واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تاريخ از منظر قرآن نويسنده:علامه سيد محمدحسين طباطبايى كلمه" تاريخ "بر وزن" تعريف "مصدر و به معناى شناختن حوادث و علت و زمان پديد آمدن آن است، و اصطلاحا به معناى باستانشناسى و طبقات الارض نيز استعمال مىشود، و گفتار ما در معناى لغوى آن يعنى تاريخ نقلى است و تاريخ نقلى عبارت است از ضبطحوادث كلى و جزئى، و نيز نقل آن و گفتگو پيرامون آن. بايد دانست كه بشر از قديمترين عهد زندگى و زمان وجودش در زمين به ضبط حوادث اهميت مىداده، و تا آنجا كه ما مىدانيم در هر عصرى از اعصار عدهاى ديگر هميا به ذهن مىسپردهاند، و يا يادداشت نموده و يا كتاب تاليف مىكردهاند، و عدهاى ديگر همآنچه را كه آنان ضبط كرده بودند دست به دست مىگرداندند، و پيوسته انسان در جهاتمختلف زندگى خود از تاريخ استفاده مىكرده، يا در طرز تشكيل اجتماع از تاريخ الگو برمىگزيده، و يا از سرگذشت گذشتگان عبرت مىگرفته، و يا داستانسرائى مىكرده، و يا با نقل آن شوخى و تفريح مىكرده، و يا در مسائل سياسى، اقتصادى، صنعتى و يا غير آن مورداستفاده قرار مىدادهاند. ليكن فن تاريخ با اين همه شرافت و منافع كه دارد، همواره ملعبه دو عامل فساد بوده، واز اين به بعد هم خواهد بود، و اين دو عامل تاريخ را از صحت طبع، و صدق بيان به سوى باطلو دروغ منحرف كرده است. دو عامل مهم همواره در فن تاريخ دخالت كرده و موجب فساد و بى اعتباري آن گشتهاند عامل اول: حكومتهاى خودكامهاى بوده كه به حكم خودكامگى و داشتن قوه وقدرت، هر چيزى كه به نفعش تمام مىشد، اشاعه مىداده است، (هر چند دروغ محضمىبود)و هر چه را كه به ضررش تمام مىشده، با اعمال قدرت، جلوى اشاعه آن را مىگرفتهاست، (هر چند كه صدق محض مىبود)و يا آن را به صورتى اشاعه مىداد كه باز به نفعشتمام شود، و اين چيزى نيست كه كسى در آن ترديد داشته باشد(اصلا اقتضاى خودكامگىهمين است و همواره به چشم خود مىبينيم)كه اينگونه حكومتها باطل و دروغ را به لباسحق و صدق در مىآورند، و به خورد مردم مىدهند علتش هم اين است كه انسان چه فرد فردش و چه مجتمعش، بر اين فطرت مفطور شده و به هر جور كه ممكن باشد منافع را به سوى خود جلب نموده، و ضررها را از خود دفع مىكند ، و كسى كه كمترين شعورى داشته باشد و بتواند اوضاعحاضر عصر خود را درك نموده و در تاريخ امتهاى گذشته و حتى امتهاى خيلى دور نظربيفكند، اين حقيقت را مىبيند. عامل دوم: متهم بودن بينندگان و شنوندگان حوادث و مطالب تاريخى، و نيز آنكسانى است كه از ايشان نقل مىكنند، و يا در كتاب خود مىآورند، و چون ما مىدانيم كهاين دو طايفه، خالى از احساسات باطنى و يا تعصبهاى قومى نيستند، و در آنچه كه تحملمىكنند و يا در باره آن داورى مىنمايند حب و بغض و يا تعصبهاى درونى را دخالتمىدهند، براى اينكه حاملين اخبار در گذشته، با در نظر گرفتن اينكه حكومت در اعصار ايشانحكومت دين بوده، و قهرا خود آنان متدين به يكى از اديان و مذاهب بودهاند، و احساساتمذهبى و تعصبات قومى در ايشان شديد بوده، قهرا اخبار تاريخى آنان از آن جهت كه يكحدى از آن به احكام دين بر مىخورده، مشوب با آن احساسات و تعصبات بوده است. همچنانكه امروزه به چشم خود مىبينيم احساسات و تعصبهاى شديدى كه مردم مادى نسبتبه آزادى در شهوات و هواهاى نفسانى و عليه دين و عقل دارند باعثشده كه خبرنگاران امروز آن تعصبها را در اخبارى كه مىدهند و يا مىنويسند دخالت دهند، همانطور كه گذشتگاندر آنچه ضبط كرده و نقل نمودهاند، دخالت دادهاند. و از اينجا است كه مىبينى هيچ نويسندهاى كه متدين به دينى و مذهبى است دركتاب خود و گردآورىهايش خبرى كه مخالف و بر ضرر مذهبش باشد نياورده، پس اهل هرمذهب هر چه در باره مذهبش نوشته موافق با اصول مذهب خود بوده همچنانكه امروز هم هيچگفتارى تاريخى در نوشتههاى ماديين نمىبينى، مگر اينكه از جهتى و به وجهى مذهب ماديتاو را تاييد مىكند. عوامل ديگرى كه در گذشته و در عصر حاضر موجب بد گمانى به تاريخ نقلى شدهانداز آن دو عامل گذشته، عواملى ديگر هست كه باعث فساد و بىاعتبارى تاريخ شده، ازآن جمله يكى نبودن وسائل گرفتن خبر، و ديدن واقعه، و ضبط و نقل آن براى ديگران، و تاليفكتابى در باره آن، و حفظ و نگهدارى آن كتاب از پوسيدن و دگرگونى و گم شدن، بوده است، و اين عوامل هر چند امروز در بين نيست(و در اين عصر به آسانى مىتوان اخبار آن طرف دنيا رادر اين طرف گرفت، و حتى با چشم ديد، و آن را به سهولت ضبط نمود، و به وسيله رسانههاىگروهى انتشار داد، و در اسرع وقت چاپ نموده و در كتابخانههاى مدرن از پوسيدن ودگرگونگى و گم شدن حفظش كرد)چون شهرها به هم نزديك شده و وسائل ارتباط بسيار ونقل و انتقال و تحول آسان گشته، ليكن بلاى تاريخ، از جهتى ديگر عمومى شده، و آن مسالهسياست است، كه در تمامى شؤون زندگى انسان مداخله مىكند، و چرخ دنياى امروز بر محورسياست(كه خود فنى از فنون شده است)دور مىزند، و با تحول آن، همه اخبار دنيا ناگهان ازحالى به حالى مىشود و اين خود عاملى بزرگ و دردى بى درمان است كه آدمى را نسبت بهتاريخ بدگمان مىسازد، حتى تاريخ را به سقوط تهديد مىكند. وجود نواقص و يا به عبارتى ديگر، نواقصى كه براى تاريخ نقلى شمرديم علت عمده بىاعتنائى علماى امروز نسبت به تاريخ است، و باعثشده كه دانشمندان بطور كلى از تاريخ نقلى دورى نموده به تاريخ زمينى(يعنى باستانشناسى) روى آوردند و اين علم هر چند ازپارهاى اشكالات كه در كار تاريخ نقلى بود سالم و به دور است مثلا دستخوش مداخلات حكومتها نشده، و ليكن از بقيه اشكالات خالى نيست، براى اينكه اين دانشمندان نيز داراىاحساسات و تعصبهائى هستند ، اينها نيز تحت تاثير سياستها قرار مىگيرند، پس آنچه كه ازاسرار باستانشناسى خود افشا مىكنند نمىتواند مورد اعتماد قرار گيرد، ممكن است در آنچهافشا مىكنند و در آنچه كتمان مىنمايند و تغيير و تبديل مىدهند، اعمال سياست كنند، يعنى چيزى را افشا كنند كه واقعيت نداشته باشد، و چيزهائى را كه واقعيت دارد كتمان نمايند، و يا در آن تغيير و تبديلى بدهند. اين بود حال تاريخ و عوامل متعددى كه از جهات مختلف، آن را تباه كرده و تا ابد هم قابل اصلاح نيست. بنابر اين چنين تاريخى كه حال و وصفش را ديدى، نمىتواند با قرآن كريم درداستانهائى كه نقل مىكند مقابله كند، براى اينكه قرآن كريم وحى الهى و منزه از خطا ومبراى از دروغ است، پس تاريخ نمىتواند با آن معارضه كند، چون تاريخ هيچ پشتوانهاى براىايمنى از دروغ و خطا ندارد، بلكه همانطور كه ديديد دستخوش عوامل كذب و خطا است. امتياز و اعتبار داستانهائى كه در قرآن آمده نسبت به عهدين و كتب تاريخ پس اگر مىبينيم اغلب داستانهاى قرآنى(نظير داستان مورد بحثيعنى قصهطالوت)، مخالف با نقلى است كه در كتب عهدين(تورات و انجيل)است، نبايد در صحتآنچه كه در قرآن آمده شك كنيم، براى اينكه كتب عهدين، چيزى زائد بر تواريخ معمولىنيست و مانند ساير تواريخ، از دستبرد عوامل بالا، دور نمانده بلكه آن نيز ملعبه آن عوامل قرارگرفته است، علاوه بر اينكه سراينده داستان صموئيل و شارل به نقل كتب عهدين، معلوم نيستكه كيست و به هر حال ما اعتنائى به مخالفت تاريخ و مخصوصا عهدين، با آنچه كه در قرآنآمده نداريم، پس تنها قرآن كريم كلام حق و از ناحيه خداوند تبارك و تعالى است. از اين نيز كه بگذريم، قرآن اصلا كتاب تاريخ نيست و منظورش از نقل داستانهاىخود قصهسرائى مانند كتب تاريخ و بيان تاريخ و سرگذشت نيست، بلكه كلامى است الهىكه در قالب وحى ريخته شده، و منظور آن هدايتخلق به سوى رضوان خدا و راههاى سلامتاست، و به همين جهت است كه مىبينيم هيچ قصهاى را با تمام جزئيات آن نقل نكرده، و ازهر داستان، آن نكات متفرقه كه مايه عبرت و تامل و دقت است و يا آموزنده حكمت و موعظهاىاست و يا سودى ديگر از اين قبيل دارد، نقل مىكند همچنانكه در داستان مورد بحث، يعنى قصه طالوت و جالوت، اين معنا كاملا به چشم مىخورد، در آغاز مىفرمايد: "ا لم تر الى الملا من بنى اسرائيل" آنگاه بقيه جزئيات را رها كرده و مىفرمايد: "و قال لهم نبيهم ان الله قد بعث لكم طالوت ملكا..."باز بقيه مطالب را مسكوت گذاشته مىفرمايد: "و قال لهم نبيهم ان آيةملكه..."، آنگاه مىفرمايد: "فلما فصل طالوت..."، بعدا جزئيات مربوط به داوود را رها نموده و مىفرمايد: "و لما برزوا لجالوت...". و كاملا پيدا است كه اگر مىخواست اين جملهها را به يكديگر متصل كند، داستانىطولانى مىشد، و ما در گذشته هم آنجا كه داستان گاو بنى اسرائيل را در سوره بقره تفسيركرديم ، خواننده را به اين نكته توجه داديم و اين نكته در تمامى داستانهائى كه در قرآن آمده، مشهود است و اختصاصى به يك داستان و دو داستان ندارد، بلكه بطور كلى از هر داستان آنقسمتهاى برجستهاش را كه آموزنده حكمتى يا موعظهاى و يا سنتى از سنتهاى الهيه استكه در امتهاى گذشته جارى شده نقل مىكند، همچنانكه اين معنا را در داستان حضرتيوسف(ع) تذكر داده و مىفرمايد: "لقد كان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب" (1) و نيزمىفرمايد: "يريد الله ليبين لكم و يهديكم سنن الذين من قبلكم" (2) و نيز فرموده:"قد خلت من قبلكم سنن فسيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبة المكذبين، هذا بيان للناس و هدى و موعظة للمتقين". (3) و آياتى ديگر از اين قبيل. پىنوشتها: (1) به راستى در داستان ايشان عبرتى استبراى خردمندان."سوره يوسف، آيه 111" (2)خدا مىخواهد شما را به سنتهائى كه در امتهاى قبل از شما جريان داشته، هدايت كند."سوره نساء، آيه 26" (3) قبل از شما سنتهائى جريان يافته، پس در زمين بگرديد و ببينيد عاقبت تكذيب كنندگانچگونه بوده، اين قرآن بيانى استبراى مردم و هدايت و موعظهاى براى مردم با تقوا."سوره آلعمران، آيه 138" ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 463
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 500]