تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هيچ آيينى، با نادانى رُشد نمى كند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1825968558




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مدعيان دروغين


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مدعيان دروغين
مدعيان دروغين نويسنده:آيت الله سيد محمد كاظم قزويني مقدمه سخن از امام مهدى عليه السلام و اعتقاد به وجود گرانمايه او مساءله جديد يا پديده نوظهورى نيست بلكه ريشه قرآن دارد و سابقه تاريخى آن به عصر رسالت باز مى گردد. اين انديشه پويا و عقيده راسخ از زمان پيامبر و امامان نور عليهم السلام تاكنون همواره در جامعه اسلامى ثابت و استوار بوده است . در آغاز كتاب برخى از آيات قرآن را كه به وجود گرانمايه حضرت مهدى عليه السلام تاءويل و تفسير گرديده است به همراه نويدهايى از پيامبر و امامان نور عليهم السلام آورديم و روشن شد كه اين آيات و روايات از ظهور مهدى نجاتبخش در واپسين حركت تاريخ و آينده جهان سخن مى گويد و با صراحت از شكوه و اقتدار و جايگاه والا و بى نظير او پيام مى دهد به گونه اى كه در تاريخ اسلام هيچ شخصيتى از نظر اقتدار و شكوه و برخوردارى از امكانات و حاكميت بر كرده زمين پس از ظهور همانند او يافت نمى شود. اين واقعيت بخاطر انبوه رواياتى كه در مورد آن حضرت و ابعاد شخصيت والا و ظهور و نقش بى نظير اصلاحى او آمده است به گونه اى در جامعه اسلامى مشهور و معروف شده بود كه هيچ كس جراءت و جسارت انكار آن را نداشت و مساءله مهدويت براى جامعه اسلامى ، يك مساءله قرآنى و روايى و شناخته شده و قطعى بخاطر استوارى اين واقعيت عقيدتى و دينى در جامعه اسلامى بود كه در تاريخ اسلام ، از يك سو با شخصيتهايى روبرو مى شويم كه طرفداران افراطى آنان براى پيشرفت دنيوى و سياست خويش آنان را به عنوان مهدى نجاتبخش مطرح ساختند و از دگر سو با عناصرى آشنا مى شويم كه بر اثر انگيزه هاى جاه طلبانه ، وسوسه قدرت و شهرت و دنياطلبى ، به دروغ ادعاى مهدويت نموده و خود را همان مهدى نجات بخشى كه قرآن و روايات نويد آمدن او را داده است معرفى كردند. شمار اينها طبق برخى آمارها به 50 نفر رسيده است و نكته در خور يادآورى در رابطه با اين مدعيان دروغين اين است كه اينها به اعتبار بر چهار دسته قابل تقسيم اند: 1- گروهى از اينان از نظر نسب هويت ، هدف و مذهب ناشناخته اند. 2- گروهى با كارهاى جنون آميز خوى خود را از نظرها ساقط كردند. 3- برخى نام و نشان و دعوت و پيروانشان از صفحه روزگار به گونه اى محو شده است كه نشانى از آنها نيست . 4- و برخى نيز مرده اند اما نام و يادى از آنان هست كه ما، در اين بخش نظرى گذرا به زندگى و عمل كرد دجالگرانه شمارى از آنان كه در تاريخ بدين عنوان شهرت يافته اند خواهيم افكند. سه گروه مدعى مهدويت الف : گروه اول كسانى كه در تاريخ بدين عنوان شهرت يافته اند به اعتبارى بر سه گروه قابل تقسيم اند: 1- كسانى كه ديگران روى انگيزه هاى خاصى ، آنان را ((مهدى )) نجات بخش خواندند. 2- كسانى كه به انگيزه جاه طلبى و قدرت خواهى چنين ادعاى دروغينى نمودند. 3- كسانى كه طبق نقشه استعمار و به اشاره بيدادگران ، به چنين دجالگرى و فريب دست يازيدند و بيشرمانه خود را مهدى نجات بخش ، معرفى كردند. از تاريخ اين واقعيت دريافت مى گردد كه برخى از كسانى كه مهدويت بدانان نسبت داده شده است ، نه از سوى خود آنان سرچشمه گرفته و نه خود بدان ادعا راضى بودند، بلكه ياران و پيروان آنان چنين عنوانى را به آنها داده و اين انديشه را در آن روزگاران در ميان گروههايى و در مراكزى گسترش دادند. البته بجا بود كه خود آنان چنين ادعاهاى دروغين و نسبتهاى نادرست را بشدت نفى كنند. اما روشن نيست كه چرا خود آنان در برابر اين عنوان ساختگى ، فرياد اعتراض بلند نكردند و پيروان آنان كوشيدند تا برخى علائم و نشانه هاى حضرت مهدى عليه السلام را كه در انبوه روايات آمده است به چهره ها تطبيق و تفسير نمايند. براى نمونه از اين گروه مى توان بدين چهره ها اشاره كرد: 1- محمد حنفيه در رواياتى كه از پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله در مورد امام عصر عليه السلام رسيده است از جمله اين روايت است كه مى فرمايد: ((ان المهدى اسمه اسمى ....)) يعنى : مهدى نجات بخش ، همنام من است . ياران و پيروان ((مختار)) با چنگ انداختن به اين روايت پيامبر، ((محمد حنفيه )) را مهدى نجات بخش ‍ عنوان دادند و روايت را بدو منطبق ساختند. با اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله در دهها روايت ، نشانه هاى ديگرى را براى آن حضرت برشمرده است كه جز خود آن گرامى ، همه فاقد آن نشانه ها و علائمند. به قول شاعر عرب بايد به آنان گفت : ((قل للذى يدعى فى العلم فلسفة حفظت شيئا و غابت عنك اشياء)) به آن عنصر گزافه گو كه در قلمرو دانش ، ادعاى ژرف نگرى مى كند و مى پندارد همه چيز را مى فهمد، بگو! تو چيزى را حفظ كرده اى اما چيزهايى از نظرت غايب شده است و آنها را نمى دانى . 2- زيد، فرزند امام سجاد در روايت ديگرى از پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است كه : ((ان المهدى من ولد الحسين و انه يخرج بالسيف و انه ابن سبية .))(1) يعنى : مهدى عليه السلام از فرزندان حسين عليه السلام است و او با شمشير بپا مى خيزد و مادرش بهترين كنيزان خواهد بود. هنگامى كه ((زيد)) فرزند امام سجاد بر ضد دستگاه پليد امويان قيام كرد، پيروان او ادعا كردند كه او همان مهدى نجات بخش است ، چرا كه اولا از نسل حسين عليه السلام است و ثانيا شهامتمندانه قيام كرده و ثالثا از سوى مادر، فرزند اسير است . اما آنان از ياد بردند كه پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله در انبوه روايات در نويد از مهدى عليه السلام و ترسيم نشانه هاى او از جمله فرمود: ((الائمة بعدى اثنا عشر، تسعة من صلب الحسين ، تاسعهم قائمهم .))(2) يعنى : امامان پس از من دوازده نفرند، نه نفر آنان از نسل فرزندم حسين خواهند بود و نهمين آنان قائم آل محمد است . و جناب زيد، نهمين امام از نسل پاك حسين عليه السلام نبود تا مهدى نجات بخش باشد. اما پيروان انقلابى زيد، بخاطر جلب توجه توده ها و تسخير عواطف و احساسات مذهبى و به انگيزه هاى نفسانى خويش ، به اين ادعاى دروغين دست يازيدند. و هنگامى كه زيد به شهادت رسيد و به دار آويخته شد يكى از شعراى اموى تبار ضمن اشعارى ، آنان و ادعايشان را به باد تمسخر گرفت كه : ((صلبنا لكم زيدا على جذع نخلة ولم نر مهديا على الجذع يصلب )) يعنى : قهرمان شما زيد را بر شاخه نخل به دار آويختيم و هرگز نديده بوديم كه مهدى نجات بخش خود به چوبه دار آويخته شود. و بدينوسيله اين عنصر كينه توز و بد زبان ناسزاگويى و شماتت ، به زيد شهيد، به اصل انديشه و عقيده به مهدى عليه السلام كه ريشه قرآن و روايى دارد، اهانت روا داشت و اصل مهدويت را به باد تمسخر گرفت . و سرانجام مذهب ((زيديه )) بوجود آمد و از آن روزگار تاكنون به حيات خويش ادامه داد كه پيروان آن بيشتر در ((يمن )) هستند و متاءسفانه از مذهب شيعه و راه و رسم اهل بيت عليهم السلام جدا شده و در فقه و اصول و فروع و از مذاهب ديگرى پيروى مى كنند. زيديها، متاءسفانه در برابر امامان معصوم عليهم السلام مواضع ناستوده و ناپسندى دارند كه بسيار شايسته است به اصل و نسب و اصالت خويش باز گردند و در مذهبشان به راه و رسم و مذهب پاك پيامبر صلى الله عليه و آله تمسك جويند، به راه و رسم آسمانى و افتخار آفرين كسانى كه خدا و پيامبرش به همگان ، فرمان پيروى از آنان را داده اند؛ به همان مذهبى كه در آغاز راه بر آن بودند، به مذهب شيعه و امامان معصوم عليهم السلام . 3- محمد بن عبدالله محض پس از گذشت سالها زيد، فرزند امام سجاد عليه السلام ، محمد، فرزند عبدالله كه به ((محمد بن عبدالله محض )) معروف گرديد، ديده به جهان گشود. او را نواده هاى حضرت مجتبى عليه السلام بود به همين جهت فرصت طلبان و عناصر زورپرست با استفاده از فرصت ، او را مهدى نجات بخش لقب دادند و يك روايت ساختگى را كه مى گويد: ((المهدى .... و اسم ابيه اسم ابى ....)) يعنى : مهدى از فرزندان من است ، نام او نام من و نام پدرش نام پدر من است ... آرى ! آنان اين روايت ساختگى را بر او تطبيق كردند، با اينكه مى ديدند اين روايت با صدها روايت مسلم و قطعى مخالفت است كه حضرت مهدى عليه السلام را، فرزند حضرت عسكرى و دوازدهمين جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله و نهمين امام از نسل حسين عليه السلام معرفى مى كند. (3) اما فرصت طلبان با وانهادن همه روايات پيامبر صلى الله عليه و آله به اين روايت ساختگى چنگ انداختند و آن را به ((محمد بن عبدالله محض )) تطبيق دادند و آنگاه او را ((نفس زكيه )) ناميدند و برخى از مردم نيز با او دست بيعت فشردند. خنده دار اين كه پدر او نيز با پسرش به عنوان بيعت با مهدى نجات بخش دست بيعت داد. و نيز كسانى كه با او دست بيعت فشرد ((منصور دوانيقى )) بود كه پس از تشكيل حكومت عباسى ، بيعت خويش را نقض كرد و پايه هاى مهدويت محمد بن عبدالله نيز فرو ريخت . ب : گروه دوم اينان كسانى بودند كه به انگيزه هاى فريبكارانه و جاه طلبانه ادعاى مهدويت نمودند و براى جلب عواطف و احساسات ، تسخير دلها و قلبها و بدست آوردن قدرت و عظمت به دروغ و دجالگرى ، خود را مهدى نجاب بخش ‍ معرفى كردند. اين گروه بسيارند، از جمله آنان ((مهدى عباسى )) است ، پدرش منصور دوانيقى ادعا كرد كه پسرش مهدى عباسى ، همان مهدى موعود است ، با اينكه اين عنصر فريبكار پيش از اين ادعا، به محمد بن عبدالله محض ، به عنوان مهدى نجات بخش دست بيعت فشرده بود و او را مهدى نجات بخش مى دانست . راستى كه رسواييهاى فرصت طلبان و دنياپرستان و فريبكاران را تماشا كن و بنگر كه آنان چگونه با عقايد و انديشه ها و مفاهيم مقدس ، بر اساس هواى دل خويش و طبق شرايط و اوضاع ، بازى مى كردند! و هر چند گاهى يكى از آنان طبق هواها، كششها و تمايلات خويش با دستاويز ساختن اين اصل عقيدتى و دينى ، ظهور مى كرد و به دروغ خود را مهدى نجات بخش عنوان مى ساخت . شگفتا! از بى حيايى اين گروه و گزافه گويى اينان كه چگونه آشكارا در برابر خدا و خلق به اين دروغ رسوا و فصاحت بار، دست مى يازيدند با اين كه خود به خوبى مى دانستند كه ادعايشان دروغى رسوا بيش نيست ، چرا كه امام مهدى عليه السلام را كه پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان اهل بيت عليهم السلام نويد آمدنش را دادند، داراى صفات ويژه و نشانه ها و علائم خاص و ويژگيهاى مشخص و معين و معلومى است كه هيچ دجال و دروغ پردازى نمى تواند آن روايات و آن ويژگيها را بر خود منطبق سازد و خود را بجاى آن امام راستين جا بزند. مشهورترين ويژگي هاى آن حضرت اين است كه : او در نقش اصلاحگرى بى نظير است كه زمين را سرشار از عدل و داد مى كند آن هم پس از آنكه از ظلم و بيداد لبريز گردد. اينك بايد پرسيد كه : ((آيا اين دروغ پردازان توانستند چيزى از ستم و بيداد جهانى را كه جامعه ها و تمدنها و كران تا كران گيتى را فرا گرفته است ، از ميان بردارند؟)) و عجيب تر از اين فريبكاران ، آن ابلهانى بودند كه ادعاهاى پوچ و دروغين اينان را باور نمودند و به آنان و بافته هاى خرافيشان دل بستند با اين كه مى ديدند كه روايات رسيده از پيامبر و امامان نور عليهم السلام در اين مورد، بر اين فريبكاران هرگز تطبيق نمى كند. اين بلاهت و آفت پذيرى برخى ، هر دليلى داشته باشد، يك دليل آن فقدان انديشه و عقيده صحيح و فقر فرهنگى و دينى است كه اين آفت پذيران بدان گرفتار بوده ، و از آن رنج مى برند. و به همين دليل هم با هر صدايى هم آوا مى شوند و با هر بادى به راه مى افتند. ج :گروه سوم اينان ، عناصرى بودند كه بر اساس نقشه استعمار و به اشاره استعمارگران ، ادعاى مهدويت نمودند. استعمار پليد براى درهم كوبيدن اسلام و فروپاشى جامعه بزرگ اسلامى و افشاندن بذر اختلاف و كينه توزى و جدايى ، نقشه هاى خائنانه بسيارى كشيد تا به هدف خويش كه : ((اختلاف بيانداز و حكومت كن )) بود، برسد و جهان اسلام را ببلعد و از جمله نقشه هاى جهنمى آن در اين ميدان ، ساختن مرامها و مسلك هاى رنگارنگ در ميان مسلمانان و بازى به مفاهيم و ارزش هاى مقدس و اعتقادات دينى آنان بود تا بدين وسيله بذر بى ايمانى و سستى عقيده و تزلزل دلها و قلبها را در جامعه اسلامى ، پديد آورد و از چيزهايى كه از آن در اين ميدان ، سوء استفاده كرد، انديشه و عقيده به مهدى موعود بود كه در اين راه برخى عناصر را به دلخواه خويش تربيت كرد و پس از ساختن و آراستن ايشان به آنان دستور داد تا ادعاى مهدويت كنند و آنان را با همه امكانات نيز در اين راه يارى كرد كه براى نمونه ، تنها به يكى از اين قماش مدعيان ، دروغين ، نظرى مى افكنيم . بينانگذار بهائيت ، على محمد باب در سال 1834 ميلادى ، جاسوسى از روس به ايران آمد و به منظور مبارزه با اسلام و مسلمانان ، نقشه پليد و شيطانى استعمارگران را نيز به همراه داشت و متاءسفانه اين عنصر خيانتكار توانست در سياست آن روز ايران ، نقش ‍ كينه توزانه و ويرانگرى را، بازى كند. پس از مدتى به عراق آمد و با اين كه نامش ((كنياز دالگوركى )) بود، خود را ((شيخ عيسى لنكرانى )) معرفى كرد و به لباس روحانيت در آمد و در درس ((سيد كاظم رشتى )) كه از علماى كربلا بود شركت كرد و در همانجا با مردى نامش ((على محمد)) و شاگرد سيد رشتى بود و به مصرف حشيش عادت داشت ملاقات كرد و با شگردهاى خاصى توانست با او طرح دوستى و رفاقت بريزد و اعتماد متقابل پديد آورد. در يكى از شبها كه ((على محمد)) طبق برنامه و عادت خويش مشغول حشيش كشيدن بود، جاسوس روسى با استفاده از فرصت او را مخاطب ساخت و با همه خضوع و احترام و تواضع به او گفت : ((يا صاحب الزمان ! ترحم على ! انت صاحب الزمان قطعا!)) يعنى : اى صاحب الزمان ! به من محبت كن ... تو بى هيچ ترديدى صاحب الزمانى . ((على محمد)) با اينكه در اوج كيف و نشئه تخدير حشيش بود و بخاطر آن تا حدودى مشاعر خويش را از دست داده بود باز هم خطاب جاسوس را رد كرد و كوشيد تا اين نسبت دروغين را نپذيرد و از خود دفاع كند، اما جاسوس روسى سخت اصرار كرد كه : ((نه ! همين است كه من مى گويم .)) و شيوه تكرار و تلقين را بكار گرفت و مرتب به او اصرار كرد كه او حضرت مهدى عليه السلام است . هرگاه ((على محمد)) به مصرف حشيش مى پرداخت جاسوس روسى نيز فرصت را براى تلقين و تكرار آن دروغ رسوا، غنيمت مى شمرد و سؤ الهاى ساده اى از او مى كرد و او نيز جوابهاى سست و آبكى سرهم مى كرد و جاسوس بازيگر، شروع به تحسين و تشويق او مى كرد و خود را در برابر پاسخهاى آبكى و سست او شگفت زده و مسحور نشان مى داد. روزى جاسوس نابكار، يك بطرى عرق از بغداد براى ((على محمد)) خريد و با شگردى خاص به او تقديم كرد و هنگامى كه آن را به او خورانيد و مست شد، تلقين و اصرار خويش را به اوج رسانيد كه ((على محمد)) همان امام مهدى است و از او تقاضا كرد گفتار صادقانه و خالصانه جاسوسان روسى را بپذيرد او نيز تصديق كرد و پذيرفت كه چنين است ، اما از ترس ، جراءت اظهار آن را نداشت و بدان تصريح نمى كرد. در گام دوم ، جاسوس او را به اظهار آن دروغ رسوا تشجيع كرد و وعده ثروت هنگفتى به او داد.... سرانجام ((على محمد)) از كربلا به ((بصره )) و از آنجا به ((بوشهر)) آمد و در آنجا بود كه ادعا كرد كه : نايب خاص امام مهدى عليه السلام است ، اما جاسوس روسى به اين اندازه رضايت نداد و به او اصرار ورزيد كه : ((تو، خود امام عصر هستى ، نه نايب خاص او.)) جاسوس پس از ورود ((على محمد)) به ايران ، در كربلا بصورت گسترده اى پخش كرد كه : ((على محمد، صاحب الزمان است و در بوشهر ظهور كرده است .)) او مردم را بر اثر پخش اين دروغ رسوا، دو دسته ساخت ، بيشتر مردم بوشهر كسانى كه ((على محمد)) را عنصرى حشيشى و شرابخوار، مى شناختند به اين شايعات كه بوسيله جاسوسان استعمار مرتب دامن زده مى شد مى خنديدند اما برخى ساده لوحان و ابلهان ناآگاه نيز مى گفتند: ((نكند درست است ....)) و تصديق مى كردند. ادامه عمليات در تهران جاسوس روسى ، پس از افشاندن بذر اختلاف و جنايت و انجام اين شگردهاى شيطانى ، بعنوان سفير روس به تهران رفت و با قدرت و امكانات و ميدان عمل آماده اى با بهره ورى از فرصت ، جديتر از گذشته به ادامه عمليات ابليسى خويش همت گماشت . در تهران از دوستان خويش ، جاسوسان جديدى تربيت كرد و با امكانات گسترده خويش ، وجدان و عقيده آنان را خريد و آنان خود را در اختيار او و در گرو اشاره و دستور او قرار دادند كه از جمله آنان ((حسين على ))، معروف به ((بهاء)) و ((ميرزا يحيى )) معروف به ((صبح ازل )) بودند كه اين دو برادر، نقش ويرانگرى بر ضد اسلام و جامعه اسلامى و در اجراى نقشه اين جاسوس پليد استعمار، داشتند. ((على محمد)) دو ماه در بوشهر ماند و از آنجا راهى شيراز گرديد و از روستايى كه عبور كرد، خود را نايب خاص امام عصر عليه السلام جا زد اما هنگامى كه به شيراز رسيد، ادعا كرد كه : صاحب الزمان است و برخى فرومايه هايى كه به مبداء و معادى پايبند نيستند به دورش حلقه زدند. هنگامى كه علماى شيراز از ورود آن شيطان رانده شده آگاه شدند برخى از افراد آگاه و مورد اعتماد خويش را براى تحقيق از واقعيت جريان ، به محفل ((على محمد)) فرستادند و آنان توانستند با اظهار مهر و تعظيم به او، اعتمادش را جلب كنند و پس از آن مراحل بود كه ((على محمد)) عقايد سخيف و خرافات و بافته هاى رسواى خويش را براى آنان آشكار ساخت و به صراحت خود را امام مهدى عليه السلام جا زد و آنان نيز بافته هاى آن عنصر منحرف و گمراه را به علماى شيراز انتقال دادند. اينجا بود كه علماى شيراز بر ضد او بپاخاستند و بستگان و خاندانش نيز بر او شوريدند و او را از منزل بيرون راندند و او را دستگير و به محكمه سپردند. پس از محاكمه اى سريع ، او را به زندان و شلاق محكوم ساختند و پس از مدتى آزاد گرديد و از شيراز به اصفهان رفت . جاسوس روس با ورود ((على محمد)) به اصفهان نامه اى به استاندار آنجا نوشت و از او خواست كه آن عنصر پليد را احترام نمايد و امنيت او را تضمين كند، اما در همان روزها استاندار از دنيا رفت و امام ساختگى و دروغين ، دستگير و تحت نظر به تهران فرستاده شد. جاسوس روسى ، به دوستان و همكارانش دستور داد كه در ميان مردم سروصدا و بلوا برانگيزند كه : ((هان اى مردم ! چه نشسته ايد كه امام مهدى دستگير شد....)) حكومت وقت ((على محمد)) را بوسيله ماءموران خويش به قزوين گسيل داشت و از آنجا به ((تبريز)) و ((ماكو))، فرستاد اما جاسوس روس و دوستانش به هياهو و تاخت و تاز خويش ادامه دادند و خبر دستگيرى ((على محمد)) را در شهرها پخش كردند و برخى فرومايگانى را كه جاسوس استعمار با ثروت و امكانات ، آماده ساخته بودند با فرياد و هياهو بر ضد حكومت وقت به شورش وادار كردند. سرانجام شاه ((على محمد)) را احضار كرد و دستور محاكمه او را با حضور علما و فقها صادر كرد. دادگاه تشكيل شد و بحث و گفتگو در نهايت به توبه ((على محمد)) بدست علما منجر شد و او از گناه خويش طلب مغفرت كرد. جاسوس روس ، از روند كار هراسان شد و ترسيد كه نقشه شيطانى اش فاش گردد به همين جهت براى مخفى ساختن توطئه پليد روس ، راه را براى نابودى امام دروغين هموار ساخت و براى كشته شدن او از هيچ كارى فروگذار نكرد. درست در همين روزها بود كه شاه كشته شد و ناصرالدين شاه كه به قدرت رسيد دستور به دارآويخته شدن ((على محمد)) را صادر كرد و او اعدام گرديد. ادامه خيانت پس از اعدام شدن ((على محمد))، ((حسين على بهاء)) و همكارانش چيزى نمانده بود كه به كيفر جنايات خويش برسند، اما تلاش سفارت روس و كارمندان آن براى نجات آنها، كار خويش را كرد و آنان بدستور جاسوس ‍ روس و مساعدت همه جانبه سفارت روس به بغداد شتافتند و در آنجا بر اساس آموزشهاى آن جاسوس ، ((حسين على )) ماءموريت يافت كه به نفع برادر خويش ((يحيى )) وارد عمل شود و ادعا كند كه او همان كسى است كه در آخرالزمان ظهور خواهد كرد و امكانات گسترده و ثروت هنگفتى نيز در اختيار او براى تعقيب اين دروغ رسوا قرار داد و او نيز دعوت خويش را آغاز كرد و به نشر اين مرام ساختگى پرداخت . در همان شرايط بود كه حكومت ((عثمانى )) اين گروه فاسد را از ((بغداد)) به ((تزكيه )) و از آنجا به ((ادرنه )) (4) تبعيد ساخت ، اما آموزشهاى اين مسلك منحط هم چنان در سفارت روس در تهران تنظيم و به ((حسين على بهاء)) ارسال مى گرديد و او نيز آنها را در ميان پيروان خويش ، نشر و تبليغ مى كرد. سرانجام كار به اختلاف ميان ((حسين على بهاء)) و برادرش ((يحيى )) كشيد. ((يحيى )) به ((قبرس )) رفت و در آنجا ازدواج كرد و خود را ((صبح ازل )) ناميد. اما ((حسين على )) و پيروانش از تركيه به ((عكا)) در فلسطين تبعيد شدند و تلاش ارتجاعى خويش را براى نشر اين مرام استعمارى و خرافى در ايران و فلسطين از طريق بذل و بخشش هاى هنگفت ادامه دادند. ((حسين على )) براى خويش ، لقب ((بهاء)) را برگزيد و به همين جهت است كه پيروان او را ((بهايى )) مى نامند، روشن است كه مرام بهايى هيچ ربطى به اسلام و اصول و فروع آن ندارد و بهائيان نيز مسلمان نيستند و خود را پيرو دين ديگر بنام ((بهائيت )) مى شمارند. به هر حال اين حزب سياسى كه لباس دين را بر تن كرد در برخى از كشورهاى اسلامى و غربى نفوذ كرد و آمريكا و روسيه هر دو در ترويج آن بر ضد اسلام و مسلمانان ، هماهنگ شدند. به همين جهت است كه در هر كشورى كه آمريكا حضور و نفوذ بيشترى داشته باشد بهائيان بدانجا روى مى آورند و هنگامى كه نفوذ آمريكا در يكى از كشورهاى اسلامى فروكش كرد و متزلزل گرديد، مرام بهائيت نيز نفوذ خود را در آنجا از دست مى دهد. اين بود فشرده اى از تاريخ باب و مرام استعمارى بهائيت كه به مناسبت بحث از مدعيان دروغين ترسيم گرديد، تاريخ آنان بسيار طولانى و لبريز از رسواييها و زشتيهايى است كه عرق شرم و خجالت ، چهره و پيشانى انسانيت را سرخ مى كند. شمارى ديگر از اين دروغپردازان شمار ديگرى از اين مدعيان رسوا و دروغ پرداز هستند كه نمى دانم از كدام يك از سه دسته بايد به حساب آورد. برخى از آنان عبارتند از: 1- ((عبيدالله ، مهدى بن محمد)) از نوادگان امام صادق عليه السلام كه بنيانگذار سلسله فاطمى در مصر و مغرب عربى بود. 2- ((محمد بن عبدالله بن تومرت علوى حسنى )) كه به ((مهدى هرعى )) معروف شد. او از مغرب عربى برخاست و دولت مهمى را در اوايل قرن ششم هجرى پى ريخت و به هنگامه مرگ خود، طبق وصيت او، ((عبدالمؤ من )) جانشين او گرديد. 3- ((عباس فاطمى )) كه در صده هفتم هجرى در مغرب عربى پديدار شد و به دروغ ادعاى مهدويت كرد. 4- ((سيد احمد)) كه در هند ظهور كرد و در سال 1243 هجرى ادعاى مهدويت نمود. 5- ((محمد بن على بن محمد سنوسى )) كه در الجزائر و حدود سالهاى 1211 هجرى بدنيا آمد و مذهبى دروغين تاءسيس كرد و در ((ليبى )) سكونت گزيد و پسرش نيز پس از او جانشين پدر شد. 6- ((غلام احمد قاديانى )) در سال 1249 هجرى در قاديان از شهرهاى پنجاب پاكستان بدنيا آمد و با همين ادعاى دروغين ، انبوهى را در پنجاب ، كشمير، بمبئى ، شهرهاى هند، برخى كشورهايى عربى و... به دنبال خود كشيد. 7- ((محمد احمد مهدى سودانى )) كه به دروغ و دجالگرى خود را دوازدهمين امام نور معرفى كرد. او پيش از اين ادعاى دروغين و رسوا، مرتب به مردم ستمديده سودان ، بشارت آمدن حضرت مهدى عليه السلام را براى نجات آنان از فشار فقر و بيداد و ماليات سنگين دولت وقت مى داد. بدينگونه نام حضرت مهدى عليه السلام را در نقاط حساس سر زبانها افكند و پس از آن هنگامى كه از او پرسيدند: ((پس امام مهدى عليه السلام كى خواهد آمد، نكند خودت باشى ؟)) پاسخ داد: ((آرى ! من همان مهدى نجات بخش هستم !!)) و آنگاه انديشه هاى پوچ خويش را در ميان مردم پراكند و خبر او به ((خرطوم )) و اطراف آن رسيد و قبيله هاى صحرا گرد و گاوداران به امامت او ايمان آوردند. با انگليسي ها پيكار كرد و پيروز شد و پس از پيروزى بر اثر تب شديدى به سال 1308 هجرى مرد. اين نظرى گذرا بر شرح حال اين مدعيان دروغين بود كه ما به همين اندازه ، بسنده كرديم . كسانى كه مايلند مى توانند براى آگاهى بيشتر به دو كتاب ((مفتاح باب الابواب )) و ((طبقات المضلين )) مراجعه نمايند. كوتاه سخن اين كه : ادعاى مهدويت در روند تاريخ ، دستاويز قدرت و وسيله شهرت و مقام براى فرصت طلبان گرديد تا هرگاه خواستند در راه رسيدن به هدفهاى جاه طلبانه شخصى و استعمارى خويش ، از آن بهره گيرند. اينان در پرتو اين انديشه و عقيده اصيل و ريشه دار و با سوء استفاده از آن ، جنايات غير قابل بخششى را مرتكب شدند چرا كه با عقايد مردم بازى كردند و براى زنده ساختن باطل و نابودى حق و زشت جلوه دادن مذهب زيبا و افتخار آفرين تشيع و پراكنده ساختن پيروان خاندان وحى و رسالت ، كمر بستند و راه را براى هر عنصر حق ستيز و دلقك و بدخواهى هموار كردند تا هر آن چه خواست بر ضد اسلام و تشيع بگويد و بنويسد. و علاوه بر اين جنايات هولناك ، انبوهى را گمراه و از راه راست منحرف ساختند و بسوى مسلكها و مرامهاى ساختگى و خرافى سوق دادند.(5) پي نوشت : 1- رجـوع شود به : غيبت نعمانى ، ص 228، باب ((كونه عليه السلام ابن سبية ، اى خيرة الاماء)). در غـيـبـت نـعـمـانـى از ابـوالصباح نقل نموده كه خدمت امام صادق (عليه السلام ) رسيدم و حضرت فرمود: ((ماوراءك ؟)) يعنى : چه خبر؟ فقلت : ((عمك زيد خرج ، يزعم انه ابن سبية و هو قائم هذه الامة و انه ابن خيرة الاماء.)) عـرض كـردم : ((خـبـر خوشحالى قيام عمويت زيد است كه مى پندارد فرزند كنيز اسير و قائم امت و از نسل بهترين كنيزان است .)) فقال : ((كذب ليس هو كما قال ، ان خرج ، قتل .)) فرمود: ((اين دروغ است ! آنگونه كه آن تصور مى كند، نيست . اگر قيام كند، كشته خواهد شد.)) غيبت نعمانى ، ص 229، باب 13 و بحارالانوار، ج 51، ص 42. 2- بحارالانوار، ج 36، ص 292. 3- جـهـت اطـلاع بيشتر رجوع شود به : معجم احاديث الامام المهدى (عليه السلام )، ج 1، ص 168. 4- ولايتى از ولايات عثمانيه (تركيه جديد). 5- بـه يـادداشـتـهاى ((داگوركى )) جاسوس روس در كشورهاى اسلامى ، صفحه 61، مراجعه گردد. منبع:www.ghadeer.org/س
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 451]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن