واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
انديشه و كارنامه مبارزاتي آيت الله كاشاني به روايت امام راحل حضور محترم حضرت مستطاب حجه الاسلام و المسلمين آقاي آيت الله كاشاني دامت بركاته بسم الله الرحمن الرحيم به عرض عالي مي رساند، پيوسته سلامت وجود مبارك را از خداوند متعال خواستار است. اميد است انشاءالله اين كسالت به زودي مرتفع شود. مخلص دعا گوي وجود محترم هستم واز اشخاصي كه مي آيند مستفسر هستم. بنده هم از موقعي كه از تهران آمدم چندين مرتبه مبتلاي به تب مالت و غير آن شدم و الان هم در كسالت به سر مي برم. از وجود مسعود ملتمس دعا هستم. و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته. روح الله الموسوي يك مطلبي كه همه مي دانيد و مي دانيم اين است كه شياطين بزرگ و كوچك و آنهايي كه مي خواستند و مي خواهند تمام قدرتها را در هر جا قبضه كنند و تمام منافع ملتها را چپاول كنند، از سالهاي طولاني نقشه هاي عجيب و غريبي داشته اند. و مع الاسف قشرهاي زيادي غافل بودند، از جمله اين مطلب كه روحانيون در امور سياسي نبايد دخالت كنند، آنها بايد مردم را در نماز و روزه و امثال اينها هدايت كنندو جاي آنها و شغل آنها مسجد است و منزل، مسجد بيايند نماز بخوانند، منزل بروند استراحت كنند به طوري اين تبليغ شده بود كه همه باورشان آمده بود تقريبا و دخالت در سياست يك فحشي بود براي اهل علم. اگر مي گفتند فلان آخوند سياسي است، اين به منزل يك فحش تلقي مي شد و خود مردم و بلكه خود روحانيون هم بسياريشان اين مسئله را باورشان آمده بود. اگر راجع به يك امر اجتماعي، يك امري كه راجع به ملت است گفته مي شد، بعضيها مي گفتند كه در امور سياسي دخالت نمي كنيم، و اگر يك ملائي در امر سياست ملت و مصالح كشور صحبت مي كرد، مي گفتند كه اين سياسي است و برخلاف موازين است. اين مسئله اي بود كه اين قدر رويش تبليغات كرده بودند در داخل و خارج كه به اين زودي نمي شد از ذهن مردم بيرون كرد. آنها مي خواستند كه يك قشر بزرگي از جامعه را كه تابع آنهاست منزوي كنند و خودشان به جاي آنها بنشينند. حكومت مال ما، نماز جماعت خشكي هم كه درآن اصلا صحبت اجتماعي و سياسي نباشد مال شما. من يك قصه اي از مرحوم آقا روح الله خرم آبادي شنيدم و يك قصه هم خودم دارم. مرحوم آقاي كاشاني رحمه الله عليه را كه تبيعد كرده بودند به خرم آباد و محبوس كرده بودند در قلعه فلك الافلاك يا كجا، آقاي حاج آقا روح الله مي فرمودند كه من از آن كسي كه رئيس ارتش آنجا و آقاي كاشاني هم تحت نظر او محبوس بود(من حالا وقتي مي گويم محبوس در زمان رضا خان شما خيال مي كنيد مثل حبسهاي عادي زمانهاي ديگر بود، البته پسرش هم مثل پدر بود، لكن آن كسي كه گرفتار مي شد، اگر از اشخاص عادي بود، همچو مرعوب مي شد كه در حبس يك كلمه اي كه بر خلاف مثلا دولت يا آن كسي كه در آنجا هست بزند، امكان نداشت برايشان) مرحوم حاج آقا روح الله گفتند كه در آنجا بود و خواهش كردم كه من را ببرد خدمت مرحوم آقاي كاشاني، قبول كرد و ما را بردند پيش ايشان. آن رئيس، آنجا بود و من هم بودم و آقاي كاشاني. آن شخص شروع كرد صحبت كردن و رو كرد به آقاي كاشاني كه، « آقا! شما چرا خودتان را (قريب به اين معاني) به زحمت انداختيد؟ آخر شما چرا در سياست دخالت مي كنيد؟ سياست شأن شما نيست، چرا شما دخالت مي كنيد؟» و از اين حرفها شروع كرد به گفتن.آقاي كاشاني فرمودند، « خيلي خري!»، شما نمي دانيد كه اين كلمه در آن وقت مساوي با قتل بود. ايشان گفتند: « تو خيلي خري، اگر من دخالت در سياست نكنم كي دخالت بكند؟» اين حمله اي كه اينها كردند به روحانيت و حمله اي كه كردند به مجالس تعزيه، ما از آن مي فهميم كه اين دو جناح در نظر آنها، مانع از آن مقاصدي بود كه آنها داشتند و لهذا، بيشتر مورد آزار واقع شدند. بعد هم قضيه كشف حجاب به آن فصاحت وبه آن رسوائي رادرست كردند، آن هم روي همين بود كه اينهايي كه علاقه به اسلام داشتند و علاقه به ديانت و احكام ديانت داشتند، اينها را سركوب كنند و خدا مي داندكه در كشف حجاب چه جنايتهايي اينها كردند. حتي به علماي بزرگ هم پيشنهاد مي كردند كه شما مجلس بگيريد با خانمهايتان، بازنهايتان بيائيد در مجلس، نقل كردند كه يكيشان رفته بود پيش مرحوم آقا كاشاني و گفته بود كه، «فرمودند شما بايد در آن مجلسي كه چيز است شركت كنيد.» ايشان فرموده بودند، «فلان خوردند.» او گفته بود كه، «آن بالاييها گفته اند.» فرموده بودند، «من هم همان بالاييها را مي گويم.» بله، اينها مي خواستند با ارعاب و هو و جنجال كار را انجام بدهند. از آن طرف همين مسئله كشف حجاب با آن فصاحتي كه اينها كردند و با آن رفتاري كه با زنهاي محترمه كردند وبا آن رفتاري كه با روحانيون كردند. اين اساسي بود كه از اول رضاخان كه انگليسيها، خدا لعنتشان كند كه او را آوردند به ايران، وادارش كردند به اين مسائل و بعدش هم دنبالش شعرايشان و نمي دانم نويسندگانشان و رسانه هاي گروهيشان. همه اينها در خدمت اين بود كه اين ملت را تهي كنند و از آن چيزي كه خودش دارد.
آن كسي كه مي گويد كه آخوند چه كار دارد به سياست، اين با آخوند خوب نيست، اين با اسلام بد است، مي خواهد آخوندي را كه مي تواند يك كاري توي مردم انجام بدهد، كنار بگذارد و هر كاري دلش مي خواهد بكند و لهذا اين طور شد. البته علماي ما در طول تاريخ اين طور نبود كه منعزل از سياست باشند؛ مسئله مشروطيت يك مسئله سياسي بود و بزرگان علماي ما در آن دخالت داشتند، آنها تاسيسش كردند، مسئله تحريم تنباكو يك مسئله سياسي بود و ميرزاي شيرازي، رحمه الله عليه، اين معنا را انجام داد. در زمانهاي اخير هم مدرس، كاشاني، اينها سياسي بودند و مشغول كار سياست بودند، اما به قدري قدرت داشت اين دست قوي توطئه گر كه نمي شد از فكر حتي اهل علم محترم هم بيرون كرد اين را كه نه، مسئله اين طور نيست، مسئله حكومت در زمان پيغمبر هم بوده و سياست هم بوده، در زمان اميرالمؤمنين هم بوده و سياست هم بوده و اين كه همه نقل كرده اندو اين قدر غدير را بزرگ كرده اند، براي اين است كه به ما بفهمانند، تعليم بدهند به ما كه اين طوري بايد باشد. سرچشمه نيروي ما اسلام است. در خلال نهضت آيت الله كاشاني كه در دكتر مصدق جنبه سياسي نهضت قوي تر بود، در نامه اي به آقاي كاشاني نوشتم كه لازم است براي جنبه ديني نهضت اهميت قائل شود. او به جاي اينكه جنبه مذهبي را تقويت كندو بر جنبه سياسي چيرگي دهد، بر عكس رفتار كرد، به گونه اي كه رئيس مجلس شوراي ملي شد و اين اشتباه بود. امروز مغتنم است كه در حضور آقايان يك مطلبي را عرض كنم و اين مطلب مال همه است. نه مال شماها، مال همه. هم مسئولين كشور و هم مردم. ما با تجربه هايي كه برايمان نقل شده است و يا تجربه هايي كه خودمان در جريانشان بوده ايم، بايد يك مطلبي را در نظر داشته باشيم. دوران مشروطه را كه همه آقايان شنيده اند. يك عده اي كه نمي خواستند در اين كشور اسلام قوت داشته باشد و آنها دنبال اين بودند كه اينجا را به نحوي به طرف خودشان بكشانند، آنها همچون جوسازي كردند كه مثل مرحوم آقا شيخ فضل الله را كه آن وقت يك آدم شاخصي در ايران بود و مورد قبول همه بود، علني در ميدان به دار زدند و پاي آن كف زدند و اين نقشه اي بود براي اينكه حرمت شكني كنندو كردند و از آن به بعد ديگر مشروطه نتوانست يك مشروطه اي باشدكه علماي نجف مي خواستند. حتي قضيه مرحوم آقا شيخ فضل الله را در نجف هم يك جور بدي منعكس كردند كه از آنجا هم صدايي در نيامد. اين جوي كه ساختند در ايران و در ساير جاها، اين جو اسباب اين شد كه آقا شيخ فضل الله را با دست بعضي از روحانيون خود ايران، محكوم كردند و بعد او را آوردند در وسط ميدان و به دار كشيدند و پاي آن هم ايستادند و كف زدند و شكست دادند اسلام را در آن وقت و مردم غفلت داشتند از اين عمل. حتي علما هم غفلت داشتند. اين كه آنجا بود. ما در زمان خودمان هم آقاي كاشاني را ديديم. آقاي كاشاني از جواني در نجف بودند و يك روحاني مبارز بودند. مبارزه با استعمار، آن وقت البته با انگلستان بود مبارزه او. در ايران هم كه آمدند، تمام زندگيشان صرف همين معنا شد و من از نزديك ايشان را مي شناختم. در يك وقت، وضع ايشان طوري شد كه وقتي كه از منزل مي خواستند حركت كنند فرض كنيد بيايند به مسجد شاه، ساعتها معطل مي شدند اين طور بود وضع ايشان. بعدش ديدند كه اگر چنانچه يك روحاني در ميدان باشد لابد اسلام را در كار مي آورد، اين حتمي است و همين طور هم بود. از اين جهت شروع كردند به جوسازي. آن طور جوسازي كردند كه آن طور كه من شنيدم سگي را عينك زدند و از طرف مجلس آوردند اين طرف به اسم آيه الله و من خودم در يك مجلسي بودم كه مرحوم آقاي كاشاني وارد شد در آن مجلس، مجلس روضه بود، هيچ كس پا نشد. من پا شدم و جا دادم به ايشان. عده اي از علما بودند و حتي جا هم ندادند. اين جورا درست كرده بودند براي آقاي كاشاني كه ديگر از منزلش نمي توانست بيرون بيايد، در يك اطاقي محبوس بود در منزلش طوري كه نمي توانست بيرون بيايد. چند دفعه هم گرفتند و چه كردند، آنجا هم شكست دادند، مسلمين را شكست دادند و من حالا مي خواهم يك هشداري به آقايان بدهم. مسئله الان به يك وضعي درآمده است كه انسان مي بيند كه مشغول جوسازي هستند، مي شنود كه مشغول جوسازي هستند و به تدريج اين كار را عمليش كنند.
شما تا آن آخر هم اعليحضرت را مي خواستيدش. به من گفتيد ديگر، اين را كه نمي توانيد حاشا كنيد، تا آن آخر هم مي گفتيدخوب، اعليحضرت همايوني باشند، حكومت نكنند. شمايي كه تا آخر همين طور بوديد، بختيار را هم تا آخر مي خواستيد، آخر شما نبايد ديگر ما را بازي بدهيد. اين جبهه ملي، در يكي از روزنامه هايشان كه من ديدم و بسيار ناراحت شدم، از ميرزاي شيرازي كه قضيه تنباكو را درست كرد تا آقاي كاشاني (تمام علمايي كه در خلال مشروطيت براي اسلام كار كردند، ميرزاي شيرازي براي اسلام كار كرده است، آقاي كاشاني براي اسلام كار كرده است، شيخ فضل الله كرده) تمام اينها را به آنها بد گفتند. آن روزنامه جبهه ملي را پيدا بكنيد، ميرازي شيرازي را متهم كردند به دروغ گويي، شيخ فضل الله را آن قدر فحش دادند. جرم شيخ فضل الله اين بود كه قانون بايد اسلامي باشد. جرم شيخ فضل الله اين بود كه احكام قصاص غير انساني نيست و انساني است. او را دار زدند و از بين بردند و شما حالا به او بدگويي مي كنيد. بعد مي رسيد به آقاي كاشاني، آقاي كاشاني هم همين طور، جرم اينها همين است كه اينها عقيده شان است كه بايد اسلام در ايران پياده بشود و شما مي گوييد كه احكام غرب مترقي است، ما بايد احكام مترقي را اجرا كنيم. شما عده ايتان، همه تان مثل آن آقايان حقوقدانها هستيد كه در مقابل قصاص ايستاده اند. منتهي آنها اين تغيير فصيح شما را نكرده اند و من گفتم كه در تمام طول سلطنت رضا شاه و محمدرضا شاه، نسبت به اسلام، اين جور توهين در كار نبوده و جبهه ملي سب اسلام كرده است. من از خداي تبارك و تعالي مي خواهم كه همه اصلاح بشوند و همه به آغوش اسلام برگردند. من با اين جمعيت نماز خوان و متدين چه بكنم؟ من به اينا علاقه داشتم، حالا هم به بعضيشان باز علاقه دارم. با اينها ما تكليفمان چيست؟ خوب، چرا حسابتان را جدا نمي كنيد؟ من حالا باز عرض مي كنم به شماها كه حسابتان را جدا نمي كنيد؟ من حالا باز عرض مي كنم به شماها كه حسابهايتان را جدا كنيد، خوب، جبهه ملي تكليفش معلوم است، آن صريحا به ضد اسلام قيام كرده، اما در شمايي كه مسلمان هستيد و هيچگاه نمي خواهيد به ضد اسلام قيام كنيد، چرا اين قدر هواهاي نفسانيه زياد شده است كه نمي فهميد داريد چه مي كنيد؟ چرا اين قدر شيطان بر نفس ماها سلطنت پيدا كرده كه چشمهاي ما را كور كرده است و قلبهاي شما را وارونه كرده است؟ بياييد حساب خودتان را جدا كنيد. آيا نهضت آزادي هم قبول دارد آن حرفي را كه جبهه ملي مي گويد؟ آنها همه قبول دارند كه اين حكم قصاص كه در قرآن كريم و ضروري بين همه مسلمين است، غير انساني است؟ آيا اين نماز شب خوانها اين را قبول دارند يا نه؟ شك ندارم كه قبول ندارند. خوب، اعلام كنيد.چرا ساكت نشسته ايد؟ مگر نهي از منكر فقط بايد من را نهي كنيد؟ نهي از منكر فقط براي اين است كه دولت را خرد كنيد و مجلس را خرد كنيد و چه؟! با منكر مي خواهيد نهي از منكر كنيد؟! شما مي فرمائيد مسلمانان بنشينند، تماشا كنند سب به رسول الله بشود، سب به قرآن بشود؟... مسلمانها بنشينند تماشا كنند يك گروهي كه از اولش باطل بودند، من از آن ريشه هايش مي دانم، يك گروهي كه با اسلام و روحانيت اسلام سرسخت مخالف بودند، از اولش هم مخالف بودند، اولش هم وقتي كه مرحوم آيت الله كاشاني ديد كه اينها خلاف دارند مي كنند و صحبت كرد، اينها يك سگي را نزديك مجلس عينك به آن زدند اسمش را آيت الله گذاشتند و توي خيابانها گرداندند. اين در زمان آن كسي بود كه اينها فخر مي كنند به وجود او، من در آن روز در منزل يكي از علماي تهران بودم كه اين خبر را شنيدم. به آن آقا عرض كردم كه اين ديگر مخالفت با شخص نيست، اين سيلي خواهد خورد وطولي نكشيد كه سيلي را خورد و اگر مانده بود سيلي را بر اسلام مي زد. اينها تفاله هاي آن جمعيت هستند كه حالا قصاص را، حكم ضروري اسلام را، غيرانساني مي خوانند. (مجلدات 13، 15، 18 و 20 صحيفه نور) منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 16 /ج
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 288]