تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 14 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بار خدايا براى تو روزه گرفتيم و با روزى تو افطار مى كنيم پس آن را از ما بپذير، تشنگى...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837854475




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

رسيدن به روزي حلال


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
رسيدن به روزي حلال
رسيدن به روزي حلال نويسنده:آيه الله دستغيب مرحوم آقا ميرزا محمود شيرازي فرمود شنيدم از مرحوم حاج ميراز حسن ضياءالتجار شيرازي كه سالها در شيراز و اخيرا در تهران داروخانه عمده فروشي داشت ، سالي به قصد زيارت كربلا از طريق كرمانشاه همراه قافله حركت كردم و الاغي كرايه نمودم و اسباب و لوازم خود را بر آن گذاشته و سوار شدم تا نزديك قزوين يك نفر پياده همراه قافله بود. چون مرا تنها ديد نزديكم آمد و در كارهايم با من همراهي كرد و با هم غذا صرف نموديم و با من قرار گذاشت تا كاظمين با من همكاري كند و زودتر به منزل رسيده وجاي مناسبي آماده كند تا من برسم و در خوراك شريك شوم به همين حال بود تا به كاظمين رسيديم اسم و حالاتش را پرسيدم گفت نامم كربلائي محمد از اهالي قمشه اصفهان هستم ، هفت سال قبل به قصد زيارت حضرت رضا عليه السّلام با قافله مي رفتم تا حدود استراباد، تركمن ها قافله را غارت كردند و مرا هم همراه خود بردند و غلام خود قرار دادند روزها مرابه كار وامي داشتند وسخت ناراحت ودر فشار بودم تا اينكه روزي تصميم گرفتم هر طوري هست از دستشان فرار كنم و خود را نجات دهم . نذر كردم كه اگر خداوند مرا ياري فرمود و نجاتم داد كه به وطن خود بروم از همان راه كربلا مشرف شوم پس به بهانه اي قدري از آنها دور شدم و چون شب بود و خواب بودند مرا نديدند پس سرعت كردم تا به محلي رسيدم كه يقين كردم از شرّ آنها در امانم ، شكر خداي را به جاي آورده واز همانجا به قصد كربلا آمده ام . مرحوم ضياءالتجار گفت من عازم سامرا بودم ، گفتم بيا با هم برويم و بعد با هم كربلا مشرف مي شويم هرچه اصرار كردم نپذيرفت و گفت هرچه زودتر بايد به نذرم وفا كنم . مقداري پول جلوش گرفتم و گفتم هرچه مي خواهي بردار، هيچ برنداشت و چون زياد اصرار كردم سه ريال ايراني برداشت و رفت وديگر او را نديدم . هنگامي كه در نجف اشرف مشرف شدم ، روزي در صحن مقدس از سمت بالاي سر عبور كردم ، جمعي را ديدم كه دور يك نفر جمعند چون جمعيت را عقب زده نزديك رفتم ، ديدم همان كربلائي محمد قمشه اي همسفر من است و با پارچه اي گردن خود را به شباك رواق مطهر بسته و گريه مي كند و يك نفر تهراني به او مي گفت هرچه مي خواهي به تو مي دهم و نقدا صد تومان حاضر شد به او بدهد قبول نكرد نزديكش شدم گفتم رفيق از حضرت امير عليه السّلام چه مي خواهي ، برخيز همراه من به منزل برويم و هرچه لازم داشته باشي به تو مي دهم ، قبول نكرد و گفت به اين بزرگوار حاجتي دارم كه جز او ديگري بر آن توانا نيست و تا نگيرم از اينجا بيرون نمي روم . چون در اصرار خود فايده نديدم او را رها كرده رفتم . روز ديگر او را در صحن مقدس ديدم خندان و شادان ، گفت ديدي حاجتم را گرفتم . پس دست در بغل نمود و حواله اي بيرون آورد و گفت از حضرت گرفتم . پس نقش آن را ديدم طوري است كه پشت و رو، پايين و بالاي آن مساوي است و ازهر طرف خوانده مي شود. از او پرسيدم كه حواله چيست و بر عهده كيست ؟ گفت پس از وصول آن به تو خبر مي دهم ، آدرس مرا در تهران گرفت و رفت . پس از چند سال ، روزي در تهران وارد مغازه ام شد پس از شناسائي او گله كردم وگفتم مگر نه قول دادي مرا به آن حواله اي كه حضرت امير عليه السّلام به تو عنايت فرمودند خبر دهي . گفت من چند مرتبه به تهران آمدم و تو به شيراز رفته بودي والحال آمده ام تو را خبر دهم كه حاجت من از آن حضرت رزق حلالي بود كه تا آخر عمرم راحت باشم و آن حضرت حواله اي به يكي از سادات محترم فرمود كه قطعه زمين معيني با بذر زراعت آن را به من دهد. آن سيد هم اطاعت كرد از آن سال تا كنون از زراعت آن زمين در كمال خوشي معيشت من مي گذرد و راحت هستم.منبع:داستانهاي شگفت/خ
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2079]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن