واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
شرایط پوینده راه تقوا نویسنده : عارف سالك شیخ محمد بهاری ان السالك سبیل التقوى یجب علیه مراعاة امور: بر پوینده راه تقوا، رعایت اموری لازم است :الأول: ترك المعاصى، و هذا هوالذى بنى علیه قوام التقوى، و أسس علیه أساس الآخرة والاولى، و ما تقرب المتقربون بشىء أعلى و أفضل منه؛ نخست: ترك گناهان است و این همان چیزى است كه بنای تقوا بر آن قرار دارد و اساس دنیا و آخرت بر آن استوار است و بندگان مقرب خدا با چیزى برتر و والاتر از آن، به درگاه الهى تقرب نجستهاند.از اینجاست كه حضرت موسى(ع) از حضرت خضر(ع) سؤال مى كند كه چه كردهاى كه من مأمور شدهام از تو تعلم كنم؟ به چه چیز به این مرتبه رسیدى؟ فرمود: بترك المعصیه (به سبب ترك گناه). پس این را باید انسان بزرگ بداند و نتیجه آن هم بزرگ است. حقیقتاً چقدر قبیح است از بنده ذلیل كه آناً فآناً (لحظه به لحظه) مستغرق نعم الهى بوده باشد، در محضر مقدس او به مفاد قوله: مع كل شىء لا بالمقارنه و غیر كل شىء لا بالمزایله و اینما كنتم فهو معكم ، مع هذا پرده حیا را از روى خود بردارد، از روى جرئت (و) جلافت (حماقت) مرتكب به مناهى حضرت ملك الملوك گردد. ما اشنعه و ما اجفاه (چقدر شنیع و زشت است و چه ستمى است). الحق سزاوار است كه چنین شخصى در سیاسخانه جبارالسموات و الارضین محبوس بماند، ابدالآبدین، مگر اینكه توبه كند و دامنه رحمت واسعه، او را فرا گیرد.الثانى: الاشتغال بالطاعات، اىّ طاعة كانت بعد الفریضة، و لیكن بشرط الحضور (دوم پرداختن به عبادات، هر چه باشد. پس از انجام واجبات، اما به شرط حضور قلب) روح عبادت، حضور قلب است كه بى آن قلب زنده نخواهد بود، بلكه گفته شده كه عبادت بى حضور قلب یورث قساوة القلب (موجب قساوت و سنگدلى مىگردد). اگر از اهل ذكر باشد، خوب است اوایل امر ذكرش استغفار باشد و در اواسط ذكر یونسیه؛ یعنى «لا اله إلا انت سبحانك انى كنت من الظالمین»، و در آخر كلمه طیبة لا اله الا الله بشرط الاستمرار مضافاً على الحضور (به شرط آنكه همیشگى باشد، علاوه بر داشتن حضور قلب).الثالث: المراقبه؛ یعنى غافل از حضور حضرت حق جل شأنه نباشد، و هذا هو السنام الأعظم، و الرافع إلى مقام المقربین، و من كان طالبا للمحبة و المعرفة فلیتمسك بهذا الحبل المتین، و إلى هذا یشیر قوله(ع) اعبد الله كأنّك تراه فإن لم تكن تراه فانه یراك (و همین مراقبه، مسئله عمده و اساسى است و انسان را به سوى مقام بندگان مقرب الهى بالا میبرد و هر كه خواهان محبت و معرفت خداى سبحان است، باید به این ریسمان مستحكم چنگ زند و این سخن معصوم (ع) به همین معنا اشاره دارد كه فرمود: خداوند را چنان عبادت كن كه گویا او را مىبینى، و اگر بدین مقام نرسیده كه او را ببینى، بدان كه او تو را مىبیند).پس همواره باید حالش چنین باشد در باطن كه گویا در خدمت مولاى خود ایستاده، او ملتفت به این است. و در این خبر شریف، نكتهاى هست و آن این است كه ملخص فقره كوتاه اشاره به این باشد كه در مقام عبادت لازم نیست كه انسان تصویر خداى خود بكند، یا بداند كه او چیست، تا محتاج به واسطه شود از مخلوقات؛ چنانكه بعضى از جهال صوفیه مىگویند، بلكه همین قدر بداند كه او جل شأنه حاضر است و ناظر، همیشه، بس است از براى توجه به او و ان لم یعلم انه ما هو و كیف هو. فتأمل فانه دقیق نافع (اگر چه نداند كه او چیست؟ و چگونه است؟ در این مطلب خوب بیندیش كه نكتهاى است دقیق و سودمند).الرابع: الحزن الدائم (چهارم: اندوه همیشگى) یا از ترس عذاب، اگر از صالحین است؛ و یا از كثرت اشتیاق، اگر از محبین است. چه اینكه به محض انقطاع رشته حزن از قلب، فیوضات معنویه منقطع گردد و من هنا حكى من لسان حال التقوى انه قال: انى لا أسكن إلّا فى قلب محزون. (و از اینجاست كه از زبان حال تقوا حكایت شده است كه او گفت: من فقط در قلب اندوهناك منزل مىكنم). شاهد بر مدعا قوله تعالى: أنا عند المنكسرة قلوبهم.پس بدان اى عزیز من! اینكه هر چه بر قلب انسان در آید، از قبیل محسنات، چه حزن باشد، چه فكر باشد، چه علم باشد، چه حكمت باشد، چه غیر اینها، آن مثل میهمانى است بر شخص وارد شده. اگر قیام به وظیفه مهماندارى و اكرام ضیف نمودى و جاى او را پاكیزه از لوث كثافات و خس و خاشاك و دفع موذیات و غیره كردى، به كمال اعتنا بر او، باز آن مهمان میل مىكند به آن خانه وارد شود، والّا اگر اذیتش كردى دیگر مشكل است. اگر حال دارى در آن حال باید قدر آن حال را بدانى و ضایعش نكنى، والّا بعد از زایل شدن، هیهات دیگر آن را دریابى. و بالجمله اگر بخواهى بویی از آدمیت بشنوى، باید مجاهده كنى كه سخت تر از جهاد با اعداست. عرفا این جهاد را موت احمر (مرگ سرخ) مىنامند و معناى مجاهده این است كه اول، باید ایمان بیاورى به اینكه اعدا عدوّ تو (دشمن ترین دشمنان تو) نفس تو است، كه سرمایه تو در تصرف اوست، و متصرف در اركان وجود تو است با شیاطین خارجه كه اصدقاى او و شركاى او هستند. پس باید تو خیلى باهوش باشى. وقتى كه صبح كنى، چند كار بر تو لازم است.الاول: المشارطه. همچنان كه با شریك مالى خود وقتى كه مىخواهى او را پى تجارت بفرستى، شرطها مىكنى، اینجا هم بعینه باید آن شروط ذكر شود، بل اكثر، چه اینكه خیانت این بدبخت كراراً و مراراً واضح و هویدا گردیده.الثانى: المراقبه و معنى مراقبه، كشیك نفس را كشیدن است كه مبادا اعضا و جوارح را به خلاف وادارد و عمر را، كه هر آنى از آن بیش از تمام دنیا و مافیها قیمت دارد، ضایع بگرداند.الثالث: المحاسبه است، یعنى همین كه شب شد، باید پاى حساب بنشیند، ببیند چه كار كرده، منفعتى آورده ، و یا اینكه ضررى نموده؟ لامحاله سرمایه را از دست نداده باشد، ربح گذشت او.الرابع: المعاتبه است، اگر منفعتى در او نیاورده باشد، یا معاقبه است اگر ضررى وارد آورده باشد؛ معنى عقاب، انداختن اوست نفس خود را به ریاضات شدیدة شرعیه؛ مثل روزه گرفتن در تابستان، یا پیاده سفر حج كردن براى كسى كه به هلاكت نمىافتد، و امثال اینها كه توسن نفس سركش را به اندك زمانى مطیع و رام گرداند.والحاصل انه لو منعتك القساوه من التأثیر فى المواعظ الشافیه، و رأیت الخسران فى نفسك یوماً فیوماً، فاستعن علیها بدوام التهجد و القیام و كثرة الصلوة و الصیام و قلة المخالطه و الكلام و صلة الأرحام و اللطف بالأیتام، و واظب على النیاحه و البكاء، و اقتدء بأبیك آدم و أمك حواء، استعن بأرحم الراحمین و توسل بأكرم الاكرمین. فان مصیبتك أعظم و بلّیّتك اجسم، و اقدر انقطعت عنك الحیل و زاحت عنك العلل. فلا مذهب، ولا مطلب، ولا مستغاث، ولا ملجاء إلا إلیه تعالی فلعله یرحم فقرك و مسكنتك و یغیثك و یجیب دعوتك؛ اذ هو یجیب دعوة المضطرین إذا دعاه، ولا یخیب رجاء من أمله إذا رجاه، و رحمه واسعه، و ایادیه متتابعه، و لطفه عمیم، و احسانه قدیم و هو بمن رجاه كریم، اللهم آمین (حاصل آنكه اگر قساوت قلب مانع از آن است كه اندرزها در تو اثر بگذارد و روز به روز خسران و نكبت در وجود خود احساس كردى، از شب زندهدارى مستمر و نماز و روزه بسیار و كمى آمیزش و معاشرت و كم حرف زدن و صله رحم و مهربانى با ایتام كمك بگیر، و بر ناله و گریه مواظبت كن، و به پدر و مادرت آدم و حوا اقتدا كن و و از ارحم الراحمین كمك بخواه، و به اكرم الاكرمین توسل جوى، كه مصیبت تو بزرگترین مصیبتها و بلاى تو مهمترین بلاهاست، كه راههاى چاره بر تو بسته شده و علل و اسباب درباره تو بى اثر مانده و دیگر چاره اى و مطلبى و فریاد رسى و پناهى جز خداى متعال نیست. شاید خداى سبحان به فقر و بیچارگى تو رحم كند و به فریادت رسد، و دعایت را مستجاب گرداند كه او دعوت مضطرین را جواب میدهد و امید امیدداران را ناامید نمىسازد، و رحمت او گسترده، و نعمتهایش متواتره، و لطف او عام، و احسان او قدیم است، و او به كسى كه به او امید بندد، كریم است. الهى آمین).منبع:سایت حوزه /س
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 577]