تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 12 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):مؤمن ابتدا به سلام مى كند و منافق منتظر سلام ديگران است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1836791001




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

سروش تفسیر خاصی از عرفان دارد/ نقد رویای رسولانه سروش


واضح آرشیو وب فارسی:مهر: عبدالله نصری:
سروش تفسیر خاصی از عرفان دارد/ نقد رویای رسولانه سروش

عبدالله نصری


شناسهٔ خبر: 3775916 - پنجشنبه ۱ مهر ۱۳۹۵ - ۱۲:۰۸
دین و اندیشه > همایش ها و میزگردها

.jwplayer{ display: inline-block; } عبدالله نصری گفت: سروش مدعی است که عرفا، آنچه را که در عالم حالت سوبژکتیو داشته، ابژکتیو کرده و هر آنچه که در دین، به عنوان مفاهیمی بیرونی مطرح بوده است را به عالم درون برده اند. به گزارش خبرگزاری مهر،  جلسه سوم ارائه دکتر نصری در درس گفتگوی «بازخوانی جریان روشنفکری دینی» برگزار شد. آنچه در ادامه مطالعه می کنید گزارش این جلسه است. در جلسه گذشته، به دیدگاه اول دکتر سروش راجع به وحی پرداختیم. در این جلسه دیدگاه دوم که رؤیای رسولانه است را مورد بررسی قرار خواهیم داد. آنچه در نظریه اول مطرح شد آن بود که قرآن کلام خدا نیست بلکه کلام شخص محمد بن عبدالله است. در رؤیای رسولانه، اصل حرف این است که قرآن، خواب های مصطفی است، و او، گزارش دهنده و تعبیرکننده ی رؤیاهای خویش است. برای مثال آیه ی شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَالْمَلائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ را در خواب دیده است. البته خواب، در تعبیر آقای سروش، تنها تصویری نیست، بلکه می تواند صدا و بو و غیره هم در آن باشد. (و البته ایشان نهایتاً توضیح نمی دهند که آیا لفظ آیه را حضرت (ص) در خواب شنیده اند یا نه.) در مورد بهشت و جهنم نیز، آقای سروش قائل است که پیامبر، عده ای را در نعمت و عده ای را در عذاب دیده است. (با این حساب، می تواند فهمید که طبق این بیان، او تنها گزارش نکرده است، بلکه رؤیای خود را تعبیر هم کرده است.) حال ببینیم تفاوت های میان تلقی ایشان و تلقی سنتی چیست؟ در تلقی سنتی، منشأ وحی مشخص است و آن خداست و پیامبر نیز، صرفاً یک گیرنده است و هیچ نقشی ندارد. دیگر اینکه اگر از آقای سروش بپرسیم که این نظاره ها برای پیامبر کجا رخ می داده، جواب می دهد: رؤیا. اما بعد می گوید که خواننده می تواند به جای رؤیا از واژه هایی مانند مکاشفه، واقعه و مثال و خیال متصل و منفصل و اقلیم هشتم و ... استفاده کند، اما ما رؤیا را بر می گزینیم. این در حالی است که هر کدام از اینها، مبانی خاص خود را دارد! اصلاً اکثر مکاشفات عرفا در بیداری بوده است و نه خواب. اینها یکی نیستند. هر کدام یک چیز اند و نباید با دیگری خلط شوند. نزاع البته سر لفظ نیست، اما این ها اصطلاح اند و معانی خاص خود را دارند و یکی گرفتنشان نادرست است. اصلاً نظریه آقای سروش با مکاشفه نمی سازد. در ادامه آقای سروش قائلند که «وحی هر چه باشد به شهادت تاریخ، به گواهی مأثورات دینی، فضایی متفاوت از فضای بیداری دارد. به زبان ویژه ی خویش از حقایق سخن می گوید. مگر امام علی نگفت که رؤیای انبیا وحی است؟» نکته اول آنکه چنین چیزی گفته نشده که رؤیای انبیا وحی است، بلکه روایتی هست که می گوید رؤیای انبیاء (صادقه) یک جزء از چهل و شش جزء نبوت است. ضمناً، اینکه رؤیای پیامبران وحی است، از لحاظ منطقی نتیجه نمی دهد که هر وحی انبیاء نیز از جنس رؤیا است و این یک مغالطه ی منطقی است. در مورد نمونه هایی از وحی که به صورت رؤیای بوده اند نیز، سه نمونه در قرآن مطرح شده است که یک مورد آن مربوط به حضرت ابراهیم (ع) و دو مورد مربوط به پیامبر (ص) است. تازه در هر سه مورد نیز، خدا است که در حال روایت خواب و تصدیق آن است نه شخص پیامبر (ص). در واقع در اینجا، خود گزارش خواب، به صورت آیه ای جدا نازل شده است. (یعنی اینجا، خود متن آیه یک گزارش خواب است، و این ربطی به ادعای آنکه محتوای هر آیه ای از جمله این آیات، گزارش و تعبیر خوابی از خواب های پیامبر است ندارد و لذا این آیات را نمی توانیم به عنوان شاهد نظریه ی آقای سروش بیاوریم.) حال به تحلیل آقای سروش از خود رؤیا بپردازیم. ایشان می گویند که: «رشته ی علیت در خواب گسسته می شود. گسستن رشته ی سببیت و درآمیختن احوال و اوصاف متضاد و بسط و گشاد زمان و دست یافتن به آرمان های دست نیافتنی، گسستن پیوسته ها، پیوستن گسسته ها، از رویدادهای آشنای حضرت خیال و عالم خواب اند و همین است که آنها را محتاج تعبیر و تفسیر می کند.» یعنی به طور خلاصه می خواهند بگویند که خواب، یک نظم منطقی برقرار نیست. حتی ایشان رؤیا را حاوی تناقض می داند: «گزارش عارفان از تجربه ها و رؤیاهای اشراقی و ابرآگاهانه چنان پارادوکسیکال و متناقض نما است که تردیدی در این خصلت بارز ویژه ی رؤیاها باقی نمی گذارد.» نکته ی اولی که در این بحث باید بدان توجه نمود، تفکیک مقام مکاشفه از مقام بیان آنها است. برای نمونه ممکن است تجربه های عارفی چون حلاج، بسیار بالاتر از سعدی بوده باشد، اما حلاج بیان سعدی را ندارد که بگوید: «رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند» و با گفتن اناالحق، علی الظاهر تناقضی را بیان می کند. در نتیجه، از وجود تناقض های ظاهری در آنچه عرفا بیان کرده اند، نمی توان، وجود تناقضات در مکاشفات را الزاماً نتیجه گرفت. نکته ی دیگر آنکه این که گاهی، برخی تناقضات در رؤیا دیده شود، دلیلی بر تأیید و بی ایرادی رؤیا یا مکاشفه ی مذکور نیست و نتیجه آن رؤیا سودمند نخواهد بود. (گرچه این که برخی از مصادیق قوانین علی در خواب به نحوی متفاوت با بیداری باشد، آن خواب را متناقض نمی سازد.) به طور خاص، در تلقی سنتی که ما قرآن را کتابی می دانیم که برای هدایت بشریت فرستاده شده است، در نتیجه اگر تعارض ظاهری نیز در آیات به چشم ما خورد، سعی می کنیم تبیین دقیق تر و عمیق تری برای آن موارد بیابیم. آقای سروش معتقد است که تجربه های عرفانی انسان، در واقع سیر در خود است، و خود آدمی و هر خودی الهی است. در مورد پیامبر هم چنین بوده است و چون ذهن پیامبر به مفهوم خدا، خدای ابراهیم و موسی و عیسی مجهز بوده است، در وجود او و شخصیت او، این قصه می گذشته است و او چنین دریافت می کرده است. در نتیجه نه دروغ می گفته و نه باطل. او چنین می فهمیده که هر چه دریافت می کند الهی است. ضمناً آقای سروش از به کار بردن تعبیر نفس پرهیز می کنند و آن را به سادگی قابل اثبات نمی دانند. مشکل اول آن است که این بحث که عرفا تحت عنوان سیر در خود مطرح می کرده اند، متکی و مبنی بر وجود نفس و مراتب نفس است و با قبول نداشتن آن، نمی توان از آن تعبیرات استفاده کرد. مسأله ی دیگر آنکه، اگر کسی گونه ی خاصی می اندیشیده است، حتی اگر کاملاً صادق و خالصانه هم عمل کند، نمی تواند نتیجه گرفت که اندیشه او درست است و باید دلیل برای درستی آن اندیشه ارائه شود. برای مثال هندوها نیز در معابدشان، بسیار خالصانه به نیایش می پرداخته و رفتارهای خاصی را انجام می دهند و استاد اعظم آنها نیز، هیچ تعلقی ندارد، اما این خلوص، صداقت و حتی یقین خود آنان به درستی مسلکشان، برای ما دلیل بر درستی نیست. هر کسی می تواند به درستی فکر خود یقین داشته باشد و یا به تعبیر آقای سروش احساس الهی بودن بکند، اما این برای ما، اثبات حقانیت نمی کند. البته در نظریه سنتی، این موضوع حل شده است. در آنجا این خدا است که برای هدایت بشر، پیام به سوی او می فرستد، و لذا باید به وسیله ی معجزه، حقانیت پیامبرش را نیز، اثبات کند. ضمناً گرچه در حدی که مردم می بینند، پیامبر باید مصون از گناه باشد، اما علاوه بر این، اگر او واقعاً پیامبر باشد، حتماً می بایست در دریافت، حفظ و ابلاغ پیام الهی نیز مصون از خطا باشد، و گرنه اصل رسالت زیر سوال می رود و هدایت الهی به معنای خاص مورد نظر، صورت نمی پذیرد. حال آقای سروش به این مسأله می پردازند که معنی این که کسی در حالت ناهشیاری، نیمه هشیاری و یا در حال خواب حس می کند که کسی در گوش او سخن می گوید چیست؟ اول ببینیم که که چرا چنین فرضی شده است که بر پیامبر (ص) در خواب، وحی می شده است. روایت هست که وقتی بر پیامبر (ص) وحی می شد، حال او سنگین می شد. فعلاً درستی روایت را مورد بررسی قرار نمی دهیم و آن بحثی جداگانه است. اما هیچ روایتی نمی گوید که وحی در حالت خواب بوده است. به هر حال، با همچنین مفروضاتی آقای سروش ادامه می دهد و می گوید که در تفسیر همچنین پدیده ای، ده ها نظریه مطرح می شود. برای مثال شخصی مانند ابن عربی، قائل به این می شود که ابراهیم (ع)، خواب خود را اشتباه معنا کرد. (که البته این حرف مورد قبول ما نیست.) ایشان می گویند که در آیه آمده که لشگر دشمنان در خواب کم نشان داده شده است! اصلاً یک همچین چیزی در قرآن نیست، بلکه بحث مربوط به بیداری است که قرآن می گوید لشگر دشمنان در نظرتان کم جلوه دادیم. بعد هم آقای سروش ادعا می کند که «حتی در مورد خوابی که خود پیامبر دیده است، در قرآن آمده که خواب درست معنا نشده است!» معلوم نیست آخر کدام آیه را ایشان می گویند؟ همچنی چیزی در قرآن یافت نمی شود. در ادامه هم باز می گویند که البته «همراه اینکه حکمتی در این خطا بوده، از معصیت های خجسته بوده!» آخر مگر معصیت خجستگی دارد؟؟ در پایان هم ایشان ادعا می کنند که می شود از تفسیرهای امروزی استفاده کرد که روانکاوان این مسائل را از جنس ناخودآگاه بشر می دانند و یا از تفسیرهای عارفان گذشته مانند مولوی که می گوید: تو به وقتی که اندر خواب روی/ تو ز پیش خود ز پیش خود شوی. اما، اگر آقای سروش به نفس باور ندارد، چگونه به حرف مولوی استناد می کند، خصوصاً اینجا که مولانا بحث از رفتن از یک لایه ی وجودی به لایه ای دیگر است؟ حرف مولوی را باید در سیاق خود مولوی و مبانی او فهم کرد. مولوی وحی را به خواب فرونمی کاهد و اینگونه استشهاد ک ردن به حرف مولانا درست نیست. اما ای کاش آقای سروش به فروکاستن وحی به خواب قناعت می کرد. در ادامه ایشان می گویند که اگر کسی ادعا کند که اتفاقاتی که برای پیامبر می افتاده به علت یک بیماری مانند صرع بوده است، در پاسخ او صرفاً می گوییم که ما به این موضوع اصلاً نمی پردازیم و تنها با نتیجه ی آن کار داریم! ایشان باورشان این است که وقتی وحی به پیامبر می رسید، در حالت نامتعارفی می رفت (که می گویند اسمش را فعلاً نمی آورم که چیست) از اطراف خود غافل می شد و گاهی چنان این حادثه بر ایشان سنگین می بود که عرق می کرد و حتی دهانش کف می کرد! اما چنین چیزی در روایات نیامده است، صرفاً همان حالت سنگینی و عرق ریختن مطرح شده است، اما غافل شدن از اطراف و کف کردن دهان نه! تازه همان هم معدود رخ می داد و بسیاری از اوقات حضرت در میدان جنگ بود، وحی را می گرفت و به کار خودش هم ادامه می داد. آقای سروش عملاً بسیار صریح دارند به بیماری صرع اشاره می کنند که در آن بیماری گاهی، فرد از اطراف خود غافل شده و دهانش کف می کند. به طور کلی نیز، از میان غربی ها، آنانی که پیامبر (ص) را خوب درک نکرده اند، ادعا کرده اند که او صرع داشته و برخی هم گفته اند که وحی مربوط به ضمیر ناخودآگاه او بوده است. جای دیگر می گویند که «همه ی مورخان نوشته اند که پیامبر وقتی حالت وحی به او دست می داد یا تجربه ی پیامبرانه، از خود بی خود می شد، مثل صرعی ها به زمین می افتاد. گاه کف از دهانش بیرون می آمد. گاه پس از آن تجربه سردرد می گرفت. علی ای حال از اطراف خودش غافل می شد مثل کسی که به خواب سنگینی فرو رفته به یک حالت ناهشیاری یا نیمه هشیاری. همیشه احوال وحی همینطور بوده. حالا چه در طول روز بود که مردم می دیدند ایشان به این احوال دچار می شد چه شب بود که در خواب بود ایشان یا در خلوت. این به دست ما یک سررشته ای می دهد که این تجربه ی نیمه هشیارانه را باید از تجربه های هشیارانه فرق بگذاریم.» کجا مورخان چنین چیزی را نوشته اند؟؟ ایشان دقیقاً پیامبر را یک صرعی می داند. البته بحث سر این نیست که آقای سروش به پیامبر علاقه نداشته باشند، بحث سر آن است که او را یک فرد بیمار می دانند، وگرنه پزشکی که به دنبال درمان بیمار خود است نیز طبیعی است اگر نسبت به بیمار خود علاقه و دلسوزی داشته باشد. سوال بعدی اینجا است که اگر پیامبر صرعی بوده، دیگر چرا حالات ایشان باید الهی تلقی شود؟ این را اگر مقایسه کنید با آنچه در تلقی سنتی خود ما از وحی هست، می بینید که حرف آقای سروش ضد وحی است نه وحی. این عملاً توهین به پیامبر است. آنچه ما از وحی می شناسیم آن است که ثمُ‌َّ دَنَا فَتَدَلیَ‌ فَکاَنَ قَابَ قَوْسَینْ‌ِ أَوْ أَدْنیَ‌ فَأَوْحَی إِلیَ‌ عَبْدِهِ مَا أَوْحَی‌. ما وحی را مجموعه ای از آموزه هایی می دانیم که از طرف خدا برای هدایت بشر فرستاده شده است. سوال دیگر آنکه آیا می شود یک صرعی، درست بعد از بیرون آمدن از آن حالت ها، این همه تراوشات علمی داشته باشد؟ آیا تا به حال در مورد هیچ اندیشمندی چنین چیزی شنیده شده است؟ آقای سروش می گوید: «اینکه چرا محمد، تجربه های باطنی اش را به خدا نسبت می داده است، جهت تفسیری بوده که ایشان از تجربه هایش می کرده» و یعنی پیش خودش می گفته معلم که ندارد، دیوانه هم که نیستم، جن زده هم که نیستم، در نتیجه معتقد شده که تجربه هایش باید ربوبی باشد. ضمناً در جامعه ای زندگی می کرده که در آن یهودیان و مسیحیان هم بوده اند و با مفهوم خدا هم آشنا بوده است و در واقع ممکن هم بود ایشان هم کسی مانند بودا باشد که تجربه های عارفانه داشته است اما نام خدا را بر محصول تجربه های خودش را نگذارد. (در بودیسم انسان می تواند به مراتب مختلفی برسد، اما امر ماوراء طبیعی خاصی مانند خدا اصلاً مطرح نمی شود.) «اما چون در محیطی بوده که اندیشه های دینی در آن رواج داشته، لذا آنچه را که می دیده به خدا نسبت می داده و ما هم چون او را صادق می دانیم، ادعاهای او را باور کردیم.» اما می دانیم که چنین حرفی صحیح نیست و نمی توان مبنای پذیرش پیامبر را روی ایمان بنا کرد و ما نیاز به دلیل داریم. پس باید تحلیل کنیم، و البته آقای سروش تحلیل هم می کند و به صرع می رسد. در تئوری کلاسیک البته، قرآن، دلیل و توجیه نبوت پیامبر (ص) است و لذا قرآن حاوی تحدی است و برای ایمان آوردن باید به اعجاز قرآن پی برد. آخرین مطلب مورد بحث در این جلسه، تفسیر خاصی است که آقای سروش از عرفان و تجربه های عرفانی دارند. او مدعی است که عرفا، آنچه را که در عالم حالت سوبژکتیو داشته، ابژکتیو کرده و هر آنچه که در دین، به عنوان مفاهیمی بیرونی مطرح بوده است را برده اند به عالم درون (مفاهیمی مانند بهشت، جهنم، شیطان، قیامت و ... ) برای این تفسیر خود نیز، از مثنوی این چنین شاهد می آورند که: موسی و فرعون در هستی توست/ باید این دو هست را در خویش جست. در مقابل، می گویند که ادیان سامی عموماً موضوعات سوبژکتیو را ابژکتیو کرده و هر آنچه را که متعلق به نفس آدمی بوده برای آن یک صورتی و یک موجودی در خارج تصور نموده اند. اما مولوی، ورق را برگردانده و به ما می گوید وعده های بهشت و جهنم و قیامت و توصیف هایی که از موسی و فرعون و آدم بوده را در خودتان بجویید. آدمی است که جهان کبیر است و اتفاق در جهان کبیر خواهد افتاد. سپس ادامه می دهد که اگر بخواهیم کمی هم پا را فراتر بگذاریم، می شود بگوییم که این مسائل در درون پیامبر هم اتفاق افتاده است و ایشان آن چه را که مانند بهشت و جهنم دیده است، وصف کرده است و لذا مولوی نیز معقتد است که نزد عارفان بهشت و جهنم بالفعل حاضر است و نیاز نیست که در جایی دیگر به دنبال آن باشیم. اما این واقعاً بی انصافی در حق مولوی است. می دانیم که مثنوی در آخر عمر مولوی نگاشته شده است (پس از دوران تحول روحی او توسط شمس و سرودن غزلیات شمس) که دوره ی آرامش درونی او است، و هدف از سرودن مثنوی نیز، تعلیم بوده است. در مثنوی،  داستان در داستان زیاد مشاهده می شود و مولوی با این تداعی ها و قصه های پی در پی، نکات اخلاقی و آموزشی متعددی استخراج می کند. اما هرگز اینگونه نیست که مولوی در صدد انکار واقعیت عینی موسی و فرعون و غیره باشد، بلکه او صرفاً تلاش دارد که از این داستان ها نتایج انسان شناسانه گرفته و از آنها بیشتر بهره ببرد. او به هیچ وجه، عینیت این امور را نفی نمی کند؛ هیچ مولوی پژوهی هم تا به حال همچنین حرفی نداشته است و این در واقع تحریف مثنوی است. اتفاقاً او با پذیرش و توجه به همین بحث قرآن که می گوید «یوم تبلی السرائر» که فردایی هست که باطن­ شما آشکار می شود، و اینکه آخرت نشئه ای است که اعمال ما در آن تجسم، عینیت و ظهور و بروز پیدا می کند، در سرتاسر مثنوی از مخاطب می خواهد که درون و باطن خود را پاک کند. این واقعاً کار نادرستی است که آقای سروش که اتفاقاً با مثنوی آشنایی کافی دارند، برای اثبات نظریه خودشان، همچین چیزی را به مولانا نسبت دهند.









این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 148]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن