تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):هر كس برادر (دينى) خود را پنهانى نصيحت كند، او را آراسته و اگر آشكارا نصيحتش نماي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816744308




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مرداني در کمين مرگ


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مرداني در کمين مرگ
مرداني در کمين مرگ در اين سرزمين، مرگ، هميشه حاضر معرکه است. جلوداري رسم مردان است و سينه ها سپر بلايند. از اينجا کاروان مشتاقان تا ابديت رهسپار است و مرداني از جنس شهادت، قافله دار کاروانند. اينجا هميشه کسي هست که پيش از همه خط شکن باشد؛ اما نه آن خط معمول که در پشت خاکريزي به طول چندين کيلومتر پناه نيروهاست. کمين در اينجا لفظ غريبي نيست و روزي هزار بار در برابر چشمانت تکرار مي شود. کمين، همان خط مقدم است که گاه تا درون خانه ها امتداد دارد. کمين يعني عرضه ي مستقيم گلوله، بدون هيچ پناهي در طول چندين کيلومتر راه شهري، روستايي و... اينجا کساني هستند که به پيشواز مرگ مي روند. مرگ شايد به کام من و تو شيرين نباشد، اما اينجا زمزمه ي «احلي من العسل» بر لب ها ترنم دارد. در سرزميني به پهناوري کردستان، مرداني ظهور کرده اند که مرگ را خسته کرده اند؛ کساني که مي رفتند تا ما چند روزي بيشتر بمانيم.پس از پيروزي انقلاب اسلامي، فعاليت گروهک هاي ضد انقلاب در منطقه ي کردستان شکل گرفت و فضاي سياسي منطقه، رفته رفته تحت تأثير تفکر «پان کرديسم» قرار گرفت و «کردستان واحد» شعار فريبنده اي شد تا مردم را به سمت گروهک ها سوق دهد. شماري از مردم نيز جذب وعده هاي پوچ ضد انقلاب شده با آنها همسو شدند. گروهک ها که بويي از دين نبرده بودند، از کوچک ترين حربه اي براي نيل به اهداف شوم خود کوتاهي نمي کردند؛ شکنجه، مثله کردن، قتل و غارت و کشتار، تنها گوشه اي از جنايات آنها بود. سفاکي، آميخته با نام آنها شده بود و هر کجا نامي از گروهک ها مي آمد، رعب و وحشت، سايه ي سنگين خود را بر آنجا فرو مي افکند. جو امنيتي هم تأثيرپذير از اين القائات، رو به ناامني نهاد و شهرها و روستاها که مي توانست محيط امني براي زندگي مردم باشد، حيات خلوت گروهک ها شد. در چنين شرايطي تنها کافي بود با عقايد گروهک ها (کومله، دموکرات و...) مخالفت کني، ديگر هيچ نوع امنيتي براي خود و خانواده ات متصور نبود و هر آن بايد انتظار انتقامي سخت را مي کشيدي. تلاش نيروهاي بسيجي اعزامي از نقاط مختلف کشور نيز براي مهار جريان گروهک ها ثمربخش نشد؛ چرا که به علت آشنا نبودن آنها با منطقه و شيوه ي مبارزاتي گروهک ها، عموما در کمين آنها گرفتار مي آمدند و با تلفات سنگين بر مي گشتند. چنين شرايطي مي طلبيد که عده اي از جوانان پاکباخته ي بومي که وجودشان از ايمن سرشار بود و آشنايي کاملي با منطقه و گروهک ها داشتند، برخيزند و در برابر هجمه هاي گاه و بي گاه آنها سد محکمي به وجود آورند. عده اي جوان از خودگذشته، ظلم و بي عدالتي را برنتافتند و سلاح بر دوش به ميدان آمدند و شهادت را فرياد برآوردند. «پيش مرگ هاي کرد مسلمان» نامي بود که حقيقتا خواب را از چشم گروهک ها ربود. هر کجا نيروهاي پيش مرگ وارد عمل مي شدند، موفقيتي قطعي نصيب سپاه اسلام مي شد.انتقام بزرگنوزدهم ارديبهشت 1362 به سپاه کامياران خبر رسيد که نيروهاي دموکرات در روستاي کشکمير از توابع کامياران مستقر شده اند و در آنجا با ايجاد رعب و وحشت، فعاليت هاي مخرب خود را دنبال مي کنند. کشکمير، روستايي است که به خاطر موقعيت خاص جغرافيايي که با قلعه هاي سر به فلک کشيده احاطه شده، همواره کانون امني براي گروهک هاي مخالف نظام، خصوصا دموکرات ها بود. فضاي منطقه و موقعيت هاي خاص آن، به گروهک ها اين اجازه را داد که دور از هر گونه بيم و هراسي در آنجا فعاليت کنند و از طرفي به دليل موجود نبودن مسير ماشين رو تا روستا، امکان حضور به موقع در جريان درگيري ها و برخورد سريع و قاطع، به آساني براي سپاه فراهم نمي شد. تمامي اين عوامل، دست به دست هم داده بود که کشکمير به کانون توطئه عليه نظام اسلامي بدل شود.پيرو اين خبر، به دستور فرماندهي سپاه کامياران، گردان ضربت خوردن حضرت رسول (ص) به فرماندهي «ش. ميم.» براي پاکسازي منطقه از لوث گروهک ها اعزام شد. در مسير حرکت، گروهاني متشکل از نيروهاي زبده ي پيش مرگ به آنها پيوستند. به همت شهيد سالار عليخاني، فرمانده گروهان، نيروهاي کارکشته و توانمندي از بچه هاي پيش مرگ گرد هم آمده بودند که در اغلب عمليات هاي پاکسازي، خط مقدم را در دست داشتند. در هر عملياتي که آنها وارد مي شدند، موفقيت کامل و صددرصد نصيب سپاه اسلام مي شد و به حق مي توان گفت که پاکسازي کردستان، مديون مجاهدت اين جوانان پيش مرگ است که با آگاهي و شناخت کامل، در منطقه کردستان، خود را پيش مرگ ساير نيروها قرار مي دادند. گروهک ها نيز به هيچ وجه از نيروهاي بسيجي اعزامي، ترس و واهمه اي نداشتند؛ چرا که به علت عدم آشنايي آنها با منطقه، به راحتي در کمين گروهک ها گرفتار مي شدند. گروهک ها، تنها سد راه خود را همين جوانان پيش مرگ کرد مسلمان مي دانستند که خواب را از چشمشان ربوده بودند و هميشه به دنبال راهي براي انتقام مي گشتند.نيروها پس از طي مسافت نسبتا زيادي در گردنه هاي ويس، کشکمير و هفت ماله موضع گرفتند. پس از مدتي استراحت، فرمانده گردان دستور حرکت به سمت روستا را صادر کرد. در اين ميان، نيروهاي گروهان پيش مرگ با توجه به تجربه هاي فراوان و آشنايي کامل با منطقه و نيز شناخت دقيق روش هاي عملياتي دموکرات ها به «ش. ميم.» گفتند: بايد از ورود به روستا منصرف شويم. وارد شدن به کشکمير به منزله ورود به قتلگاه است؛ چرا که دموکرات ها هم داخل روستا هستند و هم اطراف روستا را محاصره کرده اند و با ورود به کشکمير هيچ راه عقب نشيني باقي نمي ماند؛ ورود به کشکمير، يعني مرگ حتمي. «ش. ميم.» با نظر آنان مخالفت نموده و بر دستور خود پافشاري کرد و به ايشان طعنه زد که شما مي ترسيد! طعنه ي فرمانده، مثل آب سردي روي سر همه ي بچه ها ريخته شد. هيچ کس انتظار چنين حرفي را از او نداشت؛ چرا که «ش. ميم.» بارها به چشم خود ديده بود که بچه هاي پيش مرگ بدون ذره اي هراس چگونه امتحان خود را پس داده بودند و اين چيزي نبود که بر کسي پوشيده بماند؛ خصوصا فرمانده ي گردان. اينجا بود که حشمت سوري، يکي از بچه هاي گروهان پيش مرگ تاب نياورد. بلند شد و گفت: اين چه حرفي است که مي زنيد؟ شما که ما را کاملا مي شناسيد. حال که اين طور است ما به روستا مي رويم، ولي بر نمي گرديم! حشمت، جواني ورزشکار و قهرمان بود. يک سکه دو توماني را از جيب خود درآورد و در ميان انگشتان خود گرفت و گفت: اين سکه را به نشان يادگار و سلامتي شما خم مي کنم. سکه را خم کرده و به سمت «ش. ميم.» پرت کرد و گفت: اين پيشتان بماند تا بدانيد که ما اهل ترس نيستيم. ما علميات هايي رفته ايم که به مراتب دشوارتر از اين بوده است و اينجا در مقابل آنها هيچ به شمار مي آيد؛ اما بدانيد که کشکمير برگشتي ندارد. با صحبت هاي حشمت، 28 نفر از پيش مرگ ها و بچه هاي سپاه به سمت روستا حرکت کردند، اما قبل از رفتن به فرمانده گفتند که بايد قله هاي اطراف را محاصره کنيد که اگر درگيري صورت گرفت، بتوانيد از ما پشتيباني کنيد. «ش . ميم.» هم با دادن قول مساعد، آنها را بدرقه کرد.همين که نيروها وارد روستا شدند، خود را با روستايي خالي از سکنه مواجه ديدند. همه شگفت زده، اين سؤال را از يکديگر مي پرسيدند که چه بر سر اهالي آمده است! هيچ کس در روستا نبود. سکوت غريبي هم بر روستا حکم مي راند؛ سکوتي که خبر از توطئه اي پنهان مي داد که به زودي بچه ها را در کام خويش فروبرد. دموکرات ها که اطلاع دقيقي از زمان عمليات داشتند، پيش از ورود بچه ها، روستا را خالي کرده، در تپه ي پشت روستا سنگر گرفته بودند. لحظاتي از ورود بچه ها به روستا نگذشته بود که دموکرات ها از پشت تپه ها خانه ها را به گلوله بستند. درگيري شديدي ميان پيش مرگ ها و دموکرات ها آغاز شد. درگيري بالا گرفت. حجم آتش بسيار سنگين بود. بچه ها که مي دانستند به تنهايي نمي توانند زمان زيادي را در مقابل دموکرات ها دوام بياورند، با بي سيم از سپاه کامياران تقاضاي نيروي پشتيباني کردند.موقعيت روستاي کشکمير به گونه اي بود که اگر نيروهاي پشتيباني مي خواستند از سپاه کامياران به سمت روستا بيايند؛ بايد از روستايي به نام «کره پوان» بگذرند؛ چرا که تنها راه ارتباطي و جاده ماشين رو به کشکمير عليا، همين روستا بود و اگر نيروهاي کمکي قصد داشتند از غير اين مسير به کشکمير بيايند، به دليل وجود قله هاي مرتفع، مستلزم پياده روي طولاني بود؛ در نتيجه، حضور به موقع در کشکمير ميسر نمي شد. دموکرات ها نيز از اين نکته غافل نبوده و تعداد زيادي از نيروهاي خود را به فرماندهي شخصي به نام «آقا کچل» به سمت روستاي کره پوان فرستادند تا با کمين زدن در مسير نيروهاي پشتيباني، مانع رسيدن آنها به کشکمير شوند. در آن زمان به دليل وجود درگيري هاي متعدد و همزمان با گروهک ها، نيروي کافي در سپاه کامياران موجود نبود و تنها چند ماشين از طرف سپاه به منطقه گسيل شد.نيروهاي پشتيباني، مصمم انتظار مي کشيدند که هر چه سريع تر به داد بچه ها برسند. ماشين ها نزديک روستاي کره پوان رسيده بودند. اطراف جاده با تپه هايي احاطه شده بود. تا مقصد راهي نبود که ناگاه صداي مهيب آرپي جي، ماشين ها را متوقف کرد. زبانه ي آتش يکي از ماشين ها را در کام خود فرو برده بود. ماشين ها از پشت تپه ها هدف گلوله قرارگرفتند. نيروهاي پشتيباني در کمين دموکرات ها گرفتار شده بودند. آنها سريعا از ماشين ها پياده شدند و در پشت ماشين ها سنگر گرفتند. درگيري بسيار شديد بود. چند نفر از بچه ها در جريان درگيري زخمي شدند. بقيه نيز که راهي به جلو نداشتند با زخمي ها به سمت کامياران عقب نشيني کردند.توطئه، لايه هاي تو در توي خود را يکي يکي باز مي کرد و با باز شدن هر لايه اي، راه انتقام بزرگ براي دموکرات ها هموارتر مي شد. نيروهاي آقا کچل پس از پايان درگيري، سريعا براي کمک به نيروهاي دموکرات، به سمت روستاي کشکمير حرکت کردند. آنها رمز بي سيم بچه ها را به دست آورده بودند و به بچه هاي مستقر در کشکمير بي سيم زده و مي گويند ما نيروهاي کمکي از سپاه کامياران هستيم و به طرف شما مي آييم. شما خيالتان راحت باشد و همان جا بمانيد. اما بچه هاي پيش مرگ که با شگردهاي گروهک ها کاملا آشنا بودند، به همه چيز به ديده ترديد مي نگريستند و به آساني در دام آنان گرفتار نمي شدند. تعدادي از آنها براي اطلاع از صحت تماس، بيرون آمده و با دوربين، صحت خبر را بررسي مي کنند که مي بينند نيروهاي زيادي از کشکمير سفلي به سمت آنها در حرکت اند؛ بنابراين مطمئن شده و با خيال راحت در خانه ها سنگر مي گيرند. دلهره و اضطراب از روستاي کشکمير رخت بربسته و شادي جاي خود را در جمع باصفاي بچه هاي پيش مرگ بازکرده بود. ديگر جايي براي نگراني نبود. همه پيش خود فکر مي کردند که دموکرات ها ديگر لحظه هاي آخر زندگي خود را سپري مي کنند. مدتي گذشته بود. نيروهاي پشتيباني قاعدتا بايد به نزديکي روستا رسيده باشند. تعدادي از بچه ها بيرون آمده و دوباره دوربين انداختند. بچه ها به چشم هاي خود شک مي کنند؛ آنچه را که مي بينند؛ باور نمي کنند. هيچ خبري از نيروهاي پشتيباني نيست. پس نيروهاي پشتيباني کجا رفتند؟ چه بر سر آنها آمده است؟! اينها که همه دموکرات اند؟!توطئه لايه ي ديگر خود را باز مي کند. فرمانده ي گردان همراه با بقيه ي نيروهاي گردان بر فراز قله ها هستند. بچه هاي کشکمير که از نيروهاي پشتيباني نااميد شده اند، مي گويند: گردان حتما به کمک آنها خواهد آمد. آنها قطعا صداي تيراندازي را شنيده اند و از ماوقع کشکمير اطلاع دارند، اما بر فراز قله ها از تنها چيزي که خبري نيست، فکر پشتيباني نيروهاي پيش مرگ است. فرمانده همراه با نيروها بر فراز قله ها دراز کشيده اند و خستگي راه نرفته ي خويش را از تن بيرون مي کنند. بچه ها تنهاي تنها مانده اند. آنها کاملا محاصره شده اند؛ اما مرام پيش مرگان جز با مهر سرخ شهادت تفسير نمي شود. اسارت در اين سلوک معنايي ندارد. آنها در جست و جوي راهي براي شکستن محاصره به سمت بالاي روستا حرکت مي کنند، اما در آنجا دموکرات ها جلوشان را مي گيرند. بچه ها از همه سو محاصره شده اند: از رو به رو، پشت سر، راست و چپ. ديگر هيچ راه بازگشتي نيست؛ نه مي توانند جلو بروند و نه به روستا برگردند. فرياد «يا حسين (ع)» آسمان کشکمير را پر مي کند. لحظه ي انتقام بزرگ فرا رسيده است و توطئه لايه ي دروني خويش را باز مي کند. ديگر همه چيز مهياي انتقام است. اينجا کربلايي دوباره برپا شده است. دموکرات ها بچه ها را تک تک اعدام مي کنند. بچه ها در خون خود مي غلتند. امکان هيچ مقاومتي نيست. شهيد مراد سرپلي نيز که مقاومت مي کند، با اصابت 107 گلوله شهيد مي شود. تعدادي از بچه ها به روستا و اطراف آن مي روند، اما راه بسته است. پيرمردي به نام صفرعلي آفتابي به پاي درختي رفته و شروع به تيراندازي مي کند که همانجا مورد اصابت گلوله قرار مي گيرد و شهيد مي شود. تنها بازمانده اين واقعه ي جانسوز، جانباز عزيز يدالله عزيزي است که مجروح مي شود و با پاي شکسته به برف پناه مي برد و يک شبانه روز خود را ميان کومه هاي برف پنهان مي کند. در اين مدت، يکي از آشناهاي او در روستاي کشکمير شبانه و مخفيانه براي او آب و غذا مي آورد که در نهايت به نجات او مي انجامد.همه ي 27 پيش مرگ و سپاهي در روستاي کشکمير، تير خلاص خوردند و به درجه ي رفيع شهادت نايل مي شوند. اما حماسه ي پيشمرگان کرد پايان نيافت، آنان هر روز به استقبال خطر رفتند، و خيانت ها و کمين ها کوچک تر از آن بود که سدي در برابر آرمان هاي متعالي آنان باشد، امروز از خون صدها شهيد پيشمرگ کرد مسلمان گلهاي امنيت و آرامش روييده است.منبع: مجله امتداد
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 268]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن