آمد و من هم خیلی نگران بودم كه اگر او بر طبق آن دفاتر مالیاتی از من مالیات مطالبه كند، اوضاع زندگیام دگرگون میشود. ولی بعضی دوستان به من گفتند: این فرد باطناً شیعه است، تو هم كه شیعه هستی. اما چون جو اختناق حاکم بود من جرات نكردم نزد او بروم و بگویم که شیعه هستم، اندیشیدم که بهتر است به مدینه نزد خود موسی بن جعفر بروم، اگر خود امام تصدیق كردند او شیعه است از ایشان توصیه بگیرم. خدمت امام رفتم. ایشان نامهایی نوشت كه سه چهار جمله آمرانه بیشتر نبود، اما از نوع آمرانههایی كه امامی به تابع خود مىنویسد، راجع به این كه «قضای حاجت مؤمن و رفع گرفتاری از مؤمن در نزد خدا چنین است والسلام.» نامه را با خودم مخفیانه به اهواز آوردم. فهمیدم كه این نامه را باید خیلی محرمانه به او بدهم. یك شب به در خانهاش رفتم، دربان آمد، گفتم به او بگو كه شخصی از طرف موسی بن جعفر آمده است و نامهای برای تو دارد. دیدم خودش آمد و سلام و علیك كرد و گفت: کارت چیست؟ گفتم من از طرف امام موسی بن جعفر آمدهام و نامهای دارم. نامه را از من گرفت و بوسید، بعد صورت و چشمهای مرا بوسید؛ مرا فوراً به منزل برد، مثل یك بچه در برابر من نشست و گفت تو خدمت امام بودی؟! گفتم بله. -تو با همین چشمهایت جمال امام را زیارت كردی؟! گفتم بله. - پرسید گرفتاریت چیست؟ گفتم: یك چنین مالیات سنگینی برای من بستهاند كه اگر بپردازم از زندگی ساقط مىشوم. دستور داد همان شبانه دفاتر را آوردند و اصلاح كردند، و چون آقا نوشته بود «هر كس كه مؤمنی را مسرور كند، چنین و چنان ...» گفت اجازه مىدهید من خدمت دیگری هم به شما بكنم؟ گفتم بله. گفت من مىخواهم هر چه دارایی دارم، امشب با تو نصف كنم، آنچه پول نقد دارم با تو نصف مىكنم، آنچه هم كه جنس است قیمت مىكنم، نصفش را از من بپذیر. آن مرد میگوید بعدها در سفری خدمت امام رسیدم و جریان را عرض كردم، امام تبسمی نمود و خوشحال شد.هارون از جاذبه حقیقت و رفتارهای زیبای امام مىترسید. «كونوا دعاة للناس بغیر السنتكم.» این تبلیغ با عمل است که اثرپذیر است. كسی كه با موسی بن جعفر یا با آباء گرامیش و یا با اولاد طاهرینش روبرو مىشد و مدتی با آنها بود، حقیقت را در وجود آنها مىدید، و در مییافت كه واقعاً خدا را مىشناسند، واقعا از خدا مىترسند، به راستی عاشق خدا هستند، و هر كاری که انجام میدهند برای رضای خداست. منبع: کتاب زندگینامه امام موسی کاظم علیه السلام
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 338]