واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
اشباح سرگردان در هزار توي تاريخ نويسنده: جواد طوسي بازيگري در پستچي سه بار در نمي زندنكته اي كه حالا با مرور و ارزيابي كلّي مجموعههاي تلويزيوني (همسايهها، پهلوانان نميميرند، فردا دير است، روشنتر از تاريكي، مدار صفردرجه و ميوه ممنوعه) و دو فيلم بلند سينمايي «حسن فتحي» (ازدواج به سبك ايراني و پستي سهبار در نميزند) مي توان در موردش بيشتر سخن گفت، اهميت متن و چارچوب فيلمنامه براي او در جهت گسترش قالب و زبان نمايشي اثر است. آدمهاي فتحي در همه موقعيتهاي زماني و مكاني، چه آنجا كه به بخشي از تاريخ معاصرمان ملحق ميشوند و چه در مناسبات و ارتباطهاي فردي و اجتماعي اين دوران، لزوماً بايد فرصت و ميدان عمل لازم براي مطرح ساختن خود و ايجاد ارتباط هرچه بهتر با مخاطب داشته باشند. اين جولاندهي و ابراز وجود، همواره در قالبي متكي به روايت و جدا از اصول و قواعد رئاليستي شكل ميگيرد. شخصيتپردازي و تيپشناسي فتحي و نگاه تراژيك و حس دراماتيك و بيان طنزپرداز او، همه در كانون و بستر نمايش موجوديت پيدا ميكنند و به مقوله بازيگري در آثارش تشخّص ميدهند. نقطه وام گرفته اين تعلق خاطر كه ميتوان از آن به عنوان يكي از مؤلفههاي اصلي آثار فتحي ياد كرد، به تجربيات اوليهاش در حوزه تئاتر باز ميگردد. او دوره فوقليسانس خود را در رشته «بازيگري و كارگرداني تئاتر» گذرانيده است. در نمايشنامه «چهار صندوق» (نوشته بهرام بيضايي) به كارگرداني «فردوس كاوياني» كه در فرهنگسراي نياوران و تالار ابوريحان اجرا شد، نقش «زرد» را بازي كرد. سپس نمايشنامههاي «هي ماتادور» (1368) و «مضحكه پهلوان و پري»(1371) را روي صحنه برد كه نويسنده متن آن خودش بود. درسال71 يك نمايشنامه هندي نوشته «دان كوپال موكرچي» به نام «داوري ايندرا» و درسال72 نمايشنامه «در خيابانهاي سرد شب» (نوشته اعظم بروجردي) را اجرا كرد. فتحي فعاليت خود در تلويزيون را با بازنويسي و كارگرداني نمايشنامههاي «آگاتا كريستي» و نويسندگان شناختهشده ديگري آغاز كرد كه از آن جمله ميتوان از تله تئاترهاي «تله موش»، «معماي يك قتل»، «سوءتفاهم» (آلبركامو) و «ملكههاي فرانسه» نام برد. اما اگر بخواهيم وجوه نمايشي آثار يك كارگردان را مورد ارزيابي قرار دهيم. قدر مسلم ميبايد ميان حوزههاي سينما و تئاتر و تلويزيون از نظر زبان و قالبهاي اجرايي در اين زمينه، قائل به تفكيك شد. حسن فتحي با فيلم «پستچي سهبار درنميزند» نشان ميدهد اين هوشمندي را دارد كه قالبهاي نمايشي را با زبان سينما آميخته سازد. در واقع، هرچه جلوتر ميآييم ميبينيم كه اين تأثيرپذيري او (از عرصه نمايش)، از وضعيتي ناخودآگاه به مرحله خودآگاهي ميرسد. در روايتپردازي هزار و يكشبي «پستچي سهبار در نميزند»، با نوعي ساختارشكني جذاب (نه دافعهآميز) مواجهيم. يك عمارت متروكه قديمي سهطبقه كه هر طبقهاش اختصاص به مقطعي از تاريخمعاصر دارد، جنسبازي آدمهاي هر طبقه را زبان و ادبيات خاص آنها تعيين ميكند، به جز پسربچه كنيز شازده صولت (با بازي پارسا مشيري) كه در سكوتي كنايهآميز(به عنوان يكي از راويهاي فيلم) ناظر رخدادهاست و كنجكاوانه به طبقات ديگر سرك ميكشد. در نمايش انحطاط شخصيتي و رفتار جنونآميز و افول دوران يك شازده قجري (علي نصيريان) با تركيبي از لودگيهاي وام گرفته شده از نمايشنامههاي روحوضي آن دوران و خوانندهها و بازيگران بنگاههاي شادماني و بازيهاي غلو شده نمايش تعزيه روبرو هستيم. در كنار نقشهاي متفاوت «علي نصيريان» در فيلمهاي «گاو»، «آقاي هالو»، «پستچي»، «دايره مينا»، «ستارخان»، «جايزه»، «كمالالملك»، «ناخدا خورشيد»، «ديوانهاي از قفس پريد» و مجموعههاي تلويزيوني «هزاردستان» و «ميوه ممنوعه»، بايد از اين بازي خوب او در نقش «شازده صولت» ياد كنيم. «رؤيا تيموريان» نيز در نقش «انيس خاتون» (همسر شازده) به خوبي توانسته كنتراست دروني يك حسرتزده عشق كه به انتقام از همسرش ميانديشد را نشان دهد. اين وجوه دوگانهزني قرباني و كينهجو را درحالت نگاههاي او (به ويژه آنجا كه چهرهاش را در آينه ميبيند) ميتوان حس كرد. در اين ميان، بازي «ليلا زارع» (در نقش كنيز شازده) فاقد آن پيچيدگي و اوج و فرود (در مقايسه با نقش شازده صولت و همسرش انيس خاتون) است. اما جنسبازيها در طبقه دوم براساس خصوصيات ظاهري ابرام غيرت (امير جعفري) و رفيقهاش (پانتهآ بهرام) ميبايد مبتني بر وجوه- تعمداً- غلو شده و نمايشي «تيپ» باشد كه اين نشانهشناسي را در بازي اميرجعفري و رجزخوانيهايش (به لحاظ خاستگاه طبقاتي و خصايص لمپنياش) بيشتر ميبينيم. اين درحالي است كه وقتي «مهوش» قرار است به خيل زنان قرباني در مجموعه آثار «حسن فتحي» ملحق شود، از تيپ فاصله ميگيرد و شخصيتي خاكستري پيدا ميكند. عشق و ارتباط با عكس به جامانده از اين عشق نافرجام، براي او و انيس خاتون عامل تعيينكننده در جهت تقويت وجوه شخصيتيشان است. دراينجا «پانتهآ بهرام» (به اتكا انعطافپذيري چشمگيرش در خلق دنياي دوگانه يك زن) موفق ميشود يكي از بهترين نقشهاي كارنامه بازيگرياش را به ثبت برساند. باتوجه به اينكه دختر و پسر طبقه اول (سارا و حبيب) متعلق به دوران معاصر هستند، نتيجتاً در شيوه بازيگري باران كوثري و محمدرضا فروتن، اين زمانهشناسي بازتاب عيني دارد. عصبيت، جنون، بيقراري، حس عدماعتماد، تناقض رفتاري، تحملناپذيري و... خلاء عافي، بخشي از روانشناسي عمومي زمانه ماست كه در شخصيت سارا و حبيب و كشمكشهاي مداوم آنها موج ميزند. اين التهابات دروني و بيروني و اضطراب پايانناپذير، در جنسبازي باران كوثري و محمدرضا فروتن نوعي ريتم و ضرباهنگ تند ايجاد كرده كه با قالب اجرايي و زبانساختاري اين طبقه همخواني كامل دارد. با اين نشانهها و مؤلفهها بايد بپذيريم كه «پستچي سهبار در نميزند» در كارنامه هنري «حسن فتحي» يك نقطه عطف به شمار ميآيد. منبع: نشريه نقشآفرينان ، شماره 57
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 228]