واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
محبت به وجود حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) اشاره: اين مقاله قسمتي از کتاب آب حيات (مجموعه سخنرانيهاي حضرت آيت الله ناصري «حفظه الله») انتخاب شده و آورده شده است.محبت حضرت، سفارش خداوندمحبت وجود مبارک حضرت حجت، نه تنها از ضروريات مذهب تشيع که در شمار ضروريات اسلام است. چرا که ظهور کامل صفت رحمانيت خداوند در دار دنيا وابسته به ظهور آن حضرت و بسط عدل بدست ايشان مي باشد؛ از اين روست که خداوند متعال، خود انبياء را به محبت ايشان امر مي فرمود و به مراتب عظيم ايشان آگاهي مي بخشيد.اين مطلب آنچنان است که گويا خداوند، حبيب خود را نيز به محبت ايشان امر کرده است. در اينجا اشاره به اين مطلب لازم مي نمايد که حبيب، خود محبوب خداوند است و آفرينش طفيل وجود او .پيش از آنکه بيش از اين در اين باره سخني داشته باشيم، نظر خواننده ارجمند را به حديثي بس گرانقدر که صاحب قواميس الدرر چون شماري ديگر از محدثان شيعي آن را نقل کرده است، جلب مي نمائيم. متن اين حديث که نشانگر کمال محبت خداوند نسبت به وجود مبارک پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله است؛ چنين است:حضرت حق - جل و علا - به حضرت موسي خطاب کرد که: اي موسي! به شکرانه اينکه من تو را به کليمي و هم صحبتي خود انتخاب کردم، در توحيد و معارف ثابت قدم باش و دوستي محمد و آل محمد را در قلب خود جايگزين کن.حضرت موسي عرض کرد: پروردگارا! اين محمد که به او اشاره مي کني کيست؟فرمود: آن کسي است که اسمش بر يک طرف عرش نوشته شده و اسم وصيش بر طرف ديگر عرش نقش بسته است. او حبيب من و پيغمبر آخرالزمان است، من تو را بواسطه او و از عرق او آفريدم، او محبوب من است؛ پس در معارف و توحيد ثابت قدم باش و محبت حضرتش را در دلت ثابت نگه دار.موسي عرض کرد: پروردگارا! من به نزد تو محبوب ترم يا او؟ حضرت حق فرمود: اي موسي! تو کليم من هستي و او حبيب من است، و بين کليم و حبيب فرقهاست.موسي عرض کرد: پروردگار! چه فرقيست ميان اين دو؟ خطاب شد: کليم هر چه کند بنا به رضاي ما باشد، اما حبيب هر چه ما کنيم به رضاي اوست؛ کليم آن است که ما را دوست دارد، لکن حبيب آنست که ما او را دوست داريم ؛ کليم آنست که چهل روز روزه مي دارد و شب را به عبادت مي گذارند تا ما با او سخن گوئيم، اما حبيب آنست که چون خواب باشد جبرائيل را با براق مي فرستيم تا او را بر عرش آورد تا عرش را به قدومش مزين کنيم. (1)حال که تا حدودي به درجه محبت خداوند نسبت به پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله واقف شديم، به روايت زيرين به روايت صاحب مکيال امکارم مي نگريم:چون پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله به معراج رفتند، به ايشان خطاب شد که: اي محمد! اگر بنده اي از بندگان من مرا بخواند تا اينکه عمرش تمام شود، و مرا ملاقات کند در حالي که ولايت شما را نداشته باشد مخلد در آتش است. آنگاه حضرت حق خطاب به نبي اکرم مي فرمايد: اي حبيب من ! آيا مي خواهي اهل بيت را که محبتشان موجب نجات از آتش است به شما نشان دهم؟پيامبر عرض نمود: آري اي پروردگار من!پس خداوند فرمود: به جانب راست نظر کن!پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله نيز به آن جانب نگريستند، ايشان مي فرمايند: آنگاه علي بن ابيطالب را ديدم که در عرش است و يازده نور با اشباح نوري اطراف حضرت اميرالمومنين دايره زده اند، و يازدهمين ايشان مانند ستاره اي در ميان آنان است. من پرسيدم: اينان کيانند؟خداوند فرمود: اين بزرگواران ائمه و اوصيا شما هستند، و اين شخص که در وسط ايشان است و نورش از همه درخشنده تر است، کسي است که حلال مرا حلال و حرام مرا حرام مي کند، و از دشمنان من انتقام مي گيرد. اي حبيب من! اين نور درخشان را دوست بدار، چه من هم او را دوست مي دارم و هر کس که او را دوست بدارد او را نيز دوست مي دارم.(2)در اينجا به دو نکته، اشاره اي گذرا مي نمائيم:1. هر چند مسأله معراج پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله خارج از موضوع اين رساله است، اما تنها اشاره مي کنيم که اعتقاد به وقوع آن در شمار ضروريات اسلام است، و کسي که به وقوع آن اعتقاد نداشته باشد با ضروريات اسلام مخالفت کرده است. اعتقاد به آنچه در آن واقعه شکوهمند اتفاق افتاده است نيز، از لوازم اعتقاد به نبوت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله است، چه تنها طريق براي اطلاع از وقايع آن واقعه، احاديث نبوي است که ايشان از آنچه در عرش مشاهده نموده اند، خبر داده اند.2. در اين که ولايت اهل بيت شرط پذيرش اعمال در درگاه الهي است نيز، هيچ ترديدي نيست. حديث شريف:«بني الاسلام علي خمس علي الصلاه و الزکاه و الصوم و الحج و الولايه، و لم يناد بشي ء کما نودي بالوالايه» (3)اسلام بر پنج پايه استوار شده است: نماز و روزه و حج و زکاه و ولايت، و بر هيچ امري آنچنان که بر ولايت تأکيد شده، تأکيد نشده است».نشان از همين مطلب بلند دارد. روايات ديگري نيز نظير آنچه در متن روايت معراج گذشت را، در خود جاي داده است.از آنچه گذشت به خوبي روشن شد که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله حبيب خداست، و خداوند انبياء عظامي چون موساي کليم را به طفيل وجود او آفريده است؛ اما باز اين حبيب را به محبت آن محبوب امر مي کند! و اين، نشان از غايت محبت خداوند نسبت به وجود مبارک حضرت حجت عليه السلام دارد.وظائف ما نسبت به آن حضرتديديم که ولايت، شرط پذيرش اعمال است و هيچ عقيده اي و نيز هيچ عملي بدون اعتقاد به اين اصل اصيل، مورد پذيرش الهي نيست. حال جاي آنست که لختي بيانديشيم و بنگريم که آيا وظائف ما نسبت به صاحبان ولايت بطور عام، و صاحب ولايت در روزگار ما بطور خاص؛ چيست؟ آيا ما وظيفه اي در قبال آن وجود مبارک نداريم؟ و آيا اگر چنين وظيفه اي بر عهده ماست، آن وظيفه چيست؟در اينجا با ذکر اين نکته که شيعيان بيش از هشتاد وظيفه خاص نسبت به آن وجود مبارک دارند،(4) تنها به دو وظيفه مهم اشاره مي کنيم:1. انتظارانتظار ظهور آن حضرت و آمادگي براي اطاعت محض در مقابل اوامر ايشان، از وظايف مهم همه مسلمانان است. مسأله ظهور در بيش از نود روايت صادره از پيامبر اکرم و اهل بيت مکرم ايشان عليهم السلام مورد تأکيد و بررسي قرار گرفته است؛ و اين نشان از شدت اهميت اين مبحث دارد.از آنجا که در همين رساله در گفتاري خاص به مسأله انتظار خواهيم پرداخت، در اينجا بيش از اين در اين باره سخني به ميان نمي آوريم.2. يکي از وظائف مهم ما آنست که دائما به ياد آن وجود مبارک باشيم. چه، نه تنها- آن گونه که گذشت- پذيرش عبادات ما وابسته به اعتقاد به آن وجود مبارک است، که - آن گونه که خواهد آمد - تمامي مراتب عالم وجود وابسته به ايشان است، و هستي همه هستيها يکسر در گرو هستي اوست؛ و چه ناپسند است که کسي ولي نعمت خود که تمامي نعم مادي و معنويش از اوست را، فراموش کند.گذشته از اين، خود آن حضرت به لطف خود که رشحه اي از لطف خداوندي است، همواره به ياد شيعيان هستند که خود فرموده اند:«انا غير مهملين لمراعاتکم و لا ناسين لذکرکم»(5)ما نه مراعات شما را به گوشه اي وا مي نهيم، و نه از ذکر و ياد شما غافليم.حال که او به فکر ماست، آيا مي توان انگاشت که به فکر حضرت بودن و دائما با ياد آن عزيز به سر بردن، از وظايف ما نيست؟.پي نوشتها:1. قواميس الدرر، ص 314.2. بحار، ج 36، ص 216، طرائف، ج 1، ص 172؛ مکيال المکارم،ج 2، ص 138.3. الکافي، ج 2، ص 18، حديث 1، بحار، ج 65، ص 329.4. گذشته از پاره اي از مجاميع روائي، مرحوم آيت الله حاج شيخ عباسعلي اديب اصفهاني نيز، در کتاب وظائف الشيعه به پاره اي از اين وظايف اشاره کرده اند.5. الاحتجاج، ج 2، ص 495؛ الخرائج، ج 2، ص 902؛ بحار، ج 53، ص 174.منبع: ماهنامه ي خلق شماره ي دوم
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 249]