محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826967188
عاشورا، نماد مرگ آگاهانه / یادداشتی از سید محمدرضا بهشتی
واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
عاشورا، نماد مرگ آگاهانه / یادداشتی از سید محمدرضا بهشتی فرهنگ > دین و اندیشه - آنچه می خوانید یادداشت دکتر سید محمدرضا بهشتی درباره واقعه عاشورا است که در روزنامه ایران منتشر شده است.
گفتاری در تجربه مرگ و اتصال به هستی مطلق در قیام امام حسین(ع) واقعه عاشورا به گواه تمامی مورخانی که با این واقعه روبهرو شدهاند، یک واقعه استثنایی است. چرا؟ ما میشنویم که در محرم سال 61 هجری قمری عده قلیلی توسط سپاه کثیری به شهادت رسیدند. از این نمونهها در تاریخ فراوان داریم. میشنویم که این کشتار به صورت فجیعی صورت گرفته است. باز هم در تاریخ نمونه چنین وقایعی کم نیست. میشنویم که اینها افراد فضیلتمندی بودند، صاحب فضیلت هایی بودند و کشته شدند. باز هم ممکن است در تاریخ وقایع زیادی را سراغ داشته باشیم که در آن افراد فضیلتمندی مظلومانه توسط عده کثیری کشته شده باشند. میشنویم که اینها قهرمانانه کشته شدند نه با زبونی و خواری. باز هم در طول تاریخ حوادث زیادی را ممکن است سراغ داشته باشیم، که افرادی در آن قهرمانانه به قتل رسیدهاند و کشته شدهاند. همچنین میشنویم که این افراد خود به استقبال مرگ میرفتند. آنچه در تجربه قیام امام حسین(ع) جای تأمل و دقت فراوان دارد، نوع مواجهه امام و یارانش با مقوله مرگ و شهادت است. استقبال آگاهانه از مرگ در طول تاریخ حوادثی که در آن افرادی به استقبال مرگ، آن هم به نحو آگاهانه بروند، کم است. حتی فراتر از این، میشنویم که این افراد مسابقه در مرگ داشتهاند، به پیشواز مرگ میرفتند و این مرگ را برای خودشان شهادت میدانستند. این مسأله جای درنگ دارد. اینکه انسانهایی بافضیلت، قهرمانانه بشتابند به سمت مرگ، آن هم آگاهانه. چرا شگفت انگیز و چرا قابل تأمل است؟ از این جهت که بالاخره همه موجودات محدود متناهی فانی با پایان گرفتن زندگی، روبهرو هستند. پایان گرفتن زندگی به معنای پایان یافتن حیات، هر موجود زندهای علائم حیاتی دارد که به واسطه آنها میگوییم این جاندار است، این زنده است. پایان یافتن حیات برای همه موجودات زنده هست. همه انسانها هم از آن جهت که موجود زندهاند، با پایان یافتن حیات روبهرو هستند و زمانی به طور طبیعی میمیرند. یعنی همین موجودی که علائم و نشانه هایی از زندگی را در خود داشت دیگر این نشانهها و علائم را از خود بروز نمیدهد. این مرگ طبیعی مرگی است که یا مورد انتظار او بوده و یا مورد انتظاراو نبوده است یعنی مرگ دفعی در اثر حوادث غیرطبیعی. اما تمامی این موجودات زنده از جمله تمامی انسانها مادامی که حیات دارند، در پی حفظ حیات خود هستند، صیانت نفس میکنند. اصلاً یکی از خصوصیات موجود زنده صیانت نفس است بخصوص اگر این موجود زنده، موجود زنده آگاه باشد. ما به عنوان موجودات زنده تدابیر تدافعی زیادی را اتخاذ میکنیم. برای اینکه بمانیم، حیات داشته باشیم، حیاتمان پابرجا بماند و در معرض تهدید قرار نگیرد. انسانها مثل سایر موجودات جاندار دیگر میخورند برای اینکه نمیرند، بتوانند خودشان را حفظ کنند. میآشامند برای اینکه نمیرند. خانه میسازند برای اینکه خودشان را محفوظ نگه دارند و نمیرند. تولید مثل میکنند برای اینکه از خودشان نسلی به جای بگذارند، به نحوی بمانند؛ یعنی اگرهم پایانی برای حیات آنها هست، این پایان موجب نشود به کل آثار آنها محو شود. مرگ تجربهای فردی در مورد موجود آگاهی مثل انسان فراتر از مسئله پایان یافتن حیات، با فعلی به نام مردن روبهرو هستیم که فعل بسیار عجیبی هم هست. مردن به عنوان یک فعل، مردن به عنوان یک تجربه، یک تجربه آگاهانه. تجربه مردن برای همه انسانها یکسان نیست. همه ما میمیریم. همه ما این مردن را در مورد دیگران کم یا بیش تجربه میکنیم. البته تجربه هم که میگوییم، در واقع یک تجربه عجیب است؛ چون تجربه مرگ تجربهای است که هرکس خودش باید انجام دهد. واقعیت این است که دیدن اینکه کس دیگری مقابل ما محتضر است و بعد هم میمیرد، به منزله این نیست که ما عین درک او و عین تجربه او را داریم. تجربه بسیار عجیبی است یعنی تجربهای است یکباره در زندگی ما و هیچ کس هم جایگزین ما در این تجربه نیست. هرکس مرگش را خودش تجربه میکند. هیچ کس جایگزین کس دیگری نیست. در واقع میتوان گفت که ما تجربه مردن دیگران را نداریم چون جای آنها نیستیم. با گفتن اینکه همه میمیرند، فکر میکنیم که یک دانستنی برای ما حاصل شده است. در حالی که این دانستن ما غیر از یک آگاهی بیواسطه مستقیم و تجربه ملموس مرگ است. مردن من، مردن همه نیست. مردن من، مردن من است؛ اختصاصی من است. هیچ کس با من در این تجربه شریک نیست. اینکه ما جمله «همه میمیرند» را صد بار هم تکرار کنیم یا مرتب در ذهنمان مرور کنیم، اینکه حتی مرتب به خودمان تذکر دهیم، این غیر از وقوف و تجربه بیواسطه مرگ است. با گفتن اینکه همه میمیرند ما گمان میکنیم که این مردن را میشناسیم. درحالی که اتفاقاً این طور نیست. یک شناخت ظاهری، یک شناخت نما جایگزین شناخت واقعی شده است. «همه میمیرند» یعنی چه؟ من که صحبت «همه میمیرند» را نداشتم. من که پرسشم «همه میمیرند» نبود. پرسش من پرسش از مرگ بود، به عنوان مرگ خودم، این موجود: «من» و این تجربه، تجربهای غیرقابل انتقال است. فکر میکنیم و از دیگران میشنویم که مرگ حق است، مرگ برای همه هست. آیا این مساوی است با وقوف، آن آگاهی، آن تجربه مستقیم مرگمان؟ آیا با شنیدن اینکه همه میمیرند، ذهن پرسش کننده من پرسشگر به یک آرامش و به یک پاسخ میرسد؟ من که صحبت از همه نکرده بودم. من صحبت از مرگ به عنوان تجربه مستقیم و بدون واسطه خودم داشتم. چیستی مرگ چه کسی میتواند به من پاسخ دهد که این مرگ چیست؟ در واقع ما به نوعی خود را با این جملات راضی میکنیم و فکر میکنیم که میدانیم. دانش نمایی جای دانش را گرفته است. به نحوی خود را ارضا میکنیم. اتفاقاً به نوعی دچار غفلت از یک پرسش واقعی میشویم، یک پرسش عمیق، یک پرسش تعیین کننده در زندگی. فراتر از آن به دلیل اینکه این پرسش، پرسش عجیبی است و نحوه یافتن پاسخش هم نحوه یافتن عجیبی است، در واقع هالهای از جهل اطراف آن را میگیرد و هرچیزی را که ما نتوانیم به نحوی از انحاء نسبت به آن نوعی شناخت پیدا کنیم، از آن کمی هم میترسیم. آخر در این عالمی که ما در آن زندگی میکنیم، یکی از راه هایی که به وسیله آن از نامأنوس بودن، از وحشتی که وحشت آگاهی انسانی است که دارد میفهمد، به در میآییم، این است که کوشش میکنیم به نحوی آن را به ادراک خود درآوریم. ابتدا اسمی بر آن میگذاریم برای اینکه از جهل مطلق بیرون بیاییم. میگوییم این گلدان، آن میز و.... بعد تلاش میکنیم تا به نحوی از طریق حسمان، از طریق خیالمان، از طریق فهممان، از طرق مختلف آن را به چنگ آوریم. اگر چیزی به هیچ وجه به چنگ ما درنیامد، نسبت به آن یک حالت دغدغه پیدا میکنیم و از آن میترسیم. حتی نسبت به آن نوعی دشمنی میورزیم. چیزی را که انسان نداند و نسبت به آن جهل داشته باشد، به آن دشمنی میورزد. از آن میگریزیم، فرار میکنیم. حتی به لحاظ روانشناختی این طور است که ما چیزی را که نتوانیم در عمق ذهنمان به نحوی دنباله اش را ببندیم، تکلیف خود را با آن روشن کنیم، بدانیم چیست، نسبت به آن واهمه پیدا میکنیم و آن را از ذهنمان پس میزنیم. اصطلاحی در روانشناسی داریم، میگوییم ریجکت میکنیم، پس میزنیم، عقب میاندازیم. این در حالی است که با این پس زدن و به نحوی خود را در یک نوع پرده غفلت نسبت به چیزی قرار دادن، این مسأله حل شدنی نیست. علت مرگ هراسی در عمق ذهن همه ما، در درونمان، این دغدغه نسبت به مرگ و اینکه مرگ ما را احاطه کرده و میکند حضور دارد؛ حتی در ناخودآگاه ما. این گریزی که ما از روبهرو شدن با این پدیده و این واقعه در زندگی داریم، گریز مفیدی نیست و فایدهای به حال مان ندارد. قُل ان الموت الذی تفرون منه فانه ملاقیکم. این مرگی که شما از آن میگریزید، به درستی که شما را ملاقات خواهد کرد و با آن روبهرو خواهید شد. أینما کنتم یدرککم الموت ولو کنتم فی بروج مشیده. هرجا باشید مرگ شما را ادراک میکند، احاطه میکند و میگیرد ولو اینکه در برج هایی نشسته باشید که آنها را بسیار زینت دادهاید و مستحکم ساخته اید و برای حفاظت از خود در آنها قرار گرفته اید که مصون بمانید. و چنان که عرض کردم چون احاطه بر این پدیده برای ما کار دشواری است و یا برای بسیاری از ما ناممکن است، یک نوع هراس در ما ایجاد میکند. چرا هراسناک است؟ به این خاطر که ما ذاتاً بودنمان مساوی است با این پیوندهایی که با غیر خودمان برقرار کرده ایم. این چیزی است که ما به نام زندگی میشناسیم. زندگی روزمره ما عبارت است از این پیوندها و تعلق ها. تعلقی که با غیر داریم. درحالی که مرگ مساوی است با قطع این تعلقها. هر پیوندی که با غیر داشتیم و مجموعه این پیوندها زندگی ما را تشکیل میداد، قطع میشود. هرچیزی را که به خودمان منسوب میکردیم، میگفتیم این مال من است، به نوعی در ارتباط با من است؛ در یک لحظه این اتصال، این نسبت، این پیوند، این ربط قطع میشود. میگفتیم لباس من، انگشتر من، ساعت من، خیلی عجیب است، اگر خوب دقت کنیم آنچه ما زندگی مینامیم، مجموعه این پیوندهاست. و مردن یک تجربه بسیار غریب است که در آن این پیوندها قطع میشود. حالا این من میماند بدون پیوندها. بعد جای سؤال دارد که آیا اصلاً من میماند یا من اصولاً عبارت است از مجموعه این پیوندها. یعنی اگر همه این پیوندها بریده شد و قطع شد، من کجاست؟ بسیاری از افراد خودشان را در همین ارتباطها و پیوندها تعریف کردهاند. من مساوی است با ثروت من، من مساوی است با خانه من، من مساوی است با همسر من، من مساوی است با شهرت من، من مساوی است با شغل من و امثال اینها. اگر ما خودمان را با پیوندهایی که با این غیرها داریم یکی دانستیم و بین خودمان و ارتباط هایمان این همانی برقرار کردیم، با قطع این پیوندها و روابط چه میشود؟ میماند یک من، من توخالی؛ چون تا به حال همواره من در ارتباط با غیر تعریف میشده است و الان دیگر غیر نیست. حالا دیگر «من» چیست؟ این ابهام، این سؤال بزرگ در درون ما هست ولو اینکه نخواهیم با آن مواجه شویم، آتش آن در عمق ذهن ما و در عمق ضمیر ما زبانه میکشد. این پرسش ما را آرام نمیگذارد و چون نمیتوانیم به آن پاسخ دهیم، اتفاقاً بیشتر به همان چیزهایی که خودمان را با آنها تعریف کرده بودیم میچسبیم. یعنی درست به همان چیزهایی که ظاهراً باید از آنها فاصله بگیریم برای اینکه به من به عنوان چیزی که با غیر تعریف نشده است برسیم. درست معکوس عمل میکنیم. اتفاقاً بیشتر به آنها رو میآوریم و میچسبیم. به همین دلیل اگر بشنویم که جماعتی به مرگ پشت نمیکنند، از مرگ نمیگریزند و به پیشواز مرگ میروند، خیلی برای ما عجیب است. اگر مرگ پایان حیات است، اینکه دیگر به استقبال رفتن ندارد؛ دیگر پیشگامی کردن ندارد؛ دیگر هروقت رسید، رسید. چرا پیشگامی کنیم؟ چرا مسارعه کنیم؟ چرا بخواهیم با یکدیگر مسابقه دهیم؟ آیا مرگ پایان حیات است؟ میشنویم که در روز عاشورا افرادی بر هم پیشی میگیرند. خیلی عجیب است. گاهی از کثرت شنیدن چیزی دیگر آن چیز معنای خودش را برای ما از دست میدهد. یکی از چیزهایی که جا دارد بیشتر به آن توجه کنیم این است که سعی کنیم با هر واقعهای سرجای خودش آشنا شویم. تکرار مطالب در مجالس مختلف باعث میشود که مطلب معنای خودش را بتدریج از دست بدهد. اگر واقعاً ما باشیم و خودمان و رویارویی با واقعهای عظیم مثل مرگ خودمان که هیچ کس هم در این تجربه جایگزین ما نیست و حالا بشنویم کسانی دارند مسارعه میکنند، پیشی برهم میگیرند، برایمان خیلی عجیب است. اگر حیات برای موجود آگاهی مثل انسان به معنای این است که ما امکان هایی را تحقق ببخشیم، اگر انسان به عنوان مجموعهای از امکانها باشد که میخواهد این امکانها را به فعلیت برساند و تحقق بخشد و مجموعه حیاتش عبارت باشد از همین به تحقق رساندن امکان ها، آنگاه به نظر میرسد که مرگ یک امکان جدید نیست که بخواهد از ناحیه ما به فعلیت برسد و بنابراین تلاش کنیم که به نحوی آن را محقق کنیم و برای تحقق بخشیدن به آن بر یکدیگر پیشی بگیریم. در مورد کسانی که تحت یک نوع تخدیر، مواد مخدر، مسکر و چیزهایی که انسان را از آگاهی بیرون میآورد، تحت تسلط و سیطره افراد دیگری قرار میگیرند، طوری که ناخودآگاهانه عمل میکنند، چنین چیزی قابل تصور هست که بخواهند در جایی که دیگر امکان جدیدی برای آنها محسوب نمیشود و پایان همه امکان هاست مسارعه کنند اما اگر اینها چنین افرادی نیستند، تحت تخدیر نیستند، واقعاً با آگاهی، با شعور و با وقوف به سراغ مرگ میروند و پیشی میگیرند، پس علی القاعده باید مرگ را چیز دیگری ببینند. امکانی که دارند آن را به فعلیت میرسانند. حیات را صرفاً در همین امکان هایی که میشناسیم و تحقق بخشیدن به این امکانها نبینند، بلکه در حیات، امکانهای دیگری را ببینند که ما نمیبینیم. در آن مرحلهای که شما بریده از همه تعلقات هستید، به انقطاع کامل رسیدید از هرآنچه غیر من است، با من خالی که نمیتوان زندگی کرد، مگر اینکه در اینجا با یک دریافت دیگری از زندگی و دریافت دیگری از مرگ روبهرو باشید. حیات را معنی کردیم با این پیوندها، با این تعلق ها. من، منی بود که حس میکرد، منی بود که خیال میکرد، منی بود که میاندیشید، منی بود که لذت میبرد، منی بود که رنج میبرد، منی بود که کاری انجام میداد، فعلی از آن سر میزد، منی بود که منفعل میشد؛ اما اینجا با منی روبهرو هستیم که هیچ کدام از اینها را ندارد. با یک منی که میتوان گفت لااقل دیگر آن منی که ما میشناسیم نیست. منی که دیوارهای آن نوع از من بودن را که ما با آن آشنا هستیم، به نحوی شکست. منی که با وجود تعلقات، در امکان دیگری در حیات دیگری خود را نشان میدهد. منی که دیگر محدود به این پیوندها نیست، متناهی نیست. منی که دارد حدود وجودی خود را از دست میدهد. منی که داشتهها را از دست داده است؛ دارد میشود عین فقر؛ دارد میشود عین نیازمندی؛ دارد میشود نیاز مطلق. پیش تر هم نیاز داشت اما این نیازهایش متوجه غیر بود؛ متوجه «آن» بود؛ متوجه «آنها» بود. الان غیری نیست. یک موجودی دارد محدودیتهای موجود بودنش را از دست میدهد. از هستنده بودن دارد هستی میشود. اتفاقاً آنچه برای او مانده، نداری محض است ولی این نداری محض برای او مساوی با نیستی نیست. این طور نیست که او بگوید اگر همه زندگی این بود، حالا که تمام اینها دیگر نیست، پس اصلاً زندگی چه بود، چه هست، به چه کاری میآید؟ مرگ آگاهانه در راه حق مرگ در دیدگاه افرادی که آگاهانه به استقبال آن میروند، یک نوع فرارفتن از حیطه محدود هستنده بودن و رسیدن به هستی، متصل شدن به هستی است. رسیدن از فقر مطلق به غنای مطلق است. اگر کسانی چنین تجربهای از مرگ داشته باشند به پیشواز مرگ میروند، از مرگ استقبال میکنند، برای رسیدن به مرگ با هم مسارعه دارند. این غنای محض، این وجودی که از فرط پری، غنی و بینیاز است و من نیازمند مطلق به آن متصل میشوم، همانی است که ما از آن به خدا تعبیر میکنیم. صمد است، پر است، ملأ است. به ما میگویند خدا را با چیزهایی که با آنها آشنا هستید، به خصوصیاتی که از آن اشیا است، از آن اشخاص است، از آن افراد است، از آن موجودات است، تشبیه نکنید ولی وقتی که ما تنزیه میکنیم، معنایش این نیست که اکنون ما رسیده ایم به یک خلأ؛ اتفاقاً رسیده ایم به یک ملأ، به یک پُری که از فرط پُری نمیتوانیم توصیفش کنیم؛ نه به چیزی که توخالی است. مرگ به عنوان رسیدن یک هستنده به هستی، آن هم هستی که ملأ است، پُر است. اینهایی که به استقبال مرگ میروند، کسانی هستند که از آنها جملات عجیبی میشنویم. جوانی که از حسین بن علی(ع) شنیده است که این کاروان به سمت مرگ میرود، از او میپرسد که أولسنا علی الحق؟ آیا ما برحق نیستیم؟ قال بلی. گفت: بله. و بعد جواب میدهد که فإذأ لا نُبالی بالموت. ما پروایی از مرگ نداریم. پرسید نزد تو مرگ چگونه است؟ گفت: أحلی من العسل. شیرین تر از عسل. کسانی که چنین مردنی را طلب میکنند، نه به سوی نیستی بلکه اتفاقاً به سمت این امکان خاص انسان که مختص به خود انسان است، این مردن همراه با وقوف و آگاهی که هیچ موجود دیگری نمیتواند به آن دست یابد، حرکت میکنند و دارند به خودی ترین خودیهای خودشان میرسند. نه به سمت یک امر بیگانه، یک امر غریب، یک امر نامأنوس، یک امر ترسناک؛ امری که برای ما مبهم است و به همین خاطر از آن میترسیم و واهمه داریم؛ نه چیزی که با آن دارند کم میشوند، تجزیه میشوند، تحلیل میروند، از بین میروند بلکه به سمت چیزی که با آن فزونی پیدا میکنند. مولانا در آن شعر دارد: کی زمُردن کم شدم؟ من با مرگ کم نمیشوم، آنچه در وهم ناید میشوم. در چشم اینها حیات ما به منزله قطرهای است که اکنون به دریا متصل میشود. آب از دریا به دریا میرود / از همانجا کامد آنجا میرود. باور کردهاند که: إنا لله و إنا إلیه راجعون. جالب است این تعبیر إنا لله. در فارسی هم میگوییم ما از خداییم. چرا نمیگوید إنا من الله؟ آن طرف میگوید إنا إلیه راجعون. مقابل إلی معمولاً من است. إنا لله تعبیر بسیار لطیفی است. وقتی حرف اضافه من به کار میرود، نوعی جدایی را میرساند در حالی که این موجود هیچ گاه جدا نیست که بخواهد بگوید إنا من الله. ما از خداییم یعنی فاصله گرفته از او هستیم و حالا داریم به او میرسیم. همواره او با ما هست و ما هم با او هستیم و هستی ما به اوست. یک آنْ آن هستی را بردارند، ما نیستیم. دارند به إنا لله و إنا إلیه راجعون وقوف پیدا میکنند. دارند به آنجایی که خانه آنهاست برمیگردند. مرگ آگاهانه در راه حق، یک پاسخ است؛ پاسخ به ندای ألست بربکم. آیا شما از آن پروردگارتان هستید؟ قالوا بلی. گفتند: آری. این مرگ، مرگ انسانی است که با مردن آگاهانه اش دارد بلی میگوید، دارد با تمام وجود آری میگوید؛ نه مثل ما که آری گفتن هایمان به زبانمان است و از حد زبان حتی تا ذهنمان، تا دلمان هم نفوذ نمیکند. مفهوم مردن قبل از مرگ آخر این آری گفتن یک نشانه دارد. این مرگ غیر از پایان گرفتن علائم حیاتی است. این مرگ اتصال به حیات است، به حی لایموت است؛ آن هم آگاهانه، آن هم مشتاقانه. اتصال به محبوب، اتصال به معشوق، بالاتر از صرف آگاهی عقلی، سراسر وجود دارد به این اتصال میرسد. تمامی لایهها یکجا دارد به این مرتبه اتصال به حق میرسد. پس چرا ترس؟ چرا این فرد دغدغه داشته باشد؟ آخر ترس از ناشناخته هاست. اگر کسی با خود خودش انس برقرار کرده باشد، دیگر واقعه مرگ آگاهانه، واقعه ناشناختهای نیست، ترسناک نیست. اگر کسی در درون خودش مردن را قبل از مردن تجربه کرده باشد، آن هم نه یک بار، مکرر تجربه کرده باشد؛ اگر کسی در عین داشتن پیوندها و علقهها طوری وقوف و آگاهی پیدا کرده باشد که این علقهها به منزله بندهایی که او را بهبند کشیدهاند و محدود کردهاند نباشد؛ اگر کسی به این روایت مشهور «موتوا قبل أن تموتوا» وقوف پیدا کرده باشد و آن را در زندگیاش عملی کرده باشد یعنی اگر نشانههای مرگ قطع علقه هاست، این قطع را پیش از مردن صورت داده باشد در این صورت با یک واقعه ناآشنا روبهرو نیست. واقعه آشناست. از مولا علی(ع) در نهج البلاغه خواندهایم؛ جایی دردمندانه سخن میگوید: إن أقل یقولوا حرص علی المُلک. اگر سخن بگویم، میگویند بر پادشاهی و مُلک حریص و آزمند است. وإن أسکت یقولوا جزع من الموت. اگر ساکت شوم، میگویند که او از مرگ ترسیده است. هیهات هیهات لابن ابیطالب آنس بالموت من الطفل بثدی اُمه. هیهات هیهات، فرزند ابیطالب مأنوس تر است به مرگ از طفل به سینه مادرش. مرگ واقعهای ناآشنا نیست. ترسناک نیست. اینها کسانی هستند که مرگ را شهادت دیدند. یعنی انسان هایی که این مرگ آگاهانه در راه حق را انتخاب میکنند و شهیدند یعنی اولاً شاهدند، ناظرند، چشمشان به حقیقت باز شده است، چیزهایی میبینند که ما نمیبینیم و ثانیاً شاهدند یعنی گواهند و بودنشان شده است عین حق؛ تجلی حقند در تمامی مظاهرش. در مناجات شعبانیه این جمله معروف و فراز بلند را خوانده اید: <إلهی هب لی کمال الإنقطاع إلیک>. خدایا به من کمال انقطاع را بده. از همه چیز غیر از تو بریده باشم و فقط به تو متصل شده باشم. <واَنر أبصار قلوبنا بضیاء نَظَرها إلیک حتی تخرق أبصار القلوب حُجُبَ النور فتصل إلی معدن العظمه>. چشم ما را روشن کن به روشنایی دیدن تو تا اینکه دیدههای دلْ حجابهای نور را باز کنند، پاره کنند و به معدن عظمت متصل شوند و تَصیرَ أرواحُنا معلقه بعز قدسک. ارواح ما آویخته شود، معلق شوند به عز قدس تو. عاشورا اجابت این دعا، این مناجات و این درخواست است. با انسان هایی روبهروییم که از یک طرف بدن هایشان در میان ماست و انسانند مثل من و شما و از طرف دیگر چشم گشودهاند به حقیقتی فراتر. دارند آویخته میشوند به عز قدس خداوند. باز در آن جمله معروف نهج البلاغه میگوید: <وصحب الدنیا بأبدانهم>. اینها هنوز دارند با دنیا مصاحبت میکنند با بدن هایی که أرواحها معلقه بعز قدسک. ارواح این بدنها آویخته به عز قدس تو هستند. سلوک عاشوراییان عاشورا چنین صحنهای است. صحنه فرارفتن انسان هایی از این محدودیتهای تنگ، متصل شدن آنها به معدن حقیقت. عاشورا فشرده طی کردن تمامی مراحل سلوک إلیالله است در یک نیمروز، در یک روز. رهی را که سالک به سالی رود / به یک روز شوریده حالی رود. فشرده حیات انسان هایی است که دارند مرحله به مرحله از موتی به موتی و از مقامی به مقامی عبور میکنند. خیلی جالب است که عاشورا را یک بار از این زاویه نگاه کنیم که انسان هایی دارند تمامی آن مراحلی را که به عنوان مقامات سلوک میشناسیم، طی میکنند. مقام یقظه، آگاهی، مقام صبر، مقام رضا را اینها دارند پله پله طی میکنند. واقعه، واقعه فجیعی است مخصوصاً وقتی بدانیم چه انسان هایی دارند به شهادت میرسند. اما برای خود آنها چیست؟ برای خود آنها انصافاً واقعه، واقعه زیبایی است. صحنه، صحنه زیبایی است. به همین دلیل وقتی عبیدالله بن زیاد از زینب کبری(س) میپرسد دیدی که خدا با شما چه کرد؟ چه گذشت بر شما؟ این همه مصیبت هایی را که پشت سر گذاشتید، چگونه دیدی؟ میفرماید: <مارأیتُ إلا جمیلاً>. جز زیبایی ندیدم. حق دارد این را بگوید. شعار نمیدهد. یک انسان آگاه میفهمد در عاشورا چه خبر شد. برای ما جای غبطه دارد. باید غبطه خورد به حال کسانی که این طور شتابان مسارعه به جانب موت به معنای اتصال به حق میکنند. پاسخ به <ألست بربکم> است. <لَمَعاتُ وجهک أشرقَت و شعاع طلعَتک طلی>. ای خداوند انوار وجه تو آشکار میشود و شعاع طلعت تو بالا میگیرد. زچه رو ألست بربکم نزنی / بزن که بلی بلی. تو ألست بربکم را بگو، من شاهد شهید میگویم بلی، آمدم، آمدم. به جواب طبل ألست او. دارند طبل میزنند، دارند جمع باش میگویند. ای انسانها ألست بربکم؟ آیا شما از آن خداوند نیستید؟ به جواب طبل ألست او / زولا چو کوس بلی زدم / همه خیمه زد به در دلم / سپه غم و حشم بلا / پی خوان دعوت عشق او / همه شب زخیل کروبیان / رسد این صفیر مهیمنی / که گروه غمزده الصلا / من و مهر آن مه خوبرو / که چو زد صلای بلی بر او / به نشاط و قهقهه شد فرو / که أنا الشهیدُ بکربلا. او دارد پاسخ ألست بربکم را آن طور که شایسته است میدهد، نه به زبان قال؛ نه الفاظی کهبنده بگویم و شما بشنوید؛ با تمام وجود، آن هم با نشاط، به قهقهه. واقعه عاشورا، واقعه آن دعا، آن درخواست، آن طلب و پاسخ و اجابت این دعاست؛ دعایی که نه با زبان بلکه با تمام وجود گفته میشود. همه آنهایی که به حج مشرف شدهاند میدانند که نکته لطیفی در حج وجود دارد. در داستان تلبیه میگویند از وقتی که در میقات محرم میشوید شروع به لبیک گفتن کنید تا وقتی به سواد مکه میرسید؛ اینجا دیگر لبیک نگویید. اینجا دیگر جای حرف هم نیست. اگر قرار است لبیکی گفته شود، اینجا دیگر زبان من و شما نیست که باید لبیک بگوید، تمام وجود من و شماست که باید لبیک بگوید. اتفاقاً ساکت شوید تا به جای زبان تمام وجودتان لبیک بگوید. مولا حسین بن علی(ع) در واقعه عاشورا تمام وجودش بلی گفتن و لبیک گفتن است و شهادت این است. من میخواهم عرض کنم اگر قرار است گریه کنیم، واقعاً باید به حال خودمان گریه کنیم که ما چقدر فاصله داریم با چنین مرتبه ای. ما که درگیر کوچکترین تعلقاتمان هستیم، با قطع اولین پیوندها میلرزیم، سست میشویم، میترسیم، هراس داریم، فکر میکنیم اگر اینها قطع شود، ما دیگر نیستیم، در چنین مرتبهای از ادراک، معرفت و فهمیم و بعد میبینیم یک انسان شتابان چه دارد میکند، دارد غوغا میکند. من و مهر آن مه خوبرو / که چو زد صلای بلی بر او / به نشاط و قهقهه شد فرو / که أنا الشهید بکربلا. /6262
کلید واژه ها: اربعین - امام حسین(ع) - محمدرضا بهشتی - عاشورا - مرگ -
سه شنبه 10 آذر 1394 - 12:52:54
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 104]
صفحات پیشنهادی
عاشورا، نماد مرگِ آگاهانه
عاشورا نماد مرگِ آگاهانه تهران- ایرنا- روزنامه ایران در صفحه آیین نوشت واقعه عاشورا به گواه تمامی مورخانی که با این واقعه روبه رو شده اند یک واقعه استثنایی است در این گزارش که در شماره دوشنبه نهم آذر 1394 خورشیدی با قلم سیدمحمدرضا بهشتی استاد فلسفه دانشگاه تهران به چاپ رسیدبا مجوز سازمان بورس و بانک مرکزی نماد «وآرمان» در اداره ثبت شرکتها به ثبت رسید
با مجوز سازمان بورس و بانک مرکزینماد وآرمان در اداره ثبت شرکتها به ثبت رسیدیک موسسه اعتباری با وجود برخی جنجالها مبنی بر نداشتن مجوز فعالیت و شائبه ورشکستگی پس از دریافت مجوزهای بانک مرکزی امروز در اداره ثبت شرکتها به طور رسمی ثبت شد زکریا متحمل مدیر عامل موسسه اعتباری آرمانرئیس سازمان بسیج مستضعفین ملت ما به هیچ وجه در رفاقت جنایتکاران آمریکایی به تعالی نخواهد رسید/ تفنگ ما علیه دش
رئیس سازمان بسیج مستضعفینملت ما به هیچ وجه در رفاقت جنایتکاران آمریکایی به تعالی نخواهد رسید تفنگ ما علیه دشمن شعار مرگ بر آمریکا استرئیس سازمان بسیج مستضعفین گفت ملت ما به هیچ وجه در رفات با جنایتکاران آمریکایی به تعالی نخواهد رسید و ما باید همواره تفنگمان را رو به سوی دشمن نگخفه کردن پرستار بیگناه پس از رسیدن به نیت شیطانی/ مرگ هولناک دختر خردسال به دست پدر و مادر روان پریش +تصاویر
خفه کردن پرستار بیگناه پس از رسیدن به نیت شیطانی مرگ هولناک دختر خردسال به دست پدر و مادر روان پریش تصاویر به گزارش خبرنگار حوزه حوادث گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان اخبار حوادث و انتظامی امروز در این بسته خبری گردآوری شده است مرگ هولناک دختر خردسال به دست پدرمشاور سوئیسی و یار غار «محمدرضا شاه» را بیشتر بشناسید
شناسنامه شخصیتهای معمای شاه مشاور سوئیسی و یار غار محمدرضا شاه را بیشتر بشناسید آغاز دوستی ارنست پرون با محمدرضاشاه پهلوی به دوران تحصیل آنها در مدرسه له روزه سوئیس باز میگرد به گزارش فرهنگ نیوز آغاز دوستی ارنست پرون با محمدرضاشاه پهلوی به دوران تحصیل آنها در مدرسه &l“ارنست پرون” یار غار محمدرضا شاه را بیشتر بشناسید
آغاز دوستی ارنست پرون با محمدرضاشاه پهلوی به دوران تحصیل آنها در مدرسه له روزه سوئیس باز می گردد…متن خبر نداردپنجشنبه ۵آذر۱۳۹۴بیش از ۹ هزار وقف از سال ۹۰ تاکنون توسط مردم به ثبت رسیده است
شرفخانی بیش از ۹ هزار وقف از سال ۹۰ تاکنون توسط مردم به ثبت رسیده است شناسهٔ خبر 2982130 - یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴ - ۰۹ ۲۷ دین و اندیشه > آیین ها و تشکل های مذهبی معاون فرهنگی اوقاف گفت از ابتدای انقلاب تا سال ۸۹ بیش از ۶ هزار وقف صورت گرفته و از سال ۹۰ تاکنون نیز بیش از ۹ هزار ودوست خوب یکی از نعمتهای بزرگ خداست/وسیلهای برای رسیدن به سعادت
محسن اسماعیلی در جلسه شرح نهج البلاغه دوست خوب یکی از نعمتهای بزرگ خداست وسیلهای برای رسیدن به سعادت شناسهٔ خبر 2980159 - شنبه ۷ آذر ۱۳۹۴ - ۰۹ ۳۸ دین و اندیشه > اندیشمندان دوست خوب یکی دیگر از نعمتهای بزرگ خدا و وسیلهای برای رسیدن به سعادت و بهشت است اهمیت و تأثیر دوستراهپیمایی اربعین اعلام وفاداری به سیدالشهداست/یک پدیده پررمز وراز
یک کارشناس ارشد جهان اسلام راهپیمایی اربعین اعلام وفاداری به سیدالشهداست یک پدیده پررمز وراز شناسهٔ خبر 2984138 - دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴ - ۰۹ ۰۲ دین و اندیشه > اندیشمندان سیدافقهی استاد دانشگاه گفت راهپیمایی اربعین اعلام وفاداری مردم به آرمان سید الشهدا و اعلام این است که اگر کمرگ دو شهروند اصفهانی بر اثر مسمومیت با گاز منوکسید کربن در اصفهان
مرگ دو شهروند اصفهانی بر اثر مسمومیت با گاز منوکسید کربن در اصفهان مدیرحوادث و فوریتهای پزشکی اصفهان گفت دو شهروند اصفهانی بر اثر مسمومیت با گاز منوکسید کربن فوت کردند به گزارش گروه استانهای باشگاه خبرنگاران جوان از اصفهان غفور راستین گفت در پی تماسی با اتاق فرمان 115 اصفها-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها