واضح آرشیو وب فارسی:مهر: یادداشت؛
آیت الله فاضل استرآبادی؛ یک فقیه انقلابی، زاهدی ولایی و مردمی
شناسهٔ خبر: 3857534 - جمعه ۳ دی ۱۳۹۵ - ۱۲:۱۳
دین و اندیشه > اندیشکده ها
.jwplayer{ display: inline-block; } آیت الله محمد فاضل، موسس و رئیس حوزه علمیه فیضیه مازندران توجه ویژه به وضعیت فقرا و محرومان داشت. از بیکاری جوانان و ورشکستگی کارخانه ها و کم توجهی و کم کاری مسئولان ناراحت بود. خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه، یاسر عسگری: حدود سه هفته پیش، دهه اول آذرماه گذشته، یکی از علمای برجسته منطقه شمال کشور درگذشت. آیت الله محمد فاضل، موسس و رئیس حوزه علمیه فیضیه مازندران (بابل)، فرزند آیت الله نجفعلی فاضل، داماد زاهد برجسته معاصر، آیت الله کوهستانی. خوشبختانه کتاب خاطرات ایشان از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است که در دسترس است و چندین گروه مستندساز فیلم هایی از زندگی و حوزه علمیه ایشان تهیه کرده اند که امیدوارم به صورت شایسته ای پخش شود. حدود سه سالی بود که توفیق دیدار با ایشان نصیبم شده بود و چندین مرتبه از محضرشان مستفیض شدم. چندین ساعت صوت از ایشان ضبط کردم که امیدوارم فرصتی برای تنظیمشان پیش بیاید تا برای دیگران نیز قابل استفاده باشد. در آخرین رصدی که در اینترنت کردم پیام حضرات آیات مکارم شیرازی، جوادی آملی، نوری همدانی، علوی گرگانی و همچنین اساتیدی چون آملی لاریجانی، سیفی مازندرانی، مقتدایی، اراکی، اعرافی، هادوی تهرانی، سید رحیم توکل، معلمی و... و در مراسم هفتم آن مرحوم هم پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب را دیدم. اگرچه به اندازه علمای دیگر هم "هویت اندیش" بود و هم "پرتکاپو" بود و علاوه بر آن هم "ساده زیست" و "مردمی". کم توجهی به ایشان، مرا بر آن داشت تا نکاتی مختصر و کوتاه از زندگی و سلوک و اندیشه ایشان را بیان کنم. ۱. درس خوانده نجف بود. نصف عمرشان را در نجف بود. در نجف کرسی تدریس داشت. علاقه و انس شدیدی به نجف و علما و حوزه نجف داشت و آخرش هم در نجف هم مدفون شد. ۲. باسواد و ملا و در مباحث علمی و بیان نظرات فقهی و تاریخی حر بود. با دیدن ایشان، عظمت حوزه نجف و سواد و تسلط و خصوصا حریت و آزادمنشی و آزاداندیشی شان برایم مکشوف شد. ۳. زهد و ساده زیستی عجیبی داشت. متحجر و خشکه مقدس نبود. زهد و ساده زیستی و بی تکلفی از تمام وجود ایشان و زندگی شان می بارید. خودش ساده زیست بود و دیگران را به ساده زیستی و قناعت دعوت می کرد. ۴. بسیار مردمی و شوخ طبع بود. فقیهی در دسترس همگان بود؛ به ویژه مردم عادی، از کارگر و بنا و کشاورز و باغدار گرفته تا طلاب جوان و نوجوان بومی و غیربومی. مردمی بودن را در محضر ایشان به عیان می دیدی. ۵. محضرش به گونه ای بود که هر کس راحت و بدون دغدغه می توانست با او هم صحبت شود. آنها را به نماز اول وقت، نماز جماعت، رعایت حق الناس، رعایت حجاب و عفاف، امر به معروف و نهی از منکر دعوت می کرد. ۶. توجه ویژه به وضعیت فقرا و محرومان داشت. از بیکاری جوانان و ورشکستگی کارخانه ها و کم توجهی و کم کاری مسئولان ناراحت بود. توجه به وضعیت معیشتی محرومین را از مسئولان و نمایندگان مجلس خواستار بود. در جلسه ای دیدم پیشنهاداتی عملیاتی برای وضع قوانین برای حمایت از محرومین به نماینده مردم بابل در مجلس داده بود. ۷. بدون دبدبه و کبکه و همراه و دفتر و دستک بود. فقیهی اخلاقی که در یک آدم عادی و معمولی، بسیار ساده و صمیمی و فوق العاده دوست داشتنی بود. نمونه اش را تاکنون در قم ندیده ام. ۸. وقت شناس بود و از لحظه لحظه عمرشان نهایت استفاده را می کرد. دایما یک کتاب برای مطالعه در دستش داشت. غالبا هم نکات مهم کتابها خصوصا کتب روایی را در دیدارها و جلسات و... بیان می کرد. ۹. طلاب مدرسه به شدت دوستش می داشتند و او را الگوی خود می دانستند. فاصله ای بین حرف و عملش نمی دیدند. مثل طلبه عادی در کتابخانه مدرسه حاضر می شد و کتاب مطالعه می کرد. ۱۰. با احادیث اهل بیت(ع) بسیار مانوس بود و شاید بتوان گفت مشرب حدیثی داشت. اگرچه بعد از وفاتشان از تلمذ ایشان در محضر شیخ آقابزرگ تهرانی مطلع شدم. ۱۱. میانه ای با فلسفه و عرفان مصطلح نداشت و مکتب اهل بیت(ع) را تنها را راه سعادت دنیا و آخرت می دانست. ۱۲. انقلاب اسلامی را بسیار ارج می نهاد و قدر می دانست و همواره از امام و رهبر معظم انقلاب به بزرگی یاد می کرد. می گفت قدر این نظام را بدانید. ۱۳. در امور سیاسی نظرش این بود که قدر زحمت کشیده های قبل از انقلاب را بدانیم و با اشتباهاتشان، آنها را به راحتی طرد و تخطئه نکنیم. خودش هم تلاش داشت آنها را در داخل نظام حفظ کند. ۱۴. سخنان رهبری را با دقت خاصی پیگیری می کرد و از مسئولان استانی یا شخصیت هایی که در محفل شان حضور می یافتند، تحقق آنها را مطالبه می کرد. به تبعیت از رهبری، چفیه ای بر دوش خود می انداخت تا عملا نشان دهد ولایی و حامی نظام هست. ۱۵. از بزرگان و علما با عظمت تجلیل و یاد می کرد. از دوست بزرگوارش آیت الله محمدی، رئیس حوزه علمیه روحیه بابل خیلی تعریف و تمجید می کرد. گویا رفاقت دیرینه ای با هم داشتند. اجازه نمی داد به بزرگان و علما کوچکترین بی احترامی یا توهینی بکنند. حسادت نداشت و گویا آن را از زمان جوانی در درونش کشته بود. خدایش بیامرزد و با مولای متقیان امیرالمومنین(ع) محشورش بکند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 104]