تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 11 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):روزه و حج آرام‏بخش دل‏هاست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799008203




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آداب صحبت و معاشرت با دوستان(2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
آداب صحبت و معاشرت با دوستان(2)
آداب صحبت و معاشرت با دوستان(2) نويسنده: فيض کاشاني بيان خشم و كين در راه خدابدان ، هر كه دوستى اش در راه خداست سزاوار است دشمنى اش نيز در راه خدا باشد. اگر كسى را به خاطر آن كه مطيع خدا و محبوب در نزد خداست دوست داشتند ناگزير اگر معصيت خدا را كرد بايد دشمن بداريد، به خاطر اين كه نافرمانى خداى سبحان را كرده و در نزد خدا مغضوب است و هر كس به سببى شخصى را دوست بدارد، قطعى است كه به خاطر ضد آن سبب او را دشمن مى دارد و اين دو صورت ، لازم و ملزوم يكديگرند و از يكديگر جدايى ناپذيرند و اين تلازم در حب و بغض در موارد عادى كليت دارد، ليكن حب و بغض هر دو در دل پنهان است و در وقتى كه غلبه داشت بروز مى كند و به وسيله افعال دوستداران و دشمنان در نزديكى و دورى و در موافقت و مخالفت با هم معلوم مى شود و هرگاه آثار آنها در مقام عمل ظاهر شود، آن را موالات و معادات گويند. از اين رو خداى تعالى فرموده است : (( هل واليت لى وليا و هل عاديت لى عدوا )) (839)؛ همان طورى كه ما نقل كرديم و اين درباره كسى كه فقط طاعات خويش را اظهار كند واضح و روشن است ، زيرا باعث مى شود تا او را دوست بداريم و يا تنها فسق و فجور خويش و اخلاق ناپسنديش را اظهار كند كه مى توانيم او را دشمن بداريم بلكه مشكل وقتى است كه طاعتها و گناهان با هم مخلوط شود، زيرا - در چنين موردى - مى گوييد: چگونه من دشمنى و دوستى جمع كنيم ، در حالى كه اين دو با هم تناقض دارند، همچنين نتيجه آنها كه عبارت از موافقت و مخالفت ، و موالات و معادات است با هم متناقضند؟مى گويم :همان طورى كه در بهره هاى بشرى تناقض ندارند، درباره خداى تعالى نيز بين آنها تناقضى نيست ، زيرا وقتى كه چند خصلت در يك نفر جمع باشد كه بعضى از آنها دوست داشتنى است و برخى نيست انسان از جهتى او را دشمن مى دارد و از جهتى دوست ؛ (به طور مثال ) كسى كه زن زيباى بدكاره اى دارد و يا فرزند زيرك خدمتگزارى داد ولى فاسق است ، او را از جهتى دوست مى دارد و از جهتى دشمن . بنابراين با وى يك حالت بينابين دارد، زيرا اگر فرض شود كه اين شخص سه فرزند دارد كه يكى هوشيار خوب و ديگرى كودن نافرمان و ديگرى كودن خوب و يا زيرك نافرمان است ، البته چنين كسى خود را با آنها در سه حالت متفاوت بر حسب تفاوت خصلتهاى آنان مى بيند. پس بايد رفتار آدمى نيز نسبت به كسى كه بيشتر دچار فسق و فجور است و كسى كه بيشتر اطاعت خدا را مى كند و كسى كه هر دو حالت در او جمع است ، به سه نوع متفاوت باشد؛ به اين ترتيب كه در هر نوع ، متناسب با آن از لحاظ دشمنى و دوستى و اعراض و اقبال و همراهى و جدايى و ساير افعال صادر از جانب او رفتار كند.اگر بگويى : اسلام هر مسلمانى دليل طاعت است و با وجود اسلامش چگونه او را دشمنى بدارد؟مى گويم :او را به خاطر اسلامش دوست و به خاطر معصيتش دشمن بدار! و يا وى به گونه اى باش كه اگر آن را با حال كافر بدكارى مقايسه كنى تفاوت آن دو را درك كنى و آن تفاوت ، محبت براى اسلام ، و اداى حق آن است . جنايت در حق خدا و طاعت او مانند جنايت در حق تو و اطاعت تو است ؛ بنابراين هر كس در هدفى با تو موافق و در هدف ديگر مخالف باشد با او در حالتى متوسط بين گرفتگى و گشاده رويى و بين اقبال و اعراض و بين محبت به او و دورى از او باش ، نه زياد احترام كن مانند احترام به كسى كه در تمام اهدافت با تو موافق است و نه زياد اهانت كن مانند اهانت به كسى كه در تمام اهدافت با تو مخالف است . وانگهى اين حالت بينابين يك مرتبه ، آن وقتى است كه مخالفت غلبه دارد و به طرف اهانت متمايل است و به هنگام غلبه موافقت به طرف خوشرفتارى و احترام گرايش دارد. همچنين لازم است درباره كسى كه هم خدا را اطاعت و هم معصيت مى كند و يك مرتبه مطابق رضاى خدا رفتار مى كند و يك بار خشم و غضب خدا را بر مى انگيزد اين حالت بينابين حفظ شود.اگر بگويى : چگونه ممكن است اظهار دشمنى كرد؟مى گويم :اما در گفتار يك مرتبه وسيله حرف نزدن و هم سخن نشدن و يك مرتبه با ارزش ‍ ندادن و درشتى و اما در عمل يك بار با كمك و يارى نكردنش و يك بار با بدرفتارى و يك بار با مخالفت با اهدافش كه بعضى از اينها بدتر از بعضى است ، بر حسب درجات تبهكارى و معصيتى كه از او صادر شده است . اما آنچه به منزله لغزشى است كه معلوم مى شود او پشيمان است و دوباره انجام نمى دهد بهتر آن است كه ناديده گرفته شود و پرده پوشى كنند. اما آنچه در آن پافشارى دارد، چه گناه صغيره و چه كبيره ، اگر از كسانى است كه مابين او و تو دوستى و رفاقتى است ، حكم ديگرى دارد و اختلاف دانشمندان در اين مورد خواهد آمد و اما اگر برادرى و معاشرت زياد نداريد، از اظهار اثر دشمنى و مخالفت ناگزيريد، يا به وسيله روگرداندن و دورى از وى و كم اعتنايى به او و يا در ارزش ندادن و درشت گويى با او، كه اين بدتر از روگرداندن و اعراض است و اين تفاوت برحسب سنگينى و سبكى معصيت است . همچنين در عمل نيز دو مرتبه وجود دارد: يكى آن كه كمك و رفاقت و يارى نكنى كه اين پايين ترين درجات است و ديگرى آن كه سعى در بر هم زدن نقشه هاى او داشته باشى همانند كارى كه دشمنان مخالف ، نسبت به هم انجام مى دهند. اما اين رفتار بايد نسبت به كسى صورت گيرد كه با اين كارها راه معصيت بر او مسدود مى شود، ولى نسبت به كسى كه اين رفتار برايش بى تاءثير است نبايد چنين كرد، نظير مردى كه با ميگسارى معصيت خدا را مرتكب مى شود و از زنى خواستگارى كرده است كه اگر ازدواج مانع ميگسارى او نمى شود و در عين حال او را به شرب خمر نيز تشويق نمى كند. در اين صورت اگر هم مى توانى به او كمك كنى تا به مقصودش ‍ برسد و هم قدرت بر آشفته كردن او را دارى ، به طورى كه به هدفش نرسد، نبايد براى آشفته كردن او تلاش كنى ؛ اما اگر به منظور اظهار خشم در برابر فسق وى ، او را يارى نكنى اشكالى ندارد و اين كمك نكردن هم واجب نيست ، زيرا چه بسا تو قصد دارى با كمك به او و اظهار دلسوزى بر او، به دوستى تو ايمان داشته باشد و نصيحت تو را بپذيرد كه اين خوب است و اگر چنين انتظارى نرفت (62) ولى معتقدى كه براى اداى حق اسلام او، در راه هدفش وى را يارى كنى ، اين كار ممنوع نيست ، بلكه اگر معصيت او جنايتى در حق تو با كسى است كه وابسته به تو است ، يارى كردنت بهتر است ؛ زيرا گذشت از كسى كه ستم كرده و احسان به كسى كه بدى كرده است ، از اخلاق صديقان است . البته احسان به كسى كه بر تو ستم كرده خوب است ، اما كسى كه به ديگرى ستم روا داشته و بدان وسيله معصيت خدا را كرده است ، احسان به او پسنديده نيست ، زيرا احسان به ظالم بد كردن در حق مظلوم است و حق مظلوم سزاوارتر به رعايت است و با اعراض از ظالم دل مظلوم را قوت بخشيدن محبوب تر است در نزد خدا از تقويت قلب ظالم . اما اگر تو خود مظلوم واقع شده اى نيكوتر در مورد خودت عفو و گذشت است . راه و روش نيكان درباره اظهار دشمنى با مردمان گنهكار مختلف بوده است و همه آنان درباره اظهار دشمنى با ستمگران و بدعت گزاران و هر كس كه با تجاوز به ديگرى معصيت خدا را مرتكب شود، هم عقيده بوده اند. اما كسى كه درباره خودش مرتكب معصيت شده ، برخى از بزرگان نسبت به وى به ديده رحمت نگريسته اند و بعضى سخت معترض ‍ بوده و دورى از او را برگزيده اند؛ و اين امرى است كه با اختلاف نيت تفاوت پيدا مى كند و نيت هم با اختلاف حال اشخاص متفاوت است ؛ بنابراين اگر توجه به مجبور بودن و ناتوانى خلق بر قلب فزونى گرفت و اين كه مردم مسخر مقدراتند، اين عقيده موجب سهل انگارى در دشمنى و عداوت خواهد شد و اين مطلب قابل قبولى است ؛ اما ممكن است با فريبكارى مشتبه شود و بيشتر انگيزه هاى چشم پوشى از گناهان ، تملق و شرم حضور و ترس از وحشت و بيم از تقبيح آنهاست ، و گاهى شيطان اين موارد را به آدم كودن نادان مشتبه مى سازد تا به چشم عفو و رحمت نگاه كند. و وسيله تشخيص آن اين است كه اگر در حق او جنايتى شد، به ديده عفو و رحمت بنگرد و بگويد كه او مجبور است و فرار از قضا و قدر بى فايده است ، چگونه مى توانست آن كار را نكند در حالى كه بر او مقرر و فرض بوده است ، پس اشكالى ندارد چنين كسى از ظلمى كه در حق خداى تعالى شده چشم پوشى كند ولى اگر زمانى ظلمى در حق او مى شود خشمگين شود و موقعى كه جنايت بر حق خدا مى شود، مى بخشد او خيانتكار است و به وسيله مكرى از مكرهاى شيطان فريب خورده است . پس بايد توجه داشته باشد.اگر بگويى : كمترين درجه اظهار خشم دورى و اعراض و قطع رفاقت و كمك است ، آيا اين عمل واجب است و اگر بنده اى آن را ترك كرد معصيت خدا را كرده است ؟ مى گويم :اين مطلب از نظر علم ظاهرى جزو تكليف و وجوب نيست ، زيرا ما مى دانيم كسانى كه در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) ميگسارى كردند و مرتكب كارهاى زشت شدند، اصحاب به طور كلى از ايشان دورى نكردند، بلكه چند دسته شدند. بعضى با آنها بدرشتى سخن مى گفتند و اظهار خشم مى كردند و بعضى فقط اعراض مى كردند، نه اعتراض و بعضى با ديده رحمت به ايشان مى نگريستند نه آن كه از آنها دورى كنند. اينها دقايق دينى است كه روش رهروان راه آخرت درباره آنها متفاوت است و عمل هر كدام به مقتضاى حال و وقت آن صورت مى گيرد. مقتضاى احوال در اين امور يا مكروه است و يا مستحب . بنابراين در مرتبه فضايل قرار دارد و به مرحله تحريم و ايجاب نمى رسد، زيرا آنچه تحت تكليف وارد است اصل خداشناسى و اصل محبت است و محبت گاهى از محبوب به ديگرى سرايت مى كند و آن مقدار سرايت كرده ، افراط و استيلاى محبت است و فتوا شامل آن نمى شود و در حق توده مردم از اصل جزو ظاهر تكليف محسوب نمى شود.بيان مراتب كسانى كه در راه خدا دشمنى مى ورزند و چگونگى برخوردشاناگر بگويى : اظهار خشم و عداوت بالفعل اگر واجب نباشد بى شك مستحب است و در حالى كه گنهكاران و بدكاران با هم متفاوتند از كجا بدانيم كه با آنها چگونه رفتار كنيم و آيا با همه آنها يكسان رفتار مى شود يا نه ؟ بدان كه شخص مخالف با امر خدا از اين صورتها خارج نيست ؛ يا در عقيده اش مخالف است ، يا در عملش ؛ و مخالف در عقيده هم يا بدعت گذار است و يا كافر؛ و بدعت گذار هم يا ديگران را به بدعت خود دعوت مى كند و يا ساكت است ؛ و سكوت هم يا به دليل ناتوانى است و يا از روى اختيار.بنابراين فساد اعتقادى سه قسم است : اول كفر، و كافر اگر حربى باشد بايد كشته شود و يا به بردگى گرفته شود و ذلت و خوارى بالاتر از اينها نمى شود و اما كافر ذمى را آزردن روا نيست ، مگر آن كه به وسيله اعراض و تحقير او را به حساب شده ترين شيوه واداريم و با ابتدا نكردن به سلام تنفر خود را ابراز كنيم ؛ پس اگر او گفت : (( سلام عليك ، )) بگويى : (( و عليك )) و بهتر آن است كه از معاشرت و معامله و هم خوراك شدن با او خوددارى شود. اما گشاده رويى با او و انس با او همچنان كه با دوستان انس مى گيرى ، كراهت شديدى دارد، بقدرى كه اين كراهت هم مرز با تحريم است . خداى تعالى مى فرمايد: (( لا تجد قوما يؤ منون باللّه و الاخر يوادون من حاد اللّه و رسوله و لو كانوا آبائهم ...)) (63).پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: (( مؤ من و مشرك بايد چنان باشند كه آتش آنها بر هم ظاهر نشود.)) (64)خداى تعالى فرموده است : (( يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا عدوى و عدوكم اولياء...)) (65).دوم : بدعت گذارى كه مردم را به بدعت خود دعوت مى كند. پس اگر بدعتش به گونه اى است كه باعث كفر مى شود كار او بدتر از كار كافر ذمى است ، زيرا او اقرار به جزيه نكرده و زير بار قرار داد ذمه نرفته است ؛ و اگر در بدعتش كفر نورزيده است ، كار او بين خود بين خدا ناگزير از كار كافر سبكتر است ، ولى دستور در اعتراض بر او شديدتر از كافر است زيرا شر كافر به ديگرى سرايت نمى كند، چون مسلمانان بر لعن او عقيده دارند و به سخن او اعتنا نمى كنند، و او نيز براى خودش ادعاى اسلام و اعتقاد به حق را ندارد. اما شخص بدعت گذارى كه دعوت به بدعت مى كند و معتقد است در مورد آنچه دعوت مى كند بر حق است در نتيجه باعث گمراهى مردم مى شود و شر او به ديگران سرايت مى كند. بنابراين استحباب در اظهار بغض ‍ و دشمنى با او، و بريدن از او تحقير و تقبيح كردن كارهاى او به خاطر بدعتش و بر حذر داشتن مردم از او شديدتر است ؛ و اگر چنين كسى در خلوت سلام داد پاسخ دادنش اشكالى ندارد و اگر معلوم شود كه روگرداندن از او و سكوت از جوابش ‍ باعث مى شود كه او خودش را به خاطر بدعتش تقبيح كند و در بازداشتن از او بدعت مؤ ثر است ، پس جواب ندادن بهتر است ؛ زيرا هرچند جواب سلام واجب است ، ولى با كمترين هدفى ساقط مى شود تا آن جا كه به دليل بودن انسان در حمام و يا در وقت قضاى حاجت ساقط است و هدف منع از بدعت از اين هدفها بالاتر است . اما اگر در حضور مردم سلام داد، جواب ندادن بهتر است ، به خاطر اين كه مردم را از او متنفر كنيم و بدعت او را در نظر مردم بد جلوه دهيم . همچنين بهتر است كه به او احسان و كمك نشود، بخصوص چيزى كه در انظار مردم باشد؛ فرمود: (( هر كه صاحب بدعتى را نكوهش كند خداوند قلب او را پر از امن و ايمان كند و هر كه بدعت گذرى را خوار سازد خداوند او را در روز محشر از هول قيامت ايمن گرداند و هر كه با او بنرمى رفتار كند و گرامى اش بدارد و يا با روى باز با وى ديدار كند در حقيقت آنچه را كه خداوند بر محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم ) نازل كرده (قرآن را) سبك شمرده است .)) (66)مى گويم :در كافى به سندى صحيح از امام صادق (ع ) نقل شده است كه فرمود:(( رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) مى فرمايد: هر گاه پس از من اهل بدعت و شك را ديديد، از ايشان بيزارى جوييد و هرچه بيشتر به آنان ناسزا گوييد و از آنان بدگويى كنيد و آنان را درمانده و حيران سازيد تا در فاسد كردن اسلام طمع نكنند و مردم از ايشان برحذر باشند و از بدعتهاى آنها نياموزند، خداوند بدين وسيله براى شما حسناتى را مقرر كند و درجات شما را در آخرت بالا ببرد.)) (67)غزالى گويد :برخورد با بدعت گزار بى سوادى كه قادر به دعوت نيست و بيم پيروى از او نمى رود، آسانتر است . بنابراين بهتر است كه با درشتى و اهانت از او بدگويى نكنند، بلكه در هنگام نصيحت كردن به او مهربانى و لطف بورزند، زيرا دل مردم عوام زود منقلب مى شود. پس اگر نصيحت سودى نبخشيد و اعراض از او در نظرش بد دانستن بدعت وى بود، در اين صورت اعراض مستحب مؤ كد خواهد بود و اگر بداند كه به دليل طبع خشك و نيز عقيده قلبى راسخش ، نصيحت بى اثر است ، اعراض از وى بهتر است ؛ زيرا اگر در نكوهش بدعت پافشارى نشود، در بين مردم شايع و فسا آن همگانى مى شود. اما كسى كه در مقام عمل مرتكب گناه مى شود، نه در عقيده از دو صورت بيرون نيست : يا به گونه اى است كه ديگران از عمل او آزرده مى شوند؛ مانند ظلم ، غصب ، شهادت دروغ ، غيبت و سخنى چينى در بين مردم و امثال آن ، اگر از چيزهايى باشد كه تنها به خودش مربوط نمى شود بلكه باعث آزار ديگران نيز مى شود، اين خود نيز بر دو قسم است ، يا ديگرى را به فساد مى كشد، مانند صاحب عشرتكده اى كه مردان و زنان را جمع مى كند و وسايل بدى و فساد را براى اهلش فراهم مى سازد، و يا آن كه ديگرى را دعوت به فساد نمى كند، مانند كسى كه خود ميگسارى و زنا مى كند ولى ديگران را به اين كارها جلب نمى كند. يا آن كه مرتكب گناه كبيره و يا صغيره مى شود و هر كدام از اينها يا اصرار به گناه مى ورزند يا اصرار نمى ورزند. بنابراين از مجموع اين تقسيمات سه قسم حاصل مى شود و هر كدام در يك رتبه قرار دارد كه بعضى شديدتر از بعضى ديگر است . پس نبايد با همه به يك نوع نوع رفتار شود.قسم اول كه از همه بدتر است ، موردى است كه مردم از آن زيان ببينند، مانند ظلم ، غصب و شهادت دروغ ، غيبت و سخن چينى . در اين موارد بهتر است كه از اين اشخاص دورى كنند و با آنان معامله و معاشرت نكنند، زيرا معصيت گناهانى كه به آزار مردم مى انجامد شديد است . وانگهى اين گروه نيز به سه قسم تقسيم مى شوند: كسانى كه نسبت به خون مردم ستم روا دارند و كسانى كه نسبت به اموال ظلم كنند و كسانى كه در مورد آبرو و ناموس مردم ستم روا دارند كه بعضى از اينان بدتر از بعضى ديگر هستند و اهانت و دورى از ايشان مستحب مؤ كد است و هر گاه اهانت به ايشان باعث جلوگيرى از معصيت آنها و يا ديگران شود، استحباب مؤ كدتر و شديدتر خواهد بود.دوم ، صاحب عشرتكده كه وسايل فساد را آماده مى سازد و راه هاى فساد را براى مردم آسان مى كند. چنين كسى باعث آزار مردم در دنيا نيست ولى با عمل خودش ‍ دين مردم را نابود مى كند و اگر عمل موافق با رضايت مردم باشد نظير دسته اول است ، ولى عقوبتش از آن كمتر است ؛ زيرا معصيت بين بنده و بين خدا به عفو و بخشش نزديكتر است ، اما از آن جهت كه به ديگران سرايت دارد مجازات آن شديدتر است و اين مورد نيز مقتضى اهانت و روگرداندن و جواب سلام را ندادن است در صورتى كه بداند اين كارها باعث نوعى جلوگيرى از عمل او و يا ديگران خواهد شد.سوم ، كسى كه ميگسارى كند و يا واجبى را ترك كند و يا مرتكب خلافى مخصوص ‍ به خود شود. امر چنين كسى سبكتر است ولى در وقت ارتكاب گناه اگر كسى به او برخورد كند با هر وسيله اى هر چند با زدن و توهين بايد مانع عمل او شود، زيرا نهى از منكر واجب است ؛ و هرگاه طرف به خود آمد و معلوم شد كه به اين عمل عادت كرده و بر انجام آن اصرار دارد؛ در اين صورت اگر بداند كه نصيحت كردن مانع از تكرار گناه مى شود، نصيحت واجب است و اگر به تاءثير نصيحت يقين ندارد ولى اميدوار است ، بهتر است كه هم جلوگيرى كند و هم نصيحت كند با مهر و محبت و يا با درشتى ، اگر درشتى مفيدتر است . اما دورى كردن از جواب سلام و خوددارى از معاشرت وى در صورتى است كه بداند او بر انجام اين گناه اصرار دارد و نصيحت بى فايده است . در مورد اين مطلب اختلاف نظر وجود دارد و روش دانشمندان در اين باره متفاوت است و قول صحيح آن است كه با اختلاف قصد شخص ، حكم نيز فرق مى كند. از اين رو مى گويند: اعمال در گرو نيتهاست ، زيرا با مدارا و به چشم رحمت بر مردم نگريستن ، نوعى از فروتنى ، و در درشتى و اعراض و روگرداندن از كسى نوعى از منع و جلوگيرى است بنابراين آنچه بيشتر مايل است و كشش قلبى دارد، آن است كه مخالفت كند، زيرا گاهى اهانت و درشتى به گنهكار، از روى كبر و خودخواهى و كامجويى به وسيله اطهار برترى و ظاهرالصلاحى است و گاهى مدارا با وى از باب چاپلوسى و به دست آوردن دل اوست تا بدان وسيله به هدف مورد نظرش برسد و يا براى ترس از اين است كه احتمال كم و زيادى مى دهد كه مقامش يا مالش به خطر بيفتد و تمام اينها در اثر اشارات شيطان و از اعمال اهل آخرت بدور است . پس هر كه به اعمال دينى علاقه مند است درباره اين مسائل دقيق بررسى و راجع به اين حالات مراقبت جدى به عمل مى آورد و دل انسانى كه درباره آن فتوا مى دهد، گاهى بر طبق هوا و ميل خود با علم و آگاهى عمل مى كند و گاهى به حكم غرور و از روى نادانى اقدام مى كند و گمان مى برد كه عملش براى خداست و راه آخرت را مى پيمايد. بزودى اين دقايق در كتاب غرور از بخش مهلكات بيان خواهد شد. و روايت ذيل بر سبك بودن جرم گناهى است كه شخص ناآگاه در رابطه بين خود و خدا مرتكب شده است : (( مرد شرابخوارى را چند مرتبه در حضور رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) حد زدند. باز به حال اول بر مى گشت . يكى از صحابه گفت : خدا او را لعنت كند چقدر زيادش ‍ شراب مى نوشد! پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: در برخورد با برادر مسلمانت ، ياور شيطان مباش .)) (68). يا عبارتى به اين مضمون ، و اين حديث بر اين مطلب اشاره دارد كه مدارا كردن بهتر از پرخاش و درشتى است .صفاتى كه در مورد انتخاب رفيق بايد رعايت شودبدان كه هر آدمى شايستگى رفاقت را ندارد؛ پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) مى فرمود: (( هركسى بر راه و روش دوستش است . بنابراين شما بايد دقت كنيد كه با چه كسى دوستى مى كنيد.)) (69) از اين رو ناگزير انسان بايد خصلتهايى ممتاز داشته باشد كه باعث رغبت مردم به معاشرت با وى شوند، و آن خصلتها بر حسب فوايدى كه از معاشرت در نظر گرفته شده اهميت ندارند، زيرا معناى شرط چيزى است كه ناگزير براى رسيدن به مقصود لازم است و در ارتباط با مقصود، آن شرايط معلوم مى شود و غرض از معاشرت فوايد دينى و دنيوى است .اما فوايد دنيوى ، مانند استفاده از مال يا مقام و يا صرف الفت به علت ديدار و مجاورت ، مورد نظر ما نيست .و اما فوايد دينى ممكن است هدفهاى مختلفى داشته باشد. از آن جمله اند: استفاده از علم و عمل استفاده از مقام براى محفوظ ماندن از آزار كسى كه باعث پريشانى خاطر و نيز مانع عبادت مى شود؛ استفاده از مال تا بدان وسيله از تضييع اوقات در راه كس روزى جلوگيرى شود؛ كمك گرفتن در مشكلات به طورى كه انسان در هنگام مواجه شدن با مصائب داراى پشتوانه و در شرايط مختلف داراى قوت قلبى باشد و نيز تبرك جستن به دعا و انتظار شفاعت در آخرت . يكى از پيشينيان گويد: دوستان خودت را زياد كن ، زيرا هر مؤ منى حق شفاعتى دارد و شايد تو به شفاعت او محتاج شوى ؛ و در غريب التفسير درباره قول خداى تعالى : (( و يستجيب الذين آمنوا و عملوا الصالحات و يزيدهم من فضله )) (70)، روايت كرده اند كه فرمود: (( اينان براى برادرانشان شفاعت و آنها را با خود وارد بهشت مى كنند)) ؛ و گفته مى شود: هر گاه بنده اى آمرزيده شود، براى برادرانش شفاعت مى كند. از اين روست كه گروهى از پيشينيان مردمان را به رفاقت ، همراهى و معاشرت تشويق كرده اند و از گوشه گيرى و تنهايى بر حذر داشته اند. پس اين بود فوايدى كه هر كدام شرايطى دارند و بدون آن شرايط حاصل نمى شوند، و تفصيل آنها بر كسى پوشيده نيست . اما به اجمال بايد گفت : كسى كه براى رفاقت انتخاب مى شود، شايسته است داراى پنج خصلت باشد: عاقل و خوش اخلاق باشد، فاسق ، بدعت گزار، و حريص بر دنيا نباشد.اما عقل ، در حقيقت سرمايه و اصل است و در رفاقت با نادان هيچ خبرى نيست و سرانجام آن هر چند طولانى باشد جدايى و تنهايى است .على (ع ) مى فرمايد: يا دوست نادان رفاقت مكن ، زنهار دورى كن از او! زيرا چه بسا فرد نادانى كنه در رفاقت با خود، فرد دانايى را به پستى كشانده است . شخص را با كسى كه معاشرت دارد، مقايسه مى كنند. هر چيزى را با چيزى امكان سنجش و مقايسه است . و دل هم در وقت ديدار به دل راه دارد.چگونه چنين نباشد در حالى كه گاه نادان مى خواهد به تو سود رساند و كمك كند ولى چون نمى فهمد، ضرر مى رساند.از اين روست كه شاعر گويد: براستى كه من از دشمن دانا در امانم ، اما از دوست نادان بيمناكم زيرا عقل يك فن است و راه و روش آن را مى دانم و مراقبم ، اما ديوانگى انواع و اقسامى دارد.از اين رو گفته اند: بريدن از نادان باعث نزديكى به خداى تعالى است . بعضى گفته اند: نگاه كردن به چهره نادان گناه مسلم است . مقصود ما از عاقل ، كسى است كه كارها را همان گونه كه هست يا خود مى فهمد و يا وقتى كه به وى بياموزند و بفهمانند، درك مى كند.مى گويم :در كتاب كافى از امام صادق (ع ) نقل شده است كه فرمود: (( اميرالمؤ منين (ع ) گويد: باكى نيست بر تو كه با شخص عاقل همنشين شوى ؛ اگر چه كرم و بخشندگى او را نپسندى ، از عقل او بهره مند شو، اما از اخلاق بدش دورى كن و هيچ گاه همنشينى با شخص كريم را از دست مده ، اگر چه از عقل او سودى نبرى ولى با خرد خود از كرم و بخشش او سود ببر. و هر چه مى توانى از همنشينى با آدم فرومايه و بى خرد دورى كن .)) (71)از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: (( از دوستى با نادان بپرهيز، زيرا تو هر چه از جانب او شادتر باشى ، به ضرر رساندن او نزديكترى .)) (72)و از آن حضرت است كه فرمود: (( براى مسلمان شايسته نيست كه با تبهكار و نادان و دروغگو رفاقت كند.)) (73)از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: (( هر زمان اميرالمؤ منين (ع ) به منبر مى رفت ، مى گفت : شايسته است كه شخص مسلمان از رفاقت با سه كس دورى كند: بى حياى گستاخى كه تبهكار است ، نادان ، و دروغگو. اما شخص بى شرم تبهكار، كارهاى خودش را براى تو بيارايد و دوست دارد كه تو نيز مانند او باشى و در امور دينى و اخروى به تو كمك نمى كند، و نزديك شدن به او باعث جفاكارى و سنگدلى است ، و رفت و آمد با او براى تو ننگ آور است . و اما نادان ، كار خيرى درباره و انجام ندهد و اميدى نيست كه از تو دفع شر كند، اگر چه تلاش و كوشش ‍ كند، و چه بسا كه بخواهد به تو فايده اى برساند ولى از روى نادانى به تو زيان رساند. بنابراين مرگ او بهتر از زنده بودنش است ، و خاموشى اش بهتر از سخن گفتن وى و دورى او بهتر از نزديكى اش و اما دروغگو، زندگى با او تو گوارا نباشد؛ گفتار تو را به ديگران باز گويد و سخن ديگران را براى تو نقل كند؛ هر گاه قصه اى را به پايان رساند آن را با افسانه ديگرى مربوط سازد تا آنجا كه اگر راست هم بگويد كسى باور نكند و بين مردم با دشمنى تفرقه اندازد و در دلها تخم كينه افشاند. بنابراين از خداى عز و جل بترسيد و مراقب خود باشيد.)) (74)از امام كاظم (ع ) نقل شده است كه فرمود: (( عيسى بن مريم (ع ) فرمود: بدى شخص بدكار، بدى اش به ديگران سرايت كند و همنشين بد انسان را به هلاكت اندازد پس دقت كن كه با چه كسى همنشين مى شوى .)) (75)غزالى گويد :و اما خوشخويى خصلت لازمى است ، زيرا چه بسا عاقلى كه حقيقت اشياء را چنان كه هست درك مى كند، ولى اگر غضب يا شهوت ، يا بخل و يا ترس بر او غلبه كند از هواى نفسش پيروى مى كند. و به دليل ناتوانى در مغلوب كردن صفات ناپسند و ارزشيابى اخلاقى ، بر خلاف علم خودش عمل مى كند. بنابراين خيرى در دوستى با وى نيست . و اما دوستى با تبهكارى كه بر انجام كارهاى بد اصرار دارد به اين دليل بى فايده است كه هر كس در ظاهر و باطن خدا ترس باشد بر ارتكاب گناه كبيره اصرار نخواهد داشت و كسى هم كه از خدا نترسد از شر او نمى توان ايمن بود و به دوستى اش اطمينانى نيست ، بلكه با تغيير هدفها و مقاصد دوستى اش تغيير پيدا مى كند. خداى تعالى مى فرمايد: (( و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتبع هواه و كان امره فرطا )) (76)؛ و نيز خداى تعالى فرمايد: (( فاعرض عمن تولى عن ذكرنا و لم يرد الا الحيوة الدنيا )) 77)، و نيز خداى عز و جل مى فرمايد: (( و اتبع سبيل من اناب الى )) (78). مفهوم اين آيه شريفه منع از بدكارى است ، زيرا از مشاهده بدكارى و بدكاران معصيت را بر دل آسان مى كند و نفرت دل را نسبت به گناه از بين مى برد.سعيد بن مسيب مى گويد: به ستمگران نگاه نكنيد كه اعمال نيك شما را از بين مى برد و حتى در معاشرت با ايشان سلامتى و امنيت وجود ندارد و سلامتى در بريدن از ايشان است . خداى تعالى فرموده : (( و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما )) . (79) يعنى سلامتى . حرف الف در سلاما به جاى هاء است و معناى آن چنين است كه ما از گناه شما در امانيم و شما از شر ما سلامتيد.مى گويم :حديثى در اين باره قبلا از اهل بيت (ع ) گذشت .در كافى ضمن حديث مرفوعى آمده است كه لقمان به پسرش گفت : پسرم به مردم زياد نزديك مشو كه از قلب آنها دور خواهى شد و از آنها زياد فاصله مگير كه مورد ذلت قرار خواهى گرفت . هر جنبنده اى ، همانند خود را دوست مى دارد و آدميزاده نيز همسان خويش را دوست مى دارد؛ و كالاى خود را جز در نزد طالبانش مگشا. همچنان كه بين گرگ و گوسفند دوستى ممكن نيست ، ميان نيكوكار و تبهكار دوستى امكان ندارد. هر كس با غير در تماس باشد، مقدارى در او بياويزد، همچنين هر كس ‍ با تبهكار مشاركت كند از راه و روشهاى او بياموزد؛ هركس جدال را دوست بدارد، دشنام مى دهد و هر كه در جاهاى بد قدم بگذارد، به او تهمت زده خواهد شد، هركه با رفيق بد رفاقت كند در امان نخواهد ماند و هر كس زبانش را نگاه ندارد، پشيمان مى شود.(80)غزالى گويد :اما در دوستى با بدعت گذار، اين خطر وجود دارد كه بدعتش سرايت كند و بد يمنى او شامل حال شخص شود؛ در حالى كه سزاوار است انسان از بدعت گذار دورى گزيند و از او جدا شود، ديگر مشخص است كه دوستى و معاشرت با او چه حكمى مى تواند داشته باشد.مى گويم :در كافى از جعفرى نقل شده كه مى گويد: از ابوالحسن (ع ) شنيدم كه مى فرمود: (( چگونه است كه من تو را نزد عبدالرحمن بن يعقوب ديدم ؟! عرض كرد: او دايى من است . فرمود: او درباره خداى متعال سخن ناروايى مى گويد، و خدا را در حالى كه وصف ناشدنى است توصيف مى كند. بنابراين يا با او همنشين باش و ما را ترك كن و يا با ما همنشين باش و او را ترك كن ! گفتم : او هر چه مى خواهد بگويد. از گفتار او چه زيانى به من مى رسد اگر من با او همنوا نشوم ؟ آنگاه ابوالحسن (ع ) فرمود: آيا نمى ترسى كه بلايى بر او نازل شود و همه شما را فرا گيرد؟ آيا از داستان آن كسى كه خود از اصحاب موسى (ع ) و پدرش از اصحاب فرعون بود بى خبرى ؟ وقتى كه سواران فرعون به موسى (ع ) رسيدند به وى از ايشان عقب تر ايستاد تا پدرش را نصيحت كند و او را به پيروى از موسى (ع ) وادارد. پدرش به راه خود ادامه داد در حالى كه او اصرار بر رد نظر وى داشت تا اين كه به كنار دريا رسيدند و بالاخره هر دو با هم غرق شدند. اين قضيه را به اطلاع موسى (ع ) رساندند. فرمود: او در رحمت خداست . ولى عذاب وقتى كه نازل شد، هر كه نزديك گنهكار باشد، هيچ چيز مانع گرفتار شدن او به عذاب نمى شود.)) (81)در روايت صحيح از امام صادق (ع ) است كه فرمود: (( با اهل بدعت مصاحبت و مجالست نكنيد كه از نظر مردم يكى از آنها خواهيد بود. گفت : رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرموده : هركس بر آيين دوست و رفيقش مى باشد.)) (82)غزالى گويد :در مورد ترغيب بر ديندارى دوست ، گفته اند: همواره به خاطر داشته باشيد كه دوستانى مخلص اختيار كنيد. آنهايى كه در كنار ايشان قرار مى گيرند، زيرا كه آنان در وقت راحتى ، زينت شما و در وقت گرفتارى پشتيبان شما هستند. كار دوستت را به بهترين صورت حمل كن تا وقتى كه از وى خلاف آن صادر شود؛ از دشمن فاصله بگير و از دوست هم بر حذر باش ، مگر دوست امين ، و كسى جز آدم خدا ترس ، امين نمى باشد. با شخص تبهكار دوستى مكن كه از تبهكاريهايش خواهى آموخت و او را از اسرارت آگاه مكن و با كسانى در كارت مشورت كن كه از خداى تعالى مى ترسند. و اما رفاقت با كسى كه حريص بر دنياست زهر كشنده است ، زيرا طبيعتها بر اساس مشابهت و تقليد سرشته شده ، بلكه طبع آدمى ناخود آگاه از طبع ديگرى تاءثير مى پذيرد. بنابراين همنشينى با شخص حريص آدمى را گرفتار حرص مى كند و همنشينى شخص زاهد باعث دورى از دنيا مى شود. از اين رو همنشينى با طالبان دنيا، مكروه و همنشينى با دلبستگان به آخرت ، مستحب استعلى (ع ) فرمود: (( طبيعتها را با همنشينى كسى كه از او شرم دارد زنده كنيد.)) (83)لقمان مى گويد: (( پسرم با دانشمندان همنشينى كن و در محضر ايشان زياد بنشين ، زيرا دلها با حكمت زنده مى شوند، همان طورى كه زمين مرده با ريزش باران زنده مى شود.)) (84)مى گويم :در كافى از امام صادق (ع ) به نقل از پدران بزرگوارش (ع ) آمده است كه مى فرمايد: (( رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: سه گروهند كه همنشينى با ايشان دل را مى ميراند: همنشينى با فرومايگان و سخن گفتن با زنان و نشستن با توانگران .)) (85)غزالى گويد :و اما حسن خلق ؛ مطالب مربوط به آن را علقمه عطاردى در وصيت خويش به پسرش در وقت احتضار، جمع كرده و مى گويد: (( پسرم ! اگر لازم بود كه با كسانى رفاقت كنى ، با كسى رفاقت كن كه اگر خدمتى به او كردى تو را (از بدى ) نگه دارد و هرگاه همراه او بودى زينت بخش تو باشد و اگر در فشار مالى قرار گرفتى به تو كمك كند؛ با كسى رفاقت كن كه هرگاه درخواست خيرى از او كردى دستش را دراز كند و اگر از تو كار نيكى ديد، آن را به حساب آورد و اگر كار بدى ديد از آن جلوگيرى كند؛ با كسى رفاقت كن كه هر وقت از او درخواستى كردى عطا كند و هرگاه خاموش ‍ بودى (تو آغاز به درخواست نكردى ) او آغاز كند (پيش از درخواست ، خواسته تو را برآورد) و هرگاه براى تو اتفاق بدى بيفتد با تو همدردى كند؛ با كسى مصاحبت كن كه هرگاه سخن بگويى ، سخنت را باور كند و هرگاه به كسى حمله بردى ، حمله ات را تقويت كند؛ كسى كه صدماتى از جانب او به تو نرسد، و راهها را بر تو مشتبه نسازد، و در برابر واقعيتها تو را تنها نگذارد و اگر با هم قصد انجام كارى را كرديد، همفكرى كند و اگر در موردى اختلاف نظر داشتيد، تو را بر خود مقدم بدارد.)) گويا با وى تمام حقوق رفاقت را در اين گفتار جمع كرده و مشروط به اين كرده كه تمام اينها را انجام دهد.ابن اكثم گويد: ماءمون گفت : كجا دوستى پيدا مى شود؟ به او گفتند: آيا مى دانيد كه او چرا به فرزندش اين سفارشها را كرده است ؟ گفت : خير. ابن اكثم گفت : مقصود وى آن بوده كه با هيچ كسى رفاقت نكند!يكى از ادبا مى گويد: فقط با كسى رفاقت كن كه راز تو را پنهان كند و عيبت را پوشيده دارد و در مصائب با تو باشد و در كارهاى مورد علاقه تو را بر خودش مقدم بدارد و در بين مردم از تو به نيكى ياد كند و بدى تو را بازگو نكند. بنابراين اگر چنين كسى را پيدا نكردى جز با خودت ، يا كسى رفاقت نكنعلى (ع ) در يكى از رجزهايش مى فرمايد: (( برادر راستين تو كسى است كه همراه تو باشد، و كسى است كه به خود زيان مى رساند تا به تو سودى برسد؛ و آن كه هرگاه آشفتگى روزگار تو را ناراحت كرد، تمام نيروهايش را بگمارد تا پريشانى تو را برطرف كند.)) يكى از بزرگان گويد: مردم چهار گروهند: يك گروه كاملا شيرين اند و از آن نمى توان سير شد؛ دسته ديگر كاملا تلخ ‌اند و از آن نمى توان خورد و گروه ديگر، طعم ترشى دارند، پيش از آن كه اين گروه از تو چيزى بگيرند، تو از آنان چيزى بگير، و دسته ديگر طعم شورى دارند؛ تنها در وقت نياز از اين گروه استفاده كن و بس .امام جعفر صادق (ع ) مى فرمايد: (( با پنج نفر رفاقت نكن : 1 - دروغگو، زيرا تو را فريب مى دهد و او چون سرابى است كه دور را به تو نزديك ، و نزديك را دور مى نماياند. 2 - احمق ، زيرا تو نمى توانى به او اعتماد كنى ؛ او مى خواهد به تو سودى برساند ولى زيان مى رساند. 3 - بخيل ، زيرا او چيزى را كه بدان نياز مبرم دارى از تو دريغ مى دارد. 4 - ترسو، زيرا او تو را به هنگام سختى وامى گذارد و از تو مى گريزد. 5 - فاسق ، كه تو را به لقمه اى و يا كمتر از آن مى فروشد.)) پرسيدند: كمتر از لقمه چيست ؟ فرمود: (( كسى كه به لقمه اى طمع مى بندد و سپس به آن مى رسد.)) مى گويم :اين حديث را در كافى با اختلاف عبارت روايت شده ، (86) و امام صادق (ع ) آن را به جدش على بن الحسين (ع ) اسناد داده و به جاى ، ترسو، شخصى را كه قطع رحم كند، آورده است و مى گويد: من او را در كتاب خداى تعالى در سه مورد، ملعون يافتم خداى تعالى مى فرمايد: (( فهل عسيتم ان توليتم ان تفسدوا فى الارض و تقطعوا ارحامكم اولئك الذين لعنهم اللّه فاصمهم و اعمى ابصارهم )) (87)؛ و فرموده است : (( والذين ينقضون عهداللّه من بعد ميثاقه و يقطعون ما امر اللّه به ان يوصل و يفسدون فى الارض اولئك لهم اللعنة و لهم سوء الدار )) (88)؛ و در سوره بقره مى فرمايد: (( الذين ينقضون عهد اللّه من بعد ميثاقه و يقطعون ما امر اللّه به ان يوصل و يفسدون فى الارض اولئك هم المفسدون . )) (89)از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: (( دوستى امكان ندارد، مگر با شرايط و حدودش . بنابراين هر كس داراى اين حدود يا مقدارى از آن باشد، به او نسبت دوستى بده و هر كه داراى آن شرايط نباشد، او را هرگز دوست نشمار: اول آن كه ظاهر و باطنش با تو يكى باشد؛ دوم آن كه افتخار تو را افتخار خودش و ننگ تو را ننگ خودش بداند؛ سوم آن كه مقام و ثروت وضع او را نسبت به تو دگرگون نسازد؛ چهارم آن كه آنچه در توان دارد از تو دريغ ندارد؛ پنجم آن كه جامع تمام حدود و شروط باشد و آن در صورتى است كه تو را در وقت گرفتاريها وا نگذارد.)) (90)از آن حضرت نقل شده است كه به عمار بن موسى فرمود: (( عمار! اگر دوست دارى كه نعمتت پايدار و مروت براى تو به حد كمال برسد و زندگى براى تو شيرين باشد بردگان و فرومايگان را در كار خود شركت مده ، زيرا تو اگر به ايشان امانتى بسپارى آنان خيانت كنند، و اگر سخنى با تو بگويند، دروغ بگويند و اگر گرفتار شوى تو را واگذارند و اگر به تو وعده اى دهند، خلاف كنند.)) (91)آن حضرت فرمود: (( دوستى خوبان با خوبان ، اجر و مزد براى خوبان است ؛ و دوست داشتن بدكاران ، به خاطر نيكان ، فضيلتى است براى نيكان ؛ و دشمنى بدكاران با نيكان افتخارى است براى نيكان و دشمنى نيكان با بدان ذلت و خوارى است براى بدان .)) (92)در مصباح الشريعه (93) از آن حضرت نقل شده كه فرمود: (( دورى كن از دوستى كسى كه براى طمع يا ترس ، يا تنبلى و سستى ، و يا خوردن و نوشيدن به سراغ تو آمده است و در پى دوستى با پرهيزگاران باش هر چند كه در تاريكيهاى زمين باشند؛ و هر چند كه عمرت را در جستجوى چنين دوستانى بگذرانى ؛ زيرا خداوند عز و جل پس از پيامبران در روى زمين بهتر از ايشان نيافريده است و خداوند بر بنده اى نعمتى را ارزانى نداشته است كه به پاى نعمت توفيق رفاقت با ايشان برسد. خداوند عز و جل مى فرمايد:(( الا خلاء يومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقين )) (94)، و به عقيده من اگر كسى در روزگار ما، چنين دوست بى عيبى را بجويد، بدون دوست بماند. مگر نمى بينى كه بالاترين كرامتى را كه خداوند به پيامبرانش به هنگام اظهار دعوت نبوتشان ، مرحمت فرموده است ، تصديق شخص امين و يا يكى از اولياء مى باشد. همچنين از بالاترين عنايات پروردگار اين است كه به دوستان و اولياء و امناى خود، دوستى پيامبرانش را مرحمت كرده و اين خود دليل بر آن است كه در دو دنيا، پس ‍ از معرفت خدا، نعمتى بالاتر و پاك و پاكيزه تر از دوستى و برادرى در راه خدا نيست .)) در كافى ، از امام باقر (ع ) نقل شده كه فرمود: (( از كسى پيروى كن ، كه خيرخواه تو است و تو را مى گرياند و پيروى نكن از كسى كه تو را فريب مى دهد و مى خنداند و بزودى همه شما به نزد خدا بازگردانده مى شويد و آنگاه خواهيد دانست .)) (95)اكنون برمى گرديم به سخنان غزالى كه مى گويد: جنيد مى گويد: اگر تبهكار خوش ‍ خلقى با من رفيق باشد بهتر است از رفاقت قارى قرآنى كه بد خلق باشد.يكى از دانشمندان مى گويد: جز با دو تن رفاقت نكن : يكى آن كس كه از او چيزى از امور دينت مى آموزى ، و براى تو سودمند است و ديگرى آن كس كه چيزى از امور دينى را به او مى آموزى و از تو مى پذيرد، و از سومين فرد، حذر كن .ابن ابى الحوارى مى گويد: استادم ابوسليمان به من گفت : احمد! جز با دو تن با كسى رفاقت نكن : يكى آن كه در كار دنيايت از او سود مى برى و ديگرى آن كه با رفاقت او بر كمالت افزوده مى شود و در راه آخرتت نيز از او نفع مى برى و سرگرمى به رفاقت غير از اين دو تن نادانى بزرگى است .سهل بن عبداللّه شوشترى گويد: از رفاقت سه گروه از مردم دورى كن : 1 - سركشان غفلت زده . 2 - قاريان چاپلوس . 3 - صوفيان نادان . بايد دانست كه اين سخنان تمام هدفهاى رفاقت را در نمى گيرد و سخن جامع ، توجه به هدفها و رعايت شرايطى است كه علاوه بر اينها بيان كرديم . بنابراين آنچه در هدفهاى دنيوى شرط دوستى است ، در دوستى و برادرى اخروى ، شرط نيست ؛ چنان كه بشر مى گويد: برادران سه دسته اند: 1 - برادر اخروى . 2 - برادر دنيوى . 3 - برادرى كه براى انس انتخاب مى كنى ، و اين هدفها بندرت در يك مورد جمع مى شود، بلكه در مجموع افراد پراكنده است و شرايط نيز ناگزير پراكنده است .ماءمون گفته است : برادران سه دسته اند: يك دسته ، مانند غذايند كه بى نيازى از آنها ممكن نيست ؛ دسته ديگر مانند دارو مى باشد كه گاه و بيگاه مورد نياز هستند؛ و دسته سوم مانند دردند كه هرگز نيازى به آنها نيست ولى بنده خدا گاهى گرفتار آنها مى شود و اينها همان كسانى هستند كه نه مايه انس هستند و نه سودى دارند؛ و بعضى گفته اند: مثل توده مردم همانند درخت و گياه است كه بعضى سايه دارند ولى ميوه ندارند همانند كسى كه در دنيا مفيد است نه در آخرت ، زيرا سود دنيوى همچون سايه اى است زودگذر، و بعضى از درختان ميوه دارند هم ميوه دارند و هم سايه و بعضى نه ميوه دارند و نه سايه ، مانند خار مغيلان كه لباس را پاره مى كند و نه خوردنى است و نه نوشيدنى و مثال آن از حيوانات موش و عقرب است ، همان طورى كه خداى تعالى فرموده است : (( يدعو لمن ضره اقرب من نفعه ليس ‍ المولى و لبئس العشير )) (96).شاعرى مى گويد:انسان ها از يكديگر متفاوتند، وقتى كه آنها را بچشى برابر نيستند همان طورى كه همه درختان همسان نيستند، يكى داراى ميوه تلخ است (97) و آن ديگرى بى طعم و بى ميوه است ؛ از اين رو، هر كسى رفيقى نيافت تا با او همدم شود و به يكى از اين هدفها از طريق او برسد، تنهايى برايش بهتر است . ابوذر - رضى اللّه عنه - گويد: تنهايى بهتر از همنشين بد است ، و همنشين خوب بهتر از تنهايى است .پي نوشت : 62- در احياءالعلوم آمده است : و اگر براى تو معلوم نبود.63- مجادله / 22: هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز جزا دارد نمى يابى كه با دشمنان خدا و رسولش دوستى كنند، هر چند پدرانشان باشند...64- اين حديث را شريف رضى در تلخيص البيان ، ص 257، و المجازات النبويه ، ص 170 با بيان كافى ايراد كرده و طبرانى آن را در الكبير در ضمن حديثى كه رجال آن همگى ثقه هستند، چنين نقل كرده كه پيامبر فرمود: (( من از هر مسلمانى كه با مشركين طورى زندگى كند كه چاه هاى آبشان مشخص نباشد، بيزارم .)) به مجمع الزوائد، ج 5، ص 253، مراجعه كنيد. و ترمذى در جلد 7، صفحه 104 كتاب خود اين حديث را آورده و در آن جا (( (( لا تترا اءى ناراهما)) )) : آتشهاى آنها يكديگر را نبينند، آمده است ، و همومى مى گويد: در النهايه آمده است : يعنى بر مسلمان لازم و واجب است كه منزل خودش را از منزل مشرك دور كند و مبادا جايى منزل كند كه وقت روشن كردن آتش در آن جا، آتش وى بر آتش مشرك كه در منزلش روشن مى كند، ظاهر و آشكار شود، ولى مشرك مى تواند با مسلمانها در ديار آنها منزل گزيند، و همسايگى با مشركان از آن نظر كراهت دارد كه نه با مسلمانان هم پيمانند و نه آنان امنيتى از جانب آنها دارند، از اين رو امر به مهاجرت فرموده است . كلمه (( "ترا اءى " )) مصدر تفاعل از رؤ يت است .65- ممتحنه / 2: اى اهل ايمان مبادا دشمن من و دشمن خودتان را، دوست خود بگيريد.66- اين حديث را ابونعيم در حليه و هروى در ذم الكلام از قول ابن عمر - به طورى كه در المغنى آمده - به سند ضعيقى نقل كرده است .67- كافى ، ج 2، ص 375، مقصود از (( (( مباهته )) )) در متن حديث ، ملزم كردن آنان به وسيله دلايل قاطع و متحير ساختن آنهاست به طورى كه پاسخى نداشته باشند، چنانكه خداى تعالى فرموده است : ا(( فبهت الذى كفر. ))68- اين حديث را احمد در ج 2، صفحه 300، كتاب خود از ابوهريره و همچنين بخارى و ابوداوود نقل كرده اند.69- اين حديث را ابوداوود در سنن ، ج 2، ص 559 از حديث ابوهريره نقل كرده و كلينى در كافى ، ج 2، ص 375، و 642 آورده است .70- شورى / 26: و درخواست كسانى را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند اجابت مى كند و از فضلش بر آنها مى افزايد.71- كافى ، ج 2، ص 638.72- همان ماءخذ، ص 642، از امام صادق (ع ).73- همان ماءخذ، ج 2، ص 640، شماره 3.74- همان ماءخذ، ج 2، ص 676، شماره 6.75- كافى ، ج 2، ص 640، شماره 4.76- كهف / 28: از كسانى كه دلشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن ، همانها كه پيروى از هواى نفس ‍ كردند، و كارهايشان افراطى است .77- نجم / 29: از آنها كه از ذكر ما روى مى گردانند و جز زندگى مادى دنيا را نمى طلبند دورى كن .78- لقمان / 15: و از كسانى پيروى كن كه به سوى من آمده اند.79- فرقان / 63: و هنگامى كه نادانان آنها را مخاطب سازند، به آنها سلام مى گويند (و با بى اعتنايى و بزرگوارى مى گذرند.)80- كافى ، ج 2، ص 641.81- كافى ، ج 2، ص 374 - 375.82- كافى ، ج 2، ص 374 - 375.83- به ماءخذ اين حديث دست نيافتم .84- اين حديث را فتال در روضة الواعظين به طور مرسل نقل كرده (ص 15، باب ماهيت علوم ).85- كافى ، ج 2، ص 641.86- كافى ، ج 2، ص 376، شماره 7.87- محمّد / 22 - 23: اما اگر روگردان شويد آيا جز اين انتظار مى رود كه در زمين فساد كنيد و قطع رحم نماييد.88- رعد / 25: و آنها كه عهد الهى را پس از محكم كردن مى شكنند و پيوندهايى را كه خدا دستور محكم كردن آنها را داده قطع مى كنند و در روى زمين فساد مى نمايند، لعنت براى آنهاست و بدى سراى آخرت .89- بقره / 27: (فاسقان آنهايى هستند كه ) پيمان خدا را پس از محكم كردن ، مى شكنند و پيوندهايى را كه خدا دستور داده بر قرار سازند قطع مى نمايند و در جهان فساد مى كنند، اينها زيانكارانند.90- كافى ، ج 2، ص 639.91- همان ماءخذ، ج 2، ص 640، شماره 5 و 6.92- همان ماءخذ، ج 2، ص 640، شماره 5 و 6.93- باب 55.94- زخرف / 67: دوستان ، در آن روز (قيامت ) دشمن يكديگرند مگر پرهيزگاران .95- كافى ، ج 2، ص 638.96- حج / 13: او كسى را مى خواند كه البته زيانش از نفعش نزديكتر است ، چه بد مولا و ياورى و چه بد مؤ نس ‍ و معاشرى است .97- در كتاب احياء العلوم به جاى (( "ثمر مر" )) ، (( "ثمر حلو" )) يعنى ميوه شيرين ، آمده است .منبع: محجه البيضا
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2098]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن