واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نقدي بر گزارش يك مورخ بهائيمآب نويسنده: سعيد باغستاني باب: با علوم، آشنايي ندارم! آقاي عباس امانت (متعلق به خانواده بهائي «امانت» ) از مورّخان معاصر است كه در غرب ميزيد و تعلق خاطرش به باب و بهاء، از خلال سطور كتابش: «قبله عالم» ، هويدا است. اين مورخ بهائي (در گزارش مذاكره علماي تبريز با باب) از علي محمد باب، با تعابيري چون «پيامآور» (بخوانيد: پيغمبر)، «سيد پرجاذبه شيرازي» و نيز «چهرهاي جوان و گيرا» ياد ميكند «كه نويد عصر جديدي را ميداد» 1! همچنين، او را «پارساي فرانگر» ميخواند «كه مرجعيت علما را به مبارزه ميطلبيد» 2! (و البته كاري به اين ندارد كه: باب توان و جرئت بحث با علما را نداشت و اين علما بودند كه او را به مبارزه خوانده بودند). وي اعتراف باب (در مجلس علما) به ناآگاهي از علوم زمانه را «اقرار صادقانه» ميخواند3 كه ميدانيم طنين خوش آهنگ واژه صداقت، به طور طبيعي از انعكاس «منفي» مطلب در ذهن خواننده كتاب ميكاهد و متقابلاً در شرح چالش علمي علما با باب، از تعابيري گزنده همچون «استنطاق» ، «تفتيش عقايد» ، و «طعن و لعن و ريشخندهاي دشنامآميز» سود ميجويد4 كه خالي از تاءثير سوء در ذهن خواننده نيست. به همين نمط، بايد از اقدام وي به چهرهپردازي «منفي» از ملا محمود نظامالعلماء (ملاباشي وليعهد، و قهرمان پيروز بحث با باب در مجلس تبريز) ياد كرد كه دورخيز حساب شده آن از حدود 30 صفحه پيشتر آغاز ميشود.5ترديف (حساب شده) اين گونه تعابير و جملات مثبت (و بعضاً كاملاً «مريدگونه» ) از گفتار و رفتار باب، در كنار ارائه تصويري سياه از منش و روش جناح حريف، پيدا است كه خواننده را در فضاي رواني خاصي به نفع باب قرار داده و توان قضاوت علمي و عادلانه را در وي تضعيف ميكند، و اين رويّه، هرگز شايسته يك اثر علمي و تحقيق بيطرفانه نيست. مورخ بزرگ ما، ضمناً وسط دعوا، «نرخ» هم تعيين ميكند و «معجزه» را ـ كه كار پيامبران است ـ همرديف «سحر» قرار ميدهد: «در تصور كودكانه ناصرالدين ميرزا، كه هنوز در سوداي جنّ و پري به سر ميبرد، پيام باب تنها در صورتي به دل مينشست كه وي قادر ميبود از بوته آزمايش سحر و اعجاز موفق بيرون آيد...» .6 در حالي كه بايد از زبان شاعر نكتهسنج به وي تذكرداد كه: «سحر با معجزه پهلو نزند، دل خوشدار» ! همچنين، در خلال گزارش واقعه، از زبان باب نقل ميكند كه به علماي تبريز گفته است كه «وي به راستي همان امام زمان، مهدي موعود، است كه هزاران سال [ ؟!] مردمان چشم به راه بازگشتش بودهاند» . و ان شاء الله اين سخن نيز تنها يك «اشتباه لپّي» در نقل اظهارات باب (بلكه اشتباه مترجم در برگردان مطلب به فارسي) باشد و اشتباه عدد «هزار» سال با «هزاران» ! سال ناشي از بياطلاعي عجيب او (يا مترجم كتاب) از مدت غيبت امام عصر (به اعتقاد شيعيان، و حتي گفته مكرر باب) نباشد.7مع الوصف، جالب است بدانيم، گزارشي كه جناب امانت، از مذاكره علماي تبريز با باب به دست داده، به رغـم «رتـوشـهـا و تـك مـضرابهاي حساب شده» وي در خلال گزارش، حاوي اعترافات جالبي است. عيب ميجمله بگفتي، هنرش نيز بگوي! امانت، سخن را با پيش پرده «استقبال گرم» مردم اروميه از باب، و انتظار بيصبرانه اهل تبريز نسبت به نتايج گفتگوي علما با باب، آغاز ميكند و سپس مطلب را به گزارش مذاكرات باب و علما ميكشاند كه لبّ آن ـ با حذف حاشيهپردازيها ـ چنين است: علما در بحث با باب، او را به «رگبار» سؤالات «از صرف و نحو عربي گرفته تا سؤالات درباره متن و تفسير احاديث، شاءن نزول آيات قرآني، نكات باريك الهيات و حكمت، مسائل شرعي... طب بقراطي و تاءثير امزجه اربعه بر يكديگر» بستند و باب «اقرار» كرد «كه با اين علوم آشنايي ندارد» . اين اقرار، علما زا «جسورتر كرد... تحقير و تمسخر علما كافي بود كه دستور دولت تحقق پذيرد و مانع شود كه مردمان دل در گرو» باب دهند.ملاباشي از او «خواست كه اگر» واقعاً «صاحب كرامت است معجزي از خود بروز دهد و» سلامت «محمدشاه بيمار را به او بازگرداند» . ناصرالدين ميرزا وليعهد، «شرط معامله را سهلتر كرد و از باب خواست به جاي اين كار، جواني ملاباشي را به او بازگرداند. وليعهد... ميپنداشت كه باب واقعاً نيروي معجزآسا دارد، ولي پاسخ باب به اين درخواست... ساده بود: «در قوّه ندارم» در عوض براي اثبات صدق مدعاي خويش، شروع به نزول آيات عربي به سبك قرآن كرد، عملي كه پيوسته آن را يگانه معجزه خود شمرده بود [ كه آن هم مورد ايراد نحوي واقع شد]...تاءكيد مكرر باب كه از علوم عادي سررشتهاي ندارد، مباحثه بين» او و علما «را تشديد كرد و در اين ميان، همدلي متزلزل» ي نيز كه شاهزاده وليعهد در بدو مجلس نسبت به باب داشت «از دست رفت. شور و اشتياق شاهزاده رفته رفته مبدل به بيتفاوتي و حتي بيحوصلگي گرديد، تا آنكه باب، در عكس العمل به تهمت كفر و شيّادي از جانب علما، با عصبانيت براي بار نخست علناً گفت كه وي به راستي همان امام زمان، مهدي موعود، است كه هزاران سال مردمان چشم به راه بازگشتش بودهاند. اين ادعاي شگرف فرياد اعتراض مجتهدين خروشيده را به اوج رساند. طعن و لعن و ريشخندهاي دشنامآميز آنان باب را واداشت با غيظ بپرسد " مگر من مسخرهام؟" و بعد در طول بقيه محاكمه به اعتراض ساكت ماند» . در تصور» وليعهد «پيام باب، تنها در صورتي به دلش مينشست كه وي قادر ميبود از بوته آزمايش...اعجاز، موفق بيرون آيد. رفتار و كردار باب هر چقدر هم شـگـفـتانـگـيز، باز فاقد آن نفس مسيحايي بود كه بتواند هزاران تن، از جـمـلـه شـخـص ولـيـعهد، را مريد خويشتن سازد... مجتهدين تبريز... آن زيركي را داشتند كه ناصرالدين را از تـمايل به جانب مدعي جوان بازدارند. و اين واقعيت، امكان سازش باب را با دولت قاجار تيرهتر كرد...» .8اين گونه اعترافات، پيدا است كه نـه تـنها شيفتگان باب و بهاء را خـوشـنـود نـمـيسـازد، بـلـكه طبل رسواييشان را نيز از بام ميافكند. لهذا بعيد نيست اختلافي كه (گفته ميشود) اخيراً بين محفل بهائيت و امانت بالا گرفته ناشي از همين بياحتياطيها! باشد. كه اميدواريم جناب امانت، «حقيقت» را بيش از «افلاطون» دوست داشته و راستراه «درك» حقيقت و «اعتراف» بدان را بياعتنا به سرزنشهاي خار مغيلان، و با قوّت بيشتر، ادامه دهد. ايدون باد!پينوشتها:1. ر.ك، قبله عالم، صص 139ـ141.2. همان، ص 139.3. قبله عالم، ص 141.4. همان، ص 138 و 140ـ141. 5. ر.ك، ص 110 و بعد. مثلاً شوخي ادبي فرهاد ميرزا (شاهزاده فاضل و اديب قاجار) با نظام العلماء در يك نامه را، كه نظير آن در مكتوبات ادباي آن زمان به يكديگر كم نيست، دستمايه اين نتيجهگيري نادرست قرار داده كه نظام العلماء، با اندرزهاي عرفانياش «خود را موضوع شوخي و دستاندازي محافل درباري ساخته بود» ! ـ ادعايي كه بسيار «لاغرتر» از دليل آن است.6. قبلهِ عالم، ص 142. در ادامه مينويسد: « باب، خود را نه ساحري با يد بيضا، بلكه پيامبري ميپنداشت كه بر ادعاي مهدويت خود تكيه ميكرد» . ميبينيد كه موساي پيامبر را كه يكي از معجزاتش: «يد بيضا» دست نوراني» بود، ساحري! با يد بيضا ميخواند.7. از كسي چون امانت، كه ژست علمي و تحقيقي به خود گرفته است، طبعاً نميتوان توقع داشت كه صريحاً و با ادبياتي از سنخ ادبيات مبلغان بابي و بهائي (نظير مؤلف نقطه الكاف و اشراق خاوري و فيضي و ابوالفضل گلپايگاني و حتي حسن موقر باليوزي) شيفتگي خويش به حضرت رب اعلي و حضرت احديت (بخوانيد: باب و بهاء) را برملا سازد. ناگزير بايد در پس نقاب تحقيق علمي پنهان شد و چنانچه قرار است گامي هم در جهت تبليغ اين مسلك، يا دستكم توجيه و تبرئه مدعيان آن از نسبتها و اتهامات، برداشت، اين كار را با ژست علمي و در قالب تحقيقات آكادميك پيش برد...8. قبله عالم، صص 138ـ143.منبع:ايام 29/خ
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 207]