تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 12 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):مؤمن بازگشت كننده به خدا، آمرزش خواه و توبه كننده است و منافق نيرنگباز، زيانبار و ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799079266




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

عرفان اسلامی (44) عامل سعادت ، بالاترین نعمت


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
عرفان اسلامی (44) عامل سعادت ، بالاترین نعمت
عرفان اسلامی (44) عامل سعادت ، بالاترین نعمت نویسنده : استاد حسین انصاریان شرح كتاب مصباح الشريعة ومفتاح الحقيقة هدايت يا تنها عامل سعادتمسئله هدايت انسان از جانب حضرت حق ، بوسيله انبيا و امامان و قرآن مجيد از الطاف خاصه پروردگار به انسان است .كمال ، رشد ، سعادت ، فضيلت ، بصيرت ، حريت ، اصالت ، شرافت ، معرفت ، و كسب مقام قرب ، و بدست آوردن رضاى خداوند ، و ابدى شدن در بهشت و نعمت هاى آن، و به خصوص نجات از سخط حق و عذاب سخت قيامت فقط و فقط از بركت هدايت است .استعدادهاى بسيار پر منفعتى كه در وجود انسان قرار داده شده ، جز با حرارت هدايت قابل شكوفا شدن نيست .انسان در سايه هدايت الهى تبديل به كلمه طيبه و شجره طيبه مى شود ، و به جائى مى رسد كه ملائكة الله از رسيدن به آنجا عاجز است .فقيه عارف ، اخلاقى كم نظير ، معلم روحى ، انسان وارسته ، و عالم روحانى مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكى در كتاب پر قيمت «لقاء الله» در زمينه توجه به مسئله هدايت و اين كه تنها راه سعادت انسان اتصال به اين عروة الوثقاى الهى است مى فرمايد :بايد فكر فرزندان آدم در شناخت خودشان باشد ، تا همه حجاب هاى ظلمانى حتى حجاب خيال و صورت را كنار زده و نفسشان و حقيقتشان بى ماده و صورت براى آنان تجلى كند ، پس اگر به اين مرتبه جليل رسيدند و به اين مقام والا فائز شدند باب شناخت رب و شناسائى حضرت دوست به روى آنان باز مى شود ، و حقايق عوالم خداوندى و مخصوصاً عوالم مبدأ براى آنان منكشف مى گردد ، وخود را از پرتو فيض الهى و نور پر قيمت هدايت بدون ماده و صورت مى بينند . و تفصيل اين اجمال به مقدارى كه قابل بيان است آن است كه انسان داراى سه عالم است :1 ـ عالم حس و شهادت يا عالم طبيعت2 ـ عالم خيال و مثال3 ـ عالم عقل و حقيقتانسان از آن جهت كه شخصيت مادى و جسمى اش از عالم طبيعت شروع شده ، و قرآن مجيد در آيات بسيارى بر اين مسئله دلالت دارد ، فعليت وجودش و فعليت عالم طبيعى براى او با اهميت و ارزش خاصى جلوه كرد ، و در ابتدا خود را در رابطه با اين عالم مادى شناخت ، و آن چنان غرق در اوضاع اين خانه مادى شد ، كه اگر از عارفى يا عالمى بشنود كه او را دو عالم و دو جهان ديگر هست به انكار بر خيزد و آن چنان در انكارش پافشارى كند كه ممكن است خبر دهنده را به بى خبرى و خيال بافى متهم كند ، و اين انكار به خاطر اين است كه عالم طبيعت او فعليت پيدا كرده و هم اكنون عالم حس و شهادت براى او مشهود است و دو عالم ديگر براى او در مرحله قوه و استعداد باقى مانده و هنوز براى فعليت و كشف آن دو عالم جهاد ننموده .پس از مدتى كه در راه زندگى حركت كرد و مسائلى خواه و ناخواه به گوش او رسيد و به تدريج آثارى از عالم خيال و مثال براى او ظهور كرد ، موجوديت عالم خيال را اقرار مى كند و مى فهمد عالم ديگرى غير از عالم حس و عالم ماده هم وجود دارد و تنها اين عالم ماده نيست كه تمام همت و نيروى خود را صرف آن كند ، و كارى جز خور و خواب و شهوت و سپس مردن نداشته باشد .و چون سر تواضع در برابر حقايق به پيش آرد ، و در مقابل واقعيات خضوع كند به درك عالمى ما فوق عالم خيال كه عالم عقل و حقيقت محض است و به تعبير ديگر عالم نور و روشنائى است نائل آيد ، و به اين حقيقت برسد كه لذت عالم عقل كه عالم آگاهى و بصيرت و عالم ارتباط با حقيقت نبوت و ولايت و ارتباط با حضرت حق و آيات او و ارتباط با حساب و كتاب و قيامت و در عاقبت ارتباط با بهشت ولقائ حق است قابل مقايسه با لذت عالم خيال و عالم حس نيست ، در اينجاست كه مى گوئيم انسان هدايت يافته و تمام اعضاء و جوارح و موجوديت را فرمانبر عالم نور كرده و به معناى واقعى بنده مولا شده است .در هر صورت انسانيّت انسان بستگى كامل به عالم عقلى او دارد و گرنه در دو عالم ديگرش با ساير افراد هم جنس خود كه حيوانات اند شريك است .انسان واقعى آن انسانى است كه دو عالم حس و خيال را فانى در عالم عقل و عالم الهى خود كند و با تمام هستى اش در برابر حضرت دوست به سجده آيد ، چنانچه در دعائى كه شب نيمه شعبان رسول عزيز اسلام داشت ، عرضه مى كرد :سَجَدَ لَكَ سَوادي وَخِيالي وَبَياضي . الها ، ملكا ، داورا ، حبيبا ، سياهى من و خيال و سپيدى من بر تو سجده آورده است .منظور از سياهى همان عالم بدن و عالم حس و عالم مادى است و به تعبير ديگر عالمى كه در آخرين نقطه از امكان قرار گرفته و جز ظلمت و تاريكى و يا عناصر و اجزاء خاكى به هم پيوسته چيز ديگر نيست ، و منظور از عالم خيال عالم دور از ماده و مرتبه بين عقل و حس است و در حقيقت برزخ وجودى انسان كه نه مادى صرف و نه عقلى محض است ، و منظور از سپيدى عالم عقل و جهان نور است ، كه وديعه الهى در وجود انسان و محبوب ترين خلق حق در ظرف هستى عالم و آدم است .سپيدى همان عالمى است كه حضرت دوست در وجود انسان فقط به آن عالم نظر دارد و بس ، و اوامر و نواهى و اجر و عقاب پروردگار به خاطر آن عالم نصيب انسان مى شود ، همان عالمى كه واسطه درك و فهم واقعيات است ، و تمام ترقى و تكامل و رشد انسان در راه خدا بستگى به آن دارد .بنده واقعى آن كسى است كه چراغ عقلش به نور هدايت روشن شده باشد و در تمام امور زندگى ادب در بربر حق را رعايت كند ، و چون به سجده درآيد همه هستى و وجودش سجده كند .اين فقير در مقام مناجات با حضرت دوست در طلب جهان بندگى چنين سروده :از شهد عشق خود پر كن خداوندا تو كام ما *** قبول درگه لطفت نما يا رب قيام مابه جاى خانه دنيا كه آن را ارزشى نبود *** نما در كوى خود اى جان تو از رحمت مقام مادر آن وقتى كه عشاق درت اندر مناجاتند *** تو بشنو از ره رحمت خداوندا پيام مابجز يادت به عالم مايه و سرمايه اى نبود *** در اين محور در انداز اين دل و قلب و كلام مابهر جرم و به هر عصيان همه آلوده دامانيم *** ببخش از راه لطف و رأفتت يا رب تمام مابود واجب جواب هر سلامى اندر آئينت *** كرامت كن عنايت كن جوابى بر سلام مادل مسكين ندارد جز سر كوى تو اميدى *** ز شهد عشق خود پر كن خداوندا تو كام مادر هر صورت عالم حسى انسان عبارت است از بدنش كه داراى ماده و صورت است و عالم خيال و مثالش عبارت از عالمى است كه حـقايق آن عالم داراى صورت عارى از ماده هستند و عالم عقلى و نورى اش عبارت از عالمى است ، كه حقيقت و نفس و شخصيت او نه ماده دارد نه صورت .و هريك از اين عوالم را لوازم و آثار خاصى است كه تا به فعليت نرسد آن لوازم و آثار ظهور پيدا نمى كند .پس هركس غرق در عالم طبيعت و حس گردد و آثار عالم طبع در او تحقق يابد و تمام حركاتش محكوم عالم حس شود ، بدون شك به خاطر اين كه تمام همتش مصرف عالم طبع شده آثار عالم عقلى در او ضعيف شود و به بيان قرآن : ( أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ ) گردد يعنى يك موجود به تمام معنى زمينى و مادى شود ، كه آثارى كه از او ظهور و بروز مى كند فقط آثار مادى يا به قول قرآن كريم حيوانى است ، اين چنين انسان قدرت پروازش از زمين به سوى عالم ملكوت خاموش مى شود و موجودى مى گردد كه فقط داراى جنبه حيوانى است ، و در عمل و حركت از حيوانات بدتر و به قول صريح قرآن :( إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً ) . ولى كسى كه با كمك هدايت انبياء و اولياء و ائمه و قرآن به عالم عقلى راه پيدا كند و آن چنان بكوشد كه آثار عالم عقلى به عالم مثال و حس غلبه پيدا كند و حاكم بر مملكت وجودش عقل هدايت شده باشد ، موجودى روحانى مى شود و در طريق تكامل به آنجا مى رسد كه حقيقت وجود و نفسش و روحش براى او منكشف مى شود ، و اين وقت است كه همه حجاب هاى ظلمانى و بلكه همه حجاب هاى نورانى يا اكثرش كه ميان او و شناخت خداى تعالى است برداشته مى شود و فرمايش رسول الهى درباره او تحقق پيدا مى كند كه فرمود :مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ . بدان كه اگر بى هدايت بمانى و به خاطر عدم هدايت اسير عالم حس باشى ، در حقيقت گرفتار مرگ و فنا و فقدان و تاريكى و جهالت شده اى .اين نشئه جائى است ظلمانى و گرچه داراى وجود است ولى وجودش بسيار ضعيف است و به خاطر ضعف و ناتوانى اش نياز به گهواره مكان و دايه زمان دارد و در خارج از زمان و مكان قدرت اظهار وجود ندارد .كسانى كه گرفتار اين عالمند و خود را مخصوص به عالم حس و ماده كرده اند عبارت اند از اشقياء جن و انس و حيوانات و نباتات و جمادات .در يك حديث قدسى بسيار جالب و آموزنده و عبرت آور از قول حضرت اقدس احديت جل و علا آمده :ما نَظَرْتُ إِلَى الاَْجْسامِ مُنْذُ خَلَقْتُها . از زمانى كه عالم اجسام را آفريده ام براى يك بار به آن نظر نكرده ام .عالم اجسام كه مجموع عالم مادى است و هنوز طول و عرض و عمق آن بر كسى حتى ملائكه كشف نشده از نظر حضرت او دور است ، تو اى انسان از اين مجموعه چه اندازه در دست دارى ؟ جز بدن ضعيف و محدود و پر از رنج و مقدارى زمين براى زندگى در آن ، و اندكى غذا چيز ديگرى از عالم حس نزد تو موجود است ؟واى به حال تو كه به اين مقدار اندك كه در برابر عظمت جهان حس اصلا به نظر نمى آيد چنان خيره شده اى كه همه حقايق و عوالم و واقعيات ، و توحيد و نبوت و امامت و معاد و بهشت و رضوان را در برابر آن فروخته و به كلى فراموش كرده اى ، و آن چنان زيست مى كنى كه گوئى جز بدن و خانه و خوراك و پوشاكى پاره چيز ديگرى در اين عالم هستى وجود ندارد !!بيچاره آنان كه دانش آنان مخصوص همين عالم حس است و چيزى غير از اين عالم نمى دانند .( يَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ ) . خوشا به حال آنان كه در خود انديشه كنند و خويش را بشناسند ، و از طريق خودشناسى هب خداشناسى نائل شوند .خوشا به حال آن انسانهائيكه خداى مهربان خود را شناختند ، و به دنبال امر و نهى او رفتند و به پيشگاه مقدس او سر بندگى فرود آوردند .خوشا به حال آنهائى كه سفيران حق را شناختند و دست به دامان انبيا و اولياء و ائمه و عاشقان حق زدند و راه نجات را يافتند و با كمال شوق و ذوق در آن راه به حركت آمدند، و به ميوه و ثمر درخت با عظمت انسانيّت رسيدند و از گلستان عالم الهى گل ها چيدند.خوشا به حال آنان كه موفق شدند حقايق و معارف را درك كنند ، و وجود خويش را به آن حقايق آراستند و از اين راه به مقام قرب حضرت دوست رسيدند .بيائيد به مقام با عظمت فكر بنشينيم ، و دامن انديشه در حقايق را گرفته و خود را به عالم ديگر برسانيم ، از تكرار خوراك و پوشاك و جمع مال كسى به جائى نرسيد كه ما برسيم بيائيد مانند عارف آگاه ، بيدار بينا ، عالم فقيه ، دلداده شيدا ، سرمست از جام عشق دوست ، واله جمال يار ، عاشق سوخته دل مرحوم حاج ميرزا حبيب الله شهيدى خراسانى لحظاتى چند وجودخود را از تمام اوهام و خيالات و آثار امور مادى و دنيائى و غوغاى جهان حس و شهادت ، خالى كرده و از مردم نامردى كه جز اخلاق ديو و ددى چيزى ندارند كناره گيرى كرده و به اين گفتار كه گفتار خود حاجى است مترنم شويم .بسته دام رنج و عنايم *** خسته درد و فقر و فنايمسفته دشت كرب و بلايم *** خشك شاخى نه بر نى نوايمچيستم كيستم از كجايمناتوانى ز ره باز مانده *** بنده اى خواجه از پيش راندهديو و غولم سوى خود كشانده *** نفس شومم سوى خويش راندهبند بنهاده بر دست و پايمرانده از خلد مانند آدم *** چون سليمان ز كف داده خاتمنزد اصحاب كهف از سگى كم *** چيستم كيستم ننگ عالمچند پرسى ز چون و چرايممن ز خود هست و بودى ندارم *** من ز خود ربح و سودى ندارممن ز خود تار و پودى ندارم *** من كه از خود نمودى ندارمبيخودانه چسان خود نمايمسالها در جهان زستم من *** ره نبردم كه خود كيستم منچند پرسى ز من چيستم من *** نيستم نيستم نيستم منكز عدم زى فنا مى گرايمبنده را پادشاهى نيايد *** از عدم كبريائى نيايدبندگى را خدائى نيايد *** از گدا جز گدائى نيايدمن گدا من گدا من گدايمگر بخواند بخويشم فقيرم *** ور براند ز پيشم حقيرمگر بگويد اميرم اميرم *** ور بگويد بميرم بميرمبنده حكم و تسخير رايماز عدم حرف هستى نشايد *** دعوى كبر و مستى نشايدخاك را جز كه پستى نشايد *** از فنا خود پرستى نشايدمن فنا من فنا من فنايمسست و بيهوش و ديوانه ام من *** روز و شب گرد ويرانه ام مننز حرم نى ز بتخانه ام من *** از خرد سخت بيگانه ام منبا سگ كوى او آشنايمبنده ام ره بجائى ندارم *** عقل و تدبير و رائى ندارمدر سر از خود هوائى ندارم *** ره به دولت سرائى ندارمدرگه دوست دولت سرايماى غمت مايه شادمانى *** ياد روى تو روز جوانىوصل تو دولت جاودانى *** تاز زلفت تو سبع المثانىلعل دلجويت آب بقايمبيچاره آنان كه جز عالم حس عالمى نيافته اند ، و بدبخت آنان كه به نور هدايت منور نشدند ، تا بدانند كه غير از اين عالم ، عوالم ديگر هم هست و اصل لذت و شادى در عرصه آن عوالم است .آنان كه به جز اين عالم محسوس چراگاهى و جاى انسى و وطنى ندارند ، و همه پناهگاه و مقصدشان آن اشيائى است كه در اين عالم با آنها الفت و انس گرفته اند و اگر قائل به لذتى باشند آن را در خوردن و آشاميدن و امور جنسى و رياست اين عالم مى دانند ، و ذكر و فكر و خيال و آمال و علومشان همه و همه به همين محسوسات تعلق دارد ، و اگر انسى دارند با همين اشياء ظاهرى است ، به فرموده قرآن حزب شيطانند و مصداق واقعى ضلالت و گمراهى اند .اين طايفه به صريح آيات قرآن و حكم عقل در روز قيامت جائى جز آتش جهنم ندارند ، و روز قيامت كه روز تميز حقايق است و هر فرعى به اصل خويش ملحق خواهد شد ، و آنچه در اين عالم ماده از سنخ هدايت و نور بوده در آن عالم از سنخ ماديت محض و ظلمت بوده در آن عالم به تاريكى عذاب و ظلمت جهنم ملحق خواهد شد ، اين بيچارگان بر طبق اين اصل به خاطر اين كه در دنيا از نظر عقيده و عمل در تاريكى ضلالت بوده اند ، در قيامت به جهنم وارد و در سموم و حميم براى ابد باقى خواهند ماند ، و صورت قيامتى اعمالشان به صورت عذاب سخت الهى بر آنان مسلط خواهد شد .به قول جلال الدين :آن سخن هاى چو مار و گژدمت *** مار و عقرب گردد و گيرد دمتچون ز دستت زخم بر مظلوم رست *** آن درختى گشت از آن ز قوم رستچون ز خشم آتش تو در دلها زدى *** مايه نار جهنم آمدىوعده فردا و پس فرداى تو *** انتظار حسرت آمد واى توقرآن كريم درباره اين دنياپرستان بدبخت و اين گم شدگان وادى ضلالت و اين بى خبران سرگردان ، و اين حيوانات انسان نما مى فرمايد :( مَن كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لاَ يُبْخَسُونَ * أُولئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الاْخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِيهَا وَبَاطِلٌ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ) . كسانى كه خواهان عيش مادى و زينت و شهوات دنيوى هستند ما مزد آنها را نسبت به كار مادى آنان مى دهيم و از اجر و عملشان چيزى كم نمى شود * ولى اينان در آخرت نصيبى جز آتش دوزخ ندارند و همه افكار و اعمالشان در راه دنيا ضايع و باطل است .در هر صورت چون انسان در ابتداء خلقت از مواد همين زمين آفريده شده و سپس به عنايت و لطف دوست داراى روح الهى و عقل نورانى گشته اگر بى توجه به روح و عقل بماند ، و فقط همت بر مسائل زمينى وجود خود بگمارد ، و در همين حال زمينى باقى بماند و با آن انس برقرار كند ، و به لذات فانى آن دل ببندد مصداق اخلد فى الارض شده و در روز قيامت به اسفل الدركات ملحق خواهد گرديد .ولى اگر به هدايت متصل گردد ، و دست به دامن انبيا و امامان زند ، و از نفس اولياء و عاشقان بهره بگيرد ، و در ظهور دادن آثار عقل و روح بكوشد ، در قيامت به اعلى عليين خواهد رسيد .به عبارت ديگر خداوند مهربان انسان را در ابتداى خلقت از خلاصه اى از گل آفريد ، و مدتى به صورت همان خلاصه يعنى نطفه و علقه و مضغه و استخوان و خون و گوشت باقى گذاشت ، سپس به او حيات بخشيد ، مدتى گذشت كه او فقط به صورت موجود زنده اى بود ، تا آن كه به او قوه عقل و تميز عنايت كرد ، قوه اى كه بتواند حق و باطل ، نور و ظلمت ، سياهى و سپيدى ، بد و خوب ، سودمند و زيان بخش را تشخيص دهد ، در اين حال اگر اين موجود زمينى كه داراى حيات ، اراده ، استعداد ، عقل و روح الهى است ، تمام خواسته هايش را با خواسته هاى حضرت حق هماهنگ كند و آنچه را او مى خواهد بخواهد ، و هرچه را او نمى پسندد نپسندد ، و خلاصه در وجود او اراده اى مخالف اراده خدا باقى نماند ، از بركت هدايت و كوشش و جهادش در راه خداوند به مقام رضا رسيده ، و چنين شخصى در دنيا براى خود و ديگران منبع خير است ، و در آخرت بدون شك در بهشت الهى هميشگى خواهد بود ، در حديث آمده :فَمَنْ عَمِلَ بِرِضاىَ أَلزَمْتُهُ ثَلاثَ خِصال أُعَرِّفُهُ شُكْراً لا يُخالِطُهُ جَهْلٌ وَذِكْرْاً لا يُخالِطُهُ النِّسْيانُ وَمَحَبَّةً لا يُؤْثِرُ عَلى مَحَبَّتي مَحَبَّةَ الْمَخْلُوقينَ . هركس هماهنگ با رضا و خوشنودى من عمل كند ، سه خصلت را ملازم او مى كنم : شكرى را به او مى شناسانم كه آميخته با هيچ جهلى نباشد ، به عبارت ديگر آن چنان توفيقى به او عنايت مى كنم كه هر نعمت مرا آن طورى كه شايسته آن است شكر كند .و ياد و ذكر خود را آن چنان در او قرار مى دهم كه نسيانى با آن نباشد ، و محبتى نسبت به خودم به او عطا مى كنم كه هيچ محبتى را مقدم بر آن ننمايد .پس از رسيدن به مقام رضا ، اگر توفيقى براى او حاصل نشد كه به درجه فناى قدرتش در قدرت خدا برسد ، و قدرتى جز قدرت حضرت او نبيند اين مقام توكل است ، و اگر پس از رسيدن به مقام توكل موفق شود كه عملش را فانى در علم حق كند ، به طورى كه از خود آگاهى خلاص گشته به خدا آگاهى برسد اين مقام وحدت و توحيد است كه خاص اولياء خداست .عارف رومى در اين زمينه گويد :غير معشوق ار تماشائى بود *** عشق نبود هرزه سودائى بودعشق آن شعله است كو چون برفروخت *** هرچه جز معشوق باقى جمله سوختتيغ لا در قتل غير حق براند *** در نگر آخر كه بعد لا چه ماندماند الا الله و باقى جمله رفت *** شاد باش اى عشق شركت سوز رفتخود هم او بود اولين و آخرين *** شرك جز از ديده احول مبيناى عجب حسنى بود جز عكس آن *** نيست تن را جنبشى از غير جانآن تنى را كه بود در جان خلل *** خوش نباشد گر بگيرى در عسلاين كسى داند كه روزى زنده بود *** از كف اين جان جان جامى ربودوان كه چشم او نديدست آن رخان *** پيش او جانست اين تف دخانانسان وقتى از بركت فكر و انديشه ، در خود و احوالش و در عاقبت كارش ، به عروة الوثقاى هدايت متصل شد ، و به صحنه پر شور نبوت و ولايت با لطف الهى قدم گذاشت ، تمام نيرو و قوا و استعدادهاى خود را به تصرف امر و نهى مولا در مى آورد ، و اين راه را با پاى جان مى پيمايد ، و سعى مى كند از آنچه كه دوست نمى پسندد دور بماند ، و هرچه را كه مولا مى خواهد انجام دهد ، اين زمان است كه به قول قرآن درهاى بركات آسمان و زمين به روى او باز مى شود و جذبه هاى خاص الهى خانه دلش را روشن مى كند ، و جلوه معشوق در آئينه صاف قلب و جان او باعث مى شود كه نور عشق به حق در دلش روشن شود و هر لحظه كه بر او بگذرد آتش اين عشق تيزتر و سوزنده تر گشته تا او را به مقام نيستى و فنا بكشاند و همه وجودش جلوه اوصاف و اسماء معشوق گردد .عشق و محبت كه نتيجه هدايت است ، و به قول قرآن مجيد در آيه 54 سوره مائده ( يحبّهم ويحبونه ) طرفينى است ، هم از جانب حق متوجه عبد است و هم از جانب عبد متوجه حق يكى از عالى ترين و مهم ترين و بلكه بالاترين احوال سالك و عارف است ، و از مهم ترين مبانى هدايت و عرفان اسلامى است .عشق ذاتاً از مواهب الهى است نه از مكاسب بشرى ، زيرا نيجه كوشش عبد در راه خداست ، كه خداوند به مزد آن كوشش به عبد عطا مى كند ، و همان طور كه عشق و نور محبت موهبتى الهى است ، اگر جمله كاينات فعاليت خود را متمركز در خاموش كردن آن كنند از آن عاجز خواهند ماند .عشق بزرگ ترين سرّ و رمز الهى است و تمام مذاهب و مسالك حق و كتب آسمانى زائيده آن است ، و به جز بناى محبت هيچ بنائى خالى از خلل نيست .هرچه بر بنيان عشق و محبت استوار باشد حقيقت است وهرچه غير آن است وسوسه و قيل و قال و مايه تفرقه و جنگ و جدال است .طفيل هستى عشقند آدمى و پرى *** ارادتى بنما تا سعادتى ببرىبا قدرت جاذبه عشق است كه عارف از قيد هستى رهائى يافته به درياى فقر و نيستى اتصال پيدا مى كند ، و در حقيقت مستغرق در عالم پر ارزش وصل مى شود ، مقامى كه قرآن از آن تعبير به مقام قرب كرده است .مولانا در وصف اين محبت مى فرمايد :از محبت تلخ ها شيرين شود *** از محبت مس ها زرين شوداز محبت دردها صافى شود *** وز محبت دردها شافى شوداز محبت خارها گل مى شود *** وز محبت سركه ها مل مى شوداز محبت دار تختى مى شود *** وز محبت بار بختى مى شوداز محبت سجن گلشن مى شود *** بى محبت روضه گلخن مى شوداز محبت نار نورى مى شود *** وز محبت ديو حورى مى شوداز محبت سنگ روغن مى شود *** بى محبت موم آهن مى شوداز محبت حزن شادى مى شود *** وز محبت غول هادى مى شوداز محبت نيش نوشى مى شود *** وز محبت شير موشى مى شوداز محبت سقم صحت مى شود *** وز محبت قهر رحمت مى شوداز محبت مرده زنده مى شود *** وز محبت شاه بنده مى شودهدايت بالاترين نعمت خداستانسان والا انسانى است كه در تمام برنامه هاى حيات داراى محاسبه باشد ، در آيات قرآن و روايات مهم اسلامى ، از انسان دعوت شده كه در تمام برنامه ها اهل حساب باشد ، محاسبه مسائل زندگى و محاسبه واقعيات از آدمى موجودى منظم و پر منفعت خواهد ساخت .انسان قبل از ورود به هر كارى ، اگر نسبت به آن كار و نتيجه آن در زندگى داراى حال محاسبه باشد كمتر زيان خواهد ديد و شايد بتوان گفت دامنش به ضرر و خسارت آلوده نخواهد شد .از مراحلى كه انسان واجب است به محاسبه برخيزد ، مسئله نعمت هاى خدادادى است ، فكر كند و محاسبه نمايد پروردگار مهربان چقدر نعمت ، اعم از مادى و معنوى نصيب او كرده ، و اين نعمت هاى ظاهرى و باطنى را براى چه هدفى در اختيار انسان قرار داده ؟از طريق محاسبه نعمت ها آدمى به ميدان شكر منعم مى رسد ، و هر نعمتى را براى اداى شكر واقعى در همانجائى مصرف مى كند كه ولى نعمت از او خواسته .آنان كه نسبت به نعمت ها اهل محاسبه نيستند ، نعمت را در غير محل خودش مصرف مى كنند ، و گناه و عصيان و تخلف و تمرد هم غر از مصرف كردن نعمت در جاى غير خودش چيزى نيست .اين كه مى گويند قدر نعمت را بدانيد ، معنايش اينست كه نعمت را در همانجائى خرج كنيد كه خداوند فرمان داده .مسئله خرج كردن نعمت به جاى خودش آن قدر مهم و با عظمت است كه اكثر مردم از جاده آن منحرفند تا جائى كه خداوند در قرآن مجيد مى فر مايد :( وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ ) . اندكند آنان كه شكر گذار نعمت اند .انسان وقتى در آيات قرآن و معارف اسلامى و اوضاع و احوال مردم جهان دقت مى كند به حقيقت به اين نتيجه مى رسد ، كه در ميان نعمت هائى كه خدوند به انسان عنايت فرموده ، هيچ نعمتى بالاتر و پر ارزش تر از نعمت هدايت نيست .شما بين اهل هدايت و ضلالت از نظر اخلاق و عمل و راه و روش بسنجيد ، و ببينيد چه اندازه بين اين دو طايفه فرق است .اهل ضلالت از هر حيوانى شريرتر و درنده تر و پليدترند ، اهل هدايت يك پارچه نور و فضيلت و بزرگوارى و كرامت اند .سرحلقه اهل هدايت انبيا و امامان و اولياء حقند و در طول آن بزرگواران اهل ايمان در دوره تاريخ حيات ، شما اعمال و كردار و اخلاق اين والا انسانها را با كسانى كه در مقابل اينان قرار داشتند بسنجيد و سپس قضاوت كنيد ، كه در ميان نعمت ها ، نعمت هدايت از چه جايگاه بلندى برخوردار است .روايتى در كتب معتبره از قول رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) وارد شده ، كه در آن روايت ثواب هدايت نمودن يك نفر بدست يك هادى بيان شده ، عظمت ثواب در حدى است كه به محاسبه محاسبه گران عالم نمى آيد ، وقتى هدايت كردن يك انسان آنقدر ثواب داشته باشد ، ثواب دارا بودن هدايت چقدر است ؟!در آن روايت كه در جلد دوم «سفينة البحار» صفحه 700 آمده چنين مى خوانيم :عَنْ عَلِيٍّ (عليه السلام) قالَ لَمَّا بَعَثَني رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ إِلَى الْيَمَنِ قالَ يَا عَلِيُّ لا تُقاتِلْ أَحَداً حَتّى تَدْعُوهُ إِلَى الإِسْلامِ وَأَيْمُ اللهِ لَئِنْ يَهْدي اللهُ عَلى يَدَيْكَ رَجُلا خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ وَلَكَ وِلائُهُ . على (عليه السلام) مى فرمايد : زمانى كه پيامبر عزيز اسلام براى تبليغ دين مرا به يمن فرستاد فرمود : يا على با كسى مقاتله نكن مگر اين كه او را به اسلام دعوت كنى ، قسم به خدا اگر حضرت حق يك نفر را بدست تو هدايت كند ، براى تو بهتر است از آنچه كه آفتاب بر آن مى تابد ، و تو بر او ولايت پيدا مى كنى .در روايت آمده ، زمانى كه نماز جماعت از ده نفر بگذرد ، اگر جن و انس نويسنده شوند ، و درخت ها قلم گردد ، و درياها مركب ، از عهده نوشتن ثواب آن بر نخواهند آمد ، در حالى كه نماز جماعت رشته كوچكى از عروة الوثقاى هدايت است ، بر اين حساب فكر كنيد كه خط هدايت كه شامل تمام مسائل اعتقادى و اخلاقى و عملى است از چه ثوابى بهره مند است .با محاسبه دقيق مى توان گفت در ميان نعمت هاى الهى هيچ نعمتى از نعمت هدايت پر ارزش تر نيست .آنچه آدمى را به مقامات و احوال كه در حدود هزار منزل است ، اول آن منزل بيدارى و آخر آن مقام فناست مى رساند هدايت است .آنچه آدمى را از آلودگيها پاك و به پاكيها آراسته مى نمايد هدايت است ، آنچه آدمى را به مقام قرب حق و مقام خوشنودى مولا از عبد و به مقام حيات الهى و انسانى مى رساند هدايت است .عمر گرانمايه اى كه بيش از يك بار در اختيار شما نيست بيهوده صرف نكنيد ، با عمر آنگونه معامله نكنيد كه به هنگام مرگ به قول قرآن مجيد با يك دنيا حسرت فرياد بزنيد پروردگارا ما را برگردان و به ما عمر دوباره كرامت كن تا به عمل صالح دست بزنيم و در جواب بگويند ساكت شو اين حرف بى حقيقتى است كه مى زنى و به دنبال مرگ عالم برزخ است .بيائيد به انبياء و امامان رو كنيد و دست به دامن معلمى بزنيد كه شما را بدان طرف رهنمون باشد ، با اشكى روان و دلى سوزان به پيشگاه دوست رو كنيد و از حضرتش مقام با عظمت هدايت را بخواهيد كه سائل از اين درگاه هرگز محروم نمى شود .اين فقير در مقام مناجات با دوست اينچنين سروده :الهى اى كريم بنده پرور *** گدايت را مكن محروم از اين درتو اى صبح اميد مانده از راه *** مرا هم كن عنايت قلب آگاهزبانم را به ذكرت باز گردان *** دلم با عشق خود دمساز گردانبخوان دل را به كوى آشنائى *** گدايم من كرامت كن نوائىز غير خود دلم را شستشوئى *** مشامم را ز عطر عشق بوئىبه الطاف تو من اميدوارم *** به جز تو صاحبى ديگر ندارمز پا افتاده اى را شاد گردان *** تو از بند غمش آزاد گرداننگردد كم ز الطافت الهى *** پذيرى گر گدائى گاه گاهىنوازش كن كه من محتاج نازم *** سراپا من تو را غرق نيازمبه احسانت روانم زنده گردان *** مرا در عشق خود پاينده گردانبگير از لطف خود اى دوست دستم *** كه من از عشق تو مخمور و مستماگر گوئى مرا اى بنده من *** رود تا عرش اعلا خنده منهر آن كو با تواش پيوند باشد *** هميشه دل خوش و خورسند باشدالا اى آن كه مسكين را پناهى *** برونش آور از چاه تباهىدر هر صورت به قول امام ششم در جمله دوم روايت طاعت حق علامت هدايت است ، و كسى كه آلوده به گناه است از حبل الله هدايت جداست و اصل و ريشه هدايت هم ذكر است ذكر به آن صورتى كه در طول نوشتار معنا شد .منبع:http://erfan.ir /س
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 775]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن