محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1844503945
یاد خدا، آرامشدهنده عقل است/ علاج وساوس و خطورات نفسانی و شیطانی
واضح آرشیو وب فارسی:مهر: پای درس اخلاق؛
یاد خدا، آرامشدهنده عقل است/ علاج وساوس و خطورات نفسانی و شیطانی
شناسهٔ خبر: 3759345 - شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۱:۰۶
دین و اندیشه > آیین ها و تشکل های مذهبی
.jwplayer{ display: inline-block; } آیت الله قرهی گفت: علمای اخلاق و عرفای عظیمالشّأن، علاج وساوس و خطورات شیطانی و نفسانی را در چند مورد تبیین فرمودند. یکی از آنها، این است که انسان در حضور قلبش، راه را برای نفوذ شیطان ببند به گزارش خبرگزاری مهر، سیصد و پنجاه و هفتمین جلسه درس اخلاق آیتالله قرهی با موضوع خطورات و مراقبه (علاج وساوس و خطورات نفسانی و شیطانی) دهم شهریور ماه در محل مهدیه القائم المنتظر(عج) برگزار شد. متن زیر مشروح سخنرانی این استاد اخلاق است. علاج وساوس: بستن راه نفوذ و انجام ضدّ آن بیان کردیم: علمای اخلاق و عرفای عظیمالشّأن، علاج وساوس و خطورات شیطانی و نفسانی را در چند مورد تبیین فرمودند. یکی از آنها، این است که انسان در حضور قلبش، راه را برای نفوذ شیطان ببندد. راجع به این موضوع که نفوذ شیطان چیست و راه بستن نفوذ آن، چگونه است، برخی از نکات را بیان کردیم. یکی این است که مراقب باشد، گاهی حسادت پیش میآید، اجازه ندهد که حسادت بر او غلبه پیدا کند. چون فجوری که پروردگار عالم فرمود: فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»[1]، حال انسان را عوض میکند. یا اگر شهوت میخواهد بر او غلبه پیدا کند، اجازهی این غلبه را ندهد و راه را ببندد. اولیاء خدا فرمودند: یکی از راههای بستن نفوذ این فجور، این است که ضدّ آنها را انجام بدهد. یعنی اگر مطلبی، عامل حسادت میشود، برعکس آن را کار کند. به آن کسی که نستجیربالله حسادت میورزد، بیشتر محبّت کند و به سمتش برود، نفس خودش را بکوبد و ... . این منکوب کردن نفس، خیلی مهم است. لذا مراقبهی بستن راه نفوذ، این است. یعنی نگذارد حسادت در او رخنه کند. تا به ذهنش خطور کرد، برعکس عمل کند و اجازه ندهد حسد بورزد. تا به ذهنش خطور کرد، او را تمجید و تعریف کند که گیر نیافتد. علاج خشم علاج وساوس، در همان لحظهی خطور است. ضمن استغفار، همان لحظه، در ذهنش یک برنامهریزی کند که خلاف آن را انجام دهد. نگذارد به حسادت کشیده شود. یعنی تفکّر حسادت را در همان جا خاموش کند. تا میآید خشم بورزد، بلافاصله استغفار کند. یک راهی هم دارد که اجازهی ورود خشم را ندهد و آن، این که اولیاء خدا فرمودند: بلافاصله یاد خشم خدا بیافتد و بگوید: اگر من خشم کنم، چه خواهد شد. یاد این بیافتد که با خشم، احتمال این است که آبروی خودش را ببرد - کما این که در روایات شریفه داریم، امّا بحثم، این نیست و فعلاً میخواهم علاج وساوس را بیان کنم - چون با خشم، دشمنتراشی میکند. وقتی نسبت به کسی خشم پیدا میکند، او را دشمن خود میکند. البته اینهایی که بیان میکنم غیر از عدوّ الله است، برای انسانهایی است که با هم ارتباط دارند. این که انسان به دشمن خدا خشم کند که خشم مقدّس است و طبیعی است که باید باشد. امّا اگر نسبت به برادر دینی، همسر، همسایه، همکار، رفیق و ... خشم کند، بداند که گرفتار میشود و این، عامل دشمنی خواهد شد. لذا قبل از ورود به خشم، این مطلب را در ذهن خود بگذراند که با این کار خود، دشمنتراشی میکند. چون اگر من بر او خشم کردم، طبیعی است که ای بسا او هم آرام ننشیند و طور دیگری جبران کند و خشمش را اینگونه قرار بدهد که بخواهد آبرو و حیثیّت من را ببرد. وقتی انسان به بیتقوایی گرفتار شود، دیگر نعوذبالله همه کاری میکند. علاج حرص اولیاء خدا فرمودند: یک راه علاج وسوسه این است که تا آمد، راه نفوذش را ببند و نگذار به عمل کشیده شود. اگر خشم است، راه خشم را همان لحظه ببند و اجازه نده. اگر حرص است، یاد این بیفت که هر چه انسان، حریص شود، دیگر نهایت، انتها و تمامی ندارد. اینطور نیست که اگر انسان الآن نسبت به این موضوع، حرص پیدا کرد، دیگر تمام شود، بلکه تازه باب حرص باز میشود. وقتی باب حرص بر روی انسان باز شد، یکی از خصایصش این است که در روایات شریفه بیان میفرمایند: آرامش همین دنیا را از او میگیرد، حالا بحث اخروی هیچ. چون انسان حریص میشود، مدام میخواهد و جلو میرود. لذا انسان قبل از ورود به حرص، باید این مطالب را در ذهن خود مرور کند که حرص، این خصوصیّت را دارد و راه را ببندد. مورد دیگر دربارهی علاج حرص، این است که باید بداند حرص، عامل میشود که حتّی از آنچه هم که دارد، استفاده نکند. یعنی از آن چیزهایی که در دست اوست، لذّت نمیبرد؛ چون حریص میشود، دنبال بعدی است و از این که الآن دارد، لذّت نمیبرد، این، یک قاعده است. از آنچه در دستش موجود است، استفاده نمیکند. حریص است، مدام میخواهد. پس همین که دارد حرص به ذهنم خطور میکند، راهش را ببندم که مبتلای به حرص نشوم و این را در ذهنم بگذرانم که اگر من مبتلای به حرص شدم؛ دیگر از آنچه پروردگار عالم به من مرحمت فرموده هم لذّتی نخواهم برد. چون دائم دنبال بیشتر هستم، لذا از آنچه در دستم هست، بهره و لذّتی نمیبرم. یکی از خصایص حرص همین میشود که انسان، لذّت از داشتهها نمیبرد. حتّی میبینی ثروتش، غوغاست، امّا چون حریص است، مدام میخواهد دو تا را چهار تا، چهار تا را شش تا کند، این کارخانه را دو تا کند، این شرکت را توسعه دهد و ...؛ دائم حرص میزند و معلوم است از آنچه که دارد، بهره و لذّت نمیبرد. انسان باید این مطالب را در همان جا، در ذهنش خطور دهد و همان جا، اجازه ندهد که مبتلای به فعل حرص شود. اگر مبتلا شد، دیگر خیلی سخت است که بتواند از آن، جدا شود. فکر میکنید حریصان عالم به راحتی میتوانند از حرص جدا شوند؟ خیر، دیگر تمام است. پیامبر عظیمالشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «یشیب ابن آدم و تشب فیه خصلتان: الحرص، و طول الأمل»، بنیآدم، پیر میشود، امّا دو چیز در او، جوان میشود: حرص و آرزوهای طول و دراز. مدام حریص میورزد و بیشتر میخواهد. لذا اصلاً از زندگی خود بهره نمیبرد. یک موقعی به خودش میآید میبیند دارد میرود ولی اموالش را خیلی زیاد کرده است، بدون این که از آنها بهرهای ببرد و حالا هم به دست فرزندانش میسپارد که آنها بخورند و ببرند. این، نهایت حرص است که انسان را اینچنین گرفتار میکند و باید به سرعت جلوی آن را گرفت. علاج کبر / علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد این مطالب را از باب تمثیل بیان میکنیم تا بدانیم این که میفرمایند: در همان لحظهی ورود جلوی این صفات ناپسند و وساوس را بگیرید، یعنی چه. چون اگر همان جا دربهای نفوذ را نبندیم، مبتلا به عمل آن میشویم. مگر چقدر انسان قوی است؟! دو بار که این وسوسه بیاید، سومین بار دیگر جواب مثبت میدهیم و مبتلا میشویم. یکی دیگر از این فجور، کبر است که تصوّر کند کسی شده است. امّا تا میخواهد این فکر در ذهن او خطور کند، باید یاد این بیفتد که من هیچم، هیچ بودم و هیچ هستم. اولیاء خدا میفرمایند: اگر میخواهی کبر در وجودت رخنه نکند، تویی که آرزوهای طول و دراز داری و مدام میگویی: من چنین و چنان میشوم، آقا میشوم و به کبر گرفتار میشوی، یاد آن زمانی باش که ضعف در وجودت هست، مانند طفولیّتت چهار تا دست و پا میشوی و عذر میخواهم باید پوشک شوی و ... . پس متکبّر هستی که چه شود؟! یا من بدنیا اشتغل قد غزّه طول الأمل الموت یأتی بغتة و القبر صندوق العمل اولیاء خدا فرمودند: یک قسم از بحث «لا حیاء فی الدّین» اینهاست، مدام انسانها باید تذکار بدهند و به همدیگر بگویند: وقتی طعام میخوردی، بهترینها را میخوری، امّا وقتی در بیتالخلاء برای تخلیه میروی، خبیث دفع میکنی، کما این که در روایت داریم پشت سر انسان میزنند تا ببیند طعام طیّب را خورد و الآن خبیث دفع کرد. دعا هم دارد که بگویید: «اللّهم أطعمنی طیّباً فی عافیة و أخرجه منّی خبیثاً فی عافیة». خدایا! تو این طیّب را در عافیت به من دادی و من خوردم، امّا خبیث خروج پیدا کرد، دیگر این چه تکبّری است؟! به جای این که یادمان بیفتد که یک روز احتمال دارد من را هم بخواهند بشویند، تا دیروز اصلاً کسی نمیتوانست من را ببیند، امّا امروز دیگر حتّی آنجایی را هم که آبروی انسان هست، میبینند و باید من را بشویند. اگر نشویند، بو میگیرد. پس این دیگر چه تکبّر و اظهار بزرگی و خودبرتربینی است؟! از همان ابتدا، این مطلب را مجسّم کند و اجازه ورود کبر را ندهد و جلوی نفوذ آن را بگیرد. اگر مدام اینها را یاد بیاورد، وسوسهی کبر خود را علاج خواهد کرد. دو مرحله برای علاج وساوس را بیان کردیم، اما مرحلهی سوم یعنی ذکر را که بیان کردیم، همین است. من حیفم آمد در این دو مرحله توقّفی نکنیم، لذا سعی کردیم مطالب بیشتری در این دو زمینه بیان کنیم و بعد وارد بحث ذکر شویم. لذا در همان لحظه ورود وسوسهی کبر، این درب را ببندد، یاد این مطالب بیفتد و ببیند متکبّرین، سلاطین و دیکتاتورهای عالم به کجا کشیده شدند! شاه با آن به ظاهر عظمتش چه شد؟! صدام ملعون چه شد؟! قذافی چه شد؟! هیتلر چه شد؟! مغول چه شد؟! فرعون که قرآن میفرماید: کارش به اینجا کشیده شده بود که میگفت: «أنا ربّکم الأعلی»، چه شد؟! « فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصار»[2]. علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد. وقتی این تفکّر و وسوسه آمد که بعد از این که دو نفر به تو بگویند کسی شدی، نعوذبالله تو هم احساس کنی کسی شدی، باید سریع راه را ببندی. در بحثی بیان کردم که یکی از اولیاء خدا میفرمودند: وقتی کسی به تو میگوید تو کسی شدی و ...، خودت به خودت بگو: غلط کردی، تو کسی نیستی. به داستان آن عارف بالله، ملّا هادی سبزواری هم که اشاره کردم. آن فقیه، منطقی، فیلسوف، اصولی و مرد اخلاقی بزرگوار، منطق و فلسفه را به شعر تبدیل کرد و هنوز که هنوز است بعضیها برخی از مطالب آن را متوجّه نشدند. ما إنشاءالله در درس خارج فلسفهمان برخی از نکات آن را بیان میکنیم که هنوز عدّهای متوجّه نشدند. ولی آمده که وقتی از آن عارف بالله تعریف میکردند، سرشان را پایین میبردند و دستشان را زیر قبایشان میبردند. آن شاگرد بزرگوارشان دید و پرسید: آقا! چرا هر وقت از شما تعریف میکنند، اینچنین میکنید؟! آقا بعد از اصرار شاگرداشان فرمودند: من کلاه مقنّی پدرم را در جیبم گذاشتم، درمیآورم و میگویم: هادی! تو پسر همان مقنّیگر هستی. البته نه این که بخواهد بگوید این کار، کار بدی است، اشتباه نشود. میخواهد بگوید: این تعریف و تمجیدها را به خودت نگیر. همانطور که میدانید منظومهی ایشان در زمان حیات خودشان تدریس میشد. چون اکثر بزرگان بعد از حیاتشان، کتابهایشان نمو پیدا میکند، امّا منظومهی ایشان در همان زمان حیات خودشان در سطح حوزههای علمیّه و ... مطرح شد و جلوه پیدا کرد. لذا ایشان در موقع تعریف کردن، به خودشان میگفتند: تو مقنّی زاده هستی. یعنی در همان لحظه، راه نفوذ خطورات را میبندد. چون دیگر وقتی متکبّر شدی، بعید است برگردی. متکبّرین عالم را ببینید، تازه ناراحت هم میشوند که چرا دیگران خلاف بحث آنان حرف میزنند و میگویند: بالای چشمتان، ابروست! متکبّر شوی، همین میشود، خودت را برتر از دیگران و در درجهی اعلی میبینی. در حالی که کبریایی مختصّ به ذوالجلال و الاکرام است. متکبّرین اصلاً اجازه نمیدهند که کسی بخواهد به آنها نصیحت کند. خدا نیاورد انسان متکبّر شود، اینها نصیحت به خودشان را مانند یک تیر میدانند که از سمت دشمن به آنان نشانه رفته است. در صورتی که همهی ما به هم نیاز داریم که به یکدیگر تذکار بدهیم. علاج تجمّل پرستی در مورد تجمّل پرستی هم فرمودند: برای این که گرفتار این مطلب نشوید، اتّفاقاً باید گاهی در سطح پایین زندگی کنی. اگر ماشین خوب داری، برای این که گرفتار نشوی، چون نفس، انسان را به بیچارگی میکشاند، گاهی باید بروی و اتوبوس و مترو سوار شوی. گاهی یک ماشین که به ظاهر برای سطح تو، پایین است، سوار شو. بعد ببین حالت با آن زمانی که سوار فلان ماشین میشوی، چطور است. اگر دیدی نمیتوانی و با خود میگویی: این در شأن من نیست و ...، بدان که گرفتار تجمّلپرستی شدی. این شأنتراشیهایی است که ما برای خودمان راه میاندازیم و مثلاً میگوییم: من مدیر کلّ فلان جا هستم، من فلان تاجر و وزیر و وکیل هستم، با یک پراید این طرف و آن طرف بروم؟! یکی از راههایش هم این است که بروید و دیگرانی را که هیچ ندارند و ای بسا برای نان شبشان هم ماندند، ببینید. آنوقت باید همه چیز من، یکسان و فقط از فلان مارک باشد. لذا اینها را مراقبه کنید و اجازه ندهید به اینجا برسد. چون روح یک چیز است، نفس دون چیز دیگری است که پیامبر عظیمالشّأن فرمودند: « أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْک»[3]، دشمنترین دشمنان تو، همان نفس، هوی و هوس است که خواستار این موارد است و مدام میطلبد. پس از خواهشهای نفسانی چون تکبّر، تجمّل و ... جدا شوید. باز شدن یک درب برای نفوذ شیطان و ورود تمام صفات ناپسند! تا اینجا من چند مورد از این رذائل را بیان کردم، تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل. حضرات معصومین، اولیاء خدا، اعاظم و عرفای عظیمالشّأن فرمودند: اینها، دربهایی است که شیطان، هر کدامش را درون شما، گشوده شده بیابد، بلافاصله نفوذ پیدا میکند و حالا اگر ورود پیدا کرد، زرنگ است و دیگر میداند چه کند. معلوم است دربها زیاد است، امّا میگویند: اگر یکی باز شود، همان برای شیطان کفایت پیدا میکند که از آن درب، نفوذ خود را آغاز کند. بعد میبینی که دیگر بقیّه رذائل هم در وجودت میآید. اگر متکبّر شدی، بدان که تجمّلگرا هم میشوی، حریص هم میشوی، زود خشم میکنی و نمیتوانی بر خشمت غلبه کنی، حاضر نیستی کسی به تو نصیحت کند و ... . برای بقیّه موارد هم همین است، اگر حریص شدی، بدان که آرام آرام بقیّه صفات ناپسند هم در وجودت رخنه میکند. پس اگر شیطان شما را به یکی از اینها، وسوسه کرد و شما هم راهش را نبستید و توانست ورود پیدا کند، دیگر بدانید که در موارد دیگر هم به راحتی نفوذ میکند. آنوقت دیگر تمام است. لذا این نفوذی که در مباحث سیاسی از امامالمسلمین میشنویم، در مباحث اخلاقی هم وجود دارد و شیطان نفوذ میکند. اگر از یک درب نفوذ پیدا کند و با یک روزنه به فکر و قلب من وارد شود، دیگر مابقیاش تمام است. لذا میفرمایند از همان ابتدا درب را ببندید. علاج وساوس با آباد ساختن قلب و روح به اضداد آنها مطلب دیگر برای علاج وساوس همان آباد ساختن قلب و روح به اضداد آنها است که بیان کردم: یعنی مخالف و ضدّ آن وساوس را انجام دهید. کارهایی را انجام دهد که او را از تکبّر بیاندازد، تواضع داشته باشد و ... . خدا آیتالله حاج شیخ عبدالعلی قرهی را رحمت کند، از ایشان پرسیدند: آقا! چرا هر چه به شما اصرار میکنند که در بالای مجلس و کنار بزرگان بنشینید، باز فرار میکنید و در وسط مجلس مینشینید؟! ایشان فرمودند: یک دلیل دارد، وقتی آیتالله العظمی بروجردی، متوجّه شدند که من برای قهی هستم، من را خیلی تحویل میگرفتند و به نزد خودشان برای نشستن دعوت میکردند. چون حاج آخوند که اصولی قوی و هممباحث ایشان در مدرسهی صدر اصفهان بودند نیز، برای قهی بودند. یک روز که به محضر آقا رفتم، آقا متوجّه نشدند و من همان جلوی در نشستم، جوان بودم، یک لحظه احساس کردم که چرا آقا به من تعارف نزدند که بالا بروم، از آن به بعد دیگر با خودم عهد بستم و با خودم گفتم: عجب! داری چه میکنی. لذا دیگر تمام شد و جایی نبود که بروم و تکیه بدهم. گفتم: باید حتماً وسط بنشینم که دیگر چنین تصوّری نداشته باشم. آقا برای کس دیگری (مرحوم حاج آخوند که هممباحثش بود) من را تحویل میگرفت، نه برای خودم. آنوقت من باید اینطور حسی داشته باشم. دیگر عهد بستم. ایشان تا آخر عمر شریفشان اینگونه بودند. در اواخر هم که دیگر افتاده شدند و ...، بحثش جدا بود. مجلسی نبود که ایشان بروند و در صدر مجلس تکیه بدهند و ...، همیشه وسط مینشستند. چرا؟ چون گرفتار نشود. پس انسان باید ضدّ این وساوس را انجام بدهد. انسان باید در درون خودش اخلاق فاضله را تقویت کند و برعکس رذائل و وساوس؛ یعنی فضائل و صفات شریفه را در درون خودش زنده کند، مانند ورع، تقوا و ... . اگر اینطور شود، حال و وضعش تغییر میکند. به هر حال شاید انسان در قبل خطاهایی کرده، امّا باز هم میتواند خودش را عوض کند. اتّفاقاً یکی از مطالبی که بعدها به طور مفصّل بیان خواهم کرد، این است: یکی از وساوس شیطان، این است که میگوید: نمیشود، تو که دیگر مبتلایی، تو که دیگر متکبّری، تو که دیگر حریصی و ...، لذا اینگونه اجازهی تغییر را نمیدهد. البته تغییر کردن و عوض کردن آنچه که انسان به آن، گرفتار شده، سخت و صعب هست، امّا شدنی است. انسان باید کاری کند که آنها را تغییر دهد. علاجش هم این است که ضدّ آنها را انجام بدهد. لذا همانطور که بیان کردیم راه درمان این خطورات نفسانی و شیطانی این است که تا در ذهنش میآید، بلافاصله راه نفوذ را ببندد و اجازه ندهد این فکر رشد و نمو پیدا کند و به عمل برسد. بعد هم این که خلاف و ضدّ آن را انجام بدهد و دنبال صفات شریفه و اعمال و فضایل برود. خیلی عجیب است، یکی از آقایان تعریف میکرد: من یک بار در مجلس آقای فلسفی بودم، آقا آن روز بیشتر منبر را به تعریف و تمجید یک فرد پرداختند و باعث تعجّب من شدند. بعد از مجلس آقا به من گفتند: وقتی من از فلانی روی منبر تعریف کردم، تو یک طوری نگاه میکردی. بعد هم خودشان فرمودند: برای این نبود که من در مجلس او بودم، من دهها منبر و دهه در مسجد او رفتم، امّا یک بار وقتی اظهار محبّت مردم را به او دیدم، مطلبی به ذهنم آمد، گفتم: او، مرجع تقلید و ... نیست که مردم اینقدر او را تحویل میگیرند، گویی مردم، عالم دیده نیستند و ... . لذا به خودم گفتم: محمّدتقی! تو بیخود کردی، این چه تصوّری است که به ذهن تو آمد. لذا گفتم: من باید یک منبر بروم و از او تعریف و تمجید کنم. حالا این مطلب فقط در ذهن ایشان گذشته بود که مگر این فرد، مرجع تقلید و ... است که مردم اینچنین، این فرد را تکریم میکنند، این فرد شأنیّت چنین تکریمی را ندارد. امّا به همین دلیل یک منبر رفتند و از او تجلیل کردند. همین میشود که مردان خدا اینطور میمانند. اگر انسان اینطور شود که خلاف وساوس را انجام دهد، غوغا میشود. خطورات نفسانی و شیطانی، بیعقلی و یاد خدا، آرامشدهنده عقل است سوم مطلبی که برای علاج وساوس بیان کردیم، کثرت ذکر و یاد است. بیان کردیم: یکی از آنها، ذکر با زبان است. امّا مهم ذکر با دل است. یاد پروردگار عالم، شیطان را زمینگیر میکند. اوّلاً یاد خدا، عقل را آرامش میدهد؛ چون همهی این خطورات نفسانی و شیطانی، ضدّ عقل است و این، یک کد است. به تعبیر دیگر خطورات نفسانی و شیطانی، بیعقلی است. لذا وقتی انسان به یاد خدا بیافتد، مجدّداً به عقل سلیم خودش برمیگردد. امیرالمؤمنین میفرمایند: «الذِّکْرُ یُؤْنِسُ اللُّبَّ وَ یُنِیرُ الْقَلْبَ وَ یَسْتَنْزِلُ الرَّحْمَةَ»[4]، یاد خدا، عقل را آرامش میدهد. دل را روشن میکند و از این تاریکی و جهل بیرون میبرد. رحمت را برای او فرو میریزد. پس یاد پروردگار عالم باعث میشود انسان این خطورات نفسانی و شیطانی دور شود. چون اینها وساوسی هستند که انسان را گیر میاندازند و خدای ناکرده عامل برای عمل میشوند و سبب میشوند کارهایی از انسان سر بزند که نباید انجام بدهد و در شأن انسانیّت نیست، «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویم»[5]. من انسانم، حیوان که نیستم، من متعلّق به خدا هستم، من که ابزار دست شیطان نباید باشم که هر چه شیطان و نفس دون گفت، انجام بدهم. پس باید به یاد خدا باشم تا از این وساوس دور شوم. لذا اولیاء خدا فرمودند: همین یاد خدا، جلوی شیطان را میگیرد و عقل دو مرتبه برمیگردد. وجود مقدّس حضرت جواد الأئمّه - که شهادتشان نزدیک است و برای تبرّک و تیمّن از ایشان یاد میکنیم - میفرمایند: «الْقَصْدُ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی بِالْقُلُوبِ أَبْلَغُ مِنْ إِتْعَابِ الْجَوَارِحِ بِالْأَعْمَال»[6]، رو آوردن به پروردگار عالم به واسطهی این دل (یعنی در دل، یاد خدا باشد)، بهتر از این است که زیاد اعمال انجام بدهید و این اعضاء و جوارحتان را به تعب و سختی بیاندازید، ولی قلبتان جای دیگری باشد. مثلاً نماز میخواند، امّا قلب یک جای دیگر است. روزه میگیرد، امّا قلب یک جای دیگر است. خدای متعالی به جوانی عنایتی کرده بود، ایشان در اواسط ماه مبارک رمضان با بنده تماس گرفت و زار زار گریه میکرد و اصلاً نمیتوانست صحبت کند. گفتم: خبری شده؟ کسی از دنیا رفته؟ گفت: نه، من خودم از دنیا رفتم. من فهمیدم که خبری نیست و دارد مطالب دیگری میگوید. گفت: آقا! من روزه میگیرم و در طی روز خودم را کنترل میکنم، امّا به مطلبی گرفتار شدم و آن، این که تا بعدازظهر میشود، با خودم میگویم: حالا دیگر غروب میشود و افطار میکنم و دیگر راحت میتوانم نعوذبالله به کانالهای مستهجن بروم. یکباره به خودم آمدم و میبینم پانزده روز از ماه مبارک رمضان گذشته و عجب غلطی دارم میکنم! روز را دارم به ظاهر با روزه طی میکنم، امّا این، چه روزهای است؟! بعدازظهر که میشود، منتظرم ساعات بگذرد و بعد از افطار بروم! من خاک بر سر شدم، حالا باید چه کار کنم؟! علاج وسوسه با یاد دائمی خدا در قلب لذا این لطف خدا بود که او را بیدار کرده بود. امام جواد هم میفرمایند: گاهی اعضاء و جوارحت را به تعب میاندازی، امّا قلبت، جای دیگر است. لذا سومین مطلبی که اولیاء خدا روی آن، خیلی تأکید میکنند، این است: اگر میخواهی وساوس و خطورات نفسانی و شیطانی علاج شوند، باید یاد پروردگار عالم دائم در قلب باشد. انواع ذکر و یاد خدا یکی از راههای یاد خدا، همین ذکر زبانی است که همین هم اثر دارد. امّا ذکر، چهار مرتبه دارد: 1. یکی همین ذکر زبانی است. 2. ذکر زبانی و قلبی توأمان با هم است. خدا کند قلب و زبان یکی دربیاید که اولیاء خدا میفرمایند: آن کس که قلب و زبانش، یکی باشد، دیگر از حال نفاق بیرون میرود. وقتی مشغول به استغفرالله ربی و اتوب الیه شد، بالجد قلبش هم دارد این ذکر را میگوید. وقتی لا اله الا الله میگوید، در اصل این قلب است که دارد میگوید و به زبان جاری میشود. پس قلب و زبان، یکی شده است. اگر بشود، غوغا و محشر میشود. 3. ذکر قلبی چنان در دل انسان، جاگیر شود که بر همهی وجود انسان، مستولی شود و بر ذکر زبانی هم مستولی شود. یعنی وقتی انسان دارد ذکر میگوید، به جای این که توجّه کند در زبان چه دارد میگوید، در قلب توجّه میکند چقدر قلبش با این ذکر، وجودش را تصرّف کرده است. چقدر وجودش، الهی قبول نکرده، إلّا الله؟! لا اله الا الله! چقدر وجودش تسبیح ذوالجلال و الاکرام را دارد به حقیقت بیان میکند؟! نه فقط زبان که بگوید: سبحان الله! چقدر وجودش، این اعضاء و جوارحش، در مقام حمودیّت قرار گرفته، قبل از این که به زبان، الحمدلله بگوید؟! چقدر حمد خدا مستولی در وجودش است؟! لذا این ذکر دیگر فراتر از خود زبان میشود و اصلاً زبانی نمیبیند. دیگر ذکر قلبی و زبانی نیست، قلب چنان توجّهی به آن ذکر دارد، کأنّ تمام اعضاء و جوارح دارند آن ذکر را میگویند. البته این ذکر مباحثی در عرفان و ... هم دارد که گذرا رد شدم و الآن به آن مباحث ورود پیدا نمیکنم. 4. ذکر قلبی که در آن مذکور، یعنی پروردگار عالم، در دل باشد و لا غیر. هر کسی را که داری ذکر او را میگویی، فقط او همهی وجودت را تصرّف کرده باشد. غیر از او تصرّف نکرده باشد. واقعاً وجودت را، الله جلّ جلاله، بگیرد. ذات اقدس احدیّت، وجودت را بگیرد و جز او نبینی. اولیاء خدا میگویند: طوری باشد که هنگام ذکر، خود ذکر در نزدش محو شده باشد و دیگر نباشد. برخی از مطالب شنیدنی و خواندنی نیست، رسیدنی است. این مطلب هم از آن رسیدنیهاست. ذکر را میگوید، امّا ذکر، محو است و اصلاً ذکری نیست. عجبا! پس چه دارد میگوید؟! تا انسان به این مقام نرسد، ادراک نسبت به این مطلب را پیدا نمیکند. برخی از مطالب، ادراکی است، گفتنی نیست، اینطور نیست که بگوییم: اولیاء خدا میرسند و ما وصف العیش کنیم، بلکه رسیدنی است. لذا ذکر، محو میشود و قلب انسان به خود ذکر و آن التفاتات ذکریّه مشغول نیست، بلکه با تمامی وجود مستغرق در مذکور، یعنی متعلّق ذکر شود. ذکرٌ و ذاکرٌ و مذکور. این حالت، طوری است که دیگر در متعلّق ذکر، محو شود و به خود ذکر، التفات پیدا نکند. حتّی به حالاتی که ذکر بر روی انسان هم میگذرد (چون عالم، عالم اثر و مؤثّر است و ذکر بر روی انسان اثر میگذارد) توجّه نمیکند، فقط به مذکور و متعلّق به ذکر توجّه میکند. غرق شدن در یاد آقا جان این که یاد آقا جان چه اثری در وجود من میگذارد، دیگر توجّه نمیکند. گرچه اثر دارد. امّا دیگر به خود آقا جان توجّه میشود. دیگر لفظ حجّت بن الحسن، مهدی(صلوات اللّه و سلامه علیه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) و ... نیست. حتّی این هم که این ذکر چه اثراتی بر وجود میگذارد، مطرح نیست. اوایل اینها را میگوییم تا اثر بگذارد و در صراط او برویم و سربازش شویم، امّا بعدها دیگر دنبال اثر نیست و متعلّق به ذکر بر وجود میآید. آنوقت دیگر معلوم است کسی که اینطور شود، چه زمانی خطورات نفسانی و شیطانی بر او حاکم میگردد؟!! تمام شد. حاصل اوییم و خود اوییم آن خویش را خوانیم فرعون زمان خود نه آن فرعون کو بی عون و فر شد در آب و کرد در آتش مقر بلکه آن فرعون با فر و شکوه همچو موسی دید آتش را زکوه سوی آتش رفت و آب لطف یافت ای خوش آن کو سوی این آتش شتافت هر کجا جانیست جای عشق باد جمله جانم فدای عشق باد دیگر آتش نبود و نور دید. برسد به آنجا که هیچ نبیند و فقط «او» شود. چیزی مافوق اثر است. دیگر به آن کار نداریم که اگر آقا جان بیاید، اینچنین و آنچنان شوم. البته معمولاً هم این اثرات هست، امّا من دیگر با آن اثرات کار ندارم. معلوم است که کسی که یاد آقا جان باشد و ذکر ایشان را داشته باشد، دیگر گناه نمیکند. امّا کسی که با گناه باشد، بارها بیان کردم که چشم گناهبین، امامزمانبین نمیشود. امّا دیگر از اینها فراتر میرود و خود او میشود. کاری با اثر ندارد. قلبش در تسخیر مهدی موعود است و وجودش لحظه به لحظه متعلّق به ذکر است. آن مذکور، نه خود ذکر. این، حال است. لذا عندالاولیاء میفرمایند: آخر این، بالذات مطلوب است و برای انسان باید باشد. «إنّ ذاتاً ذاتاً لمطلوب بالشّیء ذات»، آن چیزی که خودش مطلوب است، نه موصوفش، نه وصفش، بل هو ذاته ذاته. امثال من بیچاره چه میفهمیم؟! اگر کسی غرق در وجود مقدّس آقا شد، دیگر اسم نمیبیند. اسماء، همه ابزار بود و از ابزار، عبور کرد. یابن الحسن، یا مهدی و ... ابزار بود و او از آنها عبور کرد. ابوالعرفا میفرمودند: اسمائی که در دعای جوشن کبیر است، همه اسمائی است که میخواهد به تو بگوید: از اینها عبور کن، اگر از اینها عبور کردی، برندهای. بالای هزار اسم است که باید از این اسماء به خود خدا برسی و توقّف در اسم نداشته باشی و إلّا العلم حجاب الاکبر میشود. عبور کن. راه مبارزهی با خطورات نفسانی و شیطانی و علاج وساوسش، مراحلی است که داریم بیان میکنیم. خدایا! همهی اینها را گفتیم، امّا هیچ نمیتوانیم، خودمان را به خودت میسپاریم، «أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِباد»[7]. چه میدانیم چه خبر است؟! تو طبیب دل بیمار منی ... «السّلام علیک یا مولای یا بقیّة اللّه» وقتی در خود ذکر و یاد آقا جان غرق شوی، دیگر اصلاً تبیین به صورت ظاهر و خال هاشمی و ... نیست. دیگر خود آقاست و وجودش ما را تسخیر خواهد کرد. اگر اینطور شود، غوغاست. اسم، بهانه است. اسم، ابزار است، چیز دیگری نیاز است که برسد. «السّلام علیک یا مولای یا بقیّة اللّه» آقا جان! قلبم سنگین است، ذنوب، گرفتارم کرده، من را چه به این حرفها؟! آقا دستم را بگیر. آقا پاکم کن. آقا نگاهم کن. عنایت کن. آقا طوری نشود که دیگر به اسمی عادت کنم و بگویم، امّا ندانم که چه دارم میگویم. اگر اینطور شود که شیطان خیلی خوشش میآید. شیطان میگوید: یابن الحسنت را بگو، این اثری ندارد. مانند نمازی که وهابیّت میخوانند، اثری ندارد و شیطان هم خوشش میآید. من هم نعوذبالله بگویم، امّا اثر نداشته باشد. آقا! کاری کن دیگر برای خودت شوم، از دنیا بریده شوم، دنیا و مافیها جلوی چشمم هیچ بیاید. تا بوده، دنبال این بودم که مشکلاتم را بگویم، اینجا اینطوری شد، پسرم این شد، دخترم این شد، آنجا این مشکل را پیدا کردم و ...، چه زمانی شد که اگر به تو هم توسّل جستم، بگویم: آقا جان! خودت را میخواهم. آقا جان! دیگر دنیا نمیخواهم. نه یان که بگویم بچّه بد است. امّا نباید مدام بگویم: بچّهام و همسرم و ...، از دنیا حرف نزنم، اگر هم میخواهم اینها را برای تو بخواهم. آنها هم برای تو شوند. من هم برای تو شوم. قربانت بروم. آقا! گیجم، ماتم، مبهوتم، وضعم خراب است. دلم میخواهد بیابان بروم و داد بزنم. آقا خودم از خودم خستهام. ناله و فغان بزنم. کاری کن از خودم ببرم. من تا از خودم نبُرَم، از دنیا هم نمیبُرَّم. آقا جان! میخواهم به جایی بروم، تو عنایتی کنی و من از خودم ببرّم. از خودم بیرون بیایم. آقا! گناه، انانیّت، سیادت و آقایی، مانند یک پیله به دورم پیچیده، گرفتار شدم. تکبّر من را بیچاره کرده است. آقا من خودم بیچاره شدم. خودم، خودم را بدبخت کردم، دنیا هم که دیگر بر روی آن اضافه شد. من را نجات بده. دیگر عمرم دارد تمام میشود و وضعم هم خراب است. نفسم دیگر بالا نمیآید. با این وضع کجا بروم؟! اگر خودت دلت میخواهد که اینطور بروم و ترک دنیا کنم و تو را نشناسم و وجودت من را نگیرد، بروم. تا به حال فقط به یک اسم دلم خوش بوده و وجودم را تصرّف نکردی. آقا! ممنونم که اجازه دادی با این زبان پر از گناه، اسمت را بگویم. بازم کرمت هست. قربان کرمت بروم! تو که کریمی، بیشتر کرامت کن. از کریم که کم نمیشود، دستم را بگیر، حالم را عوض کن. به جان مادرت نرجس خاتون حالم را عوض کن. چارهای ندارم، پای مادرت را وسط میآورم و به ایشان قسمت میدهم. آقا جان! به حقّ آن مادری که بسیار تو را دوست داشت، به حقّ نرجس خاتونی که خیلی دوستش داری. آقا جا! عنایت و محبّتی بیشتر به من کن. وضعم خیلی خراب شده، تا قبل تا اسمت میآمد دلم میلرزید، اشکم جاری میشد. با خودم چه کردم؟! شاید بفرمایی: چرا به من میگویی؟! خودت با خودت کردی. میگویم: بله، خودم با خودم کردم. امّا میدانم خودم طبیب نیستم، طبیب تویی، قربانت بروم، من خودم را مریض کردم، امّا تو طبیبی. تو طبیب دل بیمار منی. سید و سرور و سالار منی. یابن الحسن. ای نگار نازنین فاطمه، یادگار آخرین فاطمه، آقا جان! به مادرت زهرا کمکم کن ............ «السّلام علیک یا مولای یا بقیّة اللّه» «یا وَصِیَّ الْحَسَنِ وَالْخَلَفَ الْحُجَّهَ اَیُّهَا الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِیُّ یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ یَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ یَا سَیِّدَنَا وَ مَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِکَ إِلَی اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاکَ بَیْنَ یَدَیْ حَاجَاتِنَا یَاوَجیهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللّه» [1]. الشمس : 8
[2]. الحشر : 2
[3]. مجموعة ورام، ج: 1، ص: 59.
[4]. عیون الحکم و المواعظ، ص: 55.
[5]. التین : 4.
[6]. نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص: 134.
[7]. غافر : 44.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 97]
صفحات پیشنهادی
برای علاج وسوسه، تمامی راههای نفوذ وساوس را ببندید
پای درس اخلاق آیت الله قرهی برای علاج وسوسه تمامی راههای نفوذ وساوس را ببندید شناسهٔ خبر 3745889 - شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۹ ۲۷ دین و اندیشه > آیین ها و تشکل های مذهبی jwplayer display inline-block; آیت الله قرهی در درس اخیر اخلاق خود گفت برای علاج وسوسه تمامی راههایتعارض واقعی میان ایمان و کفر است و نه ایمان و عقل
یادداشت تعارض واقعی میان ایمان و کفر است و نه ایمان و عقل شناسهٔ خبر 3745872 - شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۸ ۳۳ دین و اندیشه > اندیشمندان jwplayer display inline-block; تعارض واقعی عقل نه با ایمان که با جهل است ایمان عقل دینی را نفی نمی کند بلکه ایمان جایگاه عقل را فقط در قزمان کنونی به مرز بی خردی نزدیک می شود/ ظهور و خفای عقل درتاریخ
سخنرانی داوری اردکانی در خانه مشروطیت اصفهان زمان کنونی به مرز بی خردی نزدیک می شود ظهور و خفای عقل درتاریخ شناسهٔ خبر 3755468 - دوشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۴ ۲۸ دین و اندیشه > اندیشمندان jwplayer display inline-block; رئیس فرهنگستان علوم با بیان اینکه در هر تاریخی صورتیوظیفه دانش کلام، برهان پذیر و عقلانی نمودنِ معارفِ دینی است
مدیر اجرایی دومین مدرسه تابستانی کلام امامیه وظیفه دانش کلام برهان پذیر و عقلانی نمودنِ معارفِ دینی است شناسهٔ خبر 3756615 - سهشنبه ۹ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۵ ۱۲ دین و اندیشه > اندیشکده ها jwplayer display inline-block; مدیر اجرایی دومین مدرسه تابستانی کلام امامیه گفت متکلماصالت جنگ یا صلح؟/گفتمان خشونت پرهیزی به نگرش عقلانی بدل گشته است
گفتاری از حجت الاسلام سید مصطفی محقق داماد اصالت جنگ یا صلح گفتمان خشونت پرهیزی به نگرش عقلانی بدل گشته است شناسهٔ خبر 3757612 - چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۴ ۵۰ دین و اندیشه > اندیشمندان jwplayer display inline-block; سید مصطفی محقق داماد معتقد است گفتمان خشونتپرهیزیهمایش «فلسفه آموزش و یادگیری مداوم»
انجمن فلسفه تعلیم و تربیت ایران برگزار می کند همایش فلسفه آموزش و یادگیری مداوم شناسهٔ خبر 3745937 - شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۹ ۳۱ دین و اندیشه > اندیشکده ها jwplayer display inline-block; هشتمین همایش انجمن فلسفه تعلیم و تربیت ایران با عنوان فلسفه آموزش و یادگیری مداومتولید سلولهای بنیادی برای درمان بیماران صعبالعلاج چشمی در شیراز
استانها > سیستان و بلوچستان - خبرجنوب نوشت رئیس بخش پاتولوژی چشم دانشگاه علوم پزشکی شیراز از افتتاح دومین آزمایشگاه پیشرفته آسیب شناسی تخصصی چشم کشور در این شهر خبر داد دكتر معصومه اقتداري گفت اين آزمايشگاه يكي از منحصربه فردترين مراكز كشور بوده و در بيمارستان«ایمان و عقل»؛ دو گانه ناسازگار کلیسایی
یادداشتی از داوود مهدوی زادگان ایمان و عقل دو گانه ناسازگار کلیسایی شناسهٔ خبر 3752396 - جمعه ۵ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۳ ۴۲ دین و اندیشه > اندیشمندان jwplayer display inline-block; حضرات معصومین علیهم السلام دو گانه عقل و ایمان را که تاکنون عالم مسیحی را گرفتار خود کرده استکتاب «یادداشت هایی درباره فرهنگ و مطالعات فرهنگی» منتشر شد
از سوی نشر معارف کتاب یادداشت هایی درباره فرهنگ و مطالعات فرهنگی منتشر شد شناسهٔ خبر 3747530 - سهشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۰ ۳۲ دین و اندیشه > اندیشکده ها jwplayer display inline-block; کتاب یادداشت هایی درباره فرهنگ و مطالعات فرهنگی نوشته اسماعیل نوده فراهانی از سوی دتروریسم به واسطه زیاده خواهی کشورهای استعمارگر فراگیر شده است
بیانیه دبیرخانۀ دائمی ائتلاف جهانی علیه تروریسم تروریسم به واسطه زیاده خواهی کشورهای استعمارگر فراگیر شده است شناسهٔ خبر 3755317 - دوشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۲ ۱۶ دین و اندیشه > سایر jwplayer display inline-block; هر چند پدیده شوم ترور و تروریسم از قدمتی به تاریخ بشر برخ-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها