تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 28 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):سخن نیک را از هر کسی ، هر چند به آن عمل نکند ، فرا گیرید .
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830578635




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ارتباط مفهومى محبت با سایر مفاهیم همسان و غیرهمسان قرآنى


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
ارتباط مفهومى محبت با سایر مفاهیم همسان و غیرهمسان قرآنى
از مقابله واژه محبت با واژگان کراهت، بغض و عداوت، مى توان نتیجه گرفت که در مقایسه با کراهت، محبت طلب کردن با انتخاب و اختیار است و با توجه به تقابل معنایى آن با بغض، محبت، اشتیاق و علاقه قلبى به چیزى است که محبّ به آن راغب است.

خبرگزاری فارس: ارتباط مفهومى محبت با سایر مفاهیم همسان و غیرهمسان قرآنى



بخش دوم و پایانی رابطه معنایى محبت و شفقت شفقت به معناى خوف و ترس، و مشفق به معناى نصیحت کننده اى که براى صلاح مخاطبش بسیار علاقه مند است (قرشى، 1371، ج 1، ص 92)، همچنین به معناى رقت قلبى از روى محبت که همراه با ترس است (ابن منظور، 1414ق، ج 10، ص 179)، مى باشد. در قرآن کریم نیز در آیات مختلف همواره «شفقت» به ترس همراه با محبت اطلاق مى شود که هر وقت با حرف «من» متعدى شود، معناى ترس در آن روشن تر از محبت است و اگر با حرف «فى» متعدى گردد، معناى عنایت و محبت در آن روشن تر از ترس به ذهن مى رسد، همچنان که آمده است: «إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِى أَهْلِنا مُشْفِقِینَ» (طور: 26)؛ یعنى ما در دنیا نسبت به خانواده خود شفقت داشتیم؛ هم آنان را دوست مى داشتیم و هم از اینکه مبادا گرفتار مهالک شوند مى ترسیدیم، و به همین منظور نصیحت و دعوت به سوى حق را از ایشان دریغ نمى کردیم (طباطبائى، 1417ق، ج 19، ص 15). مشفق و شفقت، برخلاف فارسى که صرفا در معناى مهربانى و محبت به کار مى رود، در عربى اکثرا به معناى خوف و ترسى است آمیخته با محبت و احترام. و همان گونه که در فرهنگ لغات مختلف به چشم مى خورد، بیشتر در معناى ترس به کار مى رود تا محبت. رابطه معنایى محبت و حنان حنان از ریشه «حنن» به معناى رحمت (فراهیدى، 1410ق، ج 3، ص 29)، عاطفه و شفقت (ابن منظور، 1414ق، ج 13، ص 129) است. بنابراین، حنان از رابطه مفهومى با واژه محبت برخوردار است. این واژه در قرآن کریم فقط یک بار در آیه «وَ حَنانا مِنْ لَدُنَّا وَ زَکاةً وَ کانَ تَقِیّا» (مریم: 13) آمده است، که اکثر مفسّران با توجه به کتب لغت، آن را به رحمت و شفقت تفسیر کرده اند. و برخى آن را به معناى محبت دانسته اند (طوسى، بى تا، ج 7، ص 111؛ طبرسى، 1372، ج 6، ص 782). هنگامى که بنده از سوى خداى متعال به این صفت متصف مى شود، بدین معناست که قلب او خاشع و جوارح وى خاضع گشته و خشیت، رحمت و محبت او در راه خدا و براى خدا خواهد بود (ابن منظور، 1414ق، ج 13، ص 129). رابطه معنایى محبت و رأفت با توجه به روابط معنایى رحمت با محبت، مى توان ارتباط رحمت و رأفت را بررسى کرد؛ چراکه برخى رأفت را به معناى رحمت دانسته اند (فراهیدى، 1410ق، ج 8، ص 365). برخى در معناى این دو تفاوت هایى در نظر گرفته اند؛ از جمله آنکه رأفت از رحمت خالص تر و لطیف تر است. رحمت مطلق عاطفه است و صلاح و مصلحت در آن لحاظ شده، اگرچه لازمه آن درد و کراهت باشد؛ مانند معالجه مریض به آنچه کراهت دارد. ولى رأفت بر کراهت قرار نمى گیرد (ابن منظور، 1414ق، ج 9، ص 112). رأفت از جهت کیفیت قوى تر، و رحمت از جهت کمّیت عام تر است (مصطفوى، 1360، ج 4، ص 6). برخى نیز رأفت را در جهت دفع ضرر، و رحمت را در جهت جلب منفعت دانسته اند (آلوسى، 1405ق، ج 27، ص 190). معناى اخیر زمانى صحیح به نظر مى رسد که در مورد خداوند باشد و دو واژه در مجاور هم قرار گیرند؛ مانند آیه «عَزِیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ» (توبه: 128). گرچه بعضا محبت و رأفت به جاى هم و در کنار یکدیگر استفاده مى شوند، و رابطه وسیعى میان محبت و رحمت وجود دارد؛ ولى به نظر مى رسد رابطه معنایى قابل توجهى میان محبت و رأفت وجود ندارد و آنها با هم ارتباط معنایى غیرمستقیم دارند. رأفت در اکثر موارد به معناى رقّت قلب و دلسوزى است، ولى محبت ـ همان گونه ذکر شد ـ گرایش و کشش ذاتى براى رسیدن به نوعى کمال است، که در این تعاریف، تفاوت این دو واژه به روشنى هویدا مى گردد. در آیه «وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فى دینِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ وَ لْیشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنینَ» (نور: 2) نیز رأفت نه در معناى محبت، بلکه به معناى دلسوزى به کار رفته است. روابط مفهومى بر محور تقابل دراین بخش،به بررسى واژگانى مى پردازیم که درمعناى مخالف و یا متضاد بامحبت درقرآن کریم آمده اند، تا با مشخص شدن وجه اختلاف آنها، رابطه مفهومى آنها با محبت تبیین گردد. محبت و کراهت «کره» به معناى ناپسند دانستن، امتناع، و ضد حب (قرشى، 1371، ج 6، ص 106) و مقابل طلب کردن با انتخاب و اختیار است (مصطفوى، 1360، ج 10، ص 50). در آیه «لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیکُمُ الْإیمانَ وَ زَینَهُ فى قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیان» (حجرات: 7) تقابل «کره» با محبت به روشنى دیده مى شود. «کره» به فتح اول، ناپسندى و مشقتى است که از خارج بر شخص وارد و تحمیل شود و به ضمّ اول، مشقتى که از درون و نفس انسان باشد (راغب اصفهانى، 1412ق، ص 707). این مطلب مورد تأیید قرآن مجید است. کره (به ضم کاف) در آیات «کُتِبَ عَلَیکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ» (بقره: 216) و «وَ وَصَّینَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیهِ إِحْسانا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْها وَ وَضَعَتْهُ کُرْها»(احقاف: 15) آمده است. کره در هر دو آیه از درون آدمى است نه از خارج. کره (به فتح اول) مانند: «فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعا أَوْ کَرْها» (فصلت: 11)؛ یعنى: حتما باید فرمان برید اگر به رغبت نباشد مجبورید. اگر کراهت مقابل طلب کردن با انتخاب و اختیار است، محبت که مقابل آن است، به معناى طلب کردن با انتخاب و اختیار است. محبت به هر چیز کشش و جاذبه اى را نسبت به آن در انسان پدید مى آورد که باعث طلب و اراده آن چیز در درون انسان مى شود. از اینجاست که به اهمیت واقعى محبت در دین اسلام پى مى بریم؛ آنجاکه رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمودند: «هَلِ الْإِیمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض» (کلینى، 1365، ج 2، ص 125) و «و هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُب» (همان، ج 8، ص 79). محبت و بغض «بغض» نقیض حب (ابن منظور، 1414ق، ج 7، ص 121؛ طریحى، 1375، ج 4، ص 197)، تنفّر نفس از چیزى است که از آن بیزار است و در مقابل، حب، اشتیاق نفس به چیزى مى باشد که به آن راغب است (راغب اصفهانى، 1412ق، ص 136). در آیه «قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفى صُدُورُهُمْ أَکْبَر» (آل عمران: 118) «بغضاء» در معناى کینه و دشمنى و عدم علاقه و محبت به کار رفته است. محبت و عداوت «عداوت» از ریشه عدو به معناى تجاوز است (فراهیدى، 1410ق، ج 2،ص 213). در ارتباط با قلب، به آن «عدوات» گویند، در راه رفتن نیز عدو به معناى دویدن است و گاهى در عدم رعایت عدالت در معامله است که عدوان و عدو گویند (راغب اصفهانى، 1412ق، ص 553). اگر عداوت در کنار بغض قرار گیرد، «عداوت» به معناى دشمنى ظاهرى و «بغضاء» به معناى کینه و دشمنى قلبى است؛ مانند آیه «وَ أَلْقَینا بَینَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى یوْمِ الْقِیامَة»(مائده: 64). عداوت که عموما در ارتباط با کینه قلبى نسبت به کسى استفاده مى شود، در این معنا مخالف با واژه «محبت» است. در آیات مختلف قرآن کریم، از جمله آیه «الْأَخِلاَّءُ یوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقینَ»(زخرف: 67)، مقابله «عداوت» با محبت و علاقه قلبى به وضوح دیده مى شود. مراد از «اخلاء» در آیه فوق، مطلق کسانى است که با یکدیگر محبت مى کنند (طباطبائى، 1417ق، ج 18، ص 120؛ مغنیه، 1424ق، ج 6، ص 559) و در مقابله با واژه «عدو» آمده است؛ یعنى آنان که دوستى و محبتشان بر اساس امور مادى بوده است در روز قیامت دشمنان یکدیگر خواهند بود، و آنان کسانى هستند که بر اساس کفر و نافرمانى خدا و مخالفت با پیامبر اکرم صلى الله علیه و آلهدوستى نموده اند، بجز پرهیزگاران که دوستى و محبت آنان نسبت به هم همیشگى است. رابطه محبت با مفاهیم قرآنى در این بخش، به بررسى و تحلیل مفاهیم کلیدى قرآن، نظیر اراده و اختیار، فطرت، معرفت، تقوا و... با توجه به ارتباط آنها با مفهوم محبت، مى پردازیم. رابطه محبت با اراده و اختیار به عقیده برخى، محبت بلیغ تر از اراده است؛ یعنى هر محبتى به اختیار کردن و طلب و اراده منجر مى شود، ولى هر طلبى محبت نیست (راغب اصفهانى، 1412ق، ص 214). در آیه «لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَى الْإِیمانِ» (توبه: 23)، ارتباط محبت با اختیار کردن به روشنى دیده مى شود؛ یعنى پدران و برادران خود را اگر کفر را بر ایمان اختیار کردند بر خود ولىّ مگیرید. آیه «اَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَةِ» (نحل: 107) نیز یعنى: آنها حیات دنیا را به جاى آخرت اختیار نمودند. به خاطر همین ارتباط است که خداوند در آیات مختلف محبت و علاقه را قرین انجام عمل دانسته است. بنابراین، اگر آن عمل جزء اعمال خیر باشد، مانند آیه «فیهِ رِجالٌ یحِبُّونَ أَنْ یتَطَهَّرُوا وَاللَّهُ یحِبُّ الْمُطَّهِّرینَ» (توبه: 108)، پاداش و حسنه براى آن در نظر مى گیرد و اگر جزء اعمال شرّ و ناصواب باشد، عقاب براى آن در نظر گرفته است؛ مانند آیه «إِنَّ الَّذینَ یحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ فِى الَّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ فِى الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَاللَّهُ یعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» (نور: 19)؛ چراکه علاقه ومحبت به امرى انسان رابه سوى انجام آن جذب مى کند. رابطه محبت و اطاعت قرآن کریم محبت الهى را نتیجه اطاعت از اوامر خداوند، و اطاعت و محبت را لازم و ملزوم یکدیگر مى داند و مى فرماید: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونى یحْبِبْکُمُ اللَّهُ» (آل عمران: 31)؛ یعنى کسانى محبّ واقعى خداوند هستند که دستورات الهى را که توسط قرآن و رسول خدا صلى الله علیه و آله بیان شده، عمل کنند. و اگر در این راه ثابت قدم باشند، روز به روز بر محبت آنها افزوده مى شود و این محبت فزاینده باعث اطاعت و فرمان بردارى بیشتر آنها مى گردد: «والَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّا لِلَّه» (بقره: 165) وقتى محبت، از مظاهر محدود و ناپایدار خود بگذرد و به مرتبه اعلا برسد، به صورت اطاعت و پرستش درمى آید که سزاوار کمال مطلق و غنى بالذات است. در این مرتبه، هرچه به او تقرب جوید و کشش یابد محبتش شدیدتر مى شود. شدت حبّ از جهت تأثیر آن در قوا و عواطف و انگیزه هاست، تاآنجاکه هر نقشى را جز نقش او نمى بیند (طالقانى، 1362، ج 2، ص 37). قرآن محبت و اطاعت را به صورت عمل و عکس العمل و تشدیدکننده یکدیگر مى داند. این روند، با محبت الهى که خداوند در وجود همه انسان ها نهاده است شروع مى شود: «وَلکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیکُمُ الْإیمانَ وَ زَینَهُ فى قُلُوبِکُمْ» (حجرات: 7) پاک نگه داشتن این ودیعه الهى باعث علاقه به آنچه که محبوب دوست دارد، و در نتیجه، اطاعت او و تلبّس به صفات نیکو مى شود و عکس العمل آن، محبت خداوند نسبت به بندگان مطیع و صالح اوست. هرچه اطاعت از دستورات الهى بیشتر شود محبت الهى نیز در درون انسان ها بیشتر مى شود: «... الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّا لِلَّه...»(بقره: 165) و این روند تا رسیدن انسان ها به بالاترین درجات ایمان و کمال ادامه مى یابد. ارتباط محبت با معرفت محبت از یک سو، معلول معرفت و از سوى دیگر، علت طاعت است؛ زیرا نه محبت بى معرفت به دست مى آید و نه طاعت بدون محبت (جوادى آملى، 1387، ج 14، ص 41). با داشتن معرفت، مادام که انسان زشتى باطن گناه را درک کند از آن دورى مى کند و مراتب دورى او از گناه، به درجه معرفت و یقین او به زیانبارى گناهان بستگى دارد. معرفت به وسیله شناساندن زشتى گناه و معصیت، دریچه خودشناسى و خداشناسى و در نهایت، عشق به معبود را در درون انسان مى گشاید و نتیجه آن، رسیدن به همان ودیعه الهى در درون، یعنى ایمان است،که حاصل محبت مى باشد. رابطه محبت و تقوا خداوند مى فرماید: «لا تَقُمْ فیهِ أَبَدا لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ یوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فیهِ فیهِ رِجالٌ یحِبُّونَ أَنْ یتَطَهَّرُوا وَاللَّهُ یحِبُّ الْمُطَّهِّرینَ» (توبه: 108) هرگز در آنجا نایست؛ چراکه مسجدى که از روز نخستین بر پایه تقوا بنا شده، سزاوارتر است که در آن به نماز ایستى. و در آن، مردانى اند که دوست دارند خود را پاک سازند، و خدا کسانى را که خواهان پاکى اند دوست مى دارد. با توجه به این آیه، راه رسیدن به محبت تقواست، و مکان و مرکز محبت «مسجد» و معلم محبت، یعنى کسى که به بالاترین درجه محبت و محبّ خدا بودن رسیده تا طریق آن را به دیگران بیاموزد، رسول خدا صلى الله علیه و آلهاست (همان، ص 68). تقوا عام ترین توصیف خداوند از صالحان در قرآن کریم است. راه رسیدن به تقوا، خودنگهدارى و ترک محرمات و انجام اعمال صالح است که از اطاعت خدا و رسول او نشئت مى گیرد. تقوا نیز مانند اطاعت، همان گونه که از محبت نشئت مى گیرد، باعث جلب محبت محبوب نیز مى شود. «بَلى مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ وَ اتَّقى فَإِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُتَّقینَ» (آل عمران: 76). ارتباط تقوا، محبت و اطاعت، توسط آیه «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ» (آل عمران: 108) نیز بیان مى شود. در این آیه، واژه «اطاعت» به عنوان مترادف براى واژه «تقوا» معرفى شده است؛ بدین معنا که تقوا همان اطاعت از اوامر و نواهى الهى است. عشق و علاقه به پروردگار باعث اطاعت از او مى شود، و تقوا محبت او را در دل انسان مؤمن بارور مى کند. همه این روابط به شکل معکوس نیز بروز مى کند؛ یعنى اطاعت از خداوند، محبت الهى را در دل مى پروراند و محبت خداوند، که خود او در دل ها نهاده است، موجب تقوا، عبودیت و اطاعت از اوامر اوست. اکنون با توجه به دو آیه فوق که در یکى، رابطه تقوا با محبت، و در دیگرى، اطاعت با محبت را بیان مى نماید، این رابطه به شکل یک تساوى ظهور مى کند، که حد وسط آن محبت است. به بیان دیگر، با توجه به محبت الهى که در درون همه انسان ها به عنوان نقطه شروع استکمال آنها، قرار داده شده است، حبّ محبوب (خداوند)، باعث اطاعت از اوامر او مى شود و اطاعت از او، تقوا را در درون انسان بارور مى کند و با افزایش تقوا، محبت خداوند نیز رو به فزونى مى نهد و این روند تا رسیدن به کمال انسانى ادامه دارد. با توجه به این روند، اگر هریک از این مؤلفه هاى ذکرشده از مسیر خارج شوند انسان نیز از مسیر کمال خارج شده است. براى مثال، اگر انسان ضمیر خداجوى خود را با آلودگى ها تیره کند، محبتى در دل او باقى نمى ماند تا منشأ اطاعت از پروردگار گردد و یا اگر از دستورات خداوند اطاعت ننماید، تقوا در او فزونى نمى یابد و... . هرچه علاقه انسان به پروردگار عمیق تر گردد، انسان نزد او مقرّب تر مى شود؛ همان گونه که در آیه «وَ قالَتِ الْیهُودُ وَ النَّصارى نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُه»(مائده: 18) حبّ به معناى قربت و نزدیکى آمده است. به همین دلیل، برخى حبّ الهى را به معناى قرب او دانسته اند (طریحى، 1375، ج 2، ص 32). اهمیت موضوع محبت از آنجا مشخص مى شود که بدانیم اگر خداوند محبت و عشق به خود را در انسان ها قرار نمى داد، انسان مهم ترین وسیله اى براى دستیابى و رسیدن به کمال وجودى خود را از دست مى داد. خداوند در آیه «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُکُمْ فى کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیکُمُ الْإیمانَ وَ زَینَهُ فى قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» (حجرات: 7) مى گوید: شما در معرض هلاک و گمراهى بودید، ولى چون خداوند ایمان را براى شما دوست داشتنى گردانید، ازاین رو، مشرف به هلاک نیستید (طباطبائى، 1417ق، ج 18، ص 313). یعنى بدون حبّ الهى تمامى انسان ها در معرض هلاکت و تباهى هستند، و این محبت خداوند است که به آنها ارزش انسانى مى دهد و آنها را به سعادت مى رساند. رابطه محبت و فطرت انسان فطرتا محبّ حقیقت است و ایمان، زینت دل و جان اوست؛ ولى وقتى انسان فطرت پاک خویش را آلوده به امیال نفسانى و کدورت هاى گناهان مى کند، ضمیر خداجو و حق طلب او کدر و تاریک شده و دیگر این هواى نفس و امیال شهوانى اوست که عنان قدرت را در او در دست مى گیرد و آن گاه در شناسانى حق و باطل و گناه و ثواب دچار اشتباه مى شود و روز به روز ظلمات بیشترى او را فرامى گیرد. ولى کسانى که فطرت خداجو و دوستدار ایمان خویش را آلوده به گناه نکرده باشند، به درستى راه صواب را تشخیص مى دهند و به سوى هدایت قدم مى نهند. در آیه «ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَینِ فِى جَوْفِه» (احزاب: 4) مى فرماید: اطاعت خدا با اطاعت کفار و منافقین تنافى دارد؛ چون قبول ولایت خدا و ولایت آنان متنافى است؛ مثل توحید و شرک، که در یک قلب جمع نمى شود (همان، ج 16، ص 274). انسان یک محبوب مى تواند داشته باشد و حبّ خداوند با محبوب هاى دیگر با هم در یک جا جمع نمى شود. تقوا شکوفاگر فطرت انسان در پرتو تعلیم الهى است: «اتَّقُوا اللَّهَ وَ یعَلِّمُکُمُ اللَّه» (بقره: 282). رعایت تقواى الهى، انسان را در فرق گذارى بین حق و باطل توانا مى کند: «... إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانا...» (انفال: 29). شاید در اینجا این شبهه مطرح شود که چرا انسان در اکثر موارد به رذایل اخلاقى مانند غیبت، دروغ و... تمایل بیشترى دارد؟ مگر نه این است که انسان فطرتا محبّ نیکى هاست، پس چگونه است که خواندن نماز شب و یا حفظ اعضا و جوارح از گناه براى اکثر افراد کارى سخت و دشوار است و ترک آنها براى انسان خوشایندتر به نظر مى رسد؟ گویى انسان به گناه و معصیت و ترک اعمال خیر تمایل بیشترى دارد! این شبهه از این موضوع نشئت مى گیرد که ما فطرت انسانى را با تمایلات طبیعى او یکى دانسته ایم. درواقع، سطح طبیعت انسان هم ردیف حیوانات است؛ ازاین رو، سطح تمایلات و تنفرات آن نیز با بسیارى از حیوانات مشترک است. جذب و دفع براى طبیعت انسان لازم است، ولى باید به دست فطرت الهى تعدیل شود تا حیات الهى او به مخاطره نیفتد. در درجه وجودى فطرت انسان، همان گونه که جسم از روح حیات مى گیرد، بر طبیعت او مقدم است (جوادى آملى، 1384، ص 187). این اصل یکى از مبانى تعلیم و تربیت از دیدگاه قرآن است. در همه انسان ها ایمانِ فطرى و تمایل به نیکى ها و حقایق قرار داده شده است، ولى تفاوت افراد در حفظ پاکى و زلالى این فطرت و ترجیح به موقع و صحیح تعالیم فطرى بر تمایلات طبیعى و پرورش و بارورى این فطرت الهى با تعالیم پیامبران، معلمان و رسولان الهى و اعمال صالح و تهذیب نفس، از مشتهیات شهوانى است و گاه بر این قلبى که رنگ و بوى خدایى دارد بر اثر اعمال خود انسان حجاب قرار مى گیرد و تیره و تاریک مى شود: «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ» (بقره: 7) و به بیان دیگر، دل هایشان قفل شده و سخن حق را نمى فهمد و حقیقت را تشخیص نمى دهد: «أَفَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها» (محمد: 24). حتى هنگامى که انسان مشغول انجام کارهایى است که شر بودن آن برایش محرز است، در این هنگام نیز او به آن فعل از آن حیث که شرّ است تمایل ندارد، بلکه نخست پوششى از خیر کاذب بر شرّ صادق مى کشد: «أَفَمَنْ زُینَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنا» (مجادله: 8) آن گاه با خودفریبى نفس مسوله و اغواى شیطان زینتگر، نسبت به آن کار اقدام مى کند؛ همان گونه که در قرآن کریم آمده است:«زَینَ لَهُمُ الشَّیطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبیلِ فَهُمْ لا یهْتَدُونَ» (نمل: 24) و شیطان گفت: «قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیتَنى لَأُزَینَنَّ لَهُمْ فِى الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعینَ»(حجر: 39). به بیان دیگر، این اختلاف تشخیص در محبوب ها از پوشش و حجاب فطرت، و در نتیجه، خطا در تشخیص مصداق محبوب است. این حجاب از تربیت ها و عادات مختلف پیدا شده و هریک به اندازه خود انسان را از محبوب واقعى دور مى کند. هیچ یک از آنچه انسان دلباخته اوست، محبوب واقعى نیست؛ چراکه آنها محدود و ناقصند، ولى فطرت، مطلق و تام است. چنان که با رسیدن به هر محبوب مجازى دنیا، میل انسان به سوى محبوب دیگرى متمایل مى شود. ولى آن گاه که حجاب هاى ظلمانى از چهره فطرت برداشته شود و ودیعه الهى، یعنى همان فطرت دست نخورده، هویدا گردد، آن وقت عشق به کمال مطلق بى حجاب و خالص در او هویدا مى شود و محبوب هاى مجازى را در خانه دل در هم مى شکند (امام خمینى، 1380، ص 82و83). همان گونه که ارزش علم به معلوم آن است، ارزش حبّ به محبوب است. هر اندازه محبوب والا باشد، محبت او نیز برین و بالاست. چون هیچ محبوبى همانند خداوند والا نیست، هیچ محبتى همتاى حب الهى نخواهد بود. همان گونه که کرامت محبّ از کرامت محبوب است، نیروى ادراک و تحریک محب نیز به برکت قدرت محبوب خواهد بود؛ یعنى اگر محبوب حکیم و علیم بود، محبت او مایه حکمت و علم مى شود. ولى محب دنیا، غفلت از خداست؛ جهالت، عجز و غوایت به همراه دارد و محبت او مایه کورى و کرى است (جوادى آملى، 1381، ص 163و164). «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ»(بقره: 7). انسان مؤمنى که مطیع اوامر الهى است، به ولایت تکوینى مى رسد و خداوند در حدیث قدسى «قرب نوافل» که مورد قبول فریقین است، درباره او مى فرماید: هیچ چیز به اندازه انجام واجبات، بنده را به من نزدیک نمى کند؛ اما بنده من از راه نوافل و انجام مستحبات به من نزدیک مى شود تاآنجاکه محبوب من مى گردد و اگر محبوب من شود، آن گاه من زبان او مى شوم و او با فیض خاص من، در مقام فعل به صورت زبان من درآمده است (... و چشم او مى شوم و...) (کلینى، 1365، ج 2، ص 352) و کسى که لذت محبت خداوند را بچشد آن را با هیچ چیز دیگر عوض نمى کند. «مَنْ ذَا الَّذِى ذَاقَ حَلَاوَةَ مَحَبَّتِکَ فَرَامَ مِنْکَ بَدَلاً وَ مَنْ ذَا الَّذِى آنس [أَنِسَ ]بِقُرْبِکَ فَابْتَغَى عَنْکَ حِوَلا» (مجلسى، 1404ق، ج 91، ص 148). محبت و علاقه در اسلام از جایگاه ویژه اى برخوردار است، به گونه اى که در قرآن کریم آمده است: «قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فى سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یأْتِى اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یهْدِى الْقَوْمَ الْفاسِقینَ» (توبه: 24). خداوند کسانى را که پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان و اموال و تجارت و خانه هایشان را از خدا و پیامبرش و جهاد در راه وى بیشتر دوست دارند تهدید کرده و آنها را در ردیف فاسقان قرار مى دهد. در روایات معتبر آمده است: درباره حب و بغض از امام باقر علیه السلام سؤال شد: ایشان فرمودند: «هل الایمان إلا الحب والبغض؟» سپس این آیه را تلاوت فرمودند: «اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیکُمُ الْإیمانَ وَ زَینَهُ فى قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» (کلینى، 1365، ج2، ص 125). همچنین در روایت دیگرى، امام صادق علیه السلام فرموده اند: «وهل الدین إلا الحب؟» (همان، ج 8، ص 80). نتیجه گیرى «محبت» در لغت به معناى گرایش و کشش ذاتى براى رسیدن به نوعى کمال است. ازآنجاکه ریشه و مشتقات واژگانى همچون مودت، ولایت، رحمت، رأفت، احسان، حنان، الفت، خلة، شغف و اخوت در قرآن کریم به معناى محبت به کار رفته اند، از مقایسه نقاط اشتراک و افتراق محبت با معانى واژگان مترادف قرآنى، معناى محبت به شرح زیر است: 1. مودت: محبت، میل طبیعى همراه با حکمت است، و مودت، کشش درونى بدون حکمت و مرتبه ضعیف تر و عمومى تر محبت. با وجود این، هر مودتى محبت نیست. مودت همان محبتى است که اثرش در مقام عمل ظاهر باشد. 2. ولایت: محبت به معناى نزدیکى بین دو چیز که اطاعت و وابستگى به محبوب را نتیجه مى دهد. 3. رحمت: محبت بعد معنوى پیوند و برطرف کننده نیاز نفسانى انسان است. 4. الفت: نتیجه محبت، الفت و انس به محبوب است. 5. خلة: محبت رفع نیاز روحى، روانى و عاطفى انسان نسبت به محبوب است. از مقابله واژه محبت با واژگانى همچون کراهت، بغض و عداوت، مى توان چنین نتیجه گرفت که در مقایسه با کراهت، محبت طلب کردن با انتخاب و اختیار است و با توجه به تقابل معنایى آن با بغض، محبت، اشتیاق و علاقه قلبى به چیزى است که محبّ به آن راغب است. مفهوم محبت با مفاهیمى همچون اراده و اختیار، اطاعت، معرفت، تقوا و فطرت روابط تنگاتنگى دارد که به شرح زیر است: 1. اراده و اختیار: اختیار کردن و طلب و اراده، نتیجه محبت است. 2. اطاعت: قرآن محبت و اطاعت را به صورت عمل و عکس العمل و تشدیدکننده یکدیگر مى داند. این روند، با محبت الهى که خداوند در وجود همه انسان ها نهاده است شروع مى گردد، و پاک نگه داشتن این ودیعه الهى باعث علاقه به آنچه که محبوب دوست دارد، و در نتیجه، اطاعت او و تلبّس به صفات نیکو مى شود و عکس العمل آن، محبت خداوند نسبت به بندگان مطیع و صالح اوست. 3. معرفت: محبت از یک سو، معلول معرفت و از سوى دیگر، علت طاعت است؛ زیرا نه محبت بى معرفت به دست مى آید و نه طاعت بدون محبت. با داشتن معرفت، مادام که انسان زشتى باطن گناه را درک کند از آن دورى مى کند و مراتب دورى او از گناه، به درجه معرفت و یقین او به زیانبارى گناهان بستگى دارد. 4. تقوا: راه رسیدن به محبت، تقواست. تقوا نیز مانند اطاعت، همان گونه که از محبت نشئت مى گیرد، باعث جلب محبت محبوب نیز مى شود. هرچه اطاعت از دستورات الهى بیشتر شود محبت الهى نیز در درون انسان ها بیشتر مى شود و این روند تا رسیدن انسان ها به بالاترین درجات تقوا ادامه مى یابد. 5. فطرت: انسان فطرتا محبّ حقیقت است. خداوند محبت فطرى خود را در وجود تمامى انسانها قرار داده است. البته مرتبه این محبت به مرتبه و درجه شناخت انسان از خداى متعال بستگى دارد که در گرو شناخت خود انسان است. انسان به هر مقدار که خود را بشناسد خدا را مى شناسد و به هر مقدار که شناخت انسان از خداى متعال بیشتر باشد محبت وى نسبت به خدا و اطاعت از دستورات و فرامین وى نیز بیشتر و بهتر خواهد بود و تا معرفت و دورى از گناه و صفاى باطنى نباشد، محبت حقیقى الهى بروز و ظهورى ندارد. بنابراین، نقش محبت در فرهنگ والاى قرآنى نقشى اساسى است؛ زیرا نقطه اتصال مفاهیم کلیدى قرآن محبت و حبّ محبوب است. منابع آلوسى، محمود (1405ق)، روح المعانى فى تفسیرالقرآن، چ چهارم، بیروت، دار احیاء التراث. ابن منظور، محمدبن مکرم (1414ق)، لسان العرب، چ سوم، بیروت، دار صادر. امام خمینى (1380)، شرح حدیث جنود عقل و جهل، چ پنجم، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى قدس سره. جوادى آملى، عبدالله (1387)، تسنیم (تفسیر قرآن کریم)، قم، اسراء. ـــــ (1384)، تفسیر انسان به انسان، قم، اسراء. ـــــ (1381)، سروش هدایت (مجموعه پیام ها)، قم، اسراء. جوهرى، اسماعیل بن حماد (1407ق)، الصحاح فى لغة العرب، تحقیق احمدبن عبدالغفور عطار، چ چهارم، بیروت، دارالعلم. راغب اصفهانى، حسین بن محمد (1412ق)، المفردات فى غریب القرآن، بیروت، دارالعلم. طالقانى، سیدمحمود (1362)، پرتویى از قرآن، چ چهارم، تهران، شرکت سهامى انتشار. طباطبائى، سیدمحمدحسین (1417ق)، المیزان فى تفسیرالقرآن، چ پنجم، قم، جامعه مدرسین. طبرسى، فضل بن حسن (1372)، مجمع البیان فى تفسیرالقرآن، چ سوم، تهران، ناصر خسرو. طریحى، فخرالدین (1375)، مجمع البحرین، چ سوم، تهران، کتابفروشى مرتضوى. طوسى، محمدبن حسن (بى تا)، التبیان فى تفسیرالقرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربى. عسگرى، ابوهلال (1363)، الفروق فى اللغة، مشهد، آستان قدس رضوى. فخررازى، محمدبن عمر (1420ق)، مفاتیح الغیب، چ سوم، بیروت، دار احیاء التراث العربى. فراهیدى، خلیل بن احمد (1410ق)، کتاب العین، چ دوم، قم، هجرت. قرشى، سیدعلى اکبر (1371)، قاموس قرآن، چ ششم، تهران، دارالکتب الإسلامیة. کاشانى، فتح اللّه (1336)، منهج الصادقین فى الزام المخالفین، تهران، کتابفروشى محمدحسن علمى. کلینى، محمدبن یعقوب (1365)، اصول الکافى، تهران، دارالکتب الإسلامیة. لاینز، جان (1391)، درآمدى بر معناشناسى، ترجمه کورش صفوى، تهران، علمى و فرهنگى. مجلسى، محمدباقر (1404ق)، بحارالانوار، بیروت، الوفاء. مصباح، محمدتقى (1386)، اخلاق در قرآن، قم، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى قدس سره. مصطفوى، حسن (1360)، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب. مغنیه، محمدجواد (1424)، تفسیر الکاشف، تهران، دارالکتب الإسلامیة. مکارم شیرازى، ناصر و دیگران (1374)، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیة.   نراقى، محمدمهدى (بى تا)، جامع السعادات، تحقیق سیدمحمد کلانتر، نجف، دارالنعمان. منبع: فصلنامه معرفت– شماره 187 پایان متن/

94/03/25 - 05:57





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 103]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن