محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830103365
علم گرایی؛ دینِ علم
واضح آرشیو وب فارسی:مهر: ترجمه؛
علم گرایی؛ دینِ علم
شناسهٔ خبر: 2977332 - شنبه ۷ آذر ۱۳۹۴ - ۱۲:۳۶
دین و اندیشه > اندیشمندان
هنگامی که علمگرایی خود را در مقابل دین قرار میدهد و ادعای دین در مورد جایگاه انسان در جهان – که اکثر مردم آن را به عنوان نگرشی معتبر به جهان قبول دارند – را رد می کند، تعارض شروع می شود. به گزارش خبرگزاری مهر، رابطه میان «علم و دین» از آن دست رابطه های پیچیده است که بحث های زیادی درباره آن وجود دارد، مقاله ای که پیش رو دارید با عنوان «علم گرایی؛ دینِ علم» نوشته لورنس پرینچیپی، استاد شیمی و تاریخ علم و تکنولوژی دانشگاه جانز هاپکینز است که زهیر باقری نوع پرست آن را ترجمه کرده است؛ با بررسی تاریخی می خواهم به سه پرسش بپردازم؛ علمگرایی چیست؟ خاستگاه علمگرایی کدام است و شامل چه باورهایی می شود؟ علمگرایی چگونه اندیشه و فرهنگ فعلی ما را تحت تاثیر قرار می دهد و چه نقشی در فرهنگ مدرن بازی می کند؟ در پاسخ به پرسش اول باید گفت با وجود اینکه طیفی از تعاریف برای علمگرایی ارائه شده است، ولی هسته ای ثابت بین همه این تعریفها وجود دارد، که هم موافقان و هم مخالفان آن میتوانند بر سر آن به توافق برسند. اصلیترین باور در این رویکرد آن است که علم و روش علمی تنها راه معتبر برای کسب دانش است و دیگر رشتهها و روشها فاقد چنین اعتباری هستند. البته برای اینکه این تعریف رضایتبخش باشد باید مشخص کنیم روشهای علمی چه هستند. چرا که آنچه روش علمی نامیده میشود در دوره های مختلف تاریخی و در فرهنگهای متفاوت، تغییر کرده است. منظور علمگرایان از علم معمولا علوم طبیعی تجربی امروزی است و روش به کارگرفته شده در آن مشاهده است، که شامل اندازه گیری و استقرا است. شکی نیست که علوم طبیعی باید با روش مطلوب خود که روش علمی نامیده میشود به کار خود ادامه دهد. در واقع علوم طبیعی در پاسخ دادن به پرسشهای بی شماری در مورد جهان طبیعی موفقیت بسیار چشم گیری داشته است. مشکل زمانی بروز پیدا می کند که علوم طبیعی آنچنان که امروز به کار گرفته میشوند، تنها راه دست یافتن به پاسخهای معتبر و قابل قبول برای تمام پرسشها محسوب میشود و هر پرسشی که علوم طبیعی نتواند به آن پاسخ دهد یا بی معنی است یا ارزش پرسیده شدن ندارند. این ادعای هژمونیک در قلب علمگرایی قرار دارد. با این همه تنها باور داشتن به علمگرایی نیست که موجب بروز جنجال میشود، چنانچه هر فردی به صورت خصوصی به این ایدهها باور میداشت و رفتار او را هدایت میکرد، ممکن بود هنگام صرف قهوه یا در حلقههای آکادمیک بحث هایی پیرامون آن در میگرفت. ولی علمگرایی ادعا میکند که علم تنها راه مشروع برای بدست آوردن دانش و حل و فصل اختلاف نظرهاست و هر چیز دیگری کم اهمیت یا توهم است. به همین دلیل است که علمگرایی به طور خاص وقتی علیه دین به کار گرفته میشود توجه ما را جلب میکند. ولی علاوه بر این علمگرایی علیه آنچه که در شعر، هنر، موسیقی و زیبایی شناسی مطرح میشود نیز موضع دارد. هنگامی که علمگرایی خود را در مقابل دین، یعنی نهادی که بیش از همه در پرورش شعر، هنر، موسیقی و زیبایی شناسی نقش داشته است قرار میدهد و ادعای دین در مورد جایگاه انسان در جهان – که اکثر مردم آن را به عنوان نگرشی معتبر به جهان قبول دارند – را رد می کند، تعارض شروع می شود. از این رو به رابطه بین علمگرایی و دین می پردازم. فکر می کنم همه ما دست کم چیزی درباره تعارض بین دین و علم شنیده ایم. ولی امروزه هیچ مورخ علمی تعارض یا جنگ را برای توصیف رابطه بین علم و دین به کار نمی برد. رابطه بین علم و دین بسیار پیچیده بوده و همیشه به یک شکل نبوده است. تعارض و جنگ واقعی بین علم گرایی و دین است. بگذارید به لحاظ تاریخی این مدعاها را بررسی کنیم؛ اولین مسئله ای که باید بررسی شود میراث پوزیتیویستی آگوست کنت است. در دهه ۲۰ سده نوزدهم کنت به دنبال راهی بود که بتواند جامعه را به شکلی جدیدی تعریف کند. در دهه ۴۰ سده نوزدهم او قانون سه مرحله جوامع بشری را مطرح کرد. قانونی که عنوان می کند جوامع بشری دارای سه چرخه هستند، چرخه اول الهیاتی است، چرخه دوم فلسفی یا متافیزیکی و چرخه سوم علمی است. او انقلاب سده هجدهم فرانسه را به عنوان پایان مرحله اول – یعنی مرحله الهیاتی- در نظر گرفت. تلاش ناپلئون برای بازسازی جامعه و وضع قانون بر مبنایی سکولار را دوران دوم در نظر گرفت، و میانه سده نوزدهم را به عنوان شروع دوره علمی معین کرد، مرحله ای که علم و روش های علمی از ابهام و عدم قطعیت رها می شوند و مبنایی عقلانی برای بازسازی جامعه بر مبنای علم جدید که او آن را جامعه شناسی نامید فراهم میاورند. پوزیتیوسم کنت به این معنا بود که دین به دوران بدوی بشر متعلق بوده و علم به دورن بلوغ بشر مرتبط است. قانون سه گانه او بعدها با تعارض دائم بین علم و دین توسط جان ویلیام دریپر در کتاب «تاریخ تعارض بین دین و علم» که در سال ۱۸۷۴ نوشته شد رواج پیدا کرد. دریپر که شیمیدان بود – اولین رئیس انجمن شیمی آمریکا هم بود – و تاریخ دانی آماتور، در ازای پولی که برای رواج علم بین عامه مردم دریافت کرده بود این کتاب را نگاشت. در کمال تعجب کتابی بسیار پرفروش شد و چندین بار چاپ شد و به زبان های متفاوت ترجمه شد و امروز هم به راحتی در دسترس است. خیلی عجیب است کتابی که بیش از صد سال پیش به چاپ رسیده است و خیلی از افراد در دوران ما آن را نخوانده اند یا حتی نام آن را نشنیده باشند تاثیر بسیاری زیادی در دوران ما دارد. به عنوان مثال بسیاری فکر می کنند که مردم در سده های میانی یا قبل از کریستف کلمب فکر می کردند زمین صاف است. یا بسیاری فکر می کنند که کلیسای کاتولیک کالبدشکافی را ممنوع اعلام کرده بود و اگر کسی آن را انجام می داد مجازاتش می کرد. ولی هر دو این مدعاها غلط هستند و کتاب دریپر نقش اصلی را در رواج این مدعاها بازی کرد. این کتاب غلط های تاریخی بسیار دیگری درباره رابطه دین و علم در خود دارد که اغلب آنها به عنوان باورهایی رایج بین مردم امروز پذیرفته شده اند. تاثیر این کتاب بر فرهنگ خارق العاده است. امروز کتاب دریپر به عنوان یک مصنوع تاریخی در نظرگرفته می شود نه یک منبع تاریخی. حتی نگاهی گذرا به این کتاب پرخاشگری کاتولیک ستیزانه اش که گاهی هیستریک می شود را نمایان می سازد. در واقع من فکر می کنم اگر امروز افراد این کتاب را می خواندند آنچنان از آن بیزار می شدند که هرآنچه بواسطه این کتاب باوری رایج شده است را براحتی نمی پذیرفتند. تنفر دریپر از کاتولیسیسم، از نژادپرستی اواخر سده نوزدهم آمریکایی علیه مهاجران تازه وارد کاتولیک ایرلندی نشات می گیرد. تنفر دریپر از کاتولیسیم آنچنان شدید است که گسترش اسلام را رفرم جنوبی می نامد و آن را همطراز رفرم شمالی مارتین لوتر می داند. و اسلام را به عنوان دینی علمدوست معرفی می کند و کاتولیسیم را به عنوان دینی که با علم دشمن است. در واقع بسیاری از مسلمانان از کتاب دریپر علیه مسیحیت استفاده می کنند. دریپر همچنین از اعلامیه شورای اول واتیکان دل خوشی نداشت. اعلامیه ای علیه ماده گرایی – ادعایی که طبق آن تنها چیزی که وجود دارد ماده است – و همچنین علیه این ادعا که علم ورزی و عقل ورزی تنها راه فهمیدن همه چیز است. این اعلامیهها به دنبال ابطال آنچه که ما امروز علم گرایی می نامیم بودند. مخالفت دریپر با این اعلامیه ها به این دلیل بود که با مفهوم توسعه ی مدنظر کنت در تضاد بود و مهم تر اینکه اقتدار دانشمندان برای سخن گفتن در تمامی امور را محدود می کرد. کتاب دومی که تعارض بین علم و دین را دامن میزد، کتابی بود که اندرو دیکسون وایت نگاشت. او که یکی از دو بنیانگذار دانشگاه کرنل بود در سال ۱۸۶۹ سلسه سخرانی هائی را در باب تعارض علم و دین ترتیب داد و این مطالب را در کتاب دوجلدی «تاریخ جنگاوری بین علم و الهیات در مسیحیت» در سال ۱۸۹۶ به چاپ رسانید. کتاب وایت با کتاب دریپر تفاوت های زیادی دارد: به شهرت کمتری رسید، پرخاش در آن کمتر بود و پاورقی های بسیار زیادی داشت، وی در این کتاب استدلال میکند که دین به خودی خود خوب است ولی نباید در علم دخالت کند چرا که برهمکنششان هردوی آنها را از بین می برد. کتاب وایت نیز به لحاظ تاریخی فاقد اعتبار است. کتاب وایت واکنشی است به افرادی که او را برای بنیانگذاری دانشگاهی سکولار نقد می کردند، چرا که در آن زمان در آمریکا تقریبا تمام دانشگاهها وابستگی مذهبی داشتند. هیچ مورخ تاریخ علمی باور ندارد که کتابهای دریپر و وایت اعتبار تاریخی دارند. مشکل اصلی این دو کتاب پیش فرض اصلی آنها مبنی بر وجود دو گروه است: دینگرایان و علم گرایان که پیش از اواخر سده نوزدهم وجود نداشتند. چرا که تقریبا تمامی افرادی که پیش از سده نوزدهم در اروپا علم ورزی می کردند مسیحی های معتقدی بودند، بسیاری از آنها باور عمیقی به مسیحیت داشتند وبسیاری نیز کشیش بودند. اکثر آنها اکتشاف طبیعی جهان را گونه ای از ایمان می دانستند. آنها پیرو ایده «دو کتاب» بودند که توسط سنت آگوستین در سده پنجم مطرح شده بود. آگوستین بر این باور بود که خداوند خود را به دو شکل متفاوت به انسان ها نشان می دهد، اول با الهام بخشیدن به انسان ها برای نگاشتن کتاب مقدس و دوم با خلق جهان، آگوستین خلقت را کتاب طبیعت می نامید. اگر بتوانیم کتاب طبیعت را با بررسی آن بخوانیم آگاهی بیشتری نسبت به خالق آن کسب می کنیم. آگوستین می گوید مطالعه و تفسیر طبیعت از مطالعه و تفسیر کتاب مقدس ساده تر است در نتیجه هرآنچه که از مطالعه طبیعت در می یابیم باید با آنچه که از کتاب مقدس می فهمیم همساز شود چرا که یافتن معنا در طبیعت کار ساده تری نسبت به یافتن معنا در کتاب مقدس است. رابرت بویل پایه گذار شیمی مدرن بر این باور بود که علم ورزی در روزهای یکشنبه کار خوبی است چرا که گونه ای از عبادت است. نیوتن وقت خود را بین مطالعه الهیات و ریاضی و فیزیک تقسیم می کرد. برشمردن دستاوردهای عمده علمی از سده های میانی تا زمان فعلی که توسط کشیش ها و روحانیون مسیحی صورت گرفته کار بسیار ساده ای است و این نشان می دهد مدعای علم گرایان مبنی بر اینکه باور دینی مانع علمورزی یا دستاور علمی است، قابل دفاع نیست. همچنین باید یادآوری کنم که بین مخالفان گالیله روحانیون و عوام دیده می شدند در حالی که موافقان او دانشمندان و الهیات دانان بودند. برخی از اعضای کلیسا و اساتید سکولار او را نقد کردند، یسوعی ها برای جشن گرفتن موفقیت گالیله در رم او را به مراسم شام دعوت کردند و برای او جشن گرفتند. خب این افراد را در کدام یک از کمپ هایی که دریپر و وایت معرفی کردند باید قرار دهیم؟ این افراد هم دیندار بودند و هم دانشمند، نه بنیادگرا بودند و نه علم گرا. دریپر و وایت رده بندی هایی که در دوران خودشان شکل گرفته بود را برای گذشته به کار بردند، و این ایده را مطرح کردند که در تمام طول تاریخ دو کمپ رقیب وجود داشته اند، و بدین شکل وانمود کردند دین و علم به لحاظ ماهوی با یکدیگر در تعارض بوده اند در حالی که چنین نبوده است. نکته جالب این است که آنها از شیوه ای استفاده کردند که به طور مشخص دینی است. آنها فهرستی از شهیدان علم درست کردند که برونو، گالیله و راجر بیکن بین آنها بودند. همچنین کتاب زیست نامه ای از اصلاح گران بی گناه، پیامبران و غیبگویان برای کمپ علم درست کردند. به عبارت دیگر آنها دانشمندان را به شکل کشیش قالب گیری کردند. افرادی که از عصر روشنگری سعی کردند حقیقت را از طریق کتاب مقدسِ علم و پیشرفت به افراد جامعه نشان دهند و در این راه با تاریکی و جهل پاگانها – که این بار روحانیت مسیحیت است – مبارزه کردند. به طور خلاصه این افسانه درباره خاستگاه علم باعث شد علم به عنوان دینی جدید در نظر گرفته شود. افسانه خاستگاه علم در قلب علم گرایی قرار دارد. تجربه شخصی من این است که زیر سوال بردن افسانه خاستگاه علم نزد افرادی که به علم گرایی ایمان دارند خطرناک است. علم گرایان به اعتراف خودشان آموزش تاریخی نداشته اند و به افسانه خاستگاهی که به آن اشاره کردم باور دارند و هیچ شواهدی را علیه این باور نمی پذیرند. بنابراین باید گفت که علم گرایی نه تنها یک نوع دین است بلکه همچنین نوعی بنیادگرایی است. روایت دریپر و وایت با تمایلی که در سده نوزدهم وجود داشت و دانشمندان را نابغه هایی منزوی و سرکوب شده نشان میداد، همخوانی داشت. این نگاه بدین شکل به دانشمندان، هنرمندان و موسیقی دانان در دوره های مختلف تاریخی وجود دارد، و لو شواهد تاریخی علیه این نوع نگرش باشد. به عنوان مثال، باوری وجود دارد که موتسارت منزوی بود و مراسم دفن و کفن او مراسمی بود که برای افراد محروم برگزار می شد در حالی که مراسم کفن و دفن او به گونه ای متداول از این مراسم برای طبقه متوسط بود یا هنرمندان را به گونه ای نشان می دهند که گویی غیب گویانی بودنند که با فقر سر و کله می زدند و سرکوب شده بودند در حالی که اغلب هنرمندان آثار هنری خود را به واسطه حامیان مالی ای که داشتند خلق می کردند. این نگرش درر مورد کریستف کلمب و ایده «منحصر به فرد» او در باب گرد بودن زمین نیز وجود دارد، و گفته می شود که الیهات دانان با او مخالفت کردند. این افسانه توسط واشنگتن اروینگ – نویسنده آمریکایی – ساخته شد و دریپر و وایت آن را به عنوان واقعیتی تاریخی در آثار خود به کار گرفتند. در واقع این باور غلط که قبل از کریستف کلمب افراد بر این باور بودند که زمین صاف است در رمانی که واشنگتن اروین در دهه ۲۰ سده هجدهم نوشت، ریشه دارد. حتی در روم باستان هم افراد به صاف بودن زمین باور نداشتند. سکه هایی از آن زمان وجود دارد که ایتالیا را به عنوان برجسته ترین کشور جهان به روی کره زمین نشان می دهد. واقعیت این است که کریستف کلمب توسط برخی از هم عصران خود به چالش کشیده شد و برخی از مخالفان او هم از قضا الهیات دانان بودند. در واقع مخالفت آنها با ایده کریستف کلمب بود که اگر به سمت غرب حرکت کند به چین می رسد، و می گفتند که تخمین او در مورد اندازه کره زمین دقیق نیست. قطر زمین با دقت بالایی در دوران باستان متاخر تخمین زده شده بود، ودر سفرهایی که توسط اعضای فرقه فرانسیسکن در سده سیزدهم انجام شده بود به خوبی فاصله بین شرق آسیا با اروپا – در سفری که از شرق به غرب داشتند- را تخمین زده بودند. با توجه به این دو نکته اندیشمندان و الهیات دانان دوران کریستف کلمب به درستی اعلام کردند که اگر از اسپانیا به سمت غرب حرکت کنید دورترین مکانی که به آن خواهید رسید چین است و غیرممکن است که کشتی ها بتوانند غذای کافی برای این سفر را با خود حمل کنند. تخمین کریستف کلمب در مورد اندازه زمین کمتر از اندازه واقعی آن بود، و هنگامی که به کارائیب رسید فکر می کرد دقیقا جایی است که ژاپن قرار دارد. همه ما داستان هایی در مورد نوابغی که علیه سرکوب ها قیام می کنند و به موفقیت می رسند را دوست داریم، تا حدودی به این دلیل که خود را نوابغی می دانیم که ما را نفهمیده اند و به توانایی هایمان بی توجهی شده است. در سده نوزدهم مفهوم «دانشمند حرفه ای» ظهور کرد، دانشمندان در این دوران دنبال یافتن جایگاه اجتماعی بودند. در سده نوزدهم واژه دانشمند (scientist) به تازگی ضرب شده بود. می دانیم که این واژه دقیقا توسط چه کسی، در چه زمانی و به چه منظوری ضرب شده است. در ابتدا این واژه به شکل طنز به کار گرفته شد و همانطور که هنر (art) و هنرمند (artist) داریم از روی واژه علم (science)، دانشمند (scientist)هم درست شد. در آن دوران این عبارت خیلی خنده دار بود ولی بعدها این واژه جایگاه خود را پیدا کرد. خیلی جالب است که ژورنال نیچر (Nature) تا سال ۱۹۲۴ از منتشر کردن واژه scientist خودداری می کرد، چرا که آن را واژه ای جدید و عامیانه آمریکایی می دانست، در حالی که این واژه در سال ۱۸۳۳ توسط ویلیام هیول (William Whewell) ضرب شده بود. در این دوران افراد بسیار کمی وجود داشتند که بتوان آنها را دانشمندان حرفه ای نامید – یعنی افرادی که به خاطر پژوهش های علمی خود استخدام شوند و حقوق بگیرند. دانشگاهها بر علوم مقدماتی تمرکز داشتند و امکان وجود دانشمند امری بود که در حال شکل گیری و پذیرفته شدن بود. دانشگاه جانز هاپکینز با احداث دوره دکترای علوم در سال ۱۸۷۶ اولین دانشگاه آمریکا بود که جایگاهی برای علم در دانشگاه ایجاد کرد. بنابراین اغلب افرادی که به مطالعه طبیعت می پرداختند آماتور به حساب می آمدند، افرادی بودند که اوقات فراغت و امکانات مالی لازم را برای پیگیری چنین خواسته هایی را داشتند. در نتیجه جایگاه اجتماعی دانشمندان چندان پایدار و مشخص نبود. دانشمند که بود؟ چه می کرد؟ کجای جامعه قرار داشت؟ چه چیزی اعتبار و اقتدار او را تضمین می کرد؟ جایگاه و اقتدر طبقه روحانیت طی سده ها تثبیت و پذیرفته شده بود ولی دانشمندان نوظهور چنین جایگاهی نداشتند. در نتیجه دانشمندان سده نوزدهم می بایست هویتی برای خود خلق می کردند، تا جایگاهی ثابت و بلندمرتبه در جامعه پیدا کنند. دریپر و وایت و بسیاری دیگر از هم عصران آنها – البته به هیچ عنوان نمی توان گفت همه آنها – این کار را با خلق اقتداری جدید انجام ندادند، بلکه این کار را با تصاحب کردن اقتدار تثبیت شده دین انجام دادند. این حرکت استراتژیک به واسطه سکولار شدن دولت ها که در همان زمان در جریان بود تسهیل شد. یک مثال برای این قضیه اتحاد ایتالیا بود، پس از آن گاریبالدی تمام سرزمین های پاپ را تسخیر کرد و دولتی سکولار تشکیل داد. دانشمندان در تثبیت جایگاه خود در جامعه چنان موفقیتی کسب کرده اند که در حال حاضر آنها به عنوان مرجع اقتدار در بسیاری از زمینه ها شناخته می شوند. طبیعتا چنین بازتولید و بازتعریف اقتدار اجتماعی به تعارض هایی می انجامد. بدین شکل تاریخ هایی که دریپر و وایت نگاشته اند – حتی با اینکه به لحاظ تاریخی اعتباری نداشتند – به نقشه کلی آینده تبدیل شدند. مبارزه برای اقتدار اجتماعی زیربنای نزاع «تعارض بین دین و علم» را تشکیل می دهد. بگذارید جایگاه و نقش علمگرایی در زمان فعلی را بررسی کنیم. در سی سال گذشته دیدگاههای علم گرایانه به شکل گستردهای بازنشر و ترویج می شوند و طرفداران آن در حال ازدیاد هستند. طرفداران علمگرایی این قضیه را شاهدی بر پیشرفت پوزیتیویستی از نوع آگوست کنتی می دانند. از نظر آنها افراد بیشتری به نور و خوبی دست یافته اند و این استقبال از دیدگاه آنها را تبیین می کند. از طرف دیگر استقبال به علمگرایی با شکل گیری بنیادگرایی در هر سه دین ابراهیمی همزمان شده است. وقتی به این واقعیت توجه میکنیم متوجه میشویم که چرا روشها و ادعاهای طرفداران علمگرایی با بنیادگرایان دینی شباهت دارد و به خاستگاههای مشترک آنها نیز پی میبریم. بنیادگرایی مسیحی در دهه ۲۰ سده بیستم در آمریکا شکل گرفته است. خاستگاه آن با توجه به گسترش شهرنشینی، صنعتی شدن، افزایش مهاجرت (به خصوص مهاجران یهودی و کاتولیک) و تغییر موضع الهیات پروتستان که قبل از آن نظریههای علمی مانند فرگشت را پذیرفته بود، قابل تعریف است. بنیادگرایی توسط افرادی که اغلب در جوامع جنوبی و مرکز غربی روستایی آمریکا زندگی میکردند احیا شد. آنها احساس می کردند تغییراتی که ایجاد شده جایگاه اجتماعی آنها را سلب کرده است، به آنها بی توجهی میشود و حتی مورد حمله قرار گرفته اند. آنها به یک باره متوجه شدند آمریکا جایی که فکر میکردند نیست، شبیه وطن آنها نیست و آنها دیگر از نظر اجتماعی وسیاسی اقتداری ندارند. بنابراین آنها جایگاه خود را در جامعه در خطر میدیدند. افرادی که از این وضعیت خشمگین بودند گروههای متحدی تشکیل دادند و با ذهنیت دوران جنگهای صلیبی، به مقابله با علم پرداختند. دوران اوج بنیادگرایی در دهه ۲۰ سده بیستم میلادی بود و تا حدود زیادی در دهه های ۳۰ و ۴۰ کمرنگ شد ولی در دهه ۶۰، هنگامی که تصمیم گرفته شد که کتابهای درسی در مدارس آمریکا را به طور کلی بازبینی کنند، دوباره اوج گرفت. همانند گذشته افراد روستایی معرفی مباحث جدید در کتابهای درسی مدارسشان – به خصوص درس های زیست شناسی و فرگشت – را به عنوان تعرض به خود تفسیر کردند که از دست دادن جایگاه مرکزی خود در جامعه آمریکا را به آنها یادآوری میکرد. بنیاد گرایی مذهبی همواره با حس ناامنی اجتماعی و سیاسی شکل میگیرد. این قضیه در مورد ظهور بنیادگرایی در اسلام و یهودیت نیز صادق است. نکته جالب این است که جایگاه و اقتدار علم نیز در نسل گذشته به همین شکل متزلزل شده و زیر سوال رفته است. ظهور نقدهای پستمدرن به علم و مدعاهای آن که به «جنگ علم» در دهه های ۸۰ و ۹۰ انجامید، اقتدار علم و ادعایش مبنی بر عینیت و نقش آن در جامعه را به چالش کشید. علاوه بر آن، عموم مردم از ناتوانی علم برای به ارمغان آوردن صلح و موفقیت (که علم ادعای آن را داشت)، آلودگی های محیط زیستی، زباله های شیمایی و اتمی ناراضی بودند، اینها در کنار فرهنگ عقل ستیزی آن دوران، همگی به تضعیف جایگاه علم و متعاقبا جایگاه دانشمندان که از اواخر سده نوزدهم برای بدست آوردن آن تلاش کرده بودند انجامید. در همین دوران بنیادگرایان دینی نیز نقدهای خود را به فرگشت شدت بخشیدند و نه تنها اقتدار علم در جامعه بلکه در سیستم قضایی و قانونی را نیز به چالش کشیدند. بنابراین در اواخر سده بیستم علم خود را در خطر می دید. از آنجایی که علم در حال حاضر به شدت به حمایت دولتی وابسته است، این بحثها خیلی بیشتر از بحث های آکادمیک صرف اهمیت دارند. چرا که نه تنها اقتدار دانشمندان در جامعه که حمایتهای مالی که کار علمی آنها به آن وابسته است نیز در خطر است. به طور خلاصه دانشمندان احساس می کنند جایگاهی بی ثبات در جامعه دارند، که شباهت بی نظیری به احساس بنیادگرایان مذهبی در مورد جایگاه خود در جامعه آمریکا دارد. واکنش اغلب آنها نیز شبیه بنیادگرایان مذهبی بوده است، آنها با ذهنیتی جنگی به علمگرایی روی آورده اند. به عبارتی آنها نه تنها می خواهند بگویند خوب هستند بلکه می خواهند بگویند از بقیه بهترند. اگر دقت کرده باشید جایی که علم گرایان بیشترین سرمایه گذاری را در مبارزه با بنیادگرایان مذهبی می کنند، مخالفت آنها با فرگشت، و عمر جهان و کره زمین است. قوی ترین ادعای علمگرایی در مقابله با مخالفان فرگشت مطرح می شود. بنابراین نزاع بین علم گرایی و بنیادگرایی دینی بیش از آنکه نزاع بین دو نوع نگرش یا سیستم فلسفی باشد، دعوای دو گروه بنیادگرا بر سر اقتدار و جایگاه اجتماعی و سیاسی است. چه کسی آموزش نسل بعد را تعیین میکند؟ چه چیزی خواهند آموخت؟ کدام طرف بازنده خواهند بود؟ بازنده کیست؟ متاسفانه بازنده اصلی عموم مردم هستند. در حالی که دینداران و دانشمندان که باید با هم و در کنار هم به عموم مردم خدمت کنند، هر دو گروه علمگرایان و بنیادگرایان گستاخی بی نظیری دارند و از تواضع در برابر جهانی ناشناخته و معماهای آن خودداری می کنند. در عوض این دو گروه در ارائه پاسخ هایی سطحی به پرسش هایی بسیار پیچیده با هم در رقابت هستند. نه تنها با این کار جایی برای پژوهش های معتبر و معتدل باقی نمی گذارند که اذهان عمومی را دچار تشتت و بی ثابتی می کنند و آنها را از علم یا دین بیگانه می کنند. اگر این تعارض باعث میشد تمام انواع بنیادگرایی در عموم مردم از بین برود، من فکر میکنم میبایست این تعارض را جشن میگرفتیم. ولی واقعیت این است که هر دو گروه تصور میکنند نماینده اکثریت جامعه هستند در حالی که چنین نیست. بنیادگرایان مسیحی سخنگوی تمام مسیحیان نیستند، سخنگوی دو هزار سال الهیات و فلسفه فاخر مسیحیت نیز نیستند. علم گرایان نیز سخنگوی تمام دانشمندان نیست، آنها سخنگوی علم نیز نیستند. اغلب همکاران من در دپارتمان های شیمی علاقه ای به این بحث های سیاسی و فلسفی ندارند و می خواهند در آرامش به پژوهش مشغول باشند. عموم مردم توانایی تشخیص این دو گروه بنیادگرا که به هیچ عنوان نماینده مسیحیان و دانشمندان نیستند را ندارند، و این ناتوانی آنها به وسیله رسانه ها نیز مورد سواستفاده قرار میگیرد، نتیجه این است که عموم مردم با اطلاعات دستچین شده و اشتباه مجبور می شوند یکی از دو طرف را انتخاب کنند، یا دست کم تعصب های عمیقی نسبت به دین یا علم یا هر دوی آنها پیدا کنند. این شرایط مشخصا برای عموم مردم آسیب زا است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]
صفحات پیشنهادی
دعوت آیت الله مکارم شیرازی از علمای اسلام برای پیگیری فاجعه منا
دعوت آیت الله مکارم شیرازی از علمای اسلام برای پیگیری فاجعه منا شناسهٔ خبر 2980179 - شنبه ۷ آذر ۱۳۹۴ - ۰۹ ۵۷ دین و اندیشه > اسلام در جهان آیت الله مکارم در نامه ای به علمای برجسته جهان اسلام خواستار پیگیری آنان درباره فاجعه منا شد و نوشت برحسب وظیفه شرعی و انسانی خود آمادگی خیادواره علمی مهاجر الی الله، استاد ناصر قربان نیا
با محوریت موضوعات فقه حقوق و اخلاق برگزار می شود یادواره علمی مهاجر الی الله استاد ناصر قربان نیا شناسهٔ خبر 2975170 - دوشنبه ۲ آذر ۱۳۹۴ - ۰۹ ۳۷ دین و اندیشه > اندیشمندان یادواره علمی مهاجر الی الله محقق دلسوز و متعهد استاد ناصر قربان نیا به همت پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسفعالیت 68 مدرسه حوزه علمیه خواهران در مناطق سنینشین
شنبه ۷ آذر ۱۳۹۴ - ۱۲ ۴۰ مدیر حوزه علمیه خواهران با اشاره به فعالیت 68 مدرسه حوزه علمیه خواهران در شهرها و مناطق سنینشین و مذاهب دیگر گفت فعالیت این مراکز بسیار موفقیتآمیز و فراتر از انتظار بوده است به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا منطقه قم حجتالاسلام والحوزه علمیه از طرحهای ترویج نماز استقبال میکند
دوشنبه ۲ آذر ۱۳۹۴ - ۰۹ ۵۶ مدیر حوزههای علمیه سراسر کشور گفت برای ترویج فرهنگ اقامه نماز باید همایشهای متعددی برگزار شود و همه توان خود را در این راه بهکار بگیریم به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا منطقه قم آیتالله سیدهاشم حسینیبوشهری در دیدار قائممقام ستاعضو هیات علمی دانشکده علوم قرآنی ملایر: عاشوراپژوهی باید محور درسی دانشگاهها باشد
پنجشنبه ۵ آذر ۱۳۹۴ - ۱۰ ۱۹ یکی از اعضای هیأت علمی دانشکده علوم قرآنی ملایر گفت درس کربلاپژوهی عاشوراپژوهی و حسینپژوهی به عنوان یک واحد درسی مستمر در همه ترمها و سالهای تحصیلی باید سرفصل دروس تمام شعیان بلکه محوردرسی تمام دانشگاههای جهان باشد دکتر محمدرضا محمدیپیام در گفتهرکه بتواند از نظر علمی ایران را خودکفا کند، در روز قیامت قلم او را با خون شهید میسنجند
درس اخلاق آیت الله مظاهریری هرکه بتواند از نظر علمی ایران را خودکفا کند در روز قیامت قلم او را با خون شهید میسنجند هرکسی آب و خاک دارد اما گیر است و فقیر است لعنت خدا بر او باد به گزارش سرویس دینی جام نیـوز متن درس اخلاق اخیر آیت الله مظاهری در پی می آید بحث این چند هفتۀ ماباید با خیانتهای علمی، مبارزه عملی کنیم/ کمپینِ ضدکتابسازی
یادداشت باید با خیانتهای علمی مبارزه عملی کنیم کمپینِ ضدکتابسازی شناسهٔ خبر 2978628 - پنجشنبه ۵ آذر ۱۳۹۴ - ۰۹ ۰۱ دین و اندیشه > سایر وقتی از کتابسازی سخن میگوییم از کجروی فکری و سهمناکترین آفت فکری جامعه علمیمان حرف میزنیم کاری که نه تنها یک انتحال و سرقت هوشنهيب آيت الله مكارم شيرازي به علما
حادثه منا نهيب آيت الله مكارم شيرازي به علما امیدوارم مفتیان و علمای بزرگ محترم کشورهای اسلامی گامهای مؤثری در این راه بردارند و کاری کنند که یوم القیامة در پیشگاه خداوند مسئول نباشیم به گزارش سرويس ديني جام نيوز حضرت آیتالله العظمی «مکارم شیرازى» با توجه بهچهلمین نشست علمی مرکز تحقیقات امام علی (ع)برگزار میشود
چهلمین نشست علمی مرکز تحقیقات امام علی ع برگزار میشود شناسهٔ خبر 2978067 - چهارشنبه ۴ آذر ۱۳۹۴ - ۰۸ ۴۲ دین و اندیشه > اندیشکده ها چهلمین نشست علمی مرکز تحقیقات امام علی با موضوع تقابلات و تعاملات فرهنگ علوی و فرهنگ اموی رفتار شناسی امامان ع در مواجهه با معاویه برگزار میبیانیه مجمع نمایندگان طلاب حوزه علمیه قم درباره خطر نفوذ دشمنان
یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴ - ۱۲ ۳۹ مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه علمیه قم پیرامون خطر نفوذ دشمنان بیانیهای صادر کرد به گزارش گروه دریافت خبر خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا متن این بیانیه به شرح زیر است وَ لا تَرْکَنُوا إِلَی الَّذینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها