تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):خداى عزّوجلّ به موسى عليه‏السلام وحى كرد: اى موسى! به زيادى ثروت شاد مشو و در هيچ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798748592




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شاعر شهر و تنهايي


واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: شاعر شهر و تنهايي
كتاب > شاعران - حسن صنوبري:
«تا روح تنهاي تن‏ها» كتاب تازه منتشر شده غزلسراي تهراني، فريبا يوسفي است در انتشارات سوره‏مهر. كتاب 36شعر دارد كه 2تاي آن مسمط‏، 3تايش دوبيتي پيوسته و 31تايش هم غزل است.

كتاب قبلي خانم يوسفي «حالا تو» نام‏داشت كه با 150شعر، آثار قديمي‏ تر او را دربر مي‏گرفت. سال‏ گذشته حالا تو برگزيده‏ جايزه‏ پروين اعتصامي شد. با اين‏حال كتاب دوم بسيار پخته‏ تر و خواندني‏ تر است.

پرده‏ نخست: شاعر و شهر

يكي از شاعران تهراني كه راه فروغ ‏فرخزاد را ادامه مي‏دهد فريبا يوسفي‏ست. شاعر اگر شاعر باشد فقط كنار چشمه‏ هاي روشن، شاعر نيست، در تونل‏ هاي تاريك هم شاعر است. براي شروع، بيت‏ هاي پاياني غزل صفحه17 را ببينيد:

مثل عبور تند دو خط از كنار هم
هر يك، دو چشمِ دوخته بر شيشه‏ قطار
رفتند دو قطار و دو بي‏تاب كم شدند
از ايستگاه مترو، در آخرين قرار

حتما همه‏ متروسواران اين تصوير را ديده‌اند؛ تلاش ناموفق مسافران دومترويي كه از كنار هم رد مي‏شوند براي ديدار باهم و لرزش سريع مردمك‏ها.

نمونه ديگر اين شاعري ‏در‏ مترو، مسمط عود است:
پله ‏ها يك‏ يك، پايين، پايين
شهر را ريخته زيرزمين
پنجره باز به عكسي رنگين
مي‏دود اين سوي آن، آن سوي اين
ايستگاه است ولي نيست يقين
سر بجنباني رفته ‏ست قطار

روايت با پايين‏ آمدن از پله‏ هاي مترو آغاز مي‌شود تا آنجا كه از داخل مترو شاعر گريزي (به قول سينمايي‏ها: فلاش‏بكي) به يك‌ رؤيا مي‏زند و در آن حل مي‌شود و همين باعث مي‌شود سمط آخر مسمط اينگونه تمام شود:
چند خط رفته و من جاماندم
باز هم محو تماشا ماندم
حل شد انسان و معما ماندم
بين جمعيت تنها ماندم
خواستم گم شوم اما ماندم
خانه‌ام گم‏ شده در گندمزار

اين اتفاق هم بسيار مي‌شود كه براي شهرنشينان بيفتد؛ چه در تاكسي، چه مترو؛ اينكه شما وسط شلوغي‏ هاي زندگي شهري مي‏خواهي براي لحظه‌اي به فراغتي پناه‏ ببري. اين فراغت ممكن است-آنچنان‌كه براي راوي اين شعر- در فكر و خيال فرو رفتن باشد، مي‏تواند گوش‌دادن به موسيقي يا صحبت كردن با دوستي يا حتي چرت‌زدن و تكيه‏ دادن به شيشه ‏پنجره باشد. همه اينها فراغت‌اند و ممكن است باعث شوند آدم شهري از خانه زندگي‌اش جابماند.

از ديگر غزل‏هايي كه شاعر در آن از شهرش صحبت مي‌كند غزل صفحه55 است:
خورشيد را پنهان نمي‌خواهند باران‌ها
ابرند و مي‌بارند خود را بر خيابان‌ها
ما قطره‌ايم و قطره ‏قطره جوي مي‌گرديم
در شهر مي‌گرديم و مي‌گردند ميدان‌ها
ما شهر را شستيم اما باز چركين است
از بس كه با هم قلب مي‌ورزند انسان‌ها

شاعر در اين شعر تا يكي دو بيت با شهر كنار مي‏آيد و كمك و تحملش مي‌كند، اما بعد خسته مي‌شود. من فكر مي‌كنم وقتي ما خودمان شهرمان را ساخته‌ايم، اگر بد ساخته‌ايم مقصر ماييم. شهر جلوه‏ تمنيات و توانايي‏ هاي ماست. شهر ِ ديگري نيست. شهر ماست و شهر، ماست. وقتي شهر خودمانيم بايد از خودمان شكايت‏ كنيم نه از شهر. به قول صفايي اصفهاني:
مَردم ز فلك، داد ز بيداد كنند
ما خود فلك خوديم، داد از كه كنيم؟

در غزل صفحه‏19 كه شهري‏ترين غزل اين دفتر است، شاعر بسيار به اين نگاه‏ آرماني نزديك مي‌شود؛ يعني هم مثل شعر قبل، خسته نمي‌شود هم مثل جوزدگي بعضي از شعرهاي نسل‏ دوم انقلاب، بين خودش و شهرش فاصله‏ زيادي نمي‏اندازد. بيشتر ادبيات اين غزل مرتبط با شهر است:
تهران‏تر از هميشه، خراب‏‌‏آباد‏، مانند زادگاه خودم حالا
مانند كوچه‏هاي شلوغش زشت، مثل پرنده‏ هاي كمش زيبا
بيرون زدم شبيه خودش از خود، بي‏مرز مانده گستره‏ ام، بي‏مرز
با حفظ آن‏ دو قطب نبرد آور، از ديرباز آمده تا حالا
اين جمع‏ها هميشه پريشانند، اضداد چون دو قطب گريزانند
از خط فقر اين‌همه، اين پايين، از خط فقر آن‌همه، آن بالا
من مثل شهر و شهر شبيه من، هر دو چه خاك‏هاي بدي هستيم
هم او براي سبز شدن سنگي، هم من براي باغ شدن تنها
...
آشفته پشت پنجره‏ام رفتم، يك شهر بي‏ترانه پريشان بود
ديدم شبيه او شده‏ام اما، در من نبرد سخت‏تري برپا
شايد نصيحتي پدربزرگانه شود اينكه بگويم بايد براي اين شهر تنها و بي‏ترانه، ترانه خواند. نبايد مثل بيت‏ چهارم غزل ص 55 از ترنم و ترانگي خسته‏ شد، بايد مثل بند آخر چارپاره‏ ص 34 بود!

شاعر و تنهايي

تنهايي و سكون و سكوت به دو معنا، در اين كتاب ظهور و حضور دارد. نخستين معنا ناظر به افسردگي و رخوت است و دومين معنا داير بر تفرد و وحدت. اولي، تنهايي انسان شهري‏ و تنهايي از خداست. دومي تنهايي انسان خدايي و تنهايي از خلق خداست. از اين‌همه سجع‏ مليح و توصيف‏ و‏ تلميح قلم بازيگوش من كه بگذريم، تنهايي اول را بيشتر در همان شعرهاي شهري مي‏بينيم و شهروندي را روايت مي‏كنند كه وقتي از دنياي‏ كودكي خود به جمع بزرگ‌ترها مي‏آيد دنياي زيبايش خراب مي‌شود (روايت دو غزل اول كتاب). او بين اين‌همه شلوغي و جمعيت احساس تنهايي مي‌كند، گم و سردرگم مي‌شود و حس مي‌كند انسان‌ها از هم دورند. اما تنهايي دوم را بيشتر در آن‏دسته شعرهايي مي‌بينيم كه درونمايه عرفاني دارند. اين شعرهاي دسته دوم، فردي را روايت مي‏كنند كه خود، زبان دركشيده. او گم نشده‏است، پنهان شده. مثل جوابي ا‏ست كه به طفره رفته. مثل بودي كه بي‏نمود است.

مثل وبلاگ‏نويسي كه وبلاگ دارد اما چيزي در آن از دنياي درون خود نمي‏ نويسد. /ص59:
ره به دنياي من نخواهي برد، اين مجازي كه خانه‏ي من نيست
سال‏ها گشتم و نبود، نگرد! روح در سردخانه‏ ي تن نيست
اين تنهايي همانطور كه گفتيم رو به سوي لحظه‏ توحيد دارد و مسافر جايي كه جايي نيست است. پس نه به اجبار بلكه به اختيار از محدوده‏ها و مرزها فاصله مي‌گيرد /ص67:
نه، مرزهاي زمين را نمي‌شناسم از اين‏ پس
خوشم كه رودم و پايين، خوشم كه ابرم و بالا
انگار شاعر قصد دارد از تنهايي اول بگريزد به تنهايي دوم.

شايد روترين و آشكارترين نمود اين تنهايي از جمع، و سفر از كثرت به وحدت، آخرين غزل مجموعه باشد كه نام كتاب هم از آن انتخاب‏ شده‏:
از روح تنهاي تن‏ها تا روح تنهاي تنها
متن سفرنامه اين بود خوانديم اگر بر كفن ها
هو بود، او بود و رو بود، پنهان عياني كه از بس
از خود ضمير آفريديم گم شد در انبوه من‌ها

يكي از ديگر نمودهاي تنهايي و سكون و سكوت يقينا وزن شعرهاست. فقط اشاره مي‌كنم به اينكه وقتي تعداد اركان‏ عروضي وزن زياد باشد، از طرفي خبري از سر و صداي موسيقي، مخصوصا قافيه‌هاي دروني و مياني نباشد، از طرفي شكست‏هاي وزني هم در بيت باشند، حس سكون و سكوت به ما القا مي‌شود كه گاه همراه با آرامش است و گاه پيام‏آور رخوت.

پرده آخر

نشد هيچ حرفي بزنم از عاشقانه‌هاي كتاب، بهترين غزلي كه درباره حج (ص44) و نوترين شعري كه درباره دفاع مقدس (ص30) در زندگي‌ام خوانده‏ام. اينها را ديگر بر خودم مي‌بخشايم كه مرتكب گناه نابخشودني پرحرفي نشوم.

پنجشنبه|ا|11|ا|اسفند|ا|1390





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 132]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن