محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827576664
خداباوری و ولایت محوری در شخصیت شهید مدنی (ره)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
خداباوری و ولایت محوری در شخصیت شهید مدنی (ره) شهید مدنی در درجه نخست انسان مطیع پروردگار بود و آنچه خداوند مقرر کرده بود، مصلحت انسان میدانست و اطاعت از خدا را اساس زندگی خود قرار داده بود . هیچگاه در انجام تکلیف احساس تردید نمیکرد و در انجام وظیفه هیچ مانعی را به رسمیت نمیشناخت و همه موانع را در مسیر آن قابل رفع میدانست، در این زمینه نتیجه هم برای او مهم نبود، نمونههای بسیار زیادی در این زمینه وجود دارد که میتوان به برخی از آنها اشاره کرد . آیتالله مدنی هر وقت که احساس میکرد، مردم در مشکلات هستند; چه این مشکلات فقر و معیشت و مسائل مادی بود و چه این مشکلات مسائل روحی و فکری و اندیشهای، با همه آنچه در توان داشت، بدون توجه به کم و زیاد بودن یا در شان وی بودن یا نبودن اقدام میکرد . ایشان در همدان صندوق قرض الحسنه راهاندازی کردند که موسسه مهدیه همدان نام دارد و هنوز هم فعالیت میکند . ایشان با چاپ قبضهای یک تومانی و فروش آنها کار را آغاز کردند . کار شخصیتی مانند آیت الله مدنی این بود که هر روز و شب به منبر برود و مردم را تشویق کند که این قبضها فروخته شود که حتی بعضی از اوقات موجب هتک ایشان میشد، ولی واقعا این مسائل برای ایشان هیچ اهمیتی نداشت، بلکه آنچه مهم بود این بود که بتواند این صندوق را دایر کند، یا در زمینه ایجاد مراکزی برای نگهداری یتیمان، در همه جا اقدام کردند; دارالایتام جایی است که ایشان بنا گذاشت و شکل داد و به وجود آورد، یا در زمینه کمک به خانواده مستضعفین پر تلاش بود و خانههای ارزان قیمت از ابتکارات ایشان بود که دایر کرد و میساخت و به افرادی که محتاج بودند، واگذار میکرد . معاشرت و ارتباطات اجتماعی در زمینههای فکری و روحی هم اینگونه بود . ایشان با وجود اینکه در موقعیت علمی، جایگاه بسیار رفیعی داشت، اما همانند یک منبری معمولی، در هر نقطهای و با هر تعداد جمعیت، وقتی که احساس میکرد جماعتبه راهنمایی نیاز دارد، حتما صحبت میکرد، و مردم را در جریان معارف و احکام اسلامی قرار میداد . در اندیشه آن نبود که آیا در شان ایشان هست که منبر برود . آیا جمعیت مناسب ایشان است؟ آیا این راه دور استیا نزدیک؟ هیچکدام از آنها برای وی ملاک نبود، به ویژه اگر مراجعهای صورت میگرفت، ایشان این وظیفه را بر خود بار میکرد و آن را انجام میداد . این را در تمامی مناطق از ایشان شاهد بودیم . در هر محیطی که بود: نجف اشرف، همدان، تبریز، لرستان و در جاهایی که تبعید بود مانند نورآباد ممسنی، گنبدکاووس، مهاباد و کنگان. نسبتبه جوانان بیش از حد حساس بودند . وقتی که جوانی پیش ایشان میرفت، با تمام قد بلند میشد و او را در آغوش میگرفت و به او محبت و توجه میکرد . آنچنان دوستانه و با مهربانی برخورد میکرد که جوان را جذب خود میکرد . اگر سوالی میپرسید با تمام وجود و با حوصله و با ذکر انواع مثالها و با سادهترین بیان ممکن، تلاش میکرد تا مساله را برای او تفهیم کند . میدانی را باز میکرد که افراد بتوانند به وی مراجعه کنند و در این مراجعات حدی نمیشناخت; محال بود جوانی مراجعه کند و ایشان آن را کم بها جلوه دهد و به آن کم توجهی کند . سفرهاش هیچ وقتبدون مهمان نبود; از ویژگیهای ایشان این بود که دوست میداشت همیشه در سر سفرهاش مهمان باشد . بدترین روزها برای ایشان روزهایی بود که مهمانشان دیر میآمد . با مهمانان به راحتی مینشست و در رفتار تمایزی بین کسانی که دارای موقعیتبودند، یا دارای مال بودند و ... با سایر افراد نبود . آنهایی که درجات عالی ایمانی و تقوایی را داشتند، هر چند موقعیتی را در جامعه بر حسب ظاهر نداشتند، به آنان احترام میگذاشت و به آنان توجه بیشتری میکرد . پشتکار و حمایت دینی آنچه که از ایشان بروز و ظهور میکرد، همه آنها ترویج دین بود . کسی که با این شهید محراب معاشرت میکرد، به دین رو میآورد و با تمام وجود میگفت: من تابع آن دینی میشوم که چنین آدمی را پرورش میدهد . محدودیتهای سنی دراین سید بزرگوار هیچ تغییری بوجود نیاورد . برای ترویج دین خدا مثل یک جوان، همیشه قبراق، آماده به کار، در تحرک و حرکت و پذیرش خطر و مشکلات بود . چون همیشه مرگ را نزدیک میدید، هر کاری که برای ایشان پیش میآمد، سریع اقدام میکرد و وظیفه را به انجام میرساند . هر گاه سؤال میشد که قدری استراحتی و فرصتی; پاسخ ایشان معلوم بود: چه کسی تضمین میکند که من چند دقیقه بعد زنده باشم، اگر این وظیفه را الآن انجام ندهم و مرگ من برسد، پاسخ گو نیستم . همیشه منتظر مرگ بود و مرگ را مهمانی میدانست که ناخواسته سر میرسد; او منتظر ورود این مهمان به خانه خود بود . این انتظار انتظاری واقعی بود . گاهی ایشان آنقدر خسته میشد، که دستخود را زیر سر میگذاشت و به همان شکل به خواب میرفت، یک مرتبه کسی وارد میشد، ظرف چند دقیقه که هنوز به خواب عمیقی نرفته بود، بیدار میشد، کار و وظیفهاش را انجام میداد و مسائل او را دنبال میکرد . با وجود اینکه سن ایشان سن قابل اعتنایی بود و نمیشد این گونه توقع داشت، اما ایشان این گونه بود . تعبد و روحیه معنوی در ظاهر، عبادت ایشان بسیار معمولی تلقی میشد; یعنی به گونهای نبود که تلقی ویژهای از ایشان برداشتشود . راحت و روان عباداتش را انجام میداد، ولی تعبد شبانه وی را کمتر کسی دیده بود، ولی بعضیها با مراقبتهای بسیار موفق شده بودند، تهجد و شب زنده داری او را درک کنند، وی به گونهای حرکت میکرد که کسی متوجه نشود . همه میدانستند که او بسیار سختگیر است تا مبادا کسی او را در هنگام شب تعقیب بکند و بخواهد از اسرار او سر در بیاورد . موردی است که یکی از دوستان ما این توفیق را پیدا کرده بود، آن هم با احتیاط بسیار، دیده بود که این سید نیمه شب چنان ناله میزند و آن چنان درخواست میکند، ارتباط طولانی و وسیعی را با پروردگارش برقرار میکند، مانند اینکه خدا را دیده باشد . او در همه حالات، غذا خوردن، راه رفتن و ... تلاش داشتبرای خدا باشد و خود را در محضر خداوند بیند و هیچ چیز او را از خداوند دور نکند . معیارهای رفاقت و ارتباط دوستی و رفاقت عجیبی داشت، اگر با کسی رفاقت میکرد، واقعا رفیق و برادر و همراهش بود، اگر برای دوستش مساله یا مشکلی به وجود میآمد، آن را مشکل خود تلقی میکرد، اما همو که این همه مهربان و دوستبود، اگر احساس میکرد، آن کس که تا به حال با او همراه بود، در بعضی موارد پایش را کج گذاشته، واقعا یک لحظه معطل نمیکرد و همه روابطش را قطع میکرد; رابطهای که وصل دوباره آن ممکن نبود . به عنوان نمونه مرحوم آقای کافی، از کسانی بود که به آیت الله مدنی بسیار علاقمند بود; هر جا که آیتالله مدنی تبعید بود، مرحوم کافی وظیفه خود میدانست که به دیدار ایشان رفته و حداقل سالی ده شب در آنجا به منبر برود . او در حقیقت در گرد وجود آیت الله مدنی زندگی میکرد . آیت الله مدنی هم هر وقت که به تهران میآمدند، در دعای ندبه او حتما حاضر میشدند . آقای کافی وجوهات زیادی را به سمت آیت الله مدنی هدایت میکرد و ... ولی یک وقت آقای کافی در ارتباط با حضرت امام (ره) مقایسهای به ذهنش آمد و شخص دیگری از آقایان را ترجیح داد و در منبر و دعای ندبه این مطلب را مورد اشاره قرار داد . این مطلب صبح جمعه اتفاق افتاد و خبر آن بعدازظهر جمعه به آیت الله مدنی رسید، مثلا اگر ساعت چهار خبر رسید، چهار و یک دقیقه ایشان دستور دادند که تمام روابط شان با آقای کافی قطع بشود و اعلان کردند که ایشان دیگر هیچ ارتباطی با من ندارند . در صورتی که رابطهشان با وی رابطهای، بسیار صمیمی و دوستانه و پر محبت و عاطفی بود . از نظر شهید مدنی کسی که از امام برمیگشت، دیگر کارش مشکل بود . او هیچ شکی در این نداشت و در این زمینه بسیار صریح بود . در همین مورد، آقای کافی متوجه شدند و بسیار پشیمان و ناراحتشدند . او نمیتوانست این خشم و غضب آیتالله مدنی را تحمل کند، لذا واسطههای زیادی فرستاد که من هر گونه که شما بفرمایید جبران میکنم . ولی آیت الله مدنی نپذیرفت . در نهایت مرحوم کافی گفت: من آماده برگشتم، خداوند هم راه توبه را قرار داده است، آیت الله مدنی فرمودند: توبه انسان بستگی دارد به اینکه فعلش در کجا رخ داده است . شما این حرف را در ملاعام مطرح کردید، پس باید در ملاعام حرف خود را اصلاح کنی و پس از این، رابطه ما به حالت اول بر میگردد . منبر آخری را که آقای کافی رفت و تجلیل وسیع و گستردهای از حضرت امام (ره) کرد، در واقع منبر توبهای بود که برای برقراری رابطه با آیت الله مدنی انجام داد . خبر این منبر که به آیت الله مدنی رسید، همه آن کدورتها به یکباره نابود شد و به حالت اول برگشت . این رابطه را با خیلیهای دیگر هم دیدیم . عده دیگری هم بودند که مدتهای مدید در بیت آیت الله مدنی آمد و شد داشتند و بسیار به ایشان نزدیک بودند . از اهالی همدان پیرمردی بود که به آقا بسیار نزدیک بود . او پس از انقلاب به منافقین گرایش پیدا کرد . مقداری از اسلحههای یگانهای ارتش را در اختیار منافقین قرارداد . به محض اینکه این خبر به آقای مدنی رسید، فرمود دیگر به او راه ندهید . هر چه آن پیرمرد کوشید، نتوانست دیگر با آقای مدنی رابطه برقرار کند، در حالی که سالیان طولانی از نزدیکان ایشان بود، همیشه در اختیار شهید مدنی بود، ولی ایشان مبنایی داشت و هر کس در آن مبنا قرار میگرفت جزء بهترین دوستان آیت الله مدنی میشد و هر وقت از آن مبنا و مسیر خارج میشد، این رابطه قطع میگردید . این رابطه یک رابطه شخصی نبود . هر کس به او متصل میشد، این اتصال اتصالی الهی بود . همه کسانی که به ایشان ارادت داشتند، میدانستند که اگر سید برگردد، این برگشت، برگشت دینی است و همه از این حساب میبردند و همیشه مراقب بودند که عملی از آنها سر نزند که به چنین مسالهای دچار شوند . مرجعیت و رهبری امام در مورد تبلیغ برای مرجعیتحضرت امام (ره) بسیار جدی و مصمم بود، در بسیاری از جاها هر کس سؤال میکرد، من مقلد فلان آقا هستم میتوانم به امام برگردم، ایشان میفرمود: از هر کسی تقلید میکنید، میتوانید به حضرت امام رجوع کنید، ولی از امام نمیتوان به شخصی دیگر رجوع کرد . شاید از نوادر بود کسی که به این صراحت و راحتی چنین حرفی را مطرح کند . او اصلا شکی در این گفتار خود نداشت . در نجف اشرف ایشان از نزدیکان آیت الله خویی بود و کسی بود که به جای آقای خویی نماز می خواند . در شرایطی که حضرت امام به نجف اشرف رفتند، جو در حوزه نسبتبه حضرت امام مثبت نبود، ولی آیت الله مدنی هیچ شکی نکرد و به حضرت امام ملحق گردید، همه آنهایی که در نجف بودند، میدانستند که این کار آیت الله مدنی یعنی چه؟! شهید مدنی برای وظیفهای که احساس میکرد موقعیت تثبیتشده روشن و واضح خود را رها کرد . ایشان برای تثبیت موقعیتحضرت امام (ره) در نجف تلاش زیادی کرد . با آنکه خود مجتهد بود و موقعیتخوبی داشت، ولی در تبعیت از امام، هیچ تردیدی از خود نشان نمیداد و مثل یک سرباز رفتار میکرد، نه مثل یک مجتهد در مقابل مجتهد دیگر . زمانی که حکم امامت جمعه و نمایندگی ولی فقیه در آذربایجان شرقی برای ایشان صادر شد، وی امام جمعه همدان بود به محض اینکه حکم خوانده شد، با اینکه هنوز حکم را ندیده بود و حکم از رادیو خوانده شد و به صورت کتبی چیزی در دست نداشت، با این حال ساعت دو بعد از ظهر که رادیو خبر را خواند، بلافاصله بعد از ظهر، عازم تبریز شد به ایشان گفتند که همدان امام جمعه ندارد، تکلیف وجوهات و سایر مسایل روشن نیست . ایشان فرمودند: «من باید بروم» . خیلی اصرار کردیم، خود بنده به ایشان گفتم: چه اصراری است، فردا تشریف ببرید . فرمود: «عجب درخواستی از من میکنی، آیا اطمینان داری که من امشب زنده بمانم؟! مولای من امر کرده است که من بروم . من درامر مولا تاخیر بیاندازم؟! فردا اگر حادثهای برای من بوجود آمد، من چه جوابی خواهم داشت؟!» عکسی از ایشان هست که به ملاقات امام رفتهاند، دیدهاید که چگونه عبا را جمع کرده است و خود را چگونه کوچک کرده است! یک قیافه برومند و یک انسان خوش قامت آنچنان خودش را جمع میکرد که دیگر از آن کوچکتر نمیشد . بنده این مؤقعیت را در زیارتی که علامه طباطبایی از حضرت امام رضا (علیه السّلام) کردند، شاهد بودم; سالها پیش وقتی مرحوم دکتر شریعتی در یکی از کتابهای خود، در مورد مسایلی از قبیل نحوه زیارت امام رضا (علیه السّلام) و بوسیدن گرز و امثال این، شک و شبههای را مطرح کردند، همان وقت در منزل آیت الله العظمی میلانی (ره) شخصیتی را دیدم که وقتی وارد شد، ایشان تمام قد بلند شدند . من او را نمیشناختم . گفتند: علامه طباطبایی است . مقداری نشستم و دیدم که آقای طباطبایی در پایان به سمتحرم حضرت رضا (علیه السّلام) حرکت کردند . بنده هم پشتسر ایشان با فاصله میرفتم تا ببینم که این آقا که اینقدر ملا، درسخوانده و قرآن فهمیده است، چگونه زیارت میکند . وقتی علامه در حرم به شخصی که گرز را در دست گرفته بود، رسید، یواش یواش پای خود را شل کرد و خیلی آرام خودش را به گرز رساند و دیدم که بوسه بر گرز زد . در صحن طلا چارچوبها را بوسید . وقتی علامه طباطبائی از کنار ایوان طلا حرم وارد میشد، خود را کوچک میکرد، وقتی وارد حرم امام رضا (علیه السّلام) شد، این قدر خود را ذلیل کرده بود که احساس کردم گویا موجودی که هیچ نیست، در مقابل یک موجودی که همه چیز است، قرار گرفته است . این حالت از آن زمان در ذهنم مانده بود . مرحوم شهید مدنی هم وقتی که به دیدار حضرت امام (ره) میرفت، شبیه چنین حالتی داشت; یعنی با تمام وجود خود را کوچک میکرد . بسیاری این رابطه را با این روابط ظاهری و براساس مادیات میسنجند . شهید مدنی اطاعت از خدا را آسمانی نمیدید، بلکه امری زمینی میدانست و در زمین برای آن مصداق پیدا میکرد و از آن اطاعت میکرد و نشان میداد که اطاعت از ولی خدا چگونه است؟ او واقعا فردی بود که در ولایت ذوب شده بود; به معنی تمام کلمه . هر وقت که از ایشان تعبیری میکردید که یک مقدار نشان میداد که ایشان شانه به شانه امام میزند، یا ممکن استبزند، یا نزدیک استبزند، از اول در برابر آن موضع داشت و محکم با آن برخورد میکرد; نمونه این مساله را از ایشان در سال 1349 سراغ دارم . من در مجلسی به نام امام چهارم امام علی بن الحسین (علیه السّلام) که شب تولد حضرت بود، سخنران بودم و در مسجد ملا جلیل صحبت میکردم که شهید مدنی وارد شد . بنده در پایان صحبتبه رسم معمول (با توجه به اینکه جوان بودم) از عزیزانی که شرکت کرده بودند، تجلیل میکردم و از جمله از ایشان نام بردم . فردا صبح به مناسبت عید تولد به دیدن ایشان رفتم ایشان همیشه به جوانهایی که در این ایام به محضر ایشان میرفتند، توجه میکردند، شاعران را صلهای دادند . برنامه تمام شده بود . من را به اتاق کوچکی که کنار خانهشان بود صدا کرد، بعد به من فرمود: «دیشب در مسجد چه میگفتی» . من فکر میکردم در مطالبی که گفتم مشکلی بوده، مطالبم را توضیح دادم . فرمود: «نه راجع به من چه گفتی» گفتم من چیزی نگفتم، فرمود: «خطاب و عنوانی که برای من به کار بردی چه بود» . گفتم «آیت الله مدنی» . فرمودند: «به آقا چه میگویید (آن زمان تعبیر امام گفته نمیشد)، دیگر نباید طوری بگویی که مفاهیم جا به جا شود تو این مفاهیم با عظمت را برای امام بکار ببر و حفظ کن و برای ما پائین بیاور!» این سخن بسیار مهم است، آدمی در این حد، همیشه سعی کند، ولی را بالا ببرد . همان تعبیری که حضرت امام در مورد آیت الله العظمی بروجردی در زمانی بکار برده بودند که وظیفه ما این است که همه خم بشویم و پای آیت الله بروجردی روی دوش ما قرار بگیرد و قد او بلندتر شود که قد پرچم اسلام بلندتر شود . واقعا آیتالله مدنی این گونه اعتقاد داشت و اینگونه عمل میکرد . ***نکاتی که مطرح شد، به دو دلیل بود; اولا آیت الله مدنی واقعا نسبتبه آنچه که اسلام میخواست، بسیار روشن بود . مسایل را به صورت همه جانبه برای خود تبیین کرده بود و اسلام را جزء جزء و جزیره جزیره نمیدید و همه آن را یکپارچه میدید . ولایت را امتداد نبوت میدانست و در تمام طول زمان، ساری و جاری میدید و اجرای احکام الهی را به وجود ولی و تقویت ولی مشروط میدانست . ثانیا اینکه ایشان در شجاعتش (چه در روح و چه در ظاهر جسم) واقعا خدشهای وجود نداشت و هیچ ترسی در وجود ایشان نبود . مطمئن بود که آنچه با خدا عهد میبندد، به نتیجه میرسد . به نتیجه رساندن را کار خودش نمیدانست . و انجام وظیفه را کار خود میدانست . او میدانست که نظام عالم آنچنان بر عدل استوار است که شما هر وقت درست عمل کنی، به نتیجه میرسی، به غم و غصه کسی نیاز نداشت و همیشه وقتی به وظیفهاش عمل میکرد، این را برای خودش مسجل و مسلم میدید . وقتی حضرت امام این جمله را فرمودند: «و الله من تا به حال نترسیدم!» ایشان با آن شیوه خاص خودش که یک مرتبه بشاش میشد و میخندید، خندیدند و به من فرمودند: فلانی من خیلی میگشتم که یک ویژگی مشترک با امام پیدا کنم که تا حالا نداشتم، اما حالا میبینم که یک ویژگی مشترک با امام دارم، من هم والله تا به حال نترسیدهام! این نکتهای بود که در حقیقتسبب شده بود که هیچ وقت متزلزل نباشد . هیچ وقت تردید نکند، هیچ وقت اجرای حکم خدا را متوقف نسازد، هیچگاه هیچ قدرتی در مقابلش جلوهای نداشته باشد، هیچگاه قدرت الهی کوچک دیده نشود و همیشه عظمت و قدرت الهی و شخصیتهایی که به این عظمت و قدرت متصف بودند، بسیار بزرگ وعظیم میدید و در مقابلشان خاضع بود; به تمام معنا، مثل یک عبد ذلیل و یک فرمان بر مطیع در مقابل اوامر الهی عمل میکرد . این مسئله را به خدا و محراب محصور نمیکرد، بلکه آن را در جامعه جاری میکرد و میدیدید که از یک جوان و نوجوان متدین که یک چیزی را از ایشان میخواست، آنچنان اطاعت میکرد که گویی از امامش اطاعت میکند . با آنچه که ما از او دیدیم، فهمیدیم که خوش به حال آنها که دین را میفهمند و خوش به حال آنها که به دین عمل میکنند . منبع: سایت حوزه/خ
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 319]
صفحات پیشنهادی
خداباوری و ولایت محوری در شخصیت شهید مدنی (ره)
خداباوری و ولایت محوری در شخصیت شهید مدنی (ره)-خداباوری و ولایت محوری در شخصیت شهید مدنی (ره) شهید مدنی در درجه نخست انسان مطیع پروردگار بود و آنچه خداوند مقرر ...
خداباوری و ولایت محوری در شخصیت شهید مدنی (ره)-خداباوری و ولایت محوری در شخصیت شهید مدنی (ره) شهید مدنی در درجه نخست انسان مطیع پروردگار بود و آنچه خداوند مقرر ...
ماه محراب - ویژه نامه شهادت آیت الله مدنی
دانلود ماه محراب - ویژه نامه شهادت آیت الله مدنی • ماه محراب • یار خورشید • دومین شهید ... شهید آیت اللّه مدنی • خداباوری و ولایت محوری در شخصیت شهید مدنی (ره) • دو خطابه ...
دانلود ماه محراب - ویژه نامه شهادت آیت الله مدنی • ماه محراب • یار خورشید • دومین شهید ... شهید آیت اللّه مدنی • خداباوری و ولایت محوری در شخصیت شهید مدنی (ره) • دو خطابه ...
ویژگی های و اقدامات شهید آیت اللّه مدنی
خداباوری و ولایت محوری در شخصیت شهید مدنی (ره) آیتالله مدنی هر وقت که احساس میکرد، مردم در مشکلات هستند; چه این مشکلات فقر و ... آنچه در توان داشت، بدون توجه به ...
خداباوری و ولایت محوری در شخصیت شهید مدنی (ره) آیتالله مدنی هر وقت که احساس میکرد، مردم در مشکلات هستند; چه این مشکلات فقر و ... آنچه در توان داشت، بدون توجه به ...
دو خطابه اخلاقی از شهید آیت الله مدنی (ره)
دو خطابه اخلاقی از شهید آیت الله مدنی (ره)-دو خطابه اخلاقی از شهید آیت الله مدنی (ره) 1. سخنرانی شهید در ... مطالب بعدی. خداباوری و ولایت محوری در شخصیت شهید مدنی (ره) ...
دو خطابه اخلاقی از شهید آیت الله مدنی (ره)-دو خطابه اخلاقی از شهید آیت الله مدنی (ره) 1. سخنرانی شهید در ... مطالب بعدی. خداباوری و ولایت محوری در شخصیت شهید مدنی (ره) ...
عشق به كجا مي رود ؟
چه وقت آن شخصيت جذاب و دوست داشتني دل آزرده شد ؟ چه طور هيجان و جذابيت او تبديل ... خداباوری و ولایت محوری در شخصیت شهید مدنی (ره) · دو خطابه اخلاقی از شهید آیت ...
چه وقت آن شخصيت جذاب و دوست داشتني دل آزرده شد ؟ چه طور هيجان و جذابيت او تبديل ... خداباوری و ولایت محوری در شخصیت شهید مدنی (ره) · دو خطابه اخلاقی از شهید آیت ...
چشمان كاملاً باز
گرچه اشاره به ويژگيهاي شخصيت و منش سالم (تعهد به رشد شخصي- باز بودن رواني و احساسي، صداقت- پختگي- ... خداباوری و ولایت محوری در شخصیت شهید مدنی (ره) ...
گرچه اشاره به ويژگيهاي شخصيت و منش سالم (تعهد به رشد شخصي- باز بودن رواني و احساسي، صداقت- پختگي- ... خداباوری و ولایت محوری در شخصیت شهید مدنی (ره) ...
فصلنامه علمي دنا
گذری کوتاه بر زندگی شهید آیتالله مدنی (ره) · رجعت سرخ · دو خطابه اخلاقی از شهید آیت الله مدنی (ره) · خداباوری و ولایت محوری در شخصیت شهید مدنی (ره) · چکامه هایی ...
گذری کوتاه بر زندگی شهید آیتالله مدنی (ره) · رجعت سرخ · دو خطابه اخلاقی از شهید آیت الله مدنی (ره) · خداباوری و ولایت محوری در شخصیت شهید مدنی (ره) · چکامه هایی ...
وظیفه ی مادران شاغل
برخی از این شرایط عبارتند از:1- عدم اختلاط با مردان .2- احترام به شخصیت والای زن. 3- عدم مغایرت با فطرت و ... خداباوری و ولایت محوری در شخصیت شهید مدنی (ره) ...
برخی از این شرایط عبارتند از:1- عدم اختلاط با مردان .2- احترام به شخصیت والای زن. 3- عدم مغایرت با فطرت و ... خداباوری و ولایت محوری در شخصیت شهید مدنی (ره) ...
پيرمردي كه يكباره حافظ قرآن شد
خداباوری و ولایت محوری در شخصیت شهید مدنی (ره) وقتی که جوانی پیش ایشان میرفت، با تمام قد بلند میشد و او را در آغوش .... خبر این منبر که به آیت الله مدنی رسید، همه ...
خداباوری و ولایت محوری در شخصیت شهید مدنی (ره) وقتی که جوانی پیش ایشان میرفت، با تمام قد بلند میشد و او را در آغوش .... خبر این منبر که به آیت الله مدنی رسید، همه ...
ماهنامه دامپزشكي و بهداشت
دو خطابه اخلاقی از شهید آیت الله مدنی (ره) · خداباوری و ولایت محوری در شخصیت شهید مدنی (ره) · چکامه هایی برای دومین شهید محراب · جلوه اخلاص. . مطالب پیشین ...
دو خطابه اخلاقی از شهید آیت الله مدنی (ره) · خداباوری و ولایت محوری در شخصیت شهید مدنی (ره) · چکامه هایی برای دومین شهید محراب · جلوه اخلاص. . مطالب پیشین ...
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها