تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 12 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):به جرّاح مدائنى فرمودند: آيا به تو بگويم كه مكارم اخلاق چيست؟ گذشت كردن از مردم، سهي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803871879




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

تحجر در لباس روشنفکری/ در مصائب سلطه جهل و خودکامگی بر دانشگاه ها


واضح آرشیو وب فارسی:مهر: یادداشتی از حجت الاسلام رضا غلامی؛
تحجر در لباس روشنفکری/ در مصائب سلطه جهل و خودکامگی بر دانشگاه ها

رضا غلامی


شناسهٔ خبر: 3689986 - یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۵:۱۸
دین و اندیشه > اندیشمندان

.jwplayer{ display: inline-block; } متنی که در پی می آید یادداشتی از حجت الاسلام رضا غلامی در پاسخ به نقد بیژن عبدالکریمی به کتاب «فلسفه تحول تاریخ»، اثر دکتر موسی نجفی است. به گزارش خبرگزاری مهر، متن زیر یادداشتی از حجت الاسلام رضا غلامی در پاسخ به نقد بیژن عبدالکریمی به کتاب فلسفه تحول تاریخ، اثر دکتر موسی نجفی است که از نظر می گذرد. یادداشت بیژن عبدالکریمی را می توانید از اینجا ببینید. پیش از تعطیلات نوروز، دوستان فرهیخته ام در مجله خردنامه همشهری، بنده را از ارسال نقدی از سوی جناب آقای دکتر بیژن عبدالکریمی برای خردنامه در ارتباط با اثر تازه استاد گرامی جناب آقای دکتر موسی نجفی مطلع ساختند و از بنده دعوت کردند تا اگر مایلم پاسخی برای این نقد تهیه کنم. به دلیل مطالعه دقیق و چندباره کتاب فلسفه تحول تاریخ و اشراف نسبی ای که به مباحث کتاب پیدا کرده بودم و البته با ملاحظه ارادتم به دوستان خردنامه، این دعوت را بی درنگ بپذیرفتم و تقاضا کردم تا نقد جناب آقای عبدالکریمی را برای من بفرستند. طولی نکشید که نقد ایشان به دستم رسید. با علاقه سریعا وقتی را به مطالعه این نقد اختصاص دادم و تصور می کردم که بر خلاف نوشته دکتر عبدالکریمی در مجله عصر اندیشه در موضوع تمدن نوین اسلامی، که به آن نیز در همان مجله پاسخ داده بودم، شاید این مرتبه با طرح نظراتی عالمانه درباره کتاب فلسفه تحول تاریخ روبرو شده و به عنوان یک طلبه کوچک سودی می برم؛ اما چندثانیه از مطالعه نوشته دکتر عبدالکریمی نگذشته بود که تعجب به همراه غم و اندوه وجودم را فراگرفت. بر خلاف تصور اولیه، نوشته مزبور هیچ شباهتی به نقد نداشت و بیشتر به فحشنامه ای می ماند که با نهایت خشم و کینه تهیه شده است. تصمیم گرفتم انصراف خود را از تهیه پاسخ علمی به نوشته دکتر عبدالکریمی به دوستان خردنامه اعلام کنم. فکر می کردم عکس العمل من نسبت به این نوشته که فاقد هرگونه ارزش علمی است، نه تنها اتلاف وقت است، بلکه نوعی ستم به ساحت معرفت و دانش محسوب می شود و خموشی و عبور از کنار آن، بهترین کار در جهت منزوی ساختن این قبیل نوشته هایی است که در لباس روشنفکری به ستیز با تفکر و اندیشه ورزی آزاد در ایران برخاسته اند. با اینکه در منطق این تصمیم تردیدی نداشتم، به ذهنم رسید قبل از اعلام به دوستان خردنامه، با بعضی از عزیزان اندیشه ورز نیز مشورت کنم. این دوستان، با اینکه نظر من در لزوم بی اعتنایی به یادداشت دکتر عبدالکریمی و عبور عزیزانه از کنار آن را قبول داشتند، اما پاسخ به آن را لااقل برای ثبت در تاریخ و پرده گشایی از نمونه ای بارز از هزاران نمونه خودکامگی و تحجر علمی در میان روشنفکران خودخوانده در جامعه دانشگاهی کشور مفید دانستند. با این ملاحظه، تصمیم خود را تغییر دادم و بر آن شدم تا پاسخی هرچند کوتاه بر این نوشته را تقدیم مجله خردنامه نمایم. من نیز مانند دکتر عبدالکریمی، این پاسخ را در سه بخش عمده تقدیم می کنم : یکم. مقدمه، دوم؛ پاسخ به مطالب صوری ایشان درباره کتاب فلسفه تحول تاریخ؛ سوم، پاسخ به مطالب نظری. البته ترجیح می دهم به مطالب شبه اخلاقی ایشان در همان مقدمه پاسخ دهم. بخش اول، مقدمه : قبلا نیز کرارا با این گونه عبارت ها که «اثر دکتر نجفی از زمره آن دسته از طرح های پژوهشی است که بیش از آنکه برخاسته از دغدغه های علمی و آکادمیک باشد، نشأت گرفته از گرایشات سیاسی و ایدئولوژیک برخی نهادهای رسمی حمایت کننده این گونه طرح هاست» مواجه شده ام؛ غالب اوقات، کسانی که خود را در برابر نقد عالمانه یک اثر تحقیقی موفق عاجز می بینند از این تعابیر برای لجن مال کردن آن یا فروبردن خشم خود نسبت به ظهور چنین آثاری استفاده می کنند و تصور می کنند این مدعیات دهه شصتی همچنان در جامعه علمی کشور خریدار دارد. برای اطمینان از اینکه آیا این اثر به سفارش نهادی سیاسی از سوی دکتر نجفی تهیه شده یا یک کار علمی مستقل محسوب می شود، با دکتر نجفی تماس گرفتم. پاسخ ایشان جالب بود. ایشان گفتند نه تنها بابت نوشتن کتاب فلسفه تحول تاریخ ریالی از کسی پول نگرفته‌ام، بلکه به دلیل گرفتاری مالی ناشر، از گرفتن حق التالیف ناچیز این کتاب نیز منصرف شده‌ام. البته برای من چنین پاسخی از سوی دکتر نجفی تازگی نداشت؛ در غالب مواردی که امثال دکتر عبدالکریمی اساتید و محققان انقلابی را به انجام کارهای سفارشی و گرفتن پول های هنگفت از نهادها متهم می کنند، با چنین پاسخ هایی روبرو می شویم. جالب تر اینکه اخیرا با یکی از مسئولان امور کارشناسی در یک وزارتخانه مهم صحبت می کردم؛ از وی پرسیدم کارهای پژوهشی آن وزارتخانه در این سی و چند سال عمدتا به چه افراد و موسساتی سپرده شده است؟ ایشان در پاسخ، به پرداخت های میلیاردی به افراد و مجموعه هایی در عرصه جامعه شناسی اشاره داشت که نه تنها شباهتی به اساتید انقلابی ندارند بلکه از زمره دوستان یا همفکران روشنفکر جناب عبدالکریمی هستند! شاید همفکران دکتر عبدالکریمی تاکنون سهم ایشان را پرداخت نکرده‌اند که تا این حد او را به عصبانیت و پوچ سرایی سوق داده است. البته در اینجا لازم است مطلبی را به جناب عبدالکریمی متذکر شوم هرچند نمی دانم اصولا این جنس مطالب برای امثال ایشان قابل درک هست یا نه؟ اولا، برای نیروهای انقلابی تلاش پژوهشی شبانه روزی در جهت خدمت به کشور و این ملت عزیز و متدین، مستلزم گرفتن پول یا سفارش نهادی خاص نیست و در مکتبی که شهادت در راه خدا سعادت محسوب می شود و امثال دکتر نجفی برای رسیدن به چنین سعادتی لحظه شماری می کنند، تلاش فکری خودجوش برای نجات این ملت از شرایط تحمیلی، آن هم بدون ما به ازای مادی، کم ترین کاری است که میتوان انجام داد. اگر برای جناب عبدالکریمی کار رایگان کاملا بی معناست، و در فکر وی همه چیز با ترازوی پول ارزش گذاری می شود، در بین نیروهای انقلابی این کار مذموم است لذا این اتهامات ناشی از تعمیم دهی برآیند ذهنیت مادی جناب عبدالکریمی به همگان از جمله دکتر نجفی است؛ ثانیا، بر خلاف نگاه دکتر عبدالکریمی که رویکرد ماکیاولیستی به قدرت بر فکرشان سیطره دارد، قدرت در اتمسفر اسلام ناب با قدرتی که در ذهن ایشان است به کلی متفاوت است؛ و لذا در صورت لزوم، کمک به نظام مقدس جمهوری اسلامی و تحقق آرمان های مردمی و معقول آن، نه تنها برای اساتید انقلابی عیب نیست بلکه افتخار بزرگی برای آنها محسوب می شود لذا جا دارد ایشان خود را در اینگونه اتهام زنی ها خسته نکند که به جز در میان هفکران جناب عبدالکریمی خریداری ندارد. دیگر آنکه، آن چارچوبی که جناب عبدالکریمی برای تفکر به همگان دیکته می کنند و می خواهند همه افکار را با آن هم قد کنند، بر خلاف ادعای ایشان نتیجه ای جز نتیجه همان تفوه که جناب ایشان از آن فرار می کنند نداشته است. چطور می شود که افرادی ملاک ها و روش های خود را تنها ملاک دست یابی به درستی می پندارند و هر کس را که از این ملاک ها و رفتارهای خودبنیان عبور کرد را به اشد وجه مورد توهین و جسارت قرار می دهند؟ چیز دیگری که در فکر امثال آقای عبدالکریمی وجود دارد مساوی دانستن خود با جامعه علمی است! معلوم نیست چه چیزی فکر ایشان و دوستانشان را برابر با فکر جامعه علمی تبدیل کرده و مخالفت با آن را مخالفت با جامعه علمی معرفی می کند؟ البته روشن است که ارزش یک نظریه علمی مطابقت با رأی و نظر اکثریت نیست و این از عجایب روزگار است که عده ای مطابقت یک رای با نظر اکثریت را ملاکی برای حقانیت یک دیدگاه می دانند و از همین ادعا کافی است که پوچی اندیشه های آنها روشن گردد. از سوی دیگر، آنچه به مثابه حدیث آرزومندی از سوی دکتر عبدالکریمی با تعابیری چون عوام زدگی و پوپولیسم مورد هجو قرار گرفته، آن چیزی است که اتفاقا بر خلاف جمعبندی ایشان، در انقلاب اسلامی عملا در مسیر تحقق گام به گام قرار گرفته است. بله، روشن است که دکتر عبدالکریمی علوم انسانی اسلامی را برنمی تابند ولیکن بر خلاف نظر ایشان در سالهای اخیر شاهد اقبال روزافزون اساتید دانشگاه ها و دانشجویان به علوم انسانی اسلامی هستیم. شکی نیست که برای امثال ایشان صحبت کردن از الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت و تمدن نوین اسلامی یعنی قائل بودن به دو دو تا هفده تا، لکن بحث از الگوی اسلامی پیشرفت و تمدن نوین اسلامی و اعتقاد به امکان رسیدن به آنها، به تمایلات شخصی آقای عبدالکریمی و برداشت های کج و ماوج ایشان از شرایط ایران و جهان وابسته نیست و قرار نیست مخالفت ایشان با این مباحث به عدم اقبال همگان از جمله جامعه علمی به آنها منجر شود. وانگهی باید دید، آن چیزی که از سوی جناب عبدالکریمی تحت عنوان مصائب و بحران های پسا انقلاب مطرح شده است، ناشی از چیست؟ بر فرض که ما با ایشان در این زمینه تا حدی هم نظر باشیم؛ اما آیا وقت آن نرسیده که امثال آقای عبدالکریمی به طور واقع بینانه به سهم و نقش خود در این مصائب و بحران ها اعتراف کنند؟ آیا نباید به مردم بگویند که نسخه پیچی های همین محافل آکادمیک و روشنفکری که دکتر عبدالکریمی خود را نماینده آن محافل معرفی می کند، و البته ظاهرا سهم خود را از میلیاردها تومان که تاکنون از سوی دوستانش به خاطر همین نسخه پیچی ها از بیت المال به جیب زده شده نگرفته، عامل مصائب و بحران هاست؟ چه کسانی در این سی و هفت سال ضمن ساختن دیوی صد شاخ و شکست ناپذیر از غرب، مستمرا مردم ایران را به تسلیم در برابر غرب و فراموش کردن هویت ملی و دینی خود ترغیب کرده اند؟ چه کسانی به اسم مقابله با استبداد، تن دادن به شدیدترین استبداد ها از سوی ملت ایران را تئوریزه کرده اند؟ چه کسانی امروز به اسم واقع گرایی، آرمان های ملت ایران را به سخره می گیرند تا بلکه این ملت زودتر و راحت تر از سوی نظام سلطه بلعیده شده و تا قرن ها از استیفای حقوق مسلم خود محروم شود؟ من برای خودم متأسفم که باید قلم را با همه تقدسش برای پاسخ به این جنس مطالب به حرکت درآورم لکن در انتهای مقدمه به ایشان توصیه می کنم که اگر هنوز اثری از صداقت علمی در ایشان هست از این رویه که نتیجه ای جز دور کردن اهل علم از حقیقت نیست، دست بکشند. دیگر دوران فحاشی و اتهام زنی به اهل علم گذشته و امروز هیچ جوان جویای فکری خریدار این قبیل سخنان نیست. آقای عبدالکریمی قدری به تعصبات خود غلبه نموده و به صحبت های خود آزادانه بیندیشید تا معلوم شود آیا ایدئولوژیک تر از صحبت های خودتان یافت می شود؟ شما دکتر نجفی را به برخورداری از تفکر ایدئولوژیک متهم می کنید لکن با علائمی که از تفکر ایدئولوژیک می توان سراغ گرفت، دشوار نیست که متوجه شویم بیش از هر کس، این علائم در سخنان و نوشته های خودتان و همفکرانتان مشاهده می شود. آقای عبدالکریمی، آیا شایسته نبود جنابعالی که خود را علمی و روشنفکر می نامید و بقیه را بی سواد و بداخلاق، به جای پرداختن به من قال و ارتکاب به انواع توهین ها به یک نویسنده پرتلاش و خدوم عرصه اندیشه سیاسی، به ماقال می پرداختید تا معلوم شود حرف اساسی شما چیست؟ بخش دوم، پاسخ به نقد صوری مهم ترین مشکل جناب عبدالکریمی، عدم فهم صحیح و عمیق مطالب کتاب فلسفه تحول تاریخ است. ای کاش ایشان قبل از نوشتن شتاب زده این متن، ابتدا کتاب را با دقت مطالعه می کردند تا این قبیل اشکالات پوچ را به این کتاب نمی گرفتند. ایشان گفته اند چرا در این کتاب به رغم نام خود، هیچ تلاشی در جهت مبناسازی برای تحول در علوم انسانی دیده نمی شود یا چرا کتاب درباره معنا و مبنی حکمت صدرایی سکوت کرده است؟ خوب بله، اگر مخاطب این کتاب مخاطب دانشجو آن هم دانشجویان مقطع کارشناسی باشد یا اگر دکتر نجفی به دنبال نوشتن متن درسی برای آنها می بودند، این ایراد وارد بود، لکن فرض بر این است که خوانندگان اصلی کتاب فلسفه تحول تاریخ، افراد عالم و نخبه هستند و نیازی نیست تا این کتاب با حجمی چندبرابر حجم فعلی، به شرح الفبای هر مبحث علمی یا توضیحات مستقیم درباره هر مقوله بپردازد. بله، برای کسی که با الفبای فلسفه صدایی و نوصدرایی آشنا نیست خواندن این کتاب چندان ثمربخش نیست؛ یا برای کسانی که جایگاه تحول در فلسفه تاریخ را در تحول علوم انسانی نمی دانند لازم است همه چیز از الف یا ی شرح داده شود لکن این مشکل برای اهل علم در این رشته وجود ندارد؛ آنها به خوبی متوجه می شوند که مولف مفروضاتی دارد و لازم نیست هر یک از مفروضات خود را شرح و اثبات کند؛ همچنین فلسفه تحول تاریخ از طریق نقد فلسفه تاریخ، و با بهره گیری از رویکرد فلسفه صدرایی، به دنبال پایه گذاری معرفتی است تا بواسطه آن بتواند ضعف ها و کمبودهای فلسفه تاریخ را برطرف نموده و آن را به پایه ای مستحکم برای تحول در علوم انسانی تبدیل کند. اینکه جناب عبدالکریمی با فلسفه نوصدرایی و نحوه تولد و سیر آن در تاریخ معاصر به خوبی آشنایی ندارند یا از نقش کلیدی استاد شهید مطهری در آن بی خبرند دلیل نمی شود که بخشی از این کتاب به پاسخگویی به این پرسش اختصاص پیدا کند. برای افرادی که مختصری با فلسفه صدرایی و نقش علامه طباطبایی و شهید مطهری در تکمیل این فلسفه و توانمندسازی آن در پاسخگویی به نیازهای فکری روز اطلاع دارند فهم این مطلب بسیار ساده است و نیازی به اثباتش، آن هم در این کتاب که اصولا هدف دیگری را جستجو می کند نیست. یکی از ایراداتی که ایشان در این بخش به دکتر نجفی گرفتند این است که به تعبیر دکتر عبدالکریمی، چرا در این کتاب از ادبیات رسمی، نخ نما و رایج ایدئولوژیک حاکم بر جامعه ما استفاده شده و به آقای مطهری عنوان «استاد» و «شهید» داده شده است! واقعا چه می توان گفت؟ این جمله ایشان چه معنایی جز وجود پر از بغض و کینه جناب عبدالکریمی از استاد شهید مطهری و تلاش های این بزرگوار برای بسط و تعمیق تفکر اسلامی و رواج آزاداندیشی دارد؟ آقای عبدالکریمی! آیا بکار بردن تعبیر استاد برای آقای مطهری ادبیات رسمی، نخ نما و رایج ایدئولوژیک است؟ آیا استفاده از تعبیر شهید، آن هم بر اساس عقاید اسلامی، متأثر از ادبیات رسمی، نخ نما و ایدئولوژیک است؟ جالب است که وی در توجیه این ایراد می گوید که استفاده از این تعابیر سبب فاصله گیری جامعه علمی، به خصوص نسل جوان از ایشان می گردد! در ادامه، ایشان تلاش دکتر نجفی را در راستای کتاب سازی توصیف می کند و در مقام دلیل می گوید: چرا او در فصل مرتبط با اندیشه استاد شهید مطهری، عبارات ایشان را در گیومه قرار نداده است یا چرا بخشی را به شرح علم منطق، گزاره ها و روش استدلال یقینی اختصاص داده است! در پاسخ به این ایراد باید گفت، دکتر نجفی در این فصل- چنانکه خود در مقدمه بیان کرده است- درصدد ارائه خلاصه دیدگاه های استاد شهید مطهری است و در شرایطی که او ادعایی ندارد که این مطالب از خود اوست، چه لزومی دارد مطالبی را که با نظمی زیبا از کتب گوناگون استاد شهید فراهم کرده و آدرس آنها را بلا استثنا در پاورقی درج نموده است در گیومه قرار دهد؟ در ارتباط با اختصاص چند صفحه به روش استدلال یقینی نیز باید گفت چه ایرادی دارد که مولف با شرح مبنای فکری خود در زمینه نحوه دست یابی به یقین، به صراحت مرز خویش را از دیگران جدا نماید؟ جناب عبدالکریمی در انتهای نقد صوری خود به مطلب دیگری پرداخته و مباحث فصل چهارم کتاب را کناره هم آمدن یادداشت های پراکنده دکتر نجفی خوانده است که فاقد چشم انداز و بصیرتی بنیادین است! اولا، جمعبندی روشن از دیدگاه ابن خلدون و استاد شهید مطهری در بندهایی مستقل، اشکال محسوب نمی شود بلکه جزء محاسن این کتاب است که بدون لفاظی و بازی با کلمات، مغز هر دو دیدگاه را برای مخاطب بر می شمرد. ثانیا بر خلاف نظر دکتر عبدالکریمی، در فصل چهارم حرف اصلی کتاب یعنی تجمیع نقاط قوت دو دیدگاه ابن خلدون و استاد شهید مطهری برای ساخت نظریه فلسفه تحول تاریخ آن هم با استدلال هایی قابل قبول بیان می گردد چنانکه در این فصل می توان ترسیم یک بنیاد تازه برای استفاده از تاریخ برای تحول در علوم انسانی را به وضوح مشاهده کرد. بخش سوم، پاسخ به نقد نظری جناب عبدالکریمی می گوید: نویسنده (دکتر نجفی) مثل بسیار دیگری از شیفتگان و مدعیان تاسیس جامعه دینی در جهان کنونی، هرگز به پرسش امکان یا عدم امکان تاسیس جامعه دینی در جهان بالذات سکولار کنونی نیندیشیده اند. خوب، هذا مبلغهم من العلم؛ چه باید گفت وقتی دکتر عبدالکریمی نه از شرایط جهان کنونی و به هم ریختگی دنیای سکولار اطلاعی در دست دارد و نه به لوازم فلسفی سخن خود یعنی سکولار بالذات بودن جهان کنونی می اندیشد! چگونه می توان به ایشان و امثال ایشان گفت که هیچ دلیلی بر ذاتی بودن رویکرد سکولار در جهان حتی جهان غرب نیست و اگر به چنین چیزی قائل باشیم با صدها معارض فکری و عینی جدی روبرو خواهیم شد؟ مطلب دیگری که در نقد نظری بدان پرداخته شده، اشکال به دکتر نجفی در توصیف استاد شهید مطهری به عنوان مبدع فلسفه تاریخ به مثابه یک علم جدید است. دکتر عبدالکریمی می نویسد: این جایگاه ویژه مطهری برخاسته از چیست؟ … صرفا (در کتاب) با این پاسخ روبرو می شویم که وی در اندیشیدن به تاریخ از یک سو شریعت اسلامی را کنار نمی گذارد و از سوی دیگر می کوشد بر اساس تفکر فلسفی به بحث در خصوص تاریخ بپردازد. اما آیا صرف توجه به شریعت اسلامی و رجوع به قرآن و نیز توجه به اندیشه های فلسفی شاخصه های اندیشه مطهری بوده است؟ در پاسخ به این ایراد دکتر عبدالکریمی باید گفت، جناب عالی اگر این کتاب را دقیق و با تعمق کافی مطالعه می کردید، به اشکالات صوری به فصل سوم (خلاصه دیدگاه های شهید مطهری) بسنده نمی کردید و این مباحث را تکراری و فاقد حرف جدی نمی خواندید، به وضوح در می یافتید که مختصات اندیشه استاد شهید مطهری تنها آن چیزی نیست که در جمعبندی کتاب به آن اشاره شده است. اصولا دکتر نجفی پیش از جمعبندی تلاش می کند در یک فصل مستقل، ضمن ارائه گزارشی هنرمندانه از دیدگاه های استاد خصوصا دیدگاه های بدیع و کمتر دیده شده استاد، یعنی در چهار جلد فلسفه تاریخ، تصویر دقیقی را در ذهن مخاطب در زمینه روش اختصاصی استاد شهید مطهری در تحلیل کلان تاریخ و استخراج قوانین تاریخی ارائه کند و اتفاقا پاورقی های این فصل که با اشکال طولانی بودن از سوی جناب عبدالکریمی روبرو شده به خوبی تلاش دکتر نجفی را پشتیبانی کرده است. روشن است که مراجعه استاد مطهری به معارف ژرف و ذوبطون شریعت و قرآن مجید همراه با بررسیهای فلسفی زمینه تولد فلسفه الهی تاریخ را به وجود آورده است لکن روش استاد شهید مطهری و اهتمام ایشان به تجمیع اجتهاد و فلسفه که ناشی از رویکرد نوصدرایی او به فلسفه و تبدیل فلسفه به حکمت است، بحثی است که تنها با دقت و تعمق در مباحث فصل سوم درک می شود. اینکه تصور شود مراجعه صرف به قرآن مساوی با تاسیس یک عقلانیت جدید نسبت به تاریخ است، برداشت خام و عوامانه شخص جناب عبدالکریمی است و الا هیچ نشانه ای از چنین برداشتی در کتاب فلسفه تاریخ به چشم نمی خورد. در ادامه دکتر عبدالکریمی می گوید: به گمانم اساسا ابن خلدون و مطهری از شأن و جایگاه یکسانی در تاریخ و عالم اسلامی برخوردار نبوده اند و اینکه مؤلف اثر می کوشد تا بدون وجود هیچ گونه معیار اصلی، نه فقط آن دو را همسطح قرار داده شأن مطهری را بالاتر از ابن خلدون نشان دهد، امری گزافی و من عندی و برخاسته از گرایشات ایدئولوژیک ایشان بوده است! در همین جهت، دکتر عبدالکریمی در جای دیگر از نوشته خود، ابن خلدون را دارای زیست ماقبل مدرن توصیف نموده و منتسب ساختن او به فلسفه تاریخ و رویکرد پوزیتیویستی را رد می کند. بله، باز هم کم دقتی ها و نافهمی های دکتر عبدالکریمی در اشکالاتشان ظهور و بروز دارد. آقای عبدالکریمی جا داشت می فرمودند که در کجای کتاب دکتر نجفی ابن خلدون و استاد مطهری را دو شخصیت علمی هم سطح قلمداد کرده اند؟ آیا دکتر نجفی بارها تاکید نکرده اند که عامل مقایسه این دو نفر، مشترکات و اختلافات آنها به مطالعه تاریخ، و تلاش ایندو برای ارائه قوانین ثابت تاریخی بوده است؟ این چه سخن بی پایه ای است که مقایسه اندیشه دو فرد را مستلزم اشتراک آندو در همه زمینه ها می کند؟ از طرف دیگر، دکتر نجفی خود به زیست ماقبل مدرن ابن خلدون اشاره دارد لکن تعجب از همفکران جناب عبدالکریمی است که طی سالیان متمادی در دانشگاه ها، ضمن معرفی ابن خلدون به عنوان پدر جامعه شناسی و حتی پدر فلسفه تاریخ، او را به عنوان یک متفکر آزاداندیش مسلمان که از معرفت دینی فاصله گرفته و به علم تاریخ رویکرد پوزیتیویستی دارد، مورد تجلیل قرار می دهند. اتفاقا این پرسش را باید از شما که دائما تلاش می کنید خودتان را نماینده آکادمیسین های روشنفکر ایران معرفی کنید، پرسید که چه اتفاقی افتاده که ابن خلدون به الگوی فکری جامعه شناسان سکولار ایرانی تبدیل شده و هر روز شاهد تالیف کتاب یا برگزاری همایش های توخالی در وصف ابن خلدون به عنوان پدر جامعه شناسی جهان هستیم؟ جالب است که بر خلاف گفته دکتر عبدالکریمی، نویسنده کتاب فلسفه تحول تاریخ تلاش کرده است که همین ادعاها را با طرح و مقایسه نظرات محسن مهدی و ناسف نصار درباره ابن خلدون به چالش بکشد. از سوی دیگر توجه داریم که رویکرد شبه پوزیتیویستی به علم تنها مختص دنیای مدرن نیست و این رویکرد بدون چنین تابلویی خصوصا از ارسطو به بعد مطرح بوده است. در جای دیگر جناب عبدالکریمی به نویسنده کتاب فلسفه تحول تاریخ ایراد می گیرند که چرا با بیان این جملات که ما مسلمانان یا ما شیعیان معتقدیم که ….، ادعانامه های اعتقادی صادر کرده است. البته جا داشت ایشان قبل از طرح این ایراد نسبت به دکتر نجفی کمی به همین نوشته خود نگاه می کرد که مملو از همین ادعانامه ها و صدور دهها حکم قطعی درباره انسان، علم و جامعه انسانی است. مثل رفتار دکتر عبدالکریمی با مسائل فکری مثل شاهی است که بر روی تخت خود لمیده و با این تصور که عقل کل هست، درباره عالم و آدم حکم صادر می کند. بنده در سطور قبلی عرض کردم که اولا هر پژوهشگر باسابقه و شناخته شده ای برای ورود به مباحث خود نیاز نیست که همه چیز را از الف تا ی ثابت کند بلکه او می تواند اند با روشن ساختن مستقیم یا غیر مستقیم مفروضات اساسی خود، مباحثش را بر این مفروضات استوار کند. ثانیا وقتی فرد شناخته شده ای چون دکتر نجفی می گوید ما شیعیان معتقدیم …، روشن است که دکتر نجفی به کدام مکتب کلامی شیعی وابسته است و از چه موضعی سخن می گوید. ایراد دیگر جناب عبدالکریمی به دکتر نجفی که با توهین آمیز ترین عبارات تزیین شده! به توصیفات کتاب فلسفه تحول تاریخ به انقلاب اسلامی و نقش جهانی آن برمی گردد. من تصور می کنم عامل اصلی عصبانیت افرادی چون دکتر عبدالکریمی به این گونه توصیفات، به انقلاب اسلامی مرتبط می شود. ایشان و دوستانشان از اینکه انقلاب اسلامی به زعامت ولی فقیه علی رغم همه فشارها و توطئه های داخلی و خارجی، روز به روز به اهداف جهانی اش نزدیک تر می شود، به شدت عصبانی اند و تلاش می کنند که خشم و نفرت خود به حرکت انقلاب را با حمله به امثال دکتر نجفی که امروزه مقبولیت قابل توجهی در جامعه علمی پیدا کرده اند تخلیه کنند. خوب، ایشان وقوع تحول بزرگی به نام انقلاب اسلامی که به نحوی به تجدید حیات دینی در سطح جهان منجر گشته و نوید تمدن جدید اسلامی را می دهد یا عصر انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی، و یا اینکه نظام دینی مبتنی بر ولایت فقیه بهترین نظام در عصر غیبت به شمار می رود و غیره را برنمی تابد و این ها را رجزخوانی های سیاسی از سوی دکتر نجفی توصیف می کند. به نظر من، اینگونه قضاوت ها توسط دکتر عبدالکریمی که هیچ تحلیل کلان و روشمندی از ایران و جهان ندارد و به دلیل عدم تخصص در این زمینه، با یک راننده تاکسی یا بقال و قصاب تفاوتی نمی کند، کاملا طبیعی است. وقتی ایشان حتی در رشته دانشگاهی خود تا این حد سطحی نگر ظاهر می شود و از فهم چند گزاره ساده فلسفی عاجز است، چگونه می توان انتظار داشت تا در مباحث پیچیده علوم سیاسی و روابط بین الملل حرفی برای گفتن داشته باشد؟ جناب آقای عبدالکریمی، شما و دوستانتان باید سری به کتابخانه های بزرگ دنیا بزنید تا ببینید در همان دانشگاه های غربی که هر روز به سمت آن سجده می کنید هزاران کتاب در توصیف نقش جهانی انقلاب اسلامی و توفیقات بزرگ آن منتشر شده است. امروز حتی دشمنان سرسخت انقلاب اسلامی نیز به نقش محوری انقلاب اسلامی در بیداری اسلامی و تغییر معادلات منطقه های و جهانی اذعان دارند و اگر جریان سانسور در ترجمه از سوی دوستان جناب عبدالکریمی در کشور حاکم نشده بود، امروز حتی همان راننده تاکسی و بقال و قصاب نیز به واقعیت های ایران و جهان آگاهی داشتند. البته ما ترجیح می دهیم بیش از اینکه توفیقات انقلاب اسلامی را در کتاب ها شرح دهیم، آن را در مقام عینیت بنماییم. آقای عبدالکریمی به دکتر نجفی ایراد گرفته اند که چطور وی هیچ التفاتی به بسط سکولاریسم و نیهیلیسم و بی متافیزیک شدن اخلاق در جامعه ایران، عالم اسلام و به تبع آن، جامعه جهانی ندارند و گرایشات ایدئولوژیک، چندان بر چشمان دکتر نجفی حجاب افکنده است که ضعف سنت تاریخی در جامعه ما را که به نهایی ترین مراحل ضعف خویش رسیده و هر روز نیز ضعیف و ضعیف تر می گردد به منزله تجدید حیات دینی در جهان تلقی کرده و متاسفانه به تمامی جنایات، زشتی ها، بحران ها، بی خانمانی ها و آوارگی هایی که ملل مسلمان را در برگرفته است، چشم فروبسته است. جای تاسف دارد که جناب عبدالکریمی که خود دکتر نجفی را مکرر به صدور ادعانامه متهم کرده است، خود بیش از هر کس در صدور ادعانامه و سخنان بی مبنا پیشتاز است. دریغ از حتی یک استدلال برای این ادعاها. البته بر یک دانشگاهی عوام زده که احتمالا اطلاعات خود را از اطرافیان دین گریز و شبکه های ماهواره ای ضدانقلاب دریافت می کند اشکالی وارد نیست که تا این حد از واقعیت های ایران و جهان ناآگاه باشد. این جزء طنزهای تاریخی است که در شرایطی که ایران بیش از هر دوره تاریخی تحت حاکمیت احکام و ارزش های اسلامی قرار گرفته و کشور تحت اشراف بی نظیر ولی فقیه است، از بسط سکولاریسم سخن برانیم. یا جزء عجایب تاریخی است، در شرایطی که همین امسال قریب به هشتصد هزار جوان ایرانی با اشتیاق غیر قابل وصف سه روز در مساجد جامع معتکف شدند و چند برابر همین تعداد نیز به دلیل نبود فضا و امکانات مناسب در مساجد، از حضور در این مراسم عظیم معنوی محروم شدند، کسی از نیهیلیسم و بی متافیزیک شدن اخلاق در ایران صحبت کند. جا دارد آقای عبدالکریمی و همفکرانشان هر از چندگاهی از جزیره ای که برای خود ساخته اند خارج شوند تا این واقعیت ها را مشاهده کنند؛ هرچند مطمئن نیستم برای افرادی چون ایشان اگر واقعیت مانند روز روشن باشد باز تصدیق شود. همین مطلب درباره جهان اسلام نیز مطرح است؛ آیا ایشان از عمق آنچه چند سال پیش تحت عنوان انقلاب یا به تعبیر دوستانشان، بهار عربی در شمال آفریقا و بخش مهمی از خاورمیانه اتفاق افتاد، آگاهی دارند؟ جناب عبدالکریمی می دانند که چه شعارهایی در بین مسلمانان در این وقایع عظیم و بی نظیر غلبه داشت؟ آیا به رمز شکل گیری داعش درست بعد از این انقلاب ها و هجمه به سوریه، عراق، لبنان و یمن با هدف انهدام خط مقدم جبهه مقاومت علیه رژیم صهیونیستی و سپس هجمه به ایران به عنوان کانون حرکت انقلابی در جهان اسلام آگاهی دارند و اعترافات غربی ها در این زمینه را مطالعه کرده اند؟ در جهان و خود غرب، چه میزان جناب عبدالکریمی از ماهیت جنبش وال استریت و اعتراضات عظیم و فراگیر و سپس خشونت های بی سابقه برای سرکوب کردن این اعتراضات آگاهی دارند؟ چه میزان از رشد فزاینده اسلام در اروپا و امریکا و محبوبیت امام خمینی و انقلاب اسلامی در بین نومسلمانان و اظهار نگرانی رهبران غرب از این پدیده آگاهی دارند؟
متأسفم که بگویم اظهار نظر آقای عبدالکریمی در این عرصه، به چند دلیل از جمله، عدم مطالعه در این زمینه، نداشتن تخصص در رشته های ذی ربط و داشتن پیش داوری های متعصبانه هیچ ارزشی ندارد و لذا منطقی برای ادامه بحث با ایشان در این زمینه احساس نمی شود. وقتی به نوشته دکتر عبدالکریمی دقت میکنیم، مطمئن می شویم که حرف اصلی وی در این نوشته، همان عقده گشایی ها و فحش هایی است که در صفحات نخستین یا در انتها به مانند مجریان شبکه های ماهواره ای سلطنت طلب یا صدای امریکا نثار دکتر نجفی شده است و بقیه مطالب این نوشته، چیزی جز تلاش فراوان جناب عبدالکریمی به منظور اشکال تراشی یا اشکال سازی نیست که از دل آن، حتی یک ایراد علمی سنگین و قابل تامل که به سود جامعه علمی بوده و دانش پژوهان را به تکاپوی علمی سوق دهد پیدا نمی شود و من مجددا باید اظهار تاسف کنم که این نوشته حکایتگر واقعیت تلخی است که امروز در بخش مهمی از دانشگاه ها و البته قسمی از فضای نخبگانی کشور شاهد آن هستیم و خداوند را شاکریم که این افراد هنوز آنطور که طلب می کنند به مصادر قدرت دست پیدا نکرده اند و الا معلوم نبود بر سر هزازان عالم و اندیشمندی که حاضر نیستند مانند آنها بیاندیشند چه بلایی می آوردند و چه سیاهچال ها و شکنجه گاه هایی را به منظور هم قدسازی عالمان این کشور بنا می ساختند! والحمدلله اولا و آخرا.









این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 144]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن