واضح آرشیو وب فارسی:مهر: حجت الاسلام صادقی بررسی کرد؛
ابعاد مختلف ارتباط میان دین و اخلاق/ اخلاق هنجاری و فرااخلاق
شناسهٔ خبر: 3745983 - شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۰:۲۳
دین و اندیشه > همایش ها و میزگردها
.jwplayer{ display: inline-block; } حجت الاسلام صادقی گفت: برای بررسی بحث رابطه دین و اخلاق می توان به نقش های خداوند در علم اخلاق، پرداخت. نقش معناشناختی، معرفت شناختی، هستی شناختی تشریعی و... از این دست است. به گزارش خبرگزای مهر، جلسه اول ارائه حجت الاسلام هادی صادقی در درس گفتگوی «بازخوانی جریان روشنفکری دینی» در مدرسه آزاد فکری مهاجر برگزار شد. آنچه در ادامه مطالعه می کنید گزارشی از این جلسه است. ابتدا فهرستی از مسائل مهمی که می خواهیم در جلسات بدانها بپردازیم، بیان می کنیم: یکی از مهمترین مقولات انسانی خیر یا همان خوبی است. اینکه حقیقت خیر چیست در طی مباحث آینده به آن می پردازیم، منتها در حد معرفی ساده و ابتدایی می توان گفت که گاهی به مصالح خیر گفته می شود، گاهی خیر به یک امر ذاتی تعلق می گیرد، گاهی خیر دنیوی معنا می شود و گاهی اعم از دنیوی و اخروی معنا می گردد، بنابراین خیر می تواند جنبه دینی داشته باشد و می تواند جنبه غیردینی هم پیدا کند. علم اخلاق نیز برای پرداختن به همین مقوله مهم انسانی ایجاد شده است و با اسامی مختلفی هم مانند فلسفه، حکمت عملی، اخلاق هنجاری و ... از آن یاد شده است. از طرفی دین نیز، به مسأله خیر پرداخته است و غایت بعثت نیز اتمام مکارم اخلاقی عنوان شده است که این مطلب به ما نشان می دهد که غایت دین هرچه باشد، بخشی یا مرتبه ای از آن دست یابی به خیر است و بنابراین لااقل گونه ای از اشتراک در غایت، میان دین و اخلاق وجود دارد. برای بررسی دقیق تر می توان ابعاد مختلف ارتباط میان دین و اخلاق را در سه بعد وجودشناختی، معرفت شناختی و معناشناختی مورد بررسی قرار داد. در هر یک از این ابعاد مسائل متنوعی را می توان مطرح نمود، مانند هستی شناسی فلسفی، اهداف و غایات، ارتباطات روانشناختی انسان، روش های انگیزه شناسی، الگوشناسی و اسوه شناسی، روابط علی معلولی، میزان اعتبار معرفت شناختی هر یک از این حوزه ها، ارتباط منطقی و استنتاجی بین آنها و غیره. برای سنجش ارتباط و نسبت بین دین و اخلاق، یک دسته از ارتباطاتی که بین آن دو می توان مطرح کرد، بررسی ارتباط آن دو از سه جهت اهداف، موضوع و روش می باشد. یک دسته از ارتباطات دیگر که با فرض پذیرش یک نحوه استقلال برای دین و اخلاق قابلیت طرح دارد، ارتباطات بیرونی این دو حوزه است، مانند اینکه آیا این دو حوزه داد و ستد محتوایی با هم دارند یا اینکه کاملا از هم مستقل و مجزا هستند. پس در بررسی نسبت دین و اخلاق باید بسنجیم که دین چه نیازی به اخلاق دارد و در طرف دیگر اخلاق چه نیازی به دین دارد. اگر هیچ نحوه استقلالی بین این دو ساحت مطرح نباشد، یک شق آن این است که اخلاق جزء دین باشد و بنابراین باید نسبت اخلاق و کلام یا نسبت اخلاق و فقه و... را مطرح نمود. این بحث اصول موضوعه و مفروضاتی دارد که در جای خود قابل بحث و پیگیری است اما اینجا آنها را مسلم فرض می کنیم. فرض وجود خدای شخصی ادیان ابراهیمی آن گونه که در اسلام بیان شده با تمام صفات آن و این که این خداوند اراده تشریعی نیز دارد و بر پیامبران خود به ویژه پیامبر اسلام (ص) وحی کرده است و شریعتی را برای بشریت فرستاده است، فرض ورود به بحث حاضر است. البته در این بحث ها باید دقت کنیم که هیچ کدام از دین یا اخلاق را به یک حوزه خاص، فرونکاهیم و برای نمونه بحث را صرفاً محدود به بحث رابطه میان اخلاق و خداوند نکنیم، چرا که مباحث بسیار مهم دیگری همچون رابطه میان اخلاق با معاد و اخلاق با نبوت و شریعت نیز قابل طرح و بحث است. فقه نیز جزئی از شریعت است و بحث رابطهی میان اخلاق و شریعت نیز نباید به رابطهی میان اخلاق و فقه فروکاسته شود. منظور از دین، مجموعه معارفی است که پیرامون امر قدسی شکل گرفته است و به طور خاص در این سلسله مباحث، تعریف ما از دین، مجموعه معارف قدسی است که در اسلام حول محور خدا و شریعت پیامبر اسلام تولید شده و شکل گرفته است. بخشی از این معارف، معتقدات نظری (مانند علم کلام) برخی معتقدات عملی (مانند فقه) و برخی نیز مربوط اعمال درونی انسان است که در آن اخلاقیات و ملکات انسان می پردازد. تعاریف از اخلاق: علم اخلاق که در ادبیات علمای اسلامی از آن یاد می شود، علمی است که به خلقیات و ملکات انسانی می پردازد اما آنچه مراد ما از کلمه اخلاق است، همان معنای جدید آن است که به طور کلی علم شناخت ارزشها و الزامات رفتار فردی و اجتماعی لااقل در حد کلیات آن است. این معنای وسیع تر، مشخصاً شامل بخشی از مسائل فقه اسلامی نیز می شود، چرا که فقه اسلامی خود هم شامل اخلاق در معنای جدید آن است، هم شامل حقوق است و هم مسائلی همچون عبادیات را در بر می گیرد که نه در حقوق مطرح است و نه در اخلاق. در حالیکه عبادیات هم می تواند به نوعی ذیل اخلاق و ملکات اخلاقی مورد بحث قرار گیرد. فلسفه اخلاق، خود قابل انقسام به اخلاق هنجاری و فرااخلاق است. اخلاق هنجاری را از این جهت در حیطه فلسفه اخلاق می دانیم که در آن از کلیات بحث می شود و این که ملاک خوب بودن یا بد بودن امور چیست. اما در علم اخلاق که در فرهنگ ما سابقاً رایج بود، عکس فلسفه اخلاق، وارد مصادیق میشویم و بر سر تک تک فضیلت ها و رذیلت های اخلاقی مانند صداقت و غیره بحث می کنیم. از طرفی آنچه اخلاق کاربردی خوانده می شود نیز همان تطبیق اخلاق هنجاری بر ساحت های مختلف بشری مانند خانواده، انواع مشاغل و حرفه ها، سیاست و ... است که بیشتر هم ناظر به مسائل اجتماعی است درحالیکه علم اخلاق بیشتر به مسائل فردی میپردازد. در نهایت فرااخلاق، مربوط به مسائلی مانند هستی شناسی اخلاق، معرفت شناسی اخلاق و به نوعی یک نگاه درجهی دو به اخلاق است. برای بررسی جدی تر بحث رابطه دین و اخلاق می توان به انواع نقش های متفاوتی که برای خداوند در علم اخلاق قابل تصور است، پرداخت. که از جمله: ۱) نقش معناشناختی: اصولاً خداوند باید معنی کند که خوب یعنی چه و بد یعنی چه و اگر تشریع خداوند در این زمینه نیاید اصلاً خوب و بد بیمعنی میشود. معنی امر و نهی نیز، صرفاً از خواست تشریعی خدا بیرون میآید. این نگرش که بسیار افراطی است، تنها مورد پسند قلیلی از اشاعره بوده است. ۲) نقش معرفت شناختی: خوب و بد نزد ما مستقلاً نه تنها معنی دارد، بلکه خوب یا بد بودن امور، واقعیت مستقلی است که اما ما برای آنکه بفهمیم چه چیزی خوب است و چه چیزی بد، (مصادیق خوبی و بدی برایمان روشن شود) نیازمند تشریع الهی هستیم. ۳) نقش هستی شناختی تشریعی: خوبی و بدی نزد ما معنیدار است اما، واقعیت و هستی خوبی و بدی وابسته به امر و تشریع خدا است. یعنی برای مثال دزدی ذاتاً بد نیست، اما اگر خدا بگوید بد است بد میشود و اگر بگوید خوب، خوب خواهد شد. این نظرگاه، طرفداران گستردهای هم در غرب و هم در عالم اسلامی دارد. ۴) نقش معیارشناختی: در این نگاه، خداوند روش و معیار تشخیص خوبی و بدی را به ما میدهد و نه اینکه خود خوبی و بدی افعال گوناگون را مشخص نماید. مثال این دیدگاه، مانند آن است که به جای آنکه برای کسی ماهی بگیریم، به او ماهیگیری یاد بدهیم. این چهار دیدگاه، مربوط به نقش تشریعی خداوند بود. ۵) نقش هستی شناختی تکوینی/ ایجاد قانون طبیعی اخلاق: خداوند مصدر و علت خوب یا بد بودن افعال هست اما نه با تشریع، بلکه با نوع خلقتی که کرده و آنچه که در نهاد طبیعت نهاده است. پس با نگاه به طبیعت میتوان خوب بودن یا بد بودن امور را فهمید. بدی قتل نفس محترم و خوبی صداقت طبیعی است. میتوانیم مانند امور علمی دیگر مانند ریاضی و فیزیک و شیمی، به امور اخلاقی نیز به عنوان یک واقعیت پی ببریم. اخلاق مانند قوانین دیگر، در متن واقعیت ها است و کار ما کشف قوانین اخلاقی است. طبیعت گرایان خداباور طرفدار این نظریه هستند. ۶) نقش فطری الهامی: یعنی خداوند، بدی و خوبی امور را به انسان الهام می کند و می فهماند و یعنی نقش خدا این است که در فطرت او، این توان فهمی و معرفتی را به ودیعه گذاشته است. آیات کریمه وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا، فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا در قرآن نیز، صراحتاً اشاره به همین معنی دارد. ۷) نقش فطری گرایشی: علاوه بر فهم خوبی و بدی، گرایش به خوبی و بدآمدن از بدی نیز در نهاد انسان به ودیعه گذاشته شده و فطری است. البته بحث سر این نیست که انسان ها نفس اماره ندارند یا گرایشی به بدی ندارند، اما تمامی انسانها با عقل خود، خوبی را تحسین می کنند و بدی را زشت می دانند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 83]