تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):از خرج کردن در راه طاعت خدا دریغ مکن وگرنه دو برابرش را در راه معصیت او خرج خوا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798446546




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ترس و ذلت و زبونی


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
ترس و ذلت و زبونی
ترس و ذلت و زبونی نويسنده:حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دامت برکاته) اشارهدیگر از رذایل اخلاقی ترس بیجاست که مایه ذلت و زبونی و عقب افتادگی انسانها می‏باشد، نیروهای بالفعل و بالقوه او را بر باد می‏دهد، و دشمن را بر انسان مسلط می‏سازد.نقطه مقابل آن شجاعت و شهامت است که مهمترین کلید پیروزی و اساسی‏ترین پایه سربلندی و عظمت انسانهاست، نه تنها در میدان جنگ که رد میدانهای سیاست و اجتماع و حتی مباحث علمی، شجاعت نقش کلیدی را دارد، و به همین دلیل علمای اخلاق به طور گسترده از «جبن‏» و «شجاعت‏» سخن گفته‏اند و عوامل و نتایج و آثار و پیامدهای هر یک را مورد تحلیل و بررسی قرار داده‏اند.در کتب پیشینیان علم اخلاق، شجاعت‏یکی از ارکان چهارگانه فضایل، و ترس یکی از رذایل چهارگانه شمرده شده است.در تاریخ انبیای بزرگ، و پیروان راستین آنها مظاهر شجاعت‏به خوبی نمایان است، آری آنها اسطوره‏های مقاومت و شجاعت‏بودند و سرمشق خوبی برای همه انسانها.با این اشاره به قرآن مجید بازمی‏گردیم و جلوه‏های این فضیلت اخلاقی و مظاهر شوم آن رذیله اخلاقی را در لا به لای آیات، و در جای جای قرآن مجید مورد بررسی قرار می‏دهیم:1- در داستان ابراهیم(ع) چنین می‏خوانیم:«و لقد آتینا ابراهیم رشده من قبل و کنا به عالمین × اذ قال لابیه و قومه ما هذه التماثیل التی انتم لها عاکفون × قالوا وجدنا آبائنا لها عابدین × قال لقد کنتم انتم و آبائکم فی ضلال مبین × قالوا اجئتنا بالحق ام انت من اللاعبین × قال بل ربکم رب السماوات و الارض الذی فطرهن و انا علی ذلکم من الشاهدین × و تالله لاکیدن اصنامکم بعد ان تولوا مدبرین × فجعلهم جذاذا الا کبیرا لهم لعلهم الیه یرجعون (سوره‏انبیاء،آیات‏51تا58)2- در مورد موسی بن عمران‏7 چنین می‏خوانیم:...یا موسی لاتخف انی لایخاف لدی المرسلون (سوره‏نمل،آیه‏10)3- در باره قوم طالوت و سربازان شجاع قومش چنین می‏خوانیم:«...فلما جاوزه هو و الذین آمنوا معه قالوا لا طاقة لنا الیوم بجالوت و جنوده قال الذین یظنون انهم ملاقوا الله کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله و الله مع الصابرین × و لما برزوا لجالوت و جنوده قالوا ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین (سوره‏بقره،آیات‏249و250)4- در مورد یاران پیامبر اسلام(ص) و شجاعان با ایمان و مدعیان دروغین ترسو نیز چنین می‏خوانیم:«و اذ قالت طائفة منهم یا اهل یثرب لا مقام لکم فارجعوا و یستاذن فریق منهم النبی یقولون ان بیوتنا عورة و ما هی بعورة ان یریدون الا فرارا × و لما رای المؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله و ما زادهم الا ایمانا و تسلیما (سوره‏احزاب،آیات‏13و22)5- و در جای دیگر در همین زمینه آمده است:قل هل تربصون بنا الا احدی الحسنیین و نحن نتربص بکم ان یصیبکم الله بعذاب من عنده او بایدینا فتربصوا انا معکم متربصون (سوره‏توبه،آیه‏52)6- در باره گروهی از یاران پیامبر(ص) می‏فرماید:الذین قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوکیل × انما ذلکم الشیطان یخوف اولیائه فلاتخافوهم و خافون ان کنتم مؤمنین (سوره‏آل‏عمران،آیات‏173و175)7- الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لایخشون احدا الا الله و کفی بالله حسیبا (سوره‏احزاب،آیه‏39)ترجمه1- ما وسیله رشد ابراهیم(ع) را از قبل به او دادیم، و از(شایستگی) او آگاه بودیم- آن هنگام که به پدرش(آزر) و قوم او گفت: «این مجسمه‏های بی روح چیست که شما همواره آنها را پرستش می‏کنید؟!» - گفتند: «ما پدران خود را دیدیم که آنها را عبادت می‏کنند» - گفت: «مسلما هم شما و هم پدرانتان در گمراهی آشکاری بوده‏اید!» - گفتند: «آیا مطلب حقی برای ما آورده‏ای یا شوخی می‏کنی؟! - گفت: (کاملا حق آورده‏ام) پروردگار شما همان پروردگار آسمانها و زمین است که آنها را ایجاد کرده و من بر این امر از گواهانم! - و به خدا سوگند در غیاب شما نقشه‏ای برای نابودی بتهایتان می‏کشم! - سرانجام(با استفاده از یک فرصت مناسب) همه آنها - جز بت‏بزرگشان - را قطعه قطعه کرد تا شاید سراغ او بیایند(و او حقایق را بازگو کند)!2- «... ای موسی! نترس که رسولان در نزد من نمی‏ترسند»!3- «... سپس هنگامی که او(طالوت) و افرادی که با او ایمان آورده بودند(و از بوته آزمایش، سالم به در آمدند) از آن نهر گذشتند(از کمی نفرات خود ناراحت‏شدند و عده‏ای) گفتند: «امروز ما توانایی مقابله با «جالوت‏» و سپاهیان او را نداریم‏» اما آنها که می‏دانستند خدا را ملاقات خواهند کرد(و به روز رستاخیز ایمان داشتند) گفتند: «چه بسیار گروههای کوچکی که به فرمان خدا، بر گروههای عظیمی پیروز شدند! و خداوند با صابران(و استقامت کنندگان) است‏» - و هنگامی که در برابر «جالوت‏» و سپاهیان او قرار گرفتند گفتند: «پروردگارا! پیمانه شکیبایی و استقامت را بر ما بریز! و قدمهای ما را ثابت‏بدار! و ما را بر جمعیت کافران پیروز بگردان‏»!4- و(نیز) به خاطر آورید زمانی را که گروهی از آنها(منافقان) گفتند: «(ای اهل یثرب) ای مردم مدینه! اینجا جای توقف شما نیست، به خانه‏های خود بازگردید!» و گروهی از آنان از پیامبر اجازه بازگشت می‏خواستند و می‏گفتند: «خانه‏های ما بی حفاظ است!» در حالی که بی حفاظ نبود، آنها فقط می‏خواستند(از جنگ) فرار کنند - (اما) مؤمنان وقتی لشکر احزاب را دیدند گفتند: «این همان است که خدا و رسولش به ما وعده داده و خدا و رسولش راست گفته‏اند!» و این موضوع جز بر ایمان و تسلیم آنان نیفزود.5- بگو آیا در باره ما جز یکی از دو نیکی را انتظار دارید(یا بر شما پیروز می‏شویم و یا شربت‏شهادت می‏نوشیم) ولی ما انتظار داریم که خداوند، عده‏ای از سوی خودش(در آن جهان) به شما برساند یا(در این جهان) به دست ما(مجازات شدید) اکنون که چنین است‏شما انتظار بکشید ما هم با شما انتظار می‏کشیم!6- اینها کسانی بودند که(بعضی از) مردم به آنها گفتند: (لشکر دشمن) برای(حمله به) شما اجتماع کرده‏اند، از آنها بترسید، اما این سخن بر ایمانشان افزود و گفتند: خدا ما را کافی است و او بهترین حامی ماست - این فقط شیطان است که پیروان خود را(با سخنان و شایعات بی اساس) می‏ترساند، از آنها نترسید! و تنها از من بترسید اگر ایمان دارید!7- (پیامبران پیشین) کسانی بودند که تبلیغ رسالت‏های الهی می‏کردند و(تنها) از او می‏ترسیدند و از هیچ کس جز خدا واهمه نداشتند و همین بس که خداوند حسابگر(و پاداش دهنده اعمال آنها) است.تفسیر و جمع‏بندیپیامبران خدا ترسو نیستنددر نخستین آیات مورد بحث‏شجاعت‏بی نظیر قهرمان توحید ابراهیم(ع) در برابر بت‏پرستان لجوج و متعصب و خشن به خوبی منعکس شده است و نشان می‏دهد که این پیغمبر بزرگ الهی، چگونه در مبارزه با بت‏پرستی در عین تنهایی و نداشتن یار و یاور، و در برابر انبوه دشمان خشمگین و خطرناک که حکومت وقت آنها را پشتیبانی می‏کرد کمترین سستی به خود راه نداد.آیات فوق می‏گوید: «ما وسیله رشد ابراهیم(ع) را از قبل به او دادیم و از(شایستگی) او آگاه بودیم‏»، (و لقد آتینا ابراهیم رشده من قبل و کنا به عالمین) (1)در واقع خداوند استعدادهای شایان توجهی را به ابراهیم(ع) داده بود، ولی بی شک ابراهیم(ع) که در بهره‏گیری از این استعدادها آزاد بود از آن بهترین بهره‏گیری را کرد، و به مبارزه با عامل اصلی بدبختی انسانها یعنی بت‏پرستی برخاست و چنانکه در ادامه این آیات آمده است‏با قوت و قدرت و صراحت، نخست از عمویش آزر شروع کرد، و گفت: «این مجسمه‏های بی‏روحی را که پرستش می‏کنید چیست؟!»و هنگامی که «آزر» به او جواب داد: «این رسم و سنت نیاکان ماست گفت: به یقین هم شما و هم پدران و نیاکانتان در گمراهی آشکاری بودید»!«آزر» هنوز باور نمی‏کرد که ابراهیم با این صراحت‏به طور جدی به مبارزه با بتها که آن همه خواهان داشت‏برخیزد، پرسید: آیا شوخی می‏کنی؟! و ابراهیم(ع) در جواب گفت: این یک مطلب کاملا جدی است، پروردگار شما همان آفریننده زمین و آسمان است... سپس افزود: «به خدا سوگند من نقشه‏ای برای نابودی این بتها در غیاب شما می‏کشم!»، (و تالله لاکیدن اصنامکم بعد ان تولوا مدبرین) (2)و سرانجام به گفته خود عمل کرد و با استفاده از یک فرصت مناسب همه آنها را جز بت‏بزرگ آنها قطعه قطعه کرد شاید به هنگامی که به سوی آن باز می‏گردند از آن عبرت گیرند، ( فجعلهم جذاذا الا کبیرا لهم لعلهم الیه یرجعون) (3)در اینکه مرجع ضمیر «الیه‏» در بخش اخیر آیه چیست؟ مفسران احتمالات زیادی داده‏اند: بعضی گفته‏اند ضمیر به «کبیرهم‏» برمی‏گردد، یعنی به سوی بت‏بزرگ برگردند و از او سؤال کنند چه حادثه‏ای سبب شسکستن سایر بتها شده و چه عاملی سبب نجات او گردیده است و طبیعی است‏بت از پاسخ به آن عاجز است و از اینجا بی اعتباری بتها را دریافت.احتمال دیگر اینکه ضمیر به «ابراهیم‏» بازمی‏گردد، یعنی بت‏پرستان به سراغ ابراهیم(ع) آیند، و از او در باره انگیزه بت‏شکنیش سؤال کنند و او حقایق را برای آنان بازگو کند(البته در این صورت جمله الا کبیرا لهم تاثیری در مفهوم آیه نداردبخلاف‏تفسیر قبل).احتمال سوم اینکه ضمیر به «خداوند متعال‏» برمی‏گردد، یعنی مشاهده ضعف و زبونی بتها در مقابل یک انسان سبب شود که آیین بت‏پرستی را رها کنند و به سوی خدا بازگردند(این تفسیر نیز اشکال سابق را دارد).و از همه مناسب‏تر همان تفسیر اول است.به هر حال آیه نشان می‏دهد که یکی از فضایل بزرگ پیامبران اولواالعزم شجاعت‏بی‏نظیر آنها بوده است، آنها از غیر خدا نمی‏ترسیدند، و در راه خدا کمترین سستی به خود راه نمی‏دادند و از جبن و ترس که یک رذیله بزرگ اخلاقی است پاک و مبرا بودند و به همین دلیل یک تنه در برابر انبوه دشمنان می‏ایستادند و پیروز می‏شدند.بی شک اگر رذیله اخلاقی ترس و جبن بر آنها مسلط می‏شد هرگز نه قادر به انجام رسالت‏خویش بودند، و نه بر دشمنان پیروز می‏شدند.در دومین آیه مخاطب موسی بن عمران‏7 است، آنجا که برای نخستین بار مخاطب به خطاب وحی شد و به او دستود داده شد عصایش را بیفکند، و عصا به اعجاز الهی به مار عظیمی تبدیل شد، موسی وحشت کرد و فرار نمود. در اینجا نخستین درس اخلاقی به موسی(ع) داده شد که: «ای موسی! نترس که رسولان در نزد من نمی‏ترسند»! (...یا موسی لاتخف انی لایخاف لدی المرسلون) (4)و با توجه به اینکه تمام عالم محضر خداست و همه جا ذات پاکش حاضر و ناظر است مؤمنان در هیچ حال و در هیچ جا نباید بترسند، بلکه بر ذات پاک او توکل کنند و با شجاعت و شهامت‏به سوی اهداف مقدسی که دارند پیش بروند.مطابق آنچه در سوره قصص آیه 31 آمده است، به موسی(ع) گفته شد: «ای موسی! نترس و پیش بیا که تو در امن و امانی‏»! (یا موسی اقبل و لاتخف انک من الآمنین)موسی با این خطاب الهی آرامش خود را بازیافت و در اینجا دستور مهمتری به او داده شد و آن اینکه نه تنها از آن مار عظیم نباید بترسد بلکه باید به سوی آن پیش برود، و آن را با دست‏خود بگیرد! تا عصا به حالت اول بازگردد! (قال خذها و لاتخف سنعیدها سیرتها الاولی) (5) به یقین این کار برای موسی(ع) بسیار شاق و سنگین بود ولی آن را انجام داد و بر آن پیروز شد.آری موسی(ع) باید این تجربه بزرگ را در محضر الهی فراگیرد تا بتواند در برابر اژدهای دیگری همچون فرعون و فرعونیان بایستد، و حکومت و ملک آنها را در واقع عصای دست‏خود کند!بسیاری از مفسران «جان‏» را که در آیه بالا آمده به معنی مار کوچک و باریک که با سرعت‏حمله می‏کند تفسیر کرده‏اند، در حالی که در جای دیگر که موسی عصا را در برابر فرعون انداخت تعبیر به «ثعبان‏» شده که به معنی اژدهای عظیم است، به همین دلیل بعضی احتمال داده‏اند عصا در آغاز کار مبدل به مار کوچکی شد و تدریجا به صورت اژدهای عظیمی در آمد!بعضی نیز گفته‏اند «عصا» مبدل به مار عظیمی شد، ولی از نظر سرعت همچون مارهای کوچک حرکت می‏کرد!جالب اینکه در قرآن مجید نه بار جمله «لاتخف‏» (نترس) آمده است که در پنج مورد، مخاطب موسی بن عمران است، شاید به این جهت که موسی(ع) دشمن بسیار بزرگ و خطرناکی همچون فرعون داشت، و باید با این خطاب‏های الهی برای مبارزه با او آماده می‏شد.سومین بخش از این آیات در باره قوم «طالوت‏» است همان مردی که از سوی پیامبر زمان(اشموئیل) به عنوان زمامدار و فرمانده لشکر بنی اسرائیل برای مبارزه با «جالوت‏»بیدادگر انتخاب شده بود.او هنگامی که می‏خواست‏برای مبارزه با جالوت قیام کند، آزمونی برای لشکر خود ترتیب داد، تا سره از ناسره جدا شود، و سست عنصران ترسو که وجود آنها در یک لشکر سبب سستی دیگران می‏شود، بازشناخته شوند.آری آنها را در حالی که شدیدا تشنه بودند به وسیله نهر آبی آزمود، و گفت هر کس از آن بنوشد از ما نیست، و آنان که مقاومت کنند و ننوشند و فقط گلویی تر کنند از ما هستند. اکثریت لشکر که افرادی سست و کم مقاومت‏بودند از عهده این امتحان برنیامدند، تنها گروه اندکی باقی ماندند، ولی شجاع و نیرومند که قرآن در باره آنان می‏گوید: «هنگامی که لشکر طالوت در برابر جالوت قرار گرفت، شجاعان نخبه با این سخن که چه بسیار گروه اندکی که به فرمان خدا بر گروه کثیری پیروز شده‏اند به دیگران دلداری داده و سپس افزودند: «...ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین; پروردگارا! صبر و استقامت را بر ما فروریز و گامهای ما را استوار دار، و ما را بر جمعیت کافران پیروز گردان‏»! (6)خداوند به برکت‏شجاعت و پایمردی همین گروه اندک آنان را بر آن لشکر عظیم و سر تا پا مسلح طالوت پیروز کرد.در آیات بعد سخن از ترس و جبن گروهی از منافقان و افراد ضعیف الایمان عصر پیامبر(ص) و در جنگ احزاب، و نیز سخن از شجاعت و پایمردی و ثبات قدم مؤمنان راستین است.نخست می‏فرماید: «به خاطر بیاورید زمانی را که گروهی از آنها(منافقان) گفتند: ای مردم مدینه! اینجا(میدان جنگ احزاب) جای توقف نیست، به خانه‏های خود بازگردید، و گروهی از آنان از پیامبر(ص) اجازه بازگشت می‏خواستند و می‏گفتند: خانه‏های ما بدون حفاظ است، در حالی که بدون حفاظ نبود بلکه(اینها بهانه بود، به خاطر ترس و وحشت) می‏خواستند فرار کنند»! (و اذ قالت طائفة منهم یا اهل یثرب لا مقام لکم فارجعوا و یستاذن فریق منهم النبی یقولون ان بیوتنا عورة و ما هی بعورة ان یریدون الا فرارا) (7)البته میدان جنگ احزاب آنچنان به خاطر فزونی لشکر دشمن و تجهیزات زیاد آنها وحشتناک بود که افراد سست و ترسو هرگز تاب مقاومت نداشتند.ولی چنانکه در آیه 22 همین سوره آمده «مؤمنان راستین نه تنها از مشاهده لشکر احزاب هراسی به دل راه ندادند، بلکه آن را دلیل بر صدق وعده‏های الهی و پیامبر دانستند، و بر ایمان و تسلیم و پایمردیشان افزوده شد»! (و لما رای المؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله و ما زادهم الا ایمانا و تسلیما) (8)جالب اینکه از بعضی روایات استفاده می‏شود که پیامبر(ص) به منافقان و افراد ضعیف الایمان و ترسو اجازه بازگشت‏به مدینه را داد، چرا که اگر می‏ماندند نه تنها کاری از آنها ساخته نبود، بلکه بذر ضعف و سستی را در دل دیگران می‏پاشیدند!به همین دلیل آیه‏47 سوره توبه در باره جمعی از این گونه افراد می‏خوانیم: «لو خرجوا فیکم ما زادوکم الا خبالا...; اگر آنها همراه شما(به سوی میدان جهاد) خارج می‏شدند جز اضطراب و تردید، چیزی بر شما نمی‏افزودند»!باید توجه داشت که «خبل‏» و «خبال‏» به معنی اضطراب و تردیدی است که از ضعف عقل و عدم قدرت بر تصمیم‏گیری حاصل می‏شود که یکی از عوامل آن ترس و وحشت زیاد است که موجب می‏شود انسان تعادل فکری خود را از دست‏بدهد.در پنجمین آیه با چهره دیگری از شجاعت‏یاران پیامبر(ص) رو به رو می‏شویم، شجاعتی که از منطق ایمان سرچشمه می‏گرفت، آنها به خوبی می‏دیدند که در میدان نبرد بر سر دو راهی قرار دارند که هر دو به سوی بهشت و خشنودی خدا می‏رود: راهی به سوی «شهادت‏» پیش می‏رود که نهایت آن سعادت است و راهی به سوی زنده ماندن و پیروز شدن بر دشمن، که آن هم باعث افتخار در دنیا و آخرت است این در حالی است که دشمن در هر صورت محکوم به شکست است‏یا مرگ ذلت‏بار در این دنیا یا عذاب پروردگار در آخرت.بدیهی است کسی که چنین درک و دیدی داشته باشد هرگز ترس و سستی به خود راه نمی‏دهد، و از این رذیله بزرگ اخلاقی برکنار است (قل هل تربصون بنا الا احدی الحسنیین و نحن نتربص بکم ان یصیبکم الله بعذاب من عنده او بایدینا فتربصوا انا معکم متربصون) (9)و به گفته بعضی از دانشمندان عامل اصلی پیروزی مسلمانان همین شجاعت زاییده از ایمان و منطق قل هل تربصون بنا الا احدی الحسنیین) بود.در ششمین آیه، با چهره دیگری از شجاعت این دین‏باوران شجاع در جنگ احد روبرو می‏شویم:می‏دانیم در احد مسلمانان بر اثر غفلت گروهی از افراد دنیاپرست که سنگرهای حساس خود را رها کردند و به جمع غنایم پرداختند گرفتار شکست‏سختی شدند، و ضایعات فراوانی به بار آمد، و طبق آنچه در تواریخ آمده است دشمن پیروزمند به هنگام بازگشت از میدان جنگ در اثنای راه مکه از بازگشت‏خود پشیمان شد و با یکدیگر توافق کردند که به مدینه بازگردند و از فرصت‏به دست آمده استفاده کنند و ضربه نهایی را بر مسلمین وارد کنند.هنگامی که پیامبر اسلام(ص) از این مساله آگاه شد ابتکار مهمی به خرج داد، دستور داد لشکر اسلام حتی کسانی که جراحتی در میدان احد بر تن داشتند به استقبال لشکر دشمن بروند.این دستور بسیار مؤثر واقع شد و وحشت و اضطرابی در لشکر دشمن افکند به گونه‏ای که ترجیح دادند، پیروزی نسبی خود را با حمله مجدد به خطر نیفکنند و به مکه بازگشتند.آیه مورد بحث‏به این معنی اشاره کرده، و شجاعت مسلمانان و عدم ترس آنها را از دشمن می‏ستاید، می‏فرماید: «آنها که دعوت خدا و پیامبر(ص) را پس از آنکه جراحاتی به آنها رسیده بود اجابت کردند(و در حالی که هنوز زخمهای میدان احد التیام نیافته بود، به سوی میدان حمراء الاسد شتافتند آری) کسانی از آنها که نیکی کردند و تقوا پیش گرفتند پاداش بزرگی دارند»، (الذین استجابوا لله و الرسول من بعد ما اصابهم القرح للذین احسنوا منهم و اتقوا اجر عظیم) (10)سپس ایمان و شهامت را چنین می‏ستاید: «آنها کسانی بودند که مردم به آنان گفتند: مردم(لشکر دشمن) برای حمله به شما اجتماع کرده‏اند، از آنان بترسید، اما(نه تنها نترسیدند بلکه) بر ایمانشان افزوده شد و گفتند: خدا ما را کافی است و بهترین حامی ماست‏»! (الذین قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوکیل) (11)در کجای دنیا دیده شده است که مجروحان جنگی فورا به میدان بازگردند و در صفوف مقدم جای گیرند، آری این شجاعت و شهامت‏بی نظیر بود که وسوسه‏های دشمن را خنثی کرد، و با چنین حضوری در میدان جنگ او را مایوس و ناکام نمود.به هر حال حمراء الاسد صحنه عجیبی بود که طعم پیروزی موقت احد را در کام قریش تلخ کرد، و به آنها نشان داد که مسلمانان اگر چه بر اثر اشتباه گروهی موقتا عقب نشستند ولی ابتکار عمل را از دست نداده‏اند، و دشمن باید منتظر ضربات آینده مسلمین باشد.به این ترتیب نه تنها از یک شکست‏خطرناک پیشگیری کردند بلکه پایه پیروزیهای آینده را نهادند و آثار منفی شکست را از دل دوستان خود زدودند و با توکل بر پروردگار چراغ امید را در قلب‏ها فروزان ساختند.از آیه فوق استفاده می‏شود که سخنان وحشت‏انگیز بعضی از شیاطین که مسلمانان را از اجتماع لشکر قریش می‏ترساندند، نه تنها ترس و وحشتی در آنها ایجاد نکرد، بلکه بر ایمانشان افزود، و میزان توکل آنها را بالا برد، این به خاطر آن بود که متذکر وعده‏های الهی و صدق گفتار پیامبر(ص) شدند که اگر در میدان احد به دستور حضرتش عمل می‏کردند، هرگز آن شکست نیز به وجود نمی‏آمد.از شگفتی‏های این جنگ آن است که پیامبر(ص) فرمود: «تنها کسانی که در احد شرکت کردند به میدان حمراء الاسد بیایند، و به دیگران اجازه نداد که در این پیکار شرکت جویند، تا به دشمن بفهماند لشکر احد حتی با وجود آن همه مجروحان جنگی باز نیرومند و آماده پیکار است، و به هیچ وجه ضعف و فتوری در آن راه نیافته، و این همان است که دشمن را به شدت مضطرب ساخت.در ادامه این آیات، در آیه 175 همین سوره به تفاوت میان افراد جبان و ترسو و شجاعان مؤمن اشاره می‏کند، و چنین می‏فرماید: «این فقط شیطان است که پیروان خود را می‏ترساند، از آنها نترسید و تنها از من بترسید اگر ایمان دارید»، (انما ذلکم الشیطان یخوف اولیائه فلاتخافوهم و خافون ان کنتم مؤمنین) (12)از این تعبیر به خوبی استفاده می‏شود که این گونه ترسها جنبه شیطانی دارد و هدفش تضعیف روحیه مؤمنان و کشاندن آنها به موضع انفعالی است تا از زیر بار مسئولیت‏ها فرار کنند، در حالی که مؤمنان راستین هیچ گونه ترس و وحشتی جز از خدا ندارند!مطابق این تعبیرات، ترس و جبن ریشه شیطانی دارد، در حالی که شجاعت و شهامت دارای ریشه ایمانی است، آری شجاعت از آثار ایمان است، چرا که مؤمن با اتکاء به خدا که قدرتش ما فوق همه قدرتهاست‏خود را در همه صحنه‏ها پیروز می‏بیند و افراد ضعیف الایمان با اتکاء به قدرت خود که به هر حال شکست‏پذیر است‏خویش را ناتوان مشاهده می‏کنند و به همین دلیل ترس و وحشت در صحنه‏های مهم زندگی بر آنها چیره می‏شود.در داستان غزوه «حمراء الاسد» شیاطین انس و جن دست‏به دست هم دادند تا قدرت لشکر قریش را بزرگ نشان دهند، و مؤمنان را از رویارویی با آنها بترسانند، در حالی که به تعبیر قرآن تنها اولیای شیطان و دوستان او از این گونه امور می‏ترسند، و اولیاء الله وحشتی به خود راه نمی‏دهند. (13)در هفتمین و آخرین آیه مورد بحث‏یکی از صفات ویژه مبلغان رسالت‏های الهی پاک بودن از رذیله ترس از غیر خدا ذکر شده، می‏فرماید: «آنها کسانی بودند که تبلیغ رسالت‏های الهی را می‏کردند و از او می‏ترسیدند و از هیچ کس جز خدا ترسی به خود راه نمی‏دادند و همین بس که خداوند حسابگر است‏»! (الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لایخشون احدا الا الله و کفی بالله حسیبا) (14)تبلیغ رسالات الهی مهمترین وظیفه پیامبران خداست، و شرط اصلی آن خالی بودن از رذیله خوف و ترس است.این آیه که ناظر به پیامبران پیشین است‏به پیامبر اسلام(ص) در درجه اول و در درجه بعد به همه پیروان راستین او هشدار می‏دهد که در مقام ابلاغ رسالت‏های الهی از هیچ چیز و هیچ کس جز خدا ترس و واهمه‏ای نداشته باشند و مفهوم این سخن آن است که افراد جبان و ترسو نه شایسته ادای این رسالتند و نه قادر بر این کار!بعضی از مفسران معتقدند که این آیه دلیل بر این است که پیامبران الهی در مقام تبلیغ رسالت الهی نباید تقیه کنند، ولی این سخن در صورتی صحیح است که تقیه به معنی ترس و وحشت از مخالفین باشد، در حالی که تقیه همیشه ناشی از ترس نیست، بلکه گاه هدف جلب و جذب مخالفین و رساندن آنها به اهداف الهی به صورت تدریجی است، و شاید گفتار ابراهیم «هذا ربی‏» در برابر ستاره‏پرستان و ماه‏پرستان و خورشیدپرستان از این باب بوده است(دقت کنید).نتیجه نهاییاز آیات قرآن مجید که نمونه‏های روشنی از آن در بالا آمد، اهمیت‏شجاعت و شهامت و نقش این فضیلت اخلاقی در سرنوشت معنوی و مادی انسانها روشن از یک سو، و آثار سوء رذیله ترس و جبن از سوی دیگر آشکار می‏شود.درست است که در این آیات، شجاعت و ترس به طور مستقل و مستقیم مورد بحث واقع نشده ولی به طور ضمنی با بیان گویا نقش هر دو در زندگی انسانها تبیین گردیده است.جبن و ترس در روایات اسلامیدر احادیث اسلامی نکوهش از این رذیله اخلاقی بازتاب گسترده‏ای دارد از جمله:1- امام باقر(ع) می‏فرماید: «لایکون المؤمن جبانا و لاحریصا و لاشحیحا; انسان با ایمان نه ترسوست و نه حریص و نه بخیل‏»! (15)از این تعبیر به خوبی استفاده می‏شود که «ترس‏» و «حرص‏» و «بخل‏» با روح ایمان سازگار نیست، چرا که مؤمن، متکی به خداست، و آن کس که چنین تکیه‏گاهی دارد ترسی به خود راه نمی‏دهد، و نه بخیل و حریص است زیرا او به فضل و کرم الهی امیدوار می‏باشد، و با این حال حرص و بخلی به او راه نمی‏یابد.2- در حدیث دیگری از امیرمؤمنان علی(ع) می‏خوانیم: «الجبن و الحرص و البخل غرائز سوء یجمعها سوء الظن بالله سبحانه; ترس و حرص و بخل، صفات زشتی است که در سوء ظن به خداوند سبحان خلاصه می‏شود»! (16)این حدیث توضیح دیگری است‏بر آنچه در حدیث‏بالا آمد، و ریشه اصلی این صفات رذیله را تبیین می‏کند.3- امیرمؤمنان علی(ع) دوستان خود را از مشورت با افراد ترسو نهی می‏کند، چرا که ترس آنها از آفات مشورت است می‏فرماید: «لاتشرکن فی رایک جبانا یضعفک عن الامر و یعظم علیک ما لیس بعظیم; هرگز با انسان ترسو مشورت نکن چرا که تو را از کارهای مهم بازمی‏دارد، و موضوعات کوچک را در نظر تو کوچک جلوه می‏دهد»! (17)همین معنی در عهدنامه مالک اشتر به شکل دیگری مطرح شده است، امام(ع) مالک را از مشورت با بخیلان و ترسوها و حریصان نهی می‏کند. (18)4- این موضوع به قدری مهم است که در حدیثی از رسول خدا(ص) می‏خوانیم که دستور می‏داد افراد ترسو در جنگهای اسلامی شرکت نکنند(مبادا مایه تضعیف روحیه دیگران بشوند) می‏فرماید: «من احس من نفسه جبنا فلایغز; کسی که در خود ترسی احساس می‏کند در جنگ شرکت نکند»!5- در حدیث دیگری از امام امیرمؤمنان(ع) حدیث‏بالا را شکافته و با صراحت می‏گوید: «لایحل للجبان ان یغزو، لانه ینهزم سریعا و لکن لینظر ما کان یرید ان یغزو به فلیجهز به غیره; جایز نیست افراد ترسو در جنگ شرکت کنند چرا که به سرعت فرار می‏کنند(و مایه تضعیف دیگران می‏شوند) ولی لازم است صلاح و تجهیزات خود را در اختیار دیگران قرار دهند». (19)1- ترس معقول و نامعقولبی شک منظور از جبن و ترس در اینجا جبن و ترس معقول نیست‏بلکه جبن و ترس نامعقول است، توضیح اینکه:ترس از اموری که واقعا خطرناک است‏یکی از پدیده‏های روحی و طبیعی و از نعمت‏های بزرگ خداست، چرا که اگر انسان از هیچ چیز خطرناکی نترسد، به زودی زندگی خود را از دست می‏دهد، این همان چیزی است که از آن تعبیر به تهور و بی‏پروایی در مقابل خطر می‏کنند، مانند کسی که بی خیال و بدون نگاه کردن به این طرف و آن طرف، از یک خیابان پر رفت و آمد می‏گذرد، چنین کسی به یقین در معرض حوادث خطرناک رانندگی قرار دارد.این گونه ترس‏ها خواه در زندگی عادی روزانه باشد یا در مورد مواد غذایی مشکوک یا مسائل اقتصادی و سیاسی و غیر آن کاملا منطقی است و سبب نجات از خطراتی است که انسان را تهدید می‏کند.ترس مذموم آن است که انسان از عواملی بترسد که در خور ترسیدن نیست، هر خطر موهومی را جدی بگیرد، و هر دشمن خیالی را مایه وحشت قرار دهد، از همه چیز و به اصطلاح از سایه خودش نیز بترسد، و از ورود در هر کاری به احتمال عدم موفقیت واهمه داشته باشد، چنین ترسی مایه عقب ماندگی و بدبختی و ناکامی است، مایه شکست و ذلت و زبونی است.این جهان در همه ابعادش همچون یک میدان نبرد است، موانع، مشکلات و خطرها همیشه وجود داشته و دارد، و تا انسان با آنها دست و پنجه نرم نکند و خود را به طور جدی آماده مقابله با آنها نسازد موفق نخواهد شد.غالبا ممکن نیست ما دست‏به کاری بزنیم که پیروزی در آن صد در صد تضمین شده باشد، یا هیچ گونه خطری در آن وجود نداشته باشد، این یک خیال محال و یک پندار باطل است. اینجاست که نقش شجاعت و شهامت روشن می‏شود و آثار منفی صفت رذیله ترس و جبن خود را نشان می‏دهد.هر کشاورزی احتمال خشکسالی و آفت را می‏دهد، هر تاجری احتمال نوسان قیمت‏ها و دگرگونی وضع بازار را می‏دهد، هر مسافری احتمال تصادف و خطرات دیگر را می‏دهد، و در هر عمل جراحی احتمال خطر وجود دارد، اگر به این احتمالات ترتیب اثر داده شود باید دست روی دست‏بگذاریم و هیچ کاری نکنیم و فقط در انتظار مرگ باشیم.به یقین در این گونه موارد باید خطرات جدی را پیش‏بینی کرد و راه مقابله با آن را شناخت، و از بی پروایی و تهور پرهیز نمود، در عین حال احتمالات نسنجیده و نامعقول و یا احتمالاتی که همیشه و در هر حال وجود دارد نباید سد راه انسان شود.این روشن‏ترین تعریفی است که برای مساله شجاعت‏به عنوان یکی از صفات فضیله و ترس به عنوان یکی از صفات رذیله می‏توان کرد.در حدیثی از امام حسن مجتبی‏7 در تعریف جبن چنین می‏خوانیم: «الجراة علی الصدیق و النکول عن العدو; جبن آن است که در برابر دوستان جسور و در برابر دشمنان ناتوان باشی‏»! (20)و در حدیث دیگری از همان بزرگوار می‏خوانیم که در پاسخ از سؤال در باره معنی شجاعت فرمود: «موافقة الاقران و الصبر عند الطعان; هماهنگی با اقران و ایستادگی در برابر ضربات دشمن‏». (21)قرآن مجید در یک جا می‏فرماید: «و لاتلقوا بایدیکم الی التهلکة; با دست‏خود خویشتن را به هلاکت نیفکنید»! (22)و در جای دیگر در وصف مؤمنان راستین می‏گوید: «...اشداء علی الکفار...; آنها در برابر کافران سخت و شدیدند(و ترس و واهمه‏ای به خود راه نمی‏دهند)». (23)از آنچه در بالا گفته شد به خوبی می‏توان نتیجه گرفت که شجاعت‏به عنوان یک فضیلت‏حد وسطی است در میان «تهور» و «جبن‏».2- آثار منفی جبن و ترس در زندگی فردی و اجتماعیاین صفت رذیله آثار نامطلوب بسیار زیادی در سراسر زندگی انسانها دارد و به یقین یکی از عوامل قطعی شکست و زبونی و ذلت است.ملت‏های بسیاری را در طول تاریخ می‏شناسیم که با داشتن عده و عده فراوان سالها گرفتار زبونی و اسارت بودند، ولی به محض اینکه رهبری شجاع و فرماندهی با شهامت پیدا کردند تمام توان آنها بسیج‏شد و به سرعت عقب‏ماندگی خود را جبران کردند و به اوج عزت و عظمت رسیدند.شجاعت پیامبر اسلام(ص) به هنگام هجرت در میدان بدر و احد، و در میدان احزاب و در سایر غزوات یکی از مهمترین عوامل پیروزی و پیشرفت‏سریع اسلام بود.به همین دلیل در احادیث اسلامی از امام علی(ع) آمده است که فرمود: «الشجاعة عز حاضر و الجبن ذل ظاهر; شجاعت عزت حاضر است و جبن ذلت آشکار»! (24)و در جای دیگر فرمود: «الشجاعة نصرة حاضرة و فضیلة ظاهرة; شجاعت‏یاری حاضر و فضیلت آشکار است‏».یکی دیگر از آثار منفی این رذیله اخلاقی این است که انسان را از کارهای بزرگ بازمی‏دارد، زیرا کارهای بزرگ همیشه با مشکلات بزرگ رو به روست، و انسانهایی را می‏طلبد که بتوانند از سد مشکلات عبور کنند، و این کار از افراد ترسو ساخته نیست.بنابراین چنین افرادی به فرض که در زندگی توفیقی نصیبشان شود ناچیز و محدود خواهد بود، و هرگز نمی‏توانند ست‏به کارهای مهم اجتماعی خواه جنبه انقلابی داشته باشد یا اصلاحی بزنند!این مساله تا آنجا پیش می‏رود که در اسلام از مشورت مدیران موفق جامعه در کارهای مهم با افراد جبان و ترسو نهی شده است، چرا که آنها همیشه آیه یاس می‏خوانند و مدیران را از انجام کارهای مهم بازمی‏دارند!امیرمؤمنان علی(ع) به مالک اشتر دستور داد که افراد ترسو را در شورای خود نپذیرد، چرا که آنها سبب تضعیف او می‏شوند، لاتدخلن فی مشورتک... جبانا یضعفک عن الامور. (25)و در جای دیگر آمده است: «و یعظم علیک ما لیس بعظیم; و موضوعات کوچک را در نظر تو بزرگ نشان می‏دهند».3- ریشه‏های جبن1- ضعف ایمان و سوء ظن به خدا، زیرا افراد با ایمان دارای توکل و امید به لطف خداوند و اعتقاد به وعده‏های او هستند، و چنین کسانی هرگز سست و زبون نخواهند شد، و از حوادث هر قدر بزرگ باشد نمی‏ترسند، این همان است که در فرمان معروف مالک اشتر آمده است که امام(ع) می‏فرماید: «ان البخل و الجبن و الحرص غرائز شتی یجمعها سوء الظن بالله; بخل و ترس و حرص، غرائز و تمایلات متعددی هستند که جامع آنها سوء ظن به خدای بزرگ است‏»!2- احساس کمبود شخصیت و عقده حقارت یکی دیگر از دلایل جبن و ترس است، به همین دلیل هر اندازه به افراد شخصیت داده شود بر شجاعت آنها افزوده می‏شود و از همین رو در حدیث امام امیرمؤمنین آمده است که: «شدة الجبن من عجز النفس و ضعف الیقین; شدت ترس از ناتوانی روحی و ضعف یقین سرچشمه می‏گیرد»! (26)3- «عدم آگاهی و جهل‏» در بسیاری از اوقات سبب ترس می‏شود، انسان از اشخاص و جانداران و موجوداتی که درست آنها را نمی‏شناسد می‏ترسد، ولی هنگامی که به قدر کافی آگاهی می‏یابد ضعف او زایل می‏شود.4- «عافیت‏طلبی‏» یکی دیگر از اسباب ترس است، چرا که همیشه شجاعت در عین اینکه پیروزی می‏آفریند مشکلات و ناراحتی‏هایی را نیز ممکن است‏به همراه داشته باشد که باب طبع عافیت‏طلبان ترسو نیست.5- بروز حوادث تلخ و ناگوار غالبا سبب می‏شود که انسانها به نوعی ترس گرفتار شوند، زیرا این حوادث تلخ ذهنیت‏های ترس‏آلودی در انسان به وجود می‏آورد که گاه تا آخر عمر با اوست و جز با روانکاوی صحیح برطرف نمی‏گردد.6- افراط در احتیاط می‏تواند ناشی از ترس باشد و یا عاملی برای ایجاد ترس، چرا که به انسان می‏گوید از هر احتمال خطری باید پرهیز کرد، و این یکی از ریشه‏های اصلی ترس است.7- انکار نمی‏توان کرد که ساختمان روحی و جسمی افراد نیز در بروز این پدیده شوم مؤثر است، گروهی از افراد را می‏بینیم که به خاطر ضعف قلب یا ناتوانی اعصاب، یا ضعفهای دیگر جسمانی، از همه چیز می‏ترسند، در حالی که از این حالت متنفرند ولی نمی‏توانند آن را از خود دور سازند.آنها می‏گویند: چه کنیم این ترس دست‏خودمان نیست، و بی اختیار بر ما تحمیل می‏شود، ولی چنان نیست که این حالت از طریق روان درمانی قابل تغییر نباشد.4- طرق درمان و پیشگیرییکی از طرق اصلی درمان این رذیله اخلاقی - همانند درمان سایر رذایل - از یکسو اندیشیدن در ثمرات شوم و آثار زیانبار آن است. هنگامی که افراد جبان و ترسو آثار نکبت‏بار و ذلت و زبونی ناشی از ترس بی‏جا و عقب ماندگی و حرومیت‏حاصل از آن را در زندگی خود یا دیگران مشاهده کنند غالبا به فکر تجدید نظر در برنامه اخلاقی خود و دور ساختن این رذیله می‏افتند.پرداختن به قطع ریشه‏ها راه مهم دیگر درمان آن است، هنگامی که ابرهای تیره و تار سوء ظن بالله از آسمان قلب انسان کنار رود، و خورشید توکل بر جان او نور افشان شود ظلمات خیالات واهی که انسان را به ترس بی جا می‏کشاند برچیده خواهد شد، ولی این کار احتیاج به مطالعه و دقت فراوان دارد.یکی دیگر از طرق درمان این رذیله اخلاقی ورود در صحنه‏های رعب‏آور و تکرار آن است، فی المثل بعضی هستند که از خوردن دارو یا تزریقات مختلف وحشت دارند ولی هنگامی که چند بار تکرار شود وحشت آنها فرومی‏ریزد.بعضی دیگر از سفرهای دریایی یا هوایی سخت متوحش می‏شوند ولی با تمرین و تکرار این وحشت از بین می‏رود، بعضی از سخن گفتن یا سخنرانی در حضور جمع می‏ترسند ولی غالبا این ترس با تمرین و تکرار از میان خواهد رفت.یکی از فلسفه‏های تمرینها و مانورهای نظامی زدودن آثار ترس از جنگ از دلهای سربازان و افسران و فرماندهان است.در کلمات قصار امیرمؤمنان(ع) این معنی به صورت زیبایی بیان شده می فرماید: «اذا هبت امرا فقع فیه، فان شدة توقیه اعظم مما تخاف منه; هنگامی که از چیزی می‏ترسی خود را در آن بیفکن که آن ترس از خود آن سخت‏تر و وحشتناک‏تر است‏»! (27)مرحوم علامه خویی; در شرح نهج البلاغه خود در شرح این جمله می‏گوید:بسیار می‏شود که برای انسان کاری پیش می‏آید که به خاطر جبن و جهل از آن وحشت می‏کند... و این وحشت ناشی از جبن، مانع پیشرفت کارها می‏شود. در اینجا امام(ع) تشویق به دور ساختن ترس از خود می‏کند چرا که در بسیاری از اوقات تحمل ترس ناشی از تردید و دو دلی، سخت‏تر از افتادن در آن امر خوفناک است.سپس می‏افزاید: مکتشفان و محققان جهان با عمل به این دستور به افتخارات بزرگی نایل شدند، آنها درون جنگلها و صحراهای آفریقا و بیابانهای پراکنده وارد شدند و به سیر دریاها پرداختند، و به درون جزایر دور دست نفوذ کردند، و از این طریق هم ثروت فراوانی به دست آوردند و هم شهرت جهانی به علاوه به علم و دانش بشری خدمات قابل ملاحظه‏ای کردند و به گفته شاعر:چو ترسی ز امری بینداز خویش در آن و بپیرای تشویش خویش دو دل بودن و خود نگهداشتن بسی سخت‏تر می‏کند قلب ریش (28)آری این یک واقعیت است که تردیدها و دو دلی‏ها و ترس از عواقب خطرناک یک کار غالبا بیش از خود آن انسان را رنج می‏دهد.در زبان عرب ضرب المثلهای جالبی در این زمینه دیده می‏شود از جمله:«ام المقتول تنام و ام المهدد لاتنام; مادر مقتول به خواب می‏رود، ولی مادر کسی که تهدید به مرگ شده به خواب نمی‏رود»!و نیز گفته‏اند: «کل امر من خیر او شر فسماعه اعظم من عیانه; هر کار خیر و شری شنیدنش از دیدنش بزرگتر است‏». (29)یکی دیگر از طرق درمان جبن و ترس، پاک بودن و پاک زیستن است; زیرا افراد آلوده غالبا از نتیجه اعمال خود بیمناکند و از آنجا که اعمال آنها روزی آفتابی و برملا شود در هراسند، به همین دلیل در حدیث معروف علوی آمده است: «ما اشجع البرئ و اجبن المریب; چه شجاع است انسان پاکدامن و چه ترسوست انسان مساله‏دار»! (30)در حدیث دیگری از همان حضرت می‏خوانیم: «لو تمیزت الاشیاء لکان الصدق مع الشجاعة و کان الجبن مع الکذب; اگر اشیاء از هم جدا شوند(و گروه‏بندی گردد) صدق و راستی همراه شجاعت‏خواهد بود و ترس همراه دروغ‏»! (31)5- آثار شجاعت در زندگی انسانهانقطه مقابل صفت رذیله جبن و ترس همان شجاعت و دلیری است که بحث‏های مربوط به آن در لا به لای مباحث جبن و ترس آمد و هر یک از این دو به قرینه مقابله در غالب بحث‏ها روشن می‏شود، شناخت مفهوم جبن و ترس بدون شناخت مفهوم شجاعت مشکل است، همان گونه که شناخت مفهوم شجاعت‏بدون شناخت جبن و ترس دشوار می‏باشد.با این حال برای تکمیل بحث‏های گذشته لازم به نظر می‏رسد که توضیحات بیشتری در باره شجاعت و آثار و پیامدهای آن به ویژه از دیدگاه اخبار و احادیث اسلامی داشته باشیم.1- در فرمان مالک اشتر که «جامع‏ترین فرمان الهی سیاسی‏» برای کشورداری است در موارد متعددی به این مساله اشاره فرموده است. در یک جا به مالک هشدار می‏دهد که افراد ترسو و حریص را جزء مشاوران خود قرار ندهد.در جای دیگر در مورد فرماندهان بزرگ لشکر(یا همه معاونان و کارگزاران) می‏فرماید: «ثم الصق بذوی المروآت و الاحساب و اهل البیوتات الصالحة و السوابق الحسنة ثم اهل النجدة و الشجاعة و السفی‏ء و السماحة، فانهم جماع من الکرم و شعب من العرف; رابطه خود را با افراد با شخصیت و اصیل و خاندان‏های صالح و خوش سابقه برقرار ساز، سپس با افراد شجاع و با شهامت و سخاوتمند و بزرگوار همکاری داشته باش، چرا که آنها کانون بزرگواری و مرکز نیکی هستند»! (32)در اینجا امام(ع) مساله شجاعت و شهامت را از اصول اساسی صفات برجسته انسانی و فرماندهان لشکر یا کارگزاران به طور عام شمرده است.2- در حدیث دیگری از همان حضرت می‏خوانیم: «الشجاعة زین، الجبن شین; شجاعت زینت است و ترس عیب است‏». (33)3- و نیز همان حضرت در حدیث دیگری می‏فرماید: «السخاء و الشجاعة غرائز شریفة یضعها الله سبحانه فی من احبه و امتحنه; سخاوت و شجاعت صفات شریفی است که خداوند سبحان آن را در وجود کسانی که دوستشان دارد و آزموده است قرار می‏دهد». (34)4- پیغمبر اکرم(ص) در مقام ذکر افتخارات اهل بیتش هفت صفت را ذکر می‏کند که یکی از آنها شجاعت است. (35)و در جای دیگر افتخارات خود و خاندانش را در دو چیز خلاصه می‏کند که باز یکی از آنها شجاعت است. (36)5- در حدیث لیلة المبیت(شبی که علی(ع) به جای پیامبر(ص) در بسترش خوابید تا آن حضرت هجرت به مدینه را آغاز کند) می‏خوانیم: صبحگاهان هنگامی که محاصره کنندگان خانه پیامبر(ص) به درون خانه ریختند و به سوی بستر حمله کردند، علی(ع) را به جای پیامبر(ص) در بستر دیدند و با سخنان زشتی نسبت‏به مقام والای علی(ع) اهانت کردند، امام(ع) فرمود: این سخنان را در باره من می‏گویید در حالی که خداوند افتخارات بزرگی به من داده - و از جمله آنها - این افتخار را ذکر فرمود: «و من الشجاعة ما لو قسم علی جمیع جبناء الدنیا لصاروا به شجعانا; خداوند آن قدر شجاعت‏به من عطا فرموده که اگر بر تمام افراد ترسو و جبان دنیا تقسیم شود همه شجاع خواهند شد»! (37)6- در خطبه معروف امام سجاد علی بن الحسین(ع) در شام نیز می‏خوانیم که امام در آغاز خطبه تکان دهنده و تاریخیش فرمود: «ایها الناس: اعطینا ستا و فضلنا بسبع اعطینا العلم و الحلم و السماحة و الفصاحة و الشجاعة و المحبة فی قلوب المؤمنین; ای مردم! خداوند شش موهبت‏به ما عطا فرموده و به هفت چیز ما را برتری داده است. آن شش موهبت عبارت است از علم، بردباری، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبوبیت در دلهای مؤمنان‏»! (38)7- این بحث را با حدیث دیگری از امام صادق(ع) پایان می‏دهیم - هر چند سخن در این زمینه بسیار است - فرمود: گروهی از اسیران را خدمت پیامبر(ص) آوردند پیامبر(ص)(به خاطر جنایاتی که آنها انجام داده بودند) دستور قتل آنها را صادر کرد به استثنای یک نفر، آن فرد تعجب نمود و عرض کرد چگونه مرا از میان همه آنها آزاد کردی؟! فرمود: جبرئیل از سوی خدا این خبر را به من داده است که تو دارای پنج صفت هستی که خدا و پیامبرش(ص) آن را دوست دارند; «الغیرة الشدیدة علی حرمک، و السخاء، و حسن الخلق، و صدق اللسان و الشجاعة; غیرت شدید نسبت‏به ناموست، و سخاوت، و خسن خلق، و راستگویی و شجاعت‏»!هنگامی که آن مرد اسیر آزاد شده این سخن را شنید اسلام آورد و در زمره مسلمانان شایسته قرار گرفت. (39)از احادیث‏بالا و روایات متعدد و آیاتی که در بحث‏بالا داشتیم ارزش والای این فضیلت اخلاقی کاملا روشن می‏شود، و اهمیتی را که اسلام برای آن قائل است در لا به لای این روایات و احادیث نمایان است.ذکر این نکته نیز لازم به نظر می‏رسد که «شجاعت‏» معنی وسیع و گسترده‏ای دارد که دلیری در میدان نبرد یکی از شاخه‏های آن است. شجاعت در میدان سیاست، در مسائل علمی، و ابراز و اظهار نظرات جدید منطقی و نوآوریها، و شجاعت در مقام قضاوت و داوری و مانند آن هر کدام یکی از شاخه‏های مهم شجاعت محسوب می‏شود، لذا در بعضی از روایات می‏خوانیم: «الصبر شجاعة; صبر نوعی شجاعت است‏». (40)در حدیث دیگری از علی(ع) آمده است: «اشجع الناس اسخاهم; شجاع‏ترین مردم کسی است که از همه با سخاوت‏تر باشد»! (41)و در حدیث دیگری از همان بزرگوار می‏خوانیم: «لو تمیزت الاشیاء لکان الصدق مع الشجاعة و کان الجبن مع الکذب; هرگاه اشیاء از هم جدا شوند، صدق و راستی در کنار شجاعت و ترس در کنار دروغگویی قرار خواهد گرفت‏». (42)این احادیث هر کدام به یکی از شاخه‏های شجاعت اشاره می‏کند که در مفهوم جامع این واژه درج شده است(دقت کنید).پي نوشت : 1- انبیاء، 51.2- همان،57.3- انبیاء، 58.4- نمل، 10.5- طه، 21.6- بقره، 250.7- احزاب،13.8- احزاب، 22.9- توبه، 52.10- آل عمران، 172.11- همان،173.12- آل عمران، 175.13- در ترکیب جمله «انما ذلکم الشیطان یخوف اولیائه‏» دو عقیده در میان مفسران وجود دارد که در مفهوم آیه بسیار اثر می‏گذارد، بعضی «اولیاء» را فاعل(یا به منزله فاعل با تقدیر من اولیائه) دانسته‏اند، مطابق این تفسیر پیروان شیطان بودند که به تهدید و ارعاب مردم پرداختند، در حالی که بعضی دیگر برای «اولیاء» معنی و مفعولی قائلند همان گونه که ظاهر آیه شریفه، طبق قرائت مشهور دلالت دارد، بنابراین مطابق این نظر معنی آیه چنین می‏شود: «شیطان تنها می‏تواند در پیروانش مانند منافقین نفوذ کند و آنها را بترساند نه در مؤمنین‏».14- احزاب،39.15- بحارالانوار، جلد 72، صفحه 301.16- غررالحکم.17- غررالحکم، حدیث‏10349.18- نهج البلاغه، نامه‏53.19- بحارالانوار، جلد97، صفحه‏49.20- میزان الحکمه، جلد 1، صفحه 370; تحف العقول، کلمات امام مجتبی‏7 حدیث 1.21- همان مدرک، جلد 2، صفحه 1412.22- بقره، 195.23- فتح،29.24- هر دو حدیث در شرح فارسی غرر و درر آمدی جلد7 صفحه 171 آمده است.25- نهج البلاغه، نامه‏53.26- شرح فارسی غررالحکم، جلد 4، صفحه 185.27- کلمات قصار، جمله 175.28- منهاج البراعة، جلد 21، صفحه 252.29- شرح نهج البلاغه، جلد 18، صفحه‏177.30- غررالحکم، شماره‏9626.31- شرح فارسی غررالحکم، جلد7، صفحه 172.32- نهج البلاغه، نامه‏53.33- شرح فارسی غررالحکم، جلد7، صفحه 171.34- غررالحکم، شماره 1820.35- بحارالانوار، جلد26، صفحه 265.36- همان مدرک، صفحه 244.37- بحارالانوار، جلد19، صفحه‏83.38- بحارالانوار، جلد 45، صفحه 138.39- بحارالانوار، جلد 18، صفحه 108.40- نهج البلاغه، حکمت 4.41- غررالحکم، شماره‏2899.42- شرح فارسی غرر، جلد 5، صفحه 118، حدیث‏7597.منبع: اخلاق در قرآن جلد دوم ، حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دامت برکاته)/س
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 466]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن