واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سيره و سلوك علماء در زيارت و عزادارى سيد الشهداء (علیه السلام) نويسنده:مريم السادات قريشىمنبع:ماهنامه دیدار آشنا «معروف است كه آقا محمد باقر معروف به وحيد، زمانى كه براى زيارت حرم سيد الشهدا (علیه السلام) مشرف مىشد، اول آستان كفش كن آن جناب را مىبوسيد و روى مبارك و محاسن شريف خود را بدان مىماليد . پس از آن با خضوع و خشوع و رقت قلب به اندرون حرم مشرف مىشد و زيارت مىكرد و در مصيبتحضرت امام حسين (علیه السلام) كمال احترام را مراعات مىكرد .» (1) مرحوم آخوند، ملا آقاى دربندى در حالات اين عالم جليل القدر، كه از شاگردان شريف استاد شيخ انصارى است، نوشتهاند: «در اقامه مصيبتحضرت سيد الشهداء (علیه السلام) اهتمامى فراوان داشت و بر آن مواظبت مىنمود . در اين امر به گونهاى بود كه در بالاى منبر از شدت گريه، غش مىكرد و در روز عاشورا لباسهاى خود را از بدن در مىآورد و پارچهاى به خود مىبست و خاك به سر مىريخت و گل به بدن مىماليد و با همان شكل و صورت بر منبر مىرفت و روضه خوانى مىكرد .» (2) محدث قمى (ره) مىنويسد: سيد نعمت الله جزايرى، چون در اوايل تحصيل، قادر به تهيه چراغ براى مطالعه نبود، از نور مهتاب استفاده مىكرد و در اثر كثرت و مطالعه و نوشتن چشمش ضعيف و كم نور شد . از اين رو، تربتسيد الشهداء و ساير ائمه (علیه السلام) را به چشم خود مىكشيد و از بركت آن تربتها روشنى ديدهاش افزون مىگشت، محقق قمى اضافه مىكند: اين موضوع ابدا جاى شگفتى نيست، زيرا دميرى و ديگران نقل كردهاند كه: افعى وقتى كور مىشود، چشمانش را به گياهى مىمالد و در اثر آن، دوباره بينا مىشود . پس در صورتى كه خداوند متعال در آن گياه اين خاصيت را قرار داده است، چه عجب كه در تربت فرزند پيغمبر (ص) چنين اثرى وجود نداشته باشد؟ ! ايشان مىافزايد: و اين احقر نيز، هر گاه به سبب زياد نوشتن چشمم ضعف پيدا مىكند تبرك مىجويم به تراب مراقد ائمه (علیه السلام) و گاهگاهى به مس كتابت احاديث و بحمد الله چشمم در نهايت روشنى است . (3) زيارت نامه عشق در شرح احوال مرحوم شيخ مرتضى انصارى، نواده ايشان آوردهاند: از جمله عادتش خواندن زيارت عاشورا بوده كه در هر روز، دو بار صبح و عصر آن را مىخواند و بر آن بسيار مواظبت مىنمود . بعد از وفاتش كسى او را در خواب ديد و از احوالش پرسش كرد، در جواب سه مرتبه فرمود: عاشورا . (4) فقيه زاهد عادل، مرحوم شيخ جواد عرب، كه مرجع تقليد گروهى از شيعيان عراق بوده، در شب 26 ماه صفر 1336 ه . ق در نجف اشرف در خواب حضرت عزرائيل را مىبيند . پس از سلام از او مىپرسد: از كجا مىآيى؟ - از شيراز، و روح ميرزا ابراهيم محلاتى راقبض كردم . - روح او در عالم برزخ در چه حالى است؟ - در بهترين حالات و در بهترين باغهاى برزخ و خداوند هزار ملك موكل او كرده است كه فرمان او را مىبرند . - براى چه عملى از اعمال به چنين مقامى رسيده است؟ - براى خواندن زيارت عاشورا . وقتى كه آن مرحوم از خواب بيدار مىشود، فرداى آن شب، به منزل آيت الله ميرزا محمد تقى شيرازى، ميرزاى دوم مىرود و چون خواب خود را بر ميرزا نقل مىكند ايشان مىگريند، سبب گريه را مىپرسند مىفرمايد: ميرزاى محلاتى از دنيا رفت او استوانه فقه بود . گفتند; شيخ خوابى ديده و واقعيت آن معلوم نيست . ميرزا مىفرمايد: بلى خواب است اما خواب شيخ مشكور است نه خواب افراد عادى . فرداى آن روز، تلگراف درگذشت ميرزاى محلاتى از شيراز به نجف مخابره شد و صدق روياى شيخ آشكار گشت . (5) چاره بلا شهيد دستغيب مىنويسد: از مرحوم آيت الله حاج شيخ عبدالكريم حائرى، نقل شده است اوقاتى كه در سامرا مشغول تحصيل علوم دينى بودم، اهالى سامراء به بيمارى وبا و طاعون مبتلا شدند و همه روزه عدهاى مىمردند . روزى در منزل استادم مرحوم سيد محمد فشاركى، عدهاى از اهل علم جمع بودند ناگاه مرحوم آقا ميرزا محمد تقى شيرازى تشريف آوردند و صحبت از بيمارى وبا شد كه همه در معرض خطر مرگ هستند . مرحوم ميرزا فرمود: اگر من حكمى بكنم آيا لازم است انجام شود يا نه؟ همه اهل مجلس پاسخ دادند: بلى . فرمود: من حكم مىكنم كه شيعيان سامرا از امروز تا ده روز همه مشغول خواندن زيارت عاشورا شوند و ثواب آن را به روح نرجس خاتون، والده ماجده حضرت حجة بن الحسن (علیه السلام) هديه نمايند تا اين بلا از آنان دور شود . اهل مجلس اين حكم را به تمام شيعيان رساندند و همه مشغول خواندن زيارت عاشورا شدند . از فرداى آن روز تلف شدن شيعه موقوف شد و همه روزه تنها عدهاى از سنىها مىمردند به طورى كه بر همه آشكار گرديد . برخى از سنىها از آشنايان شيعه خود پرسيدند: سبب اين كه ديگر از شما كسى تلف نمىشود چيست؟ آنان گفتند: زيارت عاشورا . آنها هم مشغول شدند و بلا از آنها بر طرف گرديد . (6) پىنوشت: 1 . قصص العلما، ص 202 . 2 . قصص العلما، ص 109 . 3 . فوايد الرضويه، ص 695 . 4 . زندگانى و شخصيتشيخ انصارى، ص 377 . 5 . داستانهاى شگفت، ص 273 و 274، داستان شماره 114 . 6 . داستانهاى شگفت، ص 399 و 401، داستان شماره 148 .
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 199]