تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 2 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):عريف بيش از استحقاق، چاپلوسى و كمتر از استحقاق، از ناتوانى در سخن و يا حسد است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1832114284




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

قرآن و وجود امام مهدى (عج)


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
قرآن و وجود امام مهدى (عج)
باید در هر زمان، افرادی صادق علی الاطلاق باشند که علی الاطلاق امر به اطاعت آنان شده باشد، تا با اقتدا به دستوراتشان به حق و حقیقت و سعادت نائل آییم.

خبرگزاری فارس: قرآن و وجود امام مهدى (عج)



3. آیات شهادت و گواهى از آیاتى که بر ضرورت وجود امام معصوم در هر زمان دلالت دارد، آیات گواهان و شاهدان است.  از آیات بسیارى استفاده مى‏شود که خداوند، بین هر امتى، کسى یا کسانی را به عنوان شاهد و گواه قرار داده است، تا روز قیامت به وسیلۀ آن‏ها احتجاج کند. اینک به برخى از این آیات اشاره مى‏کنیم: آیه اول: فَکَیْفَ إِذَا جِئْنا مِن کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنا بِکَ عَلَى هَؤُلَآءِ شَهِیداً[28]؛ «چگونه است [در روز محشر] آن‏گاه که از هر طائفه‏اى گواهى آوریم و تو را [اى پیامبر!] بر آنان گواه آوریم؟» آیۀ دوم: یَوْمَ نَبْعَثُ مِن کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً ثُمَّ لَا یُؤْذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا وَلَا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ[29]؛ و «آن روز که ما از هر امتى گواهى برانگیزیم، آن‏گاه به کافران، اجازه سخن داده نشود و توبه آنان نیز پذیرفته نگردد». آیۀ سوم: یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنا بِکَ شَهِیداً عَلَى هَؤُلَآءِ[30]؛ «روزى که ما در هر امتى، از میان خودشان، گواهى بر آنان برانگیزیم و تو را [اى محمّد] بر این امت، گواه آوریم».  از این آیات استفاده مى‏شود که خداوند، در هر زمان و براى هر امت، افرادى معصوم از خطا و اشتباه قرار داده است، تا روز قیامت، بر اعمال امّت‏ها گواهى دهند. کسى که قرار است شاهد باشد، در شهادتش نزد خداوند، نباید اشتباه کند. اینان کسانى هستند که در امر هدایت بشر، حجت خداوند در روى زمینند. حجت، باید عالم به شریعت و قادر بر هدایت خلق و از طرفى، محیط به اعمال قوم خود باشد، تا به طور صحیح شهادت دهد.  شاهد هر امت و قوم، باید زنده و معاصر آن قوم باشد؛ همان‏گونه که قرآن، از زبان حضرت عیسى(ع) نقل مى‏کند که به خداوند، عرض مى‏کند: وَکُنتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً مّادُمْتُ فِیهِمْ فَلَمّا تَوَفَّیْتَنِى کُنتَ أَنتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَأَنتَ عَلَى کُلِّ شَىْ‏ءٍ شَهِیدٌ[31]؛ «و تا زمانى که در میان آن‏ها بودم، مراقب و گواهشان بودم. هنگامى که مرا از میانشان برگرفتى، تو خود مراقب آنان بودى و تو بر هرچیز گواهى».  از این آیه استفاده مى‏شود که اعلان نتایج شهادت، در روز قیامت است؛ ولى احاطه به مورد شهادت که همان اعمال مردم است، در دنیا و در خلال معاصرت شاهد با خود امت است؛ به همین سبب است که شاهدى که خداوند به واسطۀ او در روز قیامت احتجاج مى‏کند، باید هم‌عصر کسانى باشد که قرار است براى آن‏ها شهادت دهد.  با این بیان، نمى‏توان شاهدان بر امّت‏ها را در انبیا منحصر دانست؛ زیرا همیشه انبیا وجود نداشته‏اند. آنچه ضرورت دارد، وجود شاهدى معاصر و زنده در هر عصر و زمان و براى هر امّت از پیامبر یا امام و حجّت معصوم است، تا در روز قیامت، حجّت خدا براى مردم بوده و بر اعمال آن‏ها شهادت دهد.  فخر رازى در ذیل آیه وَنَزَعْنا مِن کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً مى‏گوید: مقصود از این آیه، این است که ما یک نفر را از هر امتى امتیاز دادیم، تا بر آنان شهادت دهد.  برخى گفته‏اند مقصود، انبیا هستند. آنان شهادت مى‏دهند دلایل را بر قومشان ابلاغ نمودند و در روشن کردن آن‏ها، نهایت کوشش را به خرج دادند؛ در نتیجه اگر کوتاهى وجود دارد، از ناحیه خود مردم است.... برخى دیگر مى‏گویند: بلکه آنان شاهدانى هستند که در هر زمان، بر مردم شهادت مى‏دهند که از جمله آن‏ها، انبیا هستند. این قول به واقع نزدیک‏تر است؛ زیرا خداوند، به هر امّت و هر جماعتى، این حکم را تعمیم داده که از آن‏ها کسانى را شاهد قرار دهد؛ لذا زمان‏هایى که نبى وجود نداشت که از آن به عصر فترت تعبیر مى‏شود، در این حکم داخل مى‏شود؛ همانند زمان‏هایى که بعد از رسول خدا(ص) آمد...[32] او در ذیل آیه شریف وَیَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً مى‏گوید: هر جمع و قرنى که در دنیا حاصل مى‏شود، لازم است کسى با عنوان شاهد، میان آنان وجود داشته باشد. شاهد در عصر رسول خدا، خود حضرت بود؛ به دلیل قول خداوند متعال:  وَکَذَ لِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِّتَکُونُوا شُهَدَآءَ عَلَى النّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً. لازم است در هر زمانى، بعد از رسول، شاهدی در میان امت باشد. از این بیان، روشن مى‏شود که هر عصرى، خالى از شاهد بر مردم نیست، و آن شهید، باید از خطا مصون باشد، وگرنه به شاهد دیگرى احتیاج دارد و در نتیجه، به بى‏نهایت منتهى خواهد شد که این باطل است... .[33]  نتیجه این‏که لازم است در هر زمان، شاهدى معصوم میان هر قومى باشد. حال در این قوم، شاهد این امت کیست؟ آیا کسى غیر از امام زمان، حجت بن الحسن المهدى‏(ع) است؟ 4. آیۀ هدایت  از آیاتى که ضرورت وجود امام معصوم در هر عصر و زمان، از آن استفاده مى‏شود، آیه هدایت یا به تعبیرى، آیه انذار است. خداوند متعال مى‏فرماید: وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلآ أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِّن رَّبِّهِ إِنَّما أَنتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ[34]؛ کسانى که کافر شدند مى‏گویند: «چرا آیه [و معجزه‏اى] از پروردگارش براى او نازل نشده است؟» تو فقط بیم‌دهنده‏اى و براى هر گروهى، هدایت‌کننده‏اى است.  از صریح آیه فوق استفاده مى‏شود که به طور عموم براى هر قومى هدایت کننده‏اى به سوی حق و حقیقت وجود دارد که در هر زمانى باید وجود داشته باشد. این حقیقت، با آیات و روایات معتبر و براهین عقلى سازگارى دارد؛ زیرا مقتضاى ربوبیّت الاهى این است که خداوند متعال، در هر عصر و زمان، براى مردم، حجتى قرار دهد، تا آنان را به حقّ و غایت و هدف از خلق، هدایت کنند. خداوند مى‏فرماید:  الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى * وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى؛ «همان [خداوندى] که آفرید و منظّم کرد و همان که اندازه‏گیرى کرد و هدایت نمود».  این سنت، در نوع انسان نیز جارى است؛ به این معنا که خداوند مردم را خلق نمود و هر چیز را جاى خود قرار داد و تقدیر کرد که آنان را به کمالاتشان راهنمایى کند و به طور حتم، این هدف را از راه اسباب طبیعى که همان وجود هادیان معصوم از هر خطا و اشتباه است، دنبال مى‏کند. «هادى» در اصطلاح قرآن  آیه فوق، دلالت دارد ‏که زمین هیچ‏گاه از هادى به حقّ خالى شود، خواه نبى باشد یا غیر نبى.  اطلاق آیه در «وَلِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ» منحصر بودن هادى در انبیا را نفى مى‏کند؛ همان‏گونه که زمخشرى در ذیل آیه شریف در تفسیر کشّاف به آن اشاره کرده است؛ زیرا در غیر این صورت، لازم مى‏آید در عصرهایى که از نبى خالى است، حجت و هادى براى بشر وجود نداشته باشد. اکنون ببینیم هادى بالاصاله در اصطلاح قرآنى کیست؟ با مراجعه به قرآن، پى مى‏بریم امر هدایت، بالاصاله از آنِ خداوند است. خداوند به هرکسى که اراده کند، با ایجاد قابلیّت در او تفویض مى‏کند: قُلْ هَلْ مِن شُرَکَآئِکُم مَّن یَهْدِى إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ یَهْدِى لِلْحَقِّ أَفَمَن یَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لاَ یَهِدِّى إِلآ أَن یُهْدَى فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ[35]؛ «بگو آیا هیچ یک از معبودهاى شما به سوى حقّ هدایت مى‏کند بگو: تنها خدا به حق هدایت مى‏کند. آیا کسى که به سوى حق هدایت مى‏کند، براى پیروى شایسته‏تر است یا آن کس که خود هدایت نمى‏شود، مگر هدایتش کنند؟ شما را چه مى‏شود، چگونه داورى مى‏کنید؟!»  از این آیه، به طور صریح استفاده مى‏شود که امر هدایت، بالاصاله منحصر به خداوند است؛ زیرا ربوبیّت از آنِ خداوند است و هرکس قرار است به این مقام برسد، باید از جانب خداوند منصوب باشد؛ لذا خداوند متعال مى‏فرماید:  وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا؛ «و ما آنان را امامانى قرار دادیم که به امر ما هدایت مى‏کنند». آیاتى دیگر نیز بر این مطلب دلالت دارد و این، مؤیّد مطلبى است که در علم کلام، به آن اشاره شده است که امامت، عهد و منصب الهى است و خدا به هرکس که اراده و مشیّتش تعلّق گرفته و بر اساس قابلیّت‏هاى ذاتى که به او مى‏دهد، افاضه مى‏کند. مصداق «هادى» در آیه همان‏گونه که اشاره شد، آیه فوق، به طور صریح، بر وجود هادى على الاطلاق در هر زمان، براى اتمام حجت بر خلق دلالت دارد. حال ببینیم مصداق هادى در این آیه کیست؟  بررسی کردیم که نمى‏توان «هادى» در آیه را به کتاب آسمانى معنا کرد؛ زیرا قبل از حضرت نوح، کتاب تشریعى نبوده است؛ همان‏گونه که مصداق هادى را لوح محفوظ دانستن معنا ندارد؛ زیرا تنها یک لوح محفوظ وجود دارد، نه این‏که براى هر قوم، یک لوح وجود داشته باشد و نیز همان‏گونه که اشاره شد، نمى‏توان هادى را در نبى خلاصه کرد و نمى‏توان مصداق هادى را خداوند قرار داد؛ زیرا اگر چه خداوند هادى على الاطلاق و بالاصاله است، از آن جا که در آیه فوق، به صورت نکره آمده و دلالت بر تعدد دارد، نمى‏توان مصداق آن را خداوند قرار داد، به ویژه با در نظر گرفتن این نکته که هدایت خداوند، به طور مستقیم و بدون واسطه نخواهد بود. بلکه توسط هادیانى از جنس خود بشر انجام خواهدگرفت که آن‏ها به سبب ارتباط خاص با خدا، از او تلقى مى‏کنند و سپس به مردم انتقال مى‏دهند.  نتیجه این‏که لازم است در هر زمانى زمین خالى از حجت نباشد، خواه نبى باشد یا امام. از آن جهت که این حجّت در عصر ما حاضر نیست، ناچار با اعتقاد به وجود او، قایل به غیبت و استتار او مى‏شویم. بررسى روایات  با مراجعه به روایاتى که به آیه مورد بحث مربوط است، پى مى‏بریم پیامبر اکرم و اهل بیت‏: او به این مطلب مهم تأکید کرده و آیه را بر ضرورت وجود امام معصوم در هر زمان منطبق ساخته‏اند. اینک به برخى روایات که در کتب شیعه و سنى آمده است، اشاره مى‏کنیم: 1. احمد بن حنبل، به سند صحیح در مسند در ذیل آیه مورد بحث از امام على‏ علیه السلام نقل مى‏کند که فرمود: «رسول اللَّه، منذر و هادى، مردى از بنى هاشم است».[36] 2. طبرى در تفسیر خود در ذیل آیه مورد بحث مى‏گوید: «دیگران گفته‏اند: مصداق آیه، على بن ابى طالب است. آن‏گاه حدیثى را به سند صحیح از ابن عباس نقل مى‏کند که گفت: هنگامى که آیه إِنَّما أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ نازل شد، پیامبر صلی الله علیه و آله دست خود را بر سینه خود گذاشت و فرمود: «من منذرم و براى هر قومى هادى است». آن‏گاه اشاره به شانه على علیه السلام کرد و فرمود: «تنها توسط تو است که هدایت شوندگان بعد از من هدایت مى‏شوند».[37] 3. خبرى نیز به سند صحیح از ابن عباس، ذیل آیه مورد بحث نقل کرده است: «منذر، رسول خدا و هادى، على است».[38] 4. حاکم نیشابورى نیز به سند صحیح از امام على علیه السلام، ذیل آیه مورد بحث نقل مى‏کند که فرمود: «رسول خدا منذر و من هادی هستم».[39]  در تفاسیر شیعه نیز روایات فراوانى از معصومان: وارد شده که مصداق آیه را امام على علیه السلام و امامان معصوم از اهل بیت: معرفى کرده‏اند. 5. کلینى به سند صحیح از امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه مورد بحث نقل مى‏کند که فرمود: «رسول خدا صلی الله علیه و آله منذر و براى هر زمان، امام و هادى‌ای است از ما. که مردم را به آنچه پیامبر خدا آورده، دعوت مى‏کند. هادیان بعد از او، علىّ است، آن‏گاه اوصیاى پیامبر یکى پس از دیگرى».[40] 6. همچنین به سند خود از امام باقر علیه السلام نقل مى‏کند که در ذیل آیه مورد بحث فرمود: «رسول خدا، منذر و على، هادى است. آگاه باش! به خدا سوگند که آیه از ما بیرون نخواهدرفت و پیوسته بین ما است تا روز قیامت».[41] 7. و نیز به سند صحیح از فضیل بن یسار نقل مى‏کند: از امام صادق‏ علیه السلام در بارة آیه مورد بحث سؤال کردم، حضرت فرمود: «هر امام، هادى براى قرنى است که او در میان مردم آن قرن است».[42]  نتیجه: از آیه فوق، با روایاتى که ذیل آن وارد شده است، به خوبى استفاده مى‏شود که بعد از پیامبراکرم‏ صلی الله علیه و آله، تا روز قیامت باید امامانى معصوم باشند که هادى على الاطلاق به سوی حق و حقیقتند. اگر مراد از هادى در این آیه، علماى امّت مى‏بود، باید مى‏فرمود: علماى امّت من هادیان بعد از من هستند، خصوصاً با قرینه نکره در «هاد» که بر وحدت در یک عصر و تعدد در عصرها و پیاپى بودن دلالت دارد و نیز قرینه خطاب به حضرت على‏ علیه السلام در روایات؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اى على! تنها به وسیله تو است که هدایت شوندگان و کسانى که قصد هدایت دارند، بعد از من هدایت مى‏یابند. نقدی بر ابن تیمیه ابن تیمیه می‌گوید: این کلام را نمی‌توان به پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت داد؛ زیرا ظاهر قول «أنا المنذر وبک یا علیّ یهتدی المهتدون» این است که هدایت، فقط توسط علی علیه السلام است، نه پیامبر صلی الله علیه و آله؛ در حالی که هیچ مسلمانی چنین سخنی نمی‌گوید...[43] و نیز می‌گوید: خداوند متعال، محمد صلی الله علیه و آله را هادی قرار داده و فرموده است: «انک لتهدی الی صراط مستقیم». حال چگونه شما کسی را هادی قرار می‌دهید که در قرآن به چنین صفتی توصیف نشده است؟[44] پاسخ: صریح حدیث صحیح السندی که از جامع البیان طبری نقل کردیم، دلالت دارد که امام علی علیه السلام بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هادی این امت است، آن‌جا که می‌فرماید: «بک یهتدی المهتدون بعدی»؛ و این معنا با هدایت گری پیامبر صلی الله علیه و آله در زمان حیاتش ارتباط ندارد. 5. آیة «نذیر» خداوند متعال می‌فرماید:  و ان من امۀ الا خلا فیها نذیر[45]؛ و هیچ امتی نیست، جز آن‌که میانشان بیم‌دهنده‌ای بوده است. از آیه فوق استفاده می‌شود که در هر زمان، باید بین مردم انذار کننده‌ای باشد. امام باقر علیه السلام فرمود: «ای جماعت شیعه! خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید: و ان من أمۀ إلاّ خلا فیها نذیر. گفتند: «ای اباجعفر! مگر نذیر این امت، محمد صلی الله علیه و آلهنیست؟» حضرت فرمود: آری، راست می‌گویی، آیا محمد صلی الله علیه و آله در زمان حیاتش انذار کننده از زمان بعثت برای همه مناطق بود؟...»[46] حضرت ـ به قرینه صدر روایت ـ در صدد اثبات لزوم ضرورت وجود امام معصوم و هادی علی الاطلاق در طول زمان تا روز قیامت است. او می‌فرماید: امکان نداشت پیامبر صلی الله علیه و آله به تنهایی همه امت خود را هدایت کند؛ لذا از صحابه در این امر مهم کمک می‌گرفت و برای بعد از وفاتش نیز از افرادی معصوم برای هدایت بشر کمک گرفت؛ کسانی که در خطّ او قرار داشته و از هرگونه خطا و اشتباه در امان بودند.  تنها فرقی که بین مبلّغ از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله در زمان حیات رسول و بعد از حیات آن حضرت وجود دارد، در این است که در قسم اول، لازم نیست مبلّغ معصوم باشد؛ زیرا با وجود پیامبر، هر زمان که خطا و اشتباهی از آنان سر زند، حضرت اصلاح کرده یا او را عزل می‌نماید؛ به خلاف نذیر و مبلّغی که بعد از وفات حضرت درصدد تبیین شریعت است؛ زیرا از آن‌جا که بعد از نصب، امکان عزلش نیست، باید از مقام عصمت و کمالات علمی و اخلاقی برخوردار باشند. 6. آیة هادیان به حقّ خداوند متعال در آیة دیگری می‌فرماید:  و ممن خلقنا امۀ یهدون بالحق و به یعدلون؛[47] «و از جمله کسانی که آفریدیم، فرقه‌ای به حق هدایت می‌یابند و به حق بر می‌گردند». فخررازی ذیل آیه فوق، در تفسیرش از جبائی نقل می‌کند: این آیه دلالت دارد بر این که هیچ زمانی خالی نیست از کسی که قیام و عمل به حقّ کرده، مردم را به آن هدایت می‌کند.[48] میرزا محمد مشهدی، در تفسیر کنزالدقائق می‌گوید: و فی الایۀ دلالۀ علی وجود المعصوم فی کلّ قرن؛ إذ لو لم یکن فی قرن معصوم لم‌یصدق أنّ فیهم من یهدون بالحق و به یعدلون؛ إذ فیه تصریح بأنّ الهادین و العادلین بعض الخلق لا کلّهم، و کل بعض لم‌یکن معصوماً لم یکن هادیاً و عادلاً کلیاً...[49]؛ آیه، دلالت دارد بر این که در هر قرن، یک امام معصوم وجود دارد؛ چون اگر در قرنی معصوم نباشد، ]این آیه[ صدق نمی‌کند این که «در بین آنان کسی باشد که هدایت به حق کرده و به حق بازگردانند»؛ زیرا آیه دلالت دارد بر این که هادیان و عادلان، بعضی از خلقند، نه تمام آن‌ها، و هر بعضی که معصوم نیست، هادی و عادل کلّی نیست. کلینی به سند خود از عبدالله بن سنان نقل می‌کند: از امام صادق علیه السلام درباره قول خداوند عزّوجلّ و ممن خلقنا أمۀ یهدون بالحق و به یعدلون سؤال کردم. حضرت فرمود: «مقصود از آیه، ائمه است».[50] مقصود از «حق» در این آیه، همان امر حقیقی خداوند متعال است که در آیه‌ای دیگر به آن اشاره و بر امامان به حقّ تطبیق شده است؛ آن‌جا که می‌فرماید:  و کذلک جعلنا هم ائمۀ یهدون بامرنا؛[51] «و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان و دستور ما مردم را هدایت می‌کردند». در آیه ای دیگر می‌فرماید:  وَمِن قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ؛[52] علامۀ طباطبایی; می‌فرماید: و لایبعد ان یکون المراد بهذه الامۀ من قوم موسی علیه السلام الأنبیاء و الأئمۀ الذین نشأوا فیهم بعد موسی ... و ذلک أنّ الآیۀ أعنی قوله أمۀ یهدون بالحق و به یعدلون لو حملت علی حقیقۀ معناها من الهدایۀ بالحقّ و العدل بالحق لم‌یتیسّر لغیر النبیّ و الإمام أن یتلبس بذلک...[53]؛ بعید نیست مراد از این امت از قوم موسی علیه السلام، انبیا و امامانی باشند که میان آنان، بعد از موسی علیه السلام رشد کرده‌اند...؛ زیرا آیۀ امۀ یهدون بالحق و به یعدلون اگر بر معنای حقیقی آن که هدایت به حق و عدالت به حق است حمل شود، شامل غیر نبی و امام نمی‌گردد، بلکه قدرت چنین کاری را ندارند... علامه همچنین ذیل آیۀ و ممّن خلقنا امّۀ یهدون بالحق و به یعدلونمی‌فرماید: فاسناد الهدایۀ الی هذه الأمۀ لایخلو عن الدلالۀ علی مصونیتهم من الضلال و اعتصامهم بالله من الزیغ اما بکون جمیع هؤلاء المشار الیهم بقوله امۀ یهدون بالحق متصفین بهذه العصمۀ و الصیانۀ کالأنبیاء و الاوصیاء، و اما بکون بعض هذه الأمۀ کذلک ...[54]؛ پس اسناد هدایت به این امت، خالی از دلالت بر مصونیت آنان از گمراهی و تمسک آنان به خدا از گمراهی نیست؛ یا به این‌که تمام افرادی که در آیۀ امۀ یهدون بالحق به آن‌ها اشاره شده است، به این عصمت و مصونیت متصفند؛ همانند انبیا و اوصیا یا آن‌که برخی از این امت این‌گونه می‌باشند... . این آیه را نیز می‌توان بر آیۀ «انذار» تطبیق نمود: «انّما انت منذر ولکل قوم هاد»[55]؛ زیرا از آن جا که کلمۀ «هاد» بدون مضاف الیه آمده و متعلق آن مشخص نشده است، مقصود از آن، هدایت به حق و حقیقت است، خصوصاً به قرینۀ آیات دیگر که در آن‌ها قید «به حق» آمده است. 7.آیۀ «اولی الأمر» خداوند متعال، خطاب به مؤمنان می‌فرماید:  أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ‌؛[56] خدا و رسول و صاحبان امری که از میان خود شما است را اطاعت نمایید. از آیۀ فوق نیز به خوبی استفاده می‌شود که باید در هر زمان و عصری، امام معصومی در قید حیات باشد، تا او را اطاعت کنیم، اطاعتی که همانند اطاعت از پیامبر، بلکه اطاعت از خداوند است. مقصود از «اولی الامر» در آیۀ فوق، همان صاحبان شأن و حقّ امر و نهی است؛ کسانی که زمام امور مردم و اختیار آنان به دستشان است، که همان امامان معصوم هستند. آیه از آن‌جا که بر وجوب اطاعت به طور مطلق و بدون هیچ قید و شرطی دلالت دارد، مستلزم عصمت اولی الامر است، وگرنه سر از تناقض در می‌آورد؛ زیرا اطاعت خدا و رسول بدون هیچ قید و شرط واجب است. حال اگر اولی الامر معصوم نباشند و در برخی امور، به گناه یا اشتباه یا سهو و نسیان آلوده شود. و در عین حال، اطاعت آن‌ها به طور مطلق واجب باشد، مستلزم تناقض در حکم وجوب اطاعت است و تناقض محال است؛ در نتیجه باید اولی الامر معصوم باشند. از آن رو که صاحب امر حقیقی این امت که شأن امر و نهی به دست او است، به سبب مصالحی از دید مردم غایب است، باید به وجود امامی معتقد باشیم که صاحب ولایت کلیۀ الهی و امر و نهی باشد، هر چند از دیدگاه امت غائب است. از جمله کسانی که ما را در این معنا همراهی کرده، فخر رازی مفسّر معروف اهل سنت است. او می‌گوید: خداوند متعال در این آیه، به اطاعت اولی الأمر به طور جزم امر کرده است و هر کس از جانب خدا به طور جزم و قطع، امر به اطاعت او شده باشد، باید از جانب خدا مصون باشد؛ زیرا در غیر این صورت، با فرض اقدام بر خطا نیز خداوند، امر به متابعت او کرده است؛ در نتیجه لازم می‌آید که خداوند، امر به فعل خطا کرده باشد. خطا از آن جهت که خطا است، از آن نهی شده است. و این، به اجتماع امر و نهی در فعل واحد می‌انجامد که محال است. نتیجه این که: اولی الامر در آیه، باید از معصومان باشد.[57] فخر رازی، تا این‌جا با ما موافقت کرده است؛ ولی در ادامۀ راه، از آن‌جا که نمی‌خواهد تفسیر آیه، به نفع شیعه تمام شود، به مخالفت با مذهب شیعه پرداخته، ادّعا می‌کند مراد از اولی الامر در آیه، اهل حلّ و عقد از بزرگان امّت است؛ کسانی که به مسائل و احکام آگاهی دارند؛ لذا اگر بر مسأله‌ای اجتماع کردند، نتیجه‌ای که از این اجتماع حاصل می‌شود، از هر عیب و نقص مبرّا است. او می‌گوید: از آن‌جا که اطلاع و شناسایی‌ای از وجود معصومی معین ـ آن گونه که شیعه می‌گوید ـ نداریم و از طرفی «اولی الامر» به صیغۀ جمع آمده است، مقصود از آن، اهل حل و عقد است، خصوصاً آن که بعد از کلمۀ «اولی الأمر منکم» آمده است؛ یعنی اولی الامر، از میان شما است. در جواب می‌گوییم: 1. هرگاه فرد فرد اهل حلّ و عقد معصوم نباشند، چگونه ممکن است نتیجۀ حاصل از آرای آنان به عصمت منجر شود؟ آری، اجتماع آرا، قول را به واقع نزدیک‌تر می‌کند؛ ولی احتمال خطا و اشتباه را از بین نمی‌برد. 2. امامانی که شیعه به عصمت آن‌ها عقیده‌مند است، کسانی هستند که خدا و رسول، آن‌ها را به صورت شفاف، به مردم معرفی کرده‌ است، خصوصاً شخص پیامبر که در مواضع مختلف، به مقام عصمت و مناقب آن‌ها به طور صریح اشاره کرده است. دسترسی به چنین امامی در عصر حضور، برای هر شخص ممکن بود اگر در زمان غیبت، از حضور امام محرومیم، به سبب سوء اختیار خود ما می‌باشد. 3. آنچه خلاف ظاهر است، این که لفظ جمع را در یکی از افراد آن به کار بریم؛ در حالی که شیعه، دربارة آیۀ شریف، این چنین ادّعایی نمی‌کند؛ زیرا «اولی الامر» نزد آنان، همان دوازده معصوم است که در هر زمان، یکی پس از دیگری خواهد آمد. در اطلاق لفظ جمع بر یک مورد لازم نیست تمام افراد، بالفعل موجود باشند؛ بلکه همین که به مرور زمان، در خارج پدید می‌آیند، اطلاق لفظ جمع، در آن مورد صحیح است. 4. قید «منکم» در آیه، برای افادۀ این نکته است که «اولی الامر» همانند رسول، از جنس بشر است، نه ملک و جن؛ همان گونه که در بارة رسول گرامی اسلام در آیات بسیاری به این نکته اشاره شده است:  هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِّنْهُمْ[58]؛ او کسی است که در افراد درس نخوانده، فرستاده‌ای از خود آنان برانگیخت. ولیّ امر معصوم در این زمان آیۀ «اولی الأمر» و مصداق ولیّ امر در این زمان را می‌توان با روایات صحیح السند نزد اهل سنت تعیین کرد: 1. از حدیث ثقلین استفاده می‌شود، اولی الامر که اطاعت او واجب بوده، بر عموم مسلمانان است به آنان تمسک کنند، همان عترت پیامبر صلی الله علیه و آله است؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله در آن حدیث می‌فرماید: «ما إن تمسکتم بهما لن‌تضلوا بعدی ابداً»[59]؛ «تا هنگامی که به کتاب و عترت تمسک کردید، هرگز گمراه نخواهید شد». 2. از حدیث «غدیر» استفاده می‌شود که اولین فرد از عترت که اطاعت او واجب است، امام، علی بن ابی طالب علیه السلام می‌باشد؛ زیرا از افراد اولی الامر است، آن‌جا که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه»؛[60] «هر کس من مولای اویم، پس علیّ مولای او است». و می‌دانیم مولا کسی است که بر مردم، ولایت داشته، اطاعت او واجب است. 3. از احادیث دوازده خلیفه استفاده می‌شود «اولی الامر»، دوازده نفرند. مسلم به سندش از جابر نقل کرده که گفته است: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می‌فرمود: «لایزال أمر الناس ماضیاً ما ولیهم إثناعشر رجلاً، ثم تکلّم بکلمۀ خفیت علیّ فسألت أبی: «ماذا قال رسول الله؟» فقال: «کلّهم من قریش»؛[61] «دائماً امر مردم گذرا است، تا آن که دوازده نفر متولّی آنان شوند». آن گاه چیزی گفت که نفهمیدم. از پدرم سؤال کردم: «رسول خدا چه فرمود؟» گفت: «همۀ آن‌ها از قریشند». امام حسین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال کرد: «یا رسول الله! هل یکون بعدک نبی؟» فقال: «لا، انا خاتم النبیین، لکن یکون بعدی ائمۀ قوّامون بالقسط بعدد نقباء بنی اسرائیل»[62]؛ «ای رسول خدا! آیا بعد از شما پیامبری خواهد بود؟» حضرت فرمود: «نه، من خاتم انبیا هستم؛ ولی بعد از من امامانی خواهند آمد که به پا دارندة به قسط هستند، عدد آن‌ها به تعداد نقیبان بنی اسرائیل است». از این روایات استفاده می‌شود که مقصود از ««اولی الامر» در آیۀ مورد بحث، همان دوازده امام معصوم است که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله یکی پس از دیگری تا روز قیامت آمده‌اند و خواهند بود. این نتیجه‌گیری، دو دلیل دارد: الف. قرینۀ کلمۀ «بعدی» که در برخی روایات آمده و ظهور در بعدیّت اتصالی دارد. ب. در روایات، تعبیراتی برای این دوازده امیر و امام آمده است که بر غیر معصوم منطبق نیست؛ از قبیل: کلمۀ «خلیفه»[63] که بر جانشینی حقیقی و واقعی رسول خدا دلالت دارد. عبارت «بقاء الاسلام عزیزاً بهم»[64] که بر عزت واقعی اسلام به واسطه آنان دلالت دارد. عبارت «قیام الدین بهم»[65] که وابستگی دین به آنان را می‌رساند. عبارت «لایضرّهم من خذلهم»[66] که دلالت دارد بر این نکته که خوارکنندگان آنان هرگز نمی‌توانند به آن‌ها ضرری برسانند؛ زیرا که مورد توجه خاص خداوند می‌باشند. نتیجه این‌که: از آیۀ «اولی الامر» به کمک روایاتی که ذکر شد، استفاده می‌شود که در هر زمان، باید امامی معصوم واجب الاطاعه وجود داشته باشد. 8.آیۀ صادقین خداوند متعال می‌فرماید:  یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُواْ اللّهَ وَکُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ[67]؛ «ای مؤمنان! تقوا پیشه کرده و همراه با صادقان باشید». آیه، به مؤمنان امر می‌کند همواره با صادقان باشند و از آنان به طور مطلق پیروی کنند. صادقان، کسانی هستند که به حق قائل هستند و به رسول خدا صلی الله علیه و آله اقتدا کرده و نماد سیرۀ آن حضرتند. دربارة مقصود از صادقان در آیۀ فوق، دو احتمال وجود دارد: 1. مقصود، همة مؤمنان باشد. این احتمال غیر معقول است، خصوصاً آن که رسول خدا صلی الله علیه و آله اعتراف کرد به این که دروغگویان بر او در زمانش بسیار شده‌اند، چه رسد به زمان بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله. 2. این که مقصود از صادقان، برخی از مؤمنان باشند. این معنا صحیح است. حال باید دنبال شناسایی این افراد باشیم و این که آنان دارای چه خصوصیاتی هستند تا با تمییز آن‌ها از غیر، امر الهی را فرمانبرداری و آن‌ها را همراهی کنیم. سؤالی که قبل از هر چیز مطرح است، این که: آیا مفاد آیه، مخصوص زمان نزول آن است یا این که تا استمرار و بقای دین اسلامی باقی است؟ در جواب می‌گوییم: اختصاص آیه به زمان نزول، آن مخالف حکمت خداوند و لطف و رحمت او به بندگان است؛ زیرا خداوندی که پیامبرش را بعد از مدت‌ها به سوی مردم فرستاده تا آنان را از ظلمات خارج کند، آیا صحیح است آنان را به حال خود رها کند، تا بار دیگر به ظلمات بازگردند؟ نتیجه این که باید در هر زمان، افرادی صادق علی الاطلاق باشند که علی الاطلاق امر به اطاعت آنان شده باشد، تا با اقتدا به دستوراتشان به حق و حقیقت و سعادت نائل آییم. پس صادقان در آیه، همان حاملان وحی و خلفای رسول و امینان شرع و ائمۀ هدایت هستند؛ کسانی که خداوند، رجس و پلیدی را از آنان دور کرده و از هر عیب و نقصی پاکشان نموده است. اینان کسانی غیر از اهل بیت معصوم پیامبر صلی الله علیه و آله نیستند، که آخر آن‌ها مهدی موعود(عج) است و ما در این زمان، با او همراه اوییم. فخررازی، از آیۀ فوق، عصمت را برداشت کرده و می‌گوید: از این آیه، استفاده می‌شود در هر زمان، باید صادقان وجود داشته باشند؛ ولی آن را بر امت تطبیق کرده است؛ ولذا به عصمت امّت قائل شده و هرگز به روایاتی که در ذیل آیه وارد شده توجهی نکرده است.[68] با مراجعه به روایات و قراین داخلی و خارجی، پی می‌بریم که مقصود به «صادقین» در آیۀ فوق همان اهل بیت عصمت و طهارتند. قراین داخلی قراینی که در آیه موجود است و دلالت دارد بر این که مقصود از «صادقین» افراد معصومند، عبارتند از: الف. کلمۀ «صادقین» که مقصود از آن، کسانی است که غیر از صدق، چیز دیگری از آن‌ها صادر نمی‌شود که همان امامان معصوم هستند. ب.کلمۀ «کونوا» در آیۀ فوق، که اطلاقش دلالت بر وجوب همراهی دلالت دارد نه اطاعت و ارتباط همراهی و اطاعت تبیین نشده است بدون قید دارد. می‌دانیم چنین اطاعتی تنها زیبندۀ معصوم است. قراین خارجی مقصود از قراین خارجی، روایاتی است که از طریق شیعه و سنی، ذیل آیۀ فوق وارد شده و مصداق آن را اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام معرفی کرده‌ است. مرحوم کلینی، به سند خود از برید بن معاویه عجلی نقل می‌کند که از امام باقر علیه السلام دربارۀ آیۀ اتقوا الله وکونوا مع الصادقین سؤال کردم. حضرت فرمود: «ایّانا عنی؛ ما را قصد کرده است».[69] نیز به سند خود از امام رضا علیه السلام در تفسیر آیۀ فوق نقل می‌کند که فرمود:«الصادقون هم الأئمۀ؛ صادقین همان ائمه‌اند... ».[70] حاکم حسکانی به سند خود از عبدالله بن عمر در تفسیر این آیه نقل می‌کند که «مقصود از آیه، محمد و اهل بیت: اوست».[71] سبط بن الجوزی حنفی، از قول علما، در تفسیر آیۀ فوق نقل می‌کند: «یعنی با علی و اهل بیتش باشید».[72]   پی نوشت[28] . نساء: 41. [29] . نحل: 84. [30] . همان: 89. [31] . مائده: 117. [32] . تفسیر فخر رازی، ج25، ص12-13. [33] . همان، ج20، ص98. [34] . رعد: 7. [35] . یونس: 35. [36] . مسند احمد، ج1، ص216؛ المعجم الکبیر، ج1، ص262. [37] . جامع البیان، ج12، ص72. [38] . تفسیر حبری، ص281. [39] . مستدرک حاکم، ج3، ص219. [40] . کافی، ج1، ص191. [41] . همان، ص192. [42] . همان، ص191. [43] .منهاج السنۀ، ج7، ص 139-143. [44] .همان. [45] . فاطر: 24. [46] . کافی، ج1، ص249. [47] . اعراف: 181. [48] . تفسیر فخر رازی، ج15، ص72. [49] . تفسیر کنزالدقائق، ج3، ص657. [50] . کافی، ج1، ص414. [51] . انبیاء: 73. [52] . اعراف: 159. [53] .المیزان، ج8، ص285. [54] . همان، ص346. [55] . رعد: 7. [56] . نساء: 59. [57]. تفسیر فخررازی، ج10، ص 144. [58] . جمعه: 2. [59] . مسند احمد، ج6، ص401، ح18506. [60] . صحیح ترمذی، ج5، ص621. [61] .صحیح مسلم، ج6،ص3. [62] .مناقب ابن شهر آشوب، ج1، ص300. [63] .صحیح مسلم، ج6، ص3. [64] . همان. [65] . همان، ص 4. [66] .المعجم الکبیر، ج2،ص196،ح1794. [67] . توبه: 119. [68] .تفسیر فخررازی، ج16، ص220. [69] .کافی، ج1، ص208. [70] .همان. [71] .شواهد التنزیل، ج1، ص345. [72] .تذکرۀ الخواص، ص 16.   علی‌اصغر رضوانی ماهنامه انتظار موعود - شماره 19 پایان متن/

94/04/04 - 03:27





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 184]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن