تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 29 بهمن 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):صله رحم، انسان را خوش اخلاق، با سخاوت و پاكيزه جان مى‏نمايد و روزى را زياد مى‏كند...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

اوزمپیک چیست

قیمت ورق سیاه

چاپ جزوه ارزان قیمت

کشتی تفریحی کیش

تور نوروز خارجی

خرید اسکرابر صنعتی

طراحی سایت فروشگاهی فروشگاه آنلاین راه‌اندازی کسب‌وکار آنلاین طراحی فروشگاه اینترنتی وب‌سایت

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

زومکشت

فرش آشپزخانه

خرید عسل

قرص بلک اسلیم پلاس

کاشت تخصصی ابرو در مشهد

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

مبل کلاسیک

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

کفش ایمنی و کار

دفترچه تبلیغاتی

خرید سی پی

قالیشویی کرج

سررسید 1404

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1860336482




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

بدون شناخت فطرت، تربیت بی معناست


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
بدون شناخت فطرت، تربیت بی معناست
شناخت فطرت، ضرورتى اجتناب ناپذیر است که در نوع تربیت و شیوه آن، نقش تعیین کننده اى دارد و اگر استعدادهاى فطرى نباشد و یا شناخته نشود، تربیت معناى مشخصى نخواهد داشت.

خبرگزاری فارس: بدون شناخت فطرت، تربیت بی معناست



بخش اول چکیده فطرت امرى تکوینى و جزئى از سرشت انسان است که به بعد روحى و معنوى او مربوط مى شود. این ودیعه الهى در نهاد انسان اگر به حقیقت، ظهور و بروز یابد، مى تواند زمینه حرکت، کمال و رشد وى را در مسیر عبودیت الهى فراهم آورد. هدف از این پژوهش تبیین فطرت در قرآن و روایات مى باشد. در این مقاله با استناد به آیات قرآن و روایات معصومان علیهم السلام و با استفاده از روش توصیفى ـ تحلیلى، به تبیین فطرت پرداخته شده است. بیان دیدگاه هاى مختلف علما در رابطه با فطرت و دو بعد بینشى و گرایشى آن و ویژگى هاى امور فطرى (همگانى و فراگیر، فراحیوانى، غیراکتسابى، قابل تجربه، استناد به خدا و تغییرناپذیرى)، عوامل شکوفایى فطرت (تعالیم الهى توسط انبیا و تزکیه نفس) و موانع شکوفایى فطرت (غفلت از خویش، وسوسه هاى علمى و شیطانى، پندارگرایى، عقل متعارف، کبر، خودبینى و هوس، دنیاگرایى و زنگار دل) از جمله یافته هاى مهم این تحقیق مى باشد. کلیدواژه ها: فطرت، شاکله، صبغه، حنیف، طبیعت و غریزه. مقدّمه اسلام با توجه به جامعیت دیدى که نسبت به همه موجودات و بخصوص انسان دارد، او را واجد فطرت و امور فطرى مى داند که خداوند، براى حرکت در مسیر کمال، آن را درون انسان به ودیعه گذاشته است؛ چراکه انسان در هنگام تولد، حیوان بالفعل و انسان بالقوه است و چنانچه از عقل و شرع تبعیت کند، فطرتش شکوفا شده و به فعلیت مى رسد. با درک صحیح از فطرت مى توان به پرورش انسان پرداخت. شناخت فطرت، ضرورتى اجتناب ناپذیر است که در نوع تربیت و شیوه آن، نقش تعیین کننده اى دارد و اگر استعدادهاى فطرى نباشد و یا شناخته نشود، تربیت معناى مشخصى نخواهد داشت و قابل هر نوع تفسیر و توجیهى خواهد بود (رهبر و رحیمیان، 1378، ص 37ـ38). سؤال اصلى که این نوشتار به پاسخ آن خواهد پرداخت چنین است: فطرت الهى انسان در آیات و روایات چگونه تبیین شده است؟ سؤال هاى فرعى نیز عبارتند از: مفهوم فطرت در لغت و اندیشه علما چیست؟ انواع فطرت کدام است؟ ویژگى هاى امور فطرى چیست؟ عوامل و موانع شکوفایى فطرت چیست؟ کتاب ها و مقاله هاى فراوانى در مبحث فطرت نگاشته شده است که از جمله آنها مى توان به موارد ذیل اشاره کرد: 1. کتاب فطرت شهید مطهرى. این کتاب، به بررسى لغوى فطرت، تفاوت میان فطرت و طبیعت و غریزه و دسته بندى آن به گرایش ها و بینش ها، و نیز نقد نظریات در مورد پیدایش دین و بیان نظر قرآن درباره منبع و منشأ دین مى پردازد. 2. سرشت انسان؛ پژوهشى در خداشناسى فطرى، نوشته على شیروانى. نویسنده این کتاب، ابتدا به بحث خداشناسى فطرى (نظریه فطرت و تبیین آن و درواقع، سیماى کلى از انسان شناسى اسلام) و سپس به بیان روش هاى بازشناسى امور فطرى، طبقه بندى عناصر فطرى وجود انسان، بحث درباره فطرى بودن مسئله خداوند در وجود انسان با توجه به آیات، و بررسى برهان فطرت در میان مسلمانان و همچنین اندیشمندان غربى مى پردازد. 3. آیین فطرت، تألیف محمود سیاهپوش. مهم ترین عناوینى که در این کتاب بحث شده اند عبارتند از: بررسى آیه فطرت (روم: 30)، فطرت چیست؟ دو بخش عمده و به هم پیوسته هر فطر، مراحل وقوع هر فطر، بخش اول: خلقت و بخش دوم: هدایت. 4. فطرت در قرآن، به قلم آیت اللّه جوادى آملى. در این کتاب به بیان مفهوم فطرت، آیات مرتبط با فطرت (آیات میثاق، آیات نسیان، آیات تذکره، توجه به خدا هنگام احساس خطر، آیات ناظر به محبت الهى و...) و نیز عوامل و موانع فطرت مى پردازد. مقاله هایى نیز در این رابطه چاپ شده است که برخى از آنها عبارتند از: 1. «خداشناسى فطرى (ادلّه شبهات)»، محمدحسن قدردان قراملکى، قبسات، سال دهم، تابستان 1384. 2. «درآمدى بر نظریه فطرت»، عباس احمدى سعدى، نامه حکمت، ش 5، بهار و تابستان 1384. آنچه در این مقاله جنبه نوآورى دارد، بیان آیات و روایات مرتبط با فطرت است؛ چراکه در غالب مقاله ها و کتاب ها فقط به آیات یا روایات اشاره مى شود و به شکل جامع دربردارنده نگاه کتاب و سنت به فطرت نمى باشد. فطرت
فطرت در لغت «فِطرَت» بر وزن «فِعلَه»، از ماده «فَطَرَ» مشتق شده و به معناى شَقّ و پاره کردن، شکافتن، بیرون آمدن و جداشدن مى باشد؛ مانند اینکه بذر شکافته مى شود، سنبله از آن بیرون مى آید و از قشر جدا مى گردد. همچنین این لغت به معناى آفرینش مى باشد. وزن «فِعلَه» در زبان عربى بر نوع و کیفیت دلالت مى کند. بر این اساس، معناى فطرت، یا نوعى از شکافتن است یا نوعى از آفرینش، اگرچه معناى دوم مشهورتر است. «اصل الفَطرِالشقّ طولاً» (راغب اصفهانى، 1412ق، ص 640)؛ اصل فطر، جداشدن از طول است. اما معناى ایجاد و ابداع نیز مى دهد؛ چنان که راغب با توجه به این نکته مى نویسد: «فطراللّه الخلق، هو ایجاد الشى ء و ابداعه» (همان). منظور از فطر، ایجاد و ابداع بوده و به یک معنا آن را نوآورى و آفرینش بدون سابقه مى دانند (همان). ابن اثیر نیز مى نویسد: «الفطر، الابتدا و الاختراع» (ابن اثیر، 1426ق، ج 3، ص 457)؛ فطر آفرینش نو و پیدایش جدید است. الفطر: الشَّقُّ و قَیدَه بعضُهم بِأنّه الشَّق الأوّلُ (واسطى زبیدى، 1414ق، ج 7، ص 350)؛ فطر به معناى شکافتن است و بعضى از علماى ادب آن را شکافتن نخستین دانسته اند. ابن اثیر در این باره مى نویسد: فیه «کلّ مولود یولد على الفِطْرَه». «الفَطْرُ: الابتداء و الاختراع و الفِطْرَه: الحاله منه، کالجلسه و الرّکبه. و المعنى أنه یولد على نوع من الجِبِلَّه و الطَبع المُتَهَیى ءُ لِقبول الدین فلو ترک علیها لاستمرّ على لزومها و لم یفارقها إلى غیرها.» از مصادیق استعمال این واژه، حدیث «کل مولود یولد على الفطره» مى باشد: فطر به معناى ابداع و اختراع است و فطره حالت آن ابداع و اختراع را بیان مى کند؛ مانند «جلسه» و «رکبه»؛ یعنى نوع خاص از نشستن و سوار شدن و لغت «فطرت» که در حدیث «کل مولود یولد على الفطره» آمده مى گوید: هر زاده شده اى بر نوع خاصى از سرشت و طبیعت آفریده شده، که آمادگى پذیرش دین را دارد و اگر به حال خود رها شود همان را انتخاب مى کند، مگر اینکه عوامل خارجى او را منحرف کنند (ابن اثیر، 1426ق، ج 2، ص 457). در فرهنگ اقرب الموارد نیز فطرت چنین معنا شده است: «الفطره هى صفت التى یتصف بها کل مولود فى اول زمان خلقته» (الخورى، 1992م، ص 933)؛ فطرت عبارت است از صفتى که هر انسانى در آغاز آفرینش خود به آن متصف مى شود. واژه «فطرت» در لغت نامه هاى فارسى به معناى آفرینش، ضمیر، جبلّت، سرشت، ابداع و اختراع و صفتى که هر موجود در آغاز خلقتش داراست، آمده است (دهخدا، 1337، ج 11، ص 17179). فطرت در اندیشه علما 1. امام خمینى قدس سره: مقصود از فطرت الهى که خداى تعالى مردم را بر آن مفطور فرموده، حالت و هیئتى است که خلق را بر آن قرار داده که از لوازم وجود آنها و از چیزهایى است که در اصل خلقت، خمیره آنها بر آن مخمر شده است. فطرت الهى از الطافى است که خداى تعالى آن را به انسان اختصاص داده و دیگر موجودات یا اصلاً داراى این گونه فطرت هایى که ذکر مى شود نیستند یا ناقص اند و یا بهره کمى از آن دارند (امام خمینى، 1368، ص 153). 2. علّامه طباطبائى: فطرت اساس و بنا، نوع و به معناى ایجاد و ابداع مى باشد. فطرت بر گونه خاصى از آفرینش دلالت دارد؛ یعنى طبق این فطرت یا آفرینش خاص، انسان به سوى شیوه خاصى از زندگى، با غایتى مشخص، گرایش داشته و به سمت آن هدایت شده است. مراد از این شیوه خاص همان دین الهى است (طباطبائى، 1417ق، ج 16، ص 186). فطرت انسان، امرى بالقوه است که اگر تحت شرایط خاصى قرار بگیرد از مرحله قوه و استعداد درآمده و در جهت شناخت عقاید حق و اعمال صالح به مرحله فعلیت مى رسد (همان، ج 7، ص 270). 3. علّامه جعفرى: فطرت عبارت است از جریان طبیعى و قانونى نیروهایى که در انسان به وجود مى آید. بنابراین، براى هریک از نیروهاى غریزى و مغزى و روانى، فطرتى وجود دارد که جریان طبیعى و منطقى آن نیرو مى باشد (جعفرى، 1368، ص 141). 4. آیت اللّه جوادى آملى: فطرت به معنى سرشت خاص و آفرینش ویژه انسان است و امر فطرى یعنى آنچه که نوع آفرینش انسان، اقتضاى آن را داشته و مشترک بین همه انسان هاست (جوادى آملى، 1384، ص 24). انسان در هنگام تولد، حیوان بالفعل و انسان بالقوه است و چنانچه از عقل و شرع تبعیت کند فطرتش شکوفا شده و به فعلیت مى رسد (همان، ص 144). فطرت، که همان بینش شهودى انسان به هستى و گرایش آگاهانه و کشش شاهدانه و پرستش خاضعانه نسبت به خداوند است، نحوه خاصى از آفرینش است که حقیقت آدمى به آن نحو، سرشته شده و جان انسانى به آن شیوه خلق شده است (همان، ص 25). 5. آیت اللّه مصباح: چیزى را فطرى مى گوییم که نوع خلقت انسان، اقتضاى آن را داشته باشد و خدادادى و کمابیش مشترک بین همه افراد انسان باشد و ازاین رو، شامل همه بینش ها و گرایش هاى خدادادى انسان شود (مصباح، 1386، ص 36). آنچه در این بین مشترک است این است که فطرت آفرینش ویژه انسان است و مشترک در میان همه انسان هاست. تفاوت مفهوم فطرت و مفاهیم نزدیک به آن در این قسمت، ضمن بیان مفاهیم نزدیک به فطرت، به تفاوت آنها با مفهوم فطرت اشاره مى شود. طبیعت: واژه «طبیعت» یا «طبع» در مورد بى جان ها و یا ویژگى هاى وجودى جانداران به کار برده مى شود. براى نمونه، گفته مى شود: طبیعت آتش، سوزان است و طبیعت آب، رطوبت و سیلان است. در فلسفه قدیم، واژه طبیعت براى نشان دادن خاصیت اشیا و امتیاز آنها از یکدیگر به کار برده مى شد. طبیعت در مورد جانداران مثل گیاه و حیوان و حتى انسان نیز به کار مى رود؛ ولى در آن جنبه هایى که با بى جان ها مشترکند (مطهرى، 1361، ص 23). غریزه: برخى از صاحب نظران بر این باورند که ماهیت غریزه روشن نیست و کسى نتوانسته آن را توضیح دهد. غریزه بیشتر در مورد حیوانات به کار مى رود و گویاى ویژگى هاى درونى آنهاست و کمتر براى انسان است و براى جماد و نبات به هیچ وجه به کار نمى رود. به موجب این حالت غیراکتسابى نیمه آگاهانه، جانداران مى توانند مسیر خویش را تشخیص دهند. بسیارى از حیوانات بدون آموزش و یادگیرى، بعد از تولد کارهایى انجام مى دهند که براى بسیارى دیگر امکان پذیر نیست. بنابراین، غریزه آن حالت ریشه دار و ثابتى است که به صورت نیاز در ضمیر جانداران اعم از انسان و حیوان آشکار مى شود و نیازمند معلم نیست و موجودات را به سوى هدف هاى خاص مى کشاند (مرکز تحقیقات اسلامى سپاه، 1378، ص 33). نسبت بین فطرت با طبیعت و غریزه: فطرت نیز مانند غریزه و طبیعت یک امر تکوینى است؛ یعنى جزء سرشت انسان است و اکتسابى نیست و از غریزه آگاهانه تر است؛ به این معناکه انسان از وجود فطریات در خود آگاهى دارد. نیز غریزه محدود در امور مادى است، درحالى که فطرت، حالتى فراحیوانى است و مربوط به مسائلى مى شود که ما آنها را مسائل انسانى مى دانیم (مطهرى، 1361، ص 23). فطرت، فقط ویژگى هاى خدادادى انسان را به این لحاظ که انسان است، شامل مى شود و بر جاذبه ها و ذاتیات غیرانسانى دلالت نمى کند؛ به همین دلیل، بسیارى از فطریات جنبه ارزشى و معنوى دارند نه مادى (حاجى صادقى، 1384). صِبغِه: این لغت بر وزن «فِعلِه» است. صَبغ به معناى رنگ کردن است (قرشى، 1412ق، ج 4، ص 107) و صباغ یعنى: رنگرز (واسطى زبیدى، 1414ق، ج 12، ص 39) و صبغه عبارت است از نوع رنگ کردن و «صبغه اللّه...» همان نوع رنگى مى باشد که خدا در متن تکوین زده است؛ یعنى رنگ خدایى (قرشى، 1412ق، ج 4، ص 108). قرآن کریم، اسلام را صبغه الهى نفوس آدمى مى داند به گونه اى که خدا وقتى انسان را آفرید، او را با رنگ دین خواهى، توحید و یکتاپرستى خلق کرد؛ این رنگ توحیدى سازنده انسانیت انسان است و از ذات او جدا نیست و هر رنگى که رنگ دین الهى نباشد، رنگ آمیزى کاذب است (جوادى آملى، 1384، ص 168). حنیف: حنیف یعنى کسى که به اسلام مایل و در آن ثابت است (ابن اثیر، 1426ق، ج 1، ص 451). لغت حنیف به معناى حق گرا، حقیقت گرا، خداگرا و توحیدگراست (مطهرى، 1361، ص 19). نسبت حنیف و فطرت: حنفیت در فطرت انسان، گرایش فطرى به حق گرایى و حقیقت گرایى است (سیاهپوش، 1361، ص 32). بنابر نظر طبرسى، حنیف به کسى مى گویند که بر دین، راست و ثابت باشد (طبرسى، 1372، ج 2، ص 796). زراره از امام باقر علیه السلام مى پرسد: کلمه «حنفاءاللّه» یعنى چه؟ امام در جواب مى فرمایند: فطرت همان حنیفیت (مستقیم و بى انحراف) است (کلینى،1365، ج 2، ص 12). شاکله: شاکله که در آیه «کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ»(اسراء: 84) (هر کس طبق روش و خلق وخوى خود عمل مى کند) به آن اشاره شده است، از ماده «شَکَلَ» به معناى بستن پاى چهارپاست و «شِکال» پاى بند حیوان است. شاکله در این آیه به معناى سجیه اى است که انسان را مقید مى کند (راغب اصفهانى، 1412ق، ص 426). با توجه به این ریشه، شاکله به معناى ساختار تربیتى و خوى و اخلاق است؛ چون آدمى را مقید به رفتار و خلق و خوى خاص مى کند (دلشادتهرانى، 1385، ص 99). نسبت بین فطرت و شاکله: بین فطرت و شاکله تفاوت هاى بسیارى وجود دارد؛ از جمله: 1. فطرت موهبتى است، نه کسبى، برخلاف شاکله که کسبى است. 2. فطرت مطابق فطرت الهى و حنیف است و خدا انسان را بر آن آفریده، برخلاف شاکله که گاهى متمایل به سمت حق و گاهى متمایل به سمت باطل است. 3. فطرت به غیر خدا استناد ندارد؛ زیرا بخشنده آن فقط خداست، برخلاف شاکله که به انسان استناد دارد. 4. فطرت قابل تبدیل نیست؛ نه خدا آن را عوض مى کند و نه غیر خدا. خدا آن را تغییر نمى دهد؛ چون انسان را به «احسن تقویم» آفریده و تغییر احسن به غیراحسن اگرچه مقدور خداوند است، اما دلیلى ندارد؛ زیرا مخالف با حکمت اوست. برخلاف شاکله که چون ملکه اى انسانى است تبدیل پذیر است. 5. فطرت همانند روح انسانى از دو جهت به خداوند ارتباط دارد؛ یکى از سنخ وجود و دیگر اینکه تنها مبدأ فاعلى آن خداست. بنابراین، فطرت انسانى فقط به خدا ارتباط دارد، اما شاکله به خود انسان مربوط است. انسان گاهى با شکوفایى فطرت، شاکله اش به گونه اى شکل مى گیرد که فقط حسنات از او صادر مى شود و گاهى شاکله اش در جهت خلاف فطرت الهى شکل مى گیرد و سیئه از او نمایان مى شود (جوادى آملى، 1384، ص 184ـ192). فطرت در قرآن در این بخش، به آیاتى که به طور مستقیم یا غیرمستقیم با مسئله فطرت در ارتباط است اشاره مى شود: 1. آیه 30 سوره روم «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفا فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَالنَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَالنَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ»؛ پس روى خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتى است که خداوند، انسان ها را بر آن آفریده؛ دگرگونى در آفرینش الهى نیست. این است آیین استوار، ولى اکثر مردم نمى دانند. آیه مزبور، تنها آیه اى است که واژه «فطرت» در آن به کار رفته و از دین فطرى سخن مى گوید. از این آیه معلوم مى شود: اولاً، فطرت در همه انسان ها هست، نه اینکه مخصوص مؤمنان یا اعم از آنان و اهل کتاب باشد. ثانیا، دین اسلام هم فطرى انسان شناخته شده است (همان، ص 151). 2. آیه میثاق (آیه 172 سوره اعراف) «وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ یَوْمَ الْقِیَامَه إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ»؛ و (به خاطر بیاور) زمانى را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خویشتن ساخت (و فرمود): آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آرى، گواهى مى دهیم! (چنین کرد، مبادا) روز رستاخیز بگویید: ما از این، غافل بودیم (و از پیمان فطرى توحید بى خبر ماندیم). این آیه که به «آیه میثاق» معروف است، از جمله آیاتى است که در تفسیر آن اختلاف نظرهاى فراوانى وجود دارد. این آیه بیانى نمادین و رمزى دارد و به ضمیمه آیه بعد، به اجمال سه امر زیر را بیان مى کند: الف) خداوند در یک مرحله از خلقت، همه فرزندان آدم را تا قیامت ظاهر ساخته است. ب) خداوند فرزندان آدم را گواه بر خدایشان قرار داده و از آنان بر ربوبیت خویش اقرار گرفته است. ج) هدف از گرفتن این اقرار و اعتراف و شهادت آن بوده است که مشرکان در قیامت ادعاى غفلت و بى خبرى از حقیقت توحید و یکتایى خدا نکنند و تقلید از نیاکان را دلیل بر بى گناهى خویش نشمرند. بنابراین، هر انسانى، نوعى معرفت به خداى یگانه دارد که مى توان از چگونگى آن، به این صورت تعبیر کرد: خدا به آنان فرمود: «الست بربّکم» و آنان پاسخ دادند: «بلى شهدنا». با توجه به برداشت هاى مختلفى که در این باره آمده، مى توان گفت: هر انسانى شناخت حضورى نسبت به خداى متعال دارد؛ که آن معرفتى فطرى است (شیروانى، 1376، ص 107ـ114). 3. آیه 10 سوره ابراهیم «قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِی اللّهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُم مِن ذُنُوبِکُمْ وَیُؤَخِّرَکُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَـمّىً قَالُواْ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا تُرِیدُونَ أَن تَصُدُّونَا عَمَّا کَانَ یَعْبُدُ آبَآؤُنَا فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ»؛ رسولان آنها گفتند: آیا در خدا شک است؟ خدایى که آسمان ها و زمین را آفریده، او شما را دعوت مى کند تا گناهانتان را ببخشد، و تا موعد مقررى شما را باقى گذارد. آنها گفتند: (ما اینها را نمى فهمیم! همین اندازه مى دانیم که) شما انسان هایى همانند ما هستید، مى خواهید ما را از آنچه پدرانمان مى پرستیدند بازدارید؛ شما دلیل و معجزه روشنى براى ما بیاورید! با توجه به سیاق آیه، معلوم مى شود که این آیه شریفه در مقام اثبات توحید ربوبیت است و ادامه آیه، یعنى جمله «یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُم مِن ذُنُوبِکُمْ...» برهان بر اثبات رسالت و حقانیت ادعاى انبیا مى باشد. 4. آیه 25 سوره لقمان «وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ»؛ و هرگاه از آنان سؤال کنى چه کسى آسمان ها و زمین را آفریده است، مسلما مى گویند: اللّه. علّامه طباطبائى مى گوید: این آیه اشاره به این دارد که کفار نیز مانند عموم بشر مفطور بر توحید و به آن معترفند و اگر از آنان سؤال شود چه کسى آسمان ها و زمین را آفریده، اعتراف خواهند کرد به اینکه خداوند آن را آفریده، و وقتى آفریدگار آنها خدا باشد، پس مدبّر آنها نیز او خواهد بود؛ چون تدبیر جدا از خلقت نیست. آن کسى که همه ترس ها و امیدها از اوست، پس معبودْ هم اوست و شریکى برایش نیست؛ پس ناخودآگاه به وحدانیت خدا اعتراف دارند (طباطبائى، 1417ق، ج 16، ص 346). 5. آیه 138 سوره بقره «صِبْغَه اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَه وَنَحْنُ لَهُ عَابِدونَ»؛ رنگ خدایى (بپذیرید! رنگ ایمان و توحید و اسلام) و چه رنگى از رنگ خدایى بهتر است؟ و ما تنها او را عبادت مى کنیم. در تفسیر این آیه اختلاف نظر است. علّامه طباطبائى در ذیل این آیه مى فرماید: «صِبغَه» (بر وزن فِعلَه) نوعیت را افاده مى کند (پس «صبغه اللّه» مانند «فطرت اللّه» است؛ یعنى نوع رنگى که خدا زده است) و معناى آیه این است که این ایمانى که در آیات پیش ذکر شد، یک نوع رنگ خدایى براى ماست، نه رنگ یهودیت و نصرانیت با تفرقه و پراکندگى در دین (همان، ج 1، ص 472). شهید مطهرى نیز معتقد است: این آیه دلالت بر آن دارد که معارف عمومى دین، فطرى است و رنگى است که دست حق در متن تکوین و در متن خلقت، انسان را به آن رنگ متلوّن کرده است (مطهرى، 1361، ص 16). 6. آیات تذکر (آیات 54 سوره مدثر و 21 سوره غاشیه) «کَلاَّ إِنَّهُ تَذْکِرَه) (مدثر: 54)؛ چنین نیست که آنها مى گویند؛ آن (قرآن) یک تذکر و یادآورى است. «فَذَکِّر اِنَّما اَنتَ مُذَکِّرٌ» (غاشیه: 21)؛ پس (اى پیامبر) تذکر ده که تو فقط تذکردهنده اى. یعنى: تو مذکر و یادآور همه مردمى، هر آنچه که به بشر مى گویى در نهان او نیز وجود دارد، تو فقط به او تذکر مى دهى و یادآورى مى کنى. این تذکر، مخصوص مؤمنان یا اهل کتاب نیست؛ چون در صورت اختصاص به موحدان، نشانه فطرى بودن معارف نخواهد بود (جوادى آملى، 1384، ص 72). 7. آیه نسیان (آیه 19 سوره حشر) «وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ»؛ و همچون کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به خودفراموشى گرفتار کرد. عنوان «نسیان» که در این آیه به کار رفته است، دلالت بر آن دارد که کافران، پیشینه معرفت نسبت به خداوند را دارند و در حال کفر، خدا را فراموش کرده و از یاد برده اند. این نکته قابل ذکر است که دامنه فطریات مستفاد از این آیات، محدودتر از آیات تذکر است و تنها شامل معرفت اللّه مى شود، نه همه معارف کلى دین. 8. آیات دالّ بر توجه به خدا در هنگام خطر 1ـ8. آیه 65 سوره عنکبوت: «فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُااللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ»؛ هنگامى که بر کشتى سوار شوند، خدارابااخلاص مى خوانند (و غیر او را فراموش مى کنند)، اما هنگامى که خدا آنان را به خشکى رساند و نجات داد، باز مشرک مى شوند. از این آیه و آیات مانند آن (آیه 32 سوره لقمان و 53 سوره نحل) چنین برمى آید که هرگاه انسان در معرض خطر مهلکى قرار گیرد و هیچ راه نجاتى براى خود نیابد، خداوند را با خلوص مى خواند و به سوى او کشیده مى شود و معرفت فطرى خفته در عمق جانش بیدار مى شود. آیت اللّه جوادى آملى در این باره مى نویسد: مشرک که توحید ربوبى را انکار مى کند، در حال احساس خطر مهم، موحد خواهد شد. گرایش او در این حال، توحید ناب و اعتقاد خالص خواهد بود؛ زیرا احساس خطر، غبارزدایى مى کند. این آیات، فطرى بودن اعتقاد به خداوند و کارساز بودن و یگانه بودن او را مى رساند (جوادى آملى، 1364، ص 75و76). 2ـ8. آیه 32 سوره لقمان: «وَإِذَا غَشِیَهُم مَّوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلَّا کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ»؛ و هنگامى که (در سفر دریا) موجى همچون ابرها آنان را بپوشاند (و بالا رود و بالاى سرشان قرار گیرد)، خدا را با اخلاص مى خوانند، اما وقتى آنها را به خشکى رساند و نجات داد، بعضى راه اعتدال را پیش مى گیرند (و به ایمان خود وفادار مى مانند، درحالى که بعضى دیگر فراموش کرده، راه کفر پیش مى گیرند) ولى آیات ما را هیچ کس جز پیمان شکنان ناسپاس انکار نمى کنند. 3ـ8. آیه 53 سوره نحل: «وَمَا بِکُم مِن نِّعْمَه فَمِنَ اللّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْأَرُونَ»؛ آنچه از نعمت ها دارید، همه از سوى خداست و هنگامى که ناراحتى به شما رسد، فقط او را مى خوانید. 4ـ8. آیه 41 سوره انعام: «بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِنْ شَاء وَتَنسَوْنَ مَا تُشْرِکُونَ»؛ (نه،) بلکه تنها او را مى خوانید و او اگر بخواهد، مشکلى را که به خاطر آن او را خوانده اید، برطرف مى سازد و آنچه را (امروز) همتاى خدا قرار مى دهید، (در آن روز) فراموش خواهید کرد. این آیه در ادامه آیه قبلى و درواقع، کامل کننده معناى آن است. حتى مشرکان در سختى ها به خدا روى مى آورند و فقط او را مى خوانند و عقاید شرک آمیز محو مى شود. 5ـ8. آیه 63 سوره انعام: «قُلْ مَنْ ینَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعا وَ خُفْیه لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرین»؛ بگو: چه کسى شما را از تاریکى هاى خشکى و دریا رهایى مى بخشد؟ درحالى که او را با حالت تضرع (و آشکارا) و در پنهانى مى خوانید (و مى گویید:) اگر از این (خطرات و ظلمت ها) ما را رهایى مى بخشد، از شکرگزاران خواهیم بود. این آیه، مشرکان را دعوت مى کند که در هنگام سختى ها، باورها و گرایش هاى خود را به خدا راستین بدانند و پیامبر را به یادآورى فطرت توحیدى امر مى کند. 6ـ8. آیه 8 سوره شمس: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»؛ سپس فجور و تقوا (شر و خیرش) را به او الهام کرده است. این آیه به هدایت فطرى انسان در ادراک خیر و شر اشاره کرده و بیان مى کند: معرفت حسن و قبح افعال در فطرت آدمى نهاده شده است و جزء شناخت هاى فطرى انسان است. 7ـ8. آیه 83 سوره آل عمران: «أفَغَیرَ دینِ اللَّهِ یبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعا وَ کَرْها وَ إِلَیهِ یرْجَعُونَ»؛ آیا آنها غیر از آیین خدا مى طلبند؟ (آیین او همین اسلام است) و تمام کسانى که در آسمان ها و زمین هستند، از روى اختیار یا از روى اجبار، در برابرِ (فرمان) او تسلیم اند، و همه به سوى او بازگردانده مى شوند. این آیه به عمومیت تسلیم در برابر خدا اشاره کرده و مى فرماید: همه موجودات ذى شعور در برابر خدا تسلیم هستند. شهید مطهرى، این آیه را دال بر فطرى بودن دین و توجه به خدا مى داند. 8ـ8. آیه 40 سوره انعام: «قُلْ أَرَأَیتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السَّاعَه أَغَیرَاللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین»؛ بگو: به من خبر دهید اگر عذاب پروردگار به سراغ شما آید، یا رستاخیز برپا شود، آیا (براى حل مشکلات خود) غیرخدا را مى خوانید اگر راست مى گویید؟ این آیه به وجود عقیده به خداى واحد در فطرت انسان ها اشاره دارد. مجموع آیه دلالت بر این دارد که فطرت انسان در تنگناها و شداید، بیدار و آشکار مى گردد و ذکر عذاب و مرگ تنها از باب نمونه است؛ از سوى دیگر، رفاه و آسایش سبب پوشیدگى فطرت است. 9. آیه 177 سوره آل عمران «إِنَّ الَّذینَ اشْتَرَوُا الْکُفْرَ بِالْإِیمانِ لَنْ یضُرُّوا اللَّهَ شَیئا وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیم»؛ (آرى) کسانى که ایمان را دادند و کفر را خریدارى کردند، هرگز به خدا زیانى نمى رسانند و براى آنها، مجازات دردناکى است. این آیه بیانگر این نکته است که ایمانْ اصل، و کفر، جایگزین آن مى باشد؛ بنابراین، انسان به طور فطرى روى به ایمان دارد نه کفر. 10. آیه 174 سوره اعراف «وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ وَ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ»؛ این گونه، آیات را توضیح مى دهیم و شاید به سوى حق بازگردند (و بدانند نداى توحید دردرون جانشان،ازروزنخست بوده است). «لعلهم یرجعون» در این آیه، بیانگر آن است که انسان ها پیش از گرایش به شرک، موحد بودند و با رجوع به توحید، به آنچه از پیش پذیرفته بودند، بازمى گردند (شیروانى، 1376، ص 127). 11. آیه 22 سوره بقره «الَّذى جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشا وَالسَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقا لَکُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْدادا وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون»؛ آن کس که زمین را بستر شما، و آسمان [جو زمین] را همچون سقفى بالاى سر شما قرار داد و از آسمان آبى فرو فرستاد و به وسیله آن، میوه ها را پرورش داد تا روزى شما باشد. بنابراین، براى خدا همتایانى قرار ندهید، درحالى که مى دانید (هیچ یک از آنها، نه شما را آفریده اند، و نه شما را روزى مى دهند). از جمله «و انتم تعلمون» روشن مى شود: کسانى که به خداى واحد شرک مى ورزند، خود مى دانند که در اشتباه اند. این علم که با انکار ظاهرى همراه است، همان معرفت فطرى به توحید است. 12. آیه 119 سوره نساء «وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّینَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیغَیرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَ مَنْ یتَّخِذِ الشَّیطانَ وَلِیا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرانا مُبینا»؛ و آنها را گمراه مى کنم و به آرزوها سرگرم مى سازم و به آنان دستور مى دهم که (اعمال خرافى انجام دهند و) گوش چهارپایان را بشکافند، و آفرینشِ پاک خدایى را تغییر دهند (و فطرت توحید را به شرک بیالایند) و هر کس، شیطان را به جاى خدا ولى خود برگزیند، زیانِ آشکارى کرده است. این آیه اشاره به شیطان و منحرف ساختن انسان از فطرت است. علّامه طباطبائى در ذیل این آیه مى فرماید: بعید نیست که مراد از «تغییر خلق اللّه»، خروج از حکم فطرت وترک دین حنیف باشد(طباطبائى،1417ق،ج5،ص85). منابع نهج البلاغه (1379)، ترجمه محمد دشتى، قم، امیرالمؤمنین. ابن اثیر، مبارک بن محمد (1426ق)، النهایه فى غریب الحدیث و الاثر، قم، دارالتفسیر. اعرافى، علیرضا و دیگران (1377)، آراى دانشمندان مسلمان در تعلیم تربیت و مبانى آن، تهران، سمت و پژوهشگاه حوزه و دانشگاه. امام خمینى، روح الله (1368)، چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى قدس سره. برقى، احمدبن محمدبن خالد (1371ق)، المحاسن، چ دوم، قم، دارالکتب الاسلامیه. جعفرى، محمدتقى (1368)، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى. جوادى آملى، عبدالله (1378)، حیات حقیقى انسان در قرآن، قم، اسراء. ـــــ (1364)، ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد، قم، الزهراء. ـــــ (1384)، فطرت در قرآن، قم، اسراء. خورى شرطونى لبنانى، سعید (1992م)، اقرب الموارد فى فصح العربیه و الشوارد، بیروت، مکتبه اللبنان. دلشادتهرانى، مصطفى (1385)، سیرى در تربیت اسلامى، تهران، مؤسسه نشر و تحقیقات ذکر. دهخدا، على اکبر (1337)، لغت نامه، تهران، دانشگاه تهران. راغب اصفهانى، حسین بن محمد (1412ق)، المفردات فى غریب القرآن، بیروت، دارالعلم. رجبى، محمود (1380)، انسان شناسى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره. روحانى على آبادى محمد (1379)، زندگانى حضرت زهرا علیهاالسلام، تهران، مهام. رهبر، محمدتقى و محمدحسین رحیمیان (1378)، اخلاق و تربیت اسلامى، تهران، سمت. سیاهپوش، محمود (1361)، آیین فطرت، تهران، امیرکبیر. شفیعى مازندرانى، محمد (1367)، پژوهشى پیرامون فطرت مذهبى در انسان، قم، جامعه مدرسین. شیروانى، على (1376)، سرشت انسان، پژوهشى در خداشناسى فطرى، قم، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامى. طباطبائى، سیدمحمدحسین (1417ق)، المیزان فى تفسیرالقرآن، قم، جامعه مدرسین. طبرسى، فضل بن حسن (1372)، مجمع البیان، تهران، ناصر خسرو. قرشى، سیدعلى اکبر (1412ق)، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه. کشى، محمدبن عمر (1348)، رجال کشى، مشهد، دانشگاه مشهد. کلینى، محمدبن یعقوب (1365)، الکافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه. مجلسى، محمدباقر (1404ق)، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء. محمدى مقدم، قربانعلى و على اصغر نوایى یحیى زاده (1385)، شرح نهج البلاغه ابن میثم، مشهد، بنیاد پژوهش هاى اسلامى. مرکز تحقیقات اسلامى سپاه (1378)، انسان شناسى، قم، یاقوت. مصباح، محمدتقى (1389)، فلسفه اخلاق، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى. ـــــ (1386)، معارف قرآن ج 1ـ3، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره. مطهرى، مرتضى (1361)، فطرت، تهران، صدرا. مفید، محمدبن محمدبن نعمان (1413ق)، الارشاد فى معرفه حجج اللّه على العباد، قم، کنگره شیخ مفید. مکارم شیرازى، ناصر (1375)، پیام امام امیرالمؤمنین (ع)؛ شرح تازه و جامعى بر نهج البلاغه، قم، مدرسه امیرالمؤمنین علیه السلام. واسطى زبیدى، سیدمحمد (1414ق)، تاج العروس من جواهرالقاموس، بیروت، دارالفکر. منبع: فصلنامه معرفت – شماره 187 ادامه دارد ...

94/03/25 - 03:54





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 179]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن