محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827482983
بازتعریف هستیشناختی و معرفتشناختی مناسب انقلاب اسلامی - بخش دوم و پایانی جریانشناسی فکری و معرفتی انقلاب اسلامی
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: بازتعریف هستیشناختی و معرفتشناختی مناسب انقلاب اسلامی - بخش دوم و پایانیجریانشناسی فکری و معرفتی انقلاب اسلامی
گونهشناسیهای متفاوت از ماهیت و چیستی انقلاب اسلامی ایران و نظام معرفتی برآمده از آن، جایگاه راهبردی انقلاب اسلامی را در سطح ملی، منطقهای، جهانی و تاریخی تغییر میدهد.
جریانشناسی فکری و معرفتی انقلاب اسلامی و نسبت آنها با تمدن زمینهساز
همانطور که پیشتر نیز اشاره گردید، مبتنی بر هستیشناسیهای مختلف انقلاب اسلامی،لایههای مختلف معرفتی، فکری و فرهنگی در تاریخ انقلاب، قابل مطالعه است. دستهبندیهای مختلفی از این حیث، قابل بررسی و مطالعه است. در یک نگاه اجمالی و منطبق بر هستیشناسیهای اجتماعی و الهی انقلاب، جریانشناسی فکری و مدیریتی ادوار مختلف انقلاب اسلامی، نشان از شکلگیری دو طیف و جبهه مهم فکری و معرفتی در طی این سالیان دارد:
تفکر مدرنیته اسلامی: این جریان تفکری، با رویکردی تنزیهی و تساهلی به تمدن مدرن، در پی بازشناسی فصل اشتراکهای مدرنیته و عقلانیت اسلامی است. بنیاد دفاع نظری این گروه از اندیشه مدرنیته اسلامی، تفکر جهانیت شمولی علم و دانش بشری، به خصوص در عرصههای فناورانه و اکتشافی است و قائل به تفکیک علم دینی و غیر دینی، دستکم در عرصههای پیشگفته نیستند. بنابراین در حوزه تمدنی نیز اگرچه تقلید و پیروی کور از غرب را مردود میشمارند، اما با پاسداشت جایگاه جهانیشدن علم و دانش بشری و با مفروض گرفتن غلبه جنبههای عینی، تکنیکی، مادی و فناورنه تمدن نسبت به فرهنگ، بومی سازی علوم و فناوری مدرن را اصلی صحیح و متقن در رهیافت توسعه زودرس، فراگیر و پایدار جمهوری اسلامی تعریف میکنند و البته با توجه به انفکاک فرهنگی و تاریخی تمدن ایرانی و اسلامی، نسبت به تمدن مدرن، انطباق و انفتاح این جنبه تمدنی را بر پیشرفتهای نوین بشری، در فضای گفتگوی تمدنها (خاتمی، 1377)، به منظور حرکت نظامیافتهتر جهان بشری به سوی یک جامعه شایسته و مطلوبِ انسان جهانیشده، اخلاقگرا و معنویت گرا، مورد تأکید قرار میدهند. البته این جبهه فکری دارای طیف گستردهای از نظریات معرفتی، فرهنگی و تمدنی هستند. شاید با گذار از گردونه روشنفکران لائیک و غیر دینی، بتوانیم نقطه شروع این پیوستار را، گروههای سکولار دینی بدانیم. این گروهها که معتقد به عدم تقابل انقلاب اسلامی و مدرنیته بودند و آن را از دریچه قدیمی و نخنما شده «تضاد سنت و تجدد» بررسی میکردند، با رویکرد هرمنوتیک دینی، گذار حداکثری به دنیای مدرن را، مشروط به تأمین زمینههای اخلاقی و معنوی مورد نیاز، مجاز و بلکه لازم و احیاگر جامعه دینی میدانستند. در این گردونه معرفتی، دین در جایگاه نیاز فردی و فرهنگی به انسجامبخشی معنوی و اخلاقی، مورد توجه و تمجید است و فراتر از آن جایگاه و منزلتی ندارد. در لایههای بعدی این جبهه فکری، به مرور با انقلابیون و دیندارانی مواجه میشویم که تقابل انقلاب اسلامی و تمدن مدرن را صرفاً در مقیاس سیاسی و اخلاقی و در نهایت، احیای ابعادی از شریعت دینی تلقی میکنند و معتقدند انقلاب آمده است تا با برپایی نظام سیاسی عدالت محور در برابر استکبار جهانی بایستد و مروج اخلاق الهی باشد و در عین حال نشان دهد که پیشرفتهای مادی مستلزم الحاد و مادی گرایی نیست و اساساً خوبیهای اسلام و خوبیهای غرب قابل جمعند و انقلاب اسلامی آمده تا مجمع این خوبیها باشد و مدرنیته اسلامی را پیریزی کند (محمدی، 1391: 21).
تفکر تمدن اسلامی: رهبران انقلاب، تحقق فرهنگ و تمدن مبتنی بر حقگرایی را بهعنوان اصلیترین اهداف انقلاب همواره مورد تأکید قرار دادهاند . این گزاره مأموریتی، مبتنی بر باور و ایمان قلبی رهبران انقلاب به قوت و توانمندی نهفته در «اسلام ناب محمدی6» مبتنی بر آموزههای برآمده از اکمال دین و اتمام نعمت از سویی و غایتمندی حقمدارانه دین اسلام در اظهار فراگیر و جهانی آن از سوی دیگر، در انگارهای رحمانی و تربیت محور، بهسوی رشد و رفعت و صالحیت جمعی تمام انسانها و اقوام و ادیان حقباور و وراثت آنها بر زمین است. این جبهه در عین تنوع زیادی که در درون خود دارد، دارای مشترکاتی است که مقومات آن محسوب میگردد (همو: 26-38). تفسیر درگیری انقلاب اسلامی با مدرنیته از دریچه درگیری تاریخی جبهه حق و باطل؛ اعتقاد به هماهنگی مؤلفههای مدرنیته بر محور اومانیسم، راسیونالیسم و سکولاریسم؛ رجوع به وحی به عنوان مهمترین سرمایه معرفتی انسان از مهمترین اشتراکات این جبهه تفکری است. در جریانشناسی این جبهه، حداقل چهار جریان قابل مطالعه است. نخست جریانی که تئوری تهذیب گزارهها و نظریهها بر اساس نسبت محتوای آنها با مفاهیم و آموزههای دینی مورد توجه قرار میدهد. جریان دوم تئوریهای مبناگرا هستند که قائل هستند علوم مدرن و قواعد آن بر یکسری مفاهیم پایه و بنیادین فلسفی و متافیزیک است که چارچوبههای نظری و تئوریک خود را از آنها میگیرد و از آنجا که این مفاهیم در حوزه مسائل هستیشناسانه، انسانشناسانه و معرفتشناسانه هستند دیگر نمیتوانند نسبت به جهانبینی توحیدی خنثی باشند و لذا این تئوری قائل است که برای تولید علوم انسانی دینی، لازم است تا به این لایه های بنیادین توجه نموده و با تکیه بر جهان بینی اسلامی، علوم انسانی را از این مبانی سیراب نمود و گرایشهای سهگانهای در این مسیر شکل گرفته است که گرایش اجتهاد محور، ساخت فلسفههای مضاف و رویکرد ترکیبی هستند. جریان سوم در این جبهه، تئوریهای فرامبناست و بر این باور است که ضعف علوم مدرن فقط و فقط در مفاهیم بنیادین آن نیست که صرفاً با جایگزینی مفاهیم پایهای اسلامی، مشکل حل شود. فرایند تولید علم یک فرایند ذهنی نیست و در آن تمامی ابعاد و اضلاع وجود انسان نقش ایفا میکند و لذا علوم مدرن قبل از آنکه متاثر از فلسفههای مدرن باشد، محصول یک گرایش در اهداف و اغراض انسان مدرن است و در عین حال معتقد است که فرایند پیدایش علم یک فرایند اجتماعی است و فرد خواسته یا ناخواسته متاثر از شرایط روانی و انگیزشی جامعه خود است. بنابراین با تأکید بر ضرورت تقوا ورزی و تهذیب باطن برای کشف حقایق توسط عقل، باید متناسب با اهداف و نیازهای خویش، اقدام به باز تعریف تمامی تعاریف، واژهها و اصطلاحات با رجوع به کلمات وحی نماییم و در عین حال اگر جامعه ایران اهدافی غیر از آرمانهای دنیای مدرن را بپذیرد و در مسیر اهداف جدید خود ایستادگی نماید، خود به خود فلسفه و علم دیگری متناسب با اقتضائات اهداف جدید به وجود خواهد آمد و مدیریت سازماندهی شده تولید علم دینی در این مسیر خیلی راهگشا نخواهد بود. جریان چهارم تئوری روشهای مضاف است؛ این جریان فکری معتقد است که انقلاب اسلامی با تثبیت تئوری مؤمنانه ولایت فقیه توانست پای ولایت خدای متعال و اولیای معصومش را به عرصه مدیریت کلان اجتماعی بازکند و حرکت جامعه شیعه در مقیاس حکومت را در جهت تکامل تاریخ قرار دهد و به تعبیر دیگر انقلاب سیاسی در جهت عصر ظهور انجام دهد. اما علاوه بر این لازم است در گام دوم، به تولید ادراکات و معارفی متناسب با این مرحله از تکامل جامعه شیعه بپردازد که این مهم نیز حاصل نمیشود جز با تولی بیشتر به ولایت اولیای معصوم در عرصه عقلانیت و پر رنگ تر نمودن حضور معارف وحی بر اساس تفسیر و تاویل آن حضرات در منظومه معرفتی شیعه از طریق ملاحظه حجیت نظام روشهای علوم. بر اساس این تئوری، اراده در تمامی منزلتها و در تمامی مراحل سنجش و تعقل باید متولی به جریان ولایت الهی باشد. از اینرو میتوان تئوری معرفتشناسی ایشان را «عقل متعبد» نامید.
چشمانداز تمدنسازانه انقلاب اسلامی؛ آسیبها و بایستههای سیاستگذاری معرفتی و فرهنگی در مسیر تحقق آن:
در بسیاری از نظریههای مطرح در پارادایم فرهنگی- تمدنی نوین جهان معاصر، وجه محوری مورد توجه بیشتر نظریهپردازان، پذیرش چنبره تمدنی غرب در دنیای کنونی و نوعی همسازی و همسویی فرهنگی- تمدنی جبری با آن، در پیوستاری از پذیرش فراگیر مدرنیته تا امکان مشارکت فرهنگی با آن در شکلگیری تمدن جهانی است. در ورای این جنس از نگرشها و دیدگاههای منفعلانه، نقادانه و همسوگرایانه با مدرنیته، انگاره تمدنسازی حقمدار، مبتنی بر هستیشناسی الهی انقلاب اسلامی، مهمترین و جدیترین بدیل برای این دست از نظریات است. با چنین رویکردی، بدیهی است که انقلاب اسلامی، مبتنی بر اهداف و آرمانهای الهی خود، نمیتوانست و البته هم نباید که در چنبره تمدنی غرب گرفتار میماند و یا در فضایی تقلیلگرایانه، به طرح تمدن پیشینی اسلامی و ایرانی بسنده میکرد. این آغاز تمدنی در عین پیوستگی فراگیر با پیشینه فرهنگی- تمدنی خود، حداقل از سه حیث بر آن، قابلیت برتری و رجحان دارد. نخست آنکه از حیث وجودی و حسی در دوره و در هماوردیِ مدرنیته و بر مدار حق گرایی سامان گرفته و باید در سیر جهانی شدن معکوس خود، از حیث تعلقی و ماندگاری نیز بر آن غالب آمده و در هزارتوی یافتهها و بافتههای آن گرفتار نماند، در عین حالی که آن را میشناسد و جاهلانه آن را مطرود و مردود نمیشمارد و البته به سان «پروژه صفر» (پایا، 1388: 274) نیز عمل نمیکند. دوم آن که از حیث معرفتی و فرهنگی، همواره پس از دوران رسالت نبوی و ولایت علوی، از زمانی که شجره ملعونه بنی امیه بر مدار باطل، حکومت ظاهر را از صاحبان و شایستگان حقیقی آن غصب کردند، این مدار بر دور باطل خود غالبا تداوم یافت و اینک اولین بار است که انگاره ولایت و فقاهت در صدر سیاست و حکومت قرار گرفته است و در ذیل آن نیست، اگرچه در دوران انتفاع از خورشید پشت ابر امامت و ولایت هستیم. حتی در دوران صفویه که دوران رونق مذهب شیعی در ایران است و حضور علما را در حیطه سیاست و حکومت شاهدیم، چنین رابطهای دایر نبوده است. آنچه به نام تمدن اسلامی داریم در اصل انباشتی از تمدن مسلمین در اعصار مختلف سیاسی و اجتماعی است که غالبا حُکّام جائر و متظاهر در سلسلههای مختلف، حکومت کردهاند و اندیشمندان مسلمان در چنین فضایی توانستهاند گامی به جلو بردارند، که مملو از راستیها و کژیهاست و انقلاب اسلامی آغازی برتنقیح تمدنی پیشین خود نیز باید میبود و باشد که بسیار صعب و دشوار مینماید. وجه دیگری که این آغاز تمدنی را بسیار وزینتر و بنیادیتر میکند، چشمانداز فرامکانی و زمانی انقلاب اسلامی در راستای زمینهسازی ملک مهدوی است (برای مطالعه بیشتر، نک: همایون، 1390). این چشمانداز، مانایی و میرایی دنیاگرایانۀ موجود در نظامهای تمدنی را، به پویایی و پیشرانی مصلحانه و رفعتگرایانه مورد نظر مکتب حیات بخش و توحیدی اسلام تبدیل میکند.
همانطور که طرح شد، قله بنیادین و استوار حوزه تمدنی انقلاب اسلامی، در ظرفیت و چشمانداز غایتگرایانه آن مبتنی بر فرهنگ، بینش، معرفت و کمال فکری جهان انسانی در تحقق امر ظهور مصلحجهانی تجلی مییابد. بنابراین با استقرار در سپهر فکری و معرفتی جبهه تمدن اسلامی، مبتنی بر هستیشناسی صحیح انقلاب اسلامی و اهداف و مأموریتهای بنیادین آن، در مسیر تمدن زمینهساز، در نگاهی اجمالی، برخی آسیبها و نیز بایستههای سیاستگذارانه در عرصههای معرفتی و فرهنگی انقلاب را، به منظور دوری از مخاطرات، چالشها و کاستیهای این مسیر و بهکارگیری ظرفیتها و قوتهای معرفتی، فرهنگی و اجتماعی انقلاب بررسی میکنیم:
تئوریزه کردن صحیح انقلاب اسلامی: مهمترین و اساسیترین چالش فراروی انقلاب این است که آن را خوب تئوریزه نکنیم. باید انقلاب اسلامی را به مثابه انفجار نور و رنسانس جدید که میرود جهان را متحول کند، درک کنیم و بر پایه آن آینده خود را روشن و استراتژی خودمان را مشخص کنیم. اما چون این انقلاب را خوب تئوریزه نکردیم، استراتژی فرهنگی و سیاسی و نیز استراتژی اقتصادی بلند مدت ما بهطور کامل معلوم نیست و دچار روزمرگی میشویم و میبینیم که یک دفعه بعد از جنگ، پارادایم انقلاب اسلامی را کنار میگذارند و پارادایم توسعه را جایگزین میکنند (افروغ، 1385: 104).
گذار از الگوهای توسعه و بازگشت به پارادایم انقلاب اسلامی: این نیز چالشی مهم است؛ گویا انقلاب یک پروژه تمام شده است و به سمت الگوهای توسعهای میروند که مبنای آن سکولاریستی است و از بیگانگی مبانی معرفتی نظریههای توسعه با مبانی معرفتی انقلاب اسلامی غفلت میکنند. در حال حاضر، جامعه ما حالت گسست دارد؛ یعنی به لحاظ لایههای زیرین هویتی و معرفتی خودش دیندار است، اما به لحاظ الگوهای مدیریتی خود به الگوهای مدرنیته غربی چنگ زده است و مسلم است که این امر گسست ایجاد میکند (همو: 107).
عدم تقلیل مأموریت انقلاب اسلامی در دامنههای نسلی و محلی و تأکید بر گسترههای فرانسلی و فرامنطقهای انقلاب:
ما در حال پیشرفت و سازندگی و در حال بنای یک تمدن هستیم. من این را میخواهم به شما بگویم: مسئله ما این نیست که زندگی خودمان را نجات دهیم و گلیم خودمان را از آب بکشیم. مسئله این است که ملت ایران _ همچنان که شأن اوست _ در حال پدید آوردن یک تمدن است. (آیتالله خامنهای، پیام نوروزی 1373)
جایگاهشناسی والاتر و اولاتر حیطههای معرفتی و فرهنگی، نسبت به حیطههای فناوری و علوم فنی:
پایه اصلی تمدن، نه بر صنعت و فناوری و علم، که بر فرهنگ و بینش و معرفت و کمال فکری انسانی است. این است که همه چیز را برای یک ملت فراهم میکند و علم را هم برای او به ارمغان میآورد. ما در این صراط و در این جهت هستیم. نه اینکه ما تصمیم بگیریم این کار را بکنیم؛ بلکه حرکت تاریخی ملت ایران در حال به وجود آوردن آن است. (آیتالله خامنهای، پیام نوروزی 1373)
اولویتبخشی علوم دینی و الهی، نسبت به علوم انسانی و اجتماعی مدرن: در جامعه امروز جهان اسلام، تدابیر دنیوی و تمدنی، همواره مبتنی بر علوم انسانی (مانند علوم اجتماعی) بوده است و علوم دینی و الهی (به غیر از فقه) از دخالت در صورتبندی زندگی اجتماعی و این جهانی برکنار بوده است (بابایی، 1393: 95).
بسط ظرفیتهای دیگر علوم دینی در صورتبندی زیست هویتی و اجتماعی: علت برکناری علوم الهی از صحنه زندگی، نه فقط سیطره سکولاریسم بر زندگی در دنیای اسلام، بلکه عوامل درون دینی نیز بوده است. به بیان روشنتر، جامعه اسلامی در صورتبندی زیست و هویت اجتماعی خود صرفاً بر شریعت (فقه) که میتوان آن را دینداری حداقلی تصور کرد، بسنده کرده است و از ظرفیتهای دیگر علوم دینی، مانند الهیات و اخلاق، غفلت نموده است (همو: 96).
بهکارگیری توامان عقل نظری و عقل عملی در بهرهمندی از اندیشه دینی: به نظر میرسد، مهمترین عاملی که باعث شده است اندیشه دینی و اسلامی در عرصه تمدنی ناکارآمد جلوه کند، رویکردهای نظری به دین و غفلت از جنبههای عملی آن بوده است، به گونهای که حتی دانش فقه که دانشی معطوف به عمل است، گاه به موجب همین رویکرد نظری و انتزاعی، از چالشهای عینی و تمدنی دورمانده است که مثال بارز آن را میتوان در خلاء فقه سیاسی، فقه اقتصادی و فقه فرهنگی در جامعه امروز مشاهده کرد (همو: 96).
تعریف و تبیین نظاممند و بسط یافته ظرفیتهای الهیات تمدنی: مراد از الهیات تمدنی در یک معنا، الهیاتی است پسینی (پس از فهم متون مقدس) که صورتبندی تمدن را به عنوان یک واقعیت دنیوی و این جهانی بررسی میکند و آن را در نسبت با خداوند و سنتهای الهی موجود در متون دینی قرار میدهد. به بیان دیگر الهیات تمدنی، الهیاتی است معطوف به تمدن که از یک سو با رویکرد و روش الهیاتی (وحیانی _ عقلانی) تمدنها و قوانین حاکم بر آنها را تفسیر و تبیین میکند و از سوی دیگر در حل معظلات تمدنی مشارکت میورزد و در گام سوم به طراحی و مهندسی تمدن میپردازد. الهیات تمدنی را میتوان در چالش با تئورهای سکولاری دانست که با زیست دینی در سیستم اجتماعی مخالفت میورزد. همینطور این الهیات در تضاد با تئوریهای مخالف با تدبیر دینی دنیاست و بلکه با رویکردهای اجتماعیای که دین را تنها به یک منطقه و یا یک ساحت از ساحات اجتماعی فرومیکاهند، تعارض دارد و تلاش میکند با نگرشی الهیاتی به مقولات تمدنی، زیست و هویت دینی را در شبکه اجتماعی انسانها ممکن سازد (همو: 126). عدم تعریف و تبیین بسط یافته و نظاممند ظرفیتهای الهیات تمدنی و بیگانگی اندیشمندان الهیاتی دین مبین اسلام، از این ظرفیت بالنده و تمدنساز یک آسیب جدی در مسیر خلق دوم تمدنی انقلاب اسلامی است.
اصلاح چرخه تولید دانش در علوم انسانی تمدنی: علوم انسانی تمدنی با افزودن پسوندهای «اسلامی» و «ایرانی» به دست نمیآید. برای تحقق آن، باید به ذخایر و سرمایههای بومی، یعنی ذخایر و سرمایههای ایرانی اسلامی رجوع کرد و بر اساس آن تولید نمود. زمانی میتوانیم از علوم انسانی بومی سخن به میان آوریم که فرایند تولید دانش، تبدیل دانش به نظریه، تولید الگو، تبدیل الگو به فرهنگ جامعه و تولید ثروت و سرمایه فرهنگی و اجتماعی را نهادینه نماییم (نامدار، 1392: 19).
بازتعریف چشمههای تولید معرفتی و دانشی، مبتنی بر انگارههای تمدنی: اگر چه بدیهیترین توقعات معرفتی در مسیر تمدنسازی دینی در وهله نخست متوجه حوزههای علمیه و سپس دانشگاههاست، اما بسندگی حوزهها به اسلوبهای تاریخی و واماندگی دانشگاهها در چارچوبهای تقلیدی، کارامدی و اثربخشی این دو نهاد اصلی در مسیر تولید معرفت و فناوری تمدنی را با چالش جدی مواجه کرده است. معظل مهمتر از آنجا نشأت میگیرد که در حالیکه دانشگاهها در تار و پود مدرنیته گرفتار هستند، لیکن بنا به جوهره ذاتی خود، نگرشی اجتماعی و تمدنی را دنبال میکنند و سنگ بنای مدرنیته را مستحکمتر مینمایند، اگرچه سعی حداقلی در بومیسازی و کارامدی اجتماعی آن مبتنی بر فرهنگ و دانش بومی نیز دارند. اما در چنین فضایی، بخشها و گروههای قابلی از حوزهها در انگاره کمعملی فرهنگی و تمدنی به سر میبرند.
تعریف سطوح فرهنگ تمدنی و رابطهمندی صحیح آنها: حداقل دو سطح کلان و خرد فرهنگی را باید در فضای تمدنی مورد توجه قرار داد. در سطح کلان فرهنگ، افق و چشماندازهای بلند فرهنگی و اجتماعی و راهبردهای متناسب با آنها مورد توجه قرار میگیرد و بر این اساس، گونهشناسی سیاستگذاری فرهنگی و اجتماعی، از نوع سیاستگذاری هنجاری و ارزشی خواهد بود. در سطح خرد، موضوعات و مسئلههای فرهنگی مورد توجه است و از سیاستگذاری معطوف به مسئله استفاده میشود (برای مطالعه بیشتر، نک: اشتریان، 1391). سطح موضوعی و مسئله محور فرهنگ، از سطح کلان و ماکروی فرهنگ تغذیه میگردد. وضعیت موجود فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران حاکی از آن است که هیچ راهبرد شایسته فضای تمدنی انقلاب اسلامی در حوزه کلان فرهنگی، تعریف نشده است. به نظر میرسد راهبرد زمینهسازی امر ظهور و تمدنسازی مبتنی بر آن، مهمترین و اصلیترین راهبرد کارامد و اثربخش جمهوری اسلامی ایران در سطح ملی و فرا ملی باید باشد، اما این مفهوم بلند و تمدنساز، حتی در عرصه شعاری برنامههای کارگزاران فرهنگی مورد اقبال و عنایت نیست و بنابراین سطح موضوعی فرهنگ، منبعی برای تغذیه صحیح، سالم، مداوم و مرتفع ندارد و به یک وضعیت روزمرهگی، سیاستهای سلیقهای و کلیشهای، تغییرات مداوم سیاستی و برنامهای، برنامهزدگی و فاصلهزدگی از جامعه و فرهنگ و ایدئولوژیزدگی دچار میشود.
باز تعریف چرخه صحیح سیاستگذاری فرهنگی در سطح موضوعی و مسئله محور: معظل دیگری که در سیاستگذاری فرهنگی با آن مواجهیم این است که اولاً در تکثر و تنوع مسائل موضوعی گم شدهایم و ثانیاً سیاستگذاری هنجاری را که در بخش ماکروی فرهنگ مورد نیاز است به سطح میکرو تعمیم دادهایم و بدیهی است که این نوع سیاستگذاری در این سطح فرهنگ، ناکارامد و ویرانگر است. سیاستگذاری سطح خرد فرهنگی باید از نوع سیاستگذاری معطوف به مسئله باشد. در عین حال در این نوع از سیاستگذاری نیز نباید تمام سیاستها در حوزه ابزاری و فناوری خلاصه گردد، بلکه باید بیش و پیش از سیاستهای معطوف به ابزارهای مورد نیاز برای حل مسئله فرهنگی، معطوف به تولید محتوا و متن حیات بخش به سامانههای ابزاری باشد. همینطور در عملیاتی سازی این سیاستها نباید در پیچ و تاب برنامهزدگی مفرط و شکلدهی کلاف سردرگم فرهنگی، گم شویم.
طراحی سیستم کارامد تصویرسازی صحیح از انقلاب اسلامی در جهت عینیتبخشی خلق دوم تمدنی: بهطور حتم عرصه جهانی، فهمهای ناقصی از انقلاب اسلامی ایران منعکس نموده است و در فرایند تصویر سازی انقلاب اسلامی ایران، کارگزاران شاه، مخالفان بعد انقلاب، شرقشناسان کینهتوز، روشنفکران متاثر و متعصب از گفتمان قالب استثناگرایانه امریکایی و غربگرایانه اروپای مرکزی عواملی بودند که در اثر تلاشهای آنها بخش عمدهای از ادبیات انقلاب اسلامی ایران با تصویر سازی منفی از یک نهضت ملی، آزادیبخش، عدالتگرا و در عین حال دموکراتیک مواجه شد. این تصویرسازی، در واقع اسیر گفتمان قدرت بود؛ به وجود آمدن اسلام تروریست و ایران تروریست یک واقعیت ساخته شده توسط رسانههای غربی بود که توسط فضای روشنفکری غرب و روشنفکران مخالف انقلاب اسلامی، باز تولید شده است. باید توجه داشت که صنعت واقعیت - مجاز تمدنی و یا به تعبیر اصحاب مکتب فرانکفورت، صنعت فرهنگ، قدرت تصویر سازی سیاه از یک امر تمدنی و یا اساساً تمدنی نشدن یک پدیده مهم را دارد! (عاملی، 1388: 33). این تصویرسازی به خصوص وقتی خطرناکتر جلوه میکند که با توجه به مبنای دینی و موعودگرایی انقلاب اسلامی ایران، در دو عرصه، جویندگان حقیقت را از راه بازدارند. نخست آنکه آرمانجویی و موعودگرایی مهدوی را با آرمانشهرها و ضدآرمانشهرهای جامعه غربی و نیز حکومتها و رهبران ایدئولوژیک جهان معاصر، نظیر کمونیسم، فاشیسم، صهیونیسم، نازیسم و... در یک دامنه اینهمانی، تصویر و تجعیل کنند. و دیگر آنکه تمدن زمینهساز را بر دایره مواعید آسمانی و ذهنیِ دینی که در تأمین مصالح و نیازهای زمینی و عینی اجتماعی ناتوان و عقیم است تصویر نمایند.
تبیین صحیح و دقیق رویکرد معرفتی انقلاب اسلامی، نسبت به امر ظهور: اصلیترین سویه تمدنی برآمده از انقلاب اسلامی ایران، معطوف به آینده آرمانی و چشمانداز مهدوی آن است. اما رویکرد معرفتی انقلاب نسبت به این سویه محوریِ تمدن آرمانی، تبیین نشده است. حداقل پنج انگاره نظری؛ ابهام، تنافر، بطلان، تعارض و زمینهسازی در این فضا قابل درک است. در رویکرد نظری ابهام، کلیت موضوع مهدویت گنگ و مبهم تعریف میشود و اینکه این مهم مبنای قرانی و دینی قوی ندارد و صرفاً یک مسئله روایی و ناخوانا و مغشوش در کلیت مفاهیم قیامتی است. در رویکرد نظری تنافر، اگرچه ظهور، امری صحیح و معتبر از دیدگاه دینی است، اما نسبتی با انقلاب اسلامی ندارد و در فضای انقلاب اسلامی، صرفاً مبتنی بر عقیده دینی انتظار، باید نسبت به پاسداشت و برداشت اجتماعی از آن در حد متعارفی اقدام نمود و تعریف و اقدام دیگری لازم و جایز نیست. در نگاه نظری بطلان، اگرچه امر ظهور امر صحیح و بسیار بزرگی است که باید همه در همه زندگی فردی و اخلاقی متوجه آن باشیم، اما اساساً برپایی پرچمی تحت عنوان حکومت اسلامی، قبل از امر ظهور باطل است و از این حیث، کلیت انقلاب اسلامی مورد خدشه قرار میگیرد و بهخصوص ناکارامدیها و کاستیهای سیاستها و برنامههای فرهنگی و اجتماعی، در اثبات این رویکرد توجیه میشود (برای مطالعه بیشتر، نک: هدایتی، 1387). در رویکرد نظری تعارض، اندیشه مهدویت و کارکردهای اجتماعی آن با انگارههای عقلانی انسان و جامعه سازنده و بالنده تمدنی تعارض دارد و آنرا در پیوستاری از بیعملی اجتماعی، تا مردم فریبی سیاسی، و از اسلحهسازی ایدئولوژیک در مکتب اعتراض تا خاتمه بخشیدن به خرد و عقل استقراییِ بشرِ بالغ در مذهب انقراض تعریف میکنند (برای مطالعه بیشتر، نک: سروش، 1384). پنجمین رویکرد نظری، رویکرد زمینهسازی امر ظهور است و اینکه انقلاب اسلامی آیه و نشانهای بزرگ از سوی خداوند رحمان بر ملل مستضعف جهان بوده و نقطه آغازین حرکت به سوی امر ظهور و معنابخشی به انگاره انتظار است. این رویکرد مبنایی، تعریف فرایند ظهور را از دوگانه غیبت _ ظهور به چهارگانه غیبت _ زمینهسازی _ آخرالزمان _ ظهور ارتقا بخشید، بدون آنکه مدعای برپایی آخرالزمان و ظهور را داشته باشد و بلکه فضای اجتماعی را در یک الگوی مسئولیتپذیرانه و امیدوارانه، در مسیر اصلاحگری و تربیتپذیری برای فتن و صحنههای آخرالزمانی و ظهور قرار داد. اما هیچگاه به صورت شایسته این رویکرد نظری تبیین نگردید و در عین حال در فضای فرهنگی _ تمدنی انقلاب اسلامی به کارگرفته نشد. اصلیترین راهبردی که به صورت عملی و در بسیاری از برنامههای فرهنگی انتظار قابل رویت است، برجستهسازی ناخواسته و یا خودخواسته! رویکرد نظری تنافر است.
تبیین تعریف و تصویر صحیح از چیستی و ماهیت امر زمینهسازی: از سوی دیگر، گروههایی که در پارادایم زمینهسازی حرکت میکنند، دچار تصویری آشفته و متشتت از چیستی و ماهیت امر زمینهسازی هستند. حداقل سه تصویر مفهومی و معنایی از امر زمینهسازی قابل برداشت و ارائه است. در یک تصویر، امر زمینهسازی به تبیین موضوعی برخی از مفاهیم روایی و کلامی، نظیر طول عمر حضرت، نحوه ولادت و غیبت، نحوه زندگی و فرزندان حضرت، زندگی نواب خاصه، ماجراهای تشرف یافتگان و نظایر آن، بسنده میکند و به برداشتهای فرهنگ ساز و جریان ساز اجتماعی منجر نمیشود. در تصویر دیگری، بهویژه در کوران بحرانها و حوادث ملی، منطقهای و جهانی، گروههای قابل توجهی، دچار گردونه نشانهمحوری، مصداقیابی و تطبیقگری عجولانه و سطحی گردیدهاند. نشانهشناسی اگرچه امری مطلوب و شایسته است، اما اولویتبخشی نشانهشناسی در خارج از گردونه نظامشناسی و وعدهشناسی قرانی و روایی امر ظهور، راه زمینهسازی را صعب و مشکل مینماید، چه آنکه در یک دوره، شوقانگیزی افراطی و کاذبی رخ میدهد و در دوره دیگر، یأس و نومیدی اجتماعی و باطل شمردن اصلیت و کلیت آن شکل میگیرد. اگر رویکرد موضوع محور، به گونهای ناخواسته، تصویری را که از امر ظهور ارائه میکند، دلالت بر امر بعید است که به زندگی و برنامهریزی راهبردی جامعه ما ارتباطی ندارد، اما تصویر برآمده از نگرش نشانه محور از چیستی و ماهیت امر ظهور، دلالت بر امر واقع و متشتت میکند. حال آنکه تصویر صحیح و مستند قرانی و روایی، ما را به سمت امر قریب رهنمون میکند. چیستی و ماهیت زمینهسازی، در قالب امر قریب، در نگرشی همبسته، راهبردی، نظامشناسانه و فرهنگسازانه به امر ظهور، مبتنی بر مطالعات عمیق و دقیق تدبری در قران و روایات نهفته است، به نحویکه مبتنی بر نگرش راهبردی، به انباشتههای تمدنی، با جوهره تربیت، پیشرانی و رفعتبخشی جوامع و نسلها به سوی امر ظهور منجر گردد و از میرایی و مانایی دنیاگرایانه و لذتجویانه در سردابه تمدنی مدرن فاصله بگیرد.
بازتعریف تاریخنگاری فرهنگی _ تمدنی، برای بهرهمندی از نقش تاریخی ائمه هدی و رسولان الهیدر تمدن زمینهساز: نگرشها و مکتبهای تاریخی موجود در جهان، دچار عوارضی هستند که بر کارکرد هویتی و تمدنی تاریخ اهلبیت و رسولان الهی تأثیر منفی میگذارد. در حالی که رهبران و دینداران آیات بین، معتقدند که شکلگیری انقلاب اسلامی و انگاره تمدنی برآمده از آن، بر مدار تقابل تاریخی جبهه حق و باطل و با دست ولایت الهی است، اما هیچگاه از ظرفیت تمدنی رویکرد تاریخی حقمدار و خدامحور، استفاده نشده است. مدار تاریخنگاری موجود بر تاریخ پادشاهان، سلسلههای حاکمیتی، قومیتها، جنگها، اختراعات و یافتههای نوین تمدنی و نظایر آن استوار است و تصویری از کارکردهای حقی اولیا و انبیای الهی ارائه نمیکند. علاوه بر این، در حوزه مطالعات تاریخی ائمه هدی و رسولان، مطالعات محدود موجود، به نقش منفصل هریک از ایشان در دوره زندگی اجتماعی خود پرداخته و هیچ تصویر پیوسته و همبسته و تداوم یابنده در خط سیر زمانی تمدن بشری را از اصلیت جریان حقی عالم ارائه ننموده و برای امروز و فردای تمدن بشری، تنها نقشی جزیی در اشتراکات و تطبیقات مفهومی ایفا میکنند. حال آنکه قران، روایات، کتب آسمانی و ماندگاری اندیشهها و رفتارهای ایمانی و اخلاقی در جامعه بشریت، همه و همه گواه بر نقش اصیل و مبنایی تمدنی این خوبان و جریان حق است. بر این اساس ضروری مینماید تا با مبنا قرار دادن قرآن و روایات و نیز استفاده از بخشهای صحیح و تحریف نشده کتب آسمانی، همراه با دیگر مستندات تاریخی، به بازخوانی تاریخی جریان حق و بهرهمندی سیستمی و جریانی از ظرفیتهای تمدنی آن اقدام کنیم.
نتیجهگیری
مطالعه پیوستار تاریخی نظریهها و برنامههای سیاستی نظام فرهنگی جمهوری اسلامی ایران، نشان میدهد که دو رویکرد فرهنگی _ تمدنی از سوی گروههای مختلف در تعریف انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی برآمده از آن مورد توجه بوده است. در یک رویکرد نظری و سیاستی، انقلاب اسلامی ایران، در جایگاه یک انقلاب ممتاز اجتماعی تعریف میگردد که مبتنی بر یک نوع یا تعدادی از عوامل فرهنگی، جامعهشناختی، اقتصادی، روانشناختی و سیاسی، توسط گروههای مختلف اجتماعی ایران شکلگرفت و کاربست اصلی انقلاب در تغییر نهاد قدرت تعریف میگردد که پس از پیروزی انقلاب، موضوعیت آن به عنوان یک موضوع تاریخی و نسلی قابل مطالعه است. در این انگاره نظری، سیر تمدنی انقلاب، در یک چارچوب دوساحتی و هیبریدی، از تلفیق وجوه مثبت مدرنیته و اخلاقیات و معنویات اسلامی سامان مییابد و هم از این حیث، روند اصلی نظام سیاستگذاری و برنامهریزی اجتماعی ایران، در ادوار مختلف سیاسی، متاثر از الگوهای توسعه غربی تعریف میشود. در سویه دیگر نظریههای سیاستی، برای گذار از چالشها و آسیبهای برآمده از انگاره مدرنیته اسلامی، سویه تمدنسازی الهی انقلاب مورد توجه قرار میگیرد. بر این اساس برای اصلاح چرخه سیاستگذاری فرهنگی در مسیر تمدنی انقلاب اسلامی، در گام نخست نیازمند بازگشت به هستیشناسی الهی انقلاب هستیم. در هستیشناسی الهی، انگاره ولایی انقلاب فراتر از هر عامل و عنصر دیگری در شکلگیری انقلاب اسلامی، موضوعیت و اصلیت مییابد و حداقل در چهار سطحِ 1. نیازآفرینی و حرکتبخشی اجتماعی در جامعه دینی، 2. محوریتبخشی به رهبری الهی و گذار از ابتلائات و امتحانات الهی در همراهی دینمدارانه جامعه 3. پیشروی نهضت و شکلگیری انقلاب و پیروزی آن و گذار اجتماعی از عمق ظلمانی به اوج نورانی، و بالاخره 4. توسعه و رفعتبخشی آن در سویۀ تمدنی الهی و برپایی ملک ولایی متجلی میگردد. مبتنی بر این سطح از انگاره ولایی انقلاب، در گام دوم نیازمند بهکارگیری معرفتشناسی همسو با آن هستیم. بر اساس نظریات هستیشناسانه و غایتشناسانه ولایت و امانت، انقلاب اسلامی با بهرهمندی از ولایت الهی توانست در هماوردی بر انگاره تمدنی مدرن، آعاز تمدنی نوینی را به عرصه دنیایِ جهانی شده باز کند و با سویه حقمدارانه، رفعت جویانه و غایتگرانه خویش، مسیر برونرفت از معرفت زمینیشده و انسان نفسانیشده و دین فرهنگیشده را فراهم آورد و راه تمدنسازی بر محور ولایتگری الهی را، در تکامل تاریخی جریان حق و رشد و تربیت انسان ابعادی و صالح، بر اساس منظومه دین رحمانی و الهیات تمدنی برآمده از آن، هموار سازد. اما با شکلگیری انقلاب اسلامی در جایگاه آغاز تمدنی، ضروری مینماید در فضای شایسته و بایسته تمدن زمینهساز، ابعاد تعلقی و هویتی و پیوستهای استمرار و ماندگاری آن، مبتنی بر آسیبشناسی دقیق و سیاستگذاری صحیح فرهنگی، به مثابه خلق دوم تمدنی، تعریف و تصویر شوند و از واماندگی در الگوهای هیبریدی پیوند اسلام و مدرنیته و بسندگی به وجه تنزیهی تمدن غربی در حیطه اخلاقیات و اعتقادات دینی عبور نمود. منابع _ آشنا، حسامالدین، «از ترجمه فرهنگی دین تا دین فرهنگی»، مجموعه مقالات مناسبات دین و فرهنگ در جامعه ایران، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1384ش.
_ آقابیگی کلاکی، محمد، چرایی فقدان تولید علوم اجتماعی اسلامی در حوزههای علمیه، دانشنامه دکتری، گروه جامعهشناسی فرهنگی دانشگاه علامه طباطبایی، مقاله ارائه شده در همایش علوم انسانی، 1392ش.
_ اسکاچپل، تدا، دولتها و انقلابهای اجتماعی، ترجمه: سید مجید روئینتن، تهران، انتشارات سروش، 1376ش.
_ اشتریان، کیومرث، مقدمهای بر روش سیاستگذاری فرهنگی، تهران، انتشارات جامعهشناسان، 1391ش.
_ افتخاری، اصغر و همکاران، «نظریه امانت امام خمینی و چشمانداز انقلاب اسلامی در پرتو اندیشه مهدویت»، فصلنامه علمی _ پژوهشی مشرق موعود، ش15، قم، مؤسسه آینده روشن، 1389ش.
_ افروغ، عماد، گفتارهای انتقادی، تهران، شرکت انتشارات سوره مهر، چاپ اول، 1385ش.
_ بابایی، حبیبالله، کاوشهای نظری در الهیات تمدن، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1393ش.
_ بشیریه، حسین، انقلاب و بسیج سیاسی، نشر پگاه، تهران، 1372ش.
_ پایا، علی، «مدلها و تجویزها: رابطه میان برداشتهای تازه از چیستی و ظرفیتهای علوم انسانی با سیاستگذاریها»، علوم انسانی و ماهیت تمدنسازی آن، به اهتمام علی خورسندی طاسکوه، تهران، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1388ش.
_ پهلوان، چنگیز، «دین فقهی، روشنفکری دینی، دین فرهنگی»، هفتهنامه راهنو، خرداد 1377ش.
_ تافلر، الوین، موج سوم، ترجمه: شهیندخت خوارزمی، تهران، نشر فاخته، چاپ دهم، 1374ش.
_ جانسون، چالمرز، تحول انقلابی، ترجمه: حمید الیاسی، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1363ش.
_ خاتمی، سید محمد، نظریه گفتگوی تمدنها، تهران، طرح نو، 1377ش.
_ خمینی، سید روحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی;، 1378ش.
_ دانشیار، علیرضا؛ حسین اترک، «عدالت جهانی در اندیشه امام خمینی»، فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی، ش27، 1390ش.
_ سروش، عبدالکریم، «ذاتی و عرضی در دین»، مجله کیان،ش42، 1377ش.
_ _________________ ، تشیع و چالش مردمسالاری، جوابیه حجتالاسلام بهمنپور، 1384ش.
_ _________________ ، قبض و بسط تئوریک شریعت، تهران، مؤسسه فرهنگی صراط، 1379ش.
_ سلیمی، حسین، مقدمه بر کتاب آینده پساانسانی ما، فرانسیس فوکویاما، تهران، مؤسسه انتشاراتی ایران، 1384ش.
_ شجاعیان، محمد، انقلاب اسلامی و رهیافت فرهنگی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382ش.
_ عاملی، سعیدرضا، (تمدنسازی علوم انسانی: تحول در مفهوم تمدن و بازخوانی "ما"ی ایرانی)، علوم انسانی و ماهیت تمدنسازی آن، به اهتمام علی خورسندی طاسکوه، تهران، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1388ش.
_ ________________ ، میراث تمدنی ایران، تهران، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1390ش.
_ فوران، جان، «نظریهای در خصوص انقلاب های اجتماعی جهان سوم؛ مقایسهای بین چین، ایران، نیکاراگوئه و السالوادور»، ترجمه: مینو آقایی خوزانی، فصلنامه راهبرد، ش9، بهار 1375ش.
_ فوکو، میشل، ایران روح یک جهان بیروح، ترجمه: نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، تهران، نشر نی، 1379ش.
_ فوکویاما، فرانسیس، آینده پساانسانی ما، ترجمه: حبیبالله فقیهینژاد، تهران، مؤسسه انتشاراتی ایران، چاپ اول، 1384ش.
_ کرماللهی، نعمتالله، «علوم انسانی: از هست تا باید»، خردنامه همشهری، ش111، خرداد و تیر 1392ش.
_ گلدستون، جک، مطالعاتی نظری، تطبیقی و تاریخی در باب انقلابها، ترجمه: محمدتقی دلفروز، تهران، کویر، 1387ش.
_ لوئیس، برنارد، برخورد فرهنگها، ترجمه: نادر شیخزادگان، تهران، نشر مرکز، 1381ش.
_ محمدی، علی، تحول در علوم انسانی، تهران، فرهنگستان علوم اسلامی، 1391ش.
_ محمودی بختیاری، علیقلی، زمینه فرهنگ و تمدن ایران، چاپ افست، 1358ش.
_ مطهری، مرتضی، پیرامون جمهوری اسلامی، تهران، انتشارات صدرا، 1377ش.
_ ملکوتیان و همکاران، انقلاب اسلامی ایران، نشر معارف، 1386ش.
_ میرباقری، سید محمدمهدی، تحول در علوم انسانی، فرهنگستان علوم اسلامی، 1391ش.
_ نامدار، مظفر، «علوم انسانی: از هست تا باید»، خردنامه همشهری، ش111، خرداد و تیر 1392ش.
_ هانتر، شیرین، آینده اسلام و غرب، ترجمه: همایون مجد، تهران، نشر و پژوهش فروزانروز، 1380ش.
_ هانتینگتون، ساموئل، نظریه برخورد تمدنها، ترجمه: مجتبی امیری، تهران، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1384ش.
_ هدایتی، ابوالفضل، مهدویت در منظر امام خمینی;، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی;، 1387ش.
_ همایون، محمدهادی، تاریخ تمدن ملک مهدوی، تهران، دانشگاه امام صادق7، 1390ش.
_ Gill, S, Constitutionalizing Inequality and the Clash of Globalizations, in International Studies Review, Vol. 4(2), 2002.
_ Huntington, Samule, Summer, "The Clash of Civilizathons", in Foreign Affairs, 1993.
_ Fukuyama, Fransis, The End of History and Last Man, New York, Priofle Book, 1992. نویسندگان: سعید خزایی، سیدمجید مطهرینژاد فصلنامه مشرق موعود شماره 34 انتهای متن/
95/04/17 :: 04:32
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 112]
صفحات پیشنهادی
بازتعریف هستیشناختی و معرفتشناختی مناسب انقلاب اسلامی - بخش اول هستیشناسی و معرفتشناسی الهی _ ولایی انقلاب
بازتعریف هستیشناختی و معرفتشناختی مناسب انقلاب اسلامی - بخش اولهستیشناسی و معرفتشناسی الهی ولایی انقلاب اسلامی گونهشناسیهای متفاوت از ماهیت و چیستی انقلاب اسلامی ایران و نظام معرفتی برآمده از آن جایگاه راهبردی انقلاب اسلامی را در سطح ملی منطقهای جهانی و تاریخی تغییر معنصر معنوی قتل عمدی در قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ - بخش دوم و پایانی مواردی که علم مرتکب ضروری است
عنصر معنوی قتل عمدی در قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ - بخش دوم و پایانیمواردی که علم مرتکب ضروری است قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ اگرچه در مقایسه با قوانین قبلی از نوآوریهایی برخوردار است ولی همچنان با کاستیهایی روبهروست 3-1-2- انواع وسیله اصولاً آلت قتاله در تحقق قتل عمدیعناوین سقوط ضمان پزشک در قانون مجازات اسلامی مصوب۱۳۹۲ - بخش دوم و پایانی اطلاع پرستار یا بیمار از اشتباه بودن
عناوین سقوط ضمان پزشک در قانون مجازات اسلامی مصوب۱۳۹۲ - بخش دوم و پایانیاطلاع پرستار یا بیمار از اشتباه بودن دستور درمانی در قانون مجازات اسلامی ۱۳۹۲ تلاش شده تا از سویی دایرهٔ ضمان پزشک محدود شود و از دیگر سو به حمایت از بیماران پرداخته است ب- ادلهٔ فقهی در ابتدای نوشتار اشارموعودگرایی در قرآن و عهدین - بخش دوم و پایانی صفات و ویژگی های آرمانشهر اسلامی
موعودگرایی در قرآن و عهدین - بخش دوم و پایانیصفات و ویژگی های آرمانشهر اسلامی یکی از باورهای دینی که وجه مشترک آموزههای وحیانی به شمار میرود موعودگرایی است باور آرمانشهر و ظهورمنجی در آیین یهود یهودیّت دینی کهن و آیینی است که سابقه دیرینهای در تاریخ ادیان وحیانخون شهدا به انقلاب اسلامی بها و جاودانگی ابدی بخشیده است
خون شهدا به انقلاب اسلامی بها و جاودانگی ابدی بخشیده است فرمانده سپاه حضرت عباس ع استان اردبیل گفت خون شهدا به انقلاب اسلامی عظمت بها و جاودانگی ابدی بخشیده و سبب شده تا جمهوری اسلامی ایران چون نگینی در منطقه و جهان بدرخشد به گزارش جوان از اردبیل سردار جلیل بابازاده در یادوااستاندار هرمزگان در همایش تجلیل از برترینهای اصناف هرمزگان: اصناف از استوانههای اصلی نظام و انقلاب اسلامی هس
استاندار هرمزگان در همایش تجلیل از برترینهای اصناف هرمزگان اصناف از استوانههای اصلی نظام و انقلاب اسلامی هستند بخش مهمی از اقتصاد مقاومتی بر دوش اصناف است استاندار هرمزگان اصناف را از استوانههای اصلی نظام و انقلاب اسلامی دانست و گفت اگر حضور اصناف نبود شاید انقلاب اسلامی پیرتحلیل اقتصادی توافق ائتلافی اختراع - بخش دوم و پایانی مدیریت انباشت حق اختراع
تحلیل اقتصادی توافق ائتلافی اختراع - بخش دوم و پایانیمدیریت انباشت حق اختراع با جهانی شدن و پیشرفت فناوری استفاده از اختراع قراردادهای انتقال فناوری و روابط بین مخترعان گستردهتر شده است 2 آثار مثبت اقتصادی توافق ائتلافی انعقاد قرارداد لیسانس باعث گردش ثروت و ارتقای فناخشم و مدیریّت آن در قرآن کریم - بخش دوم و پایانی کنترل و مدیریّت خشم در قرآن و حدیث
خشم و مدیریّت آن در قرآن کریم - بخش دوم و پایانیکنترل و مدیریّت خشم در قرآن و حدیث خشم یکی از اساسیترین و فراگیرترین هیجانها در وجود آدمی است و نقشی بسزا در حفظ موقعیّت عزّت نفس و صیانت از او در هنگام تهدید دارد 2ـ2ـ2 خشم در برابر کفّار و دشمنان اسلام دشمنان اسلام و کهدفشناسی اقناع در تربیت با تأکید بر داستان حضرت ابراهیم(ع) در قرآن - بخش دوم و پایانی شبههشناسی هدف اقناعی ح
هدفشناسی اقناع در تربیت با تأکید بر داستان حضرت ابراهیم ع در قرآن - بخش دوم و پایانیشبههشناسی هدف اقناعی حضرت ابراهیم ع در معناشناسی اقناع آن رابه راضی و همراه کردن افراد برای گرایش به موضوع فعّالیّت یا هدفی خاص تعریف کردهاند یکی دیگر از مناظرات حضرت ابراهیم ع کهگونهشناسی رویکردهای آموزۀ مهدویت درچارچوب ظرفیت تمدنی - بخش دوم و پایانی تقسیمبندی رویکردهای مهدوی
گونهشناسی رویکردهای آموزۀ مهدویت درچارچوب ظرفیت تمدنی - بخش دوم و پایانیتقسیمبندی رویکردهای مهدوی آموزه مهدویت بخشی مهم از اندیشۀ اسلامی است که میتواند از طریق ترسیم آیندهای دستیافتنی در شکل دادن به جوهره و روح حاکم بر تمدن جدید اسلامی نقشآفرین باشد تقسیمبندی روی-
گوناگون
پربازدیدترینها