واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نقد کوتاه فیلمهای دومین روز فجر سیو چهار
تنهایی انسان خیلی خیلی خیلی معاصر
روز دوم جشنواره در برج میلاد میزبان فیلمهای «یک شهروند کاملاً معمومی»، «جشن تولد»،«آخرینبار کی سحر را دیدی» و «دلبری» بود.
خبرگزاری فارس، گروه سینما و تئاتر: روز دوم جشنواره در برج میلاد میزبان فیلمهای «یک شهروند کاملاً معمومی»، «جشن تولد»،«آخرینبار کی سحر را دیدی» و «دلبری» بود. یک شهروند کاملاً معمومی تنهایی انسان خیلی خیلی خیلی معاصر چند سالی است در سینمای ایران شاهد آثاری هستیم با مضامین و ساختارهایی متفاوت از آنچه مخاطبان، از سینما میشناسند. فیلمهایی با شخصیتهای معلق و ساختارهایی سست و رها که پیدا کردن حرف حساب فیلم را برای مخاطبان همانند حل کردن لُغز و چیستان کرده است. پاسخی که پیش از این گاهی برخی از مفسران به این دست از آثار میدادند، پاسخهایی از جنس همین فیلمها، پاسخهایی مبهم و بیسر و فرجام بود. به تصویر کشیدن تنهایی انسان معاصر یکی از همین پاسخهاست. پاسخی که رفته رفته خود تبدیل به کلیشهای خندهدار و سوژة گپ و گفتهای برخی از علاقهمندان به سینما شده بود. چنانکه به نظر میرسد در سالهای اخیر میشود از ژانری سخن گفت به نام ژانر «تنهایی انسان معاصر»! ژانری که در آن شخصیتها حرف نمیزنند، سکوت میکنند، خیره میشوند و در این آثار مخاطب هرچه هم التماس و دعا کند فیلم جلو نمیرود. این مقدمة به نسبت طولانی را نوشتم تا بگویم «یک شهروند کاملاً معمولی» نمونة مثالی این ژانر است. فیلمی دربارة تنهایی انسان خیلی خیلی خیلی معاصر. از آن دست فیلمهایی که میشود برای آزمودن درجة مقاومت اعصاب آدمها آنها را مجبور به تماشای کامل این آثار کرد. از آن دست آثاری که وقتی در اثنای فیلم سر بر میگردانی و میبینی از جمعیتِ تا این لحظه باقیمانده در سالن، نیمی در حال بازی کردن با موبایلهایشان هستند، شگفتزده نمیشوی. یک فیلم خیلی خاص، برای مخاطبان خاص! جشن تولد آنچه انتظار داشتیم نبود حالا که از ژانر جدیدی به نام «تنهایی انسان معاصر» پرده برداشتیم، اجازه دهید یک ژانر دیگر را هم معرفی کنیم. ژانری که برخلاف «تنهایی انسان معاصر» به جای سکوت، پی در پی حرف میزند. حرفهای گنده و درازدامنی که گویا برای ناطقانشان آنچه اصلاً اهمیت ندارد توانایی بیان آنهاست. مهم نیست که آیا اصلاً امکان بیان سینمایی اینهمه حرف مهم و بزرگ را داریم یا خیر؟ مهم نیست که بلدیم یا نه؛ حرفمان آمده، بودجه هم داریم، بچهها هم که هستند، پس میزنیم. نمونههای شاخص این ژانر را در سالهای گذشته آثاری تشکیل میدادند چون پنجاه قدم آخر، عاشقها ایستاده میمیرند، رنج و سرمستی، شهابی از جنس نور، گامهای شیدایی و به برکت پول نفت و فقدان تدبیر و نبود ذرهای وجدان، بسیاری آثار دیگر! «جشن تولد» نیز تا اینجا گویا سهم ویژة جشنوارة سی و چهارم فیلم فجر از این ژانر است؛ فیلمی دربارة مدافعان حرم، یکی از حساسترین و استراتژیکترین و ملیترین و جهانیترین و هزاران ترینِ موضوعات و مسائلی که کشور ما در طول تاریخ خود درگیر آن شده است. حالا آقای کارگردان و دوستانش تصمیم گرفتهاند دربارة آن فیلم بسازند، و خُب چه چیز مهم دیگری باقی میماند؟ آنها تصمیم گرفتهاند! فیلم «جشن تولد» دربارة جنگ سوریه است و البته هیچگاه خود را قانع به این موضوع هم نمیداند؛ از این رو دربارة جنگ ایران و عراق، حمایت حافظ اسد از ایران، مسئلة تقریب مذاهب و ادیان، اشغال فلسطین، امدادهای غیبی و هر موضوع دیگری که لازم بداند هم سخن میگوید. چنانکه مخاطب هر لحظه منتظر است، فیلمساز پای تحصن نمایندگان مجلس ششم و بازی ایران و استرلیا را نیز به میان بکشد. فیلم «جشن تولد» داستان یک خانوادة سوری است که توسط سلفیها و ارهابیون آواره میشوند و پس از فرار از دست آنها با کمک دو مبارز ایرانی نجات پیدا میکنند؛ همراه با موسیقی عربی، مقدار معتنابهی جلوههای ویژة میدانی و انفجار بشکههای آتشزا، کلیشههای دست چندم دهة شصتی، شخصیتپردازیهای ضعیف، اتفاقات غیر منطقی و صحنههای اکشنی که به بازیهای کودکانة پسربچهها میماند. از آن دست بازیهایی که در آنها فقط یک اصل وجود دارد. اصل مهم «مثلا». مثلاً ما میجنگیم و مثلاً آنها ما را اسیر میکنند و مثلا ما دوستانمان را نجات میدهیم و مثلاً آنها شکست میخورند و مثلا... جشن تولد یک مثلابازی اعصابخوردکن و آزاردهنده است که گویا تا وقتی پول نفت و هنرمندان بیهنر و خیالهای خام مدیران بیتدبیر در کشور هست باید شاهد تداوم آن باشیم! دلبری فیلمی که سرانجام حرفش را نمیتواند بزند فیلم «دلبری» ساختة سیدجلال دهقانی اشکذری، فیلم سومی است که گویا قرار نبوده است کلکسیون یأسها و خستگیهای روز دوم جشنواره بدون آن کامل شود. «دلبری» ساختة کارگردانی است که در سال گذشته با فیلم تحسینبرانگیز »خانهای کنار ابرها» امیدهای بسیاری را در دل علاقهمندان به هنر متعهد برانگیخته بود و چشمان بسیاری را به سوی خود خیره کرده بود. اما به رغم همة این امیدها دلبری آن چیزی نبود که منتظرش بودیم. دلبری روایتی از زندگی یک خانوادة ایثارگر است که در آن پدر خانواده پس از سالها تحمل رنج و درد ناشی از جراحات جنگ به شهادت میرسد. دلبری داستان تداوم دفاع مقدس در پشت سنگر و در همین روزهای مردمانی است که حتی هنوز هم از مقاومت و ایثار فارغ نشدهاند. «دلبری» همچنین قرار است روایتی از عاشقانههای همسران ایثارگر باشد؛ از لحظههای پرشور و احساسبرانگیزی که کمتر بر پردة نقرهای سینما ظاهر شده است. اکنون اگر سکانس کوتاه اما درخشان و ستودنی گفتگوی زن همسایه با همسر رزمندة خود را در فیلم «خانهای کنار ابرها» به خاطر بیاوریم، اهمیت کار اشکذری بیش از پیش روشن خواهد شد. از این روست که اندیشیدن به چنان فیلمساز و چنین مضمونی کافی است تا از پیش چشم به راه فیلمی مثل «دلبری» باشیم. انتظاری که کاش هیچگاه پایان نمییافت! اجازه دهید صریح عرض کنم، «دلبری» یک فیلم الکن است. فیلمی که جانش بر لب میآید و سرانجام نیز حرفش را نمیتواند بزند. فیلمساز جوان این فیلم بر خلاف تجربة موفق پیشین، با بیدقتی سراغ لحظههای کاملاً خصوصی و حساسی رفته است که از پیش محکوم به شکست است. لحظاتی که هرچقدر هم چیرهدستی خرج آن شود، پردة نقرهای ظرف به تصویر کشیدن آنها نیست. لحظههای دلبریهای زنانه و چه بسا جنسی! یک همسر برای شوهر جانباز خود. موقعیت شکستخوردهای که همة تلاشهای ستودنی بازیگر باتجربهای چون هنگامه قاضیانی هم نمیتواند دردی از آن دوا کند. دلبری فیلمی است که به شکلی آزاردهنده و وحشتناک، صدای بلند خندههای بینندگان را در هنگام نمایش پلاک و چفیه، زجر کشیدن یک جانباز و صبوریهای یک همسر در سالن سینما طنینانداز میکند. صدای بلند خندههای همان بینندگانی که در تمام مدت نمایش «قلادههای طلا» سکوت کرده بودند، در تمام مدت نمایش «چ» با اشتیاق فیلم را دنبال میکردند، در تمام مدت نمایش «شیار 143» صدای هق هقشان از گوشه و کنار سالن شنیده میشد، در تمام مدت نمایش «تنهای تنهای تنها» با نشاط و سرخوشی به تماشای فیلم نشسته بودند و تجربة تماشای بسیاری فیلمهای موفق و ارزشمند دیگر را در این سالن داشتهاند. دلبری که فیلم بهشدت ناامیدکننده است از یک فیلمساز جوان و مستعد. آخرینبار کی سحر را دیدی جبران مافات فیلم «آخرینبار کی سحر را دیدی» ساختة فرزاد مؤتمن، یک فیلم قابل دفاع از کارگردانی با تجربه است که در سال گذشته نیز با فیلم خوشساخت و موفق دیگری چون «خداحافظی طولانی» در جشنواره حاضر شده بود. کارگردانی که به رغم فیلم موفق پیشین خود و آثار درخشان دیگری که در کارنامه دارد، هنوز هم مخاطب با خاطرة تلخ دو اثر قبلی او یعنی «بیداری» و «پوپک و مشماشالله» منتظر جبران اشتباهات فیلمسازیاش بود. اشتباهاتی که شاید اکنون بتوان با کارهای اخیر او از جمله فیلم «آخرینبار کی سحر را دیدی» تا حدودی بر روی آنها چشم پوشید. این فیلم یک داستان جنایی-پلیسی است با رعایت کامل اصول فیلمسازی و داستانگویی. فیلمی معمایی که بیننده را تا انتها با خود همراه میسازد و چه بسا از خستگی روز دوم جشنواره با وجود آثار کسالتبار و ناامیدکننده در این روز تا حدودی بکاهد. «آخرین بار کی سحر را دیدی» فیلمی اتوکشیده و آنکادر است که با گرهافکنی و تعلیقهای داستانیاش به نوعی قصد دفاع از کارگردانی را دارد که خود به تدریس فیلمسازی نیز مشغول است. محمدرضا وحیدزاده
94/11/14 - 13:13
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 168]