تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836790036
سیرى در ادله نقلى صدرالمتألهین بر وحدت شخصى وجود - بخش دوم و پایانی مالکیت خداوند نسبت به همه اشیا
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: سیرى در ادله نقلى صدرالمتألهین بر وحدت شخصى وجود - بخش دوم و پایانی
مالکیت خداوند نسبت به همه اشیا
نظریه وحدت وجود ـ که تبارى عرفانى دارد ـ در حکمت متعالیه صدرایى جایگاهى مهم را به خود اختصاص داده است.
3. آیات مربوط به قرب خداوند به اشیا مفاد این دسته از آیات آن است که خداى سبحان به همه اشیا نزدیک است؛ بلکه به اشیا نزدیک تر از هر چیزى است، تا جایى که اساسا میان خدا و مخلوقات، فاصله اى تصور نمى شود، و مى توان ادعاکرد: این خداوند است که، با قرب و معیت قیومى خود، در متن هر ذره اى حاضر است و همه مواطن وجودى را با وجود گسترده خود پر مى کند و هیچ جایى و هیچ چیزى از وجود او خالى نیست. بالطبع اگر جایى از وجود خدا خالى نباشد، مجالى هم براى وجود غیر باقى نمى ماند. 1. «وَإِذا سَأَلَکَ عِبادى عَنِّى فَإِنِّى قَریبٌ» (بقره: 186). مطابق تفسیر صدرالمتألهین از این آیه، خداوند سبحان به دلیل سعه وجودى اش همه عالم را پر کرده است و ازآنجاکه نامتناهى است، هیچ موجودى از او خالى نیست، و او در همه مواطن امکانى حاضر است. بنابراین او به همه موجودات قرب وجودى دارد؛ بلکه از هر چیزى به موجودات نزدیک تر است. خداوند سبحان، به دلیل برخوردارى از برترین کمال، از هر محدودیتى منزه و از هر نقصى مبراست و به همین روى، در بالاترین مرتبه وجود جاى دارد؛ و به دلیل آنکه رحمتش فراگیر است، در پایین ترین درجه از درجات وجودى نیز حاضر است (صدرالمتألهین، 1981، ج 1، ص 70و114؛ همو، 1354، ص 38؛ همو، 1387ب، ص 211). به این ترتیب مرتبه اى از مراتب هستى نیست که خداوند با وجود واحد و گسترده خود، آنجا را پر نکرده، و در آنجا حضور نداشته باشد. پس هستى متشکل از وجود واحد و مطلق حق تعالى است و کثرات امکانى، صرفا شئون و جلوه هاى آن وجود یگانه به شمار مى آیند. شئون یک وجود نیز چیزى منفصل و مباین با آن نیستند، بلکه، تنزل یافته یا تعین یافته همان وجود واحد مطلق اند که به عین وجود آن ذى شأن موجودند. به همین روى، قرب میان شأن و ذى شأن، برترین گونه قرب، و نافى هرگونه فاصله اى میان خداوند با آفریدگان خود است (صدرالمتألهین، 1363ب، ص 483ـ484)؛ 2. «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ» (ق: 16). از این آیه نیز براى بیان قرب وجودى و احاطه قیومى حق تعالى بر همه اشیا استفاده شده است. چنین قربى اختصاصى به انسان ندارد و همه موجودات را دربر مى گیرد. در واقع، خداوند (بسیط الحقیقه) به دلیل عدم تناهى و سعه وجودى اش، در عین وحدت، همه اشیاست و هیچ چیزى در عالم خالى از وجود او نیست؛ هرچند به هیچ یک از اشیا یا مجموع آنها هم خلاصهنمى شود. به این ترتیب خداست که همه آسمان ها و زمین و هر آنچه را در آنها هست با وجود گسترده خود پر کرده، و جایى براى حضور غیر باقى نگذاشته است؛ و کثرات امکانى، چیزى جز تجلیات و لمعات نور وجود او نیستند (صدرالمتألهین، 1981، ج 6، ص 141ـ142؛ ج 1، ص 70و114؛ ج 3؛ ص 400؛ همو، 1363ب، ص 484؛ همو، 1387ب، ص 115و211؛ همو، 1302ق، ص 137). خداوند با آنکه مقوم هر موجودى است، نیازمند هیچ موجودى نیست؛ و با وجود معیت و قرب به هر ممکنى، نقایص و کاستى هاى ممکنات را به خود نمى گیرد و دچار تغییر و انقسام نمى شود (ر.ک: صدرالمتألهین، 1360الف، ص 35ـ36). 3. «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْکُمْ وَلکِنْ لا تُبْصِرُون» (واقعه: 85). صدرالمتألهین با تکیه بر واژه قرب که در این آیه به کار رفته، این آیه را ظاهر در وحدت شخصى وجود مى داند. به نظر وى، این آیه دلالت بر معیت و احاطه قیومى حق تعالى بر اشیا دارد (ر.ک: صدرالمتألهین، 1302ق، ص 137) و به موجب این احاطه، خداوند مقوم همه اشیا، و عین آنهاست و به این ترتیب وجود حقیقى اوست که در همه جا حاضر و ظاهر است و اشیا، همگى، مظاهر و مجالى اویند و خود مصداق حقیقى وجود به شمار نمى آیند. با این حال، حضور وجودى در دل هر ممکنى، موجب اتصاف او به نقایص امکانى نمى شود (صدرالمتألهین، 1363ب، ص 322 و 484؛ همو، بى تا، ص 13ـ18). معیت قیومى و قرب حق تعالى به اشیا، قربى معنوى است که در چارچوب قرب مادى و امثال آن معنا نمى شود. ازاین رو معیت خداوند با مخلوقات، نه از قبیل داخل بودن جسمى در جسم دیگر، نه نظیر مماس بودن دو جسم با یکدیگر، نه از نوع معیت صورت و ماده یا عَرَض با محل خود، و نه از قبیل معیت مقومات ماهیت (مانند جنس و فصل) با ماهیت است؛ چنان که تناسبى با معیت ماده و صورت خارجى یا عقلى با موجود مرکب از آنها ندارد. ازاین رو خداوند مقوم هر موجودى است، ولى نه به معناى هیچ یک از مقوماتى که ذکرشان رفت (ر.ک: صدرالمتألهین، 1363ب، ص 484)؛ و به سبب همین مقومیت ویژه، که اختصاص به فاعل حقیقى دارد، خداوند،به مخلوقات خود، از هر چیزى نزدیک تر است (ر.ک: صدرالمتألهین، 1366، ج 7، ص 120)؛ 4. روایت «أقریب أنت فأناجیک أم بعید أنت فأنادیک فإنى أحس حسن صوتک ولا أراک فأین أنت فقال اللّه أنا خلفک وأمامک وعن یمینک وشمالک أنا جلیس عند من یذکرنى و أنا معه إذ دعانى» (این روایت در هیچ یک از مجامع روایى شیعى و اهل سنت یافت نشد). مطابق این روایت، که صدرالمتألهین آن را به حضرت موسى علیه السلام نسبت مى دهد، خداوند در همه جا متجلى و حاضر است و با همه چیز معیت قیومى دارد. او بسیط الذات، کل وجود و همه اشیاست؛ و به دلیل گستردگى و عدم تناهى وجودى اش، بدون اینکه به چیزى محدود و محصور شود، متن هر چیزى را پر کرده و در همه جهات (راست، چپ، بالا، پایین، عقب و جلو) حاضر است، و با هر کس و هر ذره اى معیت قیومى دارد. بالطبع، اگر او همه جا حضور وجودى دارد و هیچ چیزى از جمله، آسمان و زمین از وجودش خالى نیست، مجالى نیز براى غیر، جز آنکه مظهر و پرتوى از وجود یگانه او باشد، باقى نمى ماند (ر.ک: صدرالمتألهین، 1981، ج 6، ص 141ـ142؛ همو، 1366، ج 6، ص 172ـ173؛ همو، 1383، ج 3، ص 66). 4. آیات مربوط به مالکیت خداوند نسبت به همه اشیا مفاد این دسته از آیات این است که ممکنات هویتى جز وابستگى و ربط به علت خود ندارند و از اصل وجود تا همه کمالات وجودى آنها از آنِ خداست. به این ترتیب مالک حقیقى همه اشیا خداوند است که با وسعت وجودى و احاطه قیومى خود در دل هر ذره اى حاضر، و مقوم هر مخلوقى است. کثرات امکانى (مملوکات) نیز که هیچ دارایى مستقلى ندارند، صرفا شأن، طور و جلوه اى از مالک حقیقى به شمار مى آیند: 1. «وَلِلَّهِ ما فِى السَّماواتِ وَما فِى الْأَرْضِ» (آل عمران:109و129؛ نساء: 126و131و132؛ نجم:31). خداى سبحان بر همه چیز احاطه قیومى دارد و با وجود سریانى خود متن همه حقایق را پر کرده، و در همه جا ظاهر است. او به دلیل همین احاطه قیومى و مقوم بودنش نسبت به اشیاىدیگر، مالک حقیقى همه اشیا و آنچه در آسمان ها و زمین است، به شمار مى آید (ر.ک: صدرالمتألهین، 1366، ج 4، ص 95ـ96). ممکنات نیز، که ذاتا عارى از وجود و هرگونه کمال وجودى اند، بهره اى جز نادارى، ضعف، قصور و کاستى ندارند. به این ترتیب، اصل وجود مخلوقات و کمالات وجودى آنها، متعلق به خداوند و مملوک اوست (ر.ک: همان). ازاین رو ممکنات که ذاتا معدوم اند، وجودى مغایر و منفصل از خداى سبحان به شمار نمى آیند؛ بلکه، صرفا از شئون و جلوه هاى حق محسوب مى شوند (ر.ک: صدرالمتألهین، بى تا، ص 17ـ18)؛ 2. «أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ» (اعراف: 54). صدرالمتألهین از این آیه نیز براى وحدت شخصى وجود و معدوم بودن ممکنات، با تقریرى همانند تقریر آیه پیشین استظهار مى کند (ر.ک: همان)؛ 3. «وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (آل عمران: 189؛ مائده: 17و18؛ نور: 42؛ جاثیه: 27؛ فتح: 14). مطابق این آیه، ملکیت آسمان ها و زمین متعلق به خداى سبحان است. ملکیت خداوند نیز، ملکیت حقیقى است نه اعتبارى و قراردادى. ملکیت حقیقى نیز جایى معنا دارد که مملوک به تمام هویتش وابسته به مالک، و به اصطلاح، عین ربط و تعلق به او باشد و هیچ گونه دارایى اعم از وجود یا کمالات وجودى، مستقل از مالک خود نداشته باشد. این یعنى اینکه تمام هویت مخلوقات قائم به حق تعالى است و اساسا، مخلوق هویتى جز قیام به خالق خود ندارد، و وجود گسترده خداوند است که مقوم همه کثرات امکانى است. به همین روى، هویت و وجود ممکنات، که خود ذاتا معدوم اند، از آنِ خداوند است و مخلوقات وجودى منفصل و مغایر با خداى سبحان ندارند؛ بلکه همه آنها جلوه و شأن وجود یگانه و سارى خداوند به شمار مى آیند (ر.ک: صدرالمتألهین، 1981، ج 2، ص 286ـ301؛ همو، 1366، ج 4، ص 95ـ96؛ همو، بى تا، ص 17ـ18)؛ 4. «لَهُ الْمُلْکُ» (انعام: 73؛ فاطر: 13؛ زمر: 6؛ تغابن: 1). صدرالمتألهین با تقریرى کاملاً مشابه تقریر آیه قبل، از این آیه نیز وحدت شخصى وجود را برداشت مى کند (ر.ک: صدرالمتألهین، 1366، ج 4، ص 95ـ96). 5. «لمن الْمُلْکُ الْیوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ» (غافر: 16). مطابق تقریر صدرالمتألهین، علیت و معلولیت در بستر وجود است؛ و آنچه علت جعل مى کند، همانا وجود معلول است. وجود معلول نیز تماما تعلق و ارتباط، و به اصطلاح، عین ربط به علت است. در نتیجه، معلول وجود و هویتى مستقل از علت خود ندارد؛ و به تعبیر دیگر، در جعل بسیط، حقیقت معلول چیزى جز اضافه و ارتباط به علت خود نیست. از طرفى، میان وجود علت و علیت آن نیز دوگانگى وجودى نیست، و هستى بخش (فیاض) بودن فاعل عین وجود آن است. سلسله علل و معالیل نیز تا بى نهایت پیش نمى رود، و همه معلول ها، در نهایت به یک وجود (واجب الوجود) منتهى مى شوند. ازاین رو سرمنشأ همه موجودات، وجودى واحد است که فیاضیت و هستى بخشى عین ذات و وجود اوست، و معالیل نیز هویاتى مستقل و مغایر با آن وجود واحد فیاض به شمار نمى آیند؛ بلکه صرفا شئون، اطوار و جلوه هاى همان یک وجودند (ر.ک: صدرالمتألهین، 1360ب، ص 50). به این ترتیب وجود حقیقى منحصر در واجب الوجود است، و به تعبیرى، وجود حقیقى مساوق با وجوب ذاتى است. ازاین رو ممکنات، حقیقتا، داراى وجود نیستند و صرفا به دلیل ارتباط با وجود حق تعالى است که به موجودیت متصف مى شوند. بنابراین ممکنات، هالک الذات و مصداق عدم اند، و این هلاک و بطلان ذاتى هرگز از ممکن، جدا نمى شود و براى آن ازلاً و ابدا ثابت است. ازاین رو اهل معرفت، بدون نیاز به بر پا شدن قیامت، همواره نداى حق تعالى را که مى فرماید: «لمن الملک الیوم، للّه الواحد القهار»، به گوش جان مى شنوند (ر.ک: صدرالمتألهین، 1354، ص 30). در واقع اگر مخلوقات، به تمام هویتشان وابسته به علت اند، همگى مملوک علت اند و علت مالک حقیقى آنهاست؛ و ازآنجاکه ممکنات، به خودى خود، عارى از وجود و کمالات وجودى اند، از اصل وجود گرفته تا تمام اوصاف وجودى و افعالشان متعلق به خداى متعال و ملک اوست. این حقیقت نیز، چنان که گذشت، اختصاص به مرتبه یا زمانى ویژه ندارد؛ بلکه همواره، چه در حال حاضر و چه در قیامت، وضع به همین منوال است. 5. آیات مربوط به توحید افعالى خداوند مفاد این دسته از آیات آن است که هر فعلى در هر موطنى که واقع مى شود، در واقع فعل حق تعالى است. البته، نه به این معنا که مخلوق فاعل مباشر و خداوند فاعل بعید و در طول فاعل مباشر است؛ بلکه به این معنا که در همان موطن وقوع فعل، فعل واحد هم به مخلوق منتسب است و هم به حق تعالى. چنین انتسابى، همان است که ظاهر برخى آیات قرآنى (بدون هرگونه تأویل و تفسیر نابجایى) بر آن دلالت مى کند؛ ولى این انتساب، تنها بر اساس نظریه وحدت شخصى وجود، ممکن و توجیه پذیر است؛ زیرا مطابق این نظریه، ذات یگانه و مطلق حق تعالى، با وجود گسترده خود در همه مواطن حضور دارد و به همین روى، مجاز خواهیم بود فعل واحد را در همان موطنى که به مخلوق نسبت مى دهیم، به خداوند نیز منتسب کنیم. به این ترتیب اگر ظاهر دسته اى از آیات بر انتساب فعلى واحد به خداى سبحان و مخلوق در موطنى واحد دلالت دارد، مى توان نتیجه گرفت مفاد این دسته از آیات نیز چیزى جز وحدت شخصى وجود نیست. 1. «وَما رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَلکِنَّ اللَّهَ رَمى» (انفال: 17). بر اساس قاعده بسیط الحقیقه، وجود بسیط خداوند (در عین بساطت و وحدت) وجود همه اشیا و کل وجود است؛ و به دلیل عدم تناهى چنین وجودى، کثرات امکانى موجوداتى در طول یا عرض خداى سبحان به شمار نمى آیند؛ بلکه صرفا جلوه هاى وجود حق تعالى هستند؛ ازاین رو، افعال ممکنات نیز منتسب به خداى سبحان اند. به همین روى، در همان موطن و از همان حیثیتى که یک فعل به مخلوق منتسب مى گردد، به خداى تعالى نیز نسبت داده مى شود و اوست که فاعل حقیقى آن فعل به شمار مى آید. به همین روى، در آیه مزبور، در همان موطنى که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله رمى مى کند، رمى به خداوند نیز نسبت داده شده است و چنین انتسابى، جز با پذیرش حضور وجودى حق تعالى در همه مواطن، و تأثیر مستقیم (بى واسطه) او در فعلِ رمى، امکان پذیر نیست (ر.ک: صدرالمتألهین، 1360الف، ص 38ـ39و51؛ همو، 1981، ج 6، ص 376ـ377؛ همو، 1375، ص 327؛ همو، 1366، ج 1، ص 443؛ همو، 1360ب، ص 47ـ48). 2. «قاتِلُوهُمْ یعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیدِیکُمْ» (توبه: 14). صدرالمتألهین از این آیه نیز با تقریرى کاملاً مشابه تقریر آیه قبل، براى وحدت وجود و توحید افعالى استظهار مى کند (ر.ک: صدرالمتألهین، 1360الف، ص 51). 3. «وَما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یشاءَ اللَّه» (انسان: 30؛ تکویر: 29). صدرالمتألهین با اشاره به دیدگاه قایلان به جبر و قایلان به تفویض (قَدَرى ها)، اشاره مى کند که مسلک صحیح در باب افعال انسان، نه جبر است و نه تفویض. در واقع، قدرى ها به نوعى «یشاء اللّه» را در این آیه تأویل مى کنند و آن را از معناى ظاهرى خود خارج مى سازند؛ و جبرى ها نیز با تصرف در ظاهر «تشاؤون» خلاف ظاهر دیگرى را مرتکب مى شوند؛ ولى تحفظ بر ظاهر آیه و جمع میان مشیت خدا و مشیت انسان به این صورت است که انسان استقلالى در اصل وجود و افعال خود ندارد؛ یعنى وجود انسان عین ربط به خداى سبحان است. فعل انسان نیز قائم به وجود اوست. به این ترتیب با رابط بودن وجود انسان، فعل او نیز رابط خواهد بود. وجود رابط نیز فاقد نفسیت است و به علت خود تقوم مى یابد. ازاین رو از اصل وجود گرفته تا افعالى که به انسان و دیگر ممکنات منتسب مى شوند، همگى متعلق به خداى سبحان (وجود مستقل) هستند. با این حال، اسناد افعال مخلوقات به خداى سبحان، نافى اسناد آن به خود مخلوقات نیست (ر.ک: صدرالمتألهین، 1354، ص 56). به هر حال، مشیت انسان، که فاقد هرگونه استقلالى از خداوند است، بدون مشیت الهى تحققى ندارد، و به نفس مشیت حق تعالى محقق مى شود. به همین روى، مطابق مفاد آیه شریفه، هرگونه مشیت انسانى همراه و عین مشیت الهى است؛ و فعل واحد (در موطن وقوع خود) هم به انسان منسوب مى شود و هم به خداى سبحان. از همین جاست که هم دیدگاه قدرى ها باطل است، که فعل انسان را صرفا به مشیت خود او منتسب مى کنند؛ و هم باور جبرگرایان نادرست است، که فعل را تنها به مشیت خداوند نسبت مى دهند و نقشى براى مشیت انسانى قایل نمى شوند (صدرالمتألهین، 1360ب، ص 58؛ همو، 1375، ص 327). به این ترتیب، صدرالمتألهین با بهره گیرى از نظریه وحدت وجود، مشیت انسان و مشیت خداوند را با هم جمع مى کند. از زاویه اى دیگر، براى آنکه جمع مشیت الهى و مشیت انسان، که مفاد آیه قرآن است، توجیهى منطقى و معقول بیابد، چاره اى جزقول به وحدت شخصى وجود نیست. جمع بندى و نتیجه گیرى ادله یا شواهد نقلى صدرالمتألهین بر وحدت شخصى وجود را مى توان در پنج دسته جاى داد. آنچه در دسته اول از ادله نقلى مورد تأکید قرار مى گیرد، احاطه وجودى و معیت حق تعالى با اشیاست، و بر اساس آن، وحدت شخصى وجود تبیین مى شود. در دسته دوم ادله با استفاده از آیات سوره توحید و با تکیه بر بسیط الحقیقه و صرف الوجود بودن خداى سبحان، وحدت اطلاقى و حقه الهى به دست مى آید. مفاد دسته سوم آیات، قرب خداى سبحان به همه اشیا، و نفى هرگونه فاصله اى میان خدا و مخلوقات است، به گونه اى که خداوند در همه جا و همه چیز حضور وجودى دارد. مفاد دسته چهارم ادله نقلى نیز آن است که ممکنات هویتى جز وابستگى و ربط به علت خود ندارند و از اصل وجود تا همه کمالات وجودى آنها از آنِ خداست. به این ترتیب، مالک حقیقى همه اشیا، و تنها موجود حقیقى خداوند است. صدرالمتألهین در دسته پنجم ادله نقلى، بر این اساس که هر فعلى در هر موطنى که واقع مى شود، فعل حق تعالى است، حضور وجودى خداوند در همه مواطن و به دنبال آن، وحدت شخصى وجود را نتیجه مى گیرد. ولى آیا استشهادهاى صدرالمتألهین به این آیات و روایات براى وحدت وجود تمام است؟ به نظر مى رسد، مهم ترین مطلبى که درباره این استشهادها باید بررسى شود آن است که آیا اصولاً، متون دینى ارائه شده، ظهور در وحدت شخصى وجود دارند یا خیر؟ و آیا تفسیرى که صدرالمتألهین از آیات و روایاتِ مورد استشهاد ارائه مى دهد، منطبق بر قواعد صحیح تفسیر متون دینى است؟ یا آنکه مى توان خدشه هایى را بر نوع تفسیر ایشان از این متون وارد دانست؟ روشن است که پاسخ این پرسش ها در گرو طرح برخى مباحث تفسیرى و امکان یا عدم امکاناستظهار وحدت وجود از شواهد یادشده است؛ و مسلما چنین ورودى به بحث، مجالى درخور مى طلبد که این مقاله گنجایش آن را ندارد. با این حال به این نکته مى توان اشاره کرد که اگر عقل حکم قطعى به کثرت وجود داشته باشد (که به نظر ما دارد) و اگر براهین عقلى صدرالمتألهین بر وحدت وجود، تمام نباشند (که به نظر ما هیچ کدام تمام نیست)، در این صورت، حکم قطعى عقل به کثرت وجود، به منزله قرینه اى لبّى، با همه متون دینى همراه است و مدلول نهایى و مراد واقعى از آیات و روایات را نیز، باید با توجه به این قرینه لبّى تعیین کرد. به همین سبب حتى اگر آیه یا روایتى ظهور بدوى در وحدت وجود داشته باشد، این قرینه لبّى سبب رفع ید از این ظهور، و تفسیر کلام بر اساس قرینه یادشده مى شود؛ یعنى آن آیه یا روایت را باید به گونه اى معنا کرد که منافاتى با کثرت وجود نداشته باشد. از زوایه اى دیگر، صدرالمتألهین معتقد بود نمى توان از ظاهر آیه یا روایتى صرفِ نظر کرد، مگر آنکه دلیل عقلى یا نقلى قطعى بر خلاف آن ظاهر وجود داشته باشد که در این صورت، مجازیم از ظاهر آیه یا روایت رفع ید کنیم. اکنون، مى گوییم: بر فرض که برخى یا همه آیات و روایات ارائه شده توسط صدرالمتألهین، ظهور بدوى در وحدت وجود داشته باشند، ما تا هنگامى نمى توانیم از این ظهور دست برداریم که دلیل قطعى بر خلاف آن وجود نداشته باشد؛ ولى اگر دلیل قطعى عقلى بر کثرت وجود داشته باشیم (که به نظر مى رسد داریم)، مى توانیم از ظهور بدوى آیات و روایات دست بکشیم و آنها را متناسب با فضاى کثرت وجود تأویل و فهم کنیم. به علاوه استشهاد صدرالمتألهین به هریک از پنج دسته شواهد نقلى نیز مبتلا به اشکالاتى مختصّ به هر دسته است که طرح و تبیین آن فرصتى دیگر مى طلبد. منابع نهج البلاغه، 1414ق، تحقیق و تصحیح فیض الاسلام، قم، هجرت. صدرالمتألهین، 1302ق، مجموعه الرسائل التسعه، تهران، بى نا. ـــــ ، 1354، المبدأ و المعاد، تصحیح سیدجلال الدین آشتیانى، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران. ـــــ ، 1981م، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، چ سوم، بیروت، دار احیاء التراث. ـــــ ، 1360الف، اسرارالایات، مقدمه و تصحیح محمد خواجوى، تهران، انجمن حکمت و فلسفه. ـــــ ، 1360ب، الشواهد الربوبیه فى المناهج السلوکیه، تصحیح و تعلیق سیدجلال الدین آشتیانى، چ دوم، مشهد، المرکز الجامعى للنشر. ـــــ ، 1363الف، المشاعر، به اهتمام هانرى کربن، چ دوم، تهران، کتابخانه طهورى. ـــــ ، 1363ب، مفاتیح الغیب، مقدمه و تصحیح محمد خواجوى، تهران، مؤسسه تحقیقات فرهنگى. ـــــ ، 1366، تفسیر القرآن الکریم، تحقیق محمد خواجوى، چ دوم، قم، بیدار. ـــــ ، 1375، مجموعه رسائل فلسفى صدرالمتألهین، تحقیق و تصحیح حامد ناجى اصفهانى، تهران، حکمت. ـــــ ، 1383، شرح الاصول الکافى، تصحیح محمد خواجوى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى. ـــــ ، 1387الف، المظاهر الالهیه فى اسرار العلوم الکمالیه، مقدمه، تصحیح و تعلیق سیدمحمد خامنه اى، تهران، بنیاد حکمت صدرا. ـــــ ، 1387ب، سه رسائل فلسفى، مقدمه، تصحیح و تعلیق سیدجلال الدین آشتیانى، چ سوم، قم، دفتر تبلیغات اسلامى. ـــــ ، بى تا، ایقاظ النائمین، مقدمه و تصحیح محسن مؤیدى، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران. مجلسى، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، چ دوم، بیروت، دار احیاء التراث العربى. مرتضى رضایى: استادیار مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره. معرفت فلسفی شماره 46- سال دوازدهم، شماره دوم انتهای متن/
http://fna.ir/NSP8HL
94/10/30 - 06:45
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 30]
صفحات پیشنهادی
سیرى در ادله نقلى صدرالمتألهین بر وحدت شخصى وجود - بخش اول شواهد قرانی بر وحدت شخصی وجود
سیرى در ادله نقلى صدرالمتألهین بر وحدت شخصى وجود - بخش اولشواهد قرانی بر وحدت شخصی وجودنظریه وحدت وجود ـ که تبارى عرفانى دارد ـ در حکمت متعالیه صدرایى جایگاهى مهم را به خود اختصاص داده است چکیده یکى از مهم ترین مسائل مطرح در فلسفه بحث درباره وحدت و کثرت وجود است از قولشناخت عقلى خدا در قرآن - بخش دوم و پایانی استدلال براى اثبات وجود خدا در قرآن
شناخت عقلى خدا در قرآن - بخش دوم و پایانیاستدلال براى اثبات وجود خدا در قرآنقرآن اصل وجود خدا را بى نیاز از استدلال مى داند و آن را به عنوان مسئله مطرح نکرده است اما استدلال ضمنى بر اثبات وجود خدا در قرآن وجود دارد استدلال بر توحید اله مکرر در قرآن آمده که ازجمله آنها مى توانمنشأ مشروعیت ولایت فقیه از دیدگاه امام و رهبری - بخش دوم و پایانی بررسی نظریه نصب ولایت فقیه
منشأ مشروعیت ولایت فقیه از دیدگاه امام و رهبری - بخش دوم و پایانیبررسی نظریه نصب ولایت فقیهطرفداران هر دو نظریه مشروعیت مردمی نظریه انتخاب و مشروعیت الهی ـ مردمی نظریه تلفیقی به خطا رفتهاند نقد و بررسی در رابطه با مسأله بیعت در صدر اسلام باید توجه داشت که هرگز بیعتنشانه شناسی لایه ای آیات قرآن کریم با توجه به روابط درون متنی و بینامتنی - بخش دوم و پایانی مراتب دلالت نشانه
نشانه شناسی لایه ای آیات قرآن کریم با توجه به روابط درون متنی و بینامتنی - بخش دوم و پایانیمراتب دلالت نشانه شناختی متنابعاد گوناگون معنایی نص قرآن کریم در روابط درون متنی و بینامتنی و به واسطة تعدد لایه ها و سطوح مختلف دلالی آن در دو محور عمودی و افقی حاصل می شود نشانهنقش شریعت در نظام تقنین عربستان - بخش دوم و پایانی ریشه های عرفی شدن تقنین در عربستان سعودی
نقش شریعت در نظام تقنین عربستان - بخش دوم و پایانیریشه های عرفی شدن تقنین در عربستان سعودیعربستان سعودی قانون اساسی خود را قرآن و سنت پیامبر معرفی مینماید ولی نظام سیاسی آن پادشاهی مطلقه بوده و قوه مقننة آن انتصابی و مصوبات آن جز در موارد اندک صرفاً مشورتی و تصمیم گیرندة نهامعرفی مشاغل جنسیتی از منظر اسلام - بخش دوم و پایانی مشاغل غیرجنسیتی در اسلام
معرفی مشاغل جنسیتی از منظر اسلام - بخش دوم و پایانیمشاغل غیرجنسیتی در اسلاممشاغل جنسیتی نوعی از مشاغلی است که در آن جنسیت در کنار سایر شرایط بهعنوان شرط احراز شغل محسوب میشود تقسیم کار زن و مرد براساس اصول جنسیت در اسلام در طبقه بندی عام فعالیت های انسانی و شغلی یکنقش قاعدة «نفی سبیل» در توسعة جوامع اسلامی - بخش دوم و پایانی مصداق عینی توسعه و نفی سبیل
نقش قاعدة نفی سبیل در توسعة جوامع اسلامی - بخش دوم و پایانیمصداق عینی توسعه و نفی سبیلقاعده نفی سبیل به معنای نفی تشریعی هر گونه سلطه و استیلای کفار بر مسلمانان است راهکارهای مبارزه با سلطه اقتصادی برای توسعه اقتصادی و عدم نفوذ کفار و استیلای آنان بر اقتصاد کشورهای اسلامانگلستان و اهداف او از منع تجارت برده در خلیج فارس - بخش دوم و پایانی ترفند انگلستان برای مقابله با فرانسه در
انگلستان و اهداف او از منع تجارت برده در خلیج فارس - بخش دوم و پایانیترفند انگلستان برای مقابله با فرانسه در خلیج فارسمنع تجارت برده طی قرن نوزدهم در خلیج فارس نیز از جمله راه کارهایی بود که از سوی استعمار انگلستان به سبب اهمیت آن در حفظ منافع این دولت در منطقه خلیج فارس صورت گرفتعلیق و تعطیل حج از سوی حاکم اسلامی - بخش دوم و پایانی ولایت بر تحریم و تعطیلی حج
تعلیق و تعطیل حج از سوی حاکم اسلامی - بخش دوم و پایانیولایت بر تحریم و تعطیلی حجچنانچه مصلحتی مهمتر از مصلحت خالینشدن خانه خدا از زائر اقتضاء کند میتواند به تعلیق یا تعطیلی آن حکم کند تحریم حج و تعطیلی آن توسط حاکم اسلامی آنچه از مطالب پیشین بهدست آمد آنبررسی تدابیر اقتصادی، پزشکی و قضایی حکومت اسلامی در تنظیم جمعیت - بخش دوم و پایانی کنترل روش های جلوگیری از با
بررسی تدابیر اقتصادی پزشکی و قضایی حکومت اسلامی در تنظیم جمعیت - بخش دوم و پایانیکنترل روش های جلوگیری از بارداریبا توجه به اهداف شریعت مقدس باید کلیه حمایتهای مالی از زنان شاغل جهت بهبود اوضاع اقتصادی بر اساس آموزههای دین در راستای اعمال کارگزاران حکومت اسلامی برای تکثیر ن-
گوناگون
پربازدیدترینها