تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 14 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):باعلما همنشینی کن تا سعادتمند شوی
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1825919745




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

غصب عطيه ي الهي (1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
 غصب عطيه ي الهي (1)
غصب عطيه ي الهي (1) نويسنده: آيت الله جعفر سبحاني « دامت برکاته » مي توانست از درآمد آنجا به نفع خود، و تضعيف حکومت وقت استفاده کند. از اين جهت دستگاه خلافت مصلحت ديد که امام را از اين جهت خلع سلاح کند، و اين قدرت را از دست او بگيرد زيرا اين امتياز بسان امتيازات ديگر نبود که به زور و فشار نتوان آن را از امام گرفت.مشخصات فدکسرزمين آباد و محصول خيزي را که در نزديکي خيبر قرار داشت و فاصله ي آن با مدينه حدود 140 کيلومتر بود، و پس از دژهاي خيبر نقطه ي اتکاي يهوديان حجاز به شمار مي رفتن، قريه ي «فدک» مي ناميدند. (1) پيامبر پس از آنکه نيروهاي يهوديان را در «خيبر»، و «وادي القري» و «تيما» در هم شکست، و خلائي را که در شمال مدينه احساس مي شد، با نيروي نظامي اسلام پر نمود، براي پايان دادن به قدرتهاي يهودي در اين سرزمين که براي اسلام و مسلمانان کانون خطر و تحريک برضد اسلام به شمار مي رفت، سفيري به نام نحيط» پيش سران فدک فرستاد. «يوشع بن نون» که رياست دهکده را به عهده داشت، صلح و تسليم را بر نبرد ترجيح داد و ساکنان آنجا متعهد شدند که نيمي از حاصل را هر سال در اختيار پيامبر اسلام بگذارند و از اين به بعد زير لواي اسلام زندگي کنند و بر ضد مسلمانان دست به توطئه نزنند، و حکومت اسلام در برابر اين مبلغ، امنيت منطقه ي آنها را تضمين نمايند. سرزمينهايي که در اسلام به وسيله ي نبرد و جنگ و قدرت نظامي گرفته مي شود متعلق به عموم مسلمانان است و اداره آن به دست حاکم شرع مي باشد، ولي سرزمين که بدون هجوم نظامي و اعزام نيرو در اختيار مسلمانان قرار مي گيرد، مربوط به شخص پيامبر و امام پس از اواست و بايد آن را به طوري که در قوانين اسلام پيش بيني شده است در مواردخاصي به کار برد، و يکي از آن موارد اين است که از اين املاک و اموال نيازمنديهاي مشروع نزديکان خود را به وجه آبرومندي برطرف سازد. (2)پيامبر فکر را به دختر خود فاطمه مي بخشد.محدثان و مفسران شيعه و گروهي از دانشمندان سني مي نويسند: وقتي آيه ي «و آت ذالقربي حقه و المسکين و ابن السبيل» نازل گرديد (3) پيامبر دختر خود، فاطمه، را خواس و فدک را به وي واگذار نمود. (4) ناقل اين مطلب ابوسعيد خدري است که يکي از صحابه بزرگ رسول (ص) مي باشد.کليه ي مفسران شيعه و سني قبول دارند که آيه درحق نزديکان و خويشاوندان پيامبر نازل گرديده و دختر وي روشن ترين مصداق براي «ذي القربي» است، حتي در سام هنگامي که مرد شامي به علي بن الحسين حضرت زين العابدين (ع) گفت: خود را معرفي بنما آن حضرت براي شناساندن خود؛ آيه فوق را تلاوت نمود، و اين مطلب آنچنان در ميان مسلمانان روشن بود که آن مرد شامي در حالي که سرخود را به عنوان تصديق حرکت مي داد به آن حضرت چنين عرض کرد:به خاطر نزديکي و خويشاوندي خاصي که با حضرت رسول داريد، خدا به پيامبر خود دستور داده که حق شمارا بدهد. (5)خلاصه ي گفتار آن که اين آيه در حق حضرت زهرا (ع) و فرزندان وي نازل گرديده و مورد اتفاق جامعه ي مسلمانان است، ولي اين مطلب که هنگام نزول اين آيه، پيامبر (ص) فدک را به دختر گرامي خود بخشيد، مورد اتفاق جامعه ي مسلمانان است، مورد اتفاق جامعه ي دانشمندان شيعه، و برخي از دانشمندان سني است.چرا فدک را به دختر خود بخشيد؟همگي مي دانيم و تاريخ زندگي پيامبر وخاندان او را به خوبي گواهي مي هد که آنان هرگز دلبستگي به مال دنيا نداشته و چيزي که در نظر آنان ارزشي نداشت، همان ثروت دنيا بود. با آن حال مي بينيم که پيامبر گرامي چنين سرزميني را به دختر خود بخشيد، و آن را به اين خاندان اختصاص داد. در اين جا اين سؤال پيش مي آيد که چرا پيامبر گرامي آن را به دختر خود داد؟!.پيامبر گرامي روي جهاتي اين کار را انجام داد:1- زمامداري مسلمانان پس از فوت پيامبر اسلام طبق تصريحات مکرر آن حضرت، با امير مؤمنان بود، و چنين مقام و منصبي به هزينه ي سنگين نياز داشت. علي براي حفظ اين مقام و منصب، مي توانسد از درآمد «فدک» حداکثر استفاده را بنمايد. گويا دستگاه خلافت از اين پيش بيني مطلع شده بود، که در همان روزهاي نخست «فدک» ر از دست خاندان پيامبر بيرون کرد.2- دودمان پيامبر که مظهر کامل آن يگانه دختر وي و نور ديدگانش حضرت حسن (ع) و حضرت حسين (ع) بود، بايد پس از فوت پيامبر، به صورت آبرومندي زندگي کنند و حيثيت و شرف پيامبر محفظ بماند. براي اين هدف پيامبر «فدک» را به دختر خود بخشيد.3- پيامبر مي دانست که گروهي کينه ي امام را به دل دارند، زيرا بسياري از کسان آنان به شمشير وي در ميدان هاي جهاد کشته شده اند و راه زدودن اين کينه اين است که امام از طريق کمک هاي مالي، از آنان دلجويي کرده و عواطف آنان را به خود جلب نمايد. نه تنها به آنان، بلکه به کليه بينوايان و درماندگان کمک نموده و از اين طريق خارهايي که بر سر راه خلافت بود از ميان برداشته شود. پيامبر هر چند آن را در ظاهر به زهرا (ع) بخشيد ولي درآمد آن در اختيار صاحب ولايت بود که از آن، پس از تأمين ضروريات زندگي، به نفع اسلام و مسلمانان استفاده کند.درآمد فدکپس از مراجعه به تاريخ، همه ي اين جهات سه گانه در ذهن انسان قوت مي گيرد، زيرا فدک يک منطقه حاصل خيز بود که مي توانست امام را در راه اهداف خويش کمک کند. مورخ معروف «حلبي» در سيره خود مي نويسد: ابوبکر مايل بود که فدک در دست دختر پيامبر باقي بماند، حتي مالکيت فاطمه را در ورقه اي تصديق نمود، اما عمر از دادن ورقه به فاطمه (ع) مانع گرديد و رو به ابوبکر کرد و گفت: فردا تو به درآمد فکر نياز شديدي پيدا خواهي کرد، زيرا اگر مشرکان عرب بر ضد مسلمانان قيام کنند، از کجا هزينه ي جنگي آنها را تأمين خواهي نمود؟! (6)ازاين جمله استفاه مي شود که درآمد فدک به مقداري بود که مي توانست بخشي از هزينه ي جهاد با دشمن را تأمين کند. از ين جهت لازم بود که پيامبر (ص) چنين قدرت اقتصادي را براي يک سلسله ي مصالح در اختيار علي بگذارد. ابن ابي الحديد مي گويد: من به يکي از دانشمندان مذاهب اماميه درباره ي فکر چنين گفتم: دهکده ي فدک آنچنان وسعت نداشت، و سرزمين به اين کوچکي که جز چند نخل در آنجا نبود، اينقدر مهم نبود، تا مخالفان فاطمه را در آن طمع ورزند. (7) او در پاسخ من گفت: تو در اين عقيده اشتباه مي کني، شماره ي نخلهاي آنجا از نخلهاي کنوني کوفي کمتر نبود. به طور مسلم ممنوع ساختن خاندان پيامبر از اين سرزمين حاصلخيز، براي اين بود که مبادا امير مؤمنان از درآمد آنجا براي مبارزه با دستگاه خلافت کمک بگيرد، و لذا نه تنها فاطمه را از فدک محروم ساختند بلکه کليه ي بني هاشم و فرزند عبدالمطلب را از حقوق مشروع خود (خس غنائم) هم بي نصيب نمودند. جمعيتي که بايد به دنبال زندگي بروند، و با نيازمندي به سر ببرند، هرگز فکر مبارزه با وضع موجود را در مغز خود نمي پرورانند. (8)امام موسي بن جعفر (ع) حدود مرزي فدک را در حديثي چنين تحدي مي کند و مي فرمايد: فدک از يک طرف به «عدن»، از طرف دوم به «سمرقند»، از جهت سوم به «آفريقا»، از جانب چهارم به درياها و جزيره ها و ارمنستان ... محدود مي شد.به طور مسلم فدک که بخشي از خيبر بود، آن چنان حد و حدودي نداشت. مقصود امام اين است که اگر فدک در دست خاندان پيامبر قرار گرفته بود از درآمد آن بخشي از هزينه ي حکومت اسلامي بر آن منطقه ي وسيع، تأمين مي گشت.قطب الدين راوندي مي نويسد: پيامبر (ص) سرزمين فدک را به مبلغ 24000 دينار اجاره داد، و در برخي از احاديث 70000 دينار نيز نقل شده است و اين اختلاف به حسب تفاوت درآمد ساليانه بود.هنگامي که معاويه به خلافت رسيد، فدک را ميان سه نفر تقسيم نمود. يک سوم آن با به مروان بن حکم، و يک سوم ديگر آن را به عمربن عثمان، و ثلث ديگر آن را به فرزند خود يزيد داد. هنگامي که مروان به خلافت رسيد همه ي سهام را جزو تيول خود قرا داد. (9) از اين تقسيم استفاده مي شود که فدک يک سرزمين قابل ملاحظه اي بود که آن را ميان سه نفر که هر کدام نماينده ي فاميل بزرگي بود، تقسيم کرد.هنگامي که فاطمه، با ابوبکر در باره ي فدک گفتگو نمود و گواهان خود را براي اثبات مدعي خود پيش او برد، وي در پاسخ دختر پيامبر گفت: فدک ملک شخصي پيامبر نبود، بلکه از اموال مسلمانان بود که از درآمد آن سپاهي را مجهز مي کرد و براي نبرد با دشمنان مي فرستاد، و در راه خدا نيز انفاق مي نمود. (10)از اينکه پيامبر از درآمد آن سپاه را بسيج مي کرد حاکي است از تي بخش از خيبر، درآمد سرشاري داشت که براي بسيج ساختن سپاه کافي بود.انگيزه هاي تصرف فرد:هواداري گروهي از ياران پيامبر گرامي از خلافت و جانشيني ابوبکر، نخستين پل پيروزي او بود و در نتيجه «خزرجيان» که نيرومندترين تيره ي انصار بودند، با مخالف تيره ي ديگر از آنان، از صحنه مبارزه عقب رفتند و «بني هاشم» که در رأس آنان علي (ع) قرار داشت بنا به عللي که در گذشته تشريح گرديد، پس از روشن کردن اذهان عمومي، گام به عقب نهاده از قيام مسلحانه و دسته بندي در برابر حزب حاکم، خودداري نمودند.ولي اين پيروزي نسبي، براي خلافت و رشد و نمو اين نوزاد کافي نبود، زيرا از يک طرف «بني اميه» که در رأس آنها «ابوسفيان» قرار داشت، جمعيت نيرومندي بودند که خلافت خليفه را به رسميت نشناخته و انتظار مي کشيدند که از نظريه ي ابوسفايان وتأييد و تصويب وي آگاه گردند. لذا هنگامي که خبر رحلت پيامبر اکرم به مکه رسيد، فرماندار مک که جوان بيست و چند ساله اي به نام «عتاب بن اسيد بن العاص» بود، مردم را از درگذشت پيامبر آگاه ساخت، ولي از خلافت و جانشيني پيامبر چيز به مردم نگفت؛ در صورتي که هر دو حادثه مقارن هم رخ داده و طبعاً باهم گزارش شده بود و بسيار بعيد است که يکي از اين دو رويداد به مکه برسد، و خبر غوغاي سقيفه و جانشيني ابوبکر به آنجا نرسد. سکوت مرموز فرماندار اموي مکه، علتي جز اين نداشت که مي خواست از نظر رئيس فاميل خود، ابوسفيان آگاه گردد، و سپس مطابق نظر او رفتار کند.با توجه به اين حقايق، خليفه به خوبي دريافت که ادامه ي فرمانروايي وي بر مردم در برابر گروههاي مخالف، نياز به بازخريد عقايد مخالفان دارد، و تا آرا و افکار و به اصطلاح قلوب و دلهاي آنان را از طرق مختلف، متوجه خود نسازد ادامه ي زمامداري بر اين گروهها مشکل خواهد بود. يکي از افرد مؤثري که مي شد عقايد او را خريد، رئيس فاميل «اميه» ابوسفيان بود، زيرا وي از مخالفان حکومت خليفه بود و وقتي که شنيد وي زمام امور را به دست گرفته است به عنوان اعتراض گفت: «ما را با ابي فضيل چکار»؟!ابوسفيان شخصي است که پس از ورود به مدينه، درخانه علي (ع) وعباس رفت، و هر دو را براي قيام مسلحانه دعوت کرد وگفت من مدينه را با سواره و پياده پر مي کنم، برخيزيد زمام امور را به دست گيريد!!ابوبکر براي اسکات و خريدن عقيده ي وي، اموالي را که ابوسفيان همراه آورده بود، به خود او بخشيد وديناري از آن برنداشت حتي به اين نيز اکتفا نکرد، فرزند وي يزيد را براي حکومت شام انتخاب نمود. وقتي به ابوسفيان خبر رسيد که فرزندش به حکومت رسيده است فوراً گفت: ابوبکر صله ي رحم کرده است! (11)افرادي که مي بايست عقايد آنان، بسان ابوسفيان بازخريد گردد، بيش از آنست که در اين صفحات بيان شود، چه همگي مي دانيم که بيعت ابوبکر در نقطه ي سرپوشيده اي به نام «سقيفه ي بني ساعده» بدون حضور گروه مهاجر، صورت گرفت. تنها سه تن از مهاجران که يکي خليفه و دو تن ديگر همفکران وي: عمر و ابوعبيده بودند حضور داشتند، و از شخصيت هاي ديگر از گروه مهاجر، در آن جا خبري نبود. به طور مسلم يک چنين بيعت گيري و قرار گرفتن مهاجر در برابر کار انجام دشه، خشم گروهي برمي انگيخت، از اين جهت لازم بود خليفه رنجش آنان را ترميم نمايد. نه تنها لازم بود به وضع اين گروه رسيدگي شود، بلکه مي بايست گروه انصار، به ويژه خزرجيان که از روز نخست با او بيعت نکردند و بادلي لبريز از خشم، از سقيفه بيرون آمدند، مورد مهر و محبت خليفه قرار مي گرفتند.از اين جهت خليفه نه تنها براي خريد عقايد مردان اقدام نمود، بلکه اموالي را ميان زنان انصار تقسيم کرد. وقتي «زيد بن ثابت» سهميه ي يکي از زنان «بين عدي» را به در خانه ي او آورد، آن بانوي گرامي پرسيد چيست؟ زيد گفت سهيمه ايست که خليفه ميان زنان تقسيم کرده است. آن بانو با زکاوت خاصي دريافت که اين پول يک رشوه ديني! بيش نيست، لذا به وي گفت: براي خريد دين رشوه مي دهد، سوگند به خدا چيزي از او نمي پذيرم و آن را رد کرد. کمبود بودجه دولتپيامبر گرامي در دوران بيماري خود هر چه در اختيار داشت، همه را تقسيم کرد و بيت المال تهي بود و نمايندگان پيامبر گرامي پس از درگذشت پيامبر با اموال مختصري وارد مدينه مي شدند، يا به وسيله ي افراد اميني گسيل داشتند، ولي اين درآمدهاي مختصر، براي دولتي که مي خواست ريخت و پاش کند و عقايد را بازخريد کن قطعاً کافي نبود.از طرف ديگر قبايل اطراف، پرچم مخالفت برافراشته، از دادن زکات به مأموران خليفه خودداري مي کردند. از اين ناحيه نيز، ضربت شکننده اي بر اقتصاد حزب حاکم وارد آمده بود. از اين جهت رئيس حزب حاکم، چاره اي جز اين نداشت که براي ترميم بودجه ي حکومت، دست به اين طرف و آن طرف بياندازد، و اموالي را مصادره کند. در اين ميان چيزي بهتر از فدرک نبود که با نقل حديثي از پيامبر، که تنها خود خليفه راوي آن بود، (13) از دست فاطمه (ع) خارج گردد و از درآمد سرشار آن، براي محکم ساختن پايه هاي حکومت خود استفاده کند.عمر به گونه اي به اين حقيقت اعتراف کرده، به ابوبکر چنين گفت: «فردا تو به درآمد فدک نيز شديدي پيدا خواهي کرد، زيرا اگر مشرکان عرب بر ضد مسلمانان قيام کنند، از کجا هزينه ي جنگي آنها را تأمين خواهي نمود». (14)گفتار و کردار خليفه و همفکران وي، بر اين مطلب گواهي مي دهد؛ چنان که وقتي فاطمه فدک را از او مطالبه کرد وي گفت پيامبر هزينه ي زندگي شما را از آن تأمين مي کرد و باقيمانده ي درآمد آن را ميان مسلمانان قسمت مي نمود. در اين صورت تو با درآمد آن، چه کار خواهي کرد؟ دختر پيامبر فرمود: من نيز از روش او پيروي مي کنم و باقيمانده آن را درميان مسلمانان تقسيم مي نمايم. با اين که دختر پيامبر، راه را بر روي خليفه بست، ولي گفت: من نيز همان کار را انجام مي دهم که پدرت انجام مي داد. (15)اگر هدف خليفه از تصرف فدک، تنها اجراي يک حکم الهي بود و آن اين که درآمد فدک، پس از کس هزينه ي خاندان پيامبر، در راه مسلمانان مصرف گردد چه فرق مي کرد که اين کار را خود او انجام دهد، يا دختر پيامبر و شوهر گرامي او که به نص قرآن از گناه ونافرماني مصون و پيراسته اند. اصرار خليفه بر اين که درآمد فدک در اختيار او باشد، گواه بر اين است که دو چشم به درآمد آن دوخته بود، تا از اين راه براي تحکيم حکومت خود کمک بگيرد. شاهد روشن تر، حادثه زير است: دختر پيامبر گرامي پيش خليفه رفت و گفت پدرم در حال حيات خود؛ فدک را به من بخشيده بود و علي و ام ايمن نيز گفتار فاطمه را تصديق کردند. خليفه ناچار شد که فدک را پس دهد و مالکيت دختر پيامبر را طي نامه اي گواهي کند. دختر پيامبر در حالي که نامه ي خليفه را در اختيار داشت از خانه خارج شد در نيمه ي راه با همفکر وي عمر روبرو گرديد. وقتي وي از جريان آگاه شد، نامه را از فاطمه گرفت و پيش خليفه رفت و گفت: فدک را به فاطمه دادي و مالکيت او را امضاء کردي؟ خليفه گفت: بلي. گفت: علي در اين شهادت ذي نفع است و مي خواهد از جريان به نفع خود بهره برداري کند و ام ايمن زني بيش نيست، سپس آب دهن در نامه انداخت و خطوط آن را محو کرد و پاره نمود. (16)چه جسارتي بالاتر از اين که همفکر خليفه، علي (ع) را که پيامبر گرامي او را مدارا حق و محور حقيقت خوانده است، به سودجويي متهم کرده، چنين پندارد که انگيزه ي علي از دادن شهادت، نفع شخصي او بوده است.بدتر از همه، به بازي گرفتن دستگاه قضايي اسلام است، زيرا اگر به راست شهادت علي (ع) و ام ايمن در صدور رأي و به رسميت شناختن مالکيت فاطمه کافي بود، چرا همفکر وي آن را نقض کرد و قباله را پاره نمود و خليفه نيز در برابر آن سکوت کرد، و اگر کافي نبود چرا يک فرد بي اطلاع زمام امور مسلمانان را به دست گيرد و دستگاه قضايي را بازيچه خود قرار دهد.از اين گذشته، خشونت عمر در نحوه ي نقض رأي خليفه، حاکي از يک کينه ي ديرينه و خشم فوق العاده اي است، زيرا نقض رأي قاضي ديگر، به آب دهان انداختن و ريزه ريزه کردن نامه نياز ندارد.حقيقت اين است که تاريخ اسلام بر اثر ترس از سايه ي حکومت ها گاهي وقايع را به روشني نقل نمي کند و پرده هار ا بالا نمي زند، بلکه جسته و گريخته با ايما و اشاره به خطر حوادث مي گذرد. عامل ديگر تصرف فدکعامل ديگر تصرف فدک، ترس از قدرت اقتصادي اميرمؤمنان علي (ع) بود. امام همه شرايط رهبري را دارا بود، زيرا علم و دانش، تقوا و پرهيزگاري، سوابق درخشان، قرابت و خويشاوندي با پيامبر، و توصيه و سفارش هاي پيامبر در حق او، قابل انکار نبود، و هر گاه فردي با اين شرايط و زمينه، قدرت مالي داشته باش و بخواهد با خلافت لرزان خليفه رقابت کند، دستگاه خلافت با خطر بزرگي که شانس پيروزي خليفه در آن کم است روبرو مي گردد. در اين صورت اگر سلب امکانات و شرايط ديگر رهبري، امکان پذير نيست و نمي توان با زمينه هاي مساعدي که در وجود او است مبارزه کرد، ولي مي توان علي را نسبت به قدرت اقتصادي خلع سلاح نمود. از اين جهت براي تضعيف خاندان و موقعيت علي، فدک را از دست مالک واقعي آن خارج ساخته و خاندان پيامبر را محتاج و نيازمند دستگاه خود قرار دادند.اين حقيقت از گفتگوي عمر با خليفه به روشني استفاده مي شود. وي به ابوبکر گفت: «مردم بندگان دنيا هستند و جز آن هدفي ندارند. تو خمس و غنايم را از علي (ع) بگير و فدک را از دست او بيرون آر، وقتي مردم دست او را خالي ديدند او را رها کرده به تو متمايل مي گردند». (17)گواه ديگر بر اين مطلب اين است که دستگاه خلافت نه تنها خاندان پيامبر را از فدک محروم کرد، بلکه آنان را از يک پنجم غنائمي جنگي که به تصريح قرآن (18) مربوط به خويشاوندان پيامبر است نيز محروم ساخت و پس از درگذشت پيامبر، ديناري از اين راه به آنان پرداخت نشد.غالباً تاريخ نويسان تصور مي کنند که اختلاف فاطمه (ع) با خليفه ي وقت، تنها بر سر فدک بود، در صورتي که او با خليفه بر سر سه موضع اختلاف داشت:1- فدک که پيامبر به وي بخشيده بود.2- ميراثي که از پيامبر براي او باقي مانده بود. 3- سهم ذي القربي که به تصريح قرآن، يکي از مصارف خمس غنايم است.عمر مي گويد: وقتي فاطمه (ع) فدک و سهم ذي القربي را از خليفه درخواست نمود، خليفه ابا کرد و آنها را نداد. «انس بن مالک» مي گويد: فاطمه (ع) نزد خليفه آمد و آيه ي خمس را که در آن سهمي براي خويشاوندان پيامبر مقرر شده قرائت نمود. خليفه گفت: قرآني که تو مي خواني من نيز مي خوانم، من هرگز سهيم ذي القربي را نمي توانم به شما بدهم، بلکه حاضرم هزينه ي زندگي شما را از آن تأمين کنم و باقي مانده را در مصالح مسلمانان مصرف کنم. فاطمه گفت: حکم خدا اين نيست، وقتي آيه ي خمس نازل گرديد پيامبر فرمود: بر خاندان محمد بشارت باد که خداوند (از فضل و کرم خود) آنان را بي نياز ساخت. خليفه گفت: به عمر و ابوعبيده مراجعه مي کنيم، اگر با نظر تو موافقت کردند حاضرم همه ي سهميه ي ذي القربي را به تو بپردازم. وقتي از اين دو نفر سؤال شد آنان نيز خليفه را تأييد کردند. فاطمه از اين وضع سخت تعجب کرد و فهميد که آنان با هم تباني کرده اند. (19)کار خليفه جز اجتهاد در برابر نص، چيز ديگري نبود. قرآن با صراحت کاملتر مي گويد يک سهم از خمس غنايم مربوط به ذي القربي است، ولي او به بهانه ي اينکه از پيامبر گرامي در اين زمينه چيزي نشنيده است به تفسير آيه پرداخته مي گويد: بايد به آل محمد به اندازه ي هزينه زندگي پرداخت و باقيمانده را در راه مصالح اسلام صرف کرد.اين تلاشها جز براي اين نبود که دست امام را از مال دنيا تهي کنند و او را محتاج خويش سازند، تا فردا نتواند انديشه ي قيام بر ضد حکومت را در مغز بپروراند.از نظر فقه شيعه، به گواهي رواياتي که از جانشينان پيامبر گرامي به دست ما رسيده است، سهم ذي القربي ملک شخصي خويشاوندان پيامبر نيست، و اگر براي ذي القربي چنين سهمي قائل شده اند، به خاطر اين است که دارنده ي اين عنوان، پس از پيامبر، حائز مقام زعامت و امامت است. از اين جهت بايد سهم خدا و پيامبر و ذي القربي که نيمي از خمس غنايم را تشکيل مي دهند، به خويشاوندان پيامبر که رهبر مسلمانان نيز هست برسد و زير نظر او مصرف گردد. خليفه به خوبي احساس مي کرد که اگر فاطمه (ع) سهم «ذي القربي» را مي طلبد، مال شخصي خود را نمي خواهد، بلکه سهمي را مي خواهد که بايد شخصي که دراي عنوان «ذي القربي»، باشد آن را به عنوان زعيم مسلمانان در مصالح آنها صرف کند و چنين شخصي که داراي اين عنوان است، پس از رسول گرامي جز علي (ع) کسي نيست و دادن چنين سهمي به علي (ع) يکنوع عقب نشيني از خلافت و اعتراف به زعامت اميرمؤمنان است. از اين نظر گفت: هرکز سهم «ذي القربي» را در اختيار شما نمي گذارم و پس از تأمين هزينه ي زندگي شما، باقيمانده را در راه مصالح اسلام مصرف مي کنم!فدک در کشاکش گرايش ها و سياست هاي متضاددرنخستين روزهاي خلافت، هدف از تصرف فدک و مصادره ي اموال دخت پيامبر، تقويت بنيه مالي حزب حاکم و تهي ساختن دست خليفه ي راستين از مال دنيا بود. ولي پس از گسترش حکومت اسلامي، فتوحات بزرگ، سيل ثروت را از کشورهاي جهان به مرکز خلافت روانه ساخت . مقام رهبري خود را از درآمد فکد، بي نياز ديد و از طرف ديگر مرو زمان پايه هاي خلافت خلفا را در قلوب جامعه ي اسلام تحکيم کرد. ديگر کسي گمان نمي کرد که خليفه ي راستين اميرمؤمنان علي (ع) با درآمد فدک به فکر مخالفت بيفتد رو در مقابل آنان صف آرايي کند. با اين که در دوران خلفاي ديگر، علي تصرف فردک (تقويت بنيه ي مال) از ميان رفته و به کلي منتفي شده بودـ با اين حال ـ مسئله همچنان در قلمرو سياست هر خليفه اي بود که روي کا رمي آمد و در باره ي آن به گونه اي که با گرايش و عدم گرايش او به خاندان پيامبر بستگي داشت تصميم مي گرفت. آنان که پيوند معنوي خود را با خاندان رسالت کاملاًً بريده بودند از بازگردانين فدک به مالکان واقعي آن به شدت خوداري مي کردند، و آن را جزو اموال عمومي و خالصه ي دولت قرار مي دادند و احياناً به تيول خود يا يکي از اطرافيان خويش درمي آوردند. ولي کساني که نسبت به خاندان پيامبر، کم و بيش مهر مي ورزيدند، و يا مقتضيات زمان و سياست هاي وقت ايجاب مي کرد از فرزندان فاطمه دلجويي کنند، آن را به فرزندان زهرا بازگردانيده و فکر را به آنان مي سپردند تا روزي که خليفه ي ديگر و يا سياست متضادي، جانشين خليفه ي پيشين و سياست قبلي گردد.ازاين جهت فدک هيچ گاه، وضع ثابت و استوراي نداشت، بلکه پيوسته در کشاکش گرايش هاي مختلف و سياست متضاد بود. گاهي به مالکان واقعي خو بازمي گشت، و احياناً مصادره مي گرديد و پيوسته به صورت يک مسئله حساس و بغرنج اسلامي بود.در دوران خلفا، تا زمان علي (ع)، فدک وضع ثابت و يکنواخت داشت، از درآمد آن مبلغي مختصر به عنوان هزينه ي زندگي به خاندان پيامبر پرداخت مي شد و باقيمانده مانند ديگر اموال عمومي، زير نظر خلفا صرف مي گرديد. هنگام يکه معاوثه زمام امور ار به دست گرفت، آن را ميان سه نفر تقسيم کرد: سهمي به مروان، و سهمي به عمروبن عثمان بن عفان و سهمي ديگر به فرزند خود يزيد، اختصاص داد. فدک همچنان دست به دست مي گشت تا اين که مروان بن حکم در دوران خلافت خود، همه سهام را از آن دونفر خريد و همه را از آن خود قرار داد و سرانجام آن را به فرزند خو عبدالعزيز، بخشيد و او نيز آن را به فرزند خود، عمربن عبدالعزيز هديه کرد و يا به ارث برد.هنگامي که عمر بن ابدالعزيز به خلافت رسيد، تصميم گرفت که بسياري از لکه هاي ننگين بني اميه را از محيط اسلامي پاک سازد از اين جهت روي گرايش که به خاندان پيامبر داشت، نخستين مظلمه اي را که به صاحبان اصلي خود بازگردانيد، موضع فدک بود . وي آن را در اختيار حسن بن حسن بن علي، و به روايتي در اختيار حضرت سجاد (ع) قرار داد. (20)او نامه اي به فرماندار مدينه، ابوبکر بن عمرو، نوشت و دستور داد که فدک را به فرزندان فاطمه پس دهد. فرماندار بهانه گير مدينه در پاسخ نامه ي خليفه نوشت: فاطمه در مدينه نسل فراواني دارد و هر کدام در خانواده اي زندگي مي کنند، من فدک را به کدام يک بازگردانم؟! فرزند عبدالعزيز وقتي پاسخ نامه ي فرماندار را خواند: سخت ناراحت شد و گفت: من اگر تو را به کشتن گاوي فرمان دهم مانند فرزندان اسرائيل خواهي گفت رنگ آن گاو چگونه است؟ هر موقع نامه ي من به دست تو رسيد، فدک را ميان فرزندان فاطمه که از علي هستند تقسيم بنما.حاشيه نشينان خلافت که همگي از شاخه هاي بني اميه بودند از دادگري خليفه سخت ناراحت شدند و گفتند تو با عمل خود شيخين را تخطئه کردي. چيزي نگذشت که عمربن قيس با گروهي، از کوفه وارد شام شد و از کار خليفه انتقاد نمود. خليفه در پاسخ آنان گفت: شما جاهل و نادانيد. آنچه را که من به خاطر دارم، شما شنيده ايد و فراموش کرده اسد، زيرا استاد من ابوبکربن محمد عمروبن حزم، از پدرش و او از جدش نقل کرد که پيامبر گرامي فرمود: فاطمه پاره تن من است، خشم او مايه ي خشم من و خشنود ياو سبب خشنودي من است. فدک در زمان خلفا جزو اموال عمومي و خالصه ي دولت بود، سپس به مروان واگذار گرديد او نيز آن را به پدرم عبدالعزيز بخشيد. و پس از درگذشت پدرم من و برادرانم آن را به ارث بردم و برادرانم سهم خود را به من فروخته يا بخشيدند، و من نيز آن را به حکم حديث رسول گرامي به فرزندان زهرا بازگردانيدم. پس از درگذشت عمر بن عبدالعزيز، آل مروان يکي پس از ديگري زمام امور را به دست گرفتند و همگي درمسيري بر خلاف مسير فرزند عبدالعزيز گام برداشتند و فدک در مدت خلافت فرزندان مروان در تصرف آنها بوده و خاندان پيامبر از درآمد آن، کاملاًً محروم بودند. پس از انقراض حکومت امويان و تأسيس دولت عباسي، فردک، نوسان خاصي داشت. نخستين خليفه ي عباسي، سفاج، فدک را به عبدالله بن الحسن بازگردانيد. پس از وي منصور، خليفه عباسي، آن را بازستاند. مهدي، فرزند منصور، از روش منصور پيروي کرده و فدک را به فرزندان فاطمه بازگردانيد. پس از درگذشت مهدي، فرزندان وي، موسي و هاورن که يکي پس از ديگري زمام خلافت را به دست گرفتند فدک را از خاندان پيابمر سلب کرده و در تصرف خود درآوردند.تا اين که مأمون، فرزند هارون، زمام خلافت را به دست گرفت. روزي براي رد مظالم و رسيدگي به درد ستمديدگان رسماً جلوس کرد و نامه هايي را که ستمديدگان نوشته بودند يکي پس از ديگري بررسي نمود... .نخستن نامهاي که همان روز در دست او قرار گرفت نامه اي بود که نويسنده ي آن خود را وکيل و نماينده ي فاطمه معرفي کرده و خواستار بازگردانيدن فدک بر دودمان نبوت شده بود. خليفه به آن نامه نگريست و اشک در ديدگان او حلقه زود، دستور داد نويسنده ي نامه را احضا رکنند، ناگهان پيرمردي وارد مجلس خليفه شد و با مأمون پيرامون فدک به بحث و گفتگو نشست. پس از يک رشته مناظرات، مأمون قانع گرديد و دستور داد که نامه ي رسمي به فرماندار مدينه نوشته شود که فدک را به فرزندان زهرا بازگرداند. نامه نوشته شد و به امضاء خليفه رسيد و براي اجرا به مدينه ارسال گرديد. بازگرداندن فدک به خاندان نبوت، مايه ي شادي شيعيان گرديد و دعبل خزاعي قصيده اي سرود که نخستين بيت آن اين است:اصبح وجه الزمان قد ضحکابرد مأمون هاشم فدکاچهره زمان خندان گشت، براي اين که مأمون هاشمي فدک را به مالکان واقعي آن بازگردانيد. (21) شگفت آور نامه ايست که مأمون در سال 21 در اين زمينه به فرماندار مدينه، قشم بن جعفر، نوشت و خلاصه ي آن اين است:اميرمؤمنان! با موقعيتي که در دين خدا و در خلافت اسلامي و پيوند خويشاوندي که به خاندان نبوت دارد، شايسته ترين فردي است که بايد سنت هاي پيامبر (ص) را رعايت کند و آنچه را که وي به ديگران بخشيده است به مورد اجرا بگذارد.پيامبر گرامي فدک را به دختر خود فاطمه بخشيده است و اين مطلب آن چنان روشن است که هرگز کسي از فرزندان پيامبر در آن اختلاف ندارد و کسي بالاتر از آنن خلاف آن را ادعا نکرده است که شايسته ي تصديق باشد.روي اين اساس اميرمؤمنان مأمون، مصلح ديد براي کسب رضاي خدا و اقامه ي عدل و احقاق حق، آن را به وارثان پيامبر خد بازگرداند و دستور او را تنفيذ کند. از اين جهت به کارمدان و نويسندگان خود دستور داد که اين مطلب را در دفاتر دولتي ثبت کنند هر گاه پس از درگذشت پيامبر اکرم در مراسم حج ندا مي کردند که هر کس از پيامبر گرامي چيزي به عنوان صدقه و يا بخشش و يا وعده اي را ادعا کند، ما را مطلبع سازد؛ در اين موقع مسلمانان گفتار او را مي پذيرفتند، تا چه رسد به دختر پيامبر گرامي که حتماً بايد قول او تصديق و تأييد گردد.اميرمؤمنان به مبارک طبري دستور داد فدک را به وارثان فاطمه با تمام حدود و حقوق بازگرداند و آنچه در دهکده ي فدک از عاملان و غلا و چيزهاي ديگر هست به محمدبن يحيي بن حسين بن زيدبن علي بن حسين، و محمدبن عبدالله بن حسن بن علي بن حسين بازگرداند.بدان اين نظري است که اميرمؤمنان از خدا الهام گرفته و خدا او را موفق ساخته است که به سوي خدا و پيامبر او تقرب جويد.شما اين مطلب را به کساني که از جانب تو انجام وظيفه مي کنند برسان و در عمران وآبادي آن و فزوني درآمد آنجا کوشش بنما. (22)فدک همچنان در دست فرزندان زهرا بود، تا اين که متوکل براي خلافت انتخاب گرديد. وي از دشمنان سرسخت خاندان رسالت بود. از اين جهت فدک را از فرزندان زهرا گرفت و تيول عبدالله بن عمر بازيار قرار داد.در سرزمين فدک يازده نخل وجود داشت که آن را پيامبر گرامي با دست مبارک خود حرس کرده بود و مردم در ايام حج خرمايهاي اين نخل هارا به عنوان تبرک به صورت گران مي خريدند و اين خود کمک شايان به خاندان نبوت بود. عبدالله از اين کار خوشوقت نبود، مردي را به نام بشيران، رهسپار مدينه ساخت تا اين نخل ها را قطع کند. وي با کمال شقاوت مأموريت خود را انجام داد و وقتي به بصره بازگشت فلج گرديد.از اين دوران به بعد، فدک از خاندان نبوت سلب گرديده و حکومت هاي جائر، از اعاده آن به وارثان زهرا خوداري نمودند. اين بود سير اجمالي فدک در دورانهاي مختلف و حکومت هاي به اصطلاح اسلامي!.پی نوشتها:1 ـ به کتاب معجم البلدان و مراصد الاطلاع ، ماده ي « فدک » مراجعه شود . 2 ـ سوره ي حشر ، آيه هاي 6 و 7 . در کتابهاي فقهي اين مطلب در کتاب جهاد تحت عنوان « في ء » بحث شده است . 3 ـ سوره ي اسراء ، آيه ي 26 : يعني حق خويشاوندان و مساکين و به راه ماندگان را بپرداز . 4 ـ مجمع البيان ، ج 3 ، ص 411 ؛ شرح ابن ابي الحديد ، ج 16 ، ص 268 5 ـ الدر منثور ، ج 4 ، ص 167 6 ـ سيره حلبي ، ج 3 ، ص 400 7 ـ ما موقعيت حاصلخيزي فدک را در اول مقاله از کتاب مراصد الاطلاع به طور اجمال نقل کرديم . 8 ـ شرح ابن ابي الحديد ، ج 16 ، ص 236 9 ـ شرح حديري ، ج 16 ، ص 216 10 ـ شرح حديدي ، ج 16 ، ص 21411 ـ تاريخ طبري ، ج 3 ، ص 202 . مردي که چندي قبل به هيچ نوع پيوندي ميان خود و ابوبکر نبود ، پس از انتخاب فرزندش براي حکومت شام ، گردش 180 درجه اي مي نمايد و مي گويد : صله ي رحم نکرده است ! اين است معني بازخريد عقايد ! 12 ـ شرح نهج البلاغه ، ج 1 ،ص 133 13 ـ نحن معاشر الانبياء لا نورث : ما گروه پيامبران ارثيه باقي نمي گذاريم . 14 ـ سيره حلبي ، ج 3 ، ص 400 15 ـ شرح حديدي ، ج 16 ، ص 316 16 ـ شرح حديدي ، ج 16 ، ص 274 17 ـ ناسخ التواريخ ، ج زهرا ، ص 122 18 ـ سوره ي انفال ، آيه ي 41 : و اعلموا انما غنتم من شيء فان الله خمسه و للرسول و لذي القربي 19 ـ شرح حديدي ، ص 231/23020 ـ اين احتمال را هر چند ابن ابي الحديد نقل کرده است ، پايه ي استواري ندارد ، زيرا عمر بن عبدالعزيز در سال 99 هجري به مقام خلافت رسيد در حالي که امام سجاد در سال 94 ، در گذشته است . ممکن است مقصود ، محمد بن علي الحسين باشد که لفظ محمد از نسخه ها افتاده است . 21 ـ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ، ج 16 ، ص 216 ـ 217 و ص 278 22 ـ فدک ، ص 23 ـ 24 منبع:درسهايي از مکتب اسلام/خ
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 217]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن