تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
مراحل قانونی انحصار وراثت در یک نگاه: از کجا شروع کنیم؟
چگونه برای دریافت ویزای ایران اقدام کنیم؟ مدارک لازم و نکات کاربردی
راهنمای خرید یو پی اس برای مراکز درمانی و بیمارستانی مطابق الزامات قانونی
آیا طلاق توافقی نیاز به وکیل دارد؟
چگونه ویزای آفریقای جنوبی را به آسانی دریافت کنیم؟ راهنمای قدم به قدم
همه چیز درباره ویزای آلمان و مراحل دریافت آن
چرا پاسارگاد به عنوان یکی از مهمترین آثار تاریخی ایران شناخته میشود؟
خرید انواع خودکار و روان نویس شیک و ارزان
خرید انواع خودکار و روان نویس شیک و ارزان
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1820036127
قدم به قدم با کاروان کربلا/سیزدهم محرم اسرای اهل بیت (ع) به زندان کوفه رفتند/گفتوگوی حضرت زینب (س) و ابن زیاد
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: قدم به قدم با کاروان کربلا/سیزدهم محرم
اسرای اهل بیت (ع) به زندان کوفه رفتند/گفتوگوی حضرت زینب (س) و ابن زیاد
ابن زیاد از حضرت زینب (س) پرسید که کار خدا را با برادرت و اهل بیت (ع) چگونه دیدی؟، زینب (س) پاسخ داد: من چیزی جز نیکی و شایستگی از جانب خدا ندیدم، اینها گروهی بودند که خدا شهادت را برایشان مقدور کرده بود، خداوند روز قیامت میان تو و آنان داوری خواهد کرد.
به گزارش خبرنگار تاریخ، روز سیزدهم محرم الحرام سال 61 ه. ق یعنی سه روز پس از شهادت امام حسین (ع) و یارانشان در کربلا پس از آن که اسرا و سرهای مقدس آنها به کوفه برگردانده شد، ابن زیاد دستور داد سر مطهر امام را در برابرش قرار دهند و زنان و کودکان آن حضرت را هم به همراه امام سجاد (ع) در حالیکه اسیر هستند نزد او بخوانند. حضرت زینب(س) در حالی که که مندرسترین لباس خود را به تن داشت به صورت ناشناس وارد مجلس ابن زیاد شد و در گوشهای از قصر نشست و زنان او را احاطه کردند. ابن زیاد پرسید: «این کیست که در آنجا با گروهی از زنان نشست؟» زینب(س) پاسخ نداد. عبیدالله برای بار دوم و سوم سخن خود را تکرار کرد . یکى از آن زنان جواب داد: «این زن زینب دختر فاطمه(س) دختر رسول خدا(ص) است.» ابن زیاد رو به زینب(س) کرده، گفت: «خدای را سپاس که شما را رسوا کرد و کشت و در آن چه که گفته بودید دروغتان را آشکار ساخت؟» زینب(س) فرمود: «سپاس خداوندى را که ما را به وسیله پیغمبرش محمد(ص) گرامى داشت و ما را از پلیدیها پاک کرد، فاسق است که رسوا میشود و نابکار است که دروغ میگوید و الحمدللَّه این شخص ما نیستیم، بلکه دیگری است.» عبیدالله گفت: «کار خدا را با برادرت و اهل بیت(ع) خود چگونه دیدی؟» زینب(س) فرمود: «من چیزی جز نیکی و شایستگی از جانب خداوند ندیدم. اینان گروهی بودند که خداوند شهادت را برایشان مقدر کرده بود و به سوی جایگاه ابدی خود شتافته و در آن آرمیدهاند و خداوند و روز قیامت میان تو و آنان داوری خواهد کرد.» پسر زیاد از این سخنان به خشم آمد و گویی تصمیم بر قتل زینب(س) گرفته بود، عمرو بن حریث به عبیدالله گفت: «او زن است و زن را بر سخنانش ملامت نکنند.» پس ابن زیاد خطاب به زینب(س) گفت: «خداوند قلب مرا به کشتن حسین(ع) و خاندانش تسلّی داد.» زینب(س) از این سخن پسر زیاد به شدت دلش شکست و گریست، سپس فرمود: «به جان خودم سوگند که سرورم را کشتی و خاندانم را هلاک کردى و شاخه عمر مرا قطع کردی و ریشه مرا از جا در آوردی؛ پس اگر تسلی خاطر تو در این بوده است، پس به تسلای دلت رسیدهای.» ابن زیاد گفت: «این زن سخن به سجع و قافیه میگوید به جان خودم سوگند که پدرش نیز سخن به سجع میگفت و شاعری ماهر بود.» زینب(س) فرمود: «زن را با سجع و قافیه سخن گفتن چکار؟ همانا مرا با سجع سخن گفتن کارى نیست، آن چه بر زبانم جاری شد، سوز سینهام بود. *گفتوگوی امام سجاد(ع) و ابن زیاد عبیدالله رو به امام سجّاد(ع) کرد و گفت: «تو کیستى؟» فرمود: «من على بن الحسین(ع) هستم.» ابن زیاد گفت: «مگر خدا علی بن الحسین(ع) را نکشت؟» امام(ع) فرمود: «برادرى داشتم که نامش على بود و مردم او را کشتند.» عبیدالله گفت: «بلکه خدا او را کشت.» امام(ع) فرمود: «الله یتوفی الأنفس حین موتها؛ خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض میکند». عبیدالله خشمگین شد و فریاد زد: «در پاسخ به من چنین با جسارت سخن میگویی؟ او را ببرید و گردن بزنید.» زینب(س) چون چنین شنید امام(ع) را در آغوش کشید و فرمود: «ای پسر زیاد هر چه از خون ما ریختی تو را بس است به خدا از او جدا نخواهم شد، اگر قصد کشتن او را داری مرا نیز با او بکش.» ابن زیاد به آن دو نگاهی کرد و گفت: «عجبا للرحم؛ علاقه به خویشاوند چه شگفت انگیز است به خدا قسم من این زن را چنین میبینم که دوست دارد من او را با این جوان بکشم؟ او را واگذارید که همان بیمارى که دارد او را بس است؟» امام(ع) رو به عمهشان فرمود و گفتند: «ای عمه بگذار تا من صحبت کنم آن گاه روی به ابن زیاد کرد و فرمود: «مرا از مرگ میترسانی، مگر نمیدانی که کشته شدن عادت ماست و شهادت در راه خدا برای ما گرامی است.» پس از پایان این مجلس ابن زیاد دستور داد امام(ع) و اهل بیت(ع) را در گوشهای از کاخ دارالاماره و به نقلی دیگر به خانهای که جنب مسجد اعظم کوفه بود، انتقال دادند و سپس نامهای به یزید بن معاویه نوشت و شهادت امام حسین(ع) و یارانش را به اطلاع او رساند. *قیام عبدالله بن عفیف ازدی سپس عبیدالله بن زیاد از بیم تأثیر سخنان اهل بیت(ع) و جلوگیری از وقوع شورش احتمالی کوفیان، دستور داد تا مردم را در مسجد اعظمِ کوفه جمع کنند آن گاه بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی به ایراد سخن پرداخت و گفت: «سپاس خدای را که حق را آشکار و امیرالمؤمنین یزید و پیروان او را یاری کرد و دروغگو وپسر دروغگو حسین بن علی(ع) و شیعیانش را کشت.» در این هنگام عبدالله بن عفیف ازدی از جای برخاست و گفت: «ای دشمن خدا همانا دروغگو تویی و پدرت و آن کس که تو و پدرت را بر این سمت گمارد. ای پسر مرجانه فرزندان پیامبران(ص) را میکشی و بر بالای منبر سخن راستگویان را میگویی؟» ابن زیاد از این سخن به خشم آمد و گفت: «گوینده این سخن کیست؟» عبدالله گفت: «ای دشمن خدا من بودم؛ خاندان پاکی را که خداوند هر پلیدی را از آنان دور ساخته میکشی و گمان داری که مسلمانی؟ از این طغیانگر نفرین شده فرزند نفرین شده که پیامبر(ص) با زبان خود او را لعن کرد انتقام نمیگیرند؟» ابن زیاد به مأمورانش دستور داد تا او را دستگیر کنند پس مأموران به سویش هجوم بردند و او را گرفتند عبدالله شعار استمدادخواهی قبیله اَزْد را فریاد زد و گفت: «یا مبرور؛ اى آمُرزیده.» در پی این شعار مردم قبیلهاش به پا خاستند و او را از دست مأموران نجات دادند و به خانه بردند. ابن زیاد نیز به قصر برگشت و عمرو بن حجاج زبیدی و محمد بن اشعث و شبث بن ربعی و گروهی از یارانش را فرا خواند و به آنها دستور داد «بروید این کور ازد را که خدا قلبش را مانند چشمش کور کرده بیاورید.» ازدیان با خبر شدند، پس با قبایل یمنی ساکن کوفه متحد شدند تا از عبدالله دفاع کنند. ابن زیاد هم قبایل را جمع کرد و به کمک محمد بن اشعث فرستاد جنگ سختی در گرفت و عده بسیاری کشته شدند. سرانجام مأموران عبیدالله موفق شدند خود را به در خانه عبدالله برسانند، پس درب خانه را شکستند و وارد خانه شدند. دختر عبدالله فریاد زد: «پدر دشمن وارد شد» عبدالله گفت: «ناراحت نباش برو شمشیرم را بیاور.» عبدالله بن عفیف در حالی که رجز میخواند: «انا بن ذی الفضل عفیف الظاهر عفیف شیخی و ابن امعامر کم وارع من جمعکم و حاسر و بطل جدّلته مفادر من پسر مرد با فضیلت و پاکم نام پدرم عفیف و زاده امعامر است. از گروه شما چه بسیار از مردان جنگاور دلاور با زره و بیزره را به خاک افکندم.» به دفاع پرداخت. دخترش فریاد زد: «ای پدر کاش مردی بودم و با این فاجران و قاتلان عترت پاک پیامبر(ص) میجنگیدم.» عبدالله میجنگید و دخترش جهت حمله دشمن را به او اطلاع میداد. تا این که دشمنان، عبدالله را محاصره کردند و از هر سو بر او حمله بردند سرانجام توانستند او را به اسارت در آورده نزد عبیدالله بن زیاد ببرند. ابن زیاد با دیدن ابن عفیف به او گفت: «سپاس خدای را که تو را خوار کرد.» عبدالله گفت: «ای دشمن خدا، خدا به چه چیز مرا خوار کرد؟ و الله لو فرج لی عن بصری ضاق علیکم موردی و مصدری به خدا قسم اگر چشمم بینا بود عرصه را بر شما تنگ میکردم و راه نفوذ را بر شما میبستم.» عبیدالله گفت: «ای دشمن خدا نظرت درباره عثمان بن عفان چیست؟» عبدالله گفت: «ای بنده بنی علاج، ای پسر مرجانه، تو را با عثمان چکار؟ بد بود یا خوب، خدا ولی مخلوقات خویش است و بین آنان و عثمان به حق و عدالت قضاوت خواهد کرد تو درباره خودت و پدرت و یزید و پدرش بپرس.» عبیدالله گفت: «از تو دیگر چیزی نمیپرسم تا طعم مرگ را به تو بچشانم.» عبدالله گفت: «خدا را شکر پیش از آن که تو متولد شوی از خداوند خواسته بودم که به دست ملعون ترین و مغضوب ترین بندگانش کشته شوم زمانی که چشمانم را از دست دادم از تحقق این آرزو ناامید شده بودم؛ ولی اکنون می بینم دعایم مستجاب شده و پس از ناامیدی شهادت نصیبم شده است.» پس از این گفتگو مأموران ابن زیاد به دستور او عبدالله بن عفیف را گردن زدند و در سبخه کوفه به دار آویختند. پس از مجلس سوم ابن زیاد، اهل بیت (ع) را با غل و زنجیر وارد زندان کوفه کردند. بنابراین نخستین اعتراض آشکار نسبت به جنایت عبیدالله از سوی یکی از شیعیان کوفه به نام عبدالله بن عفیف صورت گرفت. *منابع: - تقویم شیعه، عبدالحسین نیشابوری -شیخ مفید؛ الارشاد -الطبری -الخوارزمی انتهای پیام/
94/08/05 - 09:12
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 39]
صفحات پیشنهادی
قدم به قدم با کاروان کربلا/یازدهم محرم حرکت اسرای کربلا به سمت کوفه/مجلس اهانت آمیز ابن زیاد با سر مطهر امام ح
قدم به قدم با کاروان کربلا یازدهم محرمحرکت اسرای کربلا به سمت کوفه مجلس اهانت آمیز ابن زیاد با سر مطهر امام حسین ع زینب کبری س در زمان وداع با پیکر خونین امام حسین ع در کربلا به ایشان گفت به فدای آن که ریسمان خیامش را قطع کردند با دلی اندوهناک و با لبی عطشان او را شهید کردقدم به قدم تا کربلا/هفتم محرم دعوت حبیب بن مظاهر از بنی اسد برای یاری امام حسین (ع)/آب را بر اهل بیت امام (ع)
قدم به قدم تا کربلا هفتم محرمدعوت حبیب بن مظاهر از بنی اسد برای یاری امام حسین ع آب را بر اهل بیت امام ع بستندسه روز قبل از شهادت امام حسین ع نامهای از ابن زیاد به عمر سعد رسید که در آن نوشته بود بین آب و حسین و یارانش حائلی قرار بده که حتی قطرهای از آن ننوشند به گزارشقدم به قدم تا کربلا/دهم محرم چرا روز دهم محرم عاشورا نام گرفت؟
قدم به قدم تا کربلا دهم محرمچرا روز دهم محرم عاشورا نام گرفت هفتاد و دو تن یاران شهید امام حسین ع بزرگترین حماسه بشری را آفریدند و یاد خویش را در دل تاریخ و وجدان بشرهای فضیلت خواه ابدی ساختند به تعبیر یکی از نویسندگان معاصر عاشورا مائده بزرگ روح انسان در تداوم اعصار است بهقدم به قدم با کاروان کربلا/دوازدهم محرم سخنرانی حضرت زینب (س) در کوچههای کوفه و سرزنش مردم
قدم به قدم با کاروان کربلا دوازدهم محرمسخنرانی حضرت زینب س در کوچههای کوفه و سرزنش مردمزینب کبری س پس از ورود به کوفه خطاب به مردم کوچه و بازار میگفت که ای مردمان حیلهگر چه بد توشهای برای آخرت فرستادهاید توشهای که همان خشم خدا است شما این جنایت فجیع را بی پرده و آشکااولین کسانی که بعد از عاشورا با صحنه خونین کربلا مواجه شدند/ 4 سخنرانی در کوفه/ وقایع دوازدهم محرم
اولین کسانی که بعد از عاشورا با صحنه خونین کربلا مواجه شدند 4 سخنرانی در کوفه وقایع دوازدهم محرم فرهنگ > دین و اندیشه - کوفه شهر بهترین و برجسته ترین یاران حسین و اینک شهری که داغ اتهام سنگین پیمان شکنی بر پیشانی دارد کاروان اسرای کربلا را پذیرا شد قدم به قدمقدم به قدم تا کاروان کربلا/هشتم محرم چاهی که امام حسین (ع) برای رفع تشنگی حفر کرد/گرفتن امان نامه برای فرزندان
قدم به قدم تا کاروان کربلا هشتم محرمچاهی که امام حسین ع برای رفع تشنگی حفر کرد گرفتن امان نامه برای فرزندان ام البنینزمانی که تشنگی بر حسین بن علی ع و یارانش شدت یافت امام کلنگی برداشت از پشت خیمه بانوان نوزده گام به سمت قبله به جلو رفت و زمین را کند چشمه آبی گوارا پدیدار شجدال بر سر تقسیم سرهای شهیدان/ آغاز حرکت کاروان اسیران کربلا/ وقایع روز یازدهم محرم
جدال بر سر تقسیم سرهای شهیدان آغاز حرکت کاروان اسیران کربلا وقایع روز یازدهم محرم فرهنگ > دین و اندیشه - شب یازدهم به صبح رسید در حالی که اجساد شهیدان در گوشه و کنار پراکنده و خیمه ها سوخته و غارت شده بودند قدم به قدم با تاریخ واقعه کربلا آنچه در شب یازدهم و شاابن زیاد آب را بر کاروان امام حرام کرد/ایرانی ها به چه دلیل در کوفه حضور داشتند؟/وقایع روز ششم محرم
ابن زیاد آب را بر کاروان امام حرام کرد ایرانی ها به چه دلیل در کوفه حضور داشتند وقایع روز ششم محرم فرهنگ > دین و اندیشه - ابن زیاد با دریافت گزارش های محرمانه از کربلا دستور جدیدی به عمر سعد ابلاغ کرد قدم به قدم با تاریخ واقعه کربلا در روز ششم محرم سال 1437 قمرییازدهم محرم؛ حرکت کاروان اسرا از کربلا
یکشنبه ۳ آبان ۱۳۹۴ - ۰۷ ۲۹ روز یازدهم محرم سال 61 ه - ق است روز عاشورا امام حسین ع و یاران باوفایشان همگی به شهادت رسیدهاند دشمنان آن حضرت همگی شاد هستند ولی انگار شعله نهضت امام حسین ع نباید خاموش شود کاروان اسرای کربلا با حضور امام سجاد ع حضرت زینب س و بسیاری دقدم به قدم تا کربلا/ششم محرم بازار آهنگران کوفه رونق گرفت
قدم به قدم تا کربلا ششم محرمبازار آهنگران کوفه رونق گرفتاز روز ششم محرم الحرام ه ق به بعد بازار آهنگران کوفه رونقی داشت هر کس که به آنجا میرفت قصد خرید شمشیر نیزه تیرف سرنیزه یا تیز کردن و تعمیر آن را داشت و آن را با سم آغشته میکرد به گزارش خبرنگار تاریخ خبرگزاری فارس از ر-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها