تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 7 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):مؤمن بسيار راستگو و بسيار نيكوكار است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1845599127




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

محسنی:تمدن نیاز ضروری نیست/رهدار:مدینه النبی نطفه تمدن اسلامی است


واضح آرشیو وب فارسی:مهر: مناظره امکان یا امتناع تمدن اسلامی(۲)؛
محسنی:تمدن نیاز ضروری نیست/رهدار:مدینه النبی نطفه تمدن اسلامی است

مناظره حجت الاسلام رهدار و حجت الاسلام محسنی


شناسهٔ خبر: 3658043 - دوشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۰۰:۱۴
دین و اندیشه > همایش ها و میزگردها

عباس محسنی، دستاوردهای تمدنی را نیاز ضروری و ذاتی بشر نمی داند، در مقابل احمد رهدار معتقد است تاریخ انسانی روندی تکاملی دارد که در این روند از بساطت خارج می شود و به پیچیدگی و تکامل می رسد. خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه: چندی پیش، مصاحبه ای با حجت الاسلام عباس محسنی، مسئول سابق نشر آثار شهید آوینی در موسسه روایت فتح در خبرگزاری مهر با تیتر «تمدن دعوت به استقرار می کند/ تعالی انسان با تمدن سازی رخ نمی دهد» منتشر شد که بازخوردهای نسبتا زیادی در میان مخاطبان در شبکه های اجتماعی داشت. متعاقب آن مصاحبه، از حجت الاسلام عباس محسنی و حجت الاسلام رهدار رئیس موسسه فتوح اندیشه دعوت کردیم تا در نشستی به مناظره با موضوع «امکان یا امتناع تمدن اسلامی» بپردازند. قسمت اول این مناظره که روز گذشته منتشر شد را می توانید از این پیوند مشاهده کنید. متن زیر مشروح قسمت دوم این مناظره است که از نظر می گذرد؛ *با تفکیکی که آقای محسنی راجع به کلمه استقرار در دو برهه غیبت و بعد از غیبت کردند، حال بیایم بحث آنچه که در حکومت حضرت مهدی بنا می شود را کنار بگذاریم و به این فکر کنیم که ما در برهه‌ای که خودمان داریم زندگی می‌کنیم باید چه کار کنیم؟ بیاییم آن دوگانه‌ای که شهید آوینی راجع به کوچ و استقرار و ماندن و رفتن طرح کرده را یک ساخت‌شکنی بکنیم و بپرسیم چرا این دو گانه‌ها را در مقابل هم قرار می دهیم؟ چه بسا که این دو گانه‌ها مکمل هم باشند. چرا نگوییم تمدن و دأب تمدن سازی، آن موقعی اشکال دارد که به هدف تبدیل بشود؟ وقتی تمدن‌سازی بار منفی پیدا می کند که تمام هم و غم انسان‌ها، موجود مستقر محصور در مادیات بشود. اگر ما نگاهمان را به تمدن و تمدن‌سازی نگاه ابزاری کنیم و بگوییم چون هدف حکومت جهانی صالحان، رشد بشر و تعالی بشر است، ما میزانی از رفاه، میزانی از استقرار، حتی میزانی از ثبات و آرامش و سکون و استقرار را می خواهیم برای اینکه بشر به همان کوچ و انقلاب برسد، چه اشکالی دارد؟ یعنی اصلا این کوچ و ماندن را به جای اینکه در مقابل هم قرار بدهیم لازم و ملزوم هم قرار بدهیم. آیا شما می‌پذیرید که تمدن را به این شکل نگاه کنیم که بگوییم در عصر غیبت، تمدن یک ابزار است؟ یعنی در برهه‌ای که معصوم علی الظاهر نیست ما نیاز به یک چیزی به اسم تمدن داریم و سودای تمدن‌سازی و تمدن نوین اسلامی از این حیث است که بتوانیم همان حاکمیت جهانی صالحان را قدرت بدهیم و آن را به دست معصوم بسپاریم؟ والا اگر ما میزانی از قدرت، ثبات، آرامش، سکون نداشته باشیم چگونه می‌خواهیم حکومت جهانی صالحان را تحقق بدهیم؟ ابزار انگاری چیزی است که از تمدن غربی به ما رسیده است محسنی: مشکل ما این فرض نیست. یعنی بالاخره تمدن یک تحقق خارجی دارد. وقتی شما می‌گویید تمدن، ابزار است به نظرم این ابزار انگاری چیزی است که از تمدن غربی به ما رسیده است. یعنی بتوانیم جرأت کنیم هر چیزی را ابزار خود بدانیم، بدون اینکه به ماهیت آن خوب فکر کنیم. اگر واقعا در عالم چنین اتفاقی بیافتد که تمدن ابزار شود، من هیچ مخالفتی با این قضیه ندارم. ولی اصولا این ابزار انگاری را نمی‌فهمم. *در دعای عهد که می‌گوید «واعمر اللهم به بلادک و احی به عبادک»، من می‌گویم آنجا وقتی که عمران بلاد به کار برده می‌شود و بعد از آن می گوید و احی به عبادک، این یعنی عمران بلاد ابزاری برای احیای عباد است و این یعنی نگاه ابزاری به عمران بلاد. عمران بلاد، تمدن سازی نیست محسنی: به نظرم اصلا تعبیر عمران بلاد را با تمدن‌سازی اگر بخواهید یکی بگیرید یک مشکل اساسی به وجود می‌آورید. این را باید در همان سپهر فرهنگی خود روایت بررسی کنیم. اینها تعابیر جمعی و فردی یک حقیقت واحدند. چیزی که ما به آن رفاه می‌گوییم و غایت آن رفاه کامل است به تعبیر قرآنی، اخلاد فی الارض است.

وقتی که احیای عبد به این معنا باشد که انسان‌هایی مثلا شبیه آقای بهجت تربیت بشوند، چقدر آن وقت به سینما احتیاج است؟ چقدر به این وجه هنر که مثلا ما به آن بها می‌دهیم احتیاج است؟ یعنی اگر همه آدم‌ها اندازه آقای بهجت باشند، اصلاً سینما می‌روند؟ اگر احیای عباد به آنجا منجر بشود، عمران بلاد بعدا چه معنایی پیدا می کند؟ مسلما معنای متفاوتی خواهد داشت. پس بنابراین من می‌خواهم بگویم از این قسمت دعا که شما اشاره کردید نمی‌شود تمدن را نتیجه گرفت. رهدار: چرا این سوال را نمی‌کنید که اگر همه مردم آقای بهجت بشوند سینمای این مردم هم دیگر این سینما نیست؟ محسنی: اگر ذات سینما را بشناسیم آن وقت مشخص می‌شود که وقتی به حد آقای بهجت رسیدید هیچ سینمایی نمی‌روید. اتفاقا جای خوبی دست گذاشتیم. اساسا کارکرد سینما در این عالم چیست؟ اصلی‌ترین کارکرد سینما در این عالم غیر از ایجاد سرگرمی است؟ محسنی: اعتقاد من این است اگر چیزی مثل سینما برای ذات بشر ضروری بود خداوند این را به واسطه انبیاء به او می‌داد و لازم نبود که بشر آن را کشف کند. کمااینکه آن چیزهایی را که بشر در ذات خودش دارد و برای او ضروری است، انبیاء را برای تذکر به آن فرستاده شده اند اساسا سینما مولود و مولد غفلت است. حالا شما می گویید که من می‌خواهم این وجه غفلت را از سینما بزدایم. که این اصلا ذکر است. خودش تجسم ذکر است. به اسم سینما اصلا محتاج نیست. اتفاقا اعتقاد من این است اگر چیزی مثل سینما برای ذات بشر ضروری بود، خداوند این را به واسطه انبیاء به او می‌داد و لازم نبود که بشر آن را کشف کند. کما اینکه آن چیزهایی را که بشر در ذات خودش دارد و برای او ضروری است، انبیاء برای تذکر به آن فرستاده شده اند. یعنی انبیاء از آن چیزی که فطرت بشر است چیز جدیدتری نیاوردند. فطرت بشر کشش به سوی خدا دارد و انبیاء هم دعوت به سوی خدا می‌کنند. اگر برای این سیر الی الله به سینما نیاز بود و در تاریخ انبیاء هیچ اشاره‌ای نشده بود، اتفاقا این ظلم در حق بشر بود. این نیاز ضروری انسان نیست ولی البته از نیازهایی است که به تبع این عالم برای انسان پدید آمده است. مثلا استعمال سیگار برای آدم‌ها ضروری نیست ولی برای آن کسی که معتاد است اوجب واجبات است! چیزهای غیرضروری در اثر تغییر عادت برای انسان ضروری جلوه می کند یعنی در اثر تغییر عادت، یک چیزی به عنوان ضرورت خود را جلوه می‌دهد. نباید این امر ما را به این توهم بیندازد که اینها واقعا ضروری هستند. بین نیازهای حقیقی انسان و نیازهایی که الان نیازهای ضروری به حساب می آید و نیازهای کاذب اند -بین نیازهای حقیقی انسان و نیازهای کاذب- اولا باید تفکیک قائل شویم و وقتی هم که می‌گوییم نیازهای کاذب اینگونه نیست که به گونه‌ای باشند که خودشان را ضروری نشان ندهند. گاهی اوقات برای کسی که معتاد به این نیاز کاذب شده ضروری است. یعنی ضروری و غیرضروری مساوی با حقیقی و کاذب نیستند. بخشی از نیازهای کاذب ممکن است الان برای بشر نیاز ضروری حساب شود ولی نیاز حقیقی بشر هست یا نه؟ سینما قطعا به هیچ نیازی از نیازهای حقیقی بشر جواب نمی‌دهد. *تمدن که محدود به تمدن غرب نمی‌شود ما قبل از تمدن غرب تمدن‌های دیگری داشتیم. نمونه تاریخی تمدن الهی در مورد داود و سلیمان سراغ داریم. محسنی: می‌شود یک کار دیگری هم بکنیم. بحث کلی در مورد تمدن‌ها نکنیم. یک به یک تمدن‌ها را اسم ببریم و هر کدام غایت تمدنی آنها را بررسی کنیم. حکومت داود و سلیمان به تمدن منجر نشده است. در مورد سینما پرسش هستی شناسانه داشته باشیم نه معرفت شناسانه رهدار: امسال در ایام جشنواره فجر، یک شب در حوزه هنری بحثی داشتم. موضوع بحث من آنجا یک تقریر متفاوت از سینما بود. تقریر من این بود که تا کنون مسئله محوری و دغدغه محوری بچه‌های انقلاب ما در پرسش از سینما این بوده است که سینما یک پدیده‌ای به ذات غربی است و عقلانیت انقلابی و دینی ما تا چه اندازه توان دارد که در این پدیده ذاتا غربی تصرف کند؟ اوج این پرسش‌ها را شهید آوینی در این مسئله طرح کرده و در انتها به این رسیده که سینمای دینی نداریم. پرسش من یک چیز دیگری بود. پرسش من این بار از سینما، پرسش معرفت شناختانه نبود بلکه پرسش هستی‌شناختانه بود. گفتم یک چیزی دارد به سینما وجود می‌دهد که آن چیز، عین دین است و آن اصل «تشبه به یک چیز» است. آن اصل تشبه را توضیح دادم. گفتم واقعا ما در تجربه‌های نازل خود مثلا نقش حضرت حر را به فردی می سپاریم. بازیگر با قطع نظر از اینکه چه شخصیت مستقلی دارد در فرآیند تمرین برای بازیگری نقش اول حر قرار می گیرد. این قاعده هنر است و اهل هنر به وضوح بارها و بارها این را تفکیک کردند که موفق‌ترین بازی آن بازی است که بازیگر بتواند خودش را و وجود خودش را به وضعیت وجودی نقشی که بازی می‌کند، نزدیک کند. لذا این آدم دائما دارد تلاش می‌کند که وجوداً خود را به حضرت حر نزدیک کند. ای بسا نقش از یک جایی به بعد، واقعا دارد هویت طرف می‌شود نه نقش طرف، بازی طرف نمی‌شود، بازیگری طرف می‌شود یعنی وضع او می‌شود.

من آنجا این بحث را طرح کردم که اگر نگاه ما به سینما معرفت شناسانه نباشد و وجودشناسانه باشد، ای بسا بشود از همین سینما تقریری کرد و این سینما را واقعا بستر تصرف قرار داد با همین وضعی که دارد. به ضمیمه یک جلسه دیگر در دانشگاه تهران با عنوان روحانی در قاب سینما آنجا تقریر کردم و گفتم اصلا به راحتی جریان دینی می‌تواند در اینها تصرف کند. موجودی تاریخ دارد که تکامل دارد از بحث تمدن دور نشویم. من معتقد هستم در تبیین تاریخ باطنی و ظاهری در بیان من، تاریخ، علم تاریخ نبود. لذا تاریخ مدون نبود. در بیان من تاریخ به مثابه یک شأنی از شئون وجودی انسان بود. اصلا فقط انسان‌ها تاریخ دارند و حیوانات تاریخ ندارند به این علت که تکامل ندارند. اصلا موجودی تاریخ دارد که تکامل دارد. رهدار: شهید آوینی درست می‌گوید که وقتی این شأن را داریم تبدیل به علم می‌کنیم و علم تاریخ می‌نویسیم، باید نمودار تحول آدمی را در آن بیاوریم نه نمودار تحول ابزار را انسان چون ناقص خلق می‌شود، تاریخ دارد. انسان ده ساله و پنجاه ساله فرق می‌کند، انسان زمان آدم تا خاتم با هم فرق می‌کند. گوسفند دوساله و پنج ساله فرق نمی‌کند. به همین علت حیوانات تاریخ ندارند. تاریخ شأنی از شئون وجودی آدمی است و به همین علت هم آقای شهید آوینی درست می‌گوید که وقتی این شأن را داریم تبدیل به علم می‌کنیم و علم تاریخ می‌نویسیم، باید نمودار تحول آدمی را در آن بیاوریم نه نمودار تحول ابزار را.‌ آن وقت در این تاریخ به نظر من جز در دوره مدرن که این را باید به شکل دیگری تفسیر و تبیین کرد، دغدغه انسان جبهه حق و جبهه باطل در مواجهه با تاریخ یکی بوده است، یعنی هر دو آنها هم تاریخ ظاهری داشتند و هم باطنی. من اصلا معتقدم که مسئله انبیاء در تاریخ، الحاد نیست بلکه شرک است. یعنی انبیا نیامده‌اند بگویند که خدایی وجود دارد، بلکه آمده‌اند بگویند ده تا خدا نمی‌خواهید، بلکه یکی بس است، این همه بت نمی‌خواهید، یکی بس است. نمی‌گویم جریان الحاد اصلا نبوده، این را نمی‌خواهم بگویم. رنگ پر تاریخ در دوره انبیاء شرک است یا الحاد؟ شرک است. یعنی اصلا مهمترین مسئله‌ای که انبیاء با آن مبارزه کردند چند خدایی بوده است نه بی خدایی. به ندرت این وسط بی‌خدایانی هم آمده‌اند. این در دوره مدرن عوض می‌شود و جریان الحاد به شکل دیگری می آید که در جای خودش باید بحث شود. کمال تاریخی در جبهه حق، حرکت از باطن به ظاهر است یعنی جریان باطل جریانی بوده است که هم به باطن تاریخ نگاه کرده است و هم به ظاهر تاریخ. جریان دینی ما نیز هم به باطن تاریخ نگاه کرده و هم به ظاهر تاریخ نگاه کرده است. با یک تفاوت خیلی جدی با فرمایش حاج آقای محسنی که الان می‌خواهم عرض کنم. بنده معتقد هستم کمال تاریخی در جبهه حق، حرکت از باطن به ظاهر است و دقیقا کمال تاریخی در جبهه باطل حرکت از ظاهر به باطن است. رهدار: کمال تاریخی در جبهه حق، حرکت از باطن به ظاهر است و دقیقا کمال تاریخی در جبهه باطل حرکت از ظاهر به باطن است.کمال در جبهه حق، واقع کردن امور اعتباری است، یعنی شما هرچه کمال بیشتری پیدا می‌کنید، ساحت اعتبار برای شما نمی‌ماند و همه اعتباریات واقعی می‌شوند. علامه طباطبائی در رساله اعتباریه خود می‌گویند تمام آن چیزهایی که شما اعتبار فرض می‌کنید در ظرف دیگری واقع است، یعنی واقعی هستند. یعنی همه عالم واقعی است، هیچ چیزِ عالم اعتباری نیست. حتی در آنجایی که با جعل صرف مواجه هستیم، که ما در ادبیات حوزوی و دینی خود داریم که می‌گوییم شارع مقدس اینجا جعل کرده، اعتبار کرده و گفته نماز صبح دو رکعت است. اگر خدا می گفت نماز صبح سه رکعت ما هم سه رکعت می‌خواندیم. ولی اینجا بحث می‌کنیم که خداوند بدون هیچ مبنایی گفته دو رکعت است یا نه احکام روی مدار مصالح و مفاسدی می چرخند؟ اگر آنجا این مبنا را اتخاذ کردیم که احکام دائر مدار مصالح و مفاسدی هستند پس معلوم می‌شود چیزی که در این ظرف اعتبار می‌بینیم در ظرف دیگری واقع است. همان اصل مصلحت است. دین من اگر دنیای من را آباد نکند آخرت من را هم نمی‌تواند آباد کند خداوند در تکوین عالم یک ودایعی قرار داده است و آن جایی که صورت تام و تمام تحقق دین الهی است، تمام ودایع و تمام ذخایر رو می‌آید. اصلا شما در ساحت کمالی، تفسیر ندارید بلکه شهود دارید. در عالم آخرت هم همین است، در عالم آخرت شما حرف نمی‌زنید، خود عمل شما تجلی بلورین دارد، خود عمل نمایش داده می‌شود، نه تفسیر عمل، نه قول عمل. من می‌خواهم بگویم که ما نباید حرکت انبیاء و تصرف باطنی در تاریخ انبیاء را به شکلی تفسیر کنیم که انبیاء در آخر -باطن یعنی لایه زیرین- هم همان زیر هستند. رهدار: آقای شریعتی تعبیری دارد که خیلی به دل من نشسته است. می‌گوید دین من اگر دنیای من را آباد نکند آخرت من را هم نمی‌تواند آباد کند آقای شریعتی تعبیری دارد که خیلی به دل من نشسته است. می‌گوید دین من اگر دنیای من را آباد نکند آخرت من را هم نمی‌تواند آباد کند. می‌گوید دین من اگر عرضه نداشته باشد دنیای من را آباد کند آخرت من را هم آباد نمی‌کند. لکن البته دقت شود عناصر و مؤلفه‌های آبادانی دنیا همان چیزهایی که در تفکر مادی اسم آن را آبادانی می گذارند نیست. مثلا کمال آقای بهجت را فرض بگیرید، کمال آقای بهجت به چه چیزی می شود؟ به این می‌شود که تمام چیزهایی که برای من و شما پنهان است برای او شهود دارد. همین را ضرب در مردم کنید، یعنی یک کمال جمعی تاریخی، کمالی خواهد بود که تمام باطنی‌ها ظاهر شده‌اند. شما در تمدن غرب نگاه کنید ۹۰ درصد برنامه های تمدن‌های غرب را الان ساحت مجازی پوشش می دهد. ساحت مجازی، ساحت اعتباری است. یعنی در تمدن مادی، کمال در پروسه‌ای دارد صورت می‌گیرد که واقع، اعتبار می‌شود. در جریان تفکر مادی، بشر به سمت و سویی رفته که الان نیازهای جامعه مادی را -نیازهایی که فکر می‌کند ضروری است- واقعا در ساحت اعتبار می تواند برطرف کند. یعنی واقع آن اعتباری است. در تفکر دینی اگر دین به آرامش وعده می‌دهد، آرامش را اعتباری نمی‌کند، آرامش آن واقعی است. رهدار: در مسیر کمال دینی همه چیز تبدیل به واقع می‌شود. باطن، ظاهر می‌شود. اعتبار، واقع می‌شود. در تفکر مادی دقیقا برعکس این است. حرکت از ظاهر شروع می‌شود و به باطن ختم می‌شود یعنی در مسیر کمال دینی همه چیز تبدیل به واقع می‌شود. باطن، ظاهر می‌شود. اعتبار، واقع می‌شود. در تفکر مادی دقیقا برعکس این است. حرکت از ظاهر شروع می‌شود و به باطن ختم می‌شود. شما الان ببینید در همین فضای هنر چه اتفاقی می‌افتد، دقیقا می‌روید در فضای باطن یعنی آن باطن جایی است که چشم کور است، باطن جایی است که به دلیل ابهامش به دلیل تیرگی به دلیل پوشیدگی و پنهان بودن، شما زبان تفسیر و تأویل پیدا می‌کنید. الان سینمای معناگرا در دنیای غرب برای چه به وجود می‌آید؟ یعنی به میزانی که عالم غرب در باطن رفته، هنر آن هم باید هنری باشد که بتواند بیانگر این تیرگی و ابهام باشد. یعنی واژگانی بیاورد که این واژگان بتواند مبهم حرف بزند، این را شفاف نکند. سینمای معناگرا اتفاقا در دنیای غرب زمانی اتفاق می‌افتد که دنیای غرب فکر می‌کند که در اوج آن است. در تفکر دینی دقیقا عکس این است. یعنی روند تاریخی ما به گونه‌ای است که چیزهایی که در دوره گذشته برای خیلی‌ها پنهان بوده غیب بوده، کمال تاریخی برای بشر اتفاق می افتد و آنها رو می‌آید و ظاهر و آشکار می‌شود. تا حدود ۱۰۰ سال قبل زیارت جامعه کبیره از مصادیق و متون غلو شیعی در تفکر اهل سنت شمرده می‌شد، الان به جز شاخه وهابیت و معدودی از آدم‌های ناصبی به میزانی که عقول اهل سنت رشد کرده، که الان مضامین پنهان و تفصیلی دیروزین زیارت جامعه کبیره را -چون برای آنها آشکار شده- مصداق غلو نمی‌بینند. عرض کردم در انتها نیز این می‌شود که حتی در تکوین خداوند در زمین هم باطن‌ها رو می‌شود و تمام ذخایر  رو می‌شود.

زمانی که باطل تمام می شود دنیا نیز تمام می شود حاج آقای محسنی! من دوباره با این فرمایش شما مشکل دارم که می‌فرمایید در عصر ظهور، طاغوت نیست. به حسب تقریر من آن لحظه‌ای که در روی زمین دیگر هیچ طاغوتی نیست لحظه صور اسرافیل است. یعنی زمانی که باطل تمام می‌شود دنیا نیز تمام می‌شود. رهدار: شهید آوینی کمال را در بستر مبارزه رقم می‌زند و می‌گوید اصلا شما قدم از قدم نمی‌توانید قرب پیدا کنید الا اینکه از معبر یک مبارزه بیایید و چون خداوند در هیچ شرایطی نمی‌خواسته مسیر کمال و تقرب شما را سد کند، باید برای شما در درون شما یک دشمنی می‌ساخت اتفاقا دلیل خود را از کلام شهید آوینی گرفتم. شهید آوینی کمال را در بستر مبارزه رقم می‌زند و می‌گوید اصلا شما نمی‌توانید قرب پیدا کنید الا اینکه از معبر یک مبارزه بیایید و چون خداوند در هیچ شرایطی نمی‌خواسته مسیر کمال و تقرب شما را سد کند، باید برای شما در درون شما یک دشمنی می‌ساخت. نفس اماره را خدا در وجود ما گذاشته که شما در هر زمان در هر مکان با آن مبارزه بکنید. جبهه حق تکامل پیدا می کند، جبهه باطل، متورم می شود کمال از طریق مبارزه رقم می‌خورد. کمال در مقیاس تاریخی و مقیاس جمعی اینگونه نیست که همیشه باطنی باشد. عرض کردم دشمنان رو می‌آیند، لکن من معتقد هستم در تاریخ، جبهه حق تکامل پیدا می‌کند و جبهه باطل تورم پیدا می‌کند. تورم بسط عرضی است و تکامل بسط طولی است. یعنی به موازات تکامل حق جبهه باطل تورم پیدا می‌کند. البته تورم باطل معلول تکامل حق است. اصلا کاملا به تبع آن است دو مثال بزنم؛ زمانی که فردی ورزش رزمی را آغاز می کند اوایل کار، استاد او را با یک رقیب مواجه می کرد. بعد با دو رقیب، بعد با سه رقیب و... ما فکر می‌کنیم این رقبا هستند که فرد را رشد می‌دهند. اما اینکه رقبای فرد زیادتر می‌شوند معلول رشد اوست. چون او رشد کرده است استاد می‌گوید باید با دو نفر بجنگد و چون فرد بزرگتر و قوی تر می شود تعداد رقبا بیشتر می شود. در مبارزه جبهه حق و باطل هم همین است. من اول با یک ابلیس مبارزه می‌کنم وقتی او را شکست دهم، یک قدم جلو می روم. لذا قدم بعدی را بخواهم به سمت خدا بروم خدا باید دو ابلیس را با من مواجه کند. در روایات داریم خلقت ابلیس منت خداوند بر جریان حق است و این امر به این علت است که با خلقت ابالسه، بستر و امکان تقرب جریان ایمانی درست می‌شود. یکی از اساتید ما می‌گفت در این آیه قرآن که می‌فرماید باطل آن کف روی آب است، ظاهر قضیه چنین برداشت می‌شود که انگار ما یک آبی داریم و یک کفی که روی آن است و بعد قرآن می‌خواهد بفرماید که چون این آب دارد حرکت می‌کند، اصل حرکت برای آب است و شما فکر می‌کنید که کف دارد حرکت می‌کند. قرآن می‌خواهد بفرمایید که آب در حال حرکت است. استاد ما می‌فرمود برداشت من بیش از این است که قرآن نمی‌خواهد بگوید ما یک آبی و یک کفی داریم. وقتی آب حرکت می‌کند کف هم روی آن حرکت می کند. قرآن می‌خواهد بفرماید که اصلا وجود کف معلول تموج آب است. یعنی اگر آبی موج نزند کفی به وجود نمی‌آید. تورم در جبهه باطل ،معلول تکامل در جبهه حق است. جبهه حق تکامل پیدا کرده و جبهه باطل تورم پیدا می‌کند. بستر کمال من هم همواره مبارزه با آن است. رهدار: جایی که کل جبهه باطل تمام می‌شود آن جاست که اصلا دنیا تمام می‌شود این نشان می‌دهد که در تاریخ هم جبهه حق مشوب(آمیخته) باطل است و هم جبهه باطل مشوب به حق است جایی که کل جبهه باطل تمام می‌شود آن جاست که اصلا دنیا تمام می‌شود. در آخر آیت الکرسی داریم که «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنوا يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النّورِ وَالَّذينَ كَفَروا أَولِياؤُهُمُ الطّاغوتُ يُخرِجونَهُم مِنَ النّورِ إِلَى الظُّلُماتِ» این نشان می‌دهد که در تاریخ هم جبهه حق مشوب(آمیخته) با باطل است و هم جبهه باطل مشوب به حق است. آن وقت مبارزه حق و باطل، اراده‌های محوری حق و باطل برای این است که جبهه حق را در نور و جبهه باطل را در آن ظلمت خالص کند. *اگر جبهه باطل به وسیله تمدن‌سازی قدرت‌نمایی می کند جبهه حق هم از این ابزار استفاده می‌کند. رهدار: من ابزار نمی‌بینم، بستر می‌بینیم. *یعنی هر دو جبهه در بستر تمدنی مبارزه می‌کنند؟ رهدار: دقیقا. شما پیچیدگی دنیای باطل را ببینید. یک زمانی بت، بت حسی بود. جلوتر که آمدیم بت عقلی شد، جلوتر که آمدیم بت روحی شد، امروز ترکیبی از حس، عقل و روح برای ما بت سازی می‌کند. پیچیدگی جریان باطل را ببینید، این پیچیدگی در برابر تکامل ماست. *چه بسا پیچیدگی جبهه باطل اتفاقا با عدم پیچیدگی جبهه حق، شکست بخورد. چه بسا پیچیدگی باعث ضعف شود. این پیچیدگی که باعث قدرت شده ممکن است باعث ضعف هم بشود. پیچیدگی ممکن است باعث آسیب‌پذیری هم بشود. چه بسا ما اگر برگردیم به سادگی این سادگی باعث قدرت ما شود. رهدار: تکامل ما هم اینگونه است. یعنی همچنان که امکان دارد پیچیدگی پاشنه آشیل باطل بشود، تکامل هم پاشنه آشیل ما می‌شود. به همین علت حسنات الابرار سیئات المقربین است. یعنی خود این بالا رفتن همچنان که از یک حیث منزلت دارد از طرف دیگر هم حجاب ایجاد می‌کند. محسنی: من با کلیت فرمایش آقای رهدار موافقم، منتهی یک نکته‌ای را می‌خواستم بگویم و آن اینکه سه دسته مانع جلوی راه انسان است. مانع اساسی و آخرین مانعی که از سر راه می‌رود، مانع نفس است. مانعی که نسبت به نفس ضعیف‌تر است اما خیلی ظهور و بروز دارد یعنی قادر است انسان را وسوسه کند، شیطان است. مانعی که از شیطان ضعیف‌تر است در مانعیت از شیطان ضعیف‌تر است اما به دلیل اینکه قرین و همنشین انسان است و با انسان همزاد و در اجتماع انسانی است، در مقام حاکمیت قرار می‌گیرد طاغوت است. این از حیث تأثیرگذاری خطرناک‌تر است. یعنی نفس خطرناک است، شیطان خطرناک تر است، طاغوت خطرناک‌ترین است. محسنی: با ظهور امام زمان شیطان هم از بین خواهد رفت چه برسد به طاغوت. چیزی که بعد از امام زمان باقی می‌ماند نفس است و آن نفس دیگر شاید غیر از این نفسی باشد که ما با آن مواجه هستیم طاغوت اولیای شیطان هستند، با ظهور امام زمان شیطان هم از بین خواهد رفت چه برسد به طاغوت. چیزی که بعد از امام زمان باقی می‌ماند نفس است و آن نفس دیگر شاید غیر از این نفسی باشد که ما با آن مواجه هستیم. یعنی یک نفس خیلی خیلی قوی که مانعیت آن هم خیلی بیشتر از این حالتی است که الان ما با آن مواجه هستیم، بنابراین چیزی از لطف خدا کم نمی‌شود. در آن دستگاه احسن الهی که باید مانعی وجود داشته باشد تا رشد اتفاق بیافتد، آن نقش مانع را بعد از ظهور حتی در دوران رجعت، نفس ایفا می‌کند. بنابراین جایگاه رشد برای بشر همیشه تا قیام قیامت باقی است، منتهی چه کسی گفته باید حتما سه مانع باشد؟ وقتی که شما آنقدر قوی شدید که از مانع طاغوت گذر کردید، دیگر چه نیازی به مانع طاغوت است؟ رهدار: اصلا مانع طاغوت هست و این مانع، حضرت امام زمان را شهید می‌کند. محسنی: طاغوت، اولیای شیطان روی زمین هستند که وجه حاکمیت پیدا می‌کنند. حالا شما باید بگویید که طاغوتی حکومت امام زمان را از بین می‌برد یا یک نفس خبیثی امام زمان را از بین می‌برد.

طاغوت یک جریان حاکمیتی است. اولین طاغوت، شیطان است ولی ما در اینجا به شیطان نمی‌گوییم طاغوت. او الهام دهنده طاغوت است. این جریان حاکم را می‌گوییم طاغوت «و من یکفر بالطاغوت» معنایش این نیست که از این طاغوتی که ما می گوییم فقط گذر کند بلکه از مفهوم طاغی باید گذر کند که شیطان و نفس هم هست. در آن معنایی که می‌گوید «فَمَن يَكفُر بِالطّاغوتِ وَيُؤمِن بِاللَّهِ فَقَدِ استَمسَكَ بِالعُروَةِ الوُثقى» یعنی بر تمام موانع غلبه پیدا کرده باشد و کفر به تمام موانع پیدا کرده باشد، اعم از نفسی که طاغی است، شیطانی که تجلی طغیان است و طاغوتی که ملهم از شیطان است. ولی وقتی که می‌گوییم آن وقت طاغوت نیست منظورمان این نیست که نفس خبیثی که یاغی است وجود ندارد. جریان طاغوت به عنوان حاکمیت دیگر در مقابل امام زمان نیست. جریان طاغوت در مقابل امام زمان بوده، با ظهور امام زمان و با جنگی که امام زمان با تمام مفهوم و مصداق طاغوت برقرار می‌کند و بشریت هم پشت امام زمان هستند و آمادگی از بین بردن طاغوت را دارند طاغوت از بین می‌رود. طاغوت به معنای حاکمیت جریان طاغوت از بین می‌رود. طاغی به معنای نفس طاغی وجود دارد. شیطان هم از بین می‌رود اینکه نص صریح قرآن است «الی یوم وقت معلوم» تفسیرش در روایات این است که در زمان ظهور است که شیطان از بین می‌رود. رهدار: چه زمانی؟ ابتدای ظهور؟ محسنی: نه؛ ظهور که واقع می شود اول آن جنگی که در آن ۱۵ سال انجام می شود، طاغوت به مفهوم حاکمیت زمینی طاغوت از بین می‌رود و بعد هم چون شیطان در زمین بدون اولیا می‌شود، خودش با لشکری از اجنه به جنگ امام زمان می‌آید. آنها در جنگ دیگری شکست می‌خورند که آنجا دیگر حاکمیت، حاکمیت حق است و جریان، جریان حق است و مردم رشد خیلی زیادتری کردند که شبیه چیزی که زمان حضرت سلیمان وجود داشت، قدرت جنگیدن با اجنه را دارند. در مورد سینما هم باید بگویم ما با یک پدیده تمدنی مواجه هستیم به نام سینما. آیا این سینما به غایت حاکمیت جهانی صالحان می تواند مدد برساند؟ بله قطعا؛ از چه راهی؟ اگر راه این قضیه مددرسانی سینما به حاکمیت جبهه حق این است که خرق حجاب تکنیک شود، با آن مخالفتی ندارم. منتهای مراتب می خواهم این را هم خدمتتان بگویم که من قبول دارم که در طول تاریخ جریان حق و باطل هیچ وقت جریان خالصی نبوده است. این را هم قبول دارم که همیشه این جریانات مشوب حق و باطل بوده ولی در پایان تاریخ چطور می‌شود؟ بحث سر همین است. به ذهن می‌رسد که در طول تاریخ حرف شما درست است ولی در پایان تاریخ دیگر اینگونه نخواهد بود همه اینها ربطش به قصه تمدن چیست؟ ما اساسا الان در یک زمینه بکری با بحث تمدن برخورد نمی‌کنیم. عمق وجود ما وابسته به چیزی است با عنوان «تمدن غربی». تمدن مادها، نمرودها و فرعونها و... را کنار بگذارید. ما الان با یک پیچیدگی مواجه هستیم. فرعونیت فرعون یعنی داعیه «انا ربکم الاعلی» مربوط به فرعون نیست. تقریبا تمام ابناء بشر با امکانات تمدنی که دارند این داعیه «انا ربکم الاعلی» در آنها نهادینه شده است. بدون اینکه خودشان هم بفهمند که همچین چیزی هم وجود دارد، ما با همچین زمینه‌ای مواجه هستیم. محسنی: دوستانی که حرف از تمدن نوین می‌زنند بیشتر فرمایش آنها مربوط به کارآمدی است. می گویند که دین قابلیت این را دارد که تمدن برقرار کند چطور باطل و الحاد تمدن اینچنینی بنا کرده است؟ من فکر می‌کنم دوستانی که حرف از تمدن نوین می‌زنند بیشتر فرمایش آنها مربوط به کارآمدی است. می گویند که دین قابلیت این را دارد که تمدن برقرار کند چطور باطل و الحاد، تمدن اینچنینی بنا کرده است. قطعا دین می‌تواند تمدن بنا کند، این را در مورد توانایی می‌گویند. من در این جهت با تنزل از آن معنای تمدن که گفتم دعوت به استقرار می‌کند و با تغییر و تحول در معنای تمدن که دیگر این استقرار آن استقرار دعوت به چسبیدن به زمین و «اثاقلتم الی الارض» نیست، قبول می‌کنم که دین حتما چنین کارآیی را دارد که کارآمد باشد و به قول شما تمدن به وجود ‌بیاورد. *با توجه به مفهوم کنونی تمدن، آیا دین مثل این تمدن، تمدنی می‌سازد؟ دقیقا ماجرا این است که با توجه به مفهومی که از این تمدن الان داریم و گرفتاری که با این تمدن داریم آیا دین مثل این تمدن، تمدن می‌سازد؟ وقتی که اهداف فرق می‌کند وقتی که غایات تفاوت می کند وقتی که شما انسانی را که تعریف می‌کنید، غایاتی که از انسان سراغ دارید، محقق می‌شود، واقعا آن چیزی که در خارج از مناسبات انسانی، از معماری و شهرسازی، از تأسیسات تمدنی مثل سینما، اینترنت، آموزش عالی و... اکنون وجود دارد، در این تمدن نوین آیا اینها به این صورت وجود خواهد داشت؟ یعنی ماجرای ما دغدغه اداره کردن همین چیزهایی که وجود دارد منتهی با یک غایت دیگری است؟ *شما می‌فرمایید اینکه آیا اسلام امکان و توانایی تمدن سازی دارد با اینکه آیا سودای تمدن سازی هم دارد متفاوت است. دوم اینکه اگر سودای تمدن دارد آن تمدن همین تمدن ظاهری موجود نیست که فقط قرار است ما آن را اداره کنیم. محسنی: اسلام برای هر عصری توانایی اداره جوامع انسانی را دارد، ولی آیا بناست جوامع انسانی به این شکل و شمایلی که فعلا می بینیم باشد، یا اینکه نه اسلام جامعه متناسب با خودش را برقرار خواهد کرد؟ *من دقیقا سوالی که از آقای رهدار می‌خواستم بپرسم همین است. آقای محسنی در اول بحث گفتند ما همواره مفهوم تمدن را با گزینه‌هایی مثل مادیت، نظم، شهر، پیچیدگی و... فهمیدیم بنابراین چون با اینها مترادف شده اند، گاهی اوقات دچار اشکال می‌کنند. آیا ما دقیقا می‌خواهیم همین را ادامه بدهیم و ما هم می‌خواهیم پیچیدگی ایجاد کنیم؟ یک مثال بارزی که وجود دارد معماری و شهرسازی است. مثلا من خودم از آقای میرشکاک شنیدم که می‌گفتند معماری اسلامی نداریم. الگوی معماری اسلامی خانه خدا کعبه است که یک مکعب است. معماری اسلامی اگر بخواهد الگویی داشته باشد خانه کعبه الگوی آن است که یک معکب است. از وقتی که بحث توسعه حرم امام پیش آمد خودتان دیدید در فضای مجازی یک بحثی پیش آمد که چرا حرم امام را آنقدر مجلل ساخته‌اند اگر امام خودش زنده بود چه کار می‌کرد؟ خوب مگر شما سودای تمدن نوین اسلامی ندارید؟ خب این هم جزیی از تمدن نوین اسلامی است. چطور بناهایی صفوی را که می‌بینیم از آن به عنوان دستاوردهای تمدنی در معماری تجلیل می کنیم؟، خب جمهوری اسلامی هم مثل صفویه تمدن به پا کرده است! چرا به جمهوری اسلامی که می‌رسد تمدن سازی بد است بعد به صفویه که می‌رسد خوب؟ آیا آن چیزی که امروز به عنوان میراث تمدن اسلامی به ما رسیده اساسا مورد تأیید اسلام است؟ آیا واقعا اینها تمدن اسلامی هستند؟ من احتمال می‌دهم که اقای محسنی اینها را هم ثمره طاغوت بداند. تمدن اسلامی بساطت اولیه مسجد پیامبر و کعبه را به هم میزند رهدار: من فکر می‌کنم که حضرت عالی می‌خواستید این سوال را طرح کنید که آیا تمدن اسلامی قرار است آن بساطت مسجد پیغمبر را و آن بساطت کعبه را بهم بزند؟ من می‌گویم بله؛ آن را قرار است بهم بزند. پیغمبر خاتم در آغاز تمدن است و اساسا من معتقد هستم وضع مدینه‌النبی وضع تمدنی نیست، وضع فرهنگی است یعنی فرهنگ اسلام است. رهدار: مدینه النبی مضغه تمدن اسلامی است. قرار نیست ما در آن بساطت بمانیم. ساختار وجودی انسان باید خود را با ساختار تکوین بیرونی هماهنگ کند. کمال یعنی هماهنگی درون و بیرون. این تفاوت ما در نسبت با تبعیت با رویکرد غرب است مدینه النبی، مضغه (مرحله ای از مراحل رشد نطفه) تمدن اسلامی است. قرار نیست ما در آن بساطت بمانیم. ساختار وجودی انسان باید خود را با ساختار تکوین بیرونی هماهنگ کند. کمال یعنی هماهنگی درون و بیرون. این تفاوت ما در نسبت با تبعیت با رویکرد غرب است. لذا غرب می‌گوید کمال من با جعل قانون در طبیعت رقم می‌خورد. می‌گوید تا کنون عالم را تفسیر می‌کردیم از این به بعد باید تغییر بدهیم. کمال در عالم دینی با جعل قانون رقم نمی‌خورد بلکه با کشف قانون رقم می‌خورد. انگار نظام احسن الهی تمام ودایع کمال در آن قرار دارد و کافی است یک جریانی بیاید این درون و بیرون ما را هماهنگ کند. *یعنی در واقع معتقدید با تمدن نوین اسلامی وضع فرهنگ و تمدن از آن بساطت و سادگی خارج می‌شود. رهدار: قطعا خارج می‌شود. از توصیفی که ده قرن قبل در حوزه انسان شناسی فلسفی از انسان می کردیم، چه می‌فهمیدیم؟ از پیچیدگی های الان او چه می فهمیم؟ ده قرن قبل می فهمیدیم که در هر ثانیه نزدیک ۴۰ میلیارد فکت در ذهن ما جابجا می‌شود تا یک کاراکتر فهم تولید ‌شود؟ نمی‌فهمیدیم؛ الان اینها برای ما در حال رو شدن است. همین مقدار پیچیدگی با یک درصد متناسبی در تکوین باید گره بخورد.

مثل اینکه بچه اول دبستانی یک ماه با آقای بهجت زندگی کند، اصلا نمی‌فهمد، اصلا درون این بچه با بیرون یعنی آقای بهجت تناسب ندارد. در مقابل آقای بهجت باید یک کسی را بگذاریم که حداقل اگر شاگرد پایین تر هم باشد حد سؤالات او سؤالاتی باشد که بتواند آقای بهجت را به استنطاق بکشاند. قطعا این پیچیدگی باید بیاید. لکن در این پیچیدگی‌ها ممکن است شما مسئله‌ای در ذهنتان بیاید که با مفهومی مثل زهد و قناعت مواجه شوید. شهید آوینی عکس اینها را در جریان غرب توضیح می دهد و وقتی مسئله مصرف را مطرح کرد چنین برداشت می‌شود که اگر مصرف در آن مقدار بد است، در آن طرف مقابل، مفهوم زهد و قناعت را باید بیاوریم. یعنی اگر تمدن غرب از مجرای تولید انبوه و مصرف انبوه خودش را به کمال می‌رساند، تمدنی که رقیب اوست از مجرای زهد و قناعت باید خودش را به تکامل برساند که خروجی عینی و برونی آن می‌شود بساطت. بنده بر این باور نیستم. *منظور شما این است که پیچیدگی، ضروری تکامل است و ضرورتاً قرار نیست تمدن اسلامی به دنبال بساطت و زهد باشد؟ رهدار: دقیقا. مرحوم آقای صفایی حائری در کتاب سازندگی خود می‌فرماید که اولا زهد اسلامی مدل رهبانیت نیست. زهد اسلامی از جنس اخذ است. «خذوا من ممرکم لمقرکم» ایشان به همین روایت اشاره می‌کند. اصلا در این خذوا نگفتند کم بردارید، گفتند شما تا جایی که راه دارد، بردارید. لکن با مدیریتی که می کند می‌گوید بفهم جایی که داری می‌روی مثلا سرد است از اینجا با خودت لباس گرم بردار. روایتی از امام علی(ع) داریم که می‌فرماید دنیا مثل خورشید است. اگر به آن نگاه کنید کور می‌شوید و اگر با آن نگاه کنید می‌بینید. اصلا نگفتند که دنیا را نداشته باش می‌گوید خیره دنیا نشو. مثل چراغ قوه، چراغ قوه را در چشمت روشن کنی نمی‌بینی ولی چراغ قوه در دستت باشد می‌بینی. من در بحث عرفان حرف‌های دیگری دارم چون معتقدم جریان عرفان اسلامی جریان انحراف حرکت اهل بیت در تاریخ بوده است. لکن در همین مجرای عرفانی که ما داشتیم، چقدر عارفان پولدار داشتیم. می خواهم بگویم قطعا در تمدن اسلامی بساطت، تبدیل به پیچیدگی می‌شود و این پیچیدگی هم سرمایه حرکت به بالاست. فرض کنید با تیر و کمان می‌خواهید یک چیزی را بزنید ببینید چقدر بسیط است، لکن اوج شما هم مثلا ۵۰ متر است. یک وقت موشک قاره‌پیما می خواهید بسازید قاره پیما را که با تیرکمان نمی‌توانید رها کنید، پیچیدگی می‌خواهد. حرکت عمودی، حرکت تکاملی، مقتضی خروج بساطت به پیچیدگی است. پیچیدگی فقط در خصوص ابزار رخ نمی دهد ما فقط پیچیدگی ابزار را نبینیم. در تکامل دو اتفاق می‌افتد؛ تکامل دینی مثل تکامل تحصیلی است. در تکامل تحصیلی چه اتفاقی می‌افتد؟ مسئله‌های راهنمایی از مسئله‌های دبستان پیچده‌تر و سخت تر است. همین طور مسئله ها تا دکتری پیچیده تر می‌شود. اما این تنها اتفاق نیست یک اتفاق دیگر هم وجود دارد که ذهن دانش آموز راهنمایی هم از ذهن دانش آموز دبستان بابت ادراک بالاتر است. یعنی فقط مسئله سخت تر نشده انسانی هم که با مسئله مواجه می‌شود هم پیچیده‌تر شده است. جریان استکمال دینی هم همینگونه است. استکمال، پیچیدگی می‌خواهد لکن این پیچیدگی فقط پیچیدگی ابزاری نیست، پیچیدگی خود انسان، قوت ادراک انسان، اشراف انسان به این پیچیدگی، همه را در نظر بگیرید آن وقت تناسب می‌دهیم. محسنی: من حرف آقای رهدار را در این بخش کاملا قبول دارم، منتهای مراتب یک بحث تکمیلی دارم. چیزی که الان از علم نزد ماست در نسبت آن چیزی که در زمان ظهور به ما می‌رسد، نسبت ۲۷ و ۲ است. یعنی اگر دو حرف از علم برای شما آشکار شده، آن وقت ۲۷ حرف آن آشکار می‌شود. ببینید این دو حرف چه پیچیدگی و چه عظمتی در عالم پدید آورده، ۲۷ حرف دیگر بیاید چه اتفاقی می‌افتد؟ انسان هم به همان نسبت بزرگتر و پرظرفیت تر شده و ظرفیت وجودی او توسعه بیشتری پیدا می کند. این حرف درست است، منتهی قطعا در مقابل اسراف، راهکار، زهد و قناعت است. اما معنای زهد و قناعت چیست؟ شخصی نزد امام جعفر صادق(ع) آمده و گفت شما دعوی دعوت دینی دارید در حالی که از این لباس‌های گران قیمت به تن می‌کنید؟ خودش به حالت خرقه پوش نزد حضرت آمده بود. حضرت فرمود می‌دانی تفاوت من با تو چیست؟ فرمود زیرپیراهن خود را در بیاور! این ظاهر خرقه پوش را برای مردم پوشیدی زیر آن چیزی پوشیدی که بدنت را اذیت نکند، حالا بیا زیر پیراهن من را ببین، من هم این را برای مردم پوشیدم که فکر نکنند که زهد و تقوا در این است که مثلا چیز خشن بپوشم ولی آن چیزی که در زیر پوشیدم کاملا خلاف توست. معنای این دلبستگی و عدم دلبستگی به دنیاست. زهد و تقوا به مناسبت خودش است. منتهی چگونه استفاده می‌شود؟ آیا جامعه زاهدانه ای درست کنیم که مثلا فرض کنید از این مظاهر تکنولوژی چیزی در آن نیست؟ حد استفاده چیست؟ محسنی: انسانی تربیت می‌شود که اولا وابسته نیست ثانیا دلبسته نیست ثالثا حتی بیرونش هم مثل آن چیزی که احتیاج دارد شکل می‌گیرد. یعنی دلیل بر این نمی‌شود که حالا که ۲۷ علم برای او آشکار شده یک جهان بسیار بسیار پیچیده‌تری از جهان تکنولوژی فعلی داشته باشد لذا انسانی تربیت می‌شود که اولا وابسته نیست، ثانیا دلبسته نیست، ثالثا حتی بیرونش هم مثل آن چیزی که احتیاج دارد شکل می‌گیرد. یعنی دلیل بر این نمی‌شود که حالا که ۲۷ علم برای او آشکار شده یک جهان بسیار بسیار پیچیده‌تری از جهان تکنولوژی فعلی داشته باشد. من قضاوتی ندارم که الان اگر سطح رفاه و تکنولوژی، ده است، آن وقت سطح رفاه از طریق همین تکنولوژی مثلا به ۸۰ می‌رسد. اصلا من چنین تصوری در این مورد ندارم. نسبت انسان با ماده، با رفاه و با حقیقت عوض می‌شود. الان چرا این عالم گسترده، اینگونه وجود دارد؟ به خاطر نیاز انسان و وابستگی انسان است. آن وقت عالم چه شکلی خواهد شد؟ به هر صورتی که انسان تغییر کند، متناسب با آن انسان تغییر می کند. چه شکلی؟ نمی‌دانم. ولی من می‌دانم زهد و قناعت جزء فضایل این انسان است. عالم بیرون چه شکلی خواهد شد؟ نمی‌دانم و اصلا قضاوتی هم نمی‌کنم. به جای اینکه بگویم تکنولوژی آن قدر پیشرفت می‌کند و رفاه آن قدر بالا می‌رود، قاعده آن را می گوییم. می‌گوییم نسبت بین این تکنولوژی و این نیاز الان وجود دارد آن وقت وقتی که انسان تغییر کرد نیازهای او هم به همان نسبت تغییر خواهد کرد. اگر زهد و قناعت موضوعیت دارد، متناسب با زهد و قناعت جامعه هم ساخته می‌شود. رهدار: ببینید انسان مادی وقتی در بستر کثرتی از مادیات قرار می‌گیرد به ابتهاجی دست می‌یابد. یک بهجتی دارد و کیف می‌کند. درست در همین لحظه یک انسان مؤمن و دین‌دار رفته لباس رزم پوشیده و در راه خدا جهاد می‌کند و به ظاهر بدترین سختی‌ها را هم تحمل می‌کند. اما در حالی که بدترین سختی‌ها را تحمل می‌کند، شدت ابتهاج این آدم چه بسا بیشتر از فردی است که در کثرتی از مادیات قرار گرفته است. اینکه می گویند نسبت انسان با ماده عوض می‌شود، این اتفاق می‌افتد، ای بسا ممکن است آن چیزهای مادی را نداشته باشیم در عین حال اثر آن و بهجت آن را داشته باشیم. *آقای محسنی به عنوان سوال آخر، شما فکر نمی‌کنید که اساسا اینکه ما بگوییم که اسلام بنای تمدن‌سازی ندارد و به دنبال استقرار و آبادی دنیا نیست، با توجه به آن تعبیری که آقای رهدار از شریعتی گفتند که دینی که نتواند دنیای مرا آباد کند آخرت مرا هم آباد نخواهد کرد، این خودش به نوعی سکولاریزم به آن معنی جدایی دین از دنیا است؟ محسنی: نگاه کنید همه چیز دائر مدار تحول بشر است. همین مثالی که در مورد یک مجاهد راه خدا با سختی‌های ظاهری که دارد می‌کشد و یک کسی که در رفاه است را بررسی کنیم. نتیجه آن رفاه چیست؟ اگر نتیجه آن رفاه آرامش و ابتهاج روحی باشد و نتیجه این، ابتهاج بیشتر باشد، ظاهر آن با همدیگر سنخیت ندارد. شما می‌خواهید بگویید که اگر شما داعیه این را دارید که همه را به قناعت دعوت کنید و نهایتا عالمی هم متناسب با قناعت بسازید خیلی کار بزرگی نیست. بله؛ ما بنا نداریم که یک عالم خیلی مرفه بسازیم ولی ضرورت زندگی در این عالم ما را نباید از رشد باز دارد. چقدر ضرورت دارد به مسائل مادی خود بپردازیم ولی از رشدمان غافل نشویم؟ به همان قدر به آن می‌پردازیم. حدی دارد؟ بله حدی دارد و کاملا حد آن مشخص است. حد نهایی را چه کسی مشخص می‌کند؟ آنچه که از لحاظ معرفتی حد نهایی را مشخص می‌کند رشد انسان است. هرچه با این رشد منافات داشته باشد کنار زده می‌شود. نه اینکه از باب حکومت و حاکمیت کنار می‌زنند، بلکه از باب خواست مردم کنار زده می‌شود و مردم نمی‌خواهند. فلذا اصلا مساله، جدایی کردن دین و دنیا و سکولاریسم نیست بلکه اصلا این رشد اگر محقق شود، خود مردم غرق شدن در مادیت را پس می زنند. یعنی کسی اصلا نیازمند نیست که شما بروید به تأمین این نیازها بپردازید و وظیفه خود را تأمین این گونه نیازها بدانید. در آن صورت آن چیزی که مردم از حکومت درخواست می‌کنند این است که موانع رشد را از جلوی راه کنار بزنید. اگر می‌خواهد فقر حاکم شود و فقر از رشد جلوگیری کند و فقر مبنای بزهکاری در جامعه بشود. حاکمیت باید فقر را از بین ببرد، نه از باب اینکه ثروت خیلی خوب است و فقر خیلی بد است، از باب این است که فقر منافات با رشد دارد. اگر یک وقتی ثروت و رفاه در جامعه آنقدر زیاد شد که جلوی رشد را گرفت، اینجا کار حاکمیت چیست؟ کاملا برعکس است. یعنی آن چیزی که اینجا مبنا قرار می گیرد، رشد انسان است.









این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 96]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن