محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845670389
نقدی بر دیدگاه مجتهد شبستری در مورد قابل فهم و تفسیر نبودن قرآن
واضح آرشیو وب فارسی:مهر: مقاله/بخش دوم؛
نقدی بر دیدگاه مجتهد شبستری در مورد قابل فهم و تفسیر نبودن قرآن
شناسهٔ خبر: 2889384 - جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۰:۲۳
دین و اندیشه > اندیشمندان
به چه دليل تنها کلام انسان قابل فهم و تفسير همگانی است، چرا اگر موجودات ذی شعور ديگری با انسان سخن بگويند، حتی اگر آگاهانه از ادبيات و زبان متعارف آدميان استفاده کنند، کلام و سخن آنها قابل فهم نیست؟! به گزارش خبرگزاری مهر، مطلب زیر مقاله حجت الاسلام والمسلمین احمدحسين شريفي، عضو هيأت علمي و دانشيار گروه فلسفه مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) با عنوان «الهي بودن زبان قرآن و مسأله فهم؛ نقدي بر ديدگاه مجتهد شبستري» است که در شماره ۱۴ نشریه علمی پژوهشی معرفت کلامی منتشر شده است.وی در بخش قبلی مقاله گفت: مجتهدشبستری به پيروی از پارهای هرمنوتيستهای فلسفی شرط مفهوم شدن يک کلام را بشری بودن آن می داند و بر اين اساس مدعی است اگر قرآن کلام خدا باشد، قابل فهم و تفسير نخواهد بود!اکنون بخش دوم و پایانی این مقاله را با هم می خوانیم:صورتبندي اولمقدمه اول: «متن قرآن، از جنس زبان انساني است.»مقدمه دوم: «زبان انساني، تنها در زيست جهان مشترک تاريخي اجتماعي و بينالاذهاني انسانها پديدار ميشود و معنا و مفهوم مييابد و قابل فهم و تفسير بين الاذهاني ميگردد.»نتيجه: متن قرآن تنها در صورتي قابل فهم و تفسير بين الاذهاني ميگردد، که کلام انسان باشد و نه کلام خداوند. «اگر فرض کنیم معجزهای واقع شود و متنی مرکب از الفاظ و جملات عربی یا هر زبان دیگر پدید آید، آن متن به صورت بین الاذهانی قابل فهم و تفسیر نخواهد بود.»نقد: مغالطه دليل نامربوطهيچ ارتباطي ميان مقدمات اين استدلال و نتيجه آن وجود ندارد. توضيح آنکه در مقدمات اين استدلال گفته ميشود که زبان و ادبيات قرآني، از جنس زبان و ادبيات متداول ميان انسانها است و چنين ادبياتي محصول جهان مشترک تاريخي و اجتماعي انسانها است و در ميان انسانها مفهوم و معنادار است. همة اين سخنان، اموري درستاند. بعيد ميدانم کسي منکر چنين سخناني باشد. افزون بر اين، هيچ کسي منکر آن نيست که قرآن به زبان عربي نازل شده است و همة قواعد و قوانين حاکم بر اين زبان را در بهترين وجه و به زيباترين شکل ممکن مراعات کرده است. اما نتيجهاي که از اين سخنان درست، گرفته شده است، نتيجهاي کاملاً بيربط و نادرست است. نتيجهاي که جناب شبستري از آن مقدمات ميگيريد اين است که پس قرآن ساخته و پرداخته محمد(ص) است! آيا چون زبان و سخن در جهان انساني پديد آمده است، هيچ موجود ذيشعور ديگري، غير از انسان، نميتواند آگاهانه و عامدانه و با ارادة جدي از آن بهره گيرد؟ حتي کسي که انسان را آفريده و قدرت توليد کلام و زبان را به او داده است؟صورتبندي دومميتوان به کمک جناب شبستري آمد و سخن ايشان را در قالبي ريخت که چنين خلط و خطاي آشکاري نداشته باشد:مقدمه اول: متن قرآن، قابل فهم و تفسير همگاني و بينالاذهاني است؛مقدمه دوم: هر متن قابل فهم و تفسير همگاني، فقط و فقط متني است که ساخته و پرداختة يک انسان باشد؛نتيجه: پس متن قرآن، ساخته و پرداختة يک انسان است و نه خدا.نقد اول: مغالطة تکرار ادعا (اخذ مدعا به عنوان دليل) متأسفانه اين صورتبندي ما نيز به کار جناب شبستري نميآيد. زيرا تنها خدمت ما به اين استدلال اين بوده است که توانستهايم صورتي منطقي به آن دهيم و آن را در قالب شکل اول بريزيم؛ اما ماده و محتواي آن صرفاً بيان مدعياتي است که نه تنها دليلي در تأييد آنها نيست که ادلة آشکاري در رد آنها نيز ميتوان اقامه کرد. توضيح آنکه مقدمة اول اين استدلال مورد تأييد است و بحثي دربارة آن نيست. هر انساني که اندک اطلاعي از قرآن و متن قرآن داشته باشد، ميداند که متن قرآن قابل فهم و تفسير همگاني و بين الاذهاني است. حتي مخالفان و دشمنان قرآن و اسلام نيز بر اين مسأله صحه ميگذارند. زيرا مخالفت با يک امر مفهوم دارند. اگر هيچ فهمي از آن نداشتند، مخالفت آنها نيز معنا نداشت.اساساً مخالفت و موافقت با يک متن، فرع بر معناداري، معناگيري و مفهوميت آن متن است. بنابراين، حتي ملحدان و منکران خداوند نيز متن قرآن و کلام قرآن را ميفهمند، هر چند محتوا و مدلول آن را و همچنين انتساب آن به خدا را انکار ميکنند. زيرا منکران خدا، اساساً خدايي را قبول ندارند تا هدايتگري او، وحي او و کلام او را قبول داشته باشند. بنابراين، اين درجه از فهمِ مدلول قرآن هيچ وابستگي به پذيرش گويندة آن ندارد. همانطور که در ساير موارد نيز سطوحي از فهم يک متن حتي بدون اطلاع از بود و نبود گويندة آن و حتي با انکار گويندة آن ممکن است.اما تمام سخن در مقدمة دوم است. به چه دليل تنها کلام انسان قابل فهم و تفسير همگاني است؟ اين ادعايي است که جناب شبستري هر چند دهها بار آن را تکرار کردهاند، اما دريغ از اينکه حتي يک دليل درست براي اثبات آن اقامه کنند! اين ادعا در صورتي از جناب شبستري پذيرفته است که بتواند آن را اثبات نمايد و بتواند نشان دهد که اگر موجودات ذيشعور ديگري مثل جنيان يا فرشتگان با انسان سخن بگويند، حتي اگر از ادبيات و زبان متعارف آدميان استفاده کنند، کلام و سخن آنان، هرگز قابل فهم براي آدميان نيست! افزون بر اين، بايد بتواند اثبات کند که انسان بودن داراي يک ويژگيهايي است که فهم و درک کلام از سوي او را منحصر به مواردي ميکند که آن سخنان صرفاً ساخته و پرداخته همنوعانشان (انسانهاي ديگر) باشد.ايشان بايد اثبات کنند که اگر خداي انسان، با او سخن بگويد، قابل فهم نخواهد بود. به راستي مگر سخن خدا، که جناب شبستري تصريح ميکنند خدا ميتواند سخن بگويد (شبستري، ۲۸ ارديبهشت ۱۳۸۹) چه ويژگي يا ويژگيهايي دارد که قابليت فهم براي انسان را ندارد؟ و يا چرا خداوند نتواند پيام خود را به گونهاي بيان کند که قابل فهم براي آدميان باشد؟ چرا خدايي که انسان و دستگاه ادراکي و دستگاه مفاهمه و مکالمة او را آفريده است، نتواند به گونهاي سخن بگويد که قابليت درک و فهم و تفسير از سوي انسان را داشته باشد؟ اينها سؤالاتي است که در برابر چنين ادعايي مطرح ميشود و پاسخ ميطلبد. جناب شبستري در صورتي ميتواند از اين صورتبندي ما دلخوش و خرسند شود که پاسخي براي اين سؤالات داشته باشد؟نقد دوم: مغالطة دليل نامربوطافزون بر اين، اين سخن که «زبان انساني تنها در زيست جهان مشترک تاريخي اجتماعي و بينالاذهاني انسانها پديدار ميشود و معنا و مفهوم مييابد و قابل فهم و تفسير بين الاذهاني ميگردد» چگونه و با چه ساز و کاري صدور الفاظ قرآني از ناحية خداوند را نفي ميکند!؟ آيا چون زبان انسان در چنين جهاني پديد آمده است و قابل فهم شده است، ديگر هيچ موجود ذي شعور ديگري، حتي خداي جهان و انسان و زبان، نميتواند از آن استفاده کند؟ و اگر خداوند از همين ادبيات و قالب و ساختار زباني انسان براي انتقال پيام خود استفاده کند، ديگر سخن او قابل فهم براي بشر نيست!؟به عنوان مثال، آيا چون زبان فارسي در زيست جهان مشترک تاريخي اجتماعي و بين الاذهاني فارسيزبانان پديد آمده است، ديگر يک انسان انگليسيزبان نميتواند از آن استفاده کند و حتي اگر معجزه شود و جملاتي فارسي از زبان يک فرد انگليسيزبان، که در اين زيست جهان مشترک مشارکت نداشته است، صادر شود، نميتوان از آن همان معاني را که فارسي زبانان اراده ميکنند فهميد؟ حقيقت آن است که در پدید آمدن زبان و فهم آن مطابق قواعد زبانی، آنچه لازم است صرفاً علم گوينده از قواعد زبان مورد استفاده و قصد او برای انتقال معانی از طریق زبان است و نه چیزی دیگر و زیست جهان مشترک تاریخی اجتماعی و بینالاذهانی و امثال آن لازم نیست. همانطور که خود جناب شبستري در زيست جهان مشترک تاريخي اجتماعي و بينالاذهاني فارسيزبانان مشارکتي نداشته است؛ اما اکنون از اين زبان استفاده ميکنند و تلاش ميکنند مراد و مقصود خود را به اين زبان و با رعايت قواعد حاکم بر آن بيان کنند.شايد بتوان با جستجو در کلمات و نوشتههاي جناب شبستري ادلهاي را براي اثبات مقدمة دوم استدلال ايشان دست و پا کرد. مقدمة دوم اين بود که «هر متن قابل فهم و تفسير همگاني، فقط و فقط متني است که ساخته و پرداختة يک انسان باشد». ايشان در يکي از مقالات خود(شبستري، ۱۵ تير ۱۳۸۹) با تحليل مقولة «فهميدن» تلاش ميکند هفت نوع فهميدن را بازشناسي کند. [۱] تا بدين وسيله نشان دهد تحقق فهميدن، متوقف بر آن است که متن يا سخني که متعلَّق فهم قرار ميگيرد، بايد ساخته و پرداخته يک انسان باشد و نه هيچ موجود ديگري. ايشان بعد از آنکه هفت معنا را براي فهميدن ذکر ميکند، مدعي ميشود: «مفهوم شدن متن قرآن (مصحف شریف) در هر کدام از معناهای فهمیدن ... منظور شود، به مفروض بودن یک گوینده یا نویسنده انسانی برای متن متوقف است.»(شبستري، ۱۵ تير ۱۳۸۹)در اينجا لازم است تک تک معاني «فهميدن» را از نظر جناب شبستري بررسي کنيم و ببينيم که آيا پذيرش آنها مستلزم مفروضيت يک گويندة انساني است و اگر از سوي موجود ذي شعور ديگري بيان شوند، ديگر قابل فهم نيستند.نخستين معناي فهميدن، «فهميدن معناي يک جمله» است. به عنوان مثال، آيا فهميدن معناي اين جمله «إِنْ عَلَيْكَ إِلاَّ الْبَلاغُ» (شوري، ۴۸) متوقف بر اين است که ساختة و پرداختة يک انسان باشد؟ اگر فرض کنيم که چنين جملهاي از سوي خداوند يا يک موجود ذي شعور ديگري بيان شده باشد، ديگر نميتوان آن را فهميد؟ واقعيت اين است که «فهميدن معناي يک جمله» صرفاً متوقف بر شناخت نشانههاي زباني و الفاظ و نسبتهاي به کار رفته در آن است. حتي اگر هيچ توجهي به گويندة آن نداشته باشيم، باز هم ميتوان معناي جمله را فهميد. به عنوان مثال، کسي که در بياباني نوشتهاي را ميبيند، بدون آنکه بداند نويسندة آن کيست و هدف او چه بوده است و چه معنايي در ذهن داشته است و شرايط و مقتضيات مکاني و ذهني و زماني او چه بوده است، فقط به شرط آنکه با زبان آن نوشته آشنا باشد، معناي جملات آن را ميفهمد.دومين معناي فهميدن، «فهمیدن ارتباطات و ساختار درونی یک جمله» است. براي آنکه بتوان چنين فهمي از جمله داشت، لازم است از دستور زبان و صناعات ادبي حاکم بر آن زبان آگاهي داشت؛ اما آيا چنين فهمي از يک زبان موقوف بر آن است که حتماً ساخته و پرداخته يک انسان باشد؟ البته گويندة آن متن بايد از دستور زبان مورد نظر و صناعات ادبي آن آگاهي داشته باشد و بتواند به درستي آنها را به کار گيرد، اما به چه دليل چنين گويندهاي فقط و فقط ميتواند و ميبايد يک انسان باشد؟سومين معناي فهميدن عبارت است از «فهمیدن جملهای که در یک «وضعیت فعلی» خاصّ بیان شده است». منظور از اين فهميدن اين است که خواننده يا شنونده بفهمد که چه کسي و چه مضموني در آن وضعيت فعلي خاص مورد نظر بوده است و افزون بر آن، لازم است از آن وضعيت فعلي که گوينده سخن خود را معطوف به آن ميکند، آگاهي داشته باشد. اما آيا چنين فهميدني موقوف بر آن است که آن متن يا سخن حتماً ساخته و پرداختة ذهن يک انسان باشد؟ آيا اگر گوينده يک جمله خداي متعال باشد، ديگر نميتوان چنين فهمي از آن جمله داشت؟«فهميدن یک «اظهار زبانی» به عنوان فعل گویندهای» چهارمين معنايي است که براي فهميدن در نظر گرفته ميشود. متعلق فهميدن در اين نوع، فعل يک فاعل است که همراه با بيان نشانههاي زباني شکل ميگيرد. شرط چنين فهميدني اين است که افزون بر شناخت وضعيت آن فعلي که جمله معطوف به آن است، بايد خصوصيات گوينده و شنونده نيز شناخته شود. اما آيا چنين فهميدني متوقف بر آن است که آن فعل گفتاري از سوي يک فاعل انساني بيان شده باشد؟ آيا اين نوع فهميدن در جملاتي که از سوي گويندهاي غير انسان بيان شده باشند، بيمعنا است؟ آيا اگر فرض کنيم که اين فعل گفتاري از سوي خداوند صادر شده باشد، ديگر نميتوان کلام او را به اين شکل فهميد؟ چيزي که در اين نوع فهميدن لازم است شناخت خصوصيات فاعل اين نوع فعل گفتاري است. اما به چه دليل اين فاعل حتماً بايد فاعلي انساني باشد؟پنجمين نوع از انواع فهميدن عبارت است از اينکه يک «اظهار زباني» را به عنوان بيان يک وضعيت رواني فهم کنيم. ايشان مدعي است که «در فهمیدن یک جمله به مثابه یک وضعیت روانی آشکار است که یک صاحب روان (همان گوینده یا نویسنده) مسلم و مفروض است.» ما هم اين مسأله را ميپذيريم اما در سخنان خداي متعال جهات نقص و ضعف را سلب ميکنيم و معناي خالص آن را به او نسبت ميدهيم. اوامر الهي همگي جملاتياند که از وضعيت خوشايند خداوند حکايت ميکنند. يعني خداوند تحقق متعلق اوامر خود را دوست دارد و از انجام آنها خشنود ميشود همانطور که نواهي او از وضعيت ناخوشايند الهي حکايت ميکنند يعني خداوند از انجام آنها ناخشنود ميشود و غضب ميکند.به همين دليل است که خداوند «نيکوکاران»، «پارسايان»، «صابران»، «راستگويان»، «متوکلان» و «عادلان» را دوست دارد و «تجاوزکاران»، «فاسدان»، «کافران»، «اسرافکاران» و امثال آنها را دوست ندارد. البته هرگز نميتوان خشنودي و خشم خداوند را همچون خشنودي و خشم يک انسان تلقي کرد. ما ممکن الوجوديم و پر از نقص و ضعف؛ اما خداي متعال کامل مطلق است و هيچ جهت نقص و ضعفي در او راه ندارد. به هر حال اين معناي از فهميدن نيز با بشري دانستن يک جمله هيچ ملازمهاي ندارد.ششمين معناي فهميدن «فهميدن معناي عميق يک جمله» است؛ که با تعمق و تأمل جدي بر روي آن جمله به دست ميآيد. اما به راستي آيا حصول چنين فهمي متوقف بر آن است که گويندهايي انساني داشته باشد؟ آيا اگر گويندة يک جملهايي را خداوند بدانيم ديگر نميتوان از آن فهمي عميق به دست آورد؟ يا بر عکس، زماني يک مفسر دغدغة فهمهاي عميق و عميقتر از متن قرآن را پيدا ميکند که بداند از سوي خدايي حکيم، دانا، قادر به همة امور صادر شده است؟هفتمين نوع فهميدن را «فهميدن همدلانه» مينامند. ايشان اين نوع فهميدن را چنين معنا ميکند «متحد شدن دو انسان با يکديگر در يک افق مشترک». اگر معناي اين نوع فهميدن اين باشد، دربارة فهم کلام الهي معنا ندارد! زيرا گوينده که انسان نيست؛ خدا است و اين نوع فهميدن مقيد شده است به اينکه گويندة آن حتماً انسان باشد. و البته چنین مدعایی بیدلیل است. آنچه برای فهم همدلانه لازم است این است که افق مشترکی از همدلی ميان گوينده و شنونده وجود داشته باشد. نه اینکه دو طرف در یک سطح باشند یا هر دو انسان باشند. همانطور که پدر میتواند با رعایت فهم فرزندش و با همدلی با او سخن بگوید و یک کارشناس میتواند با غیر کارشناس سخن بگوید، غیر انسان نیز میتواند با مراعات فهم انسان با او سخن بگوید و تنزیل قرآن نیز به معنای پایین آوردن سطح آن تا حد فهم انسان است و البته برای فهم آن باید کوشید مراد گوینده را به دست آورد نه اینکه خواستههای خود را بر آن تحمیل کرد و بدون درک مراد واقعي خداوند کلمات او را بر اساس خواست و ميل خود تفسير نمود. شايد بتوان گفت يکي از علل نهي از تفسير به رأي همين باشد. (ر. ک: مجلسي، ۱۴۰۳، ج ۸۹، ص ۱۰۷-۱۱۲ و جواديآملي، ۱۳۷۸، ج ۱، ص ۱۷۵-۲۳۲) يعني از ما خواستهاند خود را به مراد اصلي گوينده قرآن نزديک کنيم و بکوشيم مراد واقعي خداوند را به دست آوريم. بنابراين، چنين فهمي هيچ منافاتي با خدايي دانستن زبان و کلام قرآن ندارد.تا اينجا معلوم شد که اين نوع استدلال نيز از سنخ مغالطة «دليل نامربوط» است. خلاصة تمام اين سخنان آن است که هر نوع فهمي از يک متن يا گفته متوقف بر آن است که آن متن يا گفته از سوي گوينده يا نويسندهاي صادر شده باشد. اما بر فرض پذيرش اين سخن، هرگز نميتوان با استناد به آن اثبات کرد که آن گوينده بايد انسان باشد. و اگر غير انسان باشد، هيچ فهمي از گفته يا نوشتة او حاصل نميشود! اين دليل اعم از مدعا است. مدعاي شما اين است که اگر «گويندة کلامي خدا باشد»، آن کلام قابليت فهم از سوي انسان را ندارد؛ اما دليلي که بر آن اقامه کردهايد ميگويد يک کلام براي آن که بتواند مفهوم واقع شود، «گوينده» ميخواهد! اين کجا و آن کجا!ايشان نکته ديگري را ضميمه اين سخنان ميکنند و آن اينکه چون اين انواع هفتگانة فهميدن، همگي امور و اتفاقاتي تجربياند، پس حتماً بايد پيامدهندة آنها و بازيگر زباني مفروض در آنها نيز موجودي تجربي و داراي ذهن باشد. (شبستري، ۱۵ تير ۱۳۸۹) نادرستي چنين استدلالي واضحتر از آن است که نياز به بيان داشته باشد! مثل آن است که گفته شود چون محصولات نجار همگی چوبیاند کشف میکنیم که نجار هم باید همواره از جنس چوب باشد. يا چون همة اشياء جهان مادي، اموري تجربي و ملموس و محسوساند، پس خالق آنها يعني خداوند نيز بايد امري تجربي و ملموس و محسوس باشد!دليل سوم: از راه قراردادي بودن زباندليل ديگري که جناب شبستري براي بشري دانستن زبان قرآن اقامه ميکند اين است که زبان امري قراردادي است و صرفاً در عالم انساني شکل ميگيرد. لذا تنها در صورتي که از سوي يک انسان به کار گرفته شود، مفهوم خواهد بود. توضيح آنکه ايشان ميگويند الفاظ و کلمات، نشانههايي قراردادياند که انسانها براي انتقال معاني و برقراري ارتباط با يکديگر وضع کردهاند. به همين دليل ميبينيم که در زبانهاي مختلف، اين نشانهها متفاوتاند. اين تفاوتها خود گوياي قراردادي بودن آنها است. بنابراين «دلالت آنها بر مدلول، از قصد و قرارداد و بکارگیری انسانها در بطن و متن زندگی اجتماعی و تاریخی ناشی میشود.» بدون شناخت آن قرارداد و وضع هرگز نميتوان به صرف استعمال، آنها را نشانة يک معنا دانست. ايشان بعد از بيان اين مسأله ميگويد «توجه به این نکته بسیار مهم است که نشانههای زبان انسانی تنها در صورتی که به وسیله انسان به صورت قراردادی بکار روند هویت نشانهای مییابند. اگر همانها از دهان یک حیوان شنیده شوند دلالت نخواهند داشت و نشانه نخواهند بود. مثلاً اگر یک طوطی بگوید «سلام علیکم» هیچ کس این صدای مسموع را کلام نمییابد و آن را واقعاً «سلام کردن» تلقی نمیکند چون هیچکدام از انواع فعل گفتاری در این مورد قابل تصور نیست و هیچگونه اثری از سوی انسانها که به کلام مترتّب میشود به این صدای مسموع مترتب نمیشود.»(شبستري، ۲۵ بهمن ۱۳۸۷)نقد: زبان قراردادي يا قرارداد زباني؟ درباره اينکه آيا دلالت الفاظ بر معاني، امري قراردادي است يا نه ديدگاههاي مختلفي مطرح شده است که بحث از آن را به جاي خود موکول ميکنيم. در اينجا صرفاً اين استدلال جناب شبستري را به ارزيابي مينشينيم. بر فرض که دلالت الفاظ بر معاني را امري قراردادي بدانيم، آيا اين دلالت متوقف بر آن است که استفاده کنندة از آن زبان در آن قرارداد مشارکت داشته باشد يا اگر قواعد آن قرارداد را مراعات کند کافي است؟ يعني اگر کسي در روند شکلگيري يک زبان هيچ مشارکتي نداشته باشد، اما با علم و آگاهي به همة نشانههاي زباني و لوازم و مقتضيات آن، براي انتقال مراد خود از آن نشانهها و قواعد و قراردادها استفاده کند، باز هم براي مفهوم شدن کلام او کافي نيست؟ به عنوان مثال، کسي که در روند شکلگيري زبان عربي هيچ مشارکتي نداشته است، اما زبان عربي را ياد گرفته باشد و با عرب زبانان سخن بگويد، آيا سخن او براي آنان قابل فهم نيست؟ روشن است که مشارکت در قرارداد شرط قابل فهم بودن مراد اين گوينده نيست. آنچه که لازم و کافي است علم وي به قرارداد و قصد او در به کارگيري آن است.به تعبير ديگر، آيا اگر يک موجود ذي شعور و داراي اراده و قصدي مثل جن يا فرشته نيز به انساني سلام کند و بگويد «سلام عليکم» باز هم همين حکم را دارد؟ يعني «هيچ کس صداي مسموع را کلام نمييابد و آن را واقعاً «سلام کردن» تلقي نميکند»؟ به عنوان مثال، زماني که فرستادگان خداوند بر ابراهيم وارد شدند و به او سلام کردند، و حضرت ابراهيم پاسخ آنان را داد، آيا کاري لغو و بيهوده از سوي او انجام گرفت؟ يعني اگر ميدانست که آنها واقعاً بشر نيستند، اساساً صدايي که از آنها شنيد را «سلام» تلقي نميکرد؟ و اساساً آيا بشارتي که آنها به ابراهيم دادند، قابل فهم براي ابراهيم نبود؟ «وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهيمَ بِالْبُشْرى قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنيذ (هود/۶۹)»ممکن است جناب شبستري بگويد اين بدان دليل بود که ابراهيم گمان ميکرد آنها انسان هستند. به اين نشانه که بلافاصله رفت و يک گوسالة بريان براي آنان آورد که تناول کنند! اما اگر از ابتدا ميدانست که اينان در ظاهر انساناند و در واقع موجوداتي غير انسانياند، هرگز سلام آنها را سلام واقعي تصور نميکرد! به همين دليل، وقتي متوجه شد که اينان دست به سوي غذا نميبرند، در درون خود احساس ترس کرد: «فَلَمَّا رَأى أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً» (هود، ۷۰) اما ادامة اين ماجرا نشان ميدهد که چنين برداشتي نادرست است.قرآن ميفرمايد بعد از اين ماجرا، آنان به ابراهيم گفتند «لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمِ لُوطٍ» (هود، ۷۰) در اين مرحلة گفتگو که ابراهيم ميدانست اينان انسان نيستند و صداهايي که از آنها ميشنود، هر چند همان الفاظ متداول در ميان انسانهاست، اما هيچ ترديدي در اين نداشت که کلام انسان نيست. بر اساس معيار جناب شبستري که مدعياند، نشانههاي زباني انساني تنها در صورتي هويت نشانهاي دارند که از سوي يک انسان و از دهان يک انسان خارج شوند نه حيوان يا ربات يا هر موجود ديگري، نبايد هيچ اثري در ابراهيم بر جاي بگذارند و «هیچگونه اثری از سوی انسانها که به کلام مترتّب میشود به این صدای مسموع مترتب نمیشود.» اين در حالي است که چنين نبود. ابراهيم وارد گفتگو با آنها شد و ميخواست وساطت قوم لوط را کند و براي آنها مهلتي بگيرد. به تعبير قرآن: «فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهيمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى يُجادِلُنا في قَوْمِ لُوطٍ» (هود، ۷۴)افزون بر ابراهيم، همسر او نيز که ناظر اين ماجرا بود و از اين داستان خندهاش گرفته بود، از سوي فرشتگان به آوردن فرزندي به نام اسحاق بشارت داده شد. (هود، ۷۱) و حتي از اين بشارت تعجب کرد و با فرشتگان به گفتگو پرداخت که چنين چيزي چگونه ممکن است در حالي که خودم و همسرم به سن کهنسالي رسيدهايم!؟ اما در مقابل، فرشتگان به او گفتند: «أَ تَعْجَبينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَميدٌ مَجيدٌ» (هود، ۷۳) بر اساس معيار جناب شبستري رفتار ابراهيم و همسرش رفتاري عقلاني نبوده است! و اساساً نبايد به سخناني که ميشنيدند هيچ گونه ترتيب اثري ميدادند! زيرا ميدانستند که اين سخنان هر چند داراي الفاظ و ادبيات انساني است؛ اما گويندة آنها انسان نيست و به همين دليل نميتوانند نشانة يک مقصود و معناي واقعي باشند!به هر حال، حتي اگر بپذيريم که اين سخنان ساخته و پرداختة شخص پيامبر بوده است، آيا اصل سخن گفتن ملائکه، يعني موجودات غير انساني، با انسان ناممکن است؟ مگر سخن گفتن چه لوازمي دارد که ملائکه نميتوانند با انسان سخن بگويند؟ يا مگر انسان چه محدوديتهايي دارد که سخن گفتن ملائکه يا موجودات ماورايي را نميتواند فهم کند؟ افزون بر اين، اگر چنين بود، چرا هيچ کدام از مخاطبان پيامبر به او اعتراض نکرد که اين تخيلات و محالبافيها چيست؟ مگر ملائکه حرف ميزنند و يا حتي اگر آنها حرف بزنند، مگر انسان ميتواند حرف آنها را بفهمد!؟دليل چهارم: از راه ارکان شکلگيري کلامجناب شبستري با استناد به سخنان آلبرت کلر، فيلسوف آلماني، مدعي است، زبان سيستمي از شکلهاي اظهارات است که به وسيله انسان پديد آمده و تکامل يافته است که قوام اين سيستم به پنج چيز است: «گوينده»، که زبان از او نشأت ميگيرد؛ «شنونده» که زبان به او متوجه ميشود؛ «زمينة متن» يا متنِ متن که جايگاه زبان است؛ «جماعت و اهل آن زبان» که زبان در ميان آنها یک وسیله تفاهم مشترک است و «محتوا» که زبان آن را بیان میکند. (شبستري، ۱۶ بهمن ۱۳۸۶) و از اين نظريه، نتيجه ميگيرد که اگر کسي الفاظ و معاني معيني را به کار بگيرد و بگويد من صرفاً ناقل آنها هستم و گويندة اصلي آنها موجودي فراانساني است، سخن او هيچ دلالت تصديقيهاي نخواهد داشت! و براي هيچيک از مخاطبان اساساً مفهوم نميشود. يک سخن تنها در صورتي مفهوم است که گويندة آن انسان باشد. يعني اساساً ساخته و پرداختة يک شخص ذهندار به نام انسان باشد. و الا اگر گوينده آن غير انسان باشد «چنین جملههایی را (که نمیتوان آنها را جمله نامید) نمیتوان بررسی و تفسیر یا تحلیل کرد. هیچگونه قرائتی از آنها ممکن نیست. چنین جملههایی نه تنها گوینده ندارد بلکه هیچکدام از پنج محور تحقق زبان که قبلاً توضیح دادم در آنها موجود نیست و آنها را نمیتوان نمونههایی، از یک زبان، مثلاً زبان عربی به شمار آورد.»(همان)براي فهم بهتر اين استدلال آن را در قالب منطقي زير صورتبندي ميکنيم:مقدمه اول: ارکان شکلگيري کلام عبارتند از «گوينده»، «شنونده»، «زمينة متن»، «اهل آن زبان» و «محتوا»؛مقدمة دوم: شکلگيري اين ارکان منوط به آن است که کلام از يک گويندة انساني صادر شده باشد؛ و چيزي که از گويندهاي غير انساني نقل شود، هيچ يک از ارکان پنجگانة بالا را ندارد، لذا نميتوان به آن «کلام» گفت.نتيجه: اگر گوينده قرآن را خدا بدانيم، در آن صورت نميتوان به آن کلام گفت.نقد و بررسينقد اول: مغالطة مصادره به مطلوباين استدلال از نوع مصادره به مطلوب است. اگر کلام و سخن را فقط همان چيزي بدانيم که ساخته و پرداختة يک شخص ذهندار به نام انسان باشد، طبيعتاً مدعاي شما پذيرفته ميشود. اما اين قراردادي بيوجه و بيدليل است. به چه دليل منظور از گوينده صرفاً يک شخص ذهندار است؟ البته هر کسي مجاز است هر نوع قرارداد و هر نوع تعريفي از «زبان» داشته باشد، اما سخن در معقوليت قرارداد است. قرارداد نبايد مصادره به مطلوب باشد و يا به جاي دليل بنشيند.نقد دوم: مغالطة دليل نامربوطکجاي ديدگاه آلبرت کلر بر اين دلالت دارد که گويندة يک کلام فقط بايد يک شخص ذهندار باشد و کلام در صورتي کلام است که ساخته و پرداختة يک انسان باشد؟ حتي اگر هم دلالت بر اين داشته باشد، اساساً به چه دليل اگر گوينده غير انسان باشد، ديگر نميتوان به آن کلام گفت و هيچ فهمي از آن به دست نميآيد؟ چرا قوام کلام به برخورداري از گويندهاي انساني است؟ به چه دليل اگر گويندة يک متن، موجودي غير انساني اما آگاه به قواعد زبان و داراي اراده و اختيار باشد، آن متن را يک متن بيگوينده ميدانيد؟نقد سوم: قوام کلام به گوينده است نه گويندة بشريدربارة اينکه قوام کلام به چيست، ديدگاههاي مختلفي وجود دارد. برخي قوام کلام را فقط به «مبرز» اعم از لفظ يا هرگونه نشانه، و دلالت آن بر معنا ميدانند. اين گروه حتي آگاهي گوينده از وضع را نيز براي تحقق کلام لازم نميدانند. يعني حتي اگر از سنگ يا از جريان آب رودخانهاي يا از برخورد شاخههاي درختي صوت و صدايي (مبرز) حاصل آيد که بر معنايي دلالت کند، به اعتقاد آنان کلامي تحقق پيدا کرده است. برخي ديگر، آگاهي گوينده از وضع را نيز شرط تحقق کلام ميدانند. دستهايي ديگر قصد و ارادة ابراز کننده را نيز بر آن ميافزايند و بدين سان، کلام را به فاعل مريد (اعم از حيوان، انسان، جن يا ساير موجودات مريد) اختصاص ميدهند. برخي ديگر قوام کلام را به برخورداري از گويندة انساني ميدانند. به هر حال، يک نظرية جامع و مورد قبول همگان در اين باره وجود ندارد. اما در مجموع ميتوان گفت که ضعيفترين و پراشکالترين نظريات، نظرية آخر است که جناب شبستري آن را به آلبرت کلر نسبت داده و مدعاي خود را بر آن بنا نهاده است!در نقد اين ديدگاه ميگوييم، آيا اگر فردي بيايد و کلامي را از قول فرد ديگري براي ما نقل کند و مدعي شود که صرفاً همان چيزي را که آن شخص به او گفته است براي ما نقل ميکند، ما کلام او را نميفهميم؟ روشن است که کلام اين فرد ناقل را ميفهميم هر چند در اين کلام، هيچ اصالتي براي خود او قائل نيستيم. ممکن است شک کنيم که آيا واقعاً او کلام آن فرد را به درستي براي ما نقل ميکند يا آنکه در آن دخل و تصرفي انجام داده است. اما به صرف اينکه اين فرد فقط ناقل است و هيچ نقشي در ساختن و پرداختن آن کلام ندارد جز اينکه با امانت کامل و به صورت معصومانه صرفاً آنچه که به او گفته شده است را نقل ميکند، نميتوان مدعي شد که کلام او اساساً براي ما مفهوم نيست. چنين کلامي با کلامي که صرفاً ساخته و پرداختة شخص گوينده باشد، ماهيتاً هيچ تفاوتي نميکند. اگر کلامِ انساني، معنادار و مفهوم است؛ کلام منقول از يک انسان نيز چنين است.حال اگر فرض کنيم که اين گوينده کلام خود را از يک موجود ماورايي نقل ميکند؛ موجودي که مورد پذيرش و اعتقاد شنونده نيز هست، و مدعي است که او صرفاً مأمور ابلاغ است و حق هيچ گونه دخل و تصرفي در آن ندارد و اساساً توانايي چنين دخل و تصرفي را هم ندارد، آيا شنونده ميتواند بگويد که چون آن موجودي که اين کلام را از او نقل ميکني، موجودي فراانساني است، اساساً نميفهميم که چه ميگويي! اساساً جملاتي بيمعنا و فاقد مفهوم براي ما قرائت ميکني؟حال اگر اين گوينده مدعي شود که اين سخنان، عيناً همان چيزي است که خداي جهان و انسان و خالق هستي به من وحي کرده است و من را مأمور ابلاغ آن کرده است، و تنها وظيفة من در اين رابطه اين است که آن پيام را به صورت آشکار و روشن به شما ابلاغ نمايم «وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُ» (نور، ۵۴؛ همچنين ر. ک: آلعمران، ۲۰؛ مائده، ۹۲، رعد، ۴۰؛ نحل ۳۵ و ۸۲؛ عنکبوت، ۱۸) و من هر چه ميگويم و هر سخني بر زبان ميآورم عيناً همان چيزي است که به من وحي شده است بدون آنکه يک کلمه يا حتي حرفي بر آن افزوده يا از آن کاسته باشم؛ يا حتي توان اين افزايش يا کاهش را داشته باشم، آيا مخاطبان ميتوانند بگويد اگر چنين است اساساً ما نفهميديم چه گفتي؟ اساساً هيچ کلام معناداري از شما نشنيديم؟ قرآن کريم دربارة عصمت پيامبر اکرم(ص) در نقل آيات الهي ميفرمايد:وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويل× لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمين× ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتين× فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزين (حاقه، ۴۴-۴۷) اگر او سخنى دروغ بر ما مىبست× ما او را با قدرت مىگرفتيم× سپس رگ قلبش را قطع مىكرديم× و هيچ كس از شما نمىتوانست از (مجازات) او مانع شود! وَ النَّجْمِ إِذا هَوى× ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى× وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى× إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى× عَلَّمَهُ شَديدُ الْقُوى (نجم، ۱-۵) سوگند به ستاره هنگامى كه افول مىكند× كه هرگز دوست شما [محمّد «ص»] منحرف نشده و مقصد را گم نكرده است× و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگويد! × آنچه مىگويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست! × آن كس كه قدرت عظيمى دارد او را تعليم داده است.نتيجهگيريمدعاي جناب شبستري اين بود که «متن قرآن، کلام خدا نيست و نميتواند باشد؛ بلکه کلام يک انسان و پرداختة شخص پيامبر است.» وي اين مدعا را به گونههاي مختلف و خستهکنندهاي تکرار کرده اما هيچ دليل قانعکنندهاي بر اين ادعا ندارند و تمام ادلهاي که براي اثبات اين مدعا اقامه کردهاند مبتلا به انواعي از مغالطات منطقياند.همه شواهد تاريخي در رد چنين ادعايي است که عموم مخاطبان پيامبر(جز کافران و منکران نبوت)، قرآن را ساخته و پرداختة شخص او ميدانستهاند. حتي بر فرض پذيرش اين نسبت نارواي تاريخي، هرگز نميتوان با استناد به برداشت مخاطبان، مدعي شد که في الواقع نيز چنين بوده است.از راه ساختار فهم نيز نميتوان چنان مدعايي را اثبات کرد. به چه دليل تنها کلام انسان قابل فهم و تفسير همگاني است؟ چرا اگر موجودات ذيشعور ديگري مثل خداوند يا فرشتگان با انسان سخن بگويند، حتي اگر آگاهانه از ادبيات و زبان متعارف آدميان استفاده کنند، کلام و سخن آنان براي انسانها قابل فهم نيست؟ مگر سخن گفتن آنان چه ويژگي يا ويژگيهايي دارد که قابليت فهم براي انسان را ندارد؟ چرا خدايي که انسان و دستگاه ادراکي و دستگاه مفاهمه و مکالمة او را آفريده است، نتواند به گونهاي سخن بگويد که قابليت درک و فهم و تفسير از سوي انسان را داشته باشد؟اين سخن که «زبان انساني تنها در زيست جهان مشترک تاريخي اجتماعي و بينالاذهاني انسانها پديدار ميشود و معنا و مفهوم مييابد و قابل فهم و تفسير بين الاذهاني ميگردد»، هرگز صدور الفاظ قرآني از ناحية خداوند را نفي نميکند. آيا چون زبان انسان در چنين جهاني پديد آمده است و قابل فهم شده است، ديگر هيچ موجود ذي شعور ديگري، حتي خداوند، نميتواند از آن استفاده کند؟با اثبات ضرورت گوينده براي شکلگيري کلام هرگز نميتوان نتيجه گرفت که پس گويندة قرآن بايد انسان باشد. اين دليل اعم از مدعا است. مدعا اين است که اگر «گويندة کلامي خدا باشد»، آن کلام قابليت فهم از سوي انسان را ندارد؛ اما دليلي که بر آن اقامه شده است ميگويد يک کلام براي آنکه بتواند مفهوم واقع شود، «گوينده» ميخواهد! به چه دليل گوينده فقط بايد انسان باشد؟ به چه دليل اگر گوينده غير انسان باشد، ديگر نميتوان به آن کلام گفت و هيچ فهمي از آن به دست نميآيد؟اين سخن که زبان امري قراردادي است و صرفاً در عالم انساني شکل ميگيرد، لذا تنها در صورتي که از سوي يک انسان به کار گرفته شود، مفهوم خواهد بود، نيز سخني نادرست است. زيرا بر فرض که دلالت الفاظ بر معاني را امري قراردادي بدانيم، اما اين دلالت هرگز متوقف بر آن نيست که استفاده کنندة از آن زبان بايد در شکلگيري آن قرارداد مشارکت داشته باشد. صرف آگاهي گوينده از نشانههاي زباني و لوازم و مقتضيات آن و قراردادهاي رايج ميان استفاده کنندگان از آن زبان، و استعمال صحيح و ضابطهمند آن نشانهها براي مفهوم شدن کلام او کافي است.همان طور که کلامي که از فرد ديگري براي ما نقل ميشود، قابليت فهم را دارد، کلامي که از موجودات غير انساني مثل جنيان و فرشتگان نيز نقل شود، حتي اگر در درستي نقل ترديد داشته باشيم، براي ما قابل فهم است. به همين شکل اگر گوينده، کلامي را از خداوند نقل کند و مدعي شود که او صرفاً مأمور ابلاغ است، آن کلام قابليت فهم و تفسير را دارد. مخاطبان نميتوانند به ناقل بگويند چون گويندة آن کلامِ ادعايي خداوند است، اساساً ما نفهميديم چه گفتي و اساساً هيچ کلام معناداري از شما نشنيديم!فهرست منابعقرآن کريمابنسعد، محمد، الطبقات الکبري، بيروت، دار الکتب العلمية، ۱۴۱۸.آلوسي، سيدمحمود، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، بيروت، دار الکتب العلميه، ۱۴۱۵ ق.بحراني، سيدهاشم بن سليمان، البرهان في تفسير القرآن، قم، مؤسسه بعثه، ۱۳۷۴.جواديآملي، عبدالله، تسنيم تفسير قرآن کريم، قم: اسراء، ۱۳۷۸.الحاکم النيسابوري، ابوعبدالله، المستدرک علي الصحيحين، تحقيق مصطفي عبدالقادر عطا، بيروت، دار الکتب العلمية، ۱۴۱۱ ق.حسکاني، عبيداللهبن عبدالله، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، تصحيح محمدباقر محمودي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، ۱۴۱۱ ق.ذهبي، شمسالدين، تذکرة الحفاظ، بيروت، دار الکتب العلمية، ۱۴۱۹.سبحاني، جعفر، مفاهيم القرآن، قم، مؤسسه الامام الصادق، ۱۴۲۱ ق.الشهرستاني، علي، منع التدوين الحديث، قم، دار الغدير، ۱۴۲۵.طبري، تاريخ الامم و الملوک، قاهره، مطبعة الاستقامة، ۱۳۵۷ ق.کوفي، فرات بن ابراهيم، تفسير فرات الكوفي، تصحيح محمد کاظم، تهران، وزارت ارشاد اسلامي، ۱۴۱۰ ق.مجتهدشبستري، محمد، قرائت نبوی از جهان(۱۲)، يكشنبه ۱۸ تير ۱۳۹۱.مجتهدشبستري، محمد، قرائت نبوی از جهان(۱۴)، دوشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۲.مجتهدشبستري، محمد، قرائت نبوی از جهان(۱۵)، دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۲.مجتهدشبستري، محمد، قرائت نبوی از جهان(۲)، سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۷.مجتهدشبستري، محمد، قرائت نبوی از جهان(۳)، جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۸۷.مجتهدشبستري، محمد، قرائت نبوی از جهان(۴)، يكشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۷.مجتهدشبستري، محمد، قرائت نبوی از جهان(۵)، دوشبنه ۲۸ بهمن ۱۳۸۷.مجتهدشبستري، محمد، قرائت نبوی از جهان(۶)، پنجشنبه ۱ اسفند ۱۳۸۷.مجتهدشبستري، محمد، قرائت نبوی از جهان(۸)، دوشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۸۹.مجتهدشبستري، محمد، قرائت نبوی از جهان(۹)، سهشنبه ۱۵ تير ۱۳۸۹.مجتهدشبستري، محمد، قرائت نبوي از جهان(۷)، ۲۷ بهمن ۱۳۸۸.مجتهدشبستري، محمد، چگونه مبانی کلامی و فقهی فرو ریختهاند، ۶/ ۲/ ۱۳۹۴.مجتهدشبستري، محمد، قرائت نبوی از جهان(۱)، سه شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۶.مجتهدشبستري، محمد، قرائت نبوی از جهان(۱۰)، چهارشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۰.مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، بيروت، دار احياء التراث العربي، الثالثة، ۱۴۰۳.الميزان في تفسير القرآن، محمدحسين طباطبائي، قم، انتشارات جامعه مدرسين، بيتا.پی نوشت:[۱] . البته ايشان پيشتر و در مقالة شماره ۳ همين مجموعه با عنوان «پيشفرضهاي تفسير آزاد قرآن(۲) - مقتضيات فهم و مقتيضايت ايمان»، جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۸۷، نُه سطح يا مرتبة فهميدن را از هم تفکيک کردهاند. در اينجا به عنوان مقالهاي جديد و با عنواني ديگر، مجدداً همانها را در هفت نوع فهميدن، تکرار ميکند. و اين مسأله متأسفانه يکي از امور ملالآور در اين مجموعه مقالات است. مجموعهاي که در اغلب موارد به تکرار يک مدعا با بيانهاي مختلف پرداخته است و کمتر شاهد مطلبي جديد هستيم. گويا جناب شبستري پيشفرضشان اين است که تکرار يک مدعا، موجب اثبات درستي آن ميشود!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 159]
صفحات پیشنهادی
آیتالله مجتهد شبستری: مسجدستیزی از برنامههای استکبار جهانی و گروه تروریستی داعش است
آیتالله مجتهد شبستری مسجدستیزی از برنامههای استکبار جهانی و گروه تروریستی داعش استعضو مجلس خبرگان رهبری با تأکید بر اینکه مسلمانان باید به وظیفه خود در خصوص حفظ مسجدالاقصی اهتمام ورزند گفت آنها باید احساس عداوت همیشگی رژیم صهیونیستی با خود را درک کرده و فراموش نکنند به گزارسلسله نشستهای قرآنی در ارمنستان برگزار میشود
همزمان با دهه كرامت سلسله نشستهای قرآنی در ارمنستان برگزار میشود شناسهٔ خبر 2883841 - شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۵ ۱۵ دین و اندیشه > اسلام در جهان به مناسبت فرارسيدن دهه كرامت سلسله نشستهای قرآنی به همت رایزنی فرهنگی ایران در ارمنستان برگزار میشود به گزارش خبرگزاری مهر همزبررسی معیارهای شایستگی در قرآن - بخش دوم و پایانی شایستگی به عنوان سنتی الهی
بررسی معیارهای شایستگی در قرآن - بخش دوم و پایانیشایستگی به عنوان سنتی الهیشایستهسالاری یعنی قرار دادن افراد در پستها و مسئولیتها براساس مهارتها و تواناییهای آنان بهگونهایکه بهرهوری را در سازمان افزایش دهد فرایندهای شایسته سالاری سامانه شایستگی به منزله موضوعینظر مهدی تاج در مورد پنالتی ذوب آهن مقابل پرسپولیس
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا جعفر کاشانی در رابطه با بازی پرسپولیس در برابر ذوب آهنگفت بچه ها خیلی خوب بازی کردند ما حداقل با اختلاف چهار گل باید این بازی را می بردیم اما مغلوب یک پنالتی قلابی شدیم آن توپ پنالتی نبود حتیتاج رییس سازمان لیگ هم با بنده تماس گرفت و اظهار«بازنگری سقوط دولت مصدق» نقد شد/نقدی بر روایت تازه از عوامل کودتا
۶۲ سال بعد از سال ۳۲ در سرای اهل قلم بازنگری سقوط دولت مصدق نقد شد نقدی بر روایت تازه از عوامل کودتا شناسهٔ خبر 2887617 - چهارشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۷ ۴۱ دین و اندیشه > همایش ها و میزگردها نشست نقدوبررسی کتاب ایران و سازمان سیا بازنگری در سقوط دولت مصدق تألیف داریوش باتقابل دیدگاه سیاسی مصدق و آیتالله كاشانی
تقابل دیدگاه سیاسی مصدق و آیتالله كاشانی اعتماد و عدم اعتماد به آمریكا از مهمترین اختلافهای مصدق و آیتالله كاشانی بود كه در نهایت منجر به جدایی مصدق از آیتالله كاشانی و زمینهساز كودتای 28 مرداد 1332 شد واقعهای كه پای آمریكا را به ایران باز كرد نویسنده محمد جعفچارچوب تفسیری سید رضی بررسی میشود
در پژوهشگاه فرهنگ هنر و ارتباطات چارچوب تفسیری سید رضی بررسی میشود شناسهٔ خبر 2881907 - چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۴ ۰۰ دین و اندیشه > قرآن و متون دینی نشست تأملاتی در باب متشابهات در تفسیر قرآن چارچوب تفسیری سید رضی در پژوهشگاه فرهنگ هنر و ارتباطات برگزار میشود به گزنقش پیشفرض در فهم متن ازنظر علامه طباطبایی - بخش اول میزان دخالت پیشفرض در تفسیر متن
نقش پیشفرض در فهم متن ازنظر علامه طباطبایی - بخش اولمیزان دخالت پیشفرض در تفسیر متنعلامه طباطبایی اگرچه در خصوص میزان دخالت پیشداوریها و پیشدانستهها در تفسیر بهصراحت اظهارنظر ننموده است ولی براساس نتایج حاصله در این تحقیق نوعی از پیشدانستهها و پیشفرضها را در تفسیر لحفظ وحدت و یکپارچگی، بهترین راه مقابله با توطئههاست
دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۸ ۵۲ نماینده آیتالله سیستانی گفت حفظ وحدت و یکپارچگی به دور از هرگونه اختلاف بهترین راه مقابله با دشمن بوده و میتواند توطئهها را خنثی کند به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا حجتالاسلام والمسلمین شهرستانی در دیدار اعضای ستاد جشنهای دهه کرامتویژگیهای فلسفه علوم قرآنی/فلسفه مضاف بهمثابه خانه تکانی در علوم
یادداشت ویژگیهای فلسفه علوم قرآنی فلسفه مضاف بهمثابه خانه تکانی در علوم شناسهٔ خبر 2881995 - پنجشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۹ ۱۴ دین و اندیشه > قرآن و متون دینی فلسفه علوم قرآنی بهسان ساير فلسفههای مضاف به آن دسته از مباحث پيشين علوم قرآن اطلاق می شود كه پيش از ورود به مباحث-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها