واضح آرشیو وب فارسی:مهر: دینانی در برنامه معرفت:
خداوند، اسیر مخلوق خود نمی شود/ ما اسیر تکنیک هستیم
شناسهٔ خبر: 3036941 - شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۹
دین و اندیشه > اندیشمندان
غلامحسین ابراهیمی دینانی گفت: بدبختی انسان در این است که خلق میکند اما به اسارت مخلوق خودش درمیآید. ما اسیرِ تکنیک هستیم اما خداوند که خلاق مطلق است، اسیر مخلوق خودش نمی شود. به گزارش خبرنگار مهر، دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی استاد و پژوهشگر حکمت و فلسفه ایران، شب گذشته، ۹ بهمن ماه در ادامه تشریح اشعار شیخ محمود شبستری در برنامه «معرفت» که از شبکه چهارم سیما پخش میشد، گفت: در زمان به هر کجا برسیم، باز لحظه بعدی هم است. بعد از پایان، باز هم هست. هم در انسان این خصلت است و هم در زمان، چون زمانی هنوز است، لحظه بعدی هم است، به خاطر همین انسان در لحظه رو به جلو حرکت میکند و تمامی ندارد. انسان تنها موجودی است که تاریخی است و تاریخ را میفهمد. حیوان در تاریخ است ولی تاریخ را نمیفهمد. انسان در تاریخ است و تاریخ را میفهمد. ما هم در تاریخ هستیم و هم با تاریخ پیش میرویم. موجودات دیگر با تاریخ نیستند، در تاریخ هستند و این با تاریخ بودن برای انسان خیلی مهم است. دینانی گفت: ما در آنِ واحد سه زمان را میفهمیم؛ گذشته، حال و آینده. در اکنون، گذشته را میفهمیم و آینده را هم میفهمیم. ما در یک زمان، سه زمان را میفهمیم. در آنیم، ولی گذشته را میفهمیم. آینده را هم میفهمیم. ما گذشته داریم. هر بُعدی، گذشته دارد ولی گذشتهاش را نمیداند. من در یک زمانم و در عین حال سه زمان را در خود دارم. وی در ادامه صحبتهای خود گفت: آگاهی، اندیشه است، بدون آگاهی، اندیشه نیست. اندیشه با آگاهی تقریباً یک معنی دارد. اندیشه، اندیشیدن است. اندیشیدن اگر نباشد، اندیشه به تنهایی معنا ندارد. خود اندیشه، اندیشیدن است. خودآگاهی، آگاهیدن است. فکر، تفکر است. فکر داشتن یعنی تفکر کردن. ما باید فکر کردن را به دانشجو یاد بدهیم. فکر کردن را به دانشجو بیاموزید و گرنه فکر تنها فایدهای ندارد. دینانی ادامه داد: دریا موج دارد، رودخانه جاری است، عالم جاری است، هنر جاری است و در عین حال ثابت. طبیعت، ناپایدار است ولی شما از طبیعت، هنر درمیآورید. یک مجسمهساز از درون سنگ، هنر درمیآورد. علم، جریان است. فلسفه، جریان است. اندیشه، موج است؛ موج اَندر موج، اَندر موج. این موج از کجا میآید؟ از یک مخزن میآید که ما نمیدانیم کجاست. از یک ناکجاآبادی که ما نمیدانیم کجاست. انسان، خلاقِ اندیشه، خلاقِ علم و خلاق تکنیک است. خلاقِ اصلی و اَزلی و ابدی، حضرت حق است. مظهر خلاقیت، خداوند است. وی افزود: یک شاعر، شعر خلق میکند. یک تکنیسین، یک تکنیک را خلق میکند، اما یک تفاوت است. ما نباید غرور پیدا کنیم. خداوند وقتی آفریدگار و خلاق مطلق است، به عنوان خالق، اسیر مخلوق خودش نمیشود. همه مخلوقات وابسته به حق تعالی هستند. بدبختی انسان در این است که خلق میکند اما به اسارت مخلوق خودش درمیآید. ما اسیرِ تکنیک هستیم. اتومبیل نباشد، ما چه کار میکنیم؟ اگر برق یک هفته برود، چه میشود؟ انسان، اسیرِ مخلوق خودش میشود؛ اما خداوند اسیر مخلوق خودش نمیشود. انسان، خالقیت دارد؛ شعر خلق میکند، تکنیک میآفریند، صنعت ایجاد میکند اما مشکلش این است که نمیتواند اسیرِ خلقِ خودش نشود و ما الان گرفتار این خلقیات انسان شدهایم. این استاد و پژوهشگر فلسفی در ادامه گفت: انسان از اَزل یک عهدی با خداوند بسته است، عهدِ اَزلی. بعضی از ما پای عهدمان ماندهایم، ولی عدهای عهدشان را فراموش میکنند. تفکر انسان از همان عهدی است که بسته است. فکر از طبیعت درنمیآید، فکر زاییده طبیعت نیست، از درون ماده، فکر درنمیآید. ما در ماده تصرف میکنیم؛ فکر منشأ دیگری دارد، جنگ بین ذهن و عین. ارتباط ذهن و عین. ذهن، فکر است. عین، عالم بیرون است. بین فکر و ذهن فاصله است. فاصله بین ذهن و عین (سوبژه) و (اُبژه) نامیده میشود؛ این فاصله چگونه برداشته میشود؟ تنها چیزی که میتواند عالمِ عین را به عالم ذهن متصل کند، فکر و فهم است. وی با بیان اینکه فهم است که ذهن را به عین متصل میکند، گفت: اگر فهم نباشد، عالم عین با ذهن یعنی سوبژه و ابژه چگونه ارتباط برقرار میکند؟ انسان باید اول خود را بیابد و اگر خود را یافت که من هستم، آن وقت عالم را میشناسد. اگر انسان خود را نیابد، هیچ چیز را نمییابد. چرا چیزهای دیگر را نمییابد؟ برای اینکه خود را نمییابد. حتی در خداشناسی، اگر خودت را نشناسی، خدا را هم نمیشناسی. «مِن عرَف نفسه فقد عرف ربه» وی تصریح کرد: بلی اهمیت دارد. بلی یعنی آری. اعتراف کردن به حق. به همان اندازه که بلی اهمیت دارد، کلمه «نه» هم اهمیت دارد. در مقابل بلی «نه» یعنی «لا». در مقابل «لا»، بلی یعنی «بله» است. آری به حق، نه به شیطان. به حق آری بگوییم و به شیطان نه بگوییم. این امر انسان در داخل دو جریان انسانی و شیطانی است. «لا» به شیطان، «بلا» به خداوند. وقتی که «بلی» گفتی، دچار رنج میشوی. «بلی» که گفتی باید تعهد قبول کنی، باید بلد باشی بگویی «نه». به دنبال بلی، تعهد میآید، به دنبال بلی باید «لا» بگویی. «بلا» و «لا» مستلزم هم هستند. در این بلی و لا، ابتلا میآید. چرا من مبتلا هستم؟ چون بین «بلی» و «لا» گرفتارم، فلذا ابتلا میآید. زندگی، ابتلا است. ابتلا نتیجه «بلی» و «لا» است. تا سختی نباشد، نمیشود. هر موجودی در این عالم وقتی که با مانع روبرو میشود، گوهر وجود خودش را نشان میدهد. اگر یک انسان با مانع مواجه نشود، خصلت خودش را نشان نمیدهد. زندگی این است. این عالم خصلتش این است. اگر مانع نیاید و نباشد، جوهر اشیاء نشان داده نمیشود. استاد و پژوهشگر حکمت و فلسفه ایران در پایان گفت: مقاومتها را چگونه میسنجند؟ با مانع روبرو میکنند تا مقاومتشان به دست بیاید. انسان هم وتی مانع جلوی پایش افتاد آن موقع معلوم میشود چقدر مقاوم است. انسانی که با هیچ مانعی مواجه نشود، شما میزان مقاومتش را نمیدانی. وقتی که سختی باشد، میزان مقاومت شما معلوم میشود. اگر چنانچه آسیاب، گندم را خُرد نکند و در درون تنور پخته نشود، مناسب ذائقه شما نمیشود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 26]